🔵 در این صفحات (امیدوارم حداقل قسمتهایی را خودتان بخوانید!) با روایتی کم و بیش مشابه با روایت ویدیو مواجه هستیم.اینکه دختری 18 ساله (بدلایل نامعلومی) سر از زندان درمیاورد و سپس در داخل سلولش،مورد حملاتی مشکوک قرار میگیرد و زخمهایی آغشته به بزاق بر بدنش نمایان میگردد و سپس ماموران پلیس،دست به دامن دکترها میشوند و اورا به بیمارستان انتقال میدهند.اما پزشکان بیمارستان در نهایت،مانند همیشه نامی علمی بر این اتفاق گذارده و آنرا نوعی اختلال عصبی پوستی شناسایی مینمایند.
تا اینجای ماجرا،همه چیز نسبتا عادی پیش میرود و در پایان هم بطریقی طبیعی و نرمال ختم بخیر میگردد.اما آنچه که باعث میشود این اتفاق،بزودی زود فراموش نشده و تا مدتها ورد زبانها بچرخد،زمانیست که کشیشی فیلیپینی مدعی میشود که شاهدین ماجرا اعم از ماموران پلیس،رییس زندان و پزشکان،بدلایل امنیتی حقیقت ماجرا را پنهان نموده اند! و از اینجا به بعد است که این ماجرا،بُعدی جدید بخود میگیرد و میرود تا به موضوعی هیجان انگیز و لاینحل تبدیل گردد.
@Secretfiles
تا اینجای ماجرا،همه چیز نسبتا عادی پیش میرود و در پایان هم بطریقی طبیعی و نرمال ختم بخیر میگردد.اما آنچه که باعث میشود این اتفاق،بزودی زود فراموش نشده و تا مدتها ورد زبانها بچرخد،زمانیست که کشیشی فیلیپینی مدعی میشود که شاهدین ماجرا اعم از ماموران پلیس،رییس زندان و پزشکان،بدلایل امنیتی حقیقت ماجرا را پنهان نموده اند! و از اینجا به بعد است که این ماجرا،بُعدی جدید بخود میگیرد و میرود تا به موضوعی هیجان انگیز و لاینحل تبدیل گردد.
@Secretfiles
تصویر شماره 1 (تصویر واقعی از کلاریتا ویلانووا درحال فریاد بدلیل وحشت و درد ناشی از زخمی شدن در لحظه ی حمله موجودات ناشناس)
@Secretfiles
@Secretfiles
🔵 سرآغاز
قبل از اینکه به ماجرای روایت کشیش حاضر در این پرونده بپردازیم،بنابر عرف روش کانال پرونده های مرموز و پس از تحقیقات فراوان،روایتی حقیقی از آنچه که بوقوع پیوسته است را بازگو میکنیم.
کلاریتا ویلانووا (Clarita Villanueva) دختری فیلیپینی و فقیر،ساکن جزیره ای کوچک در نزدیکی شهر مانیل،پایتخت فیلیپین،هرگز پدرش را ندید.او هیچوقت نفهمید که پدرش مرده است یا ترکشان کرده.مادرش برای تامین مخارج زندگی،بعنوان احضار کننده ی ارواح (مدیوم) در جلسات احضار روح شرکت میکرد و پس از مدتی بنابر اصرار کلاریتا،مجبور شد تا دخترش را نیز با خود به جلسات احضار ببرد.
اما کلاریتا به مرور دریافت که مادرش بیشتر از آنکه یک مدیوم واقعی باشد،یک کلاه بردار حرفه ایست! زیرا پس از پایان جلسات و در راه خانه،میدید که مادرش پشت سر میزبانان و مشتریان خود،بد و بیراه گفته و با پوزخند،ساده لوحی و خرافاتی بودن آنها را به سُخره میگیرد! در همین ایام بود که کلاریتا که میرفت تا بواسطه ی مشاهداتش از جلسات احضار ارواح،به این وقایع اعتقاد قلبی پیدا کند،پس از دریافتن حقیقت ماجرا،بشدت از مسائل ماورایی روی گردان و دلزده شد و پس از آن،هرگز مادرش را در انجام امور احضار ارواح ساختگی همراهی نکرد!
@Secretfiles
قبل از اینکه به ماجرای روایت کشیش حاضر در این پرونده بپردازیم،بنابر عرف روش کانال پرونده های مرموز و پس از تحقیقات فراوان،روایتی حقیقی از آنچه که بوقوع پیوسته است را بازگو میکنیم.
کلاریتا ویلانووا (Clarita Villanueva) دختری فیلیپینی و فقیر،ساکن جزیره ای کوچک در نزدیکی شهر مانیل،پایتخت فیلیپین،هرگز پدرش را ندید.او هیچوقت نفهمید که پدرش مرده است یا ترکشان کرده.مادرش برای تامین مخارج زندگی،بعنوان احضار کننده ی ارواح (مدیوم) در جلسات احضار روح شرکت میکرد و پس از مدتی بنابر اصرار کلاریتا،مجبور شد تا دخترش را نیز با خود به جلسات احضار ببرد.
اما کلاریتا به مرور دریافت که مادرش بیشتر از آنکه یک مدیوم واقعی باشد،یک کلاه بردار حرفه ایست! زیرا پس از پایان جلسات و در راه خانه،میدید که مادرش پشت سر میزبانان و مشتریان خود،بد و بیراه گفته و با پوزخند،ساده لوحی و خرافاتی بودن آنها را به سُخره میگیرد! در همین ایام بود که کلاریتا که میرفت تا بواسطه ی مشاهداتش از جلسات احضار ارواح،به این وقایع اعتقاد قلبی پیدا کند،پس از دریافتن حقیقت ماجرا،بشدت از مسائل ماورایی روی گردان و دلزده شد و پس از آن،هرگز مادرش را در انجام امور احضار ارواح ساختگی همراهی نکرد!
@Secretfiles
🔵 روی دیگر سکه
پس از چند سال و زمانیکه کلاریتا به سن 17 سالگی رسید،در حالیکه حتی به مدرسه هم نمیرفت و در اتاقش وقت میگذارند،مادرش را از دست داد.
طولی نکشید که بدلیل عدم پرداخت اجاره خانه و از دست دادن منزل محقرشان،مجبور شد تا شانس خودش را با روی انداختن به بستگانش بیازماید.اما از آنجاییکه او سن کمی داشت و حتی پسر هم نبود،بیشتر به یک نان خور اضافه شباهت داشت تا یک عضو مفید نان آور!
بهمین دلیل و پس از عدم استقبال از سوی بستگان،ناچار به انجام تنها کاری شد که از دستش بر میامد. فاحشگی !
@Secretfiles
پس از چند سال و زمانیکه کلاریتا به سن 17 سالگی رسید،در حالیکه حتی به مدرسه هم نمیرفت و در اتاقش وقت میگذارند،مادرش را از دست داد.
طولی نکشید که بدلیل عدم پرداخت اجاره خانه و از دست دادن منزل محقرشان،مجبور شد تا شانس خودش را با روی انداختن به بستگانش بیازماید.اما از آنجاییکه او سن کمی داشت و حتی پسر هم نبود،بیشتر به یک نان خور اضافه شباهت داشت تا یک عضو مفید نان آور!
بهمین دلیل و پس از عدم استقبال از سوی بستگان،ناچار به انجام تنها کاری شد که از دستش بر میامد. فاحشگی !
@Secretfiles
🔵 در مسیر حادثه ی شوم
او ناچار به مهاجرت به پایتخت شد و پس از آشنایی با چند پسر جوان،وارد بازار کار خدمات جنسی گشت و بدلیل اینکه در آن زمان جامعه ی سنتی و اکثرا مذهبی فیلیپین،فاحشگی را بر نمیتافتند و فاحشگی جزو اعمال غیر قانونی کشور بود،کلاریتا مانند سایر دختران تن فروش، بصورت قاچاقی به انجام امور مربوطه اقدام میکرد و خود را بعنوان یک رقصنده جا میزد!
در یکی از شبهای سرد پایتخت، کلاریتا با پسری جوان بنام گای (Gay) آشنا میشود و قبول میکند تا شب را تا صبح در خدمت او باشد.پسر منتظر تاکسی میشود و بجای تاکسی،ناگهان یک اتومبیل پلیس جلوی آندو توقف میکند.
کلاریتا درمیابد که مرد جوان،درواقع یک پلیس مخفی با لباس شخصی بوده و بجای تختخواب مرد جوان،باید مدتی را در تختخواب سلولی در زندان بگذراند!
@Secretfiles
او ناچار به مهاجرت به پایتخت شد و پس از آشنایی با چند پسر جوان،وارد بازار کار خدمات جنسی گشت و بدلیل اینکه در آن زمان جامعه ی سنتی و اکثرا مذهبی فیلیپین،فاحشگی را بر نمیتافتند و فاحشگی جزو اعمال غیر قانونی کشور بود،کلاریتا مانند سایر دختران تن فروش، بصورت قاچاقی به انجام امور مربوطه اقدام میکرد و خود را بعنوان یک رقصنده جا میزد!
در یکی از شبهای سرد پایتخت، کلاریتا با پسری جوان بنام گای (Gay) آشنا میشود و قبول میکند تا شب را تا صبح در خدمت او باشد.پسر منتظر تاکسی میشود و بجای تاکسی،ناگهان یک اتومبیل پلیس جلوی آندو توقف میکند.
کلاریتا درمیابد که مرد جوان،درواقع یک پلیس مخفی با لباس شخصی بوده و بجای تختخواب مرد جوان،باید مدتی را در تختخواب سلولی در زندان بگذراند!
@Secretfiles
🔵 ورود به زندان شیاطین
اتومبیل پلیس در ساعت 3 نصفه شب،در کنار در ورودی زندان قدیمی شهر توقف نموده و کلاریتا با دستان دستبند زده شده از آن پیاده میشود و بسمت زندان روانه میشود.
زندان بیلی بید (Bilibid) ساختمانی قدیمی که در حدود 300 سال قبل ساخته شده بود،نزدیک به 3 قرن بعنوان زندانی مخوف و شکنجه گاهی معروف،توسط آمریکاییها،ژاپنی ها و این اواخر فیلیپینی ها اداره میشده است و شامل 2 قسمت مجزا برای زندانیان مرد و زن بوده است.
کلاریتا بلافاصله به قسمت زنان فرستاده شده و به جرم فاحشگی در یک سلول کوچک،تاریک و کثیف انفرادی محبوس میگردد.
@Secretfiles
اتومبیل پلیس در ساعت 3 نصفه شب،در کنار در ورودی زندان قدیمی شهر توقف نموده و کلاریتا با دستان دستبند زده شده از آن پیاده میشود و بسمت زندان روانه میشود.
زندان بیلی بید (Bilibid) ساختمانی قدیمی که در حدود 300 سال قبل ساخته شده بود،نزدیک به 3 قرن بعنوان زندانی مخوف و شکنجه گاهی معروف،توسط آمریکاییها،ژاپنی ها و این اواخر فیلیپینی ها اداره میشده است و شامل 2 قسمت مجزا برای زندانیان مرد و زن بوده است.
کلاریتا بلافاصله به قسمت زنان فرستاده شده و به جرم فاحشگی در یک سلول کوچک،تاریک و کثیف انفرادی محبوس میگردد.
@Secretfiles
عکس شماره 3
تصویر قدیمی و واقعی از زندان بیلی بید فیلیپین (حدود 10 سال پیش ورودی این زندان که در این عکس میبینید،بکلی ویران و بنای جدیدی برای این زندان ساخته شد).
@Secretfiles
تصویر قدیمی و واقعی از زندان بیلی بید فیلیپین (حدود 10 سال پیش ورودی این زندان که در این عکس میبینید،بکلی ویران و بنای جدیدی برای این زندان ساخته شد).
@Secretfiles
🔵 آغاز کابوس
دو روز از حبس کلاریتا گذشته بود و او در انتظار شروع جلسه ی دادگاه بسر میبرد تا اینکه....
یکی از زندانبانهای زن،سراسیمه به دفتر رییس پلیس زندان آمد و خبری عجیب داد.او گفت که از داخل سلول زندانی جدید (کلاریتا) صدای شیون و ضجه ای ناخوشایند ،تمام محوطه زندان را پر کرده و سایر زندانیان زن،بسیار ترسیده اند.و اینکه دخترک زندانی مدام فریاد میزند: شیطان آمده است.کمکم کنید!
در همین حین،رییس زندان به همراه پلیس زن به پشت در سلول میرسند و از شدت صدای جیغ دختر،بلافاصله گوششان را میگیرند.در این بین،پلیس زن بسرعت در سلول را میگشاید و ناگهان هر دو،با صحنه ای عجیب وغیر قابل توضیح مواجه میگردند!
@Secretfiles
دو روز از حبس کلاریتا گذشته بود و او در انتظار شروع جلسه ی دادگاه بسر میبرد تا اینکه....
یکی از زندانبانهای زن،سراسیمه به دفتر رییس پلیس زندان آمد و خبری عجیب داد.او گفت که از داخل سلول زندانی جدید (کلاریتا) صدای شیون و ضجه ای ناخوشایند ،تمام محوطه زندان را پر کرده و سایر زندانیان زن،بسیار ترسیده اند.و اینکه دخترک زندانی مدام فریاد میزند: شیطان آمده است.کمکم کنید!
در همین حین،رییس زندان به همراه پلیس زن به پشت در سلول میرسند و از شدت صدای جیغ دختر،بلافاصله گوششان را میگیرند.در این بین،پلیس زن بسرعت در سلول را میگشاید و ناگهان هر دو،با صحنه ای عجیب وغیر قابل توضیح مواجه میگردند!
@Secretfiles
🔵 ادامه ی ماجرا
آنها کلاریتا را میبینند که به شکلی عجیب روی تخت نشسته و بدنش گویی که از چند طرف در حال کشیده شدن است،حالتی غیر طبیعی به خودش گرفته! در حالیکه در چند جای بدنش زخمهایی بزرگ شکل گرفته و بشدت در حال خونریزی میباشد!
با دیدن این منظره،رییس زندان بسرعت از سلول خارج شده و با پزشکان تماس میگیرد.
@Secretfiles
آنها کلاریتا را میبینند که به شکلی عجیب روی تخت نشسته و بدنش گویی که از چند طرف در حال کشیده شدن است،حالتی غیر طبیعی به خودش گرفته! در حالیکه در چند جای بدنش زخمهایی بزرگ شکل گرفته و بشدت در حال خونریزی میباشد!
با دیدن این منظره،رییس زندان بسرعت از سلول خارج شده و با پزشکان تماس میگیرد.
@Secretfiles
عکس شماره 5
تصویر بازسازی شده از موقعیت کلاریتا پس از ورود رییس زندان به سلول (صحنه ای از فیلم کلاریتا)
@Secretfiles
تصویر بازسازی شده از موقعیت کلاریتا پس از ورود رییس زندان به سلول (صحنه ای از فیلم کلاریتا)
@Secretfiles
🔜 بزودی با معروف ترین مجموعه ی مستند سریالی واقعی تاریخ درباره ی حوادث ماوراالطبیعه در کانال پرونده های مرموز...
@Secretfiles
@Secretfiles
🔵 ماجرایی دیگر
تنها دلیلی که ما سعی کردیم تا گذشته ای از کلاریتا تا روز وقوع حادثه را برایتان تعریف کنیم،اینبود که بصورت تمام و کمال در جریان ماجرای این دختر نگونبخت قرار بگیرید و درکی بهتر و کاملتر از آنچه که در اخبار جهان میتوان یافت داشته باشید.در ثانی این وظیفه ی اصلی کانال پرونده های مرموز بوده و هست که پرده از تمامی وقایع مربوطه آنگونه که هست،بردارد.
لیکن پس از تماس رییس پلیس با پزشکان، داستان آنطور پیش میرود که در ویدیوی اول،روایت گردیده بود.البته ظاهرا ...!
@Secretfiles
تنها دلیلی که ما سعی کردیم تا گذشته ای از کلاریتا تا روز وقوع حادثه را برایتان تعریف کنیم،اینبود که بصورت تمام و کمال در جریان ماجرای این دختر نگونبخت قرار بگیرید و درکی بهتر و کاملتر از آنچه که در اخبار جهان میتوان یافت داشته باشید.در ثانی این وظیفه ی اصلی کانال پرونده های مرموز بوده و هست که پرده از تمامی وقایع مربوطه آنگونه که هست،بردارد.
لیکن پس از تماس رییس پلیس با پزشکان، داستان آنطور پیش میرود که در ویدیوی اول،روایت گردیده بود.البته ظاهرا ...!
@Secretfiles
🔵 پشت پرده ی ماجرا
این بخش از ماجرا،در زمان وقوع حادثه تا چندین ماه بعد مخفی ماند تا اینکه بالاخره کتابی منتشر شد و پرده از اسرار کلاریتا برداشت.
کشیشی انگلیسی بنام پاستور لستر سومرال (Pastor Lester Sumrall) توسط یکی از دوستانش که یکی از پزشکان فیلیپینی پرونده ی کلاریتا بود،از ماجرای دختر فیلیپینی باخبر شده و بصورت داوطلبانه به فیلیپین سفر میکند.
او در ابتدا با منع قانونی برای ملاقات با کلاریتا مواجه میشود،اما متعاقبا و با ضمانت شهردار شهر مانیل (که در روایت ویدیو نیز وجود دارد) پایش به پرونده باز میشود. کشیش پس از چند روز ارتباط با کلاریتا،با ارسال نامه ای به انجمن اسقفهای کاتولیک فیلیپین (CBCP) اجازه ی درمان دختر را از طریق مراسم خاص جنگیری میگیرد،با این شرط که کل مراسم و وقایع آن،رسانه ای نشود و مردم فیلیپین را دچار ترس و وحشت نکند.
@Secretfiles
این بخش از ماجرا،در زمان وقوع حادثه تا چندین ماه بعد مخفی ماند تا اینکه بالاخره کتابی منتشر شد و پرده از اسرار کلاریتا برداشت.
کشیشی انگلیسی بنام پاستور لستر سومرال (Pastor Lester Sumrall) توسط یکی از دوستانش که یکی از پزشکان فیلیپینی پرونده ی کلاریتا بود،از ماجرای دختر فیلیپینی باخبر شده و بصورت داوطلبانه به فیلیپین سفر میکند.
او در ابتدا با منع قانونی برای ملاقات با کلاریتا مواجه میشود،اما متعاقبا و با ضمانت شهردار شهر مانیل (که در روایت ویدیو نیز وجود دارد) پایش به پرونده باز میشود. کشیش پس از چند روز ارتباط با کلاریتا،با ارسال نامه ای به انجمن اسقفهای کاتولیک فیلیپین (CBCP) اجازه ی درمان دختر را از طریق مراسم خاص جنگیری میگیرد،با این شرط که کل مراسم و وقایع آن،رسانه ای نشود و مردم فیلیپین را دچار ترس و وحشت نکند.
@Secretfiles