Audio
Mousa Malekian
📚 #برشی_از_کتاب #هر_روز_به_سوی_تو_می_آیم
✍️ اثر: #جی_پی_واسوانی
👌 ترجمه: #فریبا_مقدم
📇 ناشر: #نشر_دایره
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
🆔 @SayehSokhan
✍️ اثر: #جی_پی_واسوانی
👌 ترجمه: #فریبا_مقدم
📇 ناشر: #نشر_دایره
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
🆔 @SayehSokhan
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
خود را از همه شک ها و تردیدها و کارهای انجام نداده ام برهانم و مصمم و شادمان به مسیرم ادامه دهم.
🌷 @Sayehsokhan 🌷
خود را از همه شک ها و تردیدها و کارهای انجام نداده ام برهانم و مصمم و شادمان به مسیرم ادامه دهم.
🌷 @Sayehsokhan 🌷
ساعت دو و بیست دقیقهی دیشب یک صدای بلند از آن سمت خانه بلند شد. آنقدر بلند بود که حس کردم یک بار قابلمهی مسی خالی کردهاند کف خانه. شک نداشتم که دزد آمده و میخواهد نداشتههایم را ببرد. از زیر تخت، چوب بیسبال را کشیدم بیرون. پنج سال پیش یک فروشگاه لوازم ورزشی حراج زده بود به چوب بیسبالهایش. من هم یکی خریدم. اصولا حراج فروشگاهها، چهارچوب نیازهای من را مشخص میکنند. وگرنه من تا همین امروز حتی یک بار هم بیسبال بازی نکردهام و تقریبا از این ورزش متنفرم. از همان وقت که خریدمش گذاشتم زیر تخت برای شبی که دزد بیاید و با آن لت و پارش کنم و از کیان خانه و خانواده دفاع کنم. بعد یادم افتاد به بیست سال پیش که رفته بودیم اسکاتلند. آنوقتها هنوز وضعیت اقتصاد به اندازهی امروز خوب نبود و عموما کارمندان دونپایه با چلاندن ته جیبشان میتوانستند بروند اروپا. ما هم با پوند هزار و چهارصد تومانی رفتیم اسکاتلند. آنجا هم چهارچوب نیازها و سطح هدایایی که باید بخریم را حراج فروشگاهها تعیین میکرد. همین شد که یک چوب گلف خریدم. حراج بود وگرنه نه خودم گلف بازی کرده بودم و نه حتی توی عمرم کسی که گلف بلد باشد را دیده بودم. با بدبختی آوردمش تهران و گذاشتمش زیر تختخواب برای روز مبادا. مثلا برای روزی که مهمان باکلاس بیاید خانهمان و چوب را آویزان کنم به دیوار جهت فخر فروشی. یا برای روزی که دزد بیاید و با چوب گلف صورتش را حلیم کنم. اما هیچ وقت پیش نیامد.
بعد یاد بیست و دو سال پیش افتادم. سر خیابان تختطاووس منتظر تاکسی بودم. یک پیکان کوبید به پشت یک ماتیز صورتی. راننده ماتیز زن بود. آمد بیرون و دید صندوق نداشتهی ماتیز، نداشتهتر شده. عصبانی شد. به راننده پیکان گفت حواست کجاس؟ راننده پیکان هر یک حرف بیربطی زد که من تکرارش نکنم بهتر است. راننده ماتیز هم جلدی پرید از زیر صندلی یک عصایی آورد بیرون و گرفت بالای سرش که مثلا طرف را حلیم کند. راننده پیکان سینه را داد جلو و چهار تا فحش جدید و ابتکاری داد. عصایی هم توی دست زن مانده بود بالا و جرات پائین آمدن نداشت. آخرش هم نزد. ماندند تا پلیس بیاید.
بعد یاد بیست شب پیش افتادم که از فرط ملاملانگیزی زمانه، افتاده بودم توی یوتیوب و ویدئوهای چرند تماشا میکردم. یکی از ویدئوها خیلی عبرتانگیز بود. یک تکه از یک فیلم هندی بود. یک پلیس هندی که قهرمان فیلم بود با دست خالی گرفتار تبهکارها شده بود. از جیبش یک موز رسیده درآورد و پوستش را کند. بعد با همان موز پوستکنده گلوی همهی تبهکارها را درید. خیلی خوب و مهیج.
همهی اینها ساعت دو بیست دقیقه یادم آمد و به یک نتیجهی مبرهن رسیدم. اینکه زدن و کشتن کار من و کار هر کس نیست. اصلا هم مهم نیست که وسیلهی دفاعی داشته باشی یا نداشته باشی. خیلی جسارت میخواهد تا چوب بیسبال یا گلف (و یا اگر هندوستان زندگی کنید، موز) را بزنی توی سر یک موجود زنده. موجودی که گوشت و استخوان دارد. دقیقا همان نتیجهای که زن ماتیزسوار به آن رسید و نزد. اما اگر جرات این کار را داشته باشی با موز هم میشود گلوی آدمها را پاره کرد. ماجرا فقط جسارت گرفتن جان است. اینکه دل آدم چقدر گنده باشد وگرنه سایز بازو خیلی مهم نیست. مثل قاضیهایی که حکم اعدام یا شلاق میدهند. فقط یک دل گنده دارند و یک خودکار و کاغذ. همین.
بابت همین هم چوب بیسبال را سُر دادم سر جای اولش. ملحفه را کشیدم روی خودم و تا صبح با قلبی مطمئن خوابیدم. چون یک جایی خواندهام که دزدها مثل خرس هستند. تنها راه رهایی از دستشان این است که آدم خودش را بزند به خواب و مردن. برای من که جواب داد.
✍️ #فهیم_عطار
🆔 @SayehSokhan
بعد یاد بیست و دو سال پیش افتادم. سر خیابان تختطاووس منتظر تاکسی بودم. یک پیکان کوبید به پشت یک ماتیز صورتی. راننده ماتیز زن بود. آمد بیرون و دید صندوق نداشتهی ماتیز، نداشتهتر شده. عصبانی شد. به راننده پیکان گفت حواست کجاس؟ راننده پیکان هر یک حرف بیربطی زد که من تکرارش نکنم بهتر است. راننده ماتیز هم جلدی پرید از زیر صندلی یک عصایی آورد بیرون و گرفت بالای سرش که مثلا طرف را حلیم کند. راننده پیکان سینه را داد جلو و چهار تا فحش جدید و ابتکاری داد. عصایی هم توی دست زن مانده بود بالا و جرات پائین آمدن نداشت. آخرش هم نزد. ماندند تا پلیس بیاید.
بعد یاد بیست شب پیش افتادم که از فرط ملاملانگیزی زمانه، افتاده بودم توی یوتیوب و ویدئوهای چرند تماشا میکردم. یکی از ویدئوها خیلی عبرتانگیز بود. یک تکه از یک فیلم هندی بود. یک پلیس هندی که قهرمان فیلم بود با دست خالی گرفتار تبهکارها شده بود. از جیبش یک موز رسیده درآورد و پوستش را کند. بعد با همان موز پوستکنده گلوی همهی تبهکارها را درید. خیلی خوب و مهیج.
همهی اینها ساعت دو بیست دقیقه یادم آمد و به یک نتیجهی مبرهن رسیدم. اینکه زدن و کشتن کار من و کار هر کس نیست. اصلا هم مهم نیست که وسیلهی دفاعی داشته باشی یا نداشته باشی. خیلی جسارت میخواهد تا چوب بیسبال یا گلف (و یا اگر هندوستان زندگی کنید، موز) را بزنی توی سر یک موجود زنده. موجودی که گوشت و استخوان دارد. دقیقا همان نتیجهای که زن ماتیزسوار به آن رسید و نزد. اما اگر جرات این کار را داشته باشی با موز هم میشود گلوی آدمها را پاره کرد. ماجرا فقط جسارت گرفتن جان است. اینکه دل آدم چقدر گنده باشد وگرنه سایز بازو خیلی مهم نیست. مثل قاضیهایی که حکم اعدام یا شلاق میدهند. فقط یک دل گنده دارند و یک خودکار و کاغذ. همین.
بابت همین هم چوب بیسبال را سُر دادم سر جای اولش. ملحفه را کشیدم روی خودم و تا صبح با قلبی مطمئن خوابیدم. چون یک جایی خواندهام که دزدها مثل خرس هستند. تنها راه رهایی از دستشان این است که آدم خودش را بزند به خواب و مردن. برای من که جواب داد.
✍️ #فهیم_عطار
🆔 @SayehSokhan
💢 به نظرم تمام مسائل و مشکلاتمان ناشی از این است که سه پدیده اساسی زندگیمان یعنی عشق ، مرگ و تنهایی را نمی شناسیم. #مصطفی_ملکیان
🆔 @sayehsokhan
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو: فقیرترین رئیسجمهور دنیا که با فولکس قورباغهای تردد میکند!
صرفا جهت اطلاع:
www.sje.ir
@serfan_jahate_ettela
🆔 @sayehsokhan
صرفا جهت اطلاع:
www.sje.ir
@serfan_jahate_ettela
🆔 @sayehsokhan
در ارتباط با رخداد این روزهامون پیشنهاد میکنم این متن را بخوانید 👇👇
ارسالی از جناب آقای عنایتی
💬 #رقص زوربا
رقص یکی از هنرهای هفتگانه است. فیلسوفان و اندیشمندان جملات قصار زیادی درباره ی این هنر گفته اند. ازجمله : "ملتی که نرقصد بیمار است. "علیرغم همه محدودیت ها و ممنوعیت ها شاید تقریبا هیچ ملتی در دنیا نباشد که مردمانش نرقصند یا رقص محلی خود را نداشته باشند. مردم عادی در مقابل تمام موانع فکری و اعتقادی، برای شاد بودن می رقصند؛ و چه دلیلی موجه تر از این؟
همه در چند نکته اشتراک دارند: رقص(مثل هر هنر دیگری) وسیله ایست برای بیان و نمایش عواطف و احساسات عمیق بشری ،
رمان "زوربا ی یونانی" نوشته نیکوس کازانتراکیس، برگرفته از زندگی شخصیتی واقعی است به همین نام؛ زوربا مردی است که با وجود ظاهر خشن و زمختش، عواطف نیرومندی دارد. به هیچ دین و مسلکی پایبند نیست جز اینکه باید شاد بود و در لحظه زندگی کرد.
زوربا سنتور مینوازد و عاشق رقص است. باورش به زیستن در لحظه، به معنای بی مسئولیتی در قبال دیگران نیست، چون در سخت ترین شرایط به یاری دیگران می شتابد.
رقص زوربا تنها برای شاد بودن نیست. زوربا هنگامی که پسر کوچکش را بخاطر بیماری از دست میدهد، سه شبانه روز می رقصد تا اینکه از هوش میرود. او عزیزترین موجود زندگیاش را از دست داده ولی میرقصد؛ نه برای نمایش درد و اندوهش، و نه به قصد یکی شدن با هستی و پذیرفتن تقدیر.
رقص زوربا معنایی عرفانی، فلسفی یا هنری ندارد که از طریق آن بخواهد دردش را تسکین بدهد. رقص او اعتراضی است علیه هر آنچه نامش تقدیر، مشیت، منطق و تصادف است.
حتی حرکتی آگاهانه برای بیان اعتراض نیست، بلکه واکنشی است طبیعی به یک مصیبت.
هرچند سرانجام بی هوش میشود و چاره ای جز پذیرش واقعیت و قبول شکست ندارد، ولی نفس این اعتراض مهم است. زوربا به دنبال توجیه عقلانی یا عاطفی فاجعه ای نیست که غیر عقلانی و بی معناست. رقص اش جلوه ایست از عدم پذیرش و تسلیم نشدن در برابر همه ی استدلالهای بی حاصل و کلیشه ای در چنین مواردی.
راوی داستان زوربا نویسنده ی جوانی است که میخواهد معدن ذغال سنگی را دوباره راه اندازی کند. زوربا که به طور تصادفی با نویسنده جوان آشنا شده، به عنوان مباشر او را یاری میکند. اما در انتها پروژه آنان شکست میخورد و همه آرزوهایشان برباد میرود.
در صحنه ی پایانی فیلمی که از روی این رمان ساخته شده(با هنرنمایی جاودانه آنتونی کویین در نقش زوربا) نویسنده جوان که دار و ندارش را از دست داده، از زوربا میخواهد به او رقص یاد دهد. این لحظه ای است که او بالاخره عمق نگرش زوربا را درک میکند و شاید میخواهد از او چگونه زیستن را فرا گیرد.
آنها در اوج نا امیدی میرقصند تا تسلیم نشوند. بدون اینکه بخواهند تلخی حادثه را با دلایل اخلاقی یا منطقی توجیه کنند.
ازخلال چنین رویکردی است که فردیت و آزادی معنا می یابد و نتیجه اش "آری" گفتن به زندگی در سخت ترین شرایط است. بی علت نیست که زوربا را با ابرمرد نیچه قیاس کرده اند.
خیلی از منتقدان رقص آنتونی کویین در صحنه ی پایانی را زیباترین رقصی میدانند که تا کنون بر پرده ی سینما جان گرفته؛ نه ازنظر مهارت های تکنیکی که از نظر حس و حالتی که هنگام رقص دارد.
گویی تنها هنگام رقص آزاد است و به معنای واقعی کلمه "رستگار".
چه دلیلی بهتر از این برای رقصیدن
🆔 @SayehSokhan
ارسالی از جناب آقای عنایتی
💬 #رقص زوربا
رقص یکی از هنرهای هفتگانه است. فیلسوفان و اندیشمندان جملات قصار زیادی درباره ی این هنر گفته اند. ازجمله : "ملتی که نرقصد بیمار است. "علیرغم همه محدودیت ها و ممنوعیت ها شاید تقریبا هیچ ملتی در دنیا نباشد که مردمانش نرقصند یا رقص محلی خود را نداشته باشند. مردم عادی در مقابل تمام موانع فکری و اعتقادی، برای شاد بودن می رقصند؛ و چه دلیلی موجه تر از این؟
همه در چند نکته اشتراک دارند: رقص(مثل هر هنر دیگری) وسیله ایست برای بیان و نمایش عواطف و احساسات عمیق بشری ،
رمان "زوربا ی یونانی" نوشته نیکوس کازانتراکیس، برگرفته از زندگی شخصیتی واقعی است به همین نام؛ زوربا مردی است که با وجود ظاهر خشن و زمختش، عواطف نیرومندی دارد. به هیچ دین و مسلکی پایبند نیست جز اینکه باید شاد بود و در لحظه زندگی کرد.
زوربا سنتور مینوازد و عاشق رقص است. باورش به زیستن در لحظه، به معنای بی مسئولیتی در قبال دیگران نیست، چون در سخت ترین شرایط به یاری دیگران می شتابد.
رقص زوربا تنها برای شاد بودن نیست. زوربا هنگامی که پسر کوچکش را بخاطر بیماری از دست میدهد، سه شبانه روز می رقصد تا اینکه از هوش میرود. او عزیزترین موجود زندگیاش را از دست داده ولی میرقصد؛ نه برای نمایش درد و اندوهش، و نه به قصد یکی شدن با هستی و پذیرفتن تقدیر.
رقص زوربا معنایی عرفانی، فلسفی یا هنری ندارد که از طریق آن بخواهد دردش را تسکین بدهد. رقص او اعتراضی است علیه هر آنچه نامش تقدیر، مشیت، منطق و تصادف است.
حتی حرکتی آگاهانه برای بیان اعتراض نیست، بلکه واکنشی است طبیعی به یک مصیبت.
هرچند سرانجام بی هوش میشود و چاره ای جز پذیرش واقعیت و قبول شکست ندارد، ولی نفس این اعتراض مهم است. زوربا به دنبال توجیه عقلانی یا عاطفی فاجعه ای نیست که غیر عقلانی و بی معناست. رقص اش جلوه ایست از عدم پذیرش و تسلیم نشدن در برابر همه ی استدلالهای بی حاصل و کلیشه ای در چنین مواردی.
راوی داستان زوربا نویسنده ی جوانی است که میخواهد معدن ذغال سنگی را دوباره راه اندازی کند. زوربا که به طور تصادفی با نویسنده جوان آشنا شده، به عنوان مباشر او را یاری میکند. اما در انتها پروژه آنان شکست میخورد و همه آرزوهایشان برباد میرود.
در صحنه ی پایانی فیلمی که از روی این رمان ساخته شده(با هنرنمایی جاودانه آنتونی کویین در نقش زوربا) نویسنده جوان که دار و ندارش را از دست داده، از زوربا میخواهد به او رقص یاد دهد. این لحظه ای است که او بالاخره عمق نگرش زوربا را درک میکند و شاید میخواهد از او چگونه زیستن را فرا گیرد.
آنها در اوج نا امیدی میرقصند تا تسلیم نشوند. بدون اینکه بخواهند تلخی حادثه را با دلایل اخلاقی یا منطقی توجیه کنند.
ازخلال چنین رویکردی است که فردیت و آزادی معنا می یابد و نتیجه اش "آری" گفتن به زندگی در سخت ترین شرایط است. بی علت نیست که زوربا را با ابرمرد نیچه قیاس کرده اند.
خیلی از منتقدان رقص آنتونی کویین در صحنه ی پایانی را زیباترین رقصی میدانند که تا کنون بر پرده ی سینما جان گرفته؛ نه ازنظر مهارت های تکنیکی که از نظر حس و حالتی که هنگام رقص دارد.
گویی تنها هنگام رقص آزاد است و به معنای واقعی کلمه "رستگار".
چه دلیلی بهتر از این برای رقصیدن
🆔 @SayehSokhan
Telegram
attach 📎
بازی ابزار یادگیری
ممکن است کودکان متوجه این نکته نباشند ولی بازی و تفریح ابزار مورد پسند مغز برای یادگیری است.
کودک وقتی بازی میکند ریاضی مهارتهای کلامی موسیقی و هنرهای بصری می آموزد؛
یاد می گیرد بکاود.
هیجان کشف را یاد بگیرد و از فرهنگ خودش و دیگران آگاه شود.
📚 #برشی_از_کتاب : #خلاقیت_و_تغییر
📘#نام_اصلی: #Unleash_the_creative_new_you
✍️ اثر: #دکتر_ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 13
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
ممکن است کودکان متوجه این نکته نباشند ولی بازی و تفریح ابزار مورد پسند مغز برای یادگیری است.
کودک وقتی بازی میکند ریاضی مهارتهای کلامی موسیقی و هنرهای بصری می آموزد؛
یاد می گیرد بکاود.
هیجان کشف را یاد بگیرد و از فرهنگ خودش و دیگران آگاه شود.
📚 #برشی_از_کتاب : #خلاقیت_و_تغییر
📘#نام_اصلی: #Unleash_the_creative_new_you
✍️ اثر: #دکتر_ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 13
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
🌅 وقتی ارنست چگوارا را در پناهگاهش باکمک چوپان خبرچین دستگیر کردند...یکی از چوپان پرسید:چرا خبرچینی کردی درحالی که چگوارا برای آزادی شماها مبارزه میکرد!!؟
👈🏻چوپان جواب داد که او باجنگهایش گوسفندان مرا میترساند!
🌅بعداز مقاومت محمدکریم درمقابل فرانسویها در مصر و شکست او، قرار براعدامش شد، که ناپلئون او را فراخواند و گفت:
👈🏻سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه میکرد، من به تو فرصتی میدهم تا ده هزارسکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی...
👈🏻محمدکریم گفت:من الآن این پول را ندارم اما صدهزارسکه از تاجران میخواهم، میروم تهیه میکنم و باز میگردم...
👈🏻محمدکریم به مدت چندروز در بازارها با زنجیر برای تهیه پول گردانیده میشد اما هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت ازادی او نبود و حتی بعضی طلبکارانه میگفتند که با جنگهایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد پس نزد ناپلئون برگشت.!!
👈🏻ناپلئون به او گفت:
چاره ایی جز اعدام تو ندارم، نه بخاطر کشتن سربازهایم، بلکه بدلیل جنگیدن برای مردمی که پول را مقدم بر وطن خود میدانند.
🌅محمد رشید میگوید:
👈🏻آدم دانا که برای جامعه ای نادان مجاهدت میکند مانند کسی است که خودش را آتش میزند تا روشنایی را برای آدم نابینافراهم سازد!!
🌅 اين همان حكايت سقراط است كه ويل دورانت در پايان داستانش وقتي او را جام شوكران مي دهند و مي كشند، مي گويد:
👈🏻« بدا به حال آدمي كه بخواهد جامعه اي را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش فرا رسيده باشد، بيداركند!!! »
🆔 @sayehsokhan
👈🏻چوپان جواب داد که او باجنگهایش گوسفندان مرا میترساند!
🌅بعداز مقاومت محمدکریم درمقابل فرانسویها در مصر و شکست او، قرار براعدامش شد، که ناپلئون او را فراخواند و گفت:
👈🏻سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای آزادی وطنش مبارزه میکرد، من به تو فرصتی میدهم تا ده هزارسکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی...
👈🏻محمدکریم گفت:من الآن این پول را ندارم اما صدهزارسکه از تاجران میخواهم، میروم تهیه میکنم و باز میگردم...
👈🏻محمدکریم به مدت چندروز در بازارها با زنجیر برای تهیه پول گردانیده میشد اما هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت ازادی او نبود و حتی بعضی طلبکارانه میگفتند که با جنگهایش وضعیت اقتصادی را نابسامان کرد پس نزد ناپلئون برگشت.!!
👈🏻ناپلئون به او گفت:
چاره ایی جز اعدام تو ندارم، نه بخاطر کشتن سربازهایم، بلکه بدلیل جنگیدن برای مردمی که پول را مقدم بر وطن خود میدانند.
🌅محمد رشید میگوید:
👈🏻آدم دانا که برای جامعه ای نادان مجاهدت میکند مانند کسی است که خودش را آتش میزند تا روشنایی را برای آدم نابینافراهم سازد!!
🌅 اين همان حكايت سقراط است كه ويل دورانت در پايان داستانش وقتي او را جام شوكران مي دهند و مي كشند، مي گويد:
👈🏻« بدا به حال آدمي كه بخواهد جامعه اي را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش فرا رسيده باشد، بيداركند!!! »
🆔 @sayehsokhan
🌹عزیزان همراه درود
فردا روز بیستم تیرماه کلیه محصولات نشر #سایه_سخن در سایت sayehsokhan.com با #بیست_درصد #تخفیف به فروش میرسد
جهت دسترسی بهتر میتوانید روی دکمه های پایین کلیک کنید👇
@SayehSokhan
فردا روز بیستم تیرماه کلیه محصولات نشر #سایه_سخن در سایت sayehsokhan.com با #بیست_درصد #تخفیف به فروش میرسد
جهت دسترسی بهتر میتوانید روی دکمه های پایین کلیک کنید👇
@SayehSokhan
Audio
Mousa Malekian
📚 #برشی_از_کتاب #هر_روز_به_سوی_تو_می_آیم
✍️ اثر: #جی_پی_واسوانی
👌 ترجمه: #فریبا_مقدم
📇 ناشر: #نشر_دایره
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
🆔 @SayehSokhan
✍️ اثر: #جی_پی_واسوانی
👌 ترجمه: #فریبا_مقدم
📇 ناشر: #نشر_دایره
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
🆔 @SayehSokhan
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
یکی از آرزوهای تحقق نیافته ام را انتخـاب کنم و در جهت تحقق آن گام بردارم.
🌷 @Sayehsokhan 🌷
یکی از آرزوهای تحقق نیافته ام را انتخـاب کنم و در جهت تحقق آن گام بردارم.
🌷 @Sayehsokhan 🌷
Forwarded from محمد درویش
🔵به جمع این ۱۰ نفر پیوسته و در تغییر روزگارِ خود موثر باشید!🔵
🇮🇷: @darvishnameh
1⃣ تهران در حال فروریختن است؛ نه فقط از جنبه زیگونگی و چشم انداز منظر و نه فقط آلودگی هوا، ترافیک، فرونشست زمین، کمبود آب، آلودگی صوتی، آلودگی نوری، تراکم فروشی، کم تحرکی، افزایش نزاع های خیابانی، طلاق، بزهکاری، اعتیاد و ... بلکه مهم تر از همه، جاری شدن روح تسلیم، وندالیسم و بی تفاوتی حاکم بر اغلب ماست! انگار همه در نهایت ناامیدی منتظریم تا قرعه مرگ به نام ما خورده، احضار شده و خلاص شویم از این همه ناتوانی، امیدکُشی، نخودی بودن و نادیده شمرده شدن ...
2⃣ ما ۱۰ نفر امضاء کنندگان این نامه به کمیسیون محیط زیست، سلامت و خدمات شهری شورای شهر تهران، اما رویه دیگری را برگزیده و می خواهیم سهم خود را در تغییر ایفا کنیم. تغییر با نخستین گام آغاز می شود ... براین باوریم که اگر این نخستین گام را صبورانه، پرشمار و راسخ برداریم، قدرت تغییرناپذیران سرانجام شکسته خواهد شد.
3⃣ هموطنان عزیزِ مقیم خارج از تهران! تصور نکنید که #باغ_تراشی، #خودرومحوری، #آلودگی و نابودی پوشش های ارزشمند گیاهی، فقط در تهران در حال وقوع است؛ حمایت از محتوای این نامه با شماری بیشتر از هموطنان، به مفهوم آن است که قصه تلخ تهران در اصفهان، اهواز، مشهد، کرج، تبریز، اراک، قزوین، همدان، شیراز، ارومیه، زنجان، بندعباس، زاهدان، خرم آباد، کرمانشاه، سنندج، بیرجند، زابل، کرمان، سیرجان و دیگر سکونتگاه های وطن تکرار نخواهد شد.
4⃣ لطفاً متن این نامه را در نشانی زیر با دقت بخوانید و اگر با آن موافقید، با درج نام و رایانامه خود، امضاء کرده و به اشتراک نهید تا بر شمار حامیانش افزوده شود:
👇
https://chn.ge/2IOE3P1
#ما_تهران_را_دوباره_میسازیم
🇮🇷: @darvishnameh
1⃣ تهران در حال فروریختن است؛ نه فقط از جنبه زیگونگی و چشم انداز منظر و نه فقط آلودگی هوا، ترافیک، فرونشست زمین، کمبود آب، آلودگی صوتی، آلودگی نوری، تراکم فروشی، کم تحرکی، افزایش نزاع های خیابانی، طلاق، بزهکاری، اعتیاد و ... بلکه مهم تر از همه، جاری شدن روح تسلیم، وندالیسم و بی تفاوتی حاکم بر اغلب ماست! انگار همه در نهایت ناامیدی منتظریم تا قرعه مرگ به نام ما خورده، احضار شده و خلاص شویم از این همه ناتوانی، امیدکُشی، نخودی بودن و نادیده شمرده شدن ...
2⃣ ما ۱۰ نفر امضاء کنندگان این نامه به کمیسیون محیط زیست، سلامت و خدمات شهری شورای شهر تهران، اما رویه دیگری را برگزیده و می خواهیم سهم خود را در تغییر ایفا کنیم. تغییر با نخستین گام آغاز می شود ... براین باوریم که اگر این نخستین گام را صبورانه، پرشمار و راسخ برداریم، قدرت تغییرناپذیران سرانجام شکسته خواهد شد.
3⃣ هموطنان عزیزِ مقیم خارج از تهران! تصور نکنید که #باغ_تراشی، #خودرومحوری، #آلودگی و نابودی پوشش های ارزشمند گیاهی، فقط در تهران در حال وقوع است؛ حمایت از محتوای این نامه با شماری بیشتر از هموطنان، به مفهوم آن است که قصه تلخ تهران در اصفهان، اهواز، مشهد، کرج، تبریز، اراک، قزوین، همدان، شیراز، ارومیه، زنجان، بندعباس، زاهدان، خرم آباد، کرمانشاه، سنندج، بیرجند، زابل، کرمان، سیرجان و دیگر سکونتگاه های وطن تکرار نخواهد شد.
4⃣ لطفاً متن این نامه را در نشانی زیر با دقت بخوانید و اگر با آن موافقید، با درج نام و رایانامه خود، امضاء کرده و به اشتراک نهید تا بر شمار حامیانش افزوده شود:
👇
https://chn.ge/2IOE3P1
#ما_تهران_را_دوباره_میسازیم
Change.org
Sign the Petition
نامه به شورای شهر تهران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🧠 ذهن آگاهی یک ورزش مناسب برای ذهن های خسته از هجوم افکار...
#آندیا_عباسیان
#روانشناس_مشاور
@andiaabbasian
🆔 @sayehsokhan
#آندیا_عباسیان
#روانشناس_مشاور
@andiaabbasian
🆔 @sayehsokhan
💠برخورد پیامبر با زنِ خواننده مشرک
🔹 ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
– ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
- ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
– ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامهای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم.
– ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
– ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمیآید، فراموش خاص و عام شدهام، به سختی زندگی میکنم.
🔸 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
🔹عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ!
ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است.
ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!
🔺ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟
📚 منبع: علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ۱۳۹۱، به نقل از ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﯿﺎﻥ،۹/۲۷۰
🆔 @OtaQe_Khabar
🆔 @sayehsokhan
🔹 ﺳﺎﺭه، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ. ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
– ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
- ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﻧﻪ
– ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪهﺍﯼ؟
– ﺷﻤﺎ همیشه ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎه ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎنی ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪهﺍﻡ، ﺁﻣﺪهﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ؛ نه جامهای دارم، نه مرکبی و نه پولی که زندگی ام را بگذرانم.
– ﺗﻮ ﮐﻪ در مکه روزگاری ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻥِ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ، ﭼﻄﻮﺭ شد که ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟
– ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯهﺧﻮﺍﻧﯽ سراغ من نمیآید، فراموش خاص و عام شدهام، به سختی زندگی میکنم.
🔸 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ. ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ.
🔹عجیب ﺭﻭﺍیتی است! هم عجیب و هم ﻏﺮﯾﺐ!
ﯾﮑﯽ ﺍینکه ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪه ﺑﻮﺩه، ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ هم ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎه ﺍﻭ ﺑﻮﺩه است.
ﺩﻭﻡ ﺍینکه ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪه ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ، ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺳﻮﻡ اینکه ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ!
🔺ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ تو ﺍﺳﺖ؟
📚 منبع: علامه ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺹ ۲۳۲، ﻧﺸﺮ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ۱۳۹۱، به نقل از ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﯿﺎﻥ،۹/۲۷۰
🆔 @OtaQe_Khabar
🆔 @sayehsokhan
خطر کنید تا خلاق شوید!
ابزار ارزشمند دیگری در این جستجو برای یافتن خلاقیت، شجاعت خطر کردن و آزمودن احتمالات تازه است.
باید آغوش خود را به روی احتمالات گشود.
هرگز نمی دانید ایده ها چه وقت سر و کله شان پیدا می شود.
📚 #برشی_از_کتاب : #خلاقیت_و_تغییر
📘#نام_اصلی: #Unleash_the_creative_new_you
✍️ اثر: #دکتر_ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 12
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
ابزار ارزشمند دیگری در این جستجو برای یافتن خلاقیت، شجاعت خطر کردن و آزمودن احتمالات تازه است.
باید آغوش خود را به روی احتمالات گشود.
هرگز نمی دانید ایده ها چه وقت سر و کله شان پیدا می شود.
📚 #برشی_از_کتاب : #خلاقیت_و_تغییر
📘#نام_اصلی: #Unleash_the_creative_new_you
✍️ اثر: #دکتر_ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 12
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
#یک_دقیقه_مطالعه 📚
اگر می خواهید تندرست بمانید :
1. احساساتتان را بیان کنید.
هیجانات و احساساتی که سرکوب یا پنهان شده باشند به بیماریهایی نظیر ورم معده، زخم معده، کمر درد و درد ستون فقرات منجر میشوند.
سرکوبی احساسات به مرور زمان حتی میتواند به سرطان هم بیانجامد. در آن زمان است که ما به سراغ یک محرم میرویم و رازها و خطاهای خود را با او در میان میگذاریم! گفتگو، صحبت کردن، کلمات وسیله درمانی قدرتمندی هستند.
2. تصمیمگیری کنید.
افراد دو دل و مردد دچار دلهره و اضطراب هستند. دو دلی و بیتصمیمی باعث میشود که مشکلات و نگرانیها روی هم انباشته شوند. تاریخ انسان بر اساس تصمیمگیریها ساخته شده است. تصمیمگیری دقیقاً به معنی چشمپوشی آگاهانه از بعضی مزایا و ارزشها برای به دست آوردن بعضی دیگر است.
افراد مردد در معرض بیماریهای معدی، دردهای عصبی و مشکلات پوستی قرار دارند.
3.به دنبال راه حلها باشید.
افراد منفی، مشکلات را بزرگ میکنند و راه حلها را نمییابند. آنها غم و غصه، شایعه و بدبینی را ترجیح میدهند. روشن کردن یک کبریت بهتر از تاسف خوردن از تاریکی است. زنبور، موجود کوچکی است اما یکی از شیرینترین چیزهای جهان را تولید میکند. ما همانی هستیم که میاندیشیم. افکار منفی باعث تولید انرژی منفی میشوند که آنها نیز به نوبه خود تبدیل به بیماری میگردند.
4. در زندگی اهل تظاهر نباشید.
کسی که واقعیت را پنهان نگاه میدارد، تظاهر میکند و همیشه میخواهد راحت و خوب و کامل به نظر دیگران برسد، در واقع بار سنگینی را بر دوش خود قرار میدهد. مثل یک مجسمه برنزی با پایههای گِلی. هیچ چیز برای سلامتی بدتر از نقاب به چهره داشتن و زندگی کردن با تظاهر نیست. این گونه افراد زرق و برق زیاد و ریشه و مایه اندکی دارند و مقصد آنها داروخانه، بیمارستان و درد است.
5. واقعیتها را بپذیرید.
سرباز زدن از پذیرش واقعیتها و عدم اتکاء به نفس، ما را از خودمان بیگانه میسازد. هسته اصلی یک زندگی سالم، یکی بودن و رو راست بودن با خود است. کسانی که این را نمیپذیرند، حسود، مقلد، مخرب و رقابت طلب میشوند. پذیرفتن انتقادها، کاری عاقلانه و ابزار درمانی خوبی است.
6. اعتماد کنید.
کسانی که به دیگران اعتماد ندارند نمیتوانند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنند و نمیتوانند رابطه پایدار و عمیقی با دیگران به وجودآورند!
📕 هنر تندرست ماندن
✍🏻 #دکتر_دراتسیو_وارلا
📚 @zendegi_noghte_sarekhat
🆔 @sayehsokhan
اگر می خواهید تندرست بمانید :
1. احساساتتان را بیان کنید.
هیجانات و احساساتی که سرکوب یا پنهان شده باشند به بیماریهایی نظیر ورم معده، زخم معده، کمر درد و درد ستون فقرات منجر میشوند.
سرکوبی احساسات به مرور زمان حتی میتواند به سرطان هم بیانجامد. در آن زمان است که ما به سراغ یک محرم میرویم و رازها و خطاهای خود را با او در میان میگذاریم! گفتگو، صحبت کردن، کلمات وسیله درمانی قدرتمندی هستند.
2. تصمیمگیری کنید.
افراد دو دل و مردد دچار دلهره و اضطراب هستند. دو دلی و بیتصمیمی باعث میشود که مشکلات و نگرانیها روی هم انباشته شوند. تاریخ انسان بر اساس تصمیمگیریها ساخته شده است. تصمیمگیری دقیقاً به معنی چشمپوشی آگاهانه از بعضی مزایا و ارزشها برای به دست آوردن بعضی دیگر است.
افراد مردد در معرض بیماریهای معدی، دردهای عصبی و مشکلات پوستی قرار دارند.
3.به دنبال راه حلها باشید.
افراد منفی، مشکلات را بزرگ میکنند و راه حلها را نمییابند. آنها غم و غصه، شایعه و بدبینی را ترجیح میدهند. روشن کردن یک کبریت بهتر از تاسف خوردن از تاریکی است. زنبور، موجود کوچکی است اما یکی از شیرینترین چیزهای جهان را تولید میکند. ما همانی هستیم که میاندیشیم. افکار منفی باعث تولید انرژی منفی میشوند که آنها نیز به نوبه خود تبدیل به بیماری میگردند.
4. در زندگی اهل تظاهر نباشید.
کسی که واقعیت را پنهان نگاه میدارد، تظاهر میکند و همیشه میخواهد راحت و خوب و کامل به نظر دیگران برسد، در واقع بار سنگینی را بر دوش خود قرار میدهد. مثل یک مجسمه برنزی با پایههای گِلی. هیچ چیز برای سلامتی بدتر از نقاب به چهره داشتن و زندگی کردن با تظاهر نیست. این گونه افراد زرق و برق زیاد و ریشه و مایه اندکی دارند و مقصد آنها داروخانه، بیمارستان و درد است.
5. واقعیتها را بپذیرید.
سرباز زدن از پذیرش واقعیتها و عدم اتکاء به نفس، ما را از خودمان بیگانه میسازد. هسته اصلی یک زندگی سالم، یکی بودن و رو راست بودن با خود است. کسانی که این را نمیپذیرند، حسود، مقلد، مخرب و رقابت طلب میشوند. پذیرفتن انتقادها، کاری عاقلانه و ابزار درمانی خوبی است.
6. اعتماد کنید.
کسانی که به دیگران اعتماد ندارند نمیتوانند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنند و نمیتوانند رابطه پایدار و عمیقی با دیگران به وجودآورند!
📕 هنر تندرست ماندن
✍🏻 #دکتر_دراتسیو_وارلا
📚 @zendegi_noghte_sarekhat
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصنیف شاد و بسیار زیبا تقديم
به تك تك شما ياران جان...🌸🍃
••❥ @berke_ashegi
🆔 @sayehsokhan
به تك تك شما ياران جان...🌸🍃
••❥ @berke_ashegi
🆔 @sayehsokhan
💥خبر خوب💥
همراهان عزیز درود🌹
کتاب #افسانه_خوشبختی نوشته #دکتر_ویل_ادواردز از امروز در سایت سایه سخن قابل تهیه است.
🆔 @SayehSokhan
همراهان عزیز درود🌹
کتاب #افسانه_خوشبختی نوشته #دکتر_ویل_ادواردز از امروز در سایت سایه سخن قابل تهیه است.
🆔 @SayehSokhan