جعفر والی:من در طول عمرم یک کار انجام دادم که خیلی پشیمانم
سریال معمای شاه
ما دراین دوران زندگی کردیم.
والله اینطور نبود,به خدا اینطور نبودکه این سریال روایت میکند!
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
سریال معمای شاه
ما دراین دوران زندگی کردیم.
والله اینطور نبود,به خدا اینطور نبودکه این سریال روایت میکند!
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
بعضی مدارس دولتی درمناطق محروم ازخانواده دانش آموزان به بهانه های مختلف پول می گیرندکه عده ای بااین وضع اقتصادی ازتهیه این شهریه هاعاجزند،لطفا مسئولین رسیدگی کنند.
#ایلام_ایوانغرب
@sepehrazadi
#ایلام_ایوانغرب
@sepehrazadi
زنده در گور
هموطنانی در نصیرآباد باغستان، حومه شهریار، جنوب غربی تهران در گورستان زندگی می کنند ولی آقای ولایتی می گوید بازسازی حلب،سوریه اولویت دارد.
🗞 شهروند
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
هموطنانی در نصیرآباد باغستان، حومه شهریار، جنوب غربی تهران در گورستان زندگی می کنند ولی آقای ولایتی می گوید بازسازی حلب،سوریه اولویت دارد.
🗞 شهروند
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
♨️ معجزه ی پدر کریم خان ♨️
یکی نزد کریم خان شد مُشرف
ز فَرط گریه تابش رفته از کف
نوازیدند و او را کرده آرام
که تا گوید ز درد خویش و آلام
بگفت: از کودکی ناشاد بودم
دو دیده کورِ مادر زاد بودم
جهان در مَنظرم تاریک می بود
طبیبان را نشد توفیق بهبود
نهایت دل سپردم بر توکّل
بجُستم دامن خوبان توسّل
بگشتم مُعتکف، وِرد و دعا خوان
به قبر باب مرحومِ کریم خان
به ناگه هاتفی دیدم از آن گور
دو چشم کور من را کرده پر نور
امیر، از این مُزخرف گشته مغضوب
بدستورش دو چشمان کرده معیوب
بگفتا : از چه حالم کرده برزخ؟
عجب اِعجاز آوردی ز دوزخ
مرا خر دُزد بابی راهزن بود
پیِ یغمای مال مرد و زن بود
نه آثاری بجا مانده ز یاغی
نه دارم هیچ از قبرش سراغی
من این جاه و جلال و حُکم و تدبیر
به چنگ آورده ام با ضرب شمشیر
اگر گور پدر دارالشّفا هست
دگر باره مزارش می نما بَست
چنین بابی که تمجیدش نمودی
یقین حاجت، اجابت کرده زودی
به نزدم می نزن حرف تملّق
ندارم چاپلوسی را تعلق
امان از مُهمَل بی اصل و بنیاد
که هم دنیا و دین را می دهد باد
بپرهیزید از وَهم و خرافات
هَرس باید نمود و دفع آفات
خداوندی که عبدش را«حبیب»است
به هردردی حکیم است وطبیب است
📝 آمل،نیک نژاد نیاکی۱۳۹۵/۱۰/۷
حکایت کریم خان درلینک زیر
https://telegram.me/sepehrazadi/2960
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
یکی نزد کریم خان شد مُشرف
ز فَرط گریه تابش رفته از کف
نوازیدند و او را کرده آرام
که تا گوید ز درد خویش و آلام
بگفت: از کودکی ناشاد بودم
دو دیده کورِ مادر زاد بودم
جهان در مَنظرم تاریک می بود
طبیبان را نشد توفیق بهبود
نهایت دل سپردم بر توکّل
بجُستم دامن خوبان توسّل
بگشتم مُعتکف، وِرد و دعا خوان
به قبر باب مرحومِ کریم خان
به ناگه هاتفی دیدم از آن گور
دو چشم کور من را کرده پر نور
امیر، از این مُزخرف گشته مغضوب
بدستورش دو چشمان کرده معیوب
بگفتا : از چه حالم کرده برزخ؟
عجب اِعجاز آوردی ز دوزخ
مرا خر دُزد بابی راهزن بود
پیِ یغمای مال مرد و زن بود
نه آثاری بجا مانده ز یاغی
نه دارم هیچ از قبرش سراغی
من این جاه و جلال و حُکم و تدبیر
به چنگ آورده ام با ضرب شمشیر
اگر گور پدر دارالشّفا هست
دگر باره مزارش می نما بَست
چنین بابی که تمجیدش نمودی
یقین حاجت، اجابت کرده زودی
به نزدم می نزن حرف تملّق
ندارم چاپلوسی را تعلق
امان از مُهمَل بی اصل و بنیاد
که هم دنیا و دین را می دهد باد
بپرهیزید از وَهم و خرافات
هَرس باید نمود و دفع آفات
خداوندی که عبدش را«حبیب»است
به هردردی حکیم است وطبیب است
📝 آمل،نیک نژاد نیاکی۱۳۹۵/۱۰/۷
حکایت کریم خان درلینک زیر
https://telegram.me/sepehrazadi/2960
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
Telegram
Azadi | آزادی
روزی به کریم خان زند گفتند، یک فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند . کریم خان ان شخص را به حضور طلبید، ولی ان شخص بشدت گریه میکرد و نمی توانست حرف بزند.
کریم خان گفت "وقتی گریه هایش تمام شد بیارین پیش من" بعد از ساعت ها گریه کردن شخص…
کریم خان گفت "وقتی گریه هایش تمام شد بیارین پیش من" بعد از ساعت ها گریه کردن شخص…
📝دانشجویان هنگام سخنرانی #شریعتمداری به او پشت کردند
💫تصویری که در تاریخ به یادگار خواهد ماند
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
💫تصویری که در تاریخ به یادگار خواهد ماند
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
مدرسه شهید"موگویی"شهرستان دورودبه دلیل فرسوده بودن ساختمان وچکه کردن سقف کلاس های آن،دانش آموزان مجبورند برای درامان ماندن ازخیس شدن سرکلاس هم از چتر استفاده کنند
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
♨️ اندر حکایت اینروزهای برخی ♨️
نعلبند شهر هرات شخصی را ڪشته و لذا حڪم قتلش صادر شده بود.
اهالی، جمعیت ڪرده نزد قاضی شهر رفتند و گفتند: اگر این نعلبند ڪشته شود، آن وقت ڪارهای ما لنگ شده و برای نعل کردن قاطر و الاغ معطل میمانیم. خوب است به جای او بقال را ڪه چندان احتیاجی به او نداریم، حڪم قتلش را بدهید.
قاضی فڪری نموده گفت: در این صورت چرا بقال را، ڪه او نیز منحصر بفرد است بکشیم؟! از دو نفر حمامی ، یڪی را ڪه زیادی است میگویم در عوض نعلبند بکشند!
دهخدا
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
نعلبند شهر هرات شخصی را ڪشته و لذا حڪم قتلش صادر شده بود.
اهالی، جمعیت ڪرده نزد قاضی شهر رفتند و گفتند: اگر این نعلبند ڪشته شود، آن وقت ڪارهای ما لنگ شده و برای نعل کردن قاطر و الاغ معطل میمانیم. خوب است به جای او بقال را ڪه چندان احتیاجی به او نداریم، حڪم قتلش را بدهید.
قاضی فڪری نموده گفت: در این صورت چرا بقال را، ڪه او نیز منحصر بفرد است بکشیم؟! از دو نفر حمامی ، یڪی را ڪه زیادی است میگویم در عوض نعلبند بکشند!
دهخدا
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حرفهای منتشر نشده زنده یاد جعفر والی درباره سریال #معمای_شاه : شما دارید تاریخ را جعل میکنید !
من خودم را نمي بخشم، شما داريد از تاريخ يك هجويه ميسازيد..
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
من خودم را نمي بخشم، شما داريد از تاريخ يك هجويه ميسازيد..
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
الو مخفف چیست؟
نظریه اول: الو مخفف نام یک معشوقه است.
نظریه دوم: الو مخفف کلمه hello می باشد.
نظریه اول جالب و دومی عقلانی است
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
نظریه اول: الو مخفف نام یک معشوقه است.
نظریه دوم: الو مخفف کلمه hello می باشد.
نظریه اول جالب و دومی عقلانی است
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
نامه نگاری دکتر پارسایی نماینده مردم شیراز در مجلس درباره وضعیت پارازیتها در شیراز
پارازیت ها و مرگ و میرهایی که علنی شد/ لینک زیر
https://telegram.me/sepehrazadi/9403
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
پارازیت ها و مرگ و میرهایی که علنی شد/ لینک زیر
https://telegram.me/sepehrazadi/9403
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
مسئولان شهرداری با ضرب و شتم، گورخوابها را از گورستان بیرون راندند
تصاویر زنده درگور، لینک زیر
https://telegram.me/sepehrazadi/9445
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
تصاویر زنده درگور، لینک زیر
https://telegram.me/sepehrazadi/9445
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
😂😂یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،
یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!
دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!
طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان. یارو پیاده میشه میره جلوی موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!
موتوریه با رنگ پریده نفس زنان میگه :
داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت😜
نتیجه اخلاقی:
اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند
ببینید کش شلوارشان به کدام مسئولی گیر کرده😂😂?
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!
دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!
طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان. یارو پیاده میشه میره جلوی موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!
موتوریه با رنگ پریده نفس زنان میگه :
داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت😜
نتیجه اخلاقی:
اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند
ببینید کش شلوارشان به کدام مسئولی گیر کرده😂😂?
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
📝 نامه سرگشاده #اصغر_فرهادی به دکتر حسن روحانی با اشاره به فقر و فاصله طبقاتی در جامعه و همچنین گزارش تكان دهنده چاپ شده امروز روزنامه شهروند با متن زنده در گور
♨️ آقای دکتر حسن روحانی، رئیسجمهور محترم
سلام
امروز گزارش تکاندهنده زندگی مردان، زنان و کودکانی را که در گورهای یکی از قبرستانهای اطراف تهران شبهای سرد را به صبح میرسانند خواندم و اکنون سراسر وجودم شرم است و بغض. به بهانه این نامه به شما، قصد دارم همه آنانکه در این سرزمین و در این سی و چند سال مسئولیتی داشته و دارند را سهیم این شرمساری کنم.
میدانم که عدهای سیاستباز اینگونه گزارشها و خبرها را دستاویزی خواهند کرد برای گرم کردن تنور بازیهای فرساینده سیاسی و انتخاباتی اما افسوس که گرمای این تنور، تن رنجور کودکان، زنان و مردانی را که شبها در گوشه قبرها، لابهلای درختان پارکها و زیر پلها به خواب میروند گرم نخواهد کرد.
در این گزارش نام یکی از کسانی که شب های سرد استخوانسوز را در گوشه گوری نشسته به صبح میرساند و به تعبیر تلخ گزارشگر مرگ را زندگی میکند، «آرمان» است. این نام مرا رها نمیکند. «آرمان» گم شدهای که در گور پیدایش کردهاند. شرم بر ما.
در تاریخ خواندهایم که گاهی حاکمان با لباس مبدل به میان مردمان میرفتهاند تا به دور از محافظان و ملازمان و متملقان گوشهای از درد و رنج مردم را بیواسطه درک کنند. پیشنهاد میدهم لااقل برای تنوع در نگارش تاریخ امروز که آیندگان بهتزده خواهند خواند، گاهی صاحب منصبان بیهمراه و ناشناس به میان مردم بروند. به روستاها و شهرهای دور افتاده. اگر ناشدنیست به همین حوالی، محلههای حاشیه تهران تا ببینند صورتهای سرخ از سیلی آبرومندان بیبضاعتی که بیش از هر صاحب قدرتی جان و جوانیشان را برای این سرزمین قربانی دادهاند. اگر باز ناشدنیست یک روز به اورژانس شهر سری بزنند و مخفیانه سوار بر آمبولانسی شوند که قرار است بیماری بیرمق را به بیمارستانی برساند و از نزدیک شاهد باشند چگونه در مسیر، به جای راه باز کردن برای نجات جان یک بیمار، مسابقهای تلخ بین دیگران است برای پیشی گرفتن از هم که پشت آمبولانس حامل یک هموطن رو به مرگ جای بگیرند و از این موقعیت برای زودتر رسیدن به مقصد نهایت استفاده را ببرند. این مثالی ساده، تلخ و تکراریست اما خلاصهایست از وضعیت امروز ما. چه کسی پاسخگوی این بیرحمی پنهان است؟ ما چرا و کی چنین شدیم؟ ما مردمانی که دیگر دوست داشتن هموطن را از یاد بردهایم، ما که خشونتهای پنهان و ریز در رفتار و گفتار روزمرهمان ابزاری شده است برای بیرون کشیدن گلیم فردیمان از اجتماع. ما که دروغ را به عنوان مهارتی برای زیستن دوگانه در بیرون و درون خانه میآموزیم و به کودکانمان میآموزانیم.
ما که تنها نظارهگر و شنونده فراموشکار رنجهائیم. چه کسی امروز از آن پدری که خود را از پل عابر پیاده خیابان میرداماد به دار کشید و در یادداشتی که از جیب خالیاش پیدا شد نوشت «هزینه درمان بیماری چشمهایم را نداشتم» سخنی می گوید؟ آن اندک کسانی نیز که دلسوزانه میگویند با انگ سیاهنمایی مورد هجمهاند. انگ سیاهنمایی فراریست رو به جلو از سوی مسئولان برای عدم پذیرش مسئولیت سیاهیها.
این است شهر نوید داده شده؟ این است شهر آرمانها؟
اصغر فرهادی
۷ دی ماه ۱۳۹۵
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi
♨️ آقای دکتر حسن روحانی، رئیسجمهور محترم
سلام
امروز گزارش تکاندهنده زندگی مردان، زنان و کودکانی را که در گورهای یکی از قبرستانهای اطراف تهران شبهای سرد را به صبح میرسانند خواندم و اکنون سراسر وجودم شرم است و بغض. به بهانه این نامه به شما، قصد دارم همه آنانکه در این سرزمین و در این سی و چند سال مسئولیتی داشته و دارند را سهیم این شرمساری کنم.
میدانم که عدهای سیاستباز اینگونه گزارشها و خبرها را دستاویزی خواهند کرد برای گرم کردن تنور بازیهای فرساینده سیاسی و انتخاباتی اما افسوس که گرمای این تنور، تن رنجور کودکان، زنان و مردانی را که شبها در گوشه قبرها، لابهلای درختان پارکها و زیر پلها به خواب میروند گرم نخواهد کرد.
در این گزارش نام یکی از کسانی که شب های سرد استخوانسوز را در گوشه گوری نشسته به صبح میرساند و به تعبیر تلخ گزارشگر مرگ را زندگی میکند، «آرمان» است. این نام مرا رها نمیکند. «آرمان» گم شدهای که در گور پیدایش کردهاند. شرم بر ما.
در تاریخ خواندهایم که گاهی حاکمان با لباس مبدل به میان مردمان میرفتهاند تا به دور از محافظان و ملازمان و متملقان گوشهای از درد و رنج مردم را بیواسطه درک کنند. پیشنهاد میدهم لااقل برای تنوع در نگارش تاریخ امروز که آیندگان بهتزده خواهند خواند، گاهی صاحب منصبان بیهمراه و ناشناس به میان مردم بروند. به روستاها و شهرهای دور افتاده. اگر ناشدنیست به همین حوالی، محلههای حاشیه تهران تا ببینند صورتهای سرخ از سیلی آبرومندان بیبضاعتی که بیش از هر صاحب قدرتی جان و جوانیشان را برای این سرزمین قربانی دادهاند. اگر باز ناشدنیست یک روز به اورژانس شهر سری بزنند و مخفیانه سوار بر آمبولانسی شوند که قرار است بیماری بیرمق را به بیمارستانی برساند و از نزدیک شاهد باشند چگونه در مسیر، به جای راه باز کردن برای نجات جان یک بیمار، مسابقهای تلخ بین دیگران است برای پیشی گرفتن از هم که پشت آمبولانس حامل یک هموطن رو به مرگ جای بگیرند و از این موقعیت برای زودتر رسیدن به مقصد نهایت استفاده را ببرند. این مثالی ساده، تلخ و تکراریست اما خلاصهایست از وضعیت امروز ما. چه کسی پاسخگوی این بیرحمی پنهان است؟ ما چرا و کی چنین شدیم؟ ما مردمانی که دیگر دوست داشتن هموطن را از یاد بردهایم، ما که خشونتهای پنهان و ریز در رفتار و گفتار روزمرهمان ابزاری شده است برای بیرون کشیدن گلیم فردیمان از اجتماع. ما که دروغ را به عنوان مهارتی برای زیستن دوگانه در بیرون و درون خانه میآموزیم و به کودکانمان میآموزانیم.
ما که تنها نظارهگر و شنونده فراموشکار رنجهائیم. چه کسی امروز از آن پدری که خود را از پل عابر پیاده خیابان میرداماد به دار کشید و در یادداشتی که از جیب خالیاش پیدا شد نوشت «هزینه درمان بیماری چشمهایم را نداشتم» سخنی می گوید؟ آن اندک کسانی نیز که دلسوزانه میگویند با انگ سیاهنمایی مورد هجمهاند. انگ سیاهنمایی فراریست رو به جلو از سوی مسئولان برای عدم پذیرش مسئولیت سیاهیها.
این است شهر نوید داده شده؟ این است شهر آرمانها؟
اصغر فرهادی
۷ دی ماه ۱۳۹۵
#کانال_آزادی
🆔 @sepehrazadi