🌲 خوشنویسی شعر #شفیعیکدکنی (#سرشک)
اثر مهدی فانی
ای روشنی باغ و بهاران که تو بودی
وی خرّمی خاطرِ یاران که تو بودی
ای سرو! که در پیرهنِ صبح نگنجید
جان تو و ای جانِ بهاران که تو بودی
@sereshk1318
اثر مهدی فانی
ای روشنی باغ و بهاران که تو بودی
وی خرّمی خاطرِ یاران که تو بودی
ای سرو! که در پیرهنِ صبح نگنجید
جان تو و ای جانِ بهاران که تو بودی
@sereshk1318
خاطره با صدای استاد شفیعی کدکنی
خاطرهای با صدای استاد #شفیعیکدکنی
درخواستِ کپی کردنِ بخشی از یک کتاب در آمریکا
✅ بشنوید
@sereshk1318
درخواستِ کپی کردنِ بخشی از یک کتاب در آمریکا
✅ بشنوید
@sereshk1318
📚 جدیدترین اثرِ استاد #شفیعیکدکنی
این کیمیای هستی
دربارۀ #حافظ
(البته پیشتر صورت مختصری از این کتابِ سه جلدی منتشر شده بود)
@sereshk1318
این کیمیای هستی
دربارۀ #حافظ
(البته پیشتر صورت مختصری از این کتابِ سه جلدی منتشر شده بود)
@sereshk1318
روز بزرگداشت خیام نیشابوری (28 اردیبهشت)
#شفیعیکدکنی به خیام:
این است معجزِ تو به گیتی
در جمع شاعران زمانه
افزونترین مخاطبِ تاریخ
با کمترین سرود و ترانه!
@sereshk1318
#شفیعیکدکنی به خیام:
این است معجزِ تو به گیتی
در جمع شاعران زمانه
افزونترین مخاطبِ تاریخ
با کمترین سرود و ترانه!
@sereshk1318
🌿🌿🌿 شعری کوتاه برای #شفیعیکدکنی
دل من گرفته اینجا ز خزان ز برگریزان
تو نظر به سوی ما کن که خزان شود گریزان
نه فقط من از تو خواهم که قدم نهی به چشمم
که ز هر جهت محبان، که ز هر طرف عزیزان
تو بیا به خلوت ما که به لب رسانده جان را
هنر هنرفروشان، سخن سخنستیزان
افشین علا
@sereshk1318
دل من گرفته اینجا ز خزان ز برگریزان
تو نظر به سوی ما کن که خزان شود گریزان
نه فقط من از تو خواهم که قدم نهی به چشمم
که ز هر جهت محبان، که ز هر طرف عزیزان
تو بیا به خلوت ما که به لب رسانده جان را
هنر هنرفروشان، سخن سخنستیزان
افشین علا
@sereshk1318
✅ اهمیت زبان ملی و محلی به روایت #شفیعیکدکنی
من هنگامی كه در آكسفورد بودم، نسخههای خطی فراوانی را میدیدم و یادداشتبرداری میكردم. یكی از این جُنگها بسیار جالب بود. یكی از اعضای كمپانی هند شرقی، همچون بیدل شعر گفته بود. بیدل كه منظومهای است بسیار منسجم با كدهای هنری فراوان كه هر ذهنی نمیتواند آن نشانهها را in code كند و دریابد. اما همین افراد، هنگامی كه مسلط شدند، گفتند: «گور پدر زبان فارسی! بیایید و اردو را كه یك زبان محلی است، بگیرید و بزرگش كنید.»
میدانستند زبان فارسی؛ شاهنامه، مثنوی، سعدی و حافظ و نظامی دارد و میتواند با شكسپیر، كشتی بگیرد. اما زبان اردو نمیتواند با شكسپیر كشتی بگیرد. (در نتیجۀ چنین سیاستی) بچۀ هندی میگوید: «گور پدر زبان اردو. من كه میتوانم شكسپیر بخوانم چرا باید همراه با این زبان اردو بمانم؟! اصلاً زبانم را انگلیسی میكنم.»
چنانكه كردند. آنهایی كه به زبانهای محلی (برای بزرگ شدن بیش از اندازۀ واقعیشان) فشار میآورند، میدانند چه میكنند. آنها میدانند در لهجۀ كدكنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد و این لهجه وقتی خیلی بزرگ شود، (در نهایت) ٤ تا داستان و ٢ شعر بندتنبانی از آن به وجود میآید. (در نتیجۀ چنین حادثهای) كودكی (كه در هوای آن زبان محلی بالیده) میگوید: «من فاتحۀ این (زبان و فرهنگ) را خواندم. من شكسپیر میخوانم یا پوشكین میخوانم.»
اكنون شما ببینید روسها در آسیای میانه چه میكنند؟ در آسیای میانه با هر قومیتی كوچك، همین كار را كردند. گفتند شما بیایید لهجۀ خودتان را داشته باشید، زبان خودتان را داشته باشید، ما برای شما در مسكو دپارتمان تشكیل میدهیم و... (در نتیجۀ این سیاست) كودك قزاق پس از مدتی خواهد گفت كه این فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسكی و چخوف و لرمانتوف و پوشكین میخوانم. فاتحه خواندم به زبان و فرهنگ ملی خودم. روس میشود. من یك شوونیستِ فارس نیستم و این نظر من تنها نیست كه زبان فارسی در تمام كرۀ زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلالالدین و سعدی و حافظ و نظامی شناخته میشود. شكسپیر و پوشكین نمیتواند با این كشتی بگیرد. اما با (پیگیری سیاست) تشویق لهجۀ محلی (برای بیش از اندازه بزرگ شدن) بچههای این لهجهها خواهند گفت كه شاشیدم به زبان و فرهنگ محلی خودم. میروم انگلیس و روس میشوم. شكسپیر میخوانم، لرمانتوف میخوانم، تی. اس. الیوت میخوانم و به زبان و فرهنگ خودم هیچ توجهی نمیكنم.
ما نمیخواهیم به زبانهای محلی توهین كنیم. زبانهای محلی، پشتوانۀ فرهنگ ما هستند. ما اگر زبانهای محلیمان را حفظ نكنیم، عملاً بخشی مهم از فرهنگ مشتركمان را نمیفهمیم. قرنها و قرنهاست كه همه این اقوام در شكلگیری زبان بینالاقوامی فارسی مساهمت دارند. هیچ قومی بر قومی دیگر در ساختن امواج این دریای بزرگ، تقدم ندارد. ما باید به اینها بسیار بیش از این، اهمیت دهیم چرا كه این زبان بینالاقوامی ما، منحصر در الفبای من فارسیزبان نیست و همۀ اقوام در خلاقیت این فرهنگ و زبان، سهیمند. اما این تشویقهای روزمره، پدر فرهنگ ملی را در میآورد. (در پی چنین سیاستی) نوه و نبیرۀ شما خواهد گفت كه «شاشیدم به فرهنگ ملی خودم كه میراثش چند تا ترانۀ محلی است. من میخواهم پوشكین بخوانم. لرمانتوف بخوانم.»
همین كار اكنون در آسیای میانه در حال انجام شدن است. ٣ تا ٤ نسل دیگر، بچههای قزاق و ازبك و تاجیك از زبان و فرهنگ خودشان منقطعند. پوتین به ایشان اجازه نمیدهد كه حتی زبان و فرهنگ نیاكانشان را فرابگیرند. نمیخواهند ایشان بتوانند گلستان و بوستان سعدی و نظامی بخوانند. آنها حتی سنگ قبر پدربزرگشان را نیز نمیتوانند بخوانند. در شبه قارۀ هند نیز همین كار را كردند. ابتدا زبان فارسی را از بین بردند و سپس گفتند شما اردو هستید؛ چرا كه اردو نمیتواند با شكسپیر كشتی بگیرد...
اكنون شما ببینید روسها در آسیای میانه چه میكنند؟ در آسیای میانه با هر قومیتی كوچك، همین كار را كردند. گفتند شما بیایید لهجۀ خودتان را داشته باشید، زبان خودتان را داشته باشید، ما برای شما در مسكو دپارتمان تشكیل میدهیم و... (در نتیجۀ این سیاست) كودك قزاق پس از مدتی خواهد گفت كه این فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسكی و چخوف و لرمانتوف و پوشكین میخوانم. فاتحه خواندم به زبان و فرهنگ ملی خودم. روس میشود.
@sereshk1318
من هنگامی كه در آكسفورد بودم، نسخههای خطی فراوانی را میدیدم و یادداشتبرداری میكردم. یكی از این جُنگها بسیار جالب بود. یكی از اعضای كمپانی هند شرقی، همچون بیدل شعر گفته بود. بیدل كه منظومهای است بسیار منسجم با كدهای هنری فراوان كه هر ذهنی نمیتواند آن نشانهها را in code كند و دریابد. اما همین افراد، هنگامی كه مسلط شدند، گفتند: «گور پدر زبان فارسی! بیایید و اردو را كه یك زبان محلی است، بگیرید و بزرگش كنید.»
میدانستند زبان فارسی؛ شاهنامه، مثنوی، سعدی و حافظ و نظامی دارد و میتواند با شكسپیر، كشتی بگیرد. اما زبان اردو نمیتواند با شكسپیر كشتی بگیرد. (در نتیجۀ چنین سیاستی) بچۀ هندی میگوید: «گور پدر زبان اردو. من كه میتوانم شكسپیر بخوانم چرا باید همراه با این زبان اردو بمانم؟! اصلاً زبانم را انگلیسی میكنم.»
چنانكه كردند. آنهایی كه به زبانهای محلی (برای بزرگ شدن بیش از اندازۀ واقعیشان) فشار میآورند، میدانند چه میكنند. آنها میدانند در لهجۀ كدكنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد و این لهجه وقتی خیلی بزرگ شود، (در نهایت) ٤ تا داستان و ٢ شعر بندتنبانی از آن به وجود میآید. (در نتیجۀ چنین حادثهای) كودكی (كه در هوای آن زبان محلی بالیده) میگوید: «من فاتحۀ این (زبان و فرهنگ) را خواندم. من شكسپیر میخوانم یا پوشكین میخوانم.»
اكنون شما ببینید روسها در آسیای میانه چه میكنند؟ در آسیای میانه با هر قومیتی كوچك، همین كار را كردند. گفتند شما بیایید لهجۀ خودتان را داشته باشید، زبان خودتان را داشته باشید، ما برای شما در مسكو دپارتمان تشكیل میدهیم و... (در نتیجۀ این سیاست) كودك قزاق پس از مدتی خواهد گفت كه این فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسكی و چخوف و لرمانتوف و پوشكین میخوانم. فاتحه خواندم به زبان و فرهنگ ملی خودم. روس میشود. من یك شوونیستِ فارس نیستم و این نظر من تنها نیست كه زبان فارسی در تمام كرۀ زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلالالدین و سعدی و حافظ و نظامی شناخته میشود. شكسپیر و پوشكین نمیتواند با این كشتی بگیرد. اما با (پیگیری سیاست) تشویق لهجۀ محلی (برای بیش از اندازه بزرگ شدن) بچههای این لهجهها خواهند گفت كه شاشیدم به زبان و فرهنگ محلی خودم. میروم انگلیس و روس میشوم. شكسپیر میخوانم، لرمانتوف میخوانم، تی. اس. الیوت میخوانم و به زبان و فرهنگ خودم هیچ توجهی نمیكنم.
ما نمیخواهیم به زبانهای محلی توهین كنیم. زبانهای محلی، پشتوانۀ فرهنگ ما هستند. ما اگر زبانهای محلیمان را حفظ نكنیم، عملاً بخشی مهم از فرهنگ مشتركمان را نمیفهمیم. قرنها و قرنهاست كه همه این اقوام در شكلگیری زبان بینالاقوامی فارسی مساهمت دارند. هیچ قومی بر قومی دیگر در ساختن امواج این دریای بزرگ، تقدم ندارد. ما باید به اینها بسیار بیش از این، اهمیت دهیم چرا كه این زبان بینالاقوامی ما، منحصر در الفبای من فارسیزبان نیست و همۀ اقوام در خلاقیت این فرهنگ و زبان، سهیمند. اما این تشویقهای روزمره، پدر فرهنگ ملی را در میآورد. (در پی چنین سیاستی) نوه و نبیرۀ شما خواهد گفت كه «شاشیدم به فرهنگ ملی خودم كه میراثش چند تا ترانۀ محلی است. من میخواهم پوشكین بخوانم. لرمانتوف بخوانم.»
همین كار اكنون در آسیای میانه در حال انجام شدن است. ٣ تا ٤ نسل دیگر، بچههای قزاق و ازبك و تاجیك از زبان و فرهنگ خودشان منقطعند. پوتین به ایشان اجازه نمیدهد كه حتی زبان و فرهنگ نیاكانشان را فرابگیرند. نمیخواهند ایشان بتوانند گلستان و بوستان سعدی و نظامی بخوانند. آنها حتی سنگ قبر پدربزرگشان را نیز نمیتوانند بخوانند. در شبه قارۀ هند نیز همین كار را كردند. ابتدا زبان فارسی را از بین بردند و سپس گفتند شما اردو هستید؛ چرا كه اردو نمیتواند با شكسپیر كشتی بگیرد...
اكنون شما ببینید روسها در آسیای میانه چه میكنند؟ در آسیای میانه با هر قومیتی كوچك، همین كار را كردند. گفتند شما بیایید لهجۀ خودتان را داشته باشید، زبان خودتان را داشته باشید، ما برای شما در مسكو دپارتمان تشكیل میدهیم و... (در نتیجۀ این سیاست) كودك قزاق پس از مدتی خواهد گفت كه این فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسكی و چخوف و لرمانتوف و پوشكین میخوانم. فاتحه خواندم به زبان و فرهنگ ملی خودم. روس میشود.
@sereshk1318
اول مهر زادروز استاد شجریان خجسته باد
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن ز نو جوان شود دمی دگر برآورد
#شفیعیکدکنی
@sereshk1318
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
وطن ز نو جوان شود دمی دگر برآورد
#شفیعیکدکنی
@sereshk1318
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخوان جانان
اثر جدید سالار عقیلی به مناسبت زادروز استاد #شجریان
با الهام از شعر #شفیعیکدکنی و #سایه
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد...
درین سرای بیکسی تو خارِ چشم هر خسی...
@sereshk1318
اثر جدید سالار عقیلی به مناسبت زادروز استاد #شجریان
با الهام از شعر #شفیعیکدکنی و #سایه
بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد...
درین سرای بیکسی تو خارِ چشم هر خسی...
@sereshk1318
شعر #شفیعیکدکنی در ستایش نی حسن #کسایی
بشنو از نی را چو مولانا سرود
هرکسش داد از درون جان درود
بخردی گفت این نوای خلقت است
کز سپهر آید به سوی ما فرود
عارفی گفتا نه، روح قدسی است
کاینچنین بر عالم ما پر گشود
دیگری گفتا که آن دانای راز
زین سخن لوح و قلم را میستود
هم بر اینسان نسلها و نسلها
عقلها در راز و رمزش آزمود
با گذشت قرنها و قرنها
هرکسش رمز و اشاراتی فزود
همچنان در پرده ماند این راز و رمز
پردهٔ نایی ز سحرش تار و پود
من بر آنم کان ضمیر تابناک
هم به وحیالقلب از دل میشنود
کز پس آن روزگار آید پدید
بانگ نایی از کران زنده رود
این اشارت زان بشارت میدهد
آذرخشی از میان ابر و دود
گوش بر نای کسایی نِه دلا
تا بدانی آن اشارتها چه بود
@sereshk1318
بشنو از نی را چو مولانا سرود
هرکسش داد از درون جان درود
بخردی گفت این نوای خلقت است
کز سپهر آید به سوی ما فرود
عارفی گفتا نه، روح قدسی است
کاینچنین بر عالم ما پر گشود
دیگری گفتا که آن دانای راز
زین سخن لوح و قلم را میستود
هم بر اینسان نسلها و نسلها
عقلها در راز و رمزش آزمود
با گذشت قرنها و قرنها
هرکسش رمز و اشاراتی فزود
همچنان در پرده ماند این راز و رمز
پردهٔ نایی ز سحرش تار و پود
من بر آنم کان ضمیر تابناک
هم به وحیالقلب از دل میشنود
کز پس آن روزگار آید پدید
بانگ نایی از کران زنده رود
این اشارت زان بشارت میدهد
آذرخشی از میان ابر و دود
گوش بر نای کسایی نِه دلا
تا بدانی آن اشارتها چه بود
@sereshk1318
💫 روز مولانا گرامی باد
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته در بیشۀ اندیشهها
@sereshk1318
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته در بیشۀ اندیشهها
@sereshk1318
16 مهر زادروز استاد ایرج افشار، پدر کتابشناسی ایران، گرامی باد
@sereshk1318
@sereshk1318
نوشتهی استاد #شفیعیکدکنی دربارهی استاد ایرج افشار:
حدود نیمقرن با او زندگی كردم در كوه و دشت، در سفر و حضر، در وطن و سرزمینهای بیگانه، و یك جملهی سیاسی از او نشنیدم. او روزنامه نمیخواند و در منزلش رادیو و تلویزیون نداشت.
یك بار كه بعضی دوستان به ضرورتی میخواستند، در ساعاتی كه مهمان او بودند، برنامهای را در تلویزیون ببینند، مجبور شدند تلویزیون سرایْدارِ منزل او را بیاورند و برنامهی موردنظر خویش را تماشا كنند. به راستی او، اهل سیاست نبود و اهل هیچ حزب و دستهای نبود ولی یك سیاست بزرگ را همواره پیش چشم داشت و با آن زندگی میكرد و آن سیاست، مصلحتْاندیشی دربارهی سرنوشت جهانِ ایرانی بود.
در مراكز علمی جهان و در حوزههای ایرانشناسی دانشگاههای كره زمین، هیچكس از معاصران ما، اعتبار و حرمت ایرج افشار را ندارد. البته، در کنارِ او، یارشاطر را هم به یاد میآورم.
در غربالی كه ذهنِ من از مردانِ بزرگ قرن بیستم ایران، در عرصهی فرهنگ كرده است ایرج افشار یكی از دانههای دُرشتی است كه در كنار علّامه قزوینی، سیّدحسنِ تقیزاده، محمدعلی فروغی، علیاصغرِ حکمت، ابراهیم پورداود، علّامه شیخ آقابزرگ تهرانی، بدیعالزمان فروزانفر، سیداحمد كسروی، اقبال آشتیانی، پرویز ناتلخانلری، غلامحسین مصاحب، علیاكبر دهخدا، صادق هدایت، ملكالشعراء بهار و نیما یوشیج قرار میگیرد،بیآنكه وَجهِ مشابهتِ خاصّی با هیچکدام ایشان داشته باشد و یا تكرار یكی از آنها بشمار آید.
او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی.
پژوهشگرانِ عرصهی ایرانشناسیِ جهان، در حوزههای تاریخ، مردمشناسی، ادبیّات فارسی، باستانشناسی، كتابشناسی و كتابداری و اطّلاعرسانی، همواره، در آثار خویش وامدار ایرج افشار بودهاند و خواهند بود. بزرگا مردا كه او بود و دریغا و بسیار بار دریغا كه به پنجاه چهرهی ممتاز هم نمیتوان جای خالیِ آن یگانه را پُر كرد.
@sereshk1318
حدود نیمقرن با او زندگی كردم در كوه و دشت، در سفر و حضر، در وطن و سرزمینهای بیگانه، و یك جملهی سیاسی از او نشنیدم. او روزنامه نمیخواند و در منزلش رادیو و تلویزیون نداشت.
یك بار كه بعضی دوستان به ضرورتی میخواستند، در ساعاتی كه مهمان او بودند، برنامهای را در تلویزیون ببینند، مجبور شدند تلویزیون سرایْدارِ منزل او را بیاورند و برنامهی موردنظر خویش را تماشا كنند. به راستی او، اهل سیاست نبود و اهل هیچ حزب و دستهای نبود ولی یك سیاست بزرگ را همواره پیش چشم داشت و با آن زندگی میكرد و آن سیاست، مصلحتْاندیشی دربارهی سرنوشت جهانِ ایرانی بود.
در مراكز علمی جهان و در حوزههای ایرانشناسی دانشگاههای كره زمین، هیچكس از معاصران ما، اعتبار و حرمت ایرج افشار را ندارد. البته، در کنارِ او، یارشاطر را هم به یاد میآورم.
در غربالی كه ذهنِ من از مردانِ بزرگ قرن بیستم ایران، در عرصهی فرهنگ كرده است ایرج افشار یكی از دانههای دُرشتی است كه در كنار علّامه قزوینی، سیّدحسنِ تقیزاده، محمدعلی فروغی، علیاصغرِ حکمت، ابراهیم پورداود، علّامه شیخ آقابزرگ تهرانی، بدیعالزمان فروزانفر، سیداحمد كسروی، اقبال آشتیانی، پرویز ناتلخانلری، غلامحسین مصاحب، علیاكبر دهخدا، صادق هدایت، ملكالشعراء بهار و نیما یوشیج قرار میگیرد،بیآنكه وَجهِ مشابهتِ خاصّی با هیچکدام ایشان داشته باشد و یا تكرار یكی از آنها بشمار آید.
او ایرج افشار است و بس، رها از هر عنوان و لقبی.
پژوهشگرانِ عرصهی ایرانشناسیِ جهان، در حوزههای تاریخ، مردمشناسی، ادبیّات فارسی، باستانشناسی، كتابشناسی و كتابداری و اطّلاعرسانی، همواره، در آثار خویش وامدار ایرج افشار بودهاند و خواهند بود. بزرگا مردا كه او بود و دریغا و بسیار بار دریغا كه به پنجاه چهرهی ممتاز هم نمیتوان جای خالیِ آن یگانه را پُر كرد.
@sereshk1318
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به جان جوشم که جویای تو باشم
خسی بر موج دریای تو باشم
تمام آرزوهای منی کاش
یکی از آرزوهای تو باشم
آواز بانو هنگامه بِرچی
شعر #شفیعیکدکنی
@sereshk1318
خسی بر موج دریای تو باشم
تمام آرزوهای منی کاش
یکی از آرزوهای تو باشم
آواز بانو هنگامه بِرچی
شعر #شفیعیکدکنی
@sereshk1318
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مستند استاد محمدرضا #شفیعیکدکنی
🎬بخش سوم
دربارۀ #مصدق و دوستان دوران جوانی (#اخوانثالث، غلامحسین #ساعدی، اسماعیل #خویی و بهرام #صادقی)
@sereshk1318
🎬بخش سوم
دربارۀ #مصدق و دوستان دوران جوانی (#اخوانثالث، غلامحسین #ساعدی، اسماعیل #خویی و بهرام #صادقی)
@sereshk1318