آقای زیدآبادی از شما بعید است.
بنا ندارم فرض نخستین شما را به چالش بکشم که خود جای سخن بسیار دارد. اما به مانند شما فرض را بر این می گذاریم که انقلابی رخ داده و حکومت فعلی که بنا دارد از تمام ساز و برگ نظامی خود در برابر مردم استفاده کند، از پس خیل معترضان برنیاید و ساقط گردد که حداقل بنده گمان دارم از محالات است، البته عرض کردم که بنا ندارم وارد این حیطه گردم. اما فرض محال که محال نیست، گیریم انقلاب شده و بناست یک نیروی فائقه بر ایران حکومت کند. از شما می پرسم چگونه طرفداران چشم و گوش بستهٔ حکومت فعلی را به طور کل از معادلات آتی کنار گذاشته اید؟ به گمان شما اینها که ثروت بیشمار دارند، تا جا دارد سلاح ذخیره کرده اند، کلی سمپات و هوادار داخلی، منطقه ای و حتی جهانی دارند، دست روی دست خواهند گذاشت تا آقا رضا و هواخواهانش بیایند و با به قول شما با قوهٔ قهریه از مردمان نسق بکشند؟
من نسل جدید دلدادهٔ حضرت آقا را به رخ جنابعالی نمی کشم، حتی جدایی طلبان عرب، ترک، کرد و بلوچ را در محاسبات خویش کنار می گذارم، به مانند شما فرض را بر این می گذارم که سازمان مجاهدین خلق، چپهای سخت مشغول و سازمانی وابسته به چین و روسیه جایی در میان خلایق ندارند و تنها خدمتتان یادآور می شوم که ما نسل انقلاب هنوز زنده ایم و آنقدر بدبخت نشده ایم که شازدهٔ بی یال و کوپال را دوباره بر گردهٔ خود بار کنیم. توصیه می کنم نامهٔ آقای مخملباف به آقا رضا را دوباره بخوانید تا بدانید که اگر بنا به افراط و بازگشت به دوران چهل سال پیش باشد، هنوز هم خیلی از مردمان این دیار بر آرمانهای ۵۷ باور دارند و رژیم منحوس پهلوی خواب بازگشت را هم نخواهد دید.
من از افراد عادی انتظار این را دارم که شعارهای عده ای بی خبر از تاریخ ایران، آنها را به اینجا برساند که آقا رضا الان اول و آخر پناهگاه اپوزسیون نظام باشد و تمام مخالفان، رهبری او را پذیرفته باشند، اما از شمایی که سالها اهل قلم هستید و اکثر مواقع تحلیل های منطقی دارید، توقع ندارم که چنین به اوت بزنید.
یادتان هست که در انتخابات اخیر خدمتتان عرض کردم که یکدست شدن حکومت راه چاره ایران نیست و شما قرص و محکم بر دیدگاه خود پای فشردید که اگر بناست راه نجاتی برای آینده از جمله برجام باشد، تنها و تنها با به صدر آمدن اعوان و انصار حضرت آقا ممکن است، دیدید که خطا کردید. اینک نیز عرض می کنم آقا رضا در این مملکت حتی در یک انتخابات کاملاً آزاد هم جایی در میان خواست مردم ندارد چه رسد به اینکه پای زوربازو وسط آید که یقین بدانید همین بسیجی ها در عرض مدت کوتاهی دودمان برباد رفتهٔ آقا رضا را پیش چشمش خواهند آورد.
می گویند به شارون گفته اند که چگونه ارتش تا بن پا مسلح اسرائیل از پس چهار تا نیروی پارتیزانی حزب الله برنیامدند و او گفته که شما کسی را که از جان دادن هراسی ندارد با چه ابزاری می توانید از میدان خارج کنید، طرف ما مرگ را افتخار می داند و اینها را هیچ تفنگی حریف نیست.
آقای زیدآبادی شک ندارم که آقای خامنه ای آنقدر عاشق متعصب و فرمانبردار دارد که لشکر پهلوی سوم حتی در ذهنش هم توان مبارزه با آنها را ندارد.
بر خلاف شما عرض می کنم که اگر خدایی ناکرده اتفاقی در این مملکت از نوع انقلاب رخ دهد، هلال شیعی اینبار با قدرت عیان اسلحه میدان دار ایران خواهد شد و دیگر همین دمکراسی ظاهری را هم از دست خواهیم داد و خلافت و حکومت اسلامی سربار این سرزمین خواهد شد.
در پایان باید عرض کنم که باور دارم که مردم ایران آنقدر عاقل شده اند که تن به انقلاب ندهند که اگر اینگونه نبود با این فشارهای طاقت فرسا مدتها پیش باید از نظام مستقر اثری باقی نمی ماند. عقیده دارم که مردم ما علیرغم همهٔ اعتراضات به حق و برخلاف روند طبیعی مورد انتظار، حاضر به هزینه ای که نهایت آن بدبختی و ویرانی ایران است، نمی باشند. مردم ما عاقلتر از آنند که گوشت را از دهان گرگ بگیرند و به کفتار هدیه کنند.
عزت زیاد
ناصر دانشفر
بنا ندارم فرض نخستین شما را به چالش بکشم که خود جای سخن بسیار دارد. اما به مانند شما فرض را بر این می گذاریم که انقلابی رخ داده و حکومت فعلی که بنا دارد از تمام ساز و برگ نظامی خود در برابر مردم استفاده کند، از پس خیل معترضان برنیاید و ساقط گردد که حداقل بنده گمان دارم از محالات است، البته عرض کردم که بنا ندارم وارد این حیطه گردم. اما فرض محال که محال نیست، گیریم انقلاب شده و بناست یک نیروی فائقه بر ایران حکومت کند. از شما می پرسم چگونه طرفداران چشم و گوش بستهٔ حکومت فعلی را به طور کل از معادلات آتی کنار گذاشته اید؟ به گمان شما اینها که ثروت بیشمار دارند، تا جا دارد سلاح ذخیره کرده اند، کلی سمپات و هوادار داخلی، منطقه ای و حتی جهانی دارند، دست روی دست خواهند گذاشت تا آقا رضا و هواخواهانش بیایند و با به قول شما با قوهٔ قهریه از مردمان نسق بکشند؟
من نسل جدید دلدادهٔ حضرت آقا را به رخ جنابعالی نمی کشم، حتی جدایی طلبان عرب، ترک، کرد و بلوچ را در محاسبات خویش کنار می گذارم، به مانند شما فرض را بر این می گذارم که سازمان مجاهدین خلق، چپهای سخت مشغول و سازمانی وابسته به چین و روسیه جایی در میان خلایق ندارند و تنها خدمتتان یادآور می شوم که ما نسل انقلاب هنوز زنده ایم و آنقدر بدبخت نشده ایم که شازدهٔ بی یال و کوپال را دوباره بر گردهٔ خود بار کنیم. توصیه می کنم نامهٔ آقای مخملباف به آقا رضا را دوباره بخوانید تا بدانید که اگر بنا به افراط و بازگشت به دوران چهل سال پیش باشد، هنوز هم خیلی از مردمان این دیار بر آرمانهای ۵۷ باور دارند و رژیم منحوس پهلوی خواب بازگشت را هم نخواهد دید.
من از افراد عادی انتظار این را دارم که شعارهای عده ای بی خبر از تاریخ ایران، آنها را به اینجا برساند که آقا رضا الان اول و آخر پناهگاه اپوزسیون نظام باشد و تمام مخالفان، رهبری او را پذیرفته باشند، اما از شمایی که سالها اهل قلم هستید و اکثر مواقع تحلیل های منطقی دارید، توقع ندارم که چنین به اوت بزنید.
یادتان هست که در انتخابات اخیر خدمتتان عرض کردم که یکدست شدن حکومت راه چاره ایران نیست و شما قرص و محکم بر دیدگاه خود پای فشردید که اگر بناست راه نجاتی برای آینده از جمله برجام باشد، تنها و تنها با به صدر آمدن اعوان و انصار حضرت آقا ممکن است، دیدید که خطا کردید. اینک نیز عرض می کنم آقا رضا در این مملکت حتی در یک انتخابات کاملاً آزاد هم جایی در میان خواست مردم ندارد چه رسد به اینکه پای زوربازو وسط آید که یقین بدانید همین بسیجی ها در عرض مدت کوتاهی دودمان برباد رفتهٔ آقا رضا را پیش چشمش خواهند آورد.
می گویند به شارون گفته اند که چگونه ارتش تا بن پا مسلح اسرائیل از پس چهار تا نیروی پارتیزانی حزب الله برنیامدند و او گفته که شما کسی را که از جان دادن هراسی ندارد با چه ابزاری می توانید از میدان خارج کنید، طرف ما مرگ را افتخار می داند و اینها را هیچ تفنگی حریف نیست.
آقای زیدآبادی شک ندارم که آقای خامنه ای آنقدر عاشق متعصب و فرمانبردار دارد که لشکر پهلوی سوم حتی در ذهنش هم توان مبارزه با آنها را ندارد.
بر خلاف شما عرض می کنم که اگر خدایی ناکرده اتفاقی در این مملکت از نوع انقلاب رخ دهد، هلال شیعی اینبار با قدرت عیان اسلحه میدان دار ایران خواهد شد و دیگر همین دمکراسی ظاهری را هم از دست خواهیم داد و خلافت و حکومت اسلامی سربار این سرزمین خواهد شد.
در پایان باید عرض کنم که باور دارم که مردم ایران آنقدر عاقل شده اند که تن به انقلاب ندهند که اگر اینگونه نبود با این فشارهای طاقت فرسا مدتها پیش باید از نظام مستقر اثری باقی نمی ماند. عقیده دارم که مردم ما علیرغم همهٔ اعتراضات به حق و برخلاف روند طبیعی مورد انتظار، حاضر به هزینه ای که نهایت آن بدبختی و ویرانی ایران است، نمی باشند. مردم ما عاقلتر از آنند که گوشت را از دهان گرگ بگیرند و به کفتار هدیه کنند.
عزت زیاد
ناصر دانشفر
🔷 سرکوب سرزنشکنندگان و معترضان
🔴آری! مقامات و مسئولان باید نکوهش و سرزنش شوند.
🔴 اما آیا قوهٔ قضائیه و دستگاههاي امنیتی سرزنشکنندگان و معترضان را به شدت مورد عقوبت و مجازات قرار نداده و نمیدهند؟
🔴 ملاحظه میشود چرا دستگاه قضا باید در اجرا و عمل کاملا مستقل باشد و مطلقا از سایر نهادهای نظام بویژه نهاد انتصابکنندهٔ رئیس دستگاه قضا حرفشنوی نداشته باشد؟
🔴 ملاحظه میشود چرا دستگاههاي امنیتی باید مستمرا تحت نظارت دقیق مجلس شورا باشند؟
🔴 آیا دیرهنگام نیست فهم این نکته که سربازان امام زمان خواندن کارمندان و اعضای نهادهای امنیتی اشتباهی راهبردی است که نظارت بر آنها را کاملا منتفی میکند؟
🔴 روشن نیست که هر اقدامی از سوی هر مقامی که به انفعال و بلهقربانگویی مجلس منجر شود نظارت باواسطۀ مردم بر رفتار مقامات را بشدت ضعیف خواهد کرد؟
🔴 و روشن نیست این بلهقربانگویی مجلس بانضمام سرکوب و فرمانبرداری رسانهها دلالتی جز نفی جمهوریت و مردمسالاری ندارد؟
🔴 سرکوب و پایمالکردن آرمانهای انقلاب شاخودم دارد؟
♦️ پناه بر آن حسیب شهید وکیل از شهوات ثروت و قدرت و شهرت و محبوبیت و جاه.
🔺"وما لنا الانتوکل علیالله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما اذیتمونا و علیالله فلیتوکلالمومنون"(سوره مبارکه ابراهیم، ۱۲).
✍سعید زیباکلام
🔻۲۶ خرداد ۱۴۰۱
🆔@saeidzibakalam
🔴آری! مقامات و مسئولان باید نکوهش و سرزنش شوند.
🔴 اما آیا قوهٔ قضائیه و دستگاههاي امنیتی سرزنشکنندگان و معترضان را به شدت مورد عقوبت و مجازات قرار نداده و نمیدهند؟
🔴 ملاحظه میشود چرا دستگاه قضا باید در اجرا و عمل کاملا مستقل باشد و مطلقا از سایر نهادهای نظام بویژه نهاد انتصابکنندهٔ رئیس دستگاه قضا حرفشنوی نداشته باشد؟
🔴 ملاحظه میشود چرا دستگاههاي امنیتی باید مستمرا تحت نظارت دقیق مجلس شورا باشند؟
🔴 آیا دیرهنگام نیست فهم این نکته که سربازان امام زمان خواندن کارمندان و اعضای نهادهای امنیتی اشتباهی راهبردی است که نظارت بر آنها را کاملا منتفی میکند؟
🔴 روشن نیست که هر اقدامی از سوی هر مقامی که به انفعال و بلهقربانگویی مجلس منجر شود نظارت باواسطۀ مردم بر رفتار مقامات را بشدت ضعیف خواهد کرد؟
🔴 و روشن نیست این بلهقربانگویی مجلس بانضمام سرکوب و فرمانبرداری رسانهها دلالتی جز نفی جمهوریت و مردمسالاری ندارد؟
🔴 سرکوب و پایمالکردن آرمانهای انقلاب شاخودم دارد؟
♦️ پناه بر آن حسیب شهید وکیل از شهوات ثروت و قدرت و شهرت و محبوبیت و جاه.
🔺"وما لنا الانتوکل علیالله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما اذیتمونا و علیالله فلیتوکلالمومنون"(سوره مبارکه ابراهیم، ۱۲).
✍سعید زیباکلام
🔻۲۶ خرداد ۱۴۰۱
🆔@saeidzibakalam
Telegram
attach 📎
***
در روزگار جوانی در آن سالهایی که به قصد کشف و شهود سفر می کردم ، در دیرها و معابد و صومعه ها اقامت می کردم و به سبک جویندگان معرفت به دیدار آدم های بزرگ می شتافتم ، در پاریس ، بزرگمرد فرهیخته و عصا به دستی را ملاقات کردم که از ایران کوچ کرده بود ..در همان سالهای غوغای انقلاب پنجاه و هفت، او را همچون هزاران انسان دیگر از وطن و سرزمین خود تارانده بودند..
در آن دیداری که تمام جزییات مکان و گفتگوها و احوالاتش تا ابد در یادم حک شده است، دکتر #احمد_مهدوی_دامغانی موقع خداحافظی دستهایش را روی شانه هایم گذاشت و در حالی که صدایش می لرزید چند بار مرا تکان داد و گفت : وقتی می روی ایران ، سلام مرا به علی ابن موسی الرضا برسان...سلام مرا به خراسان و مشهد برسان.. .و در حالیکه زمزمه می کرد : السلام علیک با غریب الغربا..یا غریب الغربا...
زار زار روی شانه هایم گریست...
من آن سالها آنقدر جوان و خام و خنگ بودم که نفهمیدم حامل چه پیام و سلامی برای علی ابن موسی الرضا هستم...و احمقانه پرسیدم : استاد چرا خودتان به ایران نمی آیید؟! خب شما که اینقدر دلتان هوای خراسان دارد.."
و یادم هست که همراهانم چه نگاه عاقل اندر سفیهی به من کردند که فهمیدم باید خفه شوم و بگذارم استاد #مهدوی_دامغانی در احوال خودش باشد..
آن دیدار کوتاه در حالی تمام شد که پیرمرد دستهایم را محکم در دستانش می فشرد و می گفت : یادت نرود دخترم...یادت نرود...هر بار که به مشهد رفتی از قول من به علی ابن موسی الرضا سلام برسان..به خاک خراسان..."
امروز صبح با خبر درگذشت استاد مهدوی دامغانی از خواب بیدار شدم...
داشتم به این خاطره ام با او فکر می کردم که دیدم این سکانس در فضای مجازی منتشر شده است..و زیارتنامه ای که می خواند...قلب آدم را به آتش می کشد..
سکانسی که یکی از تکان دهنده ترین و روشن گرترین صحنه های ماندگار در حافظه تاریخ معاصر ایران است تا بدانیم مدعیان اسلام و تشیع با آدم های این سرزمین چه کردند..
دریغ و صد دریغ از ایران و تشیع و امام رضایش...دریغ
من از همان عصر دلگیر پاریس در سالهای دور تا همین صبح تابستانی تهران تا همه عمرم..هربار که به زیارت امام رضا بروم ..نایب الزیاره #مهدوی_دامغانی
بوده و هستم و خواهم بود...
ای کاش لااقل اجازه دهند..جسدش به مشهد بیاید و در جوار علی ابن موسی الرضا دفن شود ...ای کاش
https://www.instagram.com/tv/Ce7wNHWK2dH/?igshid=MDJmNzVkMjY=
در روزگار جوانی در آن سالهایی که به قصد کشف و شهود سفر می کردم ، در دیرها و معابد و صومعه ها اقامت می کردم و به سبک جویندگان معرفت به دیدار آدم های بزرگ می شتافتم ، در پاریس ، بزرگمرد فرهیخته و عصا به دستی را ملاقات کردم که از ایران کوچ کرده بود ..در همان سالهای غوغای انقلاب پنجاه و هفت، او را همچون هزاران انسان دیگر از وطن و سرزمین خود تارانده بودند..
در آن دیداری که تمام جزییات مکان و گفتگوها و احوالاتش تا ابد در یادم حک شده است، دکتر #احمد_مهدوی_دامغانی موقع خداحافظی دستهایش را روی شانه هایم گذاشت و در حالی که صدایش می لرزید چند بار مرا تکان داد و گفت : وقتی می روی ایران ، سلام مرا به علی ابن موسی الرضا برسان...سلام مرا به خراسان و مشهد برسان.. .و در حالیکه زمزمه می کرد : السلام علیک با غریب الغربا..یا غریب الغربا...
زار زار روی شانه هایم گریست...
من آن سالها آنقدر جوان و خام و خنگ بودم که نفهمیدم حامل چه پیام و سلامی برای علی ابن موسی الرضا هستم...و احمقانه پرسیدم : استاد چرا خودتان به ایران نمی آیید؟! خب شما که اینقدر دلتان هوای خراسان دارد.."
و یادم هست که همراهانم چه نگاه عاقل اندر سفیهی به من کردند که فهمیدم باید خفه شوم و بگذارم استاد #مهدوی_دامغانی در احوال خودش باشد..
آن دیدار کوتاه در حالی تمام شد که پیرمرد دستهایم را محکم در دستانش می فشرد و می گفت : یادت نرود دخترم...یادت نرود...هر بار که به مشهد رفتی از قول من به علی ابن موسی الرضا سلام برسان..به خاک خراسان..."
امروز صبح با خبر درگذشت استاد مهدوی دامغانی از خواب بیدار شدم...
داشتم به این خاطره ام با او فکر می کردم که دیدم این سکانس در فضای مجازی منتشر شده است..و زیارتنامه ای که می خواند...قلب آدم را به آتش می کشد..
سکانسی که یکی از تکان دهنده ترین و روشن گرترین صحنه های ماندگار در حافظه تاریخ معاصر ایران است تا بدانیم مدعیان اسلام و تشیع با آدم های این سرزمین چه کردند..
دریغ و صد دریغ از ایران و تشیع و امام رضایش...دریغ
من از همان عصر دلگیر پاریس در سالهای دور تا همین صبح تابستانی تهران تا همه عمرم..هربار که به زیارت امام رضا بروم ..نایب الزیاره #مهدوی_دامغانی
بوده و هستم و خواهم بود...
ای کاش لااقل اجازه دهند..جسدش به مشهد بیاید و در جوار علی ابن موسی الرضا دفن شود ...ای کاش
https://www.instagram.com/tv/Ce7wNHWK2dH/?igshid=MDJmNzVkMjY=
Telegram
attach 📎
اصلاح طلبی دورهای تاریخی برای جامعه ایرانی
شاید بتوان گفت که جریان اصلاح طلبی از دید حکومت یک بازی و ابزار برای فریب جامعه و به نوعی سوپاپ اطمینان جهت تخلیه مطالبهگری جامعه در دوران دولت اصلاحات بود. اما این جریان از دیدگاه سیدمحمد خاتمی یک فرصت محسوب میشد که دو کار کرد اصلی هم راستا با هم و به عنوان مکمل یکدیگر را داشت. اصلاح طلبی هم فرصتی بود برای اصلاح روند حاکمیت و همچنین مقطعی تاریخی برای متعالی کردن سطح مطالبات جامعه از خواستهای صرف زیستی مانند معیشت به سطوحی مانند مطالبهی آزادی و حقوق انسانی از حاکمیت. از این روی خاتمی در کنار تلاش برای بهبود هر چند محدود وضعیت اقتصادی کشور و کاهش مطالبات و نیازهای معیشتی جامعه به بیان سطح عالی تری از حقوق شهروندان مانند حق اعتراض، حق انتخاب آزاد و حق آزادی عقیده و آزادی بیان پرداخت. به همین دلیل جریان دوم خرداد را باید مرحلهای استثنایی در حیات جامعه ایران قلمداد کرد که نقش پررنگ و مهمی در خودآگاهی امروز ایرانیان ایفا کرده است. پس از این مقطع بود که حکومت تلاش کرد در عمل و با به گروگان گرفتن معیشت جامعه و تنزل دادن مطالبات جامعه به نیازهای زیستی و معیشتی، دستآوردهای بی نظیر این دوران را از عرصه جامعه محو و جامعه را از هر نو روند اصلاح طلبی ناامید کند. به این ترتیب بود که با سقوط میزان مشارکت جامعه در یازدهمین دورهی انتخابات مجلس در اسفند۹۸ و انتخابات سیزدهمین دورهی ریاست جمهوری در سال ۱۴۰۰ حکومت پیروزی تاریخی و تاریک ارادهی خود بر ارادهی ملّت را جشن گرفت.
سیدعباس احمدی، فعال سیاسی، رسانهای اصلاح طلب
شاید بتوان گفت که جریان اصلاح طلبی از دید حکومت یک بازی و ابزار برای فریب جامعه و به نوعی سوپاپ اطمینان جهت تخلیه مطالبهگری جامعه در دوران دولت اصلاحات بود. اما این جریان از دیدگاه سیدمحمد خاتمی یک فرصت محسوب میشد که دو کار کرد اصلی هم راستا با هم و به عنوان مکمل یکدیگر را داشت. اصلاح طلبی هم فرصتی بود برای اصلاح روند حاکمیت و همچنین مقطعی تاریخی برای متعالی کردن سطح مطالبات جامعه از خواستهای صرف زیستی مانند معیشت به سطوحی مانند مطالبهی آزادی و حقوق انسانی از حاکمیت. از این روی خاتمی در کنار تلاش برای بهبود هر چند محدود وضعیت اقتصادی کشور و کاهش مطالبات و نیازهای معیشتی جامعه به بیان سطح عالی تری از حقوق شهروندان مانند حق اعتراض، حق انتخاب آزاد و حق آزادی عقیده و آزادی بیان پرداخت. به همین دلیل جریان دوم خرداد را باید مرحلهای استثنایی در حیات جامعه ایران قلمداد کرد که نقش پررنگ و مهمی در خودآگاهی امروز ایرانیان ایفا کرده است. پس از این مقطع بود که حکومت تلاش کرد در عمل و با به گروگان گرفتن معیشت جامعه و تنزل دادن مطالبات جامعه به نیازهای زیستی و معیشتی، دستآوردهای بی نظیر این دوران را از عرصه جامعه محو و جامعه را از هر نو روند اصلاح طلبی ناامید کند. به این ترتیب بود که با سقوط میزان مشارکت جامعه در یازدهمین دورهی انتخابات مجلس در اسفند۹۸ و انتخابات سیزدهمین دورهی ریاست جمهوری در سال ۱۴۰۰ حکومت پیروزی تاریخی و تاریک ارادهی خود بر ارادهی ملّت را جشن گرفت.
سیدعباس احمدی، فعال سیاسی، رسانهای اصلاح طلب
مصاحبه ای برای تبرئه خود
قریب یکسال از تحریم انتخابات گذشت و ثمرات ناب آن یکی پس از دیگری دمار از روزگار مردم درمی آورد.در اینکه کودتاچیان اول مقصر وضعیت نابسامان فعلی اند،هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد و من مانده ام فقهایی که خود را عالمان دینی می دانند و بنای هدایت خلق تا بهشت برین را دارند،چگونه از محاسبهٔ عمل خویش دق نمی کنند؟ نمی دانم چطور پیامدهای ندانم کاری های خود را به چشم می بینند و باز به جای توبه و انابه به درگاه حضرت حق همچنان بر سیرهٔ ناصواب خود پای می فشارند. نمی فهمم چسان رهبری که خود را بصیر می داند و همه را بی بصیرتی متهم می کند،هنوز متوجه فاجعهای که نتیجهٔ مستقیم تصمیمات اوست، نمی گردد و بی وقفه بر طبل دشمنی می کوبد و بنا دارد با عده ای جوان بی تجربه و ایده آل گرا که با واقعیات زمانه بیگانه اند،مملکت را اداره کند.
اما تنها علت جلوس جناب رئیسی بر صندلی پاستور تمامیت خواهان نیستند و نمی توان کتمان کرد که عدم درک درست مسائل و تحلیل نادرست وقایع از ناحیهٔ مردمی که به جناح اصلاح طلبان تمایل دارند و به ویژه سردرگمی رهبران جناح در این پروسه، اگر اصلی ترین دلیل این اتفاق نامیمون نباشد، به طور حتم یکی از دلایل مؤثر و تعیین کنندهٔ آن است.
بدیهی است که در این فرایند به خلایق نمی توان خرده گرفت که دلیلی ندارد آنان دست از کار و زندگی بردارند و به دلایل ناکارآمدی دولت روحانی در چهار سالهٔ دوم بپردازند.همهٔ انسانهای این کرهٔ خاکی از جمله مردم ایران به دنبال یک زندگی درخور خود،هر چند مدتی به پای صندوق رای می آیند تا فردی را موکل خود کنند که اموراتشان را به نحو احسن مدیریت کند.حال اگر فردی به هر دلیلی بر سر پیمان نایستد و از عهدهٔ وعد و وعیدهای خود برنیاید، درست یا نادرست مغضوب جامعهٔ پشتیبان قرار می گیرد.
اما این نوع کنشگری زیبندهٔ روشنفکران جوامع نمی باشد و بالطبع همهٔ آحاد ملت از آنان توقعی در حد و اندازهٔ یک لیدر را دارند.تعدادی از بزرگان جامعهٔ اصلاحات عزم جزم کردند که به مردم بقبولانند راه نجات این کشور یکدست شدن حاکمیت می باشد و حاکمیت دوگانه سالهاست که به انسداد رسیده است.آنها به درستی به سرانجام رسیدن موضوعاتی چون برجام، fatf و جراحی های سخت اقتصادی را بدون همراهی جناح تمامیت خواه غیرممکن و لذا چارهٔ کار را کنار کشیدن و سپردن امور به آنان می دانستند.
به گمانم با گذشت همین زمان کوتاه نیاز به تحلیل نیست که این مدعا از بیخ و بن نادرست است،چرا که واگذاری امور تخصصی به کسانی که از عهدهٔ ادارهٔ یک نانوایی هم بر نمی آیند و تصور موفقیت چنین ملغمه ای،قطعاً به دلیل در نظر نگرفتن بسیاری از فاکتورهای لازم برای توفیق یک مجموعه است. اما وجه دوم خطای راهبردی این عزیزان آن است که بنا را بر این گذاشته اند که با آمدن امثال همتی بی برو برگرد حاکمیت در پی زمین زدن او خواهد بود و هیچ یک از مسائل بنیادی حل نخواهد شد.به گمانم دوستان یا در این زمینه تغافل می کنند و یا فکت های غیر قابل انکار را در بررسی امور از قلم انداخته اند.بله شکی نیست که حکومت فعلی امثال همتی را برنمی تابد و بی هیچ تردیدی تا جای ممکن درصدد ناکارآمد جلوه دادن آن خواهد بود،اما آیا تفکر در انتخابات ۷۶ و ۹۲ حاکم نبود؟آیا به ثمر نشستن مذاکرات به دلیل حضور امثال ظریف بر مسند وزارت خارجه اتفاق نیفتاد؟آیا گشایش های سیاسی و اقتصادی دوران خاتمی و چهار سالهٔ اول روحانی با وجود همین نگرش بر از ما بهتران به وقوع نپیوست؟
حکومت ما زیر بار زور نمی رود مگر آنکه سمبه اش پر زور باشد. سیر منازعات اتمی را مرور کنید و تنها مواضع سینوسی رهبری را در این مورد به یاد آورید تا باور کنید که در مصاحبه تان با آقای همتی در مورد برجام می توانست سوال و جواب بدینگونه باشد.
س: آقای همتی چگونه علیرغم همهٔ سنگ اندازی های تمامیت خواهان با دولت ایالات متحده به توافق دست پیدا کردید؟
پ: ابتدا باید از رهبری کمال تشکر را داشته باشم که در این مورد با رهنمودهای خود ما را یاری فرمودند. در ادامه باید عرض کنم که این توافق در اسفند ۹۹ حاصل شده بود،طبیعتاً هم ایران و هم آمریکا منتظر تغییر دولت بودند که به حمدالله با لطفی که مردم در قبال حقیر داشتند و با تلاش همه جانبهٔ همکاران ساعی و خدوم بنده این معضل حل گردید و شکر خدا اینک مردم از پیامدهای آن بهرهمند گشته و قدری وضعیت ناهنجار گذشته بهبود یافته است.امید آنکه با همکاری مردم بر دیگر چالش های روبرو فائق آییم و ایران عزیز در مسیر آبادانی قرار گیرد.
آری این نیز یکی از احتمالات مسیر پیش رو بود که با ندانم کاری همگانی یک بار دیگر به فرصت سوزی مبدل گردید.ای کاش به جای فرار از مسئولیت،شجاعانه از کنش های غلط خود پوزش بخواهیم. عذرخواهی مختص مسئولان نیست،رهبران و روشنفکران جامعه نیز می بایست بابت تحلیل های نادرست جسارت ندامت و توبه را داشته باشند.
عزت زیاد
ناصر دانشفر
قریب یکسال از تحریم انتخابات گذشت و ثمرات ناب آن یکی پس از دیگری دمار از روزگار مردم درمی آورد.در اینکه کودتاچیان اول مقصر وضعیت نابسامان فعلی اند،هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد و من مانده ام فقهایی که خود را عالمان دینی می دانند و بنای هدایت خلق تا بهشت برین را دارند،چگونه از محاسبهٔ عمل خویش دق نمی کنند؟ نمی دانم چطور پیامدهای ندانم کاری های خود را به چشم می بینند و باز به جای توبه و انابه به درگاه حضرت حق همچنان بر سیرهٔ ناصواب خود پای می فشارند. نمی فهمم چسان رهبری که خود را بصیر می داند و همه را بی بصیرتی متهم می کند،هنوز متوجه فاجعهای که نتیجهٔ مستقیم تصمیمات اوست، نمی گردد و بی وقفه بر طبل دشمنی می کوبد و بنا دارد با عده ای جوان بی تجربه و ایده آل گرا که با واقعیات زمانه بیگانه اند،مملکت را اداره کند.
اما تنها علت جلوس جناب رئیسی بر صندلی پاستور تمامیت خواهان نیستند و نمی توان کتمان کرد که عدم درک درست مسائل و تحلیل نادرست وقایع از ناحیهٔ مردمی که به جناح اصلاح طلبان تمایل دارند و به ویژه سردرگمی رهبران جناح در این پروسه، اگر اصلی ترین دلیل این اتفاق نامیمون نباشد، به طور حتم یکی از دلایل مؤثر و تعیین کنندهٔ آن است.
بدیهی است که در این فرایند به خلایق نمی توان خرده گرفت که دلیلی ندارد آنان دست از کار و زندگی بردارند و به دلایل ناکارآمدی دولت روحانی در چهار سالهٔ دوم بپردازند.همهٔ انسانهای این کرهٔ خاکی از جمله مردم ایران به دنبال یک زندگی درخور خود،هر چند مدتی به پای صندوق رای می آیند تا فردی را موکل خود کنند که اموراتشان را به نحو احسن مدیریت کند.حال اگر فردی به هر دلیلی بر سر پیمان نایستد و از عهدهٔ وعد و وعیدهای خود برنیاید، درست یا نادرست مغضوب جامعهٔ پشتیبان قرار می گیرد.
اما این نوع کنشگری زیبندهٔ روشنفکران جوامع نمی باشد و بالطبع همهٔ آحاد ملت از آنان توقعی در حد و اندازهٔ یک لیدر را دارند.تعدادی از بزرگان جامعهٔ اصلاحات عزم جزم کردند که به مردم بقبولانند راه نجات این کشور یکدست شدن حاکمیت می باشد و حاکمیت دوگانه سالهاست که به انسداد رسیده است.آنها به درستی به سرانجام رسیدن موضوعاتی چون برجام، fatf و جراحی های سخت اقتصادی را بدون همراهی جناح تمامیت خواه غیرممکن و لذا چارهٔ کار را کنار کشیدن و سپردن امور به آنان می دانستند.
به گمانم با گذشت همین زمان کوتاه نیاز به تحلیل نیست که این مدعا از بیخ و بن نادرست است،چرا که واگذاری امور تخصصی به کسانی که از عهدهٔ ادارهٔ یک نانوایی هم بر نمی آیند و تصور موفقیت چنین ملغمه ای،قطعاً به دلیل در نظر نگرفتن بسیاری از فاکتورهای لازم برای توفیق یک مجموعه است. اما وجه دوم خطای راهبردی این عزیزان آن است که بنا را بر این گذاشته اند که با آمدن امثال همتی بی برو برگرد حاکمیت در پی زمین زدن او خواهد بود و هیچ یک از مسائل بنیادی حل نخواهد شد.به گمانم دوستان یا در این زمینه تغافل می کنند و یا فکت های غیر قابل انکار را در بررسی امور از قلم انداخته اند.بله شکی نیست که حکومت فعلی امثال همتی را برنمی تابد و بی هیچ تردیدی تا جای ممکن درصدد ناکارآمد جلوه دادن آن خواهد بود،اما آیا تفکر در انتخابات ۷۶ و ۹۲ حاکم نبود؟آیا به ثمر نشستن مذاکرات به دلیل حضور امثال ظریف بر مسند وزارت خارجه اتفاق نیفتاد؟آیا گشایش های سیاسی و اقتصادی دوران خاتمی و چهار سالهٔ اول روحانی با وجود همین نگرش بر از ما بهتران به وقوع نپیوست؟
حکومت ما زیر بار زور نمی رود مگر آنکه سمبه اش پر زور باشد. سیر منازعات اتمی را مرور کنید و تنها مواضع سینوسی رهبری را در این مورد به یاد آورید تا باور کنید که در مصاحبه تان با آقای همتی در مورد برجام می توانست سوال و جواب بدینگونه باشد.
س: آقای همتی چگونه علیرغم همهٔ سنگ اندازی های تمامیت خواهان با دولت ایالات متحده به توافق دست پیدا کردید؟
پ: ابتدا باید از رهبری کمال تشکر را داشته باشم که در این مورد با رهنمودهای خود ما را یاری فرمودند. در ادامه باید عرض کنم که این توافق در اسفند ۹۹ حاصل شده بود،طبیعتاً هم ایران و هم آمریکا منتظر تغییر دولت بودند که به حمدالله با لطفی که مردم در قبال حقیر داشتند و با تلاش همه جانبهٔ همکاران ساعی و خدوم بنده این معضل حل گردید و شکر خدا اینک مردم از پیامدهای آن بهرهمند گشته و قدری وضعیت ناهنجار گذشته بهبود یافته است.امید آنکه با همکاری مردم بر دیگر چالش های روبرو فائق آییم و ایران عزیز در مسیر آبادانی قرار گیرد.
آری این نیز یکی از احتمالات مسیر پیش رو بود که با ندانم کاری همگانی یک بار دیگر به فرصت سوزی مبدل گردید.ای کاش به جای فرار از مسئولیت،شجاعانه از کنش های غلط خود پوزش بخواهیم. عذرخواهی مختص مسئولان نیست،رهبران و روشنفکران جامعه نیز می بایست بابت تحلیل های نادرست جسارت ندامت و توبه را داشته باشند.
عزت زیاد
ناصر دانشفر
🎥 احسان شریعتی، فرزند علی شریعتی :دوران از سرگیری همهچیز فرارسیده
♦️خطر انقطاع حافظه تاریخی و تکرار اشتباهات گذشته معضل اصلی ماست.
🟢 از نظر معرفتشناسی دوره ما با دوره دکتر شریعتی فرق کرده.
🟢 نقل قولهای طنزآمیز همه منفی نیست و در بسیاری از آنها ذوق و هنر هم هست، بنابراین این هم نوعی ارتباط برقرار کردن با دکتر شریعتی است.
🟢 در سیاست همیشه بدتر ممکن است، اما این دلیل نمیشود که ما اعتراض و نقد وضع موجود نکنیم و محافظهکار شویم.
🟢 کسی که شریعتی را متهم میکند که از او یک روحانیسالاری بیرون میآید، هیچگونه درکی از ادبیاتی که او به وجود آورده و نقد این پدیده، پیش از اینکه این پدیده به قدرت برسد، ندارد.
🟢 برداشت دکتر شریعتی خیلی ساده است؛ همانطورکه خودش میگفت، اندیشهای است ضد زر و زور و تزویر.
🟢 معتقدم برداشتهایی صد و هشتاد درجه ضد آنچه شریعتی میگفته، در جامعه به وجود آمده است.
🟢 شریعتی همیشه از نهضت حرف میزده و نمیشود همیشه در آن بود.
🟢 من باید طرفدار حقیقت باشم و به عنوان نوشریعتی باید ناقد شریعتی باشم و هستم.
🟢 رابطه ما با دکتر شریعتی از روز اول رابطه شاگرد و استادی بود.
🟢 ما با شریعتی گفتوگو داریم، چرا که شریعتی هم با خودش گفتوگو دارد.
🟢 اگر شریعتی با انقلابیون و تعهد مواجه بود و به تعبیری میگفتند در آن دوره یک آدم سنتی را به مجاهد و چریک بدل میکردند، الان در این دوره، بر عکس آن اتفاق میافتد، یعنی یک مجاهد و چریک را میگیرند و او را تبدیل به یک آدم بیخیال دموکرات میکنند.
🟢 آخرین پیام و آموزهای که از شریعتی میتوانیم بیاموزیم، همان بحث آزادی، عدالت و معنویت است که خود اینها را ما در عمل و در موقعیت فعلی بازتعریف میکنیم.
🟢 ما باید بر خلاف آغاز انقلاب، بر شعارهای خیلی عینی و عملی علمی و ممکن تاکید کنیم، از خیلی کوچک شروع کنیم؛ مثل همین پرونده متروپل.
🟢 اگر ما پدران فکری چون شریعتیها و مصدقها را بشناسیم این سوءبرداشتهای تئوکراتیک و دیکتاتوری از آن بیرون نمیآید./ اعتماد
#امتداد
@emtedadnet
♦️خطر انقطاع حافظه تاریخی و تکرار اشتباهات گذشته معضل اصلی ماست.
🟢 از نظر معرفتشناسی دوره ما با دوره دکتر شریعتی فرق کرده.
🟢 نقل قولهای طنزآمیز همه منفی نیست و در بسیاری از آنها ذوق و هنر هم هست، بنابراین این هم نوعی ارتباط برقرار کردن با دکتر شریعتی است.
🟢 در سیاست همیشه بدتر ممکن است، اما این دلیل نمیشود که ما اعتراض و نقد وضع موجود نکنیم و محافظهکار شویم.
🟢 کسی که شریعتی را متهم میکند که از او یک روحانیسالاری بیرون میآید، هیچگونه درکی از ادبیاتی که او به وجود آورده و نقد این پدیده، پیش از اینکه این پدیده به قدرت برسد، ندارد.
🟢 برداشت دکتر شریعتی خیلی ساده است؛ همانطورکه خودش میگفت، اندیشهای است ضد زر و زور و تزویر.
🟢 معتقدم برداشتهایی صد و هشتاد درجه ضد آنچه شریعتی میگفته، در جامعه به وجود آمده است.
🟢 شریعتی همیشه از نهضت حرف میزده و نمیشود همیشه در آن بود.
🟢 من باید طرفدار حقیقت باشم و به عنوان نوشریعتی باید ناقد شریعتی باشم و هستم.
🟢 رابطه ما با دکتر شریعتی از روز اول رابطه شاگرد و استادی بود.
🟢 ما با شریعتی گفتوگو داریم، چرا که شریعتی هم با خودش گفتوگو دارد.
🟢 اگر شریعتی با انقلابیون و تعهد مواجه بود و به تعبیری میگفتند در آن دوره یک آدم سنتی را به مجاهد و چریک بدل میکردند، الان در این دوره، بر عکس آن اتفاق میافتد، یعنی یک مجاهد و چریک را میگیرند و او را تبدیل به یک آدم بیخیال دموکرات میکنند.
🟢 آخرین پیام و آموزهای که از شریعتی میتوانیم بیاموزیم، همان بحث آزادی، عدالت و معنویت است که خود اینها را ما در عمل و در موقعیت فعلی بازتعریف میکنیم.
🟢 ما باید بر خلاف آغاز انقلاب، بر شعارهای خیلی عینی و عملی علمی و ممکن تاکید کنیم، از خیلی کوچک شروع کنیم؛ مثل همین پرونده متروپل.
🟢 اگر ما پدران فکری چون شریعتیها و مصدقها را بشناسیم این سوءبرداشتهای تئوکراتیک و دیکتاتوری از آن بیرون نمیآید./ اعتماد
#امتداد
@emtedadnet
Telegram
attach 📎
🟥چرا شریعتی؟
مهرداد احمدی شیخانی
🔺 یادداشتی برای چهل و پنجمین سالگرد درگذشت شریعتی آماده کرده بودم که روزنامه شرق از من خواست تا از صاحبنظران دیگر هم یادداشتهایی بگیرم و مجموعه را در دو صفحه منتشر کنند. آنچه آماده شد در دو صفحه 6 و 7 روزنامه شرق به تاریخ امروز 29 خرداد منتشر شده است. متن یادداشت خود و لیدی که برای مجموعه این یادداشتها نوشتم اینجا در اختیارتان میگذارم.
🔺 لید: آنکه گفت آری، آنکه گفت نه. شاید برای نسلی که با شریعتی آغاز کرد، این موجزترین تعریف از او باشد. آن نسل، شور تغییر را در آن «نه» که بر جلد کتابهای شریعتی حک شده بود، آن «لا» که نقشی بود برگرفته از نقوش معماری, تجربه کرد و آری را در «آری اینجنین بود برادر» شنید. آنجا که شریعتی میگفت «اسلام با نه آغاز شد»، آنجا که خداوند به رسولش گفت بگو «لا» اله الا الله. اینسان بود که شریعتی یک نه شد. یک نه بزرگ و وقتی او، این نه را فهم کرد، توانست بگوید «آری اینچنین بود برادر». آری در کلام او همان نه بود و در این «نه» نسلی را با خود همراه کرد و به حرکت درآورد. آن «نه» که امید میآفرید، قدرت میبخشید و شور بر میانگیخت.حالا، او 45 سال است که رفته است و ما ماندهایم و انگار هنوز در گوشمان زمزمه میکند آری اینچنین بود برادر. روزنامه شرق در این چهل و پنجمین سال درگذشت دکتر شریعتی، به بررسی و بازتاب نقش شریعتی در جامعه پس از خود و اثرات ماندگار او بر آینده این جامعه، پرداخته و در حد مقدورات، نظرات 5 صاحبنظر را در این زمینه بازتاب داده است.
🔺 چرا شریعتی؟
پس از پیروزی انقلاب 57، سه گروه دکتر شریعتی را که در ایام اعتراضات به معلم انقلاب و عرضه کننده اصلی تئوری تغییر در جامعه ایران شناخته میشد، مورد هجوم قرار دادند، گروه اول که صدایی پُربسامد داشت و اعضای آن در میان حاکمان جدید، جایی استوار اختیار کرده بودند، در مخالفت با نقش دکتر شریعتی در برانگیختن جامعه به سوی انقلاب یا همان «معلم انقلاب» بودن او موضع میگرفتند و از بُن، نقش شریعتی را در انقلاب نفی میکردند و تمام سعیشان این بود که اثبات کنند شریعتی هیچ نقشی در انقلاب 57 نداشته است. بیشترین سخنان و نوشتهها در رد دکتر شریعتی، در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب، از سوی همین گروه منتشر میشد و بر بسیاری از منابر و تریبونها در نفی دکتر میکوشیدند.
دسته دوم که در ابتدای انقلاب بسیار محدود بودند و از تغییر حکومت ناخرسند، و به عبارتی از مخالفان انقلاب و تغییر حاکمیت گذشته، بر اساس همان باور عمومی که شریعتی را معلم و تئوریسین انقلاب 57 میدانست، او را به عنوان مسبب اصلی انقلاب مورد هجوم قرار میدادند و بر این عقیده بودند که اگر شریعتی نبود، انقلابی هم رخ نمیداد. این دسته به مرور و طی این 43 سال هر روز گستردهتر و صدایشان بلندتر شد و امروز تقریبا به تنها صدای منتقد و مخالف شریعتی بدل شدهاند.
دسته سوم که دیرتر از دو دسته اول وارد صحنه شدند، با اینکه در ابتدا صدایی بلند داشتند و با وجود آنکه بنیادهای نظری قابل توجهی ارائه میکردند و اقبال عمومی به آنها چنان بود که در سالهای ابتدایی ظهور، گمان میرفت که بتوانند بدیلی برای تئوری تغییر شریعتی عرضه ارائه کنند، به مانند دسته اول عمری کوتاه داشتند و با گذشت زمان، صدایشان طنین کمتری پیدا کرد. این گروه که از اواسط دهه 60 وارد دیرتر وارد این ماجرا شدند، نفوذ فکریشان تا جایی پیش رفت که بسیاری، جنبش دوم خرداد و پروژه اصلاحات را حاصل تئوری تغییر آنها میدانند. این گروه که حول چند تئوری کوچک و یک تئوری بزرگ گرد آمده بودند، بعد از عیان شدن واقعیت ثمرات انقلاب، قصد داشتند با طرح تئوری خود، سرمنشاء تحولات اجتماعی شوند و از آنجا که تئوری دکتر شریعتی را در این راه رقیب خود میدانستند، این کار را با حمله به او آغاز کرده و با نفی و منسوخ و مکروه دانستن ایدئولوژی، تئوری خود را قبض و بسط داده و شریعتی را به آن دلیل که نظریاتش در ساحتی ایدئولوژیک عرضه میشد، مورد نکوهش قرار دادند.
همانطور که اشاره رفت، دسته اول و سوم به مرور از نفس افتاده و از دایره بیرون رفتند ولی دسته دوم که در ابتدا صدایی بسیار ضعیف و محدود داشت، امروز تنها گروهی هستد که شریعتی را مورد نقد و حمله قرار میدهند، و با عمومی شدن این پرسش که آیا اصولا انقلاب درست بود یا خیر، شریعتی را به واسطه همان تئوریپردازی تغییر و معلم انقلاب بودن، مقصر آنچه امروز بر کشور میگذرد میدانند. جالب آنکه بخش عمده و قابل توجهی از این گروه، با آنکه شریعتی را به واسطه ارائه تئوری تغییر محکوم میکنند، خود قائل به تغییرات بنیانی در ساختار قعلی هستند. به عبارتی، همزمان با نفی انقلاب 57، راه حل امر وز را انقلاب میدانند.
مهرداد احمدی شیخانی
🔺 یادداشتی برای چهل و پنجمین سالگرد درگذشت شریعتی آماده کرده بودم که روزنامه شرق از من خواست تا از صاحبنظران دیگر هم یادداشتهایی بگیرم و مجموعه را در دو صفحه منتشر کنند. آنچه آماده شد در دو صفحه 6 و 7 روزنامه شرق به تاریخ امروز 29 خرداد منتشر شده است. متن یادداشت خود و لیدی که برای مجموعه این یادداشتها نوشتم اینجا در اختیارتان میگذارم.
🔺 لید: آنکه گفت آری، آنکه گفت نه. شاید برای نسلی که با شریعتی آغاز کرد، این موجزترین تعریف از او باشد. آن نسل، شور تغییر را در آن «نه» که بر جلد کتابهای شریعتی حک شده بود، آن «لا» که نقشی بود برگرفته از نقوش معماری, تجربه کرد و آری را در «آری اینجنین بود برادر» شنید. آنجا که شریعتی میگفت «اسلام با نه آغاز شد»، آنجا که خداوند به رسولش گفت بگو «لا» اله الا الله. اینسان بود که شریعتی یک نه شد. یک نه بزرگ و وقتی او، این نه را فهم کرد، توانست بگوید «آری اینچنین بود برادر». آری در کلام او همان نه بود و در این «نه» نسلی را با خود همراه کرد و به حرکت درآورد. آن «نه» که امید میآفرید، قدرت میبخشید و شور بر میانگیخت.حالا، او 45 سال است که رفته است و ما ماندهایم و انگار هنوز در گوشمان زمزمه میکند آری اینچنین بود برادر. روزنامه شرق در این چهل و پنجمین سال درگذشت دکتر شریعتی، به بررسی و بازتاب نقش شریعتی در جامعه پس از خود و اثرات ماندگار او بر آینده این جامعه، پرداخته و در حد مقدورات، نظرات 5 صاحبنظر را در این زمینه بازتاب داده است.
🔺 چرا شریعتی؟
پس از پیروزی انقلاب 57، سه گروه دکتر شریعتی را که در ایام اعتراضات به معلم انقلاب و عرضه کننده اصلی تئوری تغییر در جامعه ایران شناخته میشد، مورد هجوم قرار دادند، گروه اول که صدایی پُربسامد داشت و اعضای آن در میان حاکمان جدید، جایی استوار اختیار کرده بودند، در مخالفت با نقش دکتر شریعتی در برانگیختن جامعه به سوی انقلاب یا همان «معلم انقلاب» بودن او موضع میگرفتند و از بُن، نقش شریعتی را در انقلاب نفی میکردند و تمام سعیشان این بود که اثبات کنند شریعتی هیچ نقشی در انقلاب 57 نداشته است. بیشترین سخنان و نوشتهها در رد دکتر شریعتی، در سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب، از سوی همین گروه منتشر میشد و بر بسیاری از منابر و تریبونها در نفی دکتر میکوشیدند.
دسته دوم که در ابتدای انقلاب بسیار محدود بودند و از تغییر حکومت ناخرسند، و به عبارتی از مخالفان انقلاب و تغییر حاکمیت گذشته، بر اساس همان باور عمومی که شریعتی را معلم و تئوریسین انقلاب 57 میدانست، او را به عنوان مسبب اصلی انقلاب مورد هجوم قرار میدادند و بر این عقیده بودند که اگر شریعتی نبود، انقلابی هم رخ نمیداد. این دسته به مرور و طی این 43 سال هر روز گستردهتر و صدایشان بلندتر شد و امروز تقریبا به تنها صدای منتقد و مخالف شریعتی بدل شدهاند.
دسته سوم که دیرتر از دو دسته اول وارد صحنه شدند، با اینکه در ابتدا صدایی بلند داشتند و با وجود آنکه بنیادهای نظری قابل توجهی ارائه میکردند و اقبال عمومی به آنها چنان بود که در سالهای ابتدایی ظهور، گمان میرفت که بتوانند بدیلی برای تئوری تغییر شریعتی عرضه ارائه کنند، به مانند دسته اول عمری کوتاه داشتند و با گذشت زمان، صدایشان طنین کمتری پیدا کرد. این گروه که از اواسط دهه 60 وارد دیرتر وارد این ماجرا شدند، نفوذ فکریشان تا جایی پیش رفت که بسیاری، جنبش دوم خرداد و پروژه اصلاحات را حاصل تئوری تغییر آنها میدانند. این گروه که حول چند تئوری کوچک و یک تئوری بزرگ گرد آمده بودند، بعد از عیان شدن واقعیت ثمرات انقلاب، قصد داشتند با طرح تئوری خود، سرمنشاء تحولات اجتماعی شوند و از آنجا که تئوری دکتر شریعتی را در این راه رقیب خود میدانستند، این کار را با حمله به او آغاز کرده و با نفی و منسوخ و مکروه دانستن ایدئولوژی، تئوری خود را قبض و بسط داده و شریعتی را به آن دلیل که نظریاتش در ساحتی ایدئولوژیک عرضه میشد، مورد نکوهش قرار دادند.
همانطور که اشاره رفت، دسته اول و سوم به مرور از نفس افتاده و از دایره بیرون رفتند ولی دسته دوم که در ابتدا صدایی بسیار ضعیف و محدود داشت، امروز تنها گروهی هستد که شریعتی را مورد نقد و حمله قرار میدهند، و با عمومی شدن این پرسش که آیا اصولا انقلاب درست بود یا خیر، شریعتی را به واسطه همان تئوریپردازی تغییر و معلم انقلاب بودن، مقصر آنچه امروز بر کشور میگذرد میدانند. جالب آنکه بخش عمده و قابل توجهی از این گروه، با آنکه شریعتی را به واسطه ارائه تئوری تغییر محکوم میکنند، خود قائل به تغییرات بنیانی در ساختار قعلی هستند. به عبارتی، همزمان با نفی انقلاب 57، راه حل امر وز را انقلاب میدانند.
گروه اول که دیگر امروز صدایی ندارد و تبدیل به موضوعی تاریخی شده است، گروه سوم هم با آنکه هنوز بنیانگذاران تئوری خود را دارد، ولی دیگر آن تاثیر اجتماعی گذشته را فاقد است. میماند فقط گروه دوم که در حد مقدورات این یادداشت به آن میپردازم تا ببینیم آنچه میگویند چیست؟ تاکید اصلی این گروه بر این است اولا از آنجا که تئوریپرداز اصلی انقلاب 57 دکتر شریعتی است، آنچه امروز بر جامعه میگذرد نتیجه آن تئوری است و چون آنچه امروز میگذرد نامطلوب است، تئوری شریعتی نیز فاقد وجاهت و مطلوبیت است. ثانیا شریعتی با عرضه یک تئوری غلط، جامعه را به مسیری غلط هدایت کرده، که اگر شریعتی نبود یا اگر بود و به عرضه تئوری خود نمیپرداخت، اصلا انقلابی صورت نمیگرفت و ما امروز در شرایطی مطلوب قرار داشتیم. این دیدگاه چند اشکال اساسی دارد. اول آنکه توجهی به وضعیت اجتماعی داخلی و بینالمللی سالهای منتهی به انقلاب ندارد. این درست که شریعتی عرضه کننده تئوری تغییر بود، ولی فقط او نبود که سعی در ارائه تئوری تغییر داشت. در آن دوران افراد بسیاری بودند که برای تغییرات اجتماعی بنیادین، تلاش میکردند و سعی در ارائه روشی برای این تغییرات داشتند. تغییرات بنیادین یا همان انقلاب، در دوره پس از جنگ جهانی دوم و بخصوص سه دهه 50 و 60 و 70 میلادی قرن بیستم، پروژهای پرطرفدار در همه جهان بود، طوری که همه مفتون آن بودند و میخواستند انقلاب کنند. در کشور ما هم این شیفتگی و اعتقاد به تغییر بنیادی، چنان بود که نه تنها مخالفان حاکمیت پیشین، که حتی خود حاکمان پیشین هم معتقد به انقلاب بودند، تا جایی که شاه خود را در قامت یک انقلابی و عرضه کنند پروژه انقلاب سفید معرفی میکرد. بنابراین در آن سه دهه، همه انقلابی بودند و برای پروژه انقلاب مورد نظر خود، تئوری مطلوبشان را ارائه میکردند، مسئله فقط این بود که مردم کدام تئوری را بپذیرند. دوم، در آن دوره تقریبا هر کس که ایدهای برای تغییر داشت و سعی در عرضه تئوری مورد نظر خود داشت، برای این کار از همه امکانات رسانهای و تشکیلاتی ممکن بهره میبرد. شاه هم که خود را یک انقلابی میدانست، هم پروژه انقلاب سفید خود را عملیاتی کرده بود، هم قدرتمندترین رسانههای کشور را در اختیار داشت و هم تشکیلات مطلوب تئوری خود یعنی حزب رستاخیز را بنا نهاد. دیگران هم به نوبه خود و البته در حد مقدوراتشان چنین کردند. جریانهای چپ، مذهبی، سکولار، ملی و ... نیز رسانهها و تشکیلات خود را بنا نهادند و حتی بعضی، ساختارها و تشکیلاتی چریکی را برای پروژه خود سازمان دادند. سوم، این وسط شاید تنها جریان فکری، که به واقع نه یک جریان که فقط یک فرد تنها بود و در همین تنهایی هم تئوری تغییر خود را ارائه کرد، دکتر شریعتی بود. شریعتی نه سازمان و تشکیلات داشت، نه رسانه و نه هیچ چیز دیگر. او فقط یک تریبون محدود به نام حسینیه ارشاد داشت که اتفاقا این تریبون را هم با دیگران شریک بود و دیگران نیز از همان تریبون استفاده میکردند و همزمان تریبونهای دیگری نیز در اختیار عده دیگری بود. از این رو شریعتی، تنها انقلابی زمان خود نبود، که همه انقلابی بودند، و تنها عرضه کننده تئوری انقلاب نبود که همه تئوری انقلاب عرضه میکردند، حتی شاه. چهارم، اما آنچه در تئوری شریعتی فرق داشت این بود که هم برای مخاطب قابل فهم بود، هم در بستر مفاهیم اجتماعی _ اعتقادی جامعه زمان خودش طرح میشد و هم از زبانی شورانگیز بهره میبرد که تقریبا به طور مطلق دیگران از این ویژگی آخر بیبهره بودند. این سه ویژگی، شریعتی را از دیگر تئوریپردازان انقلاب متفاوت کرد و تئوری او را در جامعهای که همه، حتی حاکمیت خواستار و مبلغ انقلاب و تغییر بنیادی بودند، تبدیل به تئوری اصلی انقلاب کرد. حاصل آنکه هیچ کس مخالف انقلاب نبود بلکه همه میخواستند انقلاب اتفاق بیفتد و هیچ کس از شرایط موجود دفاع نمیکرد، حتی آنها که صاحب شرایط موجود بودند. بنابراین مسئله این نیست که چرا شریعتی معلم انقلاب شد بلکه باید پرسید چرا هیچ کس، حتی شاه، با انقلاب مخالف نبود؟
◀️ رفتار رژیم شاه با دکتر شریعتی به عنوان استاد دانشگاه چگونه بود؟
✍ف مزینانی
در بخشی از کتاب شعله بیقرار درباره دکتر شریعتی که توسط نویسنده محقق جناب آقای محمد اسفندیاری تالیف شده است به سیر زندگی دکتر از تولد تا مرگ پرداخته است. نکته ای که در این بخش جلب توجه می کند، این است که با وجود سابقه مبارزاتی دکتر در حمایت از دولت دکتر مصدق و حتی سابقه دستگیری و زندان در آن دوران، با بورس دولتی به دلیل کسب رتبه نخست دوره کارشناسی به فرانسه می رود. در آنجا به جوانان نهضت ملی ایران می پیوندد و اعلامیه های افشاگرانه علیه رژیم شاه منتشر می کند. به سازمان آزادیبخش الجزایر می پیوندد و علیه استعمار فرانسه مبارزه می کند.
در تظاهرات سیاهپوستان در اعتراض به کشته شدن پاتریس لومومبا شرکت می کند و دستگیر و زندانی می شود. با انتشار مقاله ای علیه اصلاحات ارضی شاه افشاگری می کند. با کمک دوستانش جبهه ملی دوم ایران و نهضت آزادی ایران را را در خارج از کشور پایه ریزی می کند. و پس از اتمام تحصیلات و کسب دکتری در بازگشت از ایران دستگیر شده به اداره ساواک ماکو و رضاییه برده شده و سپس یک ماه در قزل قلعه تهران حبس می شود.
ابتدا تقاضایش برای تدریس در دانشگاه رد شد اما با سمت کارشناس وزارت آموزش و پرورش استخدام و به تهران منتقل شد و با سید محمد حسینی بهشتی و محمدجواد باهنر و سیدرضا برقعی که از مسئولین بررسی کتب دینی بودند همکاری کرد. سرانجام تقاضایش برای تدریس در دانشگاه هم پذیرفته شد و پس از موفقیت در امتحان استادیاری، استادیار رشته تاریخ در دانشگاه مشهد شد.
پس از ۵ سال تدریس در دانشگاه و فعالیت های سیاسی و اجتماعی در حسینیه ارشاد و ... در آستانه جشنهای ۲۵۰۰ ساله از تدریس در دانشگاه منع شد ولی به بخش تحقیقات وزارت علوم منتقل گردید. اما حضور او در وزارت علوم نیز خطرناک تشخیص داده شد و از او خواستند کار تحقیقاتی اش را در خانه ادامه دهد.
پس از آن هم دکتر بیکار ننشست و با اجرای سخنرانی و نمایش و نوشتن کتاب به مبارزات و آگاهی بخشی به مردم ادامه داد تا بالاخره رژیم حسینیه ارشاد را تعطیل کرد و پس از مدتی مخفی شدن و گروگان گیری دو تن از نزدیکانش توسط ساواک، خود را معرفی کرد و مدت ۱۸ ماه را در زندان گذراند.
نکته جالب این است که چند ماه پس از زندانی شدن، ظاهرا او را با ۲۱ سال سابقه خدمت بازنشسته کردند.
(بخشی از کتاب شعله بیقرار اثر نویسنده و محقق محمد اسفندیاری)
پ ن: رفتار رژیم پهلوی را مقایسه کنید با برخوردهای حذفی و چکشی ای که با برخی اساتید منتقد و یا دگر اندیش دانشگاه در جمهوری اسلامی شده و می شود.
📚@nasiri42
✍ف مزینانی
در بخشی از کتاب شعله بیقرار درباره دکتر شریعتی که توسط نویسنده محقق جناب آقای محمد اسفندیاری تالیف شده است به سیر زندگی دکتر از تولد تا مرگ پرداخته است. نکته ای که در این بخش جلب توجه می کند، این است که با وجود سابقه مبارزاتی دکتر در حمایت از دولت دکتر مصدق و حتی سابقه دستگیری و زندان در آن دوران، با بورس دولتی به دلیل کسب رتبه نخست دوره کارشناسی به فرانسه می رود. در آنجا به جوانان نهضت ملی ایران می پیوندد و اعلامیه های افشاگرانه علیه رژیم شاه منتشر می کند. به سازمان آزادیبخش الجزایر می پیوندد و علیه استعمار فرانسه مبارزه می کند.
در تظاهرات سیاهپوستان در اعتراض به کشته شدن پاتریس لومومبا شرکت می کند و دستگیر و زندانی می شود. با انتشار مقاله ای علیه اصلاحات ارضی شاه افشاگری می کند. با کمک دوستانش جبهه ملی دوم ایران و نهضت آزادی ایران را را در خارج از کشور پایه ریزی می کند. و پس از اتمام تحصیلات و کسب دکتری در بازگشت از ایران دستگیر شده به اداره ساواک ماکو و رضاییه برده شده و سپس یک ماه در قزل قلعه تهران حبس می شود.
ابتدا تقاضایش برای تدریس در دانشگاه رد شد اما با سمت کارشناس وزارت آموزش و پرورش استخدام و به تهران منتقل شد و با سید محمد حسینی بهشتی و محمدجواد باهنر و سیدرضا برقعی که از مسئولین بررسی کتب دینی بودند همکاری کرد. سرانجام تقاضایش برای تدریس در دانشگاه هم پذیرفته شد و پس از موفقیت در امتحان استادیاری، استادیار رشته تاریخ در دانشگاه مشهد شد.
پس از ۵ سال تدریس در دانشگاه و فعالیت های سیاسی و اجتماعی در حسینیه ارشاد و ... در آستانه جشنهای ۲۵۰۰ ساله از تدریس در دانشگاه منع شد ولی به بخش تحقیقات وزارت علوم منتقل گردید. اما حضور او در وزارت علوم نیز خطرناک تشخیص داده شد و از او خواستند کار تحقیقاتی اش را در خانه ادامه دهد.
پس از آن هم دکتر بیکار ننشست و با اجرای سخنرانی و نمایش و نوشتن کتاب به مبارزات و آگاهی بخشی به مردم ادامه داد تا بالاخره رژیم حسینیه ارشاد را تعطیل کرد و پس از مدتی مخفی شدن و گروگان گیری دو تن از نزدیکانش توسط ساواک، خود را معرفی کرد و مدت ۱۸ ماه را در زندان گذراند.
نکته جالب این است که چند ماه پس از زندانی شدن، ظاهرا او را با ۲۱ سال سابقه خدمت بازنشسته کردند.
(بخشی از کتاب شعله بیقرار اثر نویسنده و محقق محمد اسفندیاری)
پ ن: رفتار رژیم پهلوی را مقایسه کنید با برخوردهای حذفی و چکشی ای که با برخی اساتید منتقد و یا دگر اندیش دانشگاه در جمهوری اسلامی شده و می شود.
📚@nasiri42
🔘یک مشاهدهٔ برآمده از صدها ساعت معاشرت با هموطنان روستایی و شهری و تماشاگری در چهارگوشهٔ ایران:
✍🏻محمدرضا جلایی پور
✅میزان رضایت از زندگیِ شهروندان ایران و تصویرشان از حال و آینده نسبت معناداری دارد با اینکه مخاطب ایراناینترنشنال/منوتو و عضو فعال رسانههای اجتماعی هستند یا نه.
✅گویی صرفنظر از وضعیت اقتصادی و همهٔ فشارها و سایر عوامل فردی و جمعی، صرفِ مخاطب این رسانهها بودن و بمباران اخبار تلخ و یکسویهٔ آنها و صدها میلیون دلار هزینهٔ این رسانهها برای عملیاتِ دستکاریِ افکار عمومی به میزان معناداری مجال و توان زندگی و امید را میکشد و نفرت و خشم و نارضایتی میپرورد.
✅هموطنانی که در روستاها و شهرهای ایران میبینم که کمتر در معرض این بمباران تبلیغاتی برای ساختن تصویر کلنگی از ایران هستند، به وضوح رضایت بیشتر و حال بهتری دارند، گرچه بعضا حتی از مخاطبان این رسانهها در تنگنای اقتصادی بیشتریاند.
✅ هر وقت در تهران فضای عمومی نفسگیر مینماید برای گرفتن امید به روستا یا شهری کوچک میروم و در معاشرت با هموطنانی که زِ غوغای این رسانهها فارغند و با دیدن این همه هموطن خوب و شریف و نیکخواه و طبیعت زیبای ایران گویی به رگهای تن و ذهنم زندگی تزریق میشود و امید و انگیزه و توانم برای کمکِ در حد توانِ محدودم به بهبود زندگی هموطنانم و اصلاحگری در مسیر تقویت قدرت جامعه و کیفیت حکمرانی ایران بیشتر میشود.
✅ امتحان کنید. هر موقع نیاز به تغذیهٔ امید و مهرتان داشتید در ایران سفر کنید (ولو در حد نصف روز به روستاهای نزدیک) و با هموطنانی معاشرت کنید که اسیر غوقای این رسانهها و قربانی بمبارانشان نیستند. ضمانت میکنم تاثیر امیدبخشاش را میبینید.
✅ ایران اسیر بحرانهای همافزای زیادی است، اما چنانکه این رسانهها مینمایند کلنگی و سیاه نیست، سرمایههای زیادی برای از دست ندادن دارد و برای بهبود شرایط و اصلاح نامطلوبها هم متکایی جز امید و توانایی همین مردم ندارد. ویدیو را در فیلبند گرفتهام، بعد از معاشرت با چند هموطن عزیز اهل تسنن و سیستانی و بلوچستانی که با پراید بیش از هزار کیلومتر آمده بودند و مثل من مسحور زیبایی این منظره شده بودند.
🆔@jalaeipour
🆔@MostafaTajzadeh
✍🏻محمدرضا جلایی پور
✅میزان رضایت از زندگیِ شهروندان ایران و تصویرشان از حال و آینده نسبت معناداری دارد با اینکه مخاطب ایراناینترنشنال/منوتو و عضو فعال رسانههای اجتماعی هستند یا نه.
✅گویی صرفنظر از وضعیت اقتصادی و همهٔ فشارها و سایر عوامل فردی و جمعی، صرفِ مخاطب این رسانهها بودن و بمباران اخبار تلخ و یکسویهٔ آنها و صدها میلیون دلار هزینهٔ این رسانهها برای عملیاتِ دستکاریِ افکار عمومی به میزان معناداری مجال و توان زندگی و امید را میکشد و نفرت و خشم و نارضایتی میپرورد.
✅هموطنانی که در روستاها و شهرهای ایران میبینم که کمتر در معرض این بمباران تبلیغاتی برای ساختن تصویر کلنگی از ایران هستند، به وضوح رضایت بیشتر و حال بهتری دارند، گرچه بعضا حتی از مخاطبان این رسانهها در تنگنای اقتصادی بیشتریاند.
✅ هر وقت در تهران فضای عمومی نفسگیر مینماید برای گرفتن امید به روستا یا شهری کوچک میروم و در معاشرت با هموطنانی که زِ غوغای این رسانهها فارغند و با دیدن این همه هموطن خوب و شریف و نیکخواه و طبیعت زیبای ایران گویی به رگهای تن و ذهنم زندگی تزریق میشود و امید و انگیزه و توانم برای کمکِ در حد توانِ محدودم به بهبود زندگی هموطنانم و اصلاحگری در مسیر تقویت قدرت جامعه و کیفیت حکمرانی ایران بیشتر میشود.
✅ امتحان کنید. هر موقع نیاز به تغذیهٔ امید و مهرتان داشتید در ایران سفر کنید (ولو در حد نصف روز به روستاهای نزدیک) و با هموطنانی معاشرت کنید که اسیر غوقای این رسانهها و قربانی بمبارانشان نیستند. ضمانت میکنم تاثیر امیدبخشاش را میبینید.
✅ ایران اسیر بحرانهای همافزای زیادی است، اما چنانکه این رسانهها مینمایند کلنگی و سیاه نیست، سرمایههای زیادی برای از دست ندادن دارد و برای بهبود شرایط و اصلاح نامطلوبها هم متکایی جز امید و توانایی همین مردم ندارد. ویدیو را در فیلبند گرفتهام، بعد از معاشرت با چند هموطن عزیز اهل تسنن و سیستانی و بلوچستانی که با پراید بیش از هزار کیلومتر آمده بودند و مثل من مسحور زیبایی این منظره شده بودند.
🆔@jalaeipour
🆔@MostafaTajzadeh
Telegram
attach 📎
اپوزسیون و گزش از سوراخ همیشگی
ابومسلم خراسانی با خواندن مردم به آل علی قصد برانداختن بنی امیه می کند. سیاه جامگان همه گونه جانفشانی می کنند تا او دیار به دیار را فتح و با پایین کشیدن المعتد بالله خلافت را به بنی عباس منتقل کند.دیری نپائید که وامداران سردار، مجد و عظمت او را برنتابیدند و ناجوانمردانه تکه تکه اش کردند.
طاهر ذوالیمینین سردار سپاه مأمون با رشادت بی نظیر خویش او را در غلبه بر برادر تاجدارش امین یاری می نماید،یک یک مخالفان خلیفهٔ عباسی را به دیار عدم روانه می کند و فرزند هارون الرشید بدین سبب وی را به امارت خراسان برمی گزیند،اما خیلی زود بدو سوء ظن پیدا کرده و در پی قتلش بر می آید،هر چند در این راه توفیق پیدا نمی کند.
سید ضیاءالدین با تمشیت امور،راه را برای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هموار ساخت،لیکن دولت مستعجل او حتی نیمسال هم دوام نیاورد و همپیمان کودتاچی او پشتش را خالی کرد تا از خان نعمت پیش رو،تنها ۲۵۰۰۰ تومان عایدش گردد و پس از تبعید و زندان عطای سیاست را به لقایش ببخشد.
بسیاری که سالها علم مخالفت علیه حکومت پهلوی برداشته بودند،همراه مرحوم امام از پاریس به تهران آمدند تا در جمهوری نوپا به امیال خود دست یابند و میوهٔ سالها تلاش خود را برچینند،اما برخی به جای خوشه چینی طناب دار نصیب شان شد و بعضی ترک دیار کردند تا جان بدر برده و یا از غل و زنجیر رهایی یابند.با این حال کم نبودند کسانی که در سرنگونی رژیم پیشین سعی و تلاش وافر داشتند و از روزهای خوش پسا پیروزی جز میله های زندان نصیبشان نشد.
هنوز رهبر انقلاب سر بر خاک لحد ننهاده بود که حاج احمد،موسوی و هاشمی با ذکر روایتی از مراد آن روزهای مردمان، خامنه ای را برکشیدند،از آن جمع بنا به حدیثی که از سعید امامی انتشار یافته یادگار امام مسموم و طبق شواهد موجود رفسنجانی را در استخر فرح راهی دیار باقی کردند.قاضی القضات پیشین را هم که خانه نشینی حاصل آن شهادت شد.
به گمان حقیر فصل مشترک افرادی که یادی از آنها گردید،توهم کودکانهای است که بواسطهٔ آن سر از ناکجاآباد درآوردهاند.اینان خیال می کردند که با استفاده از مقبولیت فردی که او را آلت دست خود فرض کرده بودند،به اهداف خود خواهند رسید.خود را عقل کل و گزینهٔ برکشیده را ابزار نیل به مطامع خویش می پندارند.خیالبافانه خود را مصدر امور فرض می کنند و بنا دارند همچون هزار دستان صحنه گردان امور باشند.
تاریخ گواه است که اینان تا چه اندازه از مرحله پرت و غرق در اوهامند.آنچه در ابتدای این گفتار آمد،حاکی از سرنوشت شوم قریب به اتفاق کسانی است که دچار چنین خیالات خامی هستند. شوربختانه گویا این قافلهٔ محلل قدرت پرست را پایانی نیست.اینک گروهی که به قول جدیدی ها چیزی زده اند و در عالم هپروت سیر می کنند،پیش خود شازده رضا پهلوی را رهبر محبوب اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران فرض کرده اند و گمان دارند که خلایق با اشارهٔ جنابش به خیابانها سرازیر می شوند و طومار جمهوری اسلامی را خواهند پیچید.از این رو به طمع کسب قدرت چنان شازده شازده می کنند که گویی همای سعادت هم اینک بر شانهٔ مبارکشان نشسته و عنقریب بر تخت پادشاهی جلوس خواهد کرد.من بنای پراندن حالت نشئگی این حضرات را ندارم و امیدوارم از این رویای خودساخته حظ وافر برند. اما می خواهم انذاری به این خودفریب های مفلوک بدهم تا شاید فرجامشان گورستان نباشد.جنابان توهم زده گیریم که جمهوری اسلامی را با همهٔ داشته هایش از تیر و تفنگ گرفته تا هوادارانی که در راه آن سر می دهند،به پشتیبانی مردم از صدر به ذیل بکشانید.آری فرض کنیم مردم فوج فوج دعوت شما را لبیک گویند و نظام ناکارآمد فعلی را سرنگون کنند.باز فرض می کنیم اکثریت ملت برای تشریف فرمایی آقا رضا له له بزنند و او را سر دست تا کاخ شاه همراهی کرده از تاجگذاریش غرق در سرور گردند.آنگاه فکر می کنید این نوهٔ دیکتاتور اول و مستبد دوم پهلوی با شما چه خواهد کرد؟شاید امروز که خر او روی پل است،از مشورت و حتی اوامر شما استقبال کند، فردا که به مقصود رسید،همانی نخواهد شد که از او انتظار می رود؟ ما خوب به یاد داریم که در بحبوحهٔ انقلاب ۵۷ مرحوم خمینی چه جلوهٔ زیبایی از نظام بعدی در مقابل دیدگانمان قرار داد،آیا بعد از ظفر همان کرد که گفته بود؟تازه او زعیم بود،مرجع دینی و ظاهرالصلاح،این که در همین اندازه هم از خصایص نیک برخوردار نیست.چرا فکر می کنید رضاشاه دوم وقتی در قلهٔ قدرت قرار گیرد بر سیرهٔ پدران خود پشت خواهد کرد؟
نگارنده خدمت شما عرضه می دارد که برای رضا پهلوی هیچ جایگاهی قائل نیست،چرا که او جز فرزند پادشاه بودن هیچ ویژگی متمایز و ممتازی از تکتک مردم ایران ندارد،اما شما را بدین سبب انذار نمی دهم که می خواهم به ذات قدرت توجه کنید،این مقوله فرزند نمی شناسد،دوست و رفیق که بماند.گول نخورید و باور نکنید که گربه عابد شده مومن و مسلمانا
عزت زیاد
ناصر دانشفر
ابومسلم خراسانی با خواندن مردم به آل علی قصد برانداختن بنی امیه می کند. سیاه جامگان همه گونه جانفشانی می کنند تا او دیار به دیار را فتح و با پایین کشیدن المعتد بالله خلافت را به بنی عباس منتقل کند.دیری نپائید که وامداران سردار، مجد و عظمت او را برنتابیدند و ناجوانمردانه تکه تکه اش کردند.
طاهر ذوالیمینین سردار سپاه مأمون با رشادت بی نظیر خویش او را در غلبه بر برادر تاجدارش امین یاری می نماید،یک یک مخالفان خلیفهٔ عباسی را به دیار عدم روانه می کند و فرزند هارون الرشید بدین سبب وی را به امارت خراسان برمی گزیند،اما خیلی زود بدو سوء ظن پیدا کرده و در پی قتلش بر می آید،هر چند در این راه توفیق پیدا نمی کند.
سید ضیاءالدین با تمشیت امور،راه را برای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ هموار ساخت،لیکن دولت مستعجل او حتی نیمسال هم دوام نیاورد و همپیمان کودتاچی او پشتش را خالی کرد تا از خان نعمت پیش رو،تنها ۲۵۰۰۰ تومان عایدش گردد و پس از تبعید و زندان عطای سیاست را به لقایش ببخشد.
بسیاری که سالها علم مخالفت علیه حکومت پهلوی برداشته بودند،همراه مرحوم امام از پاریس به تهران آمدند تا در جمهوری نوپا به امیال خود دست یابند و میوهٔ سالها تلاش خود را برچینند،اما برخی به جای خوشه چینی طناب دار نصیب شان شد و بعضی ترک دیار کردند تا جان بدر برده و یا از غل و زنجیر رهایی یابند.با این حال کم نبودند کسانی که در سرنگونی رژیم پیشین سعی و تلاش وافر داشتند و از روزهای خوش پسا پیروزی جز میله های زندان نصیبشان نشد.
هنوز رهبر انقلاب سر بر خاک لحد ننهاده بود که حاج احمد،موسوی و هاشمی با ذکر روایتی از مراد آن روزهای مردمان، خامنه ای را برکشیدند،از آن جمع بنا به حدیثی که از سعید امامی انتشار یافته یادگار امام مسموم و طبق شواهد موجود رفسنجانی را در استخر فرح راهی دیار باقی کردند.قاضی القضات پیشین را هم که خانه نشینی حاصل آن شهادت شد.
به گمان حقیر فصل مشترک افرادی که یادی از آنها گردید،توهم کودکانهای است که بواسطهٔ آن سر از ناکجاآباد درآوردهاند.اینان خیال می کردند که با استفاده از مقبولیت فردی که او را آلت دست خود فرض کرده بودند،به اهداف خود خواهند رسید.خود را عقل کل و گزینهٔ برکشیده را ابزار نیل به مطامع خویش می پندارند.خیالبافانه خود را مصدر امور فرض می کنند و بنا دارند همچون هزار دستان صحنه گردان امور باشند.
تاریخ گواه است که اینان تا چه اندازه از مرحله پرت و غرق در اوهامند.آنچه در ابتدای این گفتار آمد،حاکی از سرنوشت شوم قریب به اتفاق کسانی است که دچار چنین خیالات خامی هستند. شوربختانه گویا این قافلهٔ محلل قدرت پرست را پایانی نیست.اینک گروهی که به قول جدیدی ها چیزی زده اند و در عالم هپروت سیر می کنند،پیش خود شازده رضا پهلوی را رهبر محبوب اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران فرض کرده اند و گمان دارند که خلایق با اشارهٔ جنابش به خیابانها سرازیر می شوند و طومار جمهوری اسلامی را خواهند پیچید.از این رو به طمع کسب قدرت چنان شازده شازده می کنند که گویی همای سعادت هم اینک بر شانهٔ مبارکشان نشسته و عنقریب بر تخت پادشاهی جلوس خواهد کرد.من بنای پراندن حالت نشئگی این حضرات را ندارم و امیدوارم از این رویای خودساخته حظ وافر برند. اما می خواهم انذاری به این خودفریب های مفلوک بدهم تا شاید فرجامشان گورستان نباشد.جنابان توهم زده گیریم که جمهوری اسلامی را با همهٔ داشته هایش از تیر و تفنگ گرفته تا هوادارانی که در راه آن سر می دهند،به پشتیبانی مردم از صدر به ذیل بکشانید.آری فرض کنیم مردم فوج فوج دعوت شما را لبیک گویند و نظام ناکارآمد فعلی را سرنگون کنند.باز فرض می کنیم اکثریت ملت برای تشریف فرمایی آقا رضا له له بزنند و او را سر دست تا کاخ شاه همراهی کرده از تاجگذاریش غرق در سرور گردند.آنگاه فکر می کنید این نوهٔ دیکتاتور اول و مستبد دوم پهلوی با شما چه خواهد کرد؟شاید امروز که خر او روی پل است،از مشورت و حتی اوامر شما استقبال کند، فردا که به مقصود رسید،همانی نخواهد شد که از او انتظار می رود؟ ما خوب به یاد داریم که در بحبوحهٔ انقلاب ۵۷ مرحوم خمینی چه جلوهٔ زیبایی از نظام بعدی در مقابل دیدگانمان قرار داد،آیا بعد از ظفر همان کرد که گفته بود؟تازه او زعیم بود،مرجع دینی و ظاهرالصلاح،این که در همین اندازه هم از خصایص نیک برخوردار نیست.چرا فکر می کنید رضاشاه دوم وقتی در قلهٔ قدرت قرار گیرد بر سیرهٔ پدران خود پشت خواهد کرد؟
نگارنده خدمت شما عرضه می دارد که برای رضا پهلوی هیچ جایگاهی قائل نیست،چرا که او جز فرزند پادشاه بودن هیچ ویژگی متمایز و ممتازی از تکتک مردم ایران ندارد،اما شما را بدین سبب انذار نمی دهم که می خواهم به ذات قدرت توجه کنید،این مقوله فرزند نمی شناسد،دوست و رفیق که بماند.گول نخورید و باور نکنید که گربه عابد شده مومن و مسلمانا
عزت زیاد
ناصر دانشفر
⭕️ حقوق بازنشستگان!!
نامه ای به حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی
بسمه تعالی
محضر مبارک آیت الله العظمی
جوادی آملی ادام الله عمره....
سلام علیکم و رحمت اله و برکاته
چندی قبل در یکی از بیانات تان در مورد بازنشستگان فرمودید در اسلام مسئله ای به نام حقوق بازنشستگی وجود ندارد و آدمی تا زنده است باید کار کند و در مقابل آن کار حقوق بگیرد.
این فرمایش زیباییست....
اما قبل از اینکه به اصل عرایضم بپردازم تذکراً برای تنویر ذهن مبارکتان عرض می کنم حقوق باز نشسته نه از بیت المال است نه از بودجه مملکت و نفت و امثال ذلک است. نه از حوزه و نه از وجوهات شرعیه است و نه از جیب یا ارثیه پدری یا مادری کسی، بلکه بخشی از حقوق شخص بازنشسته است.
به اینطریق که قانونی هست که مستخدم از بدو استخدام و دریافت اولین حقوق دولت مهربان طبق قانون مقداری از حقوق آن بنده خدا را نگه میدارد و در صندوقی می ریزد تا برای زمان پیری و ناتوانی و یا از کار افتادگی یا اتمام دوره خدمت، آن پول را بتدریج به او برگردانند که به گدایی نیفتد و از آن پس انداز خود ارتزاق کرده و اموراتش را بگذراند (زیرا وقتی بیکار بشود دیگر دولت حقوقی به او نمیدهد). پس به آن شکل که در ذهن مبارک است باز نشسته از کسی یا جایی پولی نمی گیرد که بر او حرام باشد، به عبارتی از پس انداز خودش می خورد.
ضمن آنکه شاید مطلع نباشید در نظام اسلامی ایران بازنشستگی، اجباری است مگر اینکه از قشر روحانیت باشند.
اما یک موضوع که باز هم از آن بی اطلاع هستید که چنان فرمایشاتی فرموده اید و آن این است.
*پول داخل*
صندوق در اختیار دولت بوده و در تمام این مدت مسئولین با آن معامله کرده اند و سود بانکی آنرا گرفته و به حلقوم مبارک فرو برده اند و کسی اعتراضی نکرده اما اصل علت نوشتن این مطالب برای این است که شما لطفا به این دو سوال ما پاسخ بدهید:
۱--نمایندگان مجلسین شورا و خبرگان و نیز تشخیص مصلحت به اضافه ماشین گران قیمت مجانی، مسکن مجانی، دریافت وامهای میلیاردی مادام العمری... و تعاونی مجانی در خدمتشان بعد از اتمام دوره خدمتشان چرا حقوقشان مادام العمری است و قطع نمیشود؟ و شما یا دیگر آیات عظام به آنها اعتراض نکرده اند؟
۲--- افراد مبلّغ دین و مذهب از آیات عظام تا منبری و روضه خوان و امام جماعت و مداح چرا در مقابل کارشان پول میگیرند؟
مگر ادامه دهنده راه پیغمبر"ص" نیستند؟
آیا پیغمبر و امامان ما در مقابل هدایت و خواندن نماز یومیه از مردم پول میگرفتند و فقط شغلشان تبلیغ بود؟ بیکار بودند می خوردند و می خوابیدند؟ یا برای زندگی کار می کردند؟ و کار تبلیغی آنها و دعوت به حق وسیله ارتزاقشان بود؟ و یا شاغل بودند؟ مثلا حضرت عیسی ع مگر نجار نبود؟ داوود ع مگر آهنگر نبود؟ رسول گرامی "ص" مگر تاجر نبود؟
آیا افرادیکه امروزه در لباس آخوندی هستند و در مقابل کارشان بودجه های کلان از بیت المال میگیرند پولشان حلال است؟
والسلام علینا و علی عباداله الصالحین
*فردی باز نشسته*
🌷🌷🌷🌷
لطفا چنانچه پسند شد نشر دهید تا ملاحظه فرمایند شاید پاسخ بدهند.
نامه ای به حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی
بسمه تعالی
محضر مبارک آیت الله العظمی
جوادی آملی ادام الله عمره....
سلام علیکم و رحمت اله و برکاته
چندی قبل در یکی از بیانات تان در مورد بازنشستگان فرمودید در اسلام مسئله ای به نام حقوق بازنشستگی وجود ندارد و آدمی تا زنده است باید کار کند و در مقابل آن کار حقوق بگیرد.
این فرمایش زیباییست....
اما قبل از اینکه به اصل عرایضم بپردازم تذکراً برای تنویر ذهن مبارکتان عرض می کنم حقوق باز نشسته نه از بیت المال است نه از بودجه مملکت و نفت و امثال ذلک است. نه از حوزه و نه از وجوهات شرعیه است و نه از جیب یا ارثیه پدری یا مادری کسی، بلکه بخشی از حقوق شخص بازنشسته است.
به اینطریق که قانونی هست که مستخدم از بدو استخدام و دریافت اولین حقوق دولت مهربان طبق قانون مقداری از حقوق آن بنده خدا را نگه میدارد و در صندوقی می ریزد تا برای زمان پیری و ناتوانی و یا از کار افتادگی یا اتمام دوره خدمت، آن پول را بتدریج به او برگردانند که به گدایی نیفتد و از آن پس انداز خود ارتزاق کرده و اموراتش را بگذراند (زیرا وقتی بیکار بشود دیگر دولت حقوقی به او نمیدهد). پس به آن شکل که در ذهن مبارک است باز نشسته از کسی یا جایی پولی نمی گیرد که بر او حرام باشد، به عبارتی از پس انداز خودش می خورد.
ضمن آنکه شاید مطلع نباشید در نظام اسلامی ایران بازنشستگی، اجباری است مگر اینکه از قشر روحانیت باشند.
اما یک موضوع که باز هم از آن بی اطلاع هستید که چنان فرمایشاتی فرموده اید و آن این است.
*پول داخل*
صندوق در اختیار دولت بوده و در تمام این مدت مسئولین با آن معامله کرده اند و سود بانکی آنرا گرفته و به حلقوم مبارک فرو برده اند و کسی اعتراضی نکرده اما اصل علت نوشتن این مطالب برای این است که شما لطفا به این دو سوال ما پاسخ بدهید:
۱--نمایندگان مجلسین شورا و خبرگان و نیز تشخیص مصلحت به اضافه ماشین گران قیمت مجانی، مسکن مجانی، دریافت وامهای میلیاردی مادام العمری... و تعاونی مجانی در خدمتشان بعد از اتمام دوره خدمتشان چرا حقوقشان مادام العمری است و قطع نمیشود؟ و شما یا دیگر آیات عظام به آنها اعتراض نکرده اند؟
۲--- افراد مبلّغ دین و مذهب از آیات عظام تا منبری و روضه خوان و امام جماعت و مداح چرا در مقابل کارشان پول میگیرند؟
مگر ادامه دهنده راه پیغمبر"ص" نیستند؟
آیا پیغمبر و امامان ما در مقابل هدایت و خواندن نماز یومیه از مردم پول میگرفتند و فقط شغلشان تبلیغ بود؟ بیکار بودند می خوردند و می خوابیدند؟ یا برای زندگی کار می کردند؟ و کار تبلیغی آنها و دعوت به حق وسیله ارتزاقشان بود؟ و یا شاغل بودند؟ مثلا حضرت عیسی ع مگر نجار نبود؟ داوود ع مگر آهنگر نبود؟ رسول گرامی "ص" مگر تاجر نبود؟
آیا افرادیکه امروزه در لباس آخوندی هستند و در مقابل کارشان بودجه های کلان از بیت المال میگیرند پولشان حلال است؟
والسلام علینا و علی عباداله الصالحین
*فردی باز نشسته*
🌷🌷🌷🌷
لطفا چنانچه پسند شد نشر دهید تا ملاحظه فرمایند شاید پاسخ بدهند.
✅ یادآوری ذبح استقلال مرجعیت شیعه؛
آیتالله علوی گرگانی و اعترضات آبان ۹۸
✍ احمدرضا حائری
آیت الله محمدعلی علوی گرگانی از مراجع حوزه علمیه قم روز گذشته پس از یک دوره بیماری درگذشت، خدایش بیامرزد. سالهاست که هرگاه خبر درگذشت یکی از مراجع حوزههای علمیه منتشر میشود، به یاد اعلامیه مشهور جامعه مدرسین حوزه علمیه پس از فوت مرحوم آیت الله اراکی میافتم که به دلیل ملاحظات سیاسی( انکار جایگاه زندهیاد منتظری به عنوان مرجع و افزودن نام آقای خامنهای رهبر نسبتا تازه منصوب شده آنزمان در فهرست مراجع تقلید) برای نخستین بار امر مهم تعیین مرجع دینی را که تا پیش از آن بر اساس عرفی هزارساله انجام میگرفت، آلوده به سیاست و مناسبات قدرت کردند، چنانکه پیش از آن و در دهه شصت با اعلامیه خلع مرحوم آیتالله شریعتمداری از مرجعیت، برای نخستینبار قدم در مسیر نامیمون "تشکیل حوزه علمیه و تراشیدن مراجع وابسته به قدرت سیاسی" گذاشتند.
مرحوم علوی گرگانی که اتفاقا نه در اعلامیه سال ۷۳ و نه در فهرست کنونی که در سایت جامعه مدرسین قرار دارد، در عداد مراجع تقلید معرفی نشده است( و این حزب مذهبی سیاسی حتی در اعلامیهای که به مناسبت درگذشت ایشان منتشر کرده برخلاف دیگران اشارهای به مرجعیت آن مرحوم نداشته است و تسلیتی به مقلدین ایشان نگفته با وجود اینکه آن مرحوم رساله عملیه خود را در سال ۱۳۷۰ منتشر کرده بودند) به همراه مرحوم صافی گلپایگانی که چندی پیش درگذشتند؛ تنها مراجعی بودند که در نخستین روز شکلگیری اعترضات مسالمتآمیز مردم به افزایش قیمت بنزین در ۲۵ آبان ۱۳۹۸ علیه این طرح موضع گرفتند.
در روزشمار حوادث آبان ۹۸ ذیل روز ۲۵ آبان چنین آمده است:"درخواست دو مرجع تقلید برای لغو تصمیم برای قیمت بنزین؛ آیتالله صافی گلپایگانی، از مراجع تقلید شعیه شهر قم از نمایندگان مجلس خواست که افزایش قیمت بنزین را "لغو" کند. آیتالله علوی گرگانی از مراجع تقلید شهر قم نیز نسبت به افزایش قیمت بنزین اعتراض کرد و آن را "خبر ناراحتکننده" خواند."
اما این صدای همدلانه با اعترضات مردم مستاصل و زیر فشار اقتصادی، بیش از یک روز دوام نیافت و صبح روز بعد، پس از اعلام حمایت رهبر از طرح شورای خلقالساعه "هماهنگی سران قوا"، با وجود شدت گرفتن سرکوب اعتراضات (که در برخی نقاط به شلیک کور و کشتار رهگذران و مردم غیرمعترض نیز کشیده شد) دیگر صدای اعتراضی از قم به گوش نرسید و تنها یک روز بعد بود که آیت الله بیات زنجانی از مراجع تقلید گفت: "با این مردم برخورد بد نکنیم، آه این مردم تا عرش خدا را میزند." و این اعتراض غیرمستقیم بیات زنجانی به کشتار مردم در آبان ۹۸ در عمل تنها اعتراض منتسب به مرجعیت شیعه در آن حوادث خونین به حساب میآید.
مرحوم علوی گرگانی که پس از اعتراض صبح شنبه ۲۵ آبان و درخواست برای بازگرداندن قیمت بنزین به مبلغ پیشین و احترام گذاشتن حکومت به خواسته مردم، با اظهار نظر رهبری دیگر سکوت پیشه کرد و حتی با مشاهده حوادث خونبار دو روز بعد نیز به حرف نیامد، در واقع به یکی از توصیههای همیشگی خود عمل کرد که میگفت:" ما همه باید خود را با آقا(رهبری)هماهنگ کنیم، نه جلوتر از ایشان برویم و نه عقبتر...(نقل به مضمون)"
در چنین شرايطی و با وجود اینگونه مواضع مراجع است که در سه دهه اخیر؛ و بهخصوص در ده سال اخیر که مردم ایران روزگار بسیار سختی داشته و دارند؛ درگذشت مراجع تقلید؛ برای بسیاری از ما تنها یادآور عظمت مراجع بزرگ گذشته است که ملجأ و پناهگاه مردم ستمدیده بودند و از حکومت مستقل.
در پایان خاطرهای از دیدار با مرحوم علوی گرگانی را نقل میکنم که موید دو ویژگی برجسته آن مرحوم است؛ در این دیدار که حوالی سال ۹۵ صورت گرفت، نگارنده با جمعی از روزنامهنگاران شاغل در روزنامه "فرهنگ آشتی" با این مرجع و تعدادی دیگر از مراجع قم دیدار کردیم(دیدارهایی که بیشتر برای جمع کردن رزومه برای صاحب امتیاز روزنامه تدارک دیده شده بود که خود قصهای دارد پر از خون جگر) ساده زیستی بیریای آن مرجع نخستین ویژگی بود که به ذهن متبادر میشد؛ آن مرحوم در همان ابتدای سخن، با شور و حال عجیبی به نقل از یکی از فرماندهان ارشد سپاه میگفت:" آقا در دیداری به ما توصیه کرده که هر چند وقت یکبار بروید قم دیدن فلانی( مرحوم علوی گرگانی ) ایشان حتی اگر کلمهای سخن نگوید، همین که ساعتی را در محضرشان بنشینید و به صورتشان نگاه کنید، بهرهها خواهید برد از آن دیدار که به حساب نمیآید( نقل به مضمون)" و مرحوم علوی گرگانی با چنان شور و شعفی این تعریف و تمجید رهبری از خود را برای ما نقل میکرد که ناخودآگاه لبخندی بر پهنای صورت ایشان نشسته بود که تا پایان سخنش محو نشد.
خداوند روح همه مراجع درگذشته به خصوص مراجع همراه با مردم را بیامرزد و به حوزههای علمیه شیعه استقلال کامل عنایت فرماید. آمین
آیتالله علوی گرگانی و اعترضات آبان ۹۸
✍ احمدرضا حائری
آیت الله محمدعلی علوی گرگانی از مراجع حوزه علمیه قم روز گذشته پس از یک دوره بیماری درگذشت، خدایش بیامرزد. سالهاست که هرگاه خبر درگذشت یکی از مراجع حوزههای علمیه منتشر میشود، به یاد اعلامیه مشهور جامعه مدرسین حوزه علمیه پس از فوت مرحوم آیت الله اراکی میافتم که به دلیل ملاحظات سیاسی( انکار جایگاه زندهیاد منتظری به عنوان مرجع و افزودن نام آقای خامنهای رهبر نسبتا تازه منصوب شده آنزمان در فهرست مراجع تقلید) برای نخستین بار امر مهم تعیین مرجع دینی را که تا پیش از آن بر اساس عرفی هزارساله انجام میگرفت، آلوده به سیاست و مناسبات قدرت کردند، چنانکه پیش از آن و در دهه شصت با اعلامیه خلع مرحوم آیتالله شریعتمداری از مرجعیت، برای نخستینبار قدم در مسیر نامیمون "تشکیل حوزه علمیه و تراشیدن مراجع وابسته به قدرت سیاسی" گذاشتند.
مرحوم علوی گرگانی که اتفاقا نه در اعلامیه سال ۷۳ و نه در فهرست کنونی که در سایت جامعه مدرسین قرار دارد، در عداد مراجع تقلید معرفی نشده است( و این حزب مذهبی سیاسی حتی در اعلامیهای که به مناسبت درگذشت ایشان منتشر کرده برخلاف دیگران اشارهای به مرجعیت آن مرحوم نداشته است و تسلیتی به مقلدین ایشان نگفته با وجود اینکه آن مرحوم رساله عملیه خود را در سال ۱۳۷۰ منتشر کرده بودند) به همراه مرحوم صافی گلپایگانی که چندی پیش درگذشتند؛ تنها مراجعی بودند که در نخستین روز شکلگیری اعترضات مسالمتآمیز مردم به افزایش قیمت بنزین در ۲۵ آبان ۱۳۹۸ علیه این طرح موضع گرفتند.
در روزشمار حوادث آبان ۹۸ ذیل روز ۲۵ آبان چنین آمده است:"درخواست دو مرجع تقلید برای لغو تصمیم برای قیمت بنزین؛ آیتالله صافی گلپایگانی، از مراجع تقلید شعیه شهر قم از نمایندگان مجلس خواست که افزایش قیمت بنزین را "لغو" کند. آیتالله علوی گرگانی از مراجع تقلید شهر قم نیز نسبت به افزایش قیمت بنزین اعتراض کرد و آن را "خبر ناراحتکننده" خواند."
اما این صدای همدلانه با اعترضات مردم مستاصل و زیر فشار اقتصادی، بیش از یک روز دوام نیافت و صبح روز بعد، پس از اعلام حمایت رهبر از طرح شورای خلقالساعه "هماهنگی سران قوا"، با وجود شدت گرفتن سرکوب اعتراضات (که در برخی نقاط به شلیک کور و کشتار رهگذران و مردم غیرمعترض نیز کشیده شد) دیگر صدای اعتراضی از قم به گوش نرسید و تنها یک روز بعد بود که آیت الله بیات زنجانی از مراجع تقلید گفت: "با این مردم برخورد بد نکنیم، آه این مردم تا عرش خدا را میزند." و این اعتراض غیرمستقیم بیات زنجانی به کشتار مردم در آبان ۹۸ در عمل تنها اعتراض منتسب به مرجعیت شیعه در آن حوادث خونین به حساب میآید.
مرحوم علوی گرگانی که پس از اعتراض صبح شنبه ۲۵ آبان و درخواست برای بازگرداندن قیمت بنزین به مبلغ پیشین و احترام گذاشتن حکومت به خواسته مردم، با اظهار نظر رهبری دیگر سکوت پیشه کرد و حتی با مشاهده حوادث خونبار دو روز بعد نیز به حرف نیامد، در واقع به یکی از توصیههای همیشگی خود عمل کرد که میگفت:" ما همه باید خود را با آقا(رهبری)هماهنگ کنیم، نه جلوتر از ایشان برویم و نه عقبتر...(نقل به مضمون)"
در چنین شرايطی و با وجود اینگونه مواضع مراجع است که در سه دهه اخیر؛ و بهخصوص در ده سال اخیر که مردم ایران روزگار بسیار سختی داشته و دارند؛ درگذشت مراجع تقلید؛ برای بسیاری از ما تنها یادآور عظمت مراجع بزرگ گذشته است که ملجأ و پناهگاه مردم ستمدیده بودند و از حکومت مستقل.
در پایان خاطرهای از دیدار با مرحوم علوی گرگانی را نقل میکنم که موید دو ویژگی برجسته آن مرحوم است؛ در این دیدار که حوالی سال ۹۵ صورت گرفت، نگارنده با جمعی از روزنامهنگاران شاغل در روزنامه "فرهنگ آشتی" با این مرجع و تعدادی دیگر از مراجع قم دیدار کردیم(دیدارهایی که بیشتر برای جمع کردن رزومه برای صاحب امتیاز روزنامه تدارک دیده شده بود که خود قصهای دارد پر از خون جگر) ساده زیستی بیریای آن مرجع نخستین ویژگی بود که به ذهن متبادر میشد؛ آن مرحوم در همان ابتدای سخن، با شور و حال عجیبی به نقل از یکی از فرماندهان ارشد سپاه میگفت:" آقا در دیداری به ما توصیه کرده که هر چند وقت یکبار بروید قم دیدن فلانی( مرحوم علوی گرگانی ) ایشان حتی اگر کلمهای سخن نگوید، همین که ساعتی را در محضرشان بنشینید و به صورتشان نگاه کنید، بهرهها خواهید برد از آن دیدار که به حساب نمیآید( نقل به مضمون)" و مرحوم علوی گرگانی با چنان شور و شعفی این تعریف و تمجید رهبری از خود را برای ما نقل میکرد که ناخودآگاه لبخندی بر پهنای صورت ایشان نشسته بود که تا پایان سخنش محو نشد.
خداوند روح همه مراجع درگذشته به خصوص مراجع همراه با مردم را بیامرزد و به حوزههای علمیه شیعه استقلال کامل عنایت فرماید. آمین
🔘گذار باید گذار باشد
✍🏻اکبر کرمی
🔷مناظرهی اصلاحات ساختاری یا گذار از جمهوریاسلامی را خیلی نباید جدی گرفت و نمیتواند مهم باشد. یک مناظرهی انحرافی و به تکرار و ابتذال کشیده شده است. چه گذار از جمهوریاسلامی حالا دریافت و نکتهای نیست که روی کاغذ و در ذهن، دیگر دشوار مهم و گنگ باشد.
🔷هر کس در پهنهی سیاست سری در میانسرها داشته باشد، درکی از آن هم دارد. و حتی میتوان ادعا کرد همه کموبیش از جمهوری اسلامی گذشتهاند! مردم به طور چیره سالها است که از جمهوری اسلامی عبور کرده اند. زنان و جوانان و حتا کودکان در جمهوری اسلامی انکار جمهوری اسلامیاند!
🔷اصلا خود خامنهای و محافظهکاران هم از جمهوری اسلامی گذشتهاند. و چنین گذاری است که به گذار از جمهوریاسلامی هم معنا و هم جان میدهد. زیرا جمهوریاسلامی با همهی بلاهتی که داشت در جان خود راههایی هم برای اعمال سلیقهی مردم داشت و باز گذاشته بود. (چه، شکاف مردم که صاحب حاکمیت هستند و حاکمان که دستگاه حکومت را اشغال کردهاند در آغاز چندان گشاد نبود، که برای سنتیها و محافظهکاران چندان نگرانکننده باشد.)
🔷حالا اما خامنهای و چهل دزد بغداد ایران همهی آن راهها را شناخته و بستهاند که در باور خود جمهوری اسلامی را حفظ کنند! اهمیت ندارد آماج آنان چه بوده است، گذار از جمهوریاسلامی حتی به قصد حفظ جمهوریاسلامی گذار از جمهوری اسلامی است. و چنینگذاری در فرایند رهبر شدن علی خامنهای یک اتفاق ساده نبود، همهی اتفاق بود. یعنی همه چیز به توازن قوا وابسته است؛ و هر تغییری ممکن است.
🔷مساله واقعی چگونگی گذار و سازوکارها و نیروهای گذار هستند که رویای گذار را به واقعیت اصلاحات و فربود (واقعیت) قدر مقدور پایین میآورد. این که اصلاحطلبان تاکنون منادی مناسب و نیروهای کارآمدی نبودهاند، دشواری پایه نیست!
⬇️جهت مطالعهی کامل متن لطفا کلیک کنید
🆔 @MostafaTajzadeh
✍🏻اکبر کرمی
🔷مناظرهی اصلاحات ساختاری یا گذار از جمهوریاسلامی را خیلی نباید جدی گرفت و نمیتواند مهم باشد. یک مناظرهی انحرافی و به تکرار و ابتذال کشیده شده است. چه گذار از جمهوریاسلامی حالا دریافت و نکتهای نیست که روی کاغذ و در ذهن، دیگر دشوار مهم و گنگ باشد.
🔷هر کس در پهنهی سیاست سری در میانسرها داشته باشد، درکی از آن هم دارد. و حتی میتوان ادعا کرد همه کموبیش از جمهوری اسلامی گذشتهاند! مردم به طور چیره سالها است که از جمهوری اسلامی عبور کرده اند. زنان و جوانان و حتا کودکان در جمهوری اسلامی انکار جمهوری اسلامیاند!
🔷اصلا خود خامنهای و محافظهکاران هم از جمهوری اسلامی گذشتهاند. و چنین گذاری است که به گذار از جمهوریاسلامی هم معنا و هم جان میدهد. زیرا جمهوریاسلامی با همهی بلاهتی که داشت در جان خود راههایی هم برای اعمال سلیقهی مردم داشت و باز گذاشته بود. (چه، شکاف مردم که صاحب حاکمیت هستند و حاکمان که دستگاه حکومت را اشغال کردهاند در آغاز چندان گشاد نبود، که برای سنتیها و محافظهکاران چندان نگرانکننده باشد.)
🔷حالا اما خامنهای و چهل دزد بغداد ایران همهی آن راهها را شناخته و بستهاند که در باور خود جمهوری اسلامی را حفظ کنند! اهمیت ندارد آماج آنان چه بوده است، گذار از جمهوریاسلامی حتی به قصد حفظ جمهوریاسلامی گذار از جمهوری اسلامی است. و چنینگذاری در فرایند رهبر شدن علی خامنهای یک اتفاق ساده نبود، همهی اتفاق بود. یعنی همه چیز به توازن قوا وابسته است؛ و هر تغییری ممکن است.
🔷مساله واقعی چگونگی گذار و سازوکارها و نیروهای گذار هستند که رویای گذار را به واقعیت اصلاحات و فربود (واقعیت) قدر مقدور پایین میآورد. این که اصلاحطلبان تاکنون منادی مناسب و نیروهای کارآمدی نبودهاند، دشواری پایه نیست!
⬇️جهت مطالعهی کامل متن لطفا کلیک کنید
🆔 @MostafaTajzadeh
Telegraph
گذار باید گذار باشد
🔷مناظرهی اصلاحات ساختاری یا گذار از جمهوریاسلامی را خیلی نباید جدی گرفت و نمیتواند مهم باشد. یک مناظرهی انحرافی و به تکرار و ابتذال کشیده شده است. چه گذار از جمهوریاسلامی حالا دریافت و نکتهای نیست که روی کاغذ و در ذهن، دیگر دشوار مهم و گنگ باشد. 🔷هر…
🟡 وقتی اثر شهید بهشتی هم مجوز نمیگیرد!
کلمه - ناشر کتابهای شهید بهشتی از تعلیق انتشار ترجمهای از او خبر داده و میپرسد: ممیز وزارت ارشاد، ۸ صفحه از کتابی با ترجمه شهید بهشتی را مشروط اعلام کرده و گفته باید این مطالب نقد شود. در نتیجه این کتاب بلاتکلیف مانده است. حالا من شهید بهشتی را از کجا بیاورم که آنها را نقد کند؟!
به گزارش ایسنا، علیرضا بهشتی شیرازی، مدیر نشر روزنه میگوید: شهید بهشتی کتابی دارد که فکر میکنم اگر منتشر شود، مورد توجه و استقبال قرار بگیرد؛ کتاب «تاریخ قرآن» نوشته تئودور نولدکه. ممیز ارشاد خیلی بیسلیقگی کرده و هشت صفحه مشروطی برای این کتاب داده است. شهید بهشتی تاریخ قرآن "نولدکه" را اوایل دهه ۱۳۵۰ ترجمه کرده که کتاب خیلی معروف و مهمی در زمینه آشنایی با علوم قرآنی است. با وجود اینکه کتاب در سال ۱۸۶۲ میلادی نوشته شده، هنوز یکی از مهمترین آثار در حوزه دینپژوهی است، مخصوصا اینکه شهید بهشتی به عنوان یک اسلامشناس آن را ترجمه کرده است. امیدواریم دوستان دستشان را از روی کتاب بردارند و بتوانیم این کتاب را منتشر کنیم.
مدیر نشر روزنه افزود: "نولدکه" یک شرقشناس است که حرفهایش را زده و شهید بهشتی هم به حرفهایی که به نظرش ناصواب رسیده، پاسخ داده است. حالا ارشاد هشت صفحه را علامت زده که باید به این بخشها هم جواب دهد، من شهید بهشتی را از کجا بیاورم که جواب بدهد؟! به نظرم مقداری بیسلیقگی هم شده است. به شخصه کتاب را دقیق خواندهام، انصافا مشکلی ندارد، این کتاب، کتابِ علمی و عظیمی است که حالا ممیز ابراز سلیقه کرده که باید این حرفهای نولدکه را هم نقد کنید. خب، شهید بهشتی جاهایی را که لازم دانسته نقد کرده، مابقی هم نظر نولدکه است و شهید بهشتی چیز خاصی به نظرش نرسیده که موردی داشته باشد و منجر به سوء تفاهم شود. من با خانواده شهید بهشتی صحبت کردم و گفتم این حرفها را انجام دهند تا کتاب دربیاید، آنها نه نگفتند اما موافق هم نبودند.
کلمه - ناشر کتابهای شهید بهشتی از تعلیق انتشار ترجمهای از او خبر داده و میپرسد: ممیز وزارت ارشاد، ۸ صفحه از کتابی با ترجمه شهید بهشتی را مشروط اعلام کرده و گفته باید این مطالب نقد شود. در نتیجه این کتاب بلاتکلیف مانده است. حالا من شهید بهشتی را از کجا بیاورم که آنها را نقد کند؟!
به گزارش ایسنا، علیرضا بهشتی شیرازی، مدیر نشر روزنه میگوید: شهید بهشتی کتابی دارد که فکر میکنم اگر منتشر شود، مورد توجه و استقبال قرار بگیرد؛ کتاب «تاریخ قرآن» نوشته تئودور نولدکه. ممیز ارشاد خیلی بیسلیقگی کرده و هشت صفحه مشروطی برای این کتاب داده است. شهید بهشتی تاریخ قرآن "نولدکه" را اوایل دهه ۱۳۵۰ ترجمه کرده که کتاب خیلی معروف و مهمی در زمینه آشنایی با علوم قرآنی است. با وجود اینکه کتاب در سال ۱۸۶۲ میلادی نوشته شده، هنوز یکی از مهمترین آثار در حوزه دینپژوهی است، مخصوصا اینکه شهید بهشتی به عنوان یک اسلامشناس آن را ترجمه کرده است. امیدواریم دوستان دستشان را از روی کتاب بردارند و بتوانیم این کتاب را منتشر کنیم.
مدیر نشر روزنه افزود: "نولدکه" یک شرقشناس است که حرفهایش را زده و شهید بهشتی هم به حرفهایی که به نظرش ناصواب رسیده، پاسخ داده است. حالا ارشاد هشت صفحه را علامت زده که باید به این بخشها هم جواب دهد، من شهید بهشتی را از کجا بیاورم که جواب بدهد؟! به نظرم مقداری بیسلیقگی هم شده است. به شخصه کتاب را دقیق خواندهام، انصافا مشکلی ندارد، این کتاب، کتابِ علمی و عظیمی است که حالا ممیز ابراز سلیقه کرده که باید این حرفهای نولدکه را هم نقد کنید. خب، شهید بهشتی جاهایی را که لازم دانسته نقد کرده، مابقی هم نظر نولدکه است و شهید بهشتی چیز خاصی به نظرش نرسیده که موردی داشته باشد و منجر به سوء تفاهم شود. من با خانواده شهید بهشتی صحبت کردم و گفتم این حرفها را انجام دهند تا کتاب دربیاید، آنها نه نگفتند اما موافق هم نبودند.
سراب انقلاب های ایدئولوژیک
فرهاد همتی
انقلاب ۵۷ آخرین انقلاب اجتماعی رومانتیکی بود که به قصد ساختن بهشت بر روی زمین به پیروزی رسید و مثل ماهواره ظفر جمهوری اسلامی در مدار تحقق اتوپیا قرار نگرفت و ناکام و زمین گیر شد.انقلاب اسلامی ایران در مدل و مقیاسی کوچکتر مثل برادر ناتنی خود مارکسیسم-لنینیسم روسی آرزوی خوشبخت کردن مردم و ساختن بهشت برای مستضعفین(پرولتاریا)را به جهنم فقر و تبعیض و سرکوب و کشتار تبدیل کرد و همه امیدهای ملتی را بر باد داد.
ایدئولوژی هر چه کاملتر باشد خطرناکتر است.زیرا حقانیت بیشتری برای رهبران و پیروان متعصب ایجاد می کند.
مخالف و منتقد دشمن و مزدور سرمایه داری و امپریالیسم یا حداقل بی ایمان و منحرف و فتنه گر محسوب می شود.
ایدئولوژی تمامیت خواه و شمولگرا و کل گرا است.پاسخ هر پرسش را دارد.مثل کلید روحانی درون هر قفلی می رود ولی مثل هواست که هیچ قفلی را باز نمی کند و هیچ گرهی را نمی گشاید.
ایدئولوگ ها گمان می برند که همه ارزش های مثبت و همه خوب های عالم به نحوی سازگار در ایدئولوژی آنها قابل تحقق است و برای همه مشکلات بشر راه حل آماده دارند.در حالی که می دانیم آزادی با برابری مادی در تضاد است و حتی اگر بتواند آن را تشدید هم می کند.آزادی تنها با برابری حقوقی همسو و سازگار است. اما ایدئولوگ ها به واقعیات و تجربیات توجهی ندارند و عیب را در واقعیاتی می دانند که نمی تواند خود را با ساختار به ظاهر منطقی ایدئولوژی منطبق کند.در ایدئولوژی ها روش (وحیانی،دیالکتیکی )واحد مشخصی نیز برای کشف حقیقت و هم برای تحقق آن وجود دارد.اگر این بهشت تحقق نمی یابد دشمنان و امپریالیست ها و فتنه گران نمی گذارند.پس اول باید این قبله قبیله جامعه بی طبقه و ام القرای مستضعفان را حفظ و به هر طریقی تقویت کرد.همه نیز باید چون اجزای ارگانیسمی در خدمت این هدف واحد باشند.بدین ترتیب وقتی جای هدف و وسیله عوض می شود و حفظ و تقویت قدرت به عنوان هدف جای اهداف اصلی را که برای رسیدن به آن مبارزه و انقلاب شده بود،می گیرد،استبداد مقدس ایدئولوژیک ظهور می کند و جهنم استبداد و سرکوب و تبعیض و اختلافات فاحش طبقاتی جای بهشت آزادی و عدالت و رفاه و قانون را می گیرد.
معمولا مشروعیت رهبران در چنین حکومت هایی مشروعیت قانونی و دموکراتیک نیست.بلکه مشروعیت کاریزماتیکی است که از ایدئولوژی به دست می آید.پیروان چنین رهبران پوپولیستی چنان شیدا و شیفته می شوند و پشت سر رهبری به خط می شوند که همواره آماده بسیج و حرکت و شعارهای انقلابی و سرکوب مخالفان خود هستند.اگر در فرایند دیکتاتوری شیفتگی و سرسپردگی سست شود،رانت ها و امتیازهای اقتصادی جایگزین آن می شود.به این ترتیب با این رانت ها و امتیازها تبعیض ها و نابرابری های عمدی به وجود می آید که تحقیر آمیز است.
نشان دادن این سراب انقلاب اجتماعی ایدئولوژیک ناکجاآبادی به معنی نفی هر گونه انقلاب و تحول سیاسی و احیانا برانداختن حاکمان مستبدی که مانع اصلاحات دموکراتیک می شوند،نیست.اما باید هدف از هر انقلابی استقرار دموکراسی و حکومت قانون باشد.باید از وعده های ایدئولوژیک شمول گرا و تمامیت خواه که وعده ساختن بهشت می دهند،دست برداشت و از رنج های قابل اجتناب مردم کاست.
خوشبختی امری مربوط به ذوق و سلیقه فردی است.حکومت باید موانعی را که موجب درد و رنج مردم است،از پیش رو بردارد.مردم راههای خوشبختی را متناسب ذوق و سلیقه فردی خود جستجو خواهند کرد.
فرهاد همتی
انقلاب ۵۷ آخرین انقلاب اجتماعی رومانتیکی بود که به قصد ساختن بهشت بر روی زمین به پیروزی رسید و مثل ماهواره ظفر جمهوری اسلامی در مدار تحقق اتوپیا قرار نگرفت و ناکام و زمین گیر شد.انقلاب اسلامی ایران در مدل و مقیاسی کوچکتر مثل برادر ناتنی خود مارکسیسم-لنینیسم روسی آرزوی خوشبخت کردن مردم و ساختن بهشت برای مستضعفین(پرولتاریا)را به جهنم فقر و تبعیض و سرکوب و کشتار تبدیل کرد و همه امیدهای ملتی را بر باد داد.
ایدئولوژی هر چه کاملتر باشد خطرناکتر است.زیرا حقانیت بیشتری برای رهبران و پیروان متعصب ایجاد می کند.
مخالف و منتقد دشمن و مزدور سرمایه داری و امپریالیسم یا حداقل بی ایمان و منحرف و فتنه گر محسوب می شود.
ایدئولوژی تمامیت خواه و شمولگرا و کل گرا است.پاسخ هر پرسش را دارد.مثل کلید روحانی درون هر قفلی می رود ولی مثل هواست که هیچ قفلی را باز نمی کند و هیچ گرهی را نمی گشاید.
ایدئولوگ ها گمان می برند که همه ارزش های مثبت و همه خوب های عالم به نحوی سازگار در ایدئولوژی آنها قابل تحقق است و برای همه مشکلات بشر راه حل آماده دارند.در حالی که می دانیم آزادی با برابری مادی در تضاد است و حتی اگر بتواند آن را تشدید هم می کند.آزادی تنها با برابری حقوقی همسو و سازگار است. اما ایدئولوگ ها به واقعیات و تجربیات توجهی ندارند و عیب را در واقعیاتی می دانند که نمی تواند خود را با ساختار به ظاهر منطقی ایدئولوژی منطبق کند.در ایدئولوژی ها روش (وحیانی،دیالکتیکی )واحد مشخصی نیز برای کشف حقیقت و هم برای تحقق آن وجود دارد.اگر این بهشت تحقق نمی یابد دشمنان و امپریالیست ها و فتنه گران نمی گذارند.پس اول باید این قبله قبیله جامعه بی طبقه و ام القرای مستضعفان را حفظ و به هر طریقی تقویت کرد.همه نیز باید چون اجزای ارگانیسمی در خدمت این هدف واحد باشند.بدین ترتیب وقتی جای هدف و وسیله عوض می شود و حفظ و تقویت قدرت به عنوان هدف جای اهداف اصلی را که برای رسیدن به آن مبارزه و انقلاب شده بود،می گیرد،استبداد مقدس ایدئولوژیک ظهور می کند و جهنم استبداد و سرکوب و تبعیض و اختلافات فاحش طبقاتی جای بهشت آزادی و عدالت و رفاه و قانون را می گیرد.
معمولا مشروعیت رهبران در چنین حکومت هایی مشروعیت قانونی و دموکراتیک نیست.بلکه مشروعیت کاریزماتیکی است که از ایدئولوژی به دست می آید.پیروان چنین رهبران پوپولیستی چنان شیدا و شیفته می شوند و پشت سر رهبری به خط می شوند که همواره آماده بسیج و حرکت و شعارهای انقلابی و سرکوب مخالفان خود هستند.اگر در فرایند دیکتاتوری شیفتگی و سرسپردگی سست شود،رانت ها و امتیازهای اقتصادی جایگزین آن می شود.به این ترتیب با این رانت ها و امتیازها تبعیض ها و نابرابری های عمدی به وجود می آید که تحقیر آمیز است.
نشان دادن این سراب انقلاب اجتماعی ایدئولوژیک ناکجاآبادی به معنی نفی هر گونه انقلاب و تحول سیاسی و احیانا برانداختن حاکمان مستبدی که مانع اصلاحات دموکراتیک می شوند،نیست.اما باید هدف از هر انقلابی استقرار دموکراسی و حکومت قانون باشد.باید از وعده های ایدئولوژیک شمول گرا و تمامیت خواه که وعده ساختن بهشت می دهند،دست برداشت و از رنج های قابل اجتناب مردم کاست.
خوشبختی امری مربوط به ذوق و سلیقه فردی است.حکومت باید موانعی را که موجب درد و رنج مردم است،از پیش رو بردارد.مردم راههای خوشبختی را متناسب ذوق و سلیقه فردی خود جستجو خواهند کرد.
استاد #محمد_مجتهد_شبستری:
من از فریب خوردگان انقلابم
حرفهایی که مرحوم #بهشتی قبل از انقلاب میزد اصلا چنین نبود.
یکبار فیلمهای مربوط تظاهرات پیش از انقلاب را میدیدم ، دیدم که آقای #شبستری پیشاپیش صفوف در میان بقیه روحانیان با ردا و دستار و به قول #کسروی با رخت ملّایی آنجا شرکت دارند و تظاهرات میکنند بعدها بعد از انقلاب آقای شبستری به من گفتند که:
فلانی من آن موقع که در آن تظاهرات میرفتم و در آن تحصنی که روحانیان در مسجد دانشگاه تهران کرده بودند شرکت داشتم، بر یقین بودم که خداپسندانهترین و بهترین کار ممکن را دارم انجام میدهم به طوری که میگفتم اگر اینجا حمله کنند و ما کشته بشویم من قطعا شهید خواهم بود و از اینکه به درجه شهادت نائل میشوم راضی بودم و مساله برای من کاملا روشن و حل شده بود.
این را چند سال پس از انقلاب به من گفتند که الان مطلقا من همچین یقینی ندارم و آن اندیشه پاک از وجود من رخت بر بسته است و اتفاقاتی که بعد از انقلاب افتاد، آن اندیشهها را و آن انجذابها و فریفتگیها را از من ستانده و دل من اکنون دیگر در گرو آن چیزی که اکنون در کشور میگذرد نیست...
ایشان به دلیل همین که ذهنیت سیاسی هم داشتند و مایل به خدمت هم بودند وارد مجلس شدند و وقتیکه دور اول مجلس تمام شد ایشان سیاست را به طور کامل بوسیدند و کنار گذاشتند و به طور کامل و مطلقا در هیچ امر سیاسی دیگری شرکت نکردند .
...
یکبار در یک جملهای ایشان به من گفتند که فلانی! من از فریبخوردگان این انقلابم!!!
گفتند که من قبل از انقلاب اصلا دریافت دیگری داشتم و گمان میبردم که روحانیان ما و انقلابیون ما بنا دارند که یک بنای تازهای بسازند، طرح نویی در افکنند ایشان از آقای بهشتی و خیلیهای دیگر گله داشتند میگفتند که من چند مدت با آقای بهشتی در آلمان با هم زندگی کردیم و من طرز فکر ایشان را میدانم و حرفهای بسیار از ایشان شنیدم با آقای بهشتی ما به لبنان رفتیم سید #موسی_صدر را آنجا میدیدیم...
اینها در روابطشان بسیار باز بودند اصلا این حرفهایی که بعدا از ایشان شنیده شد، آن زمان بر زبان نمیاوردند یک #بازرگان میگفتند و هزارتا بازرگان از دهانشان میریخت.
کس دیگری را غیر او نمیشناختند که بتواند که فیالمثل مملکت را اداره بکند و یا حرفش در میان جوانها شنوایی داشته باشد یا فکرش با زندگی امروزی خوانایی داشته باشد.
ایشان میگفتند ما با این فکرها بود که دل به انقلاب بستیم ، آمدیم و عازم بر خدمت هم بودیم خودمان را آماده کرده بودیم و این جمله خود ایشان است که گفتند روزی که مرحوم آقای بهشتی لایحه #قصاص را به مجلس آورد، بمبی بود که در سر من خورد و من فهمیدم که صد درصد اشتباه کردم و این بهشتی دیگر آن بهشتی نبود
آن بهشتی که قبل از انقلاب، سخنان خیلی مترقی میگفت، آمد و لایحه قصاص را در بسته به مجلس آورد که یا این پکیج را تصویب کنید و یا همه را رد کنید و چه کسی جرات داشت که رد کند؟! و تمام مجازاتهای اسلامی از چشم درآوردن و دست بریدن و سنگسار کردن و... همه اینها را گذاشته بود در پرونده قصاص اسلامی و همه هم تصویب شد چون فقه بود ولی فقهی که چنانکه آقای شبستری میگفت، هیچگاه تصور نمیکرد که مرحوم بهشتی عقیدهای به این فقه داشته باشد برای اینکه حرفهایی که قبل از انقلاب میزد اصلا چنین نبود.
.....
متن بالا گزیدهای از سخنان دکتر عبدالکریم #سروش پیرامون خاطرات استاد شبستری در دورانی از قبل و بعد از انقلاب در اولین جلسه سخنرانی از سلسله جلسات "بازخوانی آثار محمدمجتهد شبستری" میباشد که جلسه اول با سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش آغاز شد.
https://t.me/Vortrags/64237
https://t.me/m_sehati/2059
من از فریب خوردگان انقلابم
حرفهایی که مرحوم #بهشتی قبل از انقلاب میزد اصلا چنین نبود.
یکبار فیلمهای مربوط تظاهرات پیش از انقلاب را میدیدم ، دیدم که آقای #شبستری پیشاپیش صفوف در میان بقیه روحانیان با ردا و دستار و به قول #کسروی با رخت ملّایی آنجا شرکت دارند و تظاهرات میکنند بعدها بعد از انقلاب آقای شبستری به من گفتند که:
فلانی من آن موقع که در آن تظاهرات میرفتم و در آن تحصنی که روحانیان در مسجد دانشگاه تهران کرده بودند شرکت داشتم، بر یقین بودم که خداپسندانهترین و بهترین کار ممکن را دارم انجام میدهم به طوری که میگفتم اگر اینجا حمله کنند و ما کشته بشویم من قطعا شهید خواهم بود و از اینکه به درجه شهادت نائل میشوم راضی بودم و مساله برای من کاملا روشن و حل شده بود.
این را چند سال پس از انقلاب به من گفتند که الان مطلقا من همچین یقینی ندارم و آن اندیشه پاک از وجود من رخت بر بسته است و اتفاقاتی که بعد از انقلاب افتاد، آن اندیشهها را و آن انجذابها و فریفتگیها را از من ستانده و دل من اکنون دیگر در گرو آن چیزی که اکنون در کشور میگذرد نیست...
ایشان به دلیل همین که ذهنیت سیاسی هم داشتند و مایل به خدمت هم بودند وارد مجلس شدند و وقتیکه دور اول مجلس تمام شد ایشان سیاست را به طور کامل بوسیدند و کنار گذاشتند و به طور کامل و مطلقا در هیچ امر سیاسی دیگری شرکت نکردند .
...
یکبار در یک جملهای ایشان به من گفتند که فلانی! من از فریبخوردگان این انقلابم!!!
گفتند که من قبل از انقلاب اصلا دریافت دیگری داشتم و گمان میبردم که روحانیان ما و انقلابیون ما بنا دارند که یک بنای تازهای بسازند، طرح نویی در افکنند ایشان از آقای بهشتی و خیلیهای دیگر گله داشتند میگفتند که من چند مدت با آقای بهشتی در آلمان با هم زندگی کردیم و من طرز فکر ایشان را میدانم و حرفهای بسیار از ایشان شنیدم با آقای بهشتی ما به لبنان رفتیم سید #موسی_صدر را آنجا میدیدیم...
اینها در روابطشان بسیار باز بودند اصلا این حرفهایی که بعدا از ایشان شنیده شد، آن زمان بر زبان نمیاوردند یک #بازرگان میگفتند و هزارتا بازرگان از دهانشان میریخت.
کس دیگری را غیر او نمیشناختند که بتواند که فیالمثل مملکت را اداره بکند و یا حرفش در میان جوانها شنوایی داشته باشد یا فکرش با زندگی امروزی خوانایی داشته باشد.
ایشان میگفتند ما با این فکرها بود که دل به انقلاب بستیم ، آمدیم و عازم بر خدمت هم بودیم خودمان را آماده کرده بودیم و این جمله خود ایشان است که گفتند روزی که مرحوم آقای بهشتی لایحه #قصاص را به مجلس آورد، بمبی بود که در سر من خورد و من فهمیدم که صد درصد اشتباه کردم و این بهشتی دیگر آن بهشتی نبود
آن بهشتی که قبل از انقلاب، سخنان خیلی مترقی میگفت، آمد و لایحه قصاص را در بسته به مجلس آورد که یا این پکیج را تصویب کنید و یا همه را رد کنید و چه کسی جرات داشت که رد کند؟! و تمام مجازاتهای اسلامی از چشم درآوردن و دست بریدن و سنگسار کردن و... همه اینها را گذاشته بود در پرونده قصاص اسلامی و همه هم تصویب شد چون فقه بود ولی فقهی که چنانکه آقای شبستری میگفت، هیچگاه تصور نمیکرد که مرحوم بهشتی عقیدهای به این فقه داشته باشد برای اینکه حرفهایی که قبل از انقلاب میزد اصلا چنین نبود.
.....
متن بالا گزیدهای از سخنان دکتر عبدالکریم #سروش پیرامون خاطرات استاد شبستری در دورانی از قبل و بعد از انقلاب در اولین جلسه سخنرانی از سلسله جلسات "بازخوانی آثار محمدمجتهد شبستری" میباشد که جلسه اول با سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش آغاز شد.
https://t.me/Vortrags/64237
https://t.me/m_sehati/2059
Telegram
سخنرانی ها ، درس گفتارها ، گفت و گوها و دیگر برنامه های فرهنگی و مطالعات تطبیقی
استاد محمد مجتهد شبستری
@Vortrags
@Vortrags
"گره کور" مذاکرات اتمی
کجاست که باز نمیشود؟
درباره مذاکرات اتمی، نه ایران و نه طرف های مقابل، هیچکدام نمی گویند "گره" کور مذاکرات چیست؟ ایران می گوید امریکا زیادخواهی دارد و امریکا می گوید ایران مسائل فرعی را چاشنی مذاکرات می کند. این زیادخواهی چیست و آن مسائل فرعی کدامند؟ هیچکدام نمی گویند و مفسران تلویزیون های خارج از کشور هم فراتر از حدس و گمان هائی نامفهوم نمی روند و عمدتا، اگر تا چند هفته پیش روی کارشکنی روسیه و شخص وزیرخارجه آن کشور متمرکز بودند، حالا روی ماندن و یا نماندن نام سپاه در لیست تروریسم جهانی و شاخ و شانه کشیدن های اسرائیل برای حمله به ایران، در صورت شکست مذاکرات تمرکز می کنند. در داخل کشور هم، رسانه ها در حالیکه معطل ماندن مصالحه و شکست مذاکرات را دلیل بحران اقتصادی و گرانی دلار و گرانی مایحتاج عمومی و ... می دانند تقریبا همگی معتقدند باید آغوش برای امریکا گشود تا همه مشکلات یکباره حل شود.
آنچه ما، از این گره کور و بن بست درک می کنیم، چیز دیگری است و تفاوت نمی کند که مذاکرات در وین باشد یا در قطر، اصل مسئله مهم است و آن نیست، مگر سیاست استراتژیک امریکا برای بریدن بند ناف ایران از چین و روسیه و کشیدن آن به بهانه مصالحه بر سر لغو تحریم ها به سوی خود و بستن آخرین سوراخ کمربند (بقول صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی و وزیر خارجه احمدی نژاد) به دور روسیه! امریکا ممکن است برای رسیدن به این هدف در باغ سبزی هم نشان بدهد و عقب نشینی های تاکتیکی هم بکند و این نکته ایست که ظاهرا هسته مرکزی قدرت در جمهوری اسلامی از آن آگاه است و با انواع مانورها در مذاکرات اتمی "زمان" می خرد تا هم دستآوردهای اتمی ایران را تقویت کند و هم جای پای خود را در جبهه شرق مستحکم. بدین ترتیب، هر دو طرف میدانند زیر کاسه مذاکرات چه نیمکاسه ای پنهان است، اما اعلام نمی کنند و به روی خود هم نمی آورند. گره اصلی اینجاست! پیش بینی استراتژیک ایران نگاه به شرق بعنوان جهان آینده است و بخوبی میداند که همه در حال تیز کردن شمشیرهای خود هستند و گروگان گیری های سیاسی روز به روز آشکارتر می شوند. تا جائی که رئیس جمهوری 7 رنگ ترکیه هم سعی کرد با قبول عضویت سوئد و فنلاند در ناتو ماهی هواپیمای اس 35 را در هوا بگیرد! در این شمشیر تیز کردن ها و امتیاز خواستن ها، طبیعی است که ایران هم باید شمشیر خود را تیز کند و حداقل، تیز نگهدارد (قدرت اتمی و نظامی) و هم مانور کرده و ریشش را از چنگ امریکا درآورد و پشت جبهه خود را در پیوند با چین و روسیه و دو سازمان بریکس و شانگهای روز به روز مستحکم تر کند. شواهد نشان میدهد که در این جهت لنگان لنگان حرکت می کنند و در کنار آن در پی حل مناسبات تیره سیاسی میان خود با برخی کشورهای مهم منطقه مانند عربستان و مصر و اردن و ... نیز هستند که کاملا و بسیار طبیعی در تضاد و تقابل با سیاست های منطقه ای اسرائیل است.
در این کشاکش بین المللی، اگر ایران بتواند پشت جبهه خود در داخل کشور را درست کند، می تواند در میدان مانده و نقش آفرین هم بشود و این پشت جبهه درست نخواهد شد، مگر با دگرگون ساختن ساختار و سمت گیری اقتصاد تجاری و انگلی حاکم بر کشور که ریشه فساد و گرانی و تباهی در همینجا نهفته است. کار با یک گام به جلو و سه گام به عقب سامان نخواهد یافت، بلکه با تدوین یک برنامه دقیق و اعلام و تشریح آن برای مردم و یک بسیج ملی برای تحقق آن امکان پذیر است. در ادامه و همسو با آن باید تجدید نظری اساسی در سیاست های اجتماعی-ارتجاعی صورت گیرد و بجای زندان و برخوردهای امنیتی، تلاش شود زبانی برای گفتگو با همه مخالفان و منتقدان یافت شود که بعید است اگر این زبان با صداقت و شفافیت همراه باشد، کسی آن را رد کند. باید در سیاست های فرهنگی و اجتماعی و امنیتی دو دهه گذشته تجدید نظری اساسی صورت گیرد.
کجاست که باز نمیشود؟
درباره مذاکرات اتمی، نه ایران و نه طرف های مقابل، هیچکدام نمی گویند "گره" کور مذاکرات چیست؟ ایران می گوید امریکا زیادخواهی دارد و امریکا می گوید ایران مسائل فرعی را چاشنی مذاکرات می کند. این زیادخواهی چیست و آن مسائل فرعی کدامند؟ هیچکدام نمی گویند و مفسران تلویزیون های خارج از کشور هم فراتر از حدس و گمان هائی نامفهوم نمی روند و عمدتا، اگر تا چند هفته پیش روی کارشکنی روسیه و شخص وزیرخارجه آن کشور متمرکز بودند، حالا روی ماندن و یا نماندن نام سپاه در لیست تروریسم جهانی و شاخ و شانه کشیدن های اسرائیل برای حمله به ایران، در صورت شکست مذاکرات تمرکز می کنند. در داخل کشور هم، رسانه ها در حالیکه معطل ماندن مصالحه و شکست مذاکرات را دلیل بحران اقتصادی و گرانی دلار و گرانی مایحتاج عمومی و ... می دانند تقریبا همگی معتقدند باید آغوش برای امریکا گشود تا همه مشکلات یکباره حل شود.
آنچه ما، از این گره کور و بن بست درک می کنیم، چیز دیگری است و تفاوت نمی کند که مذاکرات در وین باشد یا در قطر، اصل مسئله مهم است و آن نیست، مگر سیاست استراتژیک امریکا برای بریدن بند ناف ایران از چین و روسیه و کشیدن آن به بهانه مصالحه بر سر لغو تحریم ها به سوی خود و بستن آخرین سوراخ کمربند (بقول صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی و وزیر خارجه احمدی نژاد) به دور روسیه! امریکا ممکن است برای رسیدن به این هدف در باغ سبزی هم نشان بدهد و عقب نشینی های تاکتیکی هم بکند و این نکته ایست که ظاهرا هسته مرکزی قدرت در جمهوری اسلامی از آن آگاه است و با انواع مانورها در مذاکرات اتمی "زمان" می خرد تا هم دستآوردهای اتمی ایران را تقویت کند و هم جای پای خود را در جبهه شرق مستحکم. بدین ترتیب، هر دو طرف میدانند زیر کاسه مذاکرات چه نیمکاسه ای پنهان است، اما اعلام نمی کنند و به روی خود هم نمی آورند. گره اصلی اینجاست! پیش بینی استراتژیک ایران نگاه به شرق بعنوان جهان آینده است و بخوبی میداند که همه در حال تیز کردن شمشیرهای خود هستند و گروگان گیری های سیاسی روز به روز آشکارتر می شوند. تا جائی که رئیس جمهوری 7 رنگ ترکیه هم سعی کرد با قبول عضویت سوئد و فنلاند در ناتو ماهی هواپیمای اس 35 را در هوا بگیرد! در این شمشیر تیز کردن ها و امتیاز خواستن ها، طبیعی است که ایران هم باید شمشیر خود را تیز کند و حداقل، تیز نگهدارد (قدرت اتمی و نظامی) و هم مانور کرده و ریشش را از چنگ امریکا درآورد و پشت جبهه خود را در پیوند با چین و روسیه و دو سازمان بریکس و شانگهای روز به روز مستحکم تر کند. شواهد نشان میدهد که در این جهت لنگان لنگان حرکت می کنند و در کنار آن در پی حل مناسبات تیره سیاسی میان خود با برخی کشورهای مهم منطقه مانند عربستان و مصر و اردن و ... نیز هستند که کاملا و بسیار طبیعی در تضاد و تقابل با سیاست های منطقه ای اسرائیل است.
در این کشاکش بین المللی، اگر ایران بتواند پشت جبهه خود در داخل کشور را درست کند، می تواند در میدان مانده و نقش آفرین هم بشود و این پشت جبهه درست نخواهد شد، مگر با دگرگون ساختن ساختار و سمت گیری اقتصاد تجاری و انگلی حاکم بر کشور که ریشه فساد و گرانی و تباهی در همینجا نهفته است. کار با یک گام به جلو و سه گام به عقب سامان نخواهد یافت، بلکه با تدوین یک برنامه دقیق و اعلام و تشریح آن برای مردم و یک بسیج ملی برای تحقق آن امکان پذیر است. در ادامه و همسو با آن باید تجدید نظری اساسی در سیاست های اجتماعی-ارتجاعی صورت گیرد و بجای زندان و برخوردهای امنیتی، تلاش شود زبانی برای گفتگو با همه مخالفان و منتقدان یافت شود که بعید است اگر این زبان با صداقت و شفافیت همراه باشد، کسی آن را رد کند. باید در سیاست های فرهنگی و اجتماعی و امنیتی دو دهه گذشته تجدید نظری اساسی صورت گیرد.