سیدجواد میری مینق
3.89K subscribers
6.13K photos
923 videos
1.13K files
3.29K links
Global Center for Intercivilizational Dialogue

Founder and Director of Global Critical Theory Center
&
Founding Editor of Islamic Perspective since 2007-2018 and Advisor since 2018 onwards
Download Telegram
کتاب «بحران های جمهوریت»
نوشته هانا آرنت در دهه هفتاد میلادی است.
آرنت کتاب را با جمله ای به نقل از وزیر دفاع آمریکا در سال ۱۹۶۸ شروع می کند؛
«تصویر زیبایی نیست،تصویر بزرگترین ابرقدرت جهان که در هفته هزاران غیر نظامی را می کشد و مجروح می کند ،صرفا برای این که ملتی ضعیف را در هم بکوبد و مجبور به تسلیم شان کند و همه اینها را برای موضوعی انجام می دهد که صحت آن هنوز محل مناقشه است.


@seyedjavadmiri
کتاب «بحران های جمهوریت»
نوشته هانا آرنت در دهه هفتاد میلادی است.
آرنت کتاب را با جمله ای به نقل از وزیر دفاع آمریکا در سال ۱۹۶۸ شروع می کند؛
«تصویر زیبایی نیست،تصویر بزرگترین ابرقدرت جهان که در هفته هزاران غیر نظامی را می کشد و مجروح می کند ،صرفا برای این که ملتی ضعیف را در هم بکوبد و مجبور به تسلیم شان کند و همه اینها را برای موضوعی انجام می دهد که صحت آن هنوز محل مناقشه است ».
او در فصل اول کتاب, عملکرد آمریکا در ویتنام را تحت عناوینی هم چون دروغگویی در سیاست و ...به شدت مورد انتقاد قرار می دهد ؛ و اذعان می کند : عملکرد آمریکا بدون تفکر بوده است .
دلیل او این است که حمله به ویتنام را متخصصان روابط عمومی و حلالان _ مسائل طراحی کرده بودند ،کسانی که به پشتوانه عقلانیتی که از هر گونه رخداد و حادث شدنی بیزار بود ، دست به عمل می زدند، و ابزارشان زبان شبه ریاضی و یکسان سازی بود تا که تمام وقایع جهان انسانی را پیش بینی کنند.که البته چنین اتفاقی محقق نشد.
او با ظرافت خاصی به نقد دیدگاه حل مسأله ای در علوم انسانی و رویکردهای پراگماتیستی صرف می پردازد, و به ولع و حرص متخصصان، برای نظریه پردازی ( همانند عالمان علوم طبیعی ) می تازد. و در پایان نشان می دهد که چگونه پیش بینی ها و دستاوردهای عقل اعداد اندیش و ماتریس ساز به خطا رفته و می رود.

او در فصل دوم بحث« نافرمانی مدنی »و «حق بر تشکیل انجمن » را مطرح می کند و این که نافرمانی مدنی چیست ، چه ویژگی هایی دارد و در کجا می توان گفت نافرمانی مدنی رخ داده است!؟ آرنت در این فصل حق بر نافرمانی مدنی و تثبیت آن در نهادهای سیاسی را مطرح می کند. حقی که به واسطه آن امکان جبران قصور دادگاه در بررسی اعمال دستگاه اجرایی، رقم می خورد.
نویسنده در فصل سوم به بحث از خشونت می پردازد و این که خشونت ، قدرت ،اتوریتی یا اقتدار و زور چه تفاوت ها و شباهت هایی با هم دارند . و نهایتا این که برای حکومت داری به خشونت نیاز است یا قدرت ؟ و یا امری دیگر..

فلورا عسکری زاده

@seyedjavadmiri
موکب شیعیان جمهوری آذربایجان در اربعین حسینی

با صدای سید طالح "دردلره درمان حسین"




https://youtu.be/56hRY6_jNe4


پ.ن. قفقاز جنوبی که امروز بین سه کشور آذربایجان و گرجستان و ارمنستان تقسیم شده است یکی از مهمترین مراکز شیعی محسوب می گردد. شاید وقت آن رسیده باشد که مردمشناسان ایرانی مطالعات اتنوگرافیک در این حوزه تمدنی ایران بزرگ فرهنگی را آغاز کنند.



@seyedjavadmiri
تکلم به زبان مادری قدرت یادگیری کودکان را بالا می‌برد

کارشناسان ضمن اذعان به برتری توان ذهنی و زبانی افراد دو زبانه، معتقدند که تکلم به زبان مادری قدرت یادگیری کودکان را بالا می‌برد.

به گزارش عصر ایران به نقل از کردپرس، کارشناس مشکلات ویژه یادگیری و رفتاری آموزش و پرورش استثنایی استان ایلام اظهار داشت: کودکانی که به زبانی غیر از زبان مادری سخن گفتن را آغاز کرده‌اند در مقطع پیش‌دبستان و دبستان با مشکلات فراوانی در یادگیری مواجه می‌شوند.

زهرا مرادپور گفت: زبان مادری کودک آن زبانی است که مادر به هنگام حاملگی به آن زبان صحبت می‌کند چون که در زمان حاملگی کودک به صدای مادر نزدیکی دارد و هجاها و حروف آن زبان را بیشتر دریافت می‌کند پس اگر بعد از تولدِ کودک، اقدام به صحبت کردن با او با زبانی دیگر کنید کودکِ خودتان را از یادگیریِ آسان محروم کرده‌اید.

وی با تأکید بر اینکه هرچه فرهنگ بالاتر و رفتارها پیچیده‌تر می‌شود فرهنگ مادری، مؤثرتر و مهم‌تر می‌شود، تصریح کرد: فرهنگ مادری یعنی تفکر و شناخت و اگر کسی نتواند به زبان مادری آموزش ببیند و به آن زبان، متن تولید کند، در پروسه شناخت، نقیصه ایجاد می‌شود؛ و اینجاست که اختلال هویت پیش می‌آید.

این نویسنده و پژوهشگر افزود: زبان مادری بخش مهمی از هویت جوهری خویشتنِ خویش انسان و جزو مقوله هویت و هنر و فرهنگ است علم نیست که تجربی و دو دو تا چهارتا باشد، فرهنگ با هیجان ارتباط دارد. در این حوزه، زبان مادری حرف نخست را می‌زند. در فرهنگ و هنر، زبان مادری در صدر نشسته است.

مرادپور معتقد است: کودکی که زبان مادری را یاد نگرفته‌، عمقی‌ترین فرآیند عاطفی و هیجانی را از دست می‌دهد انسان موجودی هیجانی است. اگر هیجان را از انسان بگیریم، دچار بیماری می‌شود. آموزش زبان دوم بدون آموزش زبان مادری، به مغز آسیب وارد می‌کند. زبان مادری با هیجانات اصیل ما سروکار دارد یعنی آغازگر هیجان انسان است.

اهمیت آموزش زبان مادری در دوران پیش‌دبستانی سبب شده است که کنوانسیون‌ها و کنفرانس‌های بین‌المللی متعددی مانند کنوانسیون حقوق کودک در سال 1990، کنفرانس جهانی آموزش برای همه 1990 در جامتین و 1993 در دهلی‌نو برگزار شود و در دنیای کنونی مسئله زبان مادری از اولویت‌های دولت‌هاست.

http://www.asriran.com/fa/news/638221

@seyedjavadmiri
مهندس ناصح ناطق و "مسئله زبان"

ناطق در روایت خویش از "وحدت ملی" به امر زبانی و وحدت زبانی تاکید بسیار می کند. البته او خود اذعان دارد که "کمتر کشوری هست که همه مردم آن از یک نژاد باشند و به یک زبان سخن بگویند و تابع یک کیش باشند" (۱۳۵۸. ۲۷) اما به انحاء گوناگون ناصح مفهوم ایرانیت را با وحدت زبانی گره می زند و ناخودآگاه از این مسئله رنج می برد که زبان ترکی بر دیگر زبانها در ایران تفوق پیدا کرده است و قصه چیرگی زبان ترکی بر دیگر زبانها را با دلی پر غصه روایت می کند. به عنوان مثال، در بخشی با عنوان "آثار زبانهای قدیم در آذربایجان" از کتاب "زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران" ناطق به داستانی از شادروان امیر خیری اشاره می کند و می گوید

"نام محال اردشیر را پس از درگذشت شادروان امیر خیزی از کسی نشنیده ام. ولی گفته ی امیر خیزی در این باره حجت است. مرحوم امیر خیزی میگفت در حدود هفتاد سال پیش [یعنی ۱۱۰ سال پیش با احتساب ۴۰ سال که از نگارش این اثر میگذرد] بیشتر مردم در هفتاد قریه از محال اردشیر همه به زبان آذری قدیم حرف میزدند" (۱۳۵۸. ۴۰).

اما بلافاصله پس از نقل این روایت که مبتنی بر "خبر واحد" است، ناطق اظهار تاسف میکند که امروز همه آنها ترک شده اند. به سخن دیگر، از یک سو، ناطق تلاش می کند بحث خویش درباره زبان را بصورت علمی و منقح مطرح کند ولی از سوی دیگر نمی تواند بر روی پیشداوریهای خود در مورد گسترش زبان ترکی در ایران پرده بکشد و با خوانش انتقادی زبانِ ناطق میتوان ردپای قضاوتهای ایدیولوژیک او را به وضوح دید. به عنوان مثال، در بحث از "محال اردشیر" در منطقه ارسباران آذربایجان -یعنی همان قره داغ- او می گوید مردم پیشتر به زبان آذری سخن میگفتند ولی "متاسفانه اکثر آنها اکنون ترک شده اند" (۱۳۵۸. ۴۰) و او این تحول زبانی را چنان تاسف بار روایت می کند کانه یک فاجعه رخ داده است. در حالیکه بحث از تحول زبانی نیازمند فهم مولفه های فرهنگی و دموگرافیک و عوامل دخیله متعددی است که با ارجاع به گفته یک شخص قابل استناد و ارجاع نیست. به عبارت دیگر، روایت ناطق از محال اردشیر مبتنی بر "خبر واحد" است و به قول طلبه ها خبر واحد نوعی "روایت" است که سلسله راویان آن به تواتر نرسیده و نمی‌توان بر صحت آن یقین داشت و از آن نمیتوان "حجیت" برساخت کرد. اما ناطق در بحث خویش از زبان آذری در عصر حاضر نه رعایت اصول اتنوگرافیک را کرده است و نه رعایت لوازم اصول علم الحدیث در نظام طلبگی را. البته یکی از دلائل عمده کژ روایتی در روایت ناطق به این برمیگردد که او مسئله زبان را تبدیل به امر امنیتی و سیاسی کرده است و این نگرش را به صورت آشکار در فصل دوم کتابش می توان مشاهده کرد. او بحث از زبان های غیر فارسی در ایران را از منظر زبانشناختی آغاز نمی کند بل از مقاصد "همسایگان آزمند و حریص ایران" (۱۳۵۸. ۴۷) شروع می کند و این نحوه پردازش به امر تنوع زبانی در ایران از ابتدا امکان درک آکادمیک از مسئله زبان را از بنیان منتفی می کند و زبان را در ساحت امنیتی و سیاسی -نه سیاستگذاری- قرار می دهد. اگر رویکرد ناطق متعلق به گذشته بود من هرگز خوانش او را در اینجا مطرح نمی کردم چون نگاه او فاقد بنیادهای نظری دقیق است ولی رویکرد او کماکان در برخی نحله های ناسیونالیستی و حتی برخی از احزاب اصلاح طلب و بعضی از شخصیتهای اصلاح طلب حلول کرده است و این خود، نگرش مهندس ناصح ناطق را به مسئله روز بدل کرده است. به سخن دیگر، ناطق کما هو ناطق مهم نیست ولی "ناطقیون امروزی" باید نقد گردند و محدودیت های فکری آنها در عرصه عمومی به نمایش گذاشته شود.


سید جواد میری


@seyedjavadmiri
گروه اندیشه ــ سیدجواد میری ضمن اشاره به این نکته که برخی واژه «شعائر دینی» را به معنای «شعار» تفسیر می‌کنند به انتقاد از این برداشت پرداخت و معنای شعائر را توجه به شعور و بواطن امور و پرهیز از ظاهرگرایی دانست. وی در ادامه به تعریف چیستی «محیای محمدی» پرداخت.


به گزارش ایکنا؛ مراسم سوگواری اربعین حسینی با حضور سیدجواد میری، دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، روز گذشته ۸ آبان‌ماه در شهر زنجان برگزار شد. میری در سخنان خود به توضیح درباره چیستی «محیای محمدی» پرداخت و بیان کرد: فرازی در زیارت عاشورا هست که می‌گوید: «اللهم اجعلنی محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد». امروز حداقل در مقام ادعا می‌گوییم در یک جامعه دینی زندگی می‌کنیم. در یک حکومت دینی زندگی می‌کنیم. سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست و تمام ارکان جامعه و فرهنگ و هنر و ادبیات و حوزه و دانشگاه و آن چیزی که کلیات جامعه ایرانی نامیده می‌شود ذیل مفهوم دین قرار گرفته است.

http://www.iqna.ir/fa/news/3760165/
مهندس ناصح ناطق و "تاریخ زدایی" از پهنه قاره فرهنگی ایران

یکی از بحث های مهم در حوزه ایرانشناسی درک مفهوم "ایران" است. همانگونه که در آثار پیشین خویش به این نکته اشاره کرده بودم، ایران صرفا نام یک واحد سیاسی نبوده است بل به مثابه مفهومی فرهنگی در کنار مفاهیمی همچون "هند" و "اروپا" بوده است ولی در دوران معاصر به دلیل چیرگی استعمار و ظهور مفهوم نوین ملت-دولت مفاهیمی چون ایران و هند شمولیت فرهنگی خود در پهنه ی قاره ی فرهنگی ایران (و هند) از دست داده اند و تبدیل به هویت های سیاسی گردیده اند. البته مفهوم "اروپا" که برآمده از اسطوره های هلنی بوده است مسیر دیگری را طی کرده است که تاکنون در مقایسه با دو مفهوم اسطوره ای ایران و هند در وضعیت بهتری قرار دارد. مهندس ناصح ناطق به مسئله ایران به مثابه مفهومی فراسوی هویت های سیاسی پی برده بود و از ایده "ایرانشهر" به عنوان یک ایده آل فرهنگی عام سخن گفته است. مضاف بر این، او به نکته درستی در باب "تاریخ زدایی" و "ایران زدایی" از قاره فرهنگی ایران اشارات نغزی دارد. او می گوید با ظهور استعمار "تاریخ مشترک" که بین مردمان ایران و افغانستان و مردمان قفقاز و ایران وجود داشت توسط انگلیسی ها و روس ها مورد هجمه قرار گرفت تا آنجا که

"... افغانها را وادار به فراموش کردن تاریخ مشترک ساختند ... [حتی] ... در قفقاز هم در کتابهای تاریخ و جغرافیا نام ایران از میان نامها گم شد. صفویان و ... سلاطین قاجار بیگانگانی شدند که مردم غیور قفقاز که بقول نویسندگان امروزی از دست ستمشان به جان آمده بودند، نامشان را از کتابهای تاریخ قفقاز حذف کردند. گنجه و شهرهای دیگر قفقاز روزی بنام الیزابت و روز دیگر بنام لنین نامگذاری شد. ترکستان و سغد و سمرقند ... تبدیل به جمهوریهای نوزاد ... شد. در نتیجه تلقین [و تاریخ زدایی]، ایرانیان بصورت گروهی بیگانه [در سنت تاریخنگاری استعماری] معرفی گردیدند" (۱۳۵۸. ۵۰).

به سخن دیگر، استعمار فقط در ساحت اشغال سرزمینی فعال نبود بل در ابعاد فرهنگی و تحول ذهنی مردمان ساکن قاره فرهنگی ایران نیز به جد فعالیت میکرد و شمه ای از این فعالیت ها در نامه ژنرال روسی پس از جنگ دوم ایران و روس به رشته تحریر درآمده است. اما نکته ای که در روایت مهندس ناصح ناطق قابل اشکال است، فهم او از ایده قاره فرهنگی ایران است که تقلیل به "زبان فارسی" پیدا کرده است. در حالیکه پدیده عمومیت زبان فارسی در بین توده ها پدیده ای معاصر است و زبان فارسی (در کنار زبان عربی) در دوران پیشا-مدرن زبان دیوانی و نخبگان علمی در این قاره بوده است و این زبان استاندارد فارسی امروز که در ایران بین عموم رایج است نتیجه نظام آموزشی مدرن است. به عبارت دیگر، مفهوم قاره فرهنگی ایران مفهومی زبانی نیست و نبوده است بل مفهوم "تاریخ مشترک" (که ناطق به آن اشاره می کند ولی آن را بسط نمی دهد) و "پیوستگی فرهنگی" می توانند برای تبیین مفهوم قاره فرهنگی ایران چه در دوران پیشا-اسلامی و چه در دوران پسا-اسلامی و حتی در دوران معاصر مورد استفاده قرار گیرند. اما مهندس ناصح ناطق مفهوم قاره فرهنگی ایران را در قالب زبان فارسی تحدید می کند و این خود نیز به نحوی دیگر به تاریخ زدایی دامن می زند.


سید جواد میری


@seyedjavadmiri
مسئله جایگزینی "زبان مشترک" با "زبانهای محلی" در روایت ناصح ناطق

یکی از بحث های رایج درباره نسبت "زبان فارسی" و دیگر زبان های رایج در ایران این است که مناسبات فیمابین آنها در بستر واحد ملت-دولت مدرن چگونه باید سیاستگذاری گردد. به سخن دیگر، زبان فارسی در نسبت با زبان ترکی یا کردی و ارمنی یا گرجی و عربی چگونه مناسبتی در هندسه تعاملات اجتماعی باید داشته باشد؟‌ به عنوان مثال، شفیعی کدکنی درباره نسبت زبان فارسی و زبانهای محلی بر این باور است که پرداختن به زبانهای محلی موجب تضعیف زبان فارسی خواهد شد و تضعیف فارسی مبتنی بر سیاستهای استعماری است. البته این رویکرد شفیعی کدکنی منحصر به او نیست بل ریشه و عقبه ای در ایران معاصر دارد و برای فهم سخنان شفیعی کدکنی باید تبار آن را شناخت. روایت مهندس ناصح ناطق یکی از تبارهای مهم این شیوه از صورتبندی مسئله است که امر زبانی را در قالب دوگانه "زبان فارسی" و "زبان محلی" تحدید می کند که شما یا باید زبان فارسی را حمایت کنی یا زبان محلی را و بیرون از منطق "این" یا "آن" منطق دیگری ممکن نیست. به عنوان مثال، در کتاب "زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران" در بخشی با عنوان "زبانهای محلی" (۱۳۵۸. ۶۴-۸۰) مهندس ناصح ناطق بحث زبانهای محلی را صورتبندی می کند و می گوید

"آری این ملت بمحض اینکه زبانهای محلی را جانشین زبان مشترک ایران یعنی زبان فارسی ساخت ریشه ی فرهنگ و سواد مشترک را از ایران خواهند کند و فرهنگی بی بنیاد و سطحی را در مدت کوتاه جانشین آن خواهد ساخت" (۱۳۵۸. ۷۰).


به نظر من شباهت بسیاری بین نحوه صورتبندی امر زبانی بین ناطق و شفیعی کدکنی دیده میشود ولی مسئله اصلی که باید به آن پرداخت مفهوم "جایگزینی زبان مشترک" است که هم در روایت شفیعی کدکنی دیده میشود و هم در رویکرد ناطق قابل ردیابی است. اما چرا ناطق و به فاصله ۴ دهه شفیعی کدکنی اینگونه موضوع نسبت زبان فارسی و زبانهای محلی را صورتبندی می کنند؟ من قصد نیت خوانی ندارم ولی فکر می کنم آنها مسئله زبان را به درستی درک نکرده اند و با حساسیت های سیاسی (آنهم به صورت آماتور) به مسئله نسبت های زبانی در هندسه اجتماعی ایران ورود کرده اند. به سخن دیگر، اولا مفهوم زبان باید در چهار ساحت آن در بستر ایران از هم بازخوانی گردد که این امر خود موجب خواهد شد ما دچار منطق "این" با "آن" نگردیم. به عبارت دیگر، ما باید بین چهار مفهوم از زبان یعنی زبان مادری، زبان ملی، زبان رسمی و زبان مشترک از هم تمییز قائل گردیم و سپس مفهوم زبان ملی را در معنای پسا-مشروطه آن به تمامی زبانهایی که در ذیل ملیت ایرانی قرار میگیرند بسط دهیم. آنگاه بحث بر این مدار دایر نخواهد بود که ما بخواهیم زبان محلی را جانشین زبان مشترک قرار دهیم زیرا "زبان مشترک" حاصل قرارداد اجتماعی نیست بل مبتنی بر متطق تاریخی است که برآمده از اراده افراد نیست. به سخن دیگر، آنچه برآمده از قرداد اجتماعی است مفهوم "زبان رسمی" است نه "زبان مشترک". این بدین معناست که ایرانیان و حتی تمامی ساکنین قاره فرهنگی ایران از ازمنه قدیم زبان مشترکی داشتند و آن فارسی (در کنار عربی) بوده است و در عصر حاضر کماکان زبان مشترک ملیت ایرانی فارسی است و این هویت تاریخی با تصمیم افراد تغییر نمی کند. بنابراین ناطق و حتی شفیعی کدکنی به دلیل مفهومینه نکردن دقیق مفاهیم و استعمال مفهوم نادقیق مفهوم "زبان محلی" (برای زبان ترکی و عربی و ...) مجبور میگردند از منطق ثنوی این یا آن استفاده کنند و این منطق به جای تقریب بین افق، بحث ها را به سمت جدلی شدن بیشتر پیش می برد. به دیگر سخن، تدریس زبان های غیر فارسی به معنای جایگزینی نیست بل صورتبندی معاصر از نسبت بین وحدت و کثرت در سایه مطالبات حقوق شهروندی است که در نظم کهن وجود نداشت ولی به دلیل تحولات مستحدثه معاصر التفات به آنها عین ایراندوستی و حب وطن است که ناطق از آن غفلت ورزیده است و این غفلت موجب گردیده است مسئله را نادرست صورتبندی کند.


سید جواد میری


@seyedjavadmiri
🔴 گروه پژوهشی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، پژوهشکده مطالعات اجتماعی، با همکاری انجمن جامعه شناسی ایران و گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی برگزار می کند:

"بازخوانی اندیشه شریعتی و آینده تفکر در ایران"
.
.
🔹زمان: ۳ آذر ماه ۱۳۹۷ - ساعت ۸ تا ۲۰

🔸مکان: بزرگراه کردستان، خیابان دکتر آئینه وند (۶۴ غربی)، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، سالن حکمت
.
.
#دکتر_علی_شريعتی 🌿
#اخبار_بنیاد_شریعتی 🌿

▶️ @doctor_alishariati
نقد و بررسی کتاب «توانمندسازی و کاهش فقر»

▪️ با حضور دکتر قاسم پورحسن و دکتر آیدین ابراهیمی و دکتر سیدجواد میری/ جلسه دوم / قسمت اول

لینک متن:

https://goo.gl/SDShrc

🔰 @seyedjavadmiri
مقاله ای در "فارن پالیسی" با عنوان محمد بن سلمان، صدام حسین بعدی است که آمریکا در برابر ایران میتراشد به نقد سیاستهای منطقه ای آمریکا علیه ایران می پردازد:

https://foreignpolicy.com/2018/10/29/mohammed-bin-salman-is-the-next-saddam-hussein-mbs-iraq-iran-rumsfeld-reagan-gulf-war/



@seyedjavadmiri
4_5975481230332788815.pdf
1.3 MB
ایرانشهری رجعت به ساسانیان است


گفتگوی فرهیختگان با سید جواد میری



@seyedjavadmiri
ایرانشهری رجعت به ساسانیان است


گفتگوی فرهیختگان با سید جواد میری



@seyedjavadmiri
4_5971996830739727201.docx
48.7 KB
ایرانشهری رجعت به ساسانیان است


گفتگوی فرهیختگان با سید جواد میری


فایل وورد مصاحبه



سید‌جواد میری، عضو هیات‌علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. برای ریشه‌شناسی منازعه سیدجواد طباطبایی با جامعه‌شناسی و دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به سراغ او رفتیم تا تحلیل او را بدانیم. او معتقد است در جامعه‌شناسی تمایلی برای Debunking کردن هر ایدئولوژی یا کلان روایتی وجود دارد و همین باعث می‌شود تا انتقادات به سمت این علم سرازیر شود. میری، اندیشه ایرانشهری را یکی از این کلان روایت‌ها می‌داند و معتقد است این اندیشه به‌نوعی ایدئولوژی تبدیل شده است و متضمن نوعی سلفی‌گری و رجعت به دوران ساسانیان است. در ادامه مشروح گفت‌و‌گوی ما با این استاد دانشگاه را خواهید خواند

@seyedjavadmiri
ایرانشهری رجعت به ساسانیان است


گفتگوی فرهیختگان با سید جواد میری



@seyedjavadmiri
Forwarded from آذری ها |Azariha
🔹حاشیه ای بر گفتگوی فرهیختگان با سیدجواد میری

یکی از نکات قابل توجه گفتگوی دکتر جواد میری با فرهیختگان این جملات است:

« یک‌وقت من کار علمی و تحقیق دارم و در «نشریات علمی‌پژوهشی» مقاله چاپ می‌کنم و درواقع یک محقق هستم، اما گاهی در عرصه عمومی، سیاست‌نامه ایجاد می‌کنم و در مهرنامه فعال هستم و در عرصه عمومی سخن می‌گویم و دیگر مخاطبان ن فقط اجتماع علمی نیست. آقای طباطبایی زبان فرانسه و انگلیسی و تا حدودی هم آلمانی می‌دانند و بیشتر مباحثش با گفتمان شرق‌شناسی است و ایشان می‌توانسته نظرات خود را به‌صورت علمی و مقالات علمی‌پژوهشی نوشته و به چند زبان چاپ کند و در کنفرانس علمی هم شرکت کنند. به رزومه ایشان نگاهی بیندازید. در چند کنفرانس علمی ایشان شرکت کرده و نظرات خود را مطرح کرده است؟ اما اکنون مخاطب ایشان جوانان هستند یا فردی مانند آقای عباس آخوندی است و عرصه عمومی را مخاطب قرار داده است که نشان می‌دهد او در حال ساخت یک ایدئولوژی است. حال، ایدئولوژی معنای بدی ندارد و ما در معنای «کلان روایت» بیان می‌کنیم. ایشان می‌گویند اینجا ایران است و جای مطلوبی نیست و من برای شما مخاطبان چشم‌انداز دیگری ترسیم کردم و اگر الان در این موقعیت قرار داری، به‌خاطر روشنفکران دینی و ارگانیک مانند شریعتی و جلال آل‌احمد و سروش است که تو را در این تله قرار دادند و من سعی دارم تو را به جای بهتری ببرم. البته هر متفکری یک چشم‌انداز برای خود ترسیم می‌کند» (پایان نقل قول)

1)این درست است که جواد طباطبایی به دنبال چاپ مقاله علمی –پژوهشی در مجلات نیست. دلیل آن هم روشن است، برای اینکه وی نیازی به این نوع مقالات ندارد. طباطبایی دیگر نه عضو هیات علمی دانشگاه است که به دنبال ارتقای رتبه باشد و نه دانشجو که به دنبال رزومه باشد. طباطبایی اگر حرفی برای گفتن داشته باشد، نتایج پژوهش هایش را در قالب کتاب یا فصلنامه‌هایی که دایره المعارف اسلامی یا سایر نهادهای علمی متولی آن بوده اند منتشر کرده است.
2) سوال این است که خود جناب دکتر میری در این چند سال، چند مقاله علمی پژوهشی چاپ کرده است؟ فقط کافی است به سایت ایندکس مقالات علمی ( نورمگز) رفته و نام ایشان را جستجو کنیم، تا ببینیم که از خود ایشان فقط سه مقاله علمی منتشر شده است که هر سه به همراه دانشجویان بوده است.
اتفاقا به نظر می رسد آقای میری بیش از بقیه به نوشتن مقاله علمی نیاز دارد. هم به دلیل موقعیت شغلی و هم به این دلیل ساده که دست کم باید برای یک بار هم شده «فرضیه» خود مبنی بر نسبت اندیشه ایرانشهری با سلفی‌گری را به صورت علمی به اثبات برساند. بنابراین ما پیشنهاد می کنیم،ایشان که دست به قلم دارند، چهارمین مقاله علمی- پژوهشی خود را به این موضوع اختصاص بدهند.
3) آقای میری هفته ای چندین مقاله یا مصاحبه با رسانه ها در خصوص موضوعات مورد علاقه اش منتشر می‌کند! با این اوصاف به نظر می‌رسد که خود آقای میری، به دنبال همان چیزی است که طباطبایی را بدان متهم کرده است (ایدئولوژی سازی). از سوی دیگر، رسانه هایی که آقای میری با آنها مصاحبه می‌کند، علمی نیستند بلکه رسانه های ایدئولوژیک و سیاسی و در بهترین حالت تابع قواعد ژورنالیسم اند که نسبتی با تاملات فکری ندارد.
از قضا، فرهیختگان، خبرگزاری مهر و... که به صورت روزانه با سبقه سیاسی، جناحی و ایدئولوژیک منتشر می‌شود، بستر مناسب‌تری برای ترویج ایدئولوژی است تا مهرنامه و سیاست نامه که به صورت فصلی چاپ می شوند. مخاطب دسته دوم از نشریات نخبگان است، ولی مخاطب مهر و فرهیختگان، عمومی است.
اکنون چگونه است که انتشار مطلب در فصل نامه های مهرنامه و سیاست نامه (که اولی فعلا منتشر نمی شود) به نیت ترویج ایدئولوژی تفسیر می شود اما فعالیت «روزانه» آقای میری در تلگرام، محافل روشنفکری، رسانه های کاغذی و دیجیتال، در هر سطح و کلاسی، «غیر ایدئولوژیک» و غیر سیاسی!
4) در باب سیاسی بودن نشریاتی که آقای میری در آن فعالیت می‌کند، یک نمونه ساده این است که پس از تغییرات گسترده در راس دانشگاه آزاد و تغییر مدیریت روزنامه فرهیختگان، افراد و روزنامه نگارانی در این نشریه جایگزین تیم قبلی شدند که گویا در سبیل «بنیادگرایی» هستند و از سوی دیگر دوست دارند با تیم قبلی که با بی انصافی آنها را از کار بیکار کرده اند، تصفیه حساب کرده و جبران مافات کنند. از همین رو است که مدام سراغ ناصر فکوهی و جواد میری می روند تا شاید به این بهانه، به طباطبایی آسیب بزنند. بنابراین وقتی آقای میری با رسانه های به شدت ایدئولوژیک مصاحبه و از ایدئولژیک شدن فیلسوف لیبرال گلایه می‌کند،در حقیقت به شعور مخاطبانش توهین کرده است.
Forwarded from آذری ها |Azariha
5) اما در باب منشاء مهرنامه و سیاست نامه! همه می دانند که آنها ربطی به جواد طباطبایی ندارد ولی در کمال تعجب، آقای میری مدعی شده است که مهرنامه و... توسط طباطبایی «ایجاد» شده است. آقای طباطبایی نه پول این نشریات را تامین می‌کند و نه دخل و تصرفی در کارکنان آنها دارد و نه تعداد صفحات و موضوعات و... را انتخاب می کند. بدیهی است قلم زدن در یک نشریه فصلی و یا مشاوره دادن نسبت به مقالاتش به معنای، در معنای ایجاد کردن نیست.
6) در باب همایش هم آقای میری به خوبی می داند که زمان و زمانه دکتر طباطبایی از برگزاری یا ارسال چکیده به فلان همایش گذشته است، با وجود این هر گاه انجمن علوم سیاسی یا سایر نهادهای علمی طی برنامه هایشان از وی دعوت کرده اند، او نیز تا حد امکان پذیرفته و در همایش ها شرکت کرده است و باز همگان می دانند که در هر سخنرانی که ایشان شرکت کرده، با استقبال دانشجویان و مخاطبین همراه بوده است که این استقبال نیز نتیجه این نصیحت حکیمانه است:
کم گوی گزیده گوی چون دُر/ تا ز اندک تو، جهان شود پر
@Azariha_3
Forwarded from آذری ها |Azariha
🔹طباطبایی، اندیشه ایرانشهری و سلفی گری!

دکتر جواد میری در مصاحبه خود با روزنامه فرهیختگان (ارگان رسانه ای دانشگاه آزاد) اندیشه ایرانشهری را به سلفی گری قیاس کرده است.

البته همین امروز دانشگاه آزاد اعلام کرد، پوشیدن پیراهن آستین کوتاه را برای مردان در خوابگاهها ممنوع و یکسری قواعد جدید پوشش در محیط دانشگاه وضع کرده است.
🔹این که نویسنده ای طرفدار شریعتی (به طریق اولی اخوان) باشد و از ترییون فرهیختگان به لیبرالها و سکولارها بگوید سلفی، کمی خنده دار است.
🔹دوم اینکه از آقای میری که در رشته فلسفه و سپس  تاریخ اندیشه های علمی تحصیل کرده، اقامه چنین دلیلی بعید است. ایشان حتما میدانند که "تشبیه" دلیل نیست  بلکه شعر است و تشبیه را نیز نباید با قیاس اشتباه گرفت. گزاره ایشان نیز تشبیهی اشتباه است که حتی وجه شبه آن درست نیست.
 قیاس متشکل از دو گزاره بدیهی و یک نتیجه گیری است که اگر مقدمات (صغری کبری)صحیح باشند، لاجرم نتیجه نیز صحیح است.
منظور از قیاس در منطق این است که هر گاه دو یا چند فرض را درست و مطمئن بدانیم و رابطهٔ این فرض‌ها چنان باشد که بناچار از این فرض‌های صحیح، نتیجه‌ای منطقی به‌دست آید، این نتیجه را باید پذیرفت(رج: کتاب فلسفه سوم راهنمایی) ولی آیا مقدمات این قیاس صحیح است؟ انتظار ما از عالم فلسفه خوانده این است لااقل قادر به مفروض گیری اصولی باشد و یا و اگر قادر است،تجاهل العارف نکند. کل منطق ایشان عبارت از این قیاس غلط است:

سلفی گری بازگشت به گذشته است.
ایرانشهری بازگشت به گذشته است.
ایرانشهری، سلفی گری است.

بدیهی است که گزاره های اول و دوم این قیاس درست نیست و مانند این قضیه صرفا عبارت است از یک سفسطه:

باز پرنده است.
در باز است.
در پرنده است.

🔹وانگهی چگونه می توان از طرفدار شریعتی بود( که مثلا ابوذر را الگو قرار)، پذیرفت که بازگشت به ساسانی ها، همان سلفی گری است؟
اولا طباطبایی کجا و در کدام کتاب سخن از بازگشت به ساسانی زده؟
(به نظر می رسد دکتر میری به جای خواجه نظام الملک کتاب "بازگشت به خویشتن" شریعتی را مطالعه کرده است).
🔹دوما در فرض محال که طباطبایی چنین سخنی گفته باشد، مگر فرق معناداری بین دوران ابوذر و ساسانی وجود دارد؟ و اگر پاسخ مثبت است (که نیست) آیا اروپایی ها هم در دوره رنسانس (که به یونان توجه کردند) سلفی و مرتجع بودند؟ پاسخ در اینجا منفی است.

🔹پس هر ارجاعی به گذشته، سلفی گری و ارتجاع نیست.
 نکته ای که جناب میری با وجود اطلاع،به دلیل انتخاب روش "جدلی" آن را کتمان می کند.

@Azariha_3
📬 من یک #بیشعورم اگر؛

موقع ظهر که مدرسه‌ها تعطیل میشن و بچه‌ها میخوان از عرض خیابون عبور کنن؛

سرعتم رو جلوی #خط_عابر کم نکنم!
و موقع عبورشون ایست کامل نکنم!

@bishuoori


@seyedjavadmiri
"ایرانی تر بودن" برخی از اقوام در ایران در روایت مهندس ناصح ناطق

مفهوم "ایرانی تر" یکی از شاه کلیدهای ناطق و دیگر آریایگرایان است که برای پیشبرد استراتژی "حذف" تنوع و تکثر فرهنگی و زبانی در سپهر اندیشه ایرانی از آن سود جسته اند و کماکان از این مفهوم برای منکوب کردن گفتمان هایی که به امر متنوع می پردازند، استفاده ابزاری می کنند. اجازه دهید با ارجاع به متن بخشهایی از منطق بی منطقی ناطق را به نمایش بگذارم. در بحث از اقوام ایرانی، ناطق می گوید

"ایرانیان کردها را ایرانی، و شاید ایرانی تر از اقوام دیگر ایرانی می دانند. زیرا که اولا زبان کردی یکی از شاخه های اصیل زبان ایرانی است و با زبان تازی و ترکی هیچگونه خویشاوندی ندارد. دوم اینکه کردها در تمام طول تاریخ مدون ایران با دیگر مردم ایران همزیستی داشته اند" (ناطق، ۱۳۵۸. ۶۲).

نخستین پرسشی که در اینجا می توان مطرح کرد، این است که سوژه و فاعل این چشم انداز کیست و در کجا ایستاده است؟ به سخن دیگر، مفهوم "ایرانیان" به چه کسی بازمیگردد؟ زیرا در نگاه گوینده این جمله تازی و ترکی که ایرانی محسوب نمیشوند و از قضا "کردها" -با توجه به سیاق جمله- به نظر میآید خود را "ایرانی" نمی پندارند پس فاعل این جمله کیست؟ مگر ایران وجودی غیر از ترک و عرب و گیل و ارمنی و گرجی "موجودیتی" دیگر نیز دارد؟ دومین موضوع که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که گوینده این جمله (یعنی راوی این روایت که مهندس ناطق است) یک مفروض ذهنی و سلسله مراتب ویژه ای در پس ذهن خود در باب "ایرانی اصیل" دارد که اصالت آن قابل محاسبه است و آن از نوع "امر زبانی" است. زیرا او می گوید کردی یکی از شاخه های اصیل زبان ایرانی است ولی ترکی و عربی اینگونه نیستند و نتیجه این مقدمات این است که ترکها و عربها کمتر ایرانی هستند. البته ممکن است به این استنتاج من اشکال وارد کنید که چنین استنباطی از متن گرفته نمی شود بل مهندس ناطق یک بحث صرف زبانی کرده است و محور استدلالش رتبه بندی ایرانیان از منظر زبانی نیست. این اشکال به نظر من قابل تامل است ولی با ارجاع به متن می توان این اشکال را رد کرد. مهندس ناصح ناطق در روایت خویش از ایرانیت می گوید

"اگر زبان ترکی در پاره ای از نقاط ایران معمول شده و گسترش پیدا کرده عامل شیوع آن چندین سده فرمانروائی گروهی بیگانه بوده که سدهای مرزی کشور را در هم شکسته، خانه ی ما را اشغال کرده و به نیروی شمشیر حکومتهائی در مرکز تمدن ایرانی بوجود آورده اند و بر اثر چندین سده فرمانروائی زبان خود را جایگزین زبان ایرانیان کرده اند" (۱۳۵۸. ۷۱).

به سخن دیگر، اگر کردها ایرانی تر هستند دلیلش نزدیکی کردی به فارسی است و اصالت ایرانیت معیارش زبان فارسی است و این ام المفروض تمامی نحله های ناسیونالیسم باستانگرا در این صد سال اخیر در ایران بوده است که با زبان ترکی و دین عربی سر ستیز داشته است. اما به دلائل فرهنگی برخی از متفکران این نحله با اسلام نخواسته اند مواجهه رودرو داشته باشند چون احتمال می دادند هزینه های چنین رویارویی بسیار گران خواهد بود ولی دال هایی از این نوع ضدیت در روایت هایشان مشهود است، اما در باب زبان ترکی ضدیت بسیار آشکار و واضح بوده است. به عبارت دیگر، حال که آذربایجانی ها نژادشان ایرانی است باید راهی پیدا کرد که زبانشان هم به زبان "ایرانیت" بازگردد ولی پرسش اینجاست که چگونه این مهم را باید انجام داد؟ این پرسشی است که ناطق به آن پرداخته است و به وضوح آن را مفهومینه کرده است. او از دو مفهوم "حس ملیت" و "محور ایرانگری" (۱۳۵۸. ۷۰) سخن می گوید و معتقد است که بسیاری از ایرانیان از این دو مفهوم غافل هستند. به نظرم این دو مفهوم بسیار کلیدی هستند اما شیوه تحدید این دو مفهوم مناقشه آمیز است که من در اثناء بحث تلاش می کنم اشکالات خود را بیان کنم. ناطق برای آگاهی بخشیدن به ایرانیان در ذیل دو مفهوم حس ملیت و محور ایرانگری معتقد است ما باید برای "ایرانی ساختن همه ی ایرانیان از راه آموزش زبان فارسی" (۱۳۵۸. ۷۱) اقدام کنیم. اما این هدف با موانعی روبرو است و یکی از آنها زبان ترکی است که توسط بیگانگان با نیروی شمشیر جایگزین زبان فارسی شده است و حال ناطق استراتژی استحاله زبانی خود را به عنوان محور ایرانگری ارائه می دهد. او می گوید

"عقیده نگارنده بر این است که آنچنانکه اشغالگران بیگانه زبان [ترکی] را با فشار و زور در کشور ما مرسوم و رایج ساخته اند با دلایل روشن ... باید بنردم سرزمین آذربایجان روشن کرد که زبان فارسی ... زبان مردم آن سامان بوده و زبان ترکی در دورانی به آن خطه تحمیل شده ..." (۱۳۵۸. ۷۱).

اما مسئله اینجاست که مقدمات بحث ناطق نادرست است و این باعث میشود که نتایج بحث نیز غلط از آب درآید. زیرا، ایرانی بودن ایرانیان به فارسیت نیست بل ایرانیت را باید به گونه ای دیگر تحدید کرد تا دچار این خّلط های شناختی نگردیم. به سخن دیگر، این
استدلال که ترکی بر مردم به زور شمشیر تحمیل شده است دقیقا بر همان استدلال استوار است که اسلام هم بر ایرانیان به زور شمشیر تحمیل شده است و حال باید به دنبال خالصسازی ایرانیان از دو سو بگردیم؛ یکی از منظر زبانی و دیگری از منظر دینی. زیرا اگر بپذیریم ایرانیان اصیل ایرانیانی هستند که به یکی از زبانهای اصیل ایرانی صحبت می کنند و بر آیین یکی از ادیان ایرانی سلوک می کنند، آنگاه ایران واقعی که در آن میزییم دیگر از ایرانیت تهی خواهد گشت. زیرا از جمعیت کنونی ایران ۹۰% آن پیرو یکی از ادیان سامی همچون یهودی و مسیحی و اسلام هستند و ادیان خالص ایرانی امروز در هند یافت میشوند و از منظر زبانی نیز باز دچار همین گرفتاری خواهیم شد. به نظر من، ترکی زدایی و عربی زدایی و اسلامی زدایی از جامعه ایران یک پروژه ضد ایرانی است و ریشه های آن را باید در "مهندسی ژنتیک نازیسم" جستجو کرد که البته در ایران نمی توانست به همان شدت دنبال شود و یکی از دلائل آن سطح پایین تکنولوژیک ایران نسبت به آلمان نازی بود. اما مفروضات و مقدمات ریشه در همان پروژه خالصسازی ژنتیکی و نژادی دارد که با روح فرهنگی ایرانی به کل بیگانه است. اما بحث "ایرانی تر بودن" کردها در روایت ناطق بخش دومی هم دارد که قابل تامل است. او، همچنانکه پیشتر ذکر کردیم، میگوید که کردها ایرانی تر از اقوام دیگر هستند و دلیل آن زبانشان است در نسبت با ترکی و عربی و نکته دومی که آنها را ایرانی تر می کند این است که "کردها ... با دیگر مردم ایران همزیستی داشته اند" (۱۳۵۸. ۶۲). این نکته خیلی عجیب و قابل تامل است. مگر دیگر ایرانیان با هم همزیستی نداشته اند؟ در تاریخ مدون ایران هیچگاه اقوام در برابر هم قرار نگرفته اند بل اقوام متحد در برابر بیگانگان یا در برابر حکومت مرکزی ظالم قرار گرفته اند. به سخن دیگر، این مفروض ناطق که مبنای "ایرانی تر بودن" یک قوم در نسبت با اقوام دیگر مطرح شده است هم قابل خدشه است و این نشان می دهد که فهم ناطق از ایرانیت تا چه پایه بی متطق است و عجیب این است که این نوع استدلالهای چوبین پایه و مایه ناسیونالیسم ایرانی محسوب می گردد و هیچگاه به صورت جدی نقد نشده اند.


سید جواد میری


@seyedjavadmiri