نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.79K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
نشر سایه سخن
برای دیدن خانواده بعد از ۱۶ سال دوری به ایران رفته بودم، یک روز که با اتومبیل برادرم بودم، در یکی از خیابان‌های شلوغ تهران پسری ۱۴ - ١۵ ساله اجازه گرفت تا شیشۀ ماشین را تمیز کند ... به او اجازه دادم و اتفاقأ کارش هم خیلی تمیز بود، یک 20 دلاری به او دادم با…
عزیزان همراه.. درود🙏🏻🌹
بیش از یک ساله که با کانال آقای کامران حمیدی @hamkam42 آشنام. تقریبا هر روز تقریبا همه ی پُست هاشو می خونم و سلیقه شو در انتخاب پُست هاش واقعا تحسین می کنم.

اون پُست هاییش که بهم خیلی حس خوب میده و احساس می کنم، خوبه که دیگران هم بخونن رو یا در اینجا یا در کانال شخصیم @yekmalekian منتقل می کنم.
و اگر تعداد کمی از پست هاش رو با شما همخوان می کنم، فقط به خاطر اینه که انبوه پست های کانال، نتیجه ی عکس نده و آزاردهنده نباشه.

بگذریم... امروز وسط کارام با خوندن این پُست، هم خیلی حالم خوب شد هم حسابی بغض کردم و کمی هم اشک ریختم.
خواستم بگم
اگه شما هم دلتون میخواد پای حرفای یکی بشینید که "خودشه" و به قدر وسعش داره تلاش می کنه که زندگی دیگرانو غنی تر کنه،
شما هم مثل من دنبالش کنید.
فکر کنم پشیمون نمی شید.

ارادتمند
موسا ملکیان
🆔 @SayehSokhan
💬راز حیرت انگیز ناپلئون هیل

نخست : مقدار دقیق پولی را که می خواهید، در ذهن خود مشخص کنید، نگویید: «من پول بسیاری می خواهم»، مقدار آن را مشخص کنید. (مشخص بودن، دلیل روان شناختی دارد که در فصل بعدی توصیف خواهد شد).

دوم : مشخص کنید در ازای پولی که می خواهید، قصد دارید چه بدهید. (نمی شود چیزی ندهید، ولی چیزی بگیرید).

سوم : تاریخ دقیقی را تعیین کنید که نشان دهد چه وقت این میزان پول می خواهید.

چهارم : برنامۀ مشخصی برای عملی کردن میل خود ایجاد کنید و چه آماده باشید چه نباشید، فوراً به عملی کردن این برنامه بپردازید.

پنجم : گزارش روشن، مختصر و مفیدی از مقدار پولی که می خواهید به دست آورید، تهیه کنید؛ تاریخ دقیقی را برای دستیابی به آن مشخص کنید؛ تعیین کنید به ازای پولی که می خواهید، قصد دارید چه چیزی بدهید و برنامه ای را که به کمک آن می خواهید به جمع آوری آن میزان پول بپردازید، به روشنی توضیح دهید.

ششم : گزارش مکتوب خود را روزی دوبار با صدای بلند بخوانید؛ یکبار قبل از خواب و یکبار بعد از بیداری. وقتی آن را می خوانید، خودتان را مالک پول ببینید و آن را احساس کنید و باور داشته باشید.

هفتم : اقدام کنید و متعهد شوید که همیشه در حال حرکت باشید. اطمینان حاصل کنید که هر روز حداقل یک گام به سمت هدف خود بردارید.

📚 #برشی_از_کتاب : #رازهای_ثروتمندان
✍️ اثر: #دکتر_ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 15
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
زندگی خلاصه ایست از ناخواسته به دنیا آمدن، ناگهان بزرگ شدن، مخفیانه گریستن، دیوانه وار عشق ورزیدن، و عاقبت در حسرت آنچه دل می خواهد و منطق نمی پذیرد، مُردن....
🆔 @sayehsokhan
والدینی که حاضر باشند ناراحتی، خشم و قهر فرزند خود را تحمل کنند ولی همچنان محکم او را در مسیر مسئولیت پذیری نگهدارند، در حقیقت درسی به او می دهند که در تمام زندگی کمکش خواهد کرد.
والدینی که چنین کاری نمی کنند، در حقیقت سرمشقی برای مسئولیت گریزی آینده او در اختیارش می گذارند؛ الگویی که کودک را از ارضای نیازهایش، و به تبع آن، از احساس ارزشمندی باز می دارد.
صفحه 85 کتاب واقعیت درمانی
اثر ویلیام گلسر
انتشارات: سایه سخن
🆔 @sayehsokhan
🔊فایل صوتی

سخنرانی #مصطفی_ملکیان

#کتاب #حیات_معنوی ، کتابی به تألیف اِوِلین آندرهیل است که از دیدگاه عرفان مسیحیت به حقایق والای معنوی در زندگی هر روزه می پردازد.
این کتاب به سه ویژگی روحانی اشاره دارد که به نظر مصطفی ملکیان پاداش نهایی اخلاقی زیستن است.
آن سه ویژگی عبارتند از:

1) طمأنینه
2) ملاطفت
3) قوت قلب

این کتاب ترجمه ی خانم سیمین صالح است و با ویراستاری مصطفی ملکیان در نشر شور به چاپ رسیده است.

رمان بار هستی میلان کوندرا، از رمان های توصیه ای ملکیان است که در آن ویژگی روحانی طمأنینه برجسته شده است.
این رمان با ترجمه ی پرویز همایون پور در انتشارات قطره منتشر شده است.
🆔 @Sayehsokhan
📆 دوشنبه ۱۸ تیر ۹۷

#ازفلاسفه
#سنکا
🆔 @SayehSokhan
در #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
تلاشهای خود را تحسین کنم و با خود مهربان باشم.
🌷 @Sayehsokhan 🌷
انزو(ژان رنو):
هفده سالم بود، عاشقش بودم
حتی سعی کردم براش بمیرم، دو سال بعد
حتی اسمشم یادم نمیومد.
"زمان همه چیزو پاک می کنه"!

The Big Blue - 1988
@grayart
🆔 @sayehsokhan
آدم وقتی فقیر میشود، خوبیهایش هم حقیر میشوند؛
اما کسی که زر دارد یا زور دارد، عیب هایش هم هنر دیده میشوندو چرندیاتش هم حرف حسابی به حساب می آیند...

"علی شریعتی"

🆔 @Mr_FarshidTEXT
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در نکوهش چاپلوسی،
در ستایش وطن دوستی های مبالغه آمیز!

#روانشناسي
#مدرسه_زندگي

ترجمه و صدا: ایمان فانی
@persianschooloflife
🆔 @SayehSokhan
AUD-20180705-WA0002.mp3
Unknown Artist
صحبت های بی پرده و جنجالی دکتر فاضلی استادجامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی تهران در مورد وضعیت امروز ایران،، وراه حل خروج ازاین معضلات.
🆔 @sayehsokhan
- طنزپرداز آمریکایی ترامپ را سر کار گذاشت!


• خبر زیر را بخوانید:
«طنزپرداز آمریکایی ‹‹جان ملندز››، در تماس تلفنی با رئیس‌جمهور آمریکا خود را یک سناتور دموکرات جا زد. وی ابتدا باکاخ سفید تماس گرفته و خواستار گفتگوی تلفنی ‹‹باب منندز›› سناتور دموکرات از ایالت نیوجرسی با ترامپ شد. پس از هماهنگی‌های منشی کاخ سفید، در حالیکه ترامپ در هواپیما بود با تلفن این طنزپرداز تماس گرفته و او را به تلفن ترامپ وصل کردند. ترامپ در این گفتگو در حالیکه هویت دروغین این طنزپرداز را باور کرده و وی را ‹‹باب›› خطاب می کرد، به پروندهٔ فساد اخلاقی او در سنا اشاره کرده و تبرئه شدن وی را تبریک گفت!»

حافظ می‌گوید:
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگوئی
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند

البته که فردی چون ترامپ محرک خوبی برای انواع طنز است اما اینکه یک طنز پرداز این جسارت و اعتماد به نفس و البته خیال راحت را دارد که بلندپایه‌ترین و قدرتمندترین مقام اجرایی کشورش را سرکار هم بگذارد به نوبهٔ خودش قابل تأمل است. در این میان ذوق‌زدگی سایت‌ها و خبرگزاری‌های داخلی، از سرکار گذاشتن رییس جمهور آمریکا و غفلت از وجه دیگر ماجرا، آدم را یاد تجاهل العارف ‹‹گورباچف›› در دیدار با ریگان می‌اندازد؛ ‹‹جرج شولتز›› وزیر وقت خارجه آمریکا درمصاحبه‌ای در این‌باره می‌گوید:

گورباچف می‌دانست که کشورش با ارزشهای کمونیستی که برای مردم خمیرمایه جوک و شوخی شده است دچار چه وضعیت اسف‌باری شده است. او امید داشت مصالحه با آمریکا وتمرکز بر مشکلات داخلی، اندکی این وضعیت را بهبود بخشد حال آنکه خوب فهمیده بود که شوروی بخاطر ریشخند به دموکراسی چه تاوان سختی را در پیش دارد. یادم هست که پرزیدنت ریگان در همان جلسهٔ اول به گورباچف گفت: ‹‹چیزی که یک ملت نیاز دارد آزادی بیان و دموکراسی است، مثلاً هر شهروند آمریکایی می‌تواند به دفتر من بیاید و به راحتی از ریگان انتقاد کند››. گورباچف که فکر می‌کرد خیلی بامزه است، درجواب گفت: ‹‹برخلاف نظر شما، شوروی با دموکراسی و آزادی بیان بیگانه نیست، در شوروی هم مردم می توانند به دفتر من بیایند و به راحتی از ریگان انتقاد کنند!››

- سهند ایرانمهر
ـــــــــــــــــ

•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
bit.ly/2Ns02P0
🆔 @sayehsokhan
اقتصاد و استرس

اقتصاد از دیگر عوامل استرس زا است.
کشور ما مقروض است؛ بسیاری از آمریکایی‌ها مقروض هستند؛ قیمت‌های سرسام‌آور بنزین و مسکن و حتی قیمت غذا بسیاری از آمریکایی ها را مجبور کرده است شغل‌هایی برگزینند که نه فقط رضایت‌بخش نیستند بلکه یکنواخت و کسل کننده هم هستند.

آنها به این کارها می پردازند زیرا به پول احتیاج دارند.
امروزه مهم این است که دست پر به خانه برگردید نه اینکه یک حرفه ای رویایی داشته باشید.

📚 #برشی_از_کتاب : #ماهور_زندگی
📘#نام_اصلی: #How_to_eliminate_stress_and_anxiety_from_your_life
✍️ اثر: #دکتر_ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 11
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
📆 سه‌شنبه ۱۹ تیر ۹۷

#ازفلاسفه
#سقراط
🆔 @SayehSokhan
در #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
خود را از همه شک ها و تردیدها و کارهای انجام نداده ام برهانم و مصمم و شادمان به مسیرم ادامه دهم.
🌷 @Sayehsokhan 🌷
ساعت دو و بیست دقیقه‌ی دیشب یک صدای بلند از آن سمت خانه بلند شد. آن‌قدر بلند بود که حس کردم یک بار قابلمه‌ی مسی خالی کرده‌اند کف خانه. شک نداشتم که دزد آمده و می‌خواهد نداشته‌هایم را ببرد. از زیر تخت، چوب بیس‌بال را کشیدم بیرون. پنج سال پیش یک فروشگاه لوازم ورزشی حراج زده بود به چوب بیس‌بال‌هایش. من هم یکی خریدم. اصولا حراج فروشگاه‌ها، چهارچوب نیازهای من را مشخص می‌کنند. وگرنه من تا همین امروز حتی یک بار هم بیس‌بال بازی نکرده‌ام و تقریبا از این ورزش متنفرم. از همان وقت که خریدمش گذاشتم زیر تخت برای شبی که دزد بیاید و با آن لت و پارش کنم و از کیان خانه و خانواده دفاع کنم. بعد یادم افتاد به بیست سال پیش که رفته بودیم اسکاتلند. آن‌‌وقت‌ها هنوز وضعیت اقتصاد به اندازه‌ی امروز خوب نبود و عموما کارمندان دون‌پایه با چلاندن ته جیب‌شان می‌توانستند بروند اروپا. ما هم با پوند هزار و چهارصد تومانی رفتیم اسکاتلند. آن‌جا هم چهارچوب نیازها و سطح هدایایی که باید بخریم را حراج فروشگاه‌ها تعیین می‌کرد. همین شد که یک چوب گلف خریدم. حراج بود وگرنه نه خودم گلف بازی کرده بودم و نه حتی توی عمرم کسی که گلف بلد باشد را دیده بودم. با بدبختی آوردمش تهران و گذاشتمش زیر تخت‌خواب برای روز مبادا. مثلا برای روزی که مهمان باکلاس بیاید خانه‌مان و چوب را آویزان کنم به دیوار جهت فخر فروشی. یا برای روزی که دزد بیاید و با چوب گلف صورتش را حلیم کنم. اما هیچ وقت پیش نیامد.
بعد یاد بیست و دو سال پیش افتادم. سر خیابان تخت‌طاووس منتظر تاکسی بودم. یک پیکان کوبید به پشت یک ماتیز صورتی. راننده ماتیز زن بود. آمد بیرون و دید صندوق نداشته‌ی ماتیز، نداشته‌تر شده. عصبانی شد. به راننده پیکان گفت حواست کجاس؟ راننده پیکان هر یک حرف بی‌ربطی زد که من تکرارش نکنم بهتر است. راننده ماتیز هم جلدی پرید از زیر صندلی یک عصایی آورد بیرون و گرفت بالای سرش که مثلا طرف را حلیم کند. راننده پیکان سینه را داد جلو و چهار تا فحش جدید و ابتکاری داد. عصایی هم توی دست زن مانده بود بالا و جرات پائین آمدن نداشت. آخرش هم نزد. ماندند تا پلیس بیاید.
بعد یاد بیست شب پیش افتادم که از فرط ملامل‌انگیزی زمانه، افتاده بودم توی یوتیوب و ویدئوهای چرند تماشا می‌کردم. یکی از ویدئوها خیلی عبرت‌انگیز بود. یک تکه از یک فیلم هندی بود. یک پلیس هندی که قهرمان فیلم بود با دست خالی گرفتار تبه‌کارها شده بود. از جیبش یک موز رسیده درآورد و پوستش را کند. بعد با همان موز پوست‌‌کنده گلوی همه‌ی تبه‌کارها را درید. خیلی خوب و مهیج.
همه‌ی این‌ها ساعت دو بیست دقیقه یادم آمد و به یک نتیجه‌ی مبرهن رسیدم. این‌که زدن و کشتن کار من و کار هر کس نیست. اصلا هم مهم نیست که وسیله‌ی دفاعی داشته باشی یا نداشته باشی. خیلی جسارت می‌خواهد تا چوب بیس‌بال یا گلف (و یا اگر هندوستان زندگی کنید، موز) را بزنی توی سر یک موجود زنده. موجودی که گوشت و استخوان دارد. دقیقا همان نتیجه‌ای که زن ماتیزسوار به آن رسید و نزد. اما اگر جرات این کار را داشته باشی با موز هم می‌شود گلوی آدم‌ها را پاره کرد. ماجرا فقط جسارت گرفتن جان است. این‌که دل آدم چقدر گنده باشد وگرنه سایز بازو خیلی مهم نیست. مثل قاضی‌هایی که حکم اعدام یا شلاق می‌دهند. فقط یک دل گنده دارند و یک خودکار و کاغذ. همین.
بابت همین هم چوب بیس‌بال را سُر دادم سر جای اولش. ملحفه را کشیدم روی خودم و تا صبح با قلبی مطمئن خوابیدم. چون یک جایی خوانده‌ام که دزدها مثل خرس‌ هستند. تنها راه رهایی از دست‌شان این است که آدم خودش را بزند به خواب و مردن. برای من که جواب داد.

✍️ #فهیم_عطار
🆔 @SayehSokhan
💢 به نظرم تمام مسائل و مشکلاتمان ناشی از این است که سه پدیده اساسی زندگیمان یعنی عشق ، مرگ و تنهایی را نمی شناسیم. #مصطفی_ملکیان
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیو: فقیرترین رئیس‌جمهور دنیا که با فولکس قورباغه‌ای تردد می‌کند!

صرفا جهت اطلاع:
www.sje.ir
@serfan_jahate_ettela
🆔 @sayehsokhan
در ارتباط با رخداد این روزهامون پیشنهاد می‌کنم این متن را بخوانید 👇👇
ارسالی از جناب آقای عنایتی

💬 #رقص زوربا

رقص یکی از هنرهای هفتگانه است. فیلسوفان و اندیشمندان جملات قصار زیادی درباره ی این هنر گفته اند. ازجمله : "ملتی که نرقصد بیمار است. "علیرغم همه محدودیت ها و ممنوعیت ها شاید تقریبا هیچ ملتی در دنیا نباشد که مردمانش نرقصند یا رقص محلی خود را نداشته باشند. مردم عادی در مقابل تمام موانع فکری و اعتقادی، برای شاد بودن می رقصند؛ و چه دلیلی موجه تر از این؟

همه در چند نکته اشتراک دارند: رقص(مثل هر هنر دیگری) وسیله ایست برای بیان و نمایش عواطف و احساسات عمیق بشری ،

رمان "زوربا ی یونانی" نوشته نیکوس کازانتراکیس، برگرفته از زندگی شخصیتی واقعی است به همین نام؛ زوربا مردی است که با وجود ظاهر خشن و زمختش، عواطف نیرومندی دارد. به هیچ دین و مسلکی پایبند نیست جز اینکه باید شاد بود و در لحظه زندگی کرد.

زوربا سنتور مینوازد و عاشق رقص است. باورش به زیستن در لحظه، به معنای بی مسئولیتی در قبال دیگران نیست، چون در سخت ترین شرایط به یاری دیگران می شتابد.

رقص زوربا تنها برای شاد بودن نیست. زوربا هنگامی که پسر کوچکش را بخاطر بیماری از دست میدهد، سه شبانه روز می رقصد تا اینکه از هوش میرود. او عزیزترین موجود زندگی‌اش را از دست داده ولی میرقصد؛ نه برای نمایش درد و اندوهش، و نه به قصد یکی شدن با هستی و پذیرفتن تقدیر.
رقص زوربا معنایی عرفانی، فلسفی یا هنری ندارد که از طریق آن بخواهد دردش را تسکین بدهد. رقص او اعتراضی است علیه هر آنچه نامش تقدیر، مشیت، منطق و تصادف است.
حتی حرکتی آگاهانه برای بیان اعتراض نیست، بلکه واکنشی است طبیعی به یک مصیبت.

هرچند سرانجام بی هوش میشود و چاره ای جز پذیرش واقعیت و قبول شکست ندارد، ولی نفس این اعتراض مهم است. زوربا به دنبال توجیه عقلانی یا عاطفی فاجعه ای نیست که غیر عقلانی و بی معناست. رقص اش جلوه ایست از عدم پذیرش و تسلیم نشدن در برابر همه ی استدلالهای بی حاصل و کلیشه ای در چنین مواردی.

راوی داستان زوربا نویسنده ی جوانی است که میخواهد معدن ذغال سنگی را دوباره راه اندازی کند. زوربا که به طور تصادفی با نویسنده جوان آشنا شده، به عنوان مباشر او را یاری میکند. اما در انتها پروژه آنان شکست میخورد و همه آرزوهایشان برباد میرود.
در صحنه ی پایانی فیلمی که از روی این رمان ساخته شده(با هنرنمایی جاودانه آنتونی کویین در نقش زوربا) نویسنده جوان که دار و ندارش را از دست داده، از زوربا میخواهد به او رقص یاد دهد. این لحظه ای است که او بالاخره عمق نگرش زوربا را درک میکند و شاید میخواهد از او چگونه زیستن را فرا گیرد.

آنها در اوج نا امیدی میرقصند تا تسلیم نشوند. بدون اینکه بخواهند تلخی حادثه را با دلایل اخلاقی یا منطقی توجیه کنند.

ازخلال چنین رویکردی است که فردیت و آزادی معنا می یابد و نتیجه اش "آری" گفتن به زندگی در سخت ترین شرایط است. بی علت نیست که زوربا را با ابرمرد نیچه قیاس کرده اند.

خیلی از منتقدان رقص آنتونی کویین در صحنه ی پایانی را زیباترین رقصی میدانند که تا کنون بر پرده ی سینما جان گرفته؛ نه ازنظر مهارت های تکنیکی که از نظر حس و حالتی که هنگام رقص دارد.

گویی تنها هنگام رقص آزاد است و به معنای واقعی کلمه "رستگار".
چه دلیلی بهتر از این برای رقصیدن

🆔 @SayehSokhan