و حرامم باد شعر
اگر در برابر چشمهایت
بیطرف بمانَد
و آفتاب را
بر فراز خندهای سیراب
ننشاند
و حرامم باد شعر
اگر پاسخی نباشد
به رفتار گل
و تقلایی نباشد
برای نامیدنت
حرامم باد شعر
اگر ضامن اندوهی با شکوه
نباشد
تا از یاد نبرم که انسانم
و تو را دوست داشتم
اگر سینهریز ستاره نباشد
بر شبان تنهایی
و عطر مزدحمات را
از دهانم
آزاد نکند
و حرامم باد زندگی
اگر حواسم را پرت نکند
به سمت پرنده
و حرامم باد حقیقت
اگر که با مرگ
پایان میگیرد
و در برابر دوست داشتن
سر خم نمیکند
ما
عشق را دوست داشتیم
و رنج را
که گذرگاه حقیقت بود
صدیق.
.
اگر در برابر چشمهایت
بیطرف بمانَد
و آفتاب را
بر فراز خندهای سیراب
ننشاند
و حرامم باد شعر
اگر پاسخی نباشد
به رفتار گل
و تقلایی نباشد
برای نامیدنت
حرامم باد شعر
اگر ضامن اندوهی با شکوه
نباشد
تا از یاد نبرم که انسانم
و تو را دوست داشتم
اگر سینهریز ستاره نباشد
بر شبان تنهایی
و عطر مزدحمات را
از دهانم
آزاد نکند
و حرامم باد زندگی
اگر حواسم را پرت نکند
به سمت پرنده
و حرامم باد حقیقت
اگر که با مرگ
پایان میگیرد
و در برابر دوست داشتن
سر خم نمیکند
ما
عشق را دوست داشتیم
و رنج را
که گذرگاه حقیقت بود
صدیق.
.
پیش از آنکه بمیرم
مرا در جامهی سپید صدایت بپیچ
و در قلب گرم پرندهای
خواب کن
بهار
باز خواهد گشت
و من
با عطر بیقرار شببوها
به باغچهی کوچکت
بازخواهم گشت
و چهرهی جوانم را
در چشمهای روشن تو
خواهم یافت
صدیق.
.
مرا در جامهی سپید صدایت بپیچ
و در قلب گرم پرندهای
خواب کن
بهار
باز خواهد گشت
و من
با عطر بیقرار شببوها
به باغچهی کوچکت
بازخواهم گشت
و چهرهی جوانم را
در چشمهای روشن تو
خواهم یافت
صدیق.
.
تو
در جادههای لغزش و ابهام
و چهارراه مهگرفتهی تردید
به قلب سلیس هفتسالهات
اعتماد کردی
تو
بیاعتنا به جاذبهی مرگ
هر روز
با قلب یک پرندهی آبی
متولد شدی
و هر شب
با قصههای اشکبار علفزار
به خواب رفتی
تو
در دور همنشینی خوشبخت شمعدانیها
یکروز
چشم
در چشم آرزویی دور
بازخواهی کرد
صدیق.
.
در جادههای لغزش و ابهام
و چهارراه مهگرفتهی تردید
به قلب سلیس هفتسالهات
اعتماد کردی
تو
بیاعتنا به جاذبهی مرگ
هر روز
با قلب یک پرندهی آبی
متولد شدی
و هر شب
با قصههای اشکبار علفزار
به خواب رفتی
تو
در دور همنشینی خوشبخت شمعدانیها
یکروز
چشم
در چشم آرزویی دور
بازخواهی کرد
صدیق.
.
غلام آن کلماتم که آتش انگیزد
_ حافظ
این کتاب حاصل سیاحتی معناجویانه در دو کتابِ مقدسِ قرآن و عهد جدید است. کتابِ مقدس مسلمانان و مسیحیان. غرض از انتخاب این کلمات، فرادیدآوردن آن دسته از مضامین است که فارغ از اقتضائات عصر نزول یا تدوین، برای انسان معاصر معناافروز و زندگیبخشاند. کلماتی که انس پیوسته با آنها میتواند به بیداری دل و گشایش پنجرههای ایمان و اعتماد بینجامد.
این کتاب، مخاطب جستجوگر را از مراجعه به متن کامل کتابهای مقدّس بینیاز نمیکند، بلکه تنها دریچهای کوچک است برای نزدیک شدن به معنویتی که در این ذخائر ارزشمند ریشه دارد. ذخائری که طیّ سدهها از طالبان معنا و مشتاقان خیر اعلی، دستگیری کردهاند و همچنان برای جویندگان، دیدهگشا و گرمابخشاند.
کلمات گِردآمده در این کتاب، به کار خواندن و دانستن نمیآیند. نیروی نورانی این کلمات، برای آنان که روح فقیرانه دارند و جان خود را فروتنانه به این کلمات میبخشند، آزاد میشود.
کتاب، ۱۶۶ صفحه است و شامل بر ۶۴۸ بند: ۳۹۳ بند از قرآن (حاوی ۴۵۵ آیه) و ۲۵۳ بند از عهد جدید (اناجیل و نامههای رسولان).
لینک تهیه کتاب 👈 اینجا
@sedigh_63
_ حافظ
این کتاب حاصل سیاحتی معناجویانه در دو کتابِ مقدسِ قرآن و عهد جدید است. کتابِ مقدس مسلمانان و مسیحیان. غرض از انتخاب این کلمات، فرادیدآوردن آن دسته از مضامین است که فارغ از اقتضائات عصر نزول یا تدوین، برای انسان معاصر معناافروز و زندگیبخشاند. کلماتی که انس پیوسته با آنها میتواند به بیداری دل و گشایش پنجرههای ایمان و اعتماد بینجامد.
این کتاب، مخاطب جستجوگر را از مراجعه به متن کامل کتابهای مقدّس بینیاز نمیکند، بلکه تنها دریچهای کوچک است برای نزدیک شدن به معنویتی که در این ذخائر ارزشمند ریشه دارد. ذخائری که طیّ سدهها از طالبان معنا و مشتاقان خیر اعلی، دستگیری کردهاند و همچنان برای جویندگان، دیدهگشا و گرمابخشاند.
کلمات گِردآمده در این کتاب، به کار خواندن و دانستن نمیآیند. نیروی نورانی این کلمات، برای آنان که روح فقیرانه دارند و جان خود را فروتنانه به این کلمات میبخشند، آزاد میشود.
کتاب، ۱۶۶ صفحه است و شامل بر ۶۴۸ بند: ۳۹۳ بند از قرآن (حاوی ۴۵۵ آیه) و ۲۵۳ بند از عهد جدید (اناجیل و نامههای رسولان).
لینک تهیه کتاب 👈 اینجا
@sedigh_63
«کراماتِ کلمات: جستجویی در کلمات و اشارات شمس تبریزی» از جذابترین و خواندنیترین کتابها برای آشنایی با جهان شمس تبریزی است.
دکتر محمد جواد اعتمادی در این کتاب ۵۲۸ فراز از سخنان شمس تبریزی رو به همراه پانوشتها و توضیحات ارزشمند در پنج فصل تنظیم کرده است:
🔅فصل اول: سالهای کودکی و نوجوانی شمس
🔅 فصل دوم: ویژگیهای شخصیتی و رفتاری شمس
🔅فصل سوم: سفرها و دیدارها
🔅فصل چهارم: شمس و مولانا
🔅 فصل پنجم: اندیشهها و آموزههای شمس
«کرامات کلمات» در ۴۹۳ صفحه و توسط نشر معین، در قطع وزیری و با جلد گالینگور منتشر شده است.
❇️ لینک تهیه کتاب:
http://www.moin-publisher.com/product/464/%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA/
از همین نویسنده کتابی با نام «به عبارت آفتاب: جستجویی در زندگی، تجربهها و آموزههای مولانا» نیز منتشر شده است که بسی خواندنی است:
http://www.moin-publisher.com/product/424/%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%A8/
دکتر محمد جواد اعتمادی در این کتاب ۵۲۸ فراز از سخنان شمس تبریزی رو به همراه پانوشتها و توضیحات ارزشمند در پنج فصل تنظیم کرده است:
🔅فصل اول: سالهای کودکی و نوجوانی شمس
🔅 فصل دوم: ویژگیهای شخصیتی و رفتاری شمس
🔅فصل سوم: سفرها و دیدارها
🔅فصل چهارم: شمس و مولانا
🔅 فصل پنجم: اندیشهها و آموزههای شمس
«کرامات کلمات» در ۴۹۳ صفحه و توسط نشر معین، در قطع وزیری و با جلد گالینگور منتشر شده است.
❇️ لینک تهیه کتاب:
http://www.moin-publisher.com/product/464/%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%AA/
از همین نویسنده کتابی با نام «به عبارت آفتاب: جستجویی در زندگی، تجربهها و آموزههای مولانا» نیز منتشر شده است که بسی خواندنی است:
http://www.moin-publisher.com/product/424/%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%A8/
اگر اینجا بودی
حرفی نبود
باران
برای هزار سال حرف ناگفته
کافی بود
اگر اینجا بودی
دستی بر شانهات
کافی بود
تا شعر
آرام گیرد
خوابیده بودی
نگاهت میکردم
گنجشکها
سکوت میکردند
تا من
به زیباترین شعر جهان
گوش بسپارم
اگر اینجا بودی
کتابهایم را میبردم
زیر باران پهن میکردم
تا هر کلمه
تر باشد
اگر اینجا بودی
پنجره
باران
درخت
و هر چیز خوب دیگر
پرنده بود
پرنده بود
پرنده بود
در شعرهایم
تنها یک خواب است
که تکرار میشود:
پرندهای میآید
بر دستهای خستهام مینشنید
لبخند میزنم
لبخند میزنم
لبخند میزنم
من با هر شعر
به خواب میروم
و در هر خواب
پرندهای...
پرندهای همین حالا
روی یکی از همین شاخهها
خوابیده است
و قلبش را
چون آتشی مقدس
روشن نگاه داشته است
آیا تو نیز
چون من
قلب پرنده را
فردای شاعرانهی انسان را
احساس میکنی؟
صدیق.
.
حرفی نبود
باران
برای هزار سال حرف ناگفته
کافی بود
اگر اینجا بودی
دستی بر شانهات
کافی بود
تا شعر
آرام گیرد
خوابیده بودی
نگاهت میکردم
گنجشکها
سکوت میکردند
تا من
به زیباترین شعر جهان
گوش بسپارم
اگر اینجا بودی
کتابهایم را میبردم
زیر باران پهن میکردم
تا هر کلمه
تر باشد
اگر اینجا بودی
پنجره
باران
درخت
و هر چیز خوب دیگر
پرنده بود
پرنده بود
پرنده بود
در شعرهایم
تنها یک خواب است
که تکرار میشود:
پرندهای میآید
بر دستهای خستهام مینشنید
لبخند میزنم
لبخند میزنم
لبخند میزنم
من با هر شعر
به خواب میروم
و در هر خواب
پرندهای...
پرندهای همین حالا
روی یکی از همین شاخهها
خوابیده است
و قلبش را
چون آتشی مقدس
روشن نگاه داشته است
آیا تو نیز
چون من
قلب پرنده را
فردای شاعرانهی انسان را
احساس میکنی؟
صدیق.
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهترین گیف عالَم که ارزش خبری بینظیری دارد.
تماشای این گیف، روزی چند نوبت، سودمند و جانگشا است.
تماشای این گیف، روزی چند نوبت، سودمند و جانگشا است.
Abi
Simin Ghadiri
من میشنوم رنگ صدا را آبی
آهنگِ ترِ ترانهها را آبی
در موج بنفش عطر گل میبینم
موسیقی لبخند خدا را آبی
قیصر امینپور
آهنگِ ترِ ترانهها را آبی
در موج بنفش عطر گل میبینم
موسیقی لبخند خدا را آبی
قیصر امینپور
زنده است شاعر
و نعش خود را هر روز
لنگلنگان
بر دوش میکشد
تا به آفتاب فردا بسپارد
با ترانهای بر لب
و نگاهی خالی از هر چیز
جز اندکی امید
زنده است شاعر
و همچنان
در دوردست شب
ستارهای را میبیند
که مرده است
آری
ستارهای که مرده است
یک روز زنده بود
و زندگی
حتی در فعل ماضیاش
کمی زیباست
صدیق.
.
و نعش خود را هر روز
لنگلنگان
بر دوش میکشد
تا به آفتاب فردا بسپارد
با ترانهای بر لب
و نگاهی خالی از هر چیز
جز اندکی امید
زنده است شاعر
و همچنان
در دوردست شب
ستارهای را میبیند
که مرده است
آری
ستارهای که مرده است
یک روز زنده بود
و زندگی
حتی در فعل ماضیاش
کمی زیباست
صدیق.
.
آیا قرآن با کثرتگرایی دینی همنوا است؟
گفتوگویی با دکتر فرهاد شفتی
فرهاد شفتی، پژوهشگر دین و دارای دکترای مطالعات اسلامی از دانشکده الهیات دانشگاه ادینبرو در اسکاتلند است. پس از گفتوگوی آرش نراقی و یاسرمیردامادی با محور «انحصارگرایی و کثرتگرایی دینی» و پیرو آن انتشار مقالهای از آرش نراقی با نام «انحصارگرایی محققانه در قلمرو دین»، فرهاد شفتی در نقد موضع آرش نراقی مقالهی «کثرتگرایی یا انحصارگرایی محققانه؟» را منتشر کرد و در آن کوشید به نقدهای نظری(عقلی) ناظر به کثرتگرایی دینی پاسخ دهد. او سپس طیّ مقالهی «قرآن؛ کثرتگرا یا انحصارگرا؟» کثرتگرایی دینی را در قرآن بررسی کرد و کوشید خوانشی کثرتگرایانه از قرآن ارائه دهد.
فرهاد شفتی در دو گفتار از سلسله گفتارهای «پاسخ به سه پرسش اساسی دربارهی قرآن» مجدداً و به نحو تفصیلی درباره موضع کثرتانگار قرآن سخن گفته است.
از سرِ علاقهای که به این موضوع داشتم سؤالاتی را جهت ایضاح بیشتر بحث با آقای شفتی طرح کردم. ایشان هم با فروتنی و تأنی بسیار، پاسخ دادند. طرح سؤالات در آغاز به قصد انتشار عمومی نبود، اما دریافت پاسخهای سنجیده و نکتهآموز آقای شفتی ترغیبم کرد که با اجازه ایشان متن کامل این پرسشها و پاسخها را اینجا منتشر کنم.
شاید اگر گفتارها و مقالات آقای شفتی را درباره رویکرد کثرتانگار قرآن، با دقت و تأنی بیشتر میخواندم برخی از سؤالات این مجموعه طرح نمیشد. ضمنا همه سؤالات ناظر بر تقریر آقای شفتی از کثرتانگاری در قرآن است و نه مباحث مربوط به کثرتگرایی دینی از منظری فلسفی. من در این سؤالات به رغم آنکه با رویکرد کثرتگرایی دینی همراهم، سعی کردم اشکالاتی را که میتوان بر خوانش کثرتانگار از قرآن وارد کرد تقریر کنم. از آقای دکتر فرهاد شفتی بسیار ممنونم که سخاوتمندانه و با صرف وقت و توجه فراتر از انتظار، به سؤالات من پاسخ گفتند.
〰 صدیق قطبی
پیدیاف این گفتوگو👇
https://t.me/sedigh_63/5799
.
گفتوگویی با دکتر فرهاد شفتی
فرهاد شفتی، پژوهشگر دین و دارای دکترای مطالعات اسلامی از دانشکده الهیات دانشگاه ادینبرو در اسکاتلند است. پس از گفتوگوی آرش نراقی و یاسرمیردامادی با محور «انحصارگرایی و کثرتگرایی دینی» و پیرو آن انتشار مقالهای از آرش نراقی با نام «انحصارگرایی محققانه در قلمرو دین»، فرهاد شفتی در نقد موضع آرش نراقی مقالهی «کثرتگرایی یا انحصارگرایی محققانه؟» را منتشر کرد و در آن کوشید به نقدهای نظری(عقلی) ناظر به کثرتگرایی دینی پاسخ دهد. او سپس طیّ مقالهی «قرآن؛ کثرتگرا یا انحصارگرا؟» کثرتگرایی دینی را در قرآن بررسی کرد و کوشید خوانشی کثرتگرایانه از قرآن ارائه دهد.
فرهاد شفتی در دو گفتار از سلسله گفتارهای «پاسخ به سه پرسش اساسی دربارهی قرآن» مجدداً و به نحو تفصیلی درباره موضع کثرتانگار قرآن سخن گفته است.
از سرِ علاقهای که به این موضوع داشتم سؤالاتی را جهت ایضاح بیشتر بحث با آقای شفتی طرح کردم. ایشان هم با فروتنی و تأنی بسیار، پاسخ دادند. طرح سؤالات در آغاز به قصد انتشار عمومی نبود، اما دریافت پاسخهای سنجیده و نکتهآموز آقای شفتی ترغیبم کرد که با اجازه ایشان متن کامل این پرسشها و پاسخها را اینجا منتشر کنم.
شاید اگر گفتارها و مقالات آقای شفتی را درباره رویکرد کثرتانگار قرآن، با دقت و تأنی بیشتر میخواندم برخی از سؤالات این مجموعه طرح نمیشد. ضمنا همه سؤالات ناظر بر تقریر آقای شفتی از کثرتانگاری در قرآن است و نه مباحث مربوط به کثرتگرایی دینی از منظری فلسفی. من در این سؤالات به رغم آنکه با رویکرد کثرتگرایی دینی همراهم، سعی کردم اشکالاتی را که میتوان بر خوانش کثرتانگار از قرآن وارد کرد تقریر کنم. از آقای دکتر فرهاد شفتی بسیار ممنونم که سخاوتمندانه و با صرف وقت و توجه فراتر از انتظار، به سؤالات من پاسخ گفتند.
〰 صدیق قطبی
پیدیاف این گفتوگو👇
https://t.me/sedigh_63/5799
.
Telegram
وبسایت فرهنگی صدانت
🎥 برنامه پرگار با حضور #آرش_نراقی و #یاسر_میردامادی
🔹 انحصارگرایی و کثرتگرایی دینی
🔅این موضع که تنها دین من دین راستین است تا چه حد قابل دفاع است؟ آیا منحصر دانستن دین خود، زمینهی متهم کردن دیگران به ارتداد و الحاد نمی شود؟
نزاعهای دینی در لباس های متفاوت…
🔹 انحصارگرایی و کثرتگرایی دینی
🔅این موضع که تنها دین من دین راستین است تا چه حد قابل دفاع است؟ آیا منحصر دانستن دین خود، زمینهی متهم کردن دیگران به ارتداد و الحاد نمی شود؟
نزاعهای دینی در لباس های متفاوت…
ما باختهایم
اما
هنوز
خاطرهی چشمانت
روی گلبرگهای صبح
میلغزد
نمناک...
نمناک...
هنوز میتوانیم
چند قطره اشک
به لحظههای کشدار شب
ببخشیم
و گاهی با زخمهای خویش
مهربان باشیم
ما باختهایم
اما هنوز
به گلهای شمعدانی
آب میدهیم
و عبور نامحسوس خوشبختی را
در ریشهها و ساقهها
ادراک میکنیم
صدیق.
.
اما
هنوز
خاطرهی چشمانت
روی گلبرگهای صبح
میلغزد
نمناک...
نمناک...
هنوز میتوانیم
چند قطره اشک
به لحظههای کشدار شب
ببخشیم
و گاهی با زخمهای خویش
مهربان باشیم
ما باختهایم
اما هنوز
به گلهای شمعدانی
آب میدهیم
و عبور نامحسوس خوشبختی را
در ریشهها و ساقهها
ادراک میکنیم
صدیق.
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ابرها بر فراز صومعه ورم میکنند و شب اندکاندک لوح گورهایی را که فضایل اخلاقی مردگان را بازمیگویند در تاریکی فرومیبرد. اگر کسی همین جا به من میگفت کتابی درباره اخلاق بنویسم، کتابی که مینوشتم صد صفحه میداشت که نود و نه صفحهاش سفید بود و روی صفحه آخر مینوشتم:
"من تنها یک وظیفه میشناسم و آن عشق ورزیدن است."
▪️یادداشتها: آلبر کامو (۱۹۱۳_ ۱۹۶۰)، ترجمه خشایار دیهیمی، شهلا خسروشاهی، نشر ماهی، ص ۴۸.
@irajrezaie
"من تنها یک وظیفه میشناسم و آن عشق ورزیدن است."
▪️یادداشتها: آلبر کامو (۱۹۱۳_ ۱۹۶۰)، ترجمه خشایار دیهیمی، شهلا خسروشاهی، نشر ماهی، ص ۴۸.
@irajrezaie
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی پرندگان دوستان ما باشند، شاعران میتوانند با خیال آسوده به تعطیلات بروند.
.
.
شعر مینویسم
تا در لبخند تو
بدمم
وقتی بادها
سکوت نمیکنند
شعر مینویسم
تا اشکهای نریخته را
ببارم
وقتی چشمها
یاری نمیکنند
شعر مینویسم
تا دوباره به دنیا بیایم
دستهایت
گرم باشند
و قلبت
در اشتیاق فردای باغچه
بیتابی کند
شعر مینویسم
تا کودک بمانم
و گلهای آبی کوچک را
از یاد نبرم
شعر مینویسم
تا آزادی خود را بازیابم
و در برابر شما
که میخواهید خوابهایم را بدزدید
بایستم
صدیق.
.
تا در لبخند تو
بدمم
وقتی بادها
سکوت نمیکنند
شعر مینویسم
تا اشکهای نریخته را
ببارم
وقتی چشمها
یاری نمیکنند
شعر مینویسم
تا دوباره به دنیا بیایم
دستهایت
گرم باشند
و قلبت
در اشتیاق فردای باغچه
بیتابی کند
شعر مینویسم
تا کودک بمانم
و گلهای آبی کوچک را
از یاد نبرم
شعر مینویسم
تا آزادی خود را بازیابم
و در برابر شما
که میخواهید خوابهایم را بدزدید
بایستم
صدیق.
.
ای آب
ای روح بیقرار
ای انعکاس ماه
در خواب جویبار
ای شاخههای هوش
که رازدار بهارید
و پروای خویش را
هیچگاه
ندارید
ای برگ
ای حرفهای سادهی بودن را
در کوچههای باد
سرودن
ای از خیال خوب شما دلگرم
تنهایی تَرَکتَرَکِ گُلدان
ای در حریم امن شما روشن
فانوسهای کوچک شعر من
ای راز جاودانهی باران
بر دست احتیاج درختان
هفتاد و چند مذهب خود را
من
از یاد بُردهام
در شیوهی شگرف شمایان
صدیق.
.
ای روح بیقرار
ای انعکاس ماه
در خواب جویبار
ای شاخههای هوش
که رازدار بهارید
و پروای خویش را
هیچگاه
ندارید
ای برگ
ای حرفهای سادهی بودن را
در کوچههای باد
سرودن
ای از خیال خوب شما دلگرم
تنهایی تَرَکتَرَکِ گُلدان
ای در حریم امن شما روشن
فانوسهای کوچک شعر من
ای راز جاودانهی باران
بر دست احتیاج درختان
هفتاد و چند مذهب خود را
من
از یاد بُردهام
در شیوهی شگرف شمایان
صدیق.
.
بهار که میرسد
سر از پا نمیشناسند شاخهها
و از شکوفه
سرمیروند
قدرت شگرفِ بودن را
در عاطفهی گیاه
و اعجازِ شدن را
در گشایش گل
با قلبی پوشیده از برف
درمییابم
با بغضی خاموش
و دستهایی خسته
ناز بهاران را
خواهم خرید
و تو را
ای لبخند بیحساب
با زخمهای همیشه باز
دوست خواهم داشت
صدیق.
.
سر از پا نمیشناسند شاخهها
و از شکوفه
سرمیروند
قدرت شگرفِ بودن را
در عاطفهی گیاه
و اعجازِ شدن را
در گشایش گل
با قلبی پوشیده از برف
درمییابم
با بغضی خاموش
و دستهایی خسته
ناز بهاران را
خواهم خرید
و تو را
ای لبخند بیحساب
با زخمهای همیشه باز
دوست خواهم داشت
صدیق.
.
Forwarded from پرواز در ابرهای ندانستن
«زندگی تحسینبرانگیز چگونه زندگیای است؟»
عموم همروزگاران ما زندگیای را تحسینبرانگیز میشمارند که سرشار از «داشتهها» باشد. کسی موفق محسوب میشود که زیبایی، درآمد و مهارتهایی خاص را داشته باشد؛ او که زیباست و به چند زبان تسلط دارد و مهارتهای پولسازی در رزومهاش داراست، ارزشمند شمرده میشود و به تَبْع چنان زندگیای نیز در خور تحسین. در این فضا حتی هنر هم تبدیل به یک «داشته» میشود. چنان فردی اگر بتواند سازی بنوازد و صدایی خوش داشته باشد که دیگر پرستیدنی است.
نمیدانم تا به اینجا زیست چنین سوژهای را چقدر مطلوب میدانید. شاید برخی بگویید «رضایت درونی» و «اخلاقی زیستن» هم در این بین پراهمیت است. بیایید این طور تصور کنیم که سوژهی مذکور هم از زندگیاش راضی است و هم لااقل در سطح زندگی شخصیاش، به معنای عرفی، اخلاقی میزید. دیگر چه؟ حالا دیگر این همان زندگیای است که میباید؟
به تصور من همچنان پاسخ منفی است. برای شرح چرایی چنین ادعایی ناچارم امید ببندم که گاه تجربهی متفاوتی از «حضور» را در این دنیا احساس کرده باشید: آن هنگام که در کلیت یک قطعهی موسیقی غرق شدهاید؛ یا آنجایی که نسبت خود با طبیعت را شگفتانگیز و غیرقابل بیان یافتهاید؛ یا لحظاتی که مهر وافری نسبت به کسی یا چیزی را در خود احساس کردهاید؛ یا وقتی در دل سیاهی شبی به چیزی غریب درون خود چشم دوختید؛ یا زمان قدمزدنهای تکنفرهای که در خلالش همان اندک شعرهایی که در خاطر دارید را برای بار هزارم زمزمه کردهاید و به وجد آمدهاید؛ یا...
به گمانم اگر در چنین تجاربی با هم همداستان باشیم، نمیتوان آنها را چیزی تفننی یا کماهمیت جلوه داد. آن لحظات خود خود زندگی هستند. گویی زندگیِ خالی از آن لحظات شایستهی هیچ تحسینی نیست. کیست که از یادآوری چنان تجربیاتی عاجز باشد و در عین حال گمان ببرد که زندگی را به تمامه زیسته است؟ اگر جایی ما به لمس تمامیت زندگی نزدیک شده باشیم، بیشک چنان لحظاتی است.
در بازار روزگار ما که سکهی رایج مبتنی «داشتن» ضرب خوردهاست، چنان تجاربی بیاهمیت شمرده میشوند چرا که نه از جنس «داشتن» بلکه از جنس «بودن» اند. غرق شدن در کلیت یک قطعهی موسیقی چیزی به داشتههای شما نمیافزاید اما کیفیت بودن شما در هستی را ارتقا میبخشد. او که بسیار با «داشته»هایش درگیر است و در پرشمار کردنشان موفق امّا از کیفیت حضورش در جهان غافل است، چگونه میتواند تفکیکی میان زندگی انسانی و ماشینیِ رباتگونه قائل شود؟ این در حالی است که ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاکم جایی برای «بودن» در فرم رزومههایشان خالی نگذاشتهاند چراکه احتمالا ربطی به خلق ارزشافزوده ندارند.
آن تجاربی که با طرحشان به امید یافتن فهمی مشترک از «بودن» به پیش رفتم، گذرا و مقطعی بودند. لحظاتی متفاوت اما حیاتی. حال سوال این است که «چنین تجاربی همواره همینقدر گذرا، مقطعی و تصادفی اند و یا اینکه "بودن" را با شیوهای هدفمند و ماندگار نیز میتوان غنی کرد؟» آنچه زندگی هر کسی را متمایز از دیگری میکند، «شیوهی بودن» اوست و از قضا تلاش برای زیستنی در خور، همان راهی است که به شکلی مستمر -و نه گذرا- نرمنرمک بر کیفیتِ بودن میافزاید. کوششی مجدانه برای تن ندادن به آنچه به فرد تحمیل میشود و فرد قرابتی با آن نمییابد.
زندگیای که صرفا مبتنی بر «داشتن» باشد، زیستی است محافظهکارانه و غیراصیل چرا که هر جنسی به سبب قیمتگذاری قدرت، میتواند خواستنی و داشتنی، جلوه کند. او که در پی گردآوری کلکسیونی از داشتهها است حتی به هنر نیز به مثابهی کالایی مینگرد که میتوان آن را تصاحب نمود و به امتیازها افزود. قدرت به راحتی بر این سوژه حکمرانی میکند و هر چیز داشتنیای را میتواند ابزاری برای قوام وضع موجود و حتی سرکوب در نسبت با چنین سوژهای بکار گیرد؛ حتی هنر. در چنین شرایطی، همهچیز به رنگ خاکستری محافظهکاری پوشیده میشود و جالب آنکه چنین سوژهای عموماً از داشتههای روزافزونش احساس موفقیت و گاه رضایت نیز میکند.
ادامه 👇
عموم همروزگاران ما زندگیای را تحسینبرانگیز میشمارند که سرشار از «داشتهها» باشد. کسی موفق محسوب میشود که زیبایی، درآمد و مهارتهایی خاص را داشته باشد؛ او که زیباست و به چند زبان تسلط دارد و مهارتهای پولسازی در رزومهاش داراست، ارزشمند شمرده میشود و به تَبْع چنان زندگیای نیز در خور تحسین. در این فضا حتی هنر هم تبدیل به یک «داشته» میشود. چنان فردی اگر بتواند سازی بنوازد و صدایی خوش داشته باشد که دیگر پرستیدنی است.
نمیدانم تا به اینجا زیست چنین سوژهای را چقدر مطلوب میدانید. شاید برخی بگویید «رضایت درونی» و «اخلاقی زیستن» هم در این بین پراهمیت است. بیایید این طور تصور کنیم که سوژهی مذکور هم از زندگیاش راضی است و هم لااقل در سطح زندگی شخصیاش، به معنای عرفی، اخلاقی میزید. دیگر چه؟ حالا دیگر این همان زندگیای است که میباید؟
به تصور من همچنان پاسخ منفی است. برای شرح چرایی چنین ادعایی ناچارم امید ببندم که گاه تجربهی متفاوتی از «حضور» را در این دنیا احساس کرده باشید: آن هنگام که در کلیت یک قطعهی موسیقی غرق شدهاید؛ یا آنجایی که نسبت خود با طبیعت را شگفتانگیز و غیرقابل بیان یافتهاید؛ یا لحظاتی که مهر وافری نسبت به کسی یا چیزی را در خود احساس کردهاید؛ یا وقتی در دل سیاهی شبی به چیزی غریب درون خود چشم دوختید؛ یا زمان قدمزدنهای تکنفرهای که در خلالش همان اندک شعرهایی که در خاطر دارید را برای بار هزارم زمزمه کردهاید و به وجد آمدهاید؛ یا...
به گمانم اگر در چنین تجاربی با هم همداستان باشیم، نمیتوان آنها را چیزی تفننی یا کماهمیت جلوه داد. آن لحظات خود خود زندگی هستند. گویی زندگیِ خالی از آن لحظات شایستهی هیچ تحسینی نیست. کیست که از یادآوری چنان تجربیاتی عاجز باشد و در عین حال گمان ببرد که زندگی را به تمامه زیسته است؟ اگر جایی ما به لمس تمامیت زندگی نزدیک شده باشیم، بیشک چنان لحظاتی است.
در بازار روزگار ما که سکهی رایج مبتنی «داشتن» ضرب خوردهاست، چنان تجاربی بیاهمیت شمرده میشوند چرا که نه از جنس «داشتن» بلکه از جنس «بودن» اند. غرق شدن در کلیت یک قطعهی موسیقی چیزی به داشتههای شما نمیافزاید اما کیفیت بودن شما در هستی را ارتقا میبخشد. او که بسیار با «داشته»هایش درگیر است و در پرشمار کردنشان موفق امّا از کیفیت حضورش در جهان غافل است، چگونه میتواند تفکیکی میان زندگی انسانی و ماشینیِ رباتگونه قائل شود؟ این در حالی است که ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاکم جایی برای «بودن» در فرم رزومههایشان خالی نگذاشتهاند چراکه احتمالا ربطی به خلق ارزشافزوده ندارند.
آن تجاربی که با طرحشان به امید یافتن فهمی مشترک از «بودن» به پیش رفتم، گذرا و مقطعی بودند. لحظاتی متفاوت اما حیاتی. حال سوال این است که «چنین تجاربی همواره همینقدر گذرا، مقطعی و تصادفی اند و یا اینکه "بودن" را با شیوهای هدفمند و ماندگار نیز میتوان غنی کرد؟» آنچه زندگی هر کسی را متمایز از دیگری میکند، «شیوهی بودن» اوست و از قضا تلاش برای زیستنی در خور، همان راهی است که به شکلی مستمر -و نه گذرا- نرمنرمک بر کیفیتِ بودن میافزاید. کوششی مجدانه برای تن ندادن به آنچه به فرد تحمیل میشود و فرد قرابتی با آن نمییابد.
زندگیای که صرفا مبتنی بر «داشتن» باشد، زیستی است محافظهکارانه و غیراصیل چرا که هر جنسی به سبب قیمتگذاری قدرت، میتواند خواستنی و داشتنی، جلوه کند. او که در پی گردآوری کلکسیونی از داشتهها است حتی به هنر نیز به مثابهی کالایی مینگرد که میتوان آن را تصاحب نمود و به امتیازها افزود. قدرت به راحتی بر این سوژه حکمرانی میکند و هر چیز داشتنیای را میتواند ابزاری برای قوام وضع موجود و حتی سرکوب در نسبت با چنین سوژهای بکار گیرد؛ حتی هنر. در چنین شرایطی، همهچیز به رنگ خاکستری محافظهکاری پوشیده میشود و جالب آنکه چنین سوژهای عموماً از داشتههای روزافزونش احساس موفقیت و گاه رضایت نیز میکند.
ادامه 👇
Forwarded from پرواز در ابرهای ندانستن
این در حالی است که زندگی مبتنی بر «بودن» زیستنی است به ذات انتقادی؛ چراکه لازمهی چنین زندگیای سر باز زدن از هر نیروی منقادکننده است. هر نیرویی که خواست و فردیت آدمی را به رسمیت نمیشناسد و در پی تهدید آن برمیآید. آن چیزی که معراج کیفی فرد را حاصل نکند، پذیرفته نمیشود ولو اینکه نام "هنر" را با خود یدک بکشد. پس در چنین زندگیای فرد همواره در پی هموار کردن مسیری است که میخواهد بپیماید و این امر جز به مدد مبارزه با نیروهای سرکوبگر ممکن نمیشود.
با این اوصاف، در زیست مبتنی بر «بودن» حتی اخلاق هم به شیوهای دیگر معنا مییابد. اینبار وقتی پای ملاحظهی دیگری به میان میآید، نه به دنبال افزودن بر «داشته»های او بلکه در پی فراهم آوردن امکان «بودن» برای دیگری برمیآییم. هرچند «بودن» به خودی خود، چیزی است فراچنگ ما، امّا ظهورش بسته به اقتضائاتی است و تلاش برای مهیا شدن آن اقتضائات "برای هر دیگریای" ترجمهای از کنش اخلاقی در این فضا میباشد. به بیان دیگر اخلاقی زیستن یعنی مقابله با هر نیروی سرکوبگری که شکلی از «بودن» را برای کسی ناممکن میکند؛ بنابراین، زیست اخلاقی مبتنی بر «بودن» چیزی جز کنشگری اجتماعی-سیاسی نیست.
✍ س.ح
@parvaz_dar_nadanestan
با این اوصاف، در زیست مبتنی بر «بودن» حتی اخلاق هم به شیوهای دیگر معنا مییابد. اینبار وقتی پای ملاحظهی دیگری به میان میآید، نه به دنبال افزودن بر «داشته»های او بلکه در پی فراهم آوردن امکان «بودن» برای دیگری برمیآییم. هرچند «بودن» به خودی خود، چیزی است فراچنگ ما، امّا ظهورش بسته به اقتضائاتی است و تلاش برای مهیا شدن آن اقتضائات "برای هر دیگریای" ترجمهای از کنش اخلاقی در این فضا میباشد. به بیان دیگر اخلاقی زیستن یعنی مقابله با هر نیروی سرکوبگری که شکلی از «بودن» را برای کسی ناممکن میکند؛ بنابراین، زیست اخلاقی مبتنی بر «بودن» چیزی جز کنشگری اجتماعی-سیاسی نیست.
✍ س.ح
@parvaz_dar_nadanestan