احمد شاه قاجار ، آخرین پادشاه سلسله قاجار هیچ علاقهای به سلطنت کردن نداشت حتی از او نقل است که : ( من لبوفروشی در لندن را هزار بار به سلطنت بر ایران ترجیح میدهم ) ظاهرا دلش از اوضاع مملکت به قدری خون بود که ترجیح میداد یک مستمری پر و پیمان بگیرد و برای همیشه قید حکومت کردن بر مملکت ویران و فقیر ایران را بزند ، از محمدرضا شاه پهلوی آخرین پادشاه سلسله پهلوی نیز نقل است که :( حکومت کردن بر مردمی فقیر و بیسواد هیچ افتخاری ندارد ) واقعا هم همینطور است حکومت کردن بر مملکتی که سر تا پایش را فقر و فساد و تباهی گرفته هیچ ارزشی ندارد ، نه تنها حکومت کردن بلکه ریاستجمهوری ، وزارت ، وکالت و هر پست و منصب دیگرش هم به هیچ نمیارزد
@sedayeslahat
احمد شاه قاجار ، آخرین پادشاه سلسله قاجار هیچ علاقهای به سلطنت کردن نداشت حتی از او نقل است که : ( من لبوفروشی در لندن را هزار بار به سلطنت بر ایران ترجیح میدهم ) ظاهرا دلش از اوضاع مملکت به قدری خون بود که ترجیح میداد یک مستمری پر و پیمان بگیرد و برای همیشه قید حکومت کردن بر مملکت ویران و فقیر ایران را بزند ، از محمدرضا شاه پهلوی آخرین پادشاه سلسله پهلوی نیز نقل است که :( حکومت کردن بر مردمی فقیر و بیسواد هیچ افتخاری ندارد ) واقعا هم همینطور است حکومت کردن بر مملکتی که سر تا پایش را فقر و فساد و تباهی گرفته هیچ ارزشی ندارد ، نه تنها حکومت کردن بلکه ریاستجمهوری ، وزارت ، وکالت و هر پست و منصب دیگرش هم به هیچ نمیارزد
@sedayeslahat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 #نرگس_کلباسی اولین خانه های زلزله زده های #سر_پل_ذهاب در روستای تپه کبود سفلی رو تحویل صاحبانش داد.
کاش همه حس مسئولیت نرگس رو داشتند
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
کاش همه حس مسئولیت نرگس رو داشتند
#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 انتقاد شدید استاندار اصفهان از مدیران استانی، بخاطر کوتاهی در رساندن عادلانه و به موقع آب زاینده رود به باغات
🔹 به ولله از هیچ کدام نمیگذرم؛ مدیر را اخراج میکنم
@sedayeslahat
🔹 به ولله از هیچ کدام نمیگذرم؛ مدیر را اخراج میکنم
@sedayeslahat
🔴 رییس دولت بودن در ایران، جزو مشاغل خطرناکه محسوب ميشه. تا الان یه شهید، یه فراری، یه محصور، یه ممنوع التصویر و دو بی صلاحیت دادیم!
@sedayeslahat
@sedayeslahat
استبداد و فساد حاکمان
در کشورهای جهان سوم تودهها را به سمتی هدایت میکند که بجای آرمانخواهی ، بدیهیترین نیازهای زندگی مانند آب و نان و برق مطالبه مردم از حکومت شود !
#هنری_کسینجر
@sedayeslahat
در کشورهای جهان سوم تودهها را به سمتی هدایت میکند که بجای آرمانخواهی ، بدیهیترین نیازهای زندگی مانند آب و نان و برق مطالبه مردم از حکومت شود !
#هنری_کسینجر
@sedayeslahat
📨📨📨
امروز بیست هزار سال است که آدم روی زمین پیدا شده و در تمام این مدت آدمیزاد کوشیده و با عناصر طبیعت جنگیده و فکر کرده تا نواقص را رفع بکند و یک دلیل و منطقی برای زندگی پیدا بکند. امروزه همۀ عقاید، مذاهب و همۀ فرضیات بشر سنجیده و آزموده شده ولی هیچکدام از آنها نتوانسته آدمیزاد را خوشبخت و آسوده بکند.
🙍♂صادق_هدایت
#س_گ_ل_ل
📚از مجموعه #سایه_روشن
@sedayeslahat
📚📚📚📚📚📚
امروز بیست هزار سال است که آدم روی زمین پیدا شده و در تمام این مدت آدمیزاد کوشیده و با عناصر طبیعت جنگیده و فکر کرده تا نواقص را رفع بکند و یک دلیل و منطقی برای زندگی پیدا بکند. امروزه همۀ عقاید، مذاهب و همۀ فرضیات بشر سنجیده و آزموده شده ولی هیچکدام از آنها نتوانسته آدمیزاد را خوشبخت و آسوده بکند.
🙍♂صادق_هدایت
#س_گ_ل_ل
📚از مجموعه #سایه_روشن
@sedayeslahat
📚📚📚📚📚📚
تصمیم دارم به مردم ایران که صاحبان کشورند بگویم که اعلاحضرت خود چه موانعی بر سر کارهای دولت میتراشند و والاحضرت اشرف در زمان حضورشان چه بلاهایی بر من نازل فرمودند
🙎♂دکتر_محمد_مصدق
@sedayeslahat
🙎♂دکتر_محمد_مصدق
@sedayeslahat
📋📋
ساکت ماندن و احمق فرض شدن،
بهتر از این است که صحبت کنید
و شک دیگران را به یقین تبدیل کنید!
👨💼آبراهام_لینکلن
@sedayeslahat
📚📚📚📚📚📚
ساکت ماندن و احمق فرض شدن،
بهتر از این است که صحبت کنید
و شک دیگران را به یقین تبدیل کنید!
👨💼آبراهام_لینکلن
@sedayeslahat
📚📚📚📚📚📚
🔴 پیامدکتر محمد ملکی درباره واگذاری سهم ایران از #دریای_خزر
🔻«آقایان برای اینکه چند روز بیشتر حکومت کنند همه چیز مملکت را واگذار کردند! به عنوان یک ایرانی اعلام میکنم هر قراردادی که این حکومت با هر دولتی در مورد سرزمین ایران منعقد کند، از نظر ملت ایران ارزش حقوقی و قضائی نخواهد داشت.»
@sedayeslahat
🔻«آقایان برای اینکه چند روز بیشتر حکومت کنند همه چیز مملکت را واگذار کردند! به عنوان یک ایرانی اعلام میکنم هر قراردادی که این حکومت با هر دولتی در مورد سرزمین ایران منعقد کند، از نظر ملت ایران ارزش حقوقی و قضائی نخواهد داشت.»
@sedayeslahat
سقط کرده بود ، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راه جبران مافات بسته باشد.
حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودک از دست رفته را جبران كند.
برای طلاق آماده باش!
شوهرش فریاد میزد و با قاضی جدال میكرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.
قاضی فریاد داد : هی ، بایست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد : من شكایتی ندارم.
میروم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من ، از کره گی دُم نداشت!
@sedayeslahat
حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودک از دست رفته را جبران كند.
برای طلاق آماده باش!
شوهرش فریاد میزد و با قاضی جدال میكرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.
قاضی فریاد داد : هی ، بایست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد : من شكایتی ندارم.
میروم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من ، از کره گی دُم نداشت!
@sedayeslahat
#حکایت خر ما از بچگی دم نداشت
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود.
برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد!
دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه ، تاوان بده!
مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت.
زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مرد گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت ، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد ، چنان كه بیمار در جا مُرد.
فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مرد، به هنگام فرار ، در سر كوچه ای با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!
مرد گریزان ، به ستوه از این همه ،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود.
چون رازش را دانست ، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد ، مدعیان را به داخل خواند.
نخست از یهودی پرسید.
یهودی گفت : این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است.
قصاص طلب میكنم.
قاضی گفت: دیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.
باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!
جوان پدر مرده را پیش خواند.
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و هلاكش كرده است.
به طلب قصاص او آمدهام.
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است.
حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی ، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!
جوان صلاح دید که گذشت کند ، اما به سی دینار جریمه ، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود ، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راه جبران مافات بسته باشد.
حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودک از دست رفته را جبران كند.
برای طلاق آماده باش!
شوهرش فریاد میزد و با قاضی جدال میكرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.
قاضی فریاد داد : هی ، بایست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد : من شكایتی ندارم.
میروم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من ، از کره گی دُم نداشت!
#حکایت خر ما از بچگی دم نداشت
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود.
برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد!
دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه ، تاوان بده!
مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت.
زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مرد گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت ، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد ، چنان كه بیمار در جا مُرد.
فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مرد، به هنگام فرار ، در سر كوچه ای با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!
مرد گریزان ، به ستوه از این همه ،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود.
چون رازش را دانست ، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد ، مدعیان را به داخل خواند.
نخست از یهودی پرسید.
یهودی گفت : این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است.
قصاص طلب میكنم.
قاضی گفت: دیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.
باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!
جوان پدر مرده را پیش خواند.
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و هلاكش كرده است.
به طلب قصاص او آمدهام.
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است.
حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی ، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!
جوان صلاح دید که گذشت کند ، اما به سی دینار جریمه ، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود.
برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد!
دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه ، تاوان بده!
مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت.
زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مرد گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت ، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد ، چنان كه بیمار در جا مُرد.
فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مرد، به هنگام فرار ، در سر كوچه ای با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!
مرد گریزان ، به ستوه از این همه ،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود.
چون رازش را دانست ، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد ، مدعیان را به داخل خواند.
نخست از یهودی پرسید.
یهودی گفت : این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است.
قصاص طلب میكنم.
قاضی گفت: دیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.
باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!
جوان پدر مرده را پیش خواند.
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و هلاكش كرده است.
به طلب قصاص او آمدهام.
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است.
حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی ، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!
جوان صلاح دید که گذشت کند ، اما به سی دینار جریمه ، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود ، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راه جبران مافات بسته باشد.
حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودک از دست رفته را جبران كند.
برای طلاق آماده باش!
شوهرش فریاد میزد و با قاضی جدال میكرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.
قاضی فریاد داد : هی ، بایست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد : من شكایتی ندارم.
میروم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من ، از کره گی دُم نداشت!
#حکایت خر ما از بچگی دم نداشت
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود.
برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد!
دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه ، تاوان بده!
مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت.
زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مرد گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت ، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد ، چنان كه بیمار در جا مُرد.
فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مرد، به هنگام فرار ، در سر كوچه ای با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!
مرد گریزان ، به ستوه از این همه ،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود.
چون رازش را دانست ، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد ، مدعیان را به داخل خواند.
نخست از یهودی پرسید.
یهودی گفت : این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است.
قصاص طلب میكنم.
قاضی گفت: دیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.
باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!
جوان پدر مرده را پیش خواند.
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و هلاكش كرده است.
به طلب قصاص او آمدهام.
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است.
حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی ، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!
جوان صلاح دید که گذشت کند ، اما به سی دینار جریمه ، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت
#حکایت خر ما از بچگی دم نداشت
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود.
برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد!
دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه ، تاوان بده!
مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت.
زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مرد گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت ، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد ، چنان كه بیمار در جا مُرد.
فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مرد، به هنگام فرار ، در سر كوچه ای با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!
مرد گریزان ، به ستوه از این همه ،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود.
چون رازش را دانست ، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد ، مدعیان را به داخل خواند.
نخست از یهودی پرسید.
یهودی گفت : این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است.
قصاص طلب میكنم.
قاضی گفت: دیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.
باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!
جوان پدر مرده را پیش خواند.
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و هلاكش كرده است.
به طلب قصاص او آمدهام.
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است.
حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی ، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!
جوان صلاح دید که گذشت کند ، اما به سی دینار جریمه ، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود ، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راه جبران مافات بسته باشد.
حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودک از دست رفته را جبران كند.
برای طلاق آماده باش!
شوهرش فریاد میزد و با قاضی جدال میكرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.
قاضی فریاد داد : هی ، بایست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد : من شكایتی ندارم.
میروم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من ، از کره گی دُم نداشت!
@sedayeslahat
مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود.
برای كمك كردن دُم خر را گرفت و زور زد!
دُم خر از جای كنده شد.
فریاد از صاحب خر برخاست كه ، تاوان بده!
مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود.
خود را در خانهای انداخت.
زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود.
از آن فریاد و صدای بلند در ترسید و بچه اش سِقط شد.
صاحب خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
مرد گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت ، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدر بیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد ، چنان كه بیمار در جا مُرد.
فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!
مرد، به هنگام فرار ، در سر كوچه ای با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد.
او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!
مرد گریزان ، به ستوه از این همه ،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود.
چون رازش را دانست ، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد ، مدعیان را به داخل خواند.
نخست از یهودی پرسید.
یهودی گفت : این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است.
قصاص طلب میكنم.
قاضی گفت: دیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.
باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف از شكایت دید ، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!
جوان پدر مرده را پیش خواند.
گفت : این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد و هلاكش كرده است.
به طلب قصاص او آمدهام.
قاضی گفت : پدرت بیمار بوده است ، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است.
حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی ، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!
جوان صلاح دید که گذشت کند ، اما به سی دینار جریمه ، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود ، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راه جبران مافات بسته باشد.
حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودک از دست رفته را جبران كند.
برای طلاق آماده باش!
شوهرش فریاد میزد و با قاضی جدال میكرد كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.
قاضی فریاد داد : هی ، بایست كه اكنون نوبت توست!
صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد : من شكایتی ندارم.
میروم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من ، از کره گی دُم نداشت!
@sedayeslahat
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
احمدینژاد: به خدا خیلی بده که بعد چهل سال به جایی برسیم که شما به عنوان رسانه برای تطهیر ملت مجبور بشید از مقامات بپرسید بچه ت کجاست؟!
@sedayeslahat
@sedayeslahat
💢 نماینده های مجلس از روحانی پرسیدند که توی این چند سال چیکار کردی؟
❗️یه شارژ دو تومنی ایرانسل از جیبش در میاره، میگه وقتی من اومدم این دو تومن بود وقتی هم بخوام برم دو تومنه !
❗️میگن امیر عباس هویدا بعد از شنیدن ابن اظهارات تو قبر تشنج کرده!!!!
✍شوخی کاربران فضایمجازی با وضعیت کشور و عملکرد مسئولان
@sedayeslahat
❗️یه شارژ دو تومنی ایرانسل از جیبش در میاره، میگه وقتی من اومدم این دو تومن بود وقتی هم بخوام برم دو تومنه !
❗️میگن امیر عباس هویدا بعد از شنیدن ابن اظهارات تو قبر تشنج کرده!!!!
✍شوخی کاربران فضایمجازی با وضعیت کشور و عملکرد مسئولان
@sedayeslahat
⭕️یارانه مرداد ماه، امشب در حساب سرپرستان خانوار
مديرعامل سازمان هدفمند سازي يارانه ها:
🔹"نودمین" مرحله یارانه نقدی مربوط به مرداد ماه سال جاری به ازای هر نفر ۴۵۵.۰۰۰ ریال به همراه افزایش حداقل مستمری خانوارهای مددجویان تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی (ره) و سازمان بهزیستی کشور ساعت ۲۴:۰۰ روز پنج شنبه ۲۵ مرداد ماه به حساب سرپرستان محترم خانوارها واریز و قابل برداشت خواهد بود.
@sedayeslahat
مديرعامل سازمان هدفمند سازي يارانه ها:
🔹"نودمین" مرحله یارانه نقدی مربوط به مرداد ماه سال جاری به ازای هر نفر ۴۵۵.۰۰۰ ریال به همراه افزایش حداقل مستمری خانوارهای مددجویان تحت حمایت کمیته امداد امام خمینی (ره) و سازمان بهزیستی کشور ساعت ۲۴:۰۰ روز پنج شنبه ۲۵ مرداد ماه به حساب سرپرستان محترم خانوارها واریز و قابل برداشت خواهد بود.
@sedayeslahat
🔻شورای نگهبان اصلاحيه قانون منع بكارگيری بازنشستگان را تاييدكرد
🔹با تاييد شورای نگهبان بسياری از استانداران، معاونين وزرا، سفرا و شهرداران بازنشسته تلقی شده و بايد كنارهگيري كنند/ جماران
@sedayeslahat
🔹با تاييد شورای نگهبان بسياری از استانداران، معاونين وزرا، سفرا و شهرداران بازنشسته تلقی شده و بايد كنارهگيري كنند/ جماران
@sedayeslahat
ماهی پیرانا درنده تر از کوسه! سرعت خوردن گوشت این ماهی آنقدر بالاست که اگر یک گاو در آب بیفتد درمدت ۱۵دقیقه تنهاچیزی که ازش باقی میمونه استخوانهایش است
@sedayeslahat
@sedayeslahat