رازداری فقط به این معنا نیست که راز دیگری را حفظ کنید و آن را به دیگران انتقال ندهید. بلکه علاوه بر آن، روزهای بعد تا خودش نخواسته، درباره رازش با خود او هم حرف نزنید و درباره آن کنکاش نکنید، گویی آن را فراموش کردهاید!
@dr_robab_hamedi
🆔 @sayehsokhan
@dr_robab_hamedi
🆔 @sayehsokhan
Audio
نظامی گنجوی
▪️نظامی گنجوی ۶۰
▪️#خسرو_و_شیرین
▫️#قسمت_سی_و_ششم
[نوا بر طرز این خرگاه میزن!]
خوانش و شرح: محمدرضا طاهری
@nezamikhani
🆔 @sayehsokhan
▪️#خسرو_و_شیرین
▫️#قسمت_سی_و_ششم
[نوا بر طرز این خرگاه میزن!]
خوانش و شرح: محمدرضا طاهری
@nezamikhani
🆔 @sayehsokhan
💡جدا افتادن...
📚نام کتاب: #اکت_به_زبان_ساده (ویراست جدید)
✍نویسنده: #دکتر_راس_هریس
🧑🏫مترجم: #سحر_محمدی
📇ناشر: #سایه_سخن با همکاری #سایه_سکوت
📒قطع: رقعی
📓جلد: گالینگور
🗞نوبت چاپ: #چاپ_اول
🗃تعداد صفحات: ۷۷۶
💎قیمت: ۴۹۶ هزار تومان
🎁🎁سفارش کتاب🎁🎁
🆔 @sayehsokhan
📚نام کتاب: #اکت_به_زبان_ساده (ویراست جدید)
✍نویسنده: #دکتر_راس_هریس
🧑🏫مترجم: #سحر_محمدی
📇ناشر: #سایه_سخن با همکاری #سایه_سکوت
📒قطع: رقعی
📓جلد: گالینگور
🗞نوبت چاپ: #چاپ_اول
🗃تعداد صفحات: ۷۷۶
💎قیمت: ۴۹۶ هزار تومان
🎁🎁سفارش کتاب🎁🎁
🆔 @sayehsokhan
شهر خاموش من! آن روح بهارانت کو؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
میخزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیههی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سرنیزهی تاتار چه حالی داری؟
دل پولاد وش شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکدهها خاموشاند
نعره و عربدهی باده گسارانت کو؟
چهرهها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟
"محمدرضا شفیعی کدکنی"
در کوچه باغ های نیشابور
🆔 @sayehsokhan
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو؟
میخزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیههی اسب و هیاهوی سوارانت کو؟
زیر سرنیزهی تاتار چه حالی داری؟
دل پولاد وش شیر شکارانت کو؟
سوت و کور است شب و میکدهها خاموشاند
نعره و عربدهی باده گسارانت کو؟
چهرهها در هم و دلها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو؟
"محمدرضا شفیعی کدکنی"
در کوچه باغ های نیشابور
🆔 @sayehsokhan
✍️ نامه آبراهام لینکلن به معلم پسرش !
به پسرم درس بدهید؛
او باید بداند که همهٔ مردم عادل و صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت میشود. به او بیاموزید که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
میدانم وقت میگیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت، یک دلار کسب کند، بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد؛ از پیروز شدن لذت ببرد.
🆔 @sayehsokhan
به پسرم درس بدهید؛
او باید بداند که همهٔ مردم عادل و صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت میشود. به او بیاموزید که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست.
میدانم وقت میگیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت، یک دلار کسب کند، بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد؛ از پیروز شدن لذت ببرد.
🆔 @sayehsokhan
❇️ آیا هدف وسیله را توجیه میکند؟
...یک مشکل آن شده که بشر امروز، وسیله را به جای هدف گرفته است. اطمینان دارد که با به کار گرفتنِ فلان و فلان وسیله، به منظورِ غاییِ خود خواهد رسید، ولی در بحبوحهی این وسیلهپرستی، در معرض آن است که هدف را لوث کند. علم و تکنیک که دو فرمانروای دنیای امروز هستند، وسیلهاَند، نه هدف؛ خودِ خوشبختی نیستند، تأمین کنندهی خوشبختیاَند. انسان غرق در تولید و سازندگی، امروز باید این مقدار فرصت برای خود باقی بگذارد که بتواند به «هدف» هم فکر کند. اینجاست که افزایش آمار، و میزان تولید و برنامهریزی، به خودیِ خود معنیدهنده نمیشود. باید مجموع و نتیجه را در نظر گرفت؛ یعنی آنکه چه چیزهایی به قیمتِ از دست دادنِ چه چیزهایی، به دست میآید. قضیّه دو سر دارد:
به دست آوردن و از دست دادن.
بحث بر سر وسیله و هدف، هنوز پایان نگرفته است. گاندی در دوران جدید، منادیِ پاکیِ وسیله بود. میگفت: «با وسیلهی آلوده نمیتوان به هدفِ پاک دست یافت.»
نجاتِ نهاییِ بشر، در آن خواهد بود که این اصل را بپذیرد. شاید موقّتاً با قبولِ عکسِ آن به پیروزیهایی برسد، ولی سرانجام خواهد باخت.
انسان در هر حال نباید فراموش کند که تفاوتِ اصلیِ او با جاندارانِ دیگر در «هوشمندی» نیست، در «اخلاق» است، و اخلاق را به هر معنی که بگیریم، ماهیّتش آن است که در راهِ رسیدن به هدفِ خوب، وسیلهی ناخوب به کار گرفته نشود.
#کارنامهی_سفر_چین
💎 دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@sarv_e_sokhangoo
🆔 @sayehsokhan
...یک مشکل آن شده که بشر امروز، وسیله را به جای هدف گرفته است. اطمینان دارد که با به کار گرفتنِ فلان و فلان وسیله، به منظورِ غاییِ خود خواهد رسید، ولی در بحبوحهی این وسیلهپرستی، در معرض آن است که هدف را لوث کند. علم و تکنیک که دو فرمانروای دنیای امروز هستند، وسیلهاَند، نه هدف؛ خودِ خوشبختی نیستند، تأمین کنندهی خوشبختیاَند. انسان غرق در تولید و سازندگی، امروز باید این مقدار فرصت برای خود باقی بگذارد که بتواند به «هدف» هم فکر کند. اینجاست که افزایش آمار، و میزان تولید و برنامهریزی، به خودیِ خود معنیدهنده نمیشود. باید مجموع و نتیجه را در نظر گرفت؛ یعنی آنکه چه چیزهایی به قیمتِ از دست دادنِ چه چیزهایی، به دست میآید. قضیّه دو سر دارد:
به دست آوردن و از دست دادن.
بحث بر سر وسیله و هدف، هنوز پایان نگرفته است. گاندی در دوران جدید، منادیِ پاکیِ وسیله بود. میگفت: «با وسیلهی آلوده نمیتوان به هدفِ پاک دست یافت.»
نجاتِ نهاییِ بشر، در آن خواهد بود که این اصل را بپذیرد. شاید موقّتاً با قبولِ عکسِ آن به پیروزیهایی برسد، ولی سرانجام خواهد باخت.
انسان در هر حال نباید فراموش کند که تفاوتِ اصلیِ او با جاندارانِ دیگر در «هوشمندی» نیست، در «اخلاق» است، و اخلاق را به هر معنی که بگیریم، ماهیّتش آن است که در راهِ رسیدن به هدفِ خوب، وسیلهی ناخوب به کار گرفته نشود.
#کارنامهی_سفر_چین
💎 دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@sarv_e_sokhangoo
🆔 @sayehsokhan
Forwarded from مصطفی ملکیان MalekianMedia
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی استاد مصطفی ملکیان در آیین یادبود چهلمین روز درگذشت زندهیاد دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی
@MalekianMedia
@MalekianMedia
"اگر باران نيستی، عزيز دلم!
درخت باش،
سرشار از باروری، درخت باش!
و اگر درخت نيستی، عزيز دلم !
سنگ باش،
سرشار از رطوبت، سنگ باش!
و اگر سنگ نيستی، عزيز دلم!
ماه باش،
در رويای عروست، ماه باش "
{ چنين گفت زنی
در تشيع جنازهی فرزندش }
محمود درویش
ترجمه رفیق تراب حق شناس
🆔 @sayehsokhan
درخت باش،
سرشار از باروری، درخت باش!
و اگر درخت نيستی، عزيز دلم !
سنگ باش،
سرشار از رطوبت، سنگ باش!
و اگر سنگ نيستی، عزيز دلم!
ماه باش،
در رويای عروست، ماه باش "
{ چنين گفت زنی
در تشيع جنازهی فرزندش }
محمود درویش
ترجمه رفیق تراب حق شناس
🆔 @sayehsokhan
✍️ مجتبی لشکربلوکی
🖊 برای دختری که هم استاد تاریخ بود و هم قربانی تاریخ!
دو سال پیش یک آپارتمان کوچک خریدم که دفتر کارم بشود؛ اما جناب بنگاهی بدون هماهنگی با من برای آپارتمان مستاجری پیدا کرد و قراردادی بست. به بنگاهی اعتراض کردم که من اصلا مستاجر نمی خواستم و چرا بی اجازه چنین کردی!
با مستاجر قرار گذاشتم که قرار داد را فسخ کنم؛ اما دیدم مستاجر خانم جوان فرهیخته سی ساله ای است که مدرس تاریخ است و پسر شش ساله ای دارد و دو روز در تهران تدریس می کند و دو روز در شهرستان. از ملاقاتش خوشحال شدم و گفتم شما همین جا باش ولی خیلی مراقبت کن از همه چیز چون اینجا دفتر انتشارات من است و بعد از یکسال به آن احتیاج دارم و نمی توانم قرارداد را تمدید کنم. دختر هم قبول کرد و ماجرا ختم به خیر شد.
پنج ماه بعد دختر پیش پدرم آمد که همسر سابقم مرا اذیت و آزار می کند و من می ترسم و می خواهم خانه را عوض کنم یا بروم شهرستان پیش پدرم. پدرم می گوید باشد من اول با شوهر سابقت صحبت می کنم و اتمام حجت می کنم اما اگر فایده نداشت پول تو آماده است، شاید صلاح این باشد که به خانواده ات پناه ببری. چند روز گذشت و دیگر از دختر خبری نشد تا اینکه پلیس با پدرم تماس گرفت و گفت که مستاجرتان را کشته اند و معلوم نیست قاتل کیست.
آپارتمان پلمپ شد و ما یقین داشتیم که زن جوان را شوهر سابقش کشته است تا اینکه بعدها معلوم شد پدر و برادرش با اسلحه او را جلوی چشم پسر کوچکش کشته اند و جرمش این بوده که چرا درس خوانده، چرا به تهران آمده، چرا تدریس می کرده و چرا از شوهر معتادش جدا شده است.
پدری که قاتل بود از ما شکایت کرد و افراد قبیله به آپارتمانم حمله کردند و پلمپ را شکستند وسایل مقتول را بردند. دیوارها را تخریب کردند و هنوز که هنوز است ما در گیر دادگاه قاتلانیم و همچنان ما را تهدید می کنند و آزار می دهند.
روزی مادرم به پدر دختر گفت: این دختر چند قرن برای شما زود بود شما لیاقت چنان دختری را نداشتید، او را کشتید تا دیگر نبینیدش تا نفهمید چقدر متعصب و جاهل و بی لیاقتید. نه آن پدر هرگز مجازات شد نه آن برادر نه آن شوهر سابق.
نه می دانم قبر آن دختر کجاست و نه می دانم روی سنگ قبرش چه نوشته اند.
دختر هم استاد تاریخ بود و هم قربانی تاریخ سرزمینش. من هر روز به مظلومیت چشم های آن پسرک معصوم فکر می کنم که به دیوار اتاقم تکیه داده بود؛ من از او پرسیدم اسمت چیه و کلاس چندمی؟ گفت: اسمم [...] است و سال دیگر به کلاس اول می روم. آن روز او نمی دانست که اسم خودش مظلوم است اسم مادرش مقتول و اسم پدر و پدربزرگ و دایی اش قاتل. پسر بچه را به روستا بردند؛ او هرگز به کلاس اول نرفت (بر اساس روایتی واقعی از عرفان نظرآهاری؛ نویسنده و شاعره معاصر)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
این فاجعه نه اولین بار است که رخ می دهد و نه آخرین بار. آیا بدان معناست که تمام مسوولیت این عمل زشت بر عهده پدر و برداران مقتول است؟ قطعا نه! همه ما مسوولیم. مسوولیم و باید کاری کنیم. اخلاقی زیستن فقط به معنای دروغ نگفتن و دزدی نکردن نیست (اخلاق منفی گریز). بلکه اخلاقی زیستن یعنی آگاهی بخشی، مبارزه، روشن کردن و روشن نگاه داشتن چراغ های عقلانیت، عاطفه، امید و آگاهی در جان خویشتن و سپس دیگران (اخلاق مثبت گرا).
از امروز به بعد هر دختری که از حق خود محروم می شود، هر زنی که مورد سوءنیت و سوءرفتار قرار می گیرد، هر بانویی که در زندان بی شعوری مردان زندانی میشود، من و شما مسوولیم. ما مسوولیم که بنوییسم، بگوییم، فریاد بزنیم، آگاهی ببخشیم، نجات بدهیم، پشتیبانی کنیم. و اگر ننویسیم، نگوییم، فریاد نزنیم، آگاهی نبخشیم، نجات ندهیم و پشتیبانی نکنیم پاسخی در برابر وجدان و جامعه و جهان و خدا نخواهیم داشت. و قطعا اینگونه زندگی هیچگاه اخلاقی نخواهد بود حتی اگر یک دروغ در طول زندگی نگفته باشیم. صرفا با اخلاقی منفی گریز نمی توان اخلاقی زیست.
اصلا بگذارید از منظری دیگر نگاه کنیم: توسعه وابسته است به جمع عملکرد ما انسان ها. عملکرد ما انسان ها در دو ساحت بیرونی خود را نشان می دهد: رفتار و گفتار. این دو ساحت کاملا وابسته است به سه ساحت درونی: باورها، احساسات و تمایلات. اگر توسعه می خواهیم باید گذر کنیم از باورهای نادرست، احساسات نابالغ و تمایلات نامطلوب و این مبارزه می خواهد. صرفا با «زندگی پاکیزه شخصی» نمی توان به توسعه دست یافت. توسعه یعنی یادگیری عمیق جمعی. باید باورهای درست، احساسات بجا و تمایلات عقلایی را ترویج و تمرین و گفتگو کنیم. اینجاست که توسعه، مسوولیت اجتماعی و اخلاق مثبت گرا کنار هم قرار می گیرند.
@Dr_Lashkarbolouki
🆔 @sayehsokhan
🖊 برای دختری که هم استاد تاریخ بود و هم قربانی تاریخ!
دو سال پیش یک آپارتمان کوچک خریدم که دفتر کارم بشود؛ اما جناب بنگاهی بدون هماهنگی با من برای آپارتمان مستاجری پیدا کرد و قراردادی بست. به بنگاهی اعتراض کردم که من اصلا مستاجر نمی خواستم و چرا بی اجازه چنین کردی!
با مستاجر قرار گذاشتم که قرار داد را فسخ کنم؛ اما دیدم مستاجر خانم جوان فرهیخته سی ساله ای است که مدرس تاریخ است و پسر شش ساله ای دارد و دو روز در تهران تدریس می کند و دو روز در شهرستان. از ملاقاتش خوشحال شدم و گفتم شما همین جا باش ولی خیلی مراقبت کن از همه چیز چون اینجا دفتر انتشارات من است و بعد از یکسال به آن احتیاج دارم و نمی توانم قرارداد را تمدید کنم. دختر هم قبول کرد و ماجرا ختم به خیر شد.
پنج ماه بعد دختر پیش پدرم آمد که همسر سابقم مرا اذیت و آزار می کند و من می ترسم و می خواهم خانه را عوض کنم یا بروم شهرستان پیش پدرم. پدرم می گوید باشد من اول با شوهر سابقت صحبت می کنم و اتمام حجت می کنم اما اگر فایده نداشت پول تو آماده است، شاید صلاح این باشد که به خانواده ات پناه ببری. چند روز گذشت و دیگر از دختر خبری نشد تا اینکه پلیس با پدرم تماس گرفت و گفت که مستاجرتان را کشته اند و معلوم نیست قاتل کیست.
آپارتمان پلمپ شد و ما یقین داشتیم که زن جوان را شوهر سابقش کشته است تا اینکه بعدها معلوم شد پدر و برادرش با اسلحه او را جلوی چشم پسر کوچکش کشته اند و جرمش این بوده که چرا درس خوانده، چرا به تهران آمده، چرا تدریس می کرده و چرا از شوهر معتادش جدا شده است.
پدری که قاتل بود از ما شکایت کرد و افراد قبیله به آپارتمانم حمله کردند و پلمپ را شکستند وسایل مقتول را بردند. دیوارها را تخریب کردند و هنوز که هنوز است ما در گیر دادگاه قاتلانیم و همچنان ما را تهدید می کنند و آزار می دهند.
روزی مادرم به پدر دختر گفت: این دختر چند قرن برای شما زود بود شما لیاقت چنان دختری را نداشتید، او را کشتید تا دیگر نبینیدش تا نفهمید چقدر متعصب و جاهل و بی لیاقتید. نه آن پدر هرگز مجازات شد نه آن برادر نه آن شوهر سابق.
نه می دانم قبر آن دختر کجاست و نه می دانم روی سنگ قبرش چه نوشته اند.
دختر هم استاد تاریخ بود و هم قربانی تاریخ سرزمینش. من هر روز به مظلومیت چشم های آن پسرک معصوم فکر می کنم که به دیوار اتاقم تکیه داده بود؛ من از او پرسیدم اسمت چیه و کلاس چندمی؟ گفت: اسمم [...] است و سال دیگر به کلاس اول می روم. آن روز او نمی دانست که اسم خودش مظلوم است اسم مادرش مقتول و اسم پدر و پدربزرگ و دایی اش قاتل. پسر بچه را به روستا بردند؛ او هرگز به کلاس اول نرفت (بر اساس روایتی واقعی از عرفان نظرآهاری؛ نویسنده و شاعره معاصر)
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
این فاجعه نه اولین بار است که رخ می دهد و نه آخرین بار. آیا بدان معناست که تمام مسوولیت این عمل زشت بر عهده پدر و برداران مقتول است؟ قطعا نه! همه ما مسوولیم. مسوولیم و باید کاری کنیم. اخلاقی زیستن فقط به معنای دروغ نگفتن و دزدی نکردن نیست (اخلاق منفی گریز). بلکه اخلاقی زیستن یعنی آگاهی بخشی، مبارزه، روشن کردن و روشن نگاه داشتن چراغ های عقلانیت، عاطفه، امید و آگاهی در جان خویشتن و سپس دیگران (اخلاق مثبت گرا).
از امروز به بعد هر دختری که از حق خود محروم می شود، هر زنی که مورد سوءنیت و سوءرفتار قرار می گیرد، هر بانویی که در زندان بی شعوری مردان زندانی میشود، من و شما مسوولیم. ما مسوولیم که بنوییسم، بگوییم، فریاد بزنیم، آگاهی ببخشیم، نجات بدهیم، پشتیبانی کنیم. و اگر ننویسیم، نگوییم، فریاد نزنیم، آگاهی نبخشیم، نجات ندهیم و پشتیبانی نکنیم پاسخی در برابر وجدان و جامعه و جهان و خدا نخواهیم داشت. و قطعا اینگونه زندگی هیچگاه اخلاقی نخواهد بود حتی اگر یک دروغ در طول زندگی نگفته باشیم. صرفا با اخلاقی منفی گریز نمی توان اخلاقی زیست.
اصلا بگذارید از منظری دیگر نگاه کنیم: توسعه وابسته است به جمع عملکرد ما انسان ها. عملکرد ما انسان ها در دو ساحت بیرونی خود را نشان می دهد: رفتار و گفتار. این دو ساحت کاملا وابسته است به سه ساحت درونی: باورها، احساسات و تمایلات. اگر توسعه می خواهیم باید گذر کنیم از باورهای نادرست، احساسات نابالغ و تمایلات نامطلوب و این مبارزه می خواهد. صرفا با «زندگی پاکیزه شخصی» نمی توان به توسعه دست یافت. توسعه یعنی یادگیری عمیق جمعی. باید باورهای درست، احساسات بجا و تمایلات عقلایی را ترویج و تمرین و گفتگو کنیم. اینجاست که توسعه، مسوولیت اجتماعی و اخلاق مثبت گرا کنار هم قرار می گیرند.
@Dr_Lashkarbolouki
🆔 @sayehsokhan
«خودکامگی»
همه خودکامگانِ تاریخ مغلوب هنر بودهاند، چه دانسته باشند و چه ندانسته باشند.
لشکری که #حافظ با هنر خویش علیه خودکامگی و ریاکاری برانگیخته است از لحظه انتشار نخستین شعرهایش تا همین لحظه که ما خوانندگان دیوان او هستیم، تا هر لحظهای که انسانی در روی کره زمین یا یکی از کُراتِ دیگر زندگی کند و سعادت فهم سخن خواجه شیراز را داشته باشد، یعنی زبان فارسی بداند،
این لشکر همچنان تیغِ آخته و چیره بر استبداد و ریا، بیهیچ خستگی در کار خویش است:
از کران تا به کران لشکرِ ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
🆔 @sayehsokhan
همه خودکامگانِ تاریخ مغلوب هنر بودهاند، چه دانسته باشند و چه ندانسته باشند.
لشکری که #حافظ با هنر خویش علیه خودکامگی و ریاکاری برانگیخته است از لحظه انتشار نخستین شعرهایش تا همین لحظه که ما خوانندگان دیوان او هستیم، تا هر لحظهای که انسانی در روی کره زمین یا یکی از کُراتِ دیگر زندگی کند و سعادت فهم سخن خواجه شیراز را داشته باشد، یعنی زبان فارسی بداند،
این لشکر همچنان تیغِ آخته و چیره بر استبداد و ریا، بیهیچ خستگی در کار خویش است:
از کران تا به کران لشکرِ ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
🆔 @sayehsokhan
شاهنامه از جمله معدود کتابهایی است که نمیتوان گفت اثرِ طبعِ یک نفر است، فردوسی البتّه گویندهی آن است، ولی گویی هزاران هزار مردم در سرودنِ آن مشارکت داشتهاند. بیانِ حالِ یک قوم است از زبانِ یک تن.
شاهنامه کتابی است که آدمی را در همان شرایطِ خاکیِ خود، به بالاترین مرتبهی انسانی فرا میخواند، و هیچ چند و چونی از زندگی نیست: از نوع جوانی و پیری، زنی و مردی، خوشبختی و بدبختی، مهر و کین، دانایی و نادانی، که در آن جای شایستهی خود را نیافته باشد. کتابِ بشریّت است، و بهویژه «کتابِ ایران» که ایرانی آن را بر بالینِ خود داشته است، برای آنکه بیگاه خوابش نبَرَد، و اگر زمانی بُرد، باری، خوابهای آشفته نبیند.
#بازتابها
#زندگی_و_مرگ_پهلوانان_در_شاهنامه
💎 دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@sarv_e_sokhangoo
🆔 @sayehsokhan
شاهنامه کتابی است که آدمی را در همان شرایطِ خاکیِ خود، به بالاترین مرتبهی انسانی فرا میخواند، و هیچ چند و چونی از زندگی نیست: از نوع جوانی و پیری، زنی و مردی، خوشبختی و بدبختی، مهر و کین، دانایی و نادانی، که در آن جای شایستهی خود را نیافته باشد. کتابِ بشریّت است، و بهویژه «کتابِ ایران» که ایرانی آن را بر بالینِ خود داشته است، برای آنکه بیگاه خوابش نبَرَد، و اگر زمانی بُرد، باری، خوابهای آشفته نبیند.
#بازتابها
#زندگی_و_مرگ_پهلوانان_در_شاهنامه
💎 دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@sarv_e_sokhangoo
🆔 @sayehsokhan