«من مُرید نگیرم، شیخ میگیرم»
(شمس و شکارِ مولوی)
عرفای بزرگ را از منظری به دو گروه میتوان طبقهبندیکرد: گروهِ بیشماری از آنان شاگردپروراند و زمرهای دیگر، که در اقلیت نیز هستند، شاگردگریز.
شگفت آنکه مولوی و شمس با همهٔ اتّحاد جانی که داشتند از این منظر با هم تفاوتی آشکار دارند. مولانا، بهرغمِ همهٔ طعن و تعریضی که نثارِ شیخکانِ مریدپرور و مزوّر میکند، خود پیری است اگرچه وارسته اما مریدپرور. او پس از کسبِ معارف و طیّ مدارج، ترکِ وقارِ سجادهنشینی و فقاهت و دانشمندی کرد و مریدِ شمس شد. اما جانِ رقصان و پرّانِ شمس، به تنگنای مرسومِ رابطهٔ مرید و مرادی تندرنمیداد. او به روایتِ افلاکی، حتی مولانا و کسانش را از مطالعهٔ معارفِ «مولانای بزرگ» (بهاءولد) برحذرمیداشت. شمس مریدپرور نبود و چنانکه از مقالاتِ او نیز برمیآید، مولانا شکاری بوده استثنایی که صیدش کرد و به پروراندنش همتگماشت: «من مرید نگیرم؛ مرا بسیار درپیچکردند که مرید شویم و خرقه بده، گریختم. در عقبم آمدند منزلی و آنچه آوردند آنجا ریختند؛ و فایده نبود و رفتم. من مرید نگیرم. من شیخ میگیرم؛ آنگاه نه هر شیخی، شیخِ کامل!» (مقالاتِ شمس، بهتصحیحِ استاد موحّد، انتشاراتِ خوارزمی،ج ۱: ۲۲۶).
شمس جویای جانهایِ عاشق بوده نه درپیِ مراتبِ شیخی و مرادی. ازهمینرو جایی میگوید خاکِ کفشِ عاشقانِ راستین را به سرِ مشایخِ روزگار نمیدهم (۱: ۹۱). و نکته آنجا است که مولانا، این جانِ شوریده، در معیارهای مرسوم، خود شیخی کامل بود هنگامی که مریدِ شمس شد. در نگاهِ شمس، شیخْ هستی است و مریدْ نیستی؛ و مریدی که نیست نشود، مرید نباشد (ج۲: ۱۴۱).
این نکته نیز گفتنی است که شمس اگرچه به چنبرهٔ شیخی تندرنمیدهد اما درعینِحال با اعتمادِ بهنفسِ بالایی میگوید هرکه یکبار مرا ببیند، مریدیِ دیگران را رها کند (۱: ۷۴).
نیز درست است که حضورِ قاطعِ شمس، سراسرغزلیاتِ مولانا را فراگرفته، اما از دیگرسو حضورِ مولانا در مقالاتِ شمس نیز حضوری است بسیار چشمگیر. شمس به هر مناسبتی یادی از مولانا میکند و نامِ مولانا وردِ زبانِ او است. عباراتی از این دست در مقالات فراوان است:
اگر مولانا میلِ شنیدن نداشتهباشد، نمیگویم (۲: ۱۵۷). «من صدرِ اسلام، مولانا را گویم» (۱: ۱۱۱).
هرچه میشنوید از صدقهٔ سرِ حضورِ مولانا است (۲: ۱۳۱).
«با هیچ خلق سخن نگفتهام الّا با مولانا» (۲: ۱۴۱).
در رُبعِ مسکون، کسی همچون مولانا یافتنمیشود (۲: ۱۳۳).
شمس چندین بار نیز اشارهکرده، اینگونه که به هوای مولانا بازگشتهام، اگر پدرم سر از خاک برمیکرد، دمشق و حلب را به شوقِ دیدارش ترکنمیکردم (۱: ۱۶۸ و ۲: ۱۵۸).
در عبارتِ زیر به روشنی جایگاهِ
مولوی در نگاهِ شمس آشکار است:
«آبی بودم بر خود میجوشیدم و میپیچیدم و بویمیگرفتم؛ تا وجودِ مولانا بر من زد؛ روان شد؛ اکنون میرود خوش و تازه و خرّم» (۱: ۱۴۲).
احمدرضا بهرامپور
🆔 @sayehsokhan
(شمس و شکارِ مولوی)
عرفای بزرگ را از منظری به دو گروه میتوان طبقهبندیکرد: گروهِ بیشماری از آنان شاگردپروراند و زمرهای دیگر، که در اقلیت نیز هستند، شاگردگریز.
شگفت آنکه مولوی و شمس با همهٔ اتّحاد جانی که داشتند از این منظر با هم تفاوتی آشکار دارند. مولانا، بهرغمِ همهٔ طعن و تعریضی که نثارِ شیخکانِ مریدپرور و مزوّر میکند، خود پیری است اگرچه وارسته اما مریدپرور. او پس از کسبِ معارف و طیّ مدارج، ترکِ وقارِ سجادهنشینی و فقاهت و دانشمندی کرد و مریدِ شمس شد. اما جانِ رقصان و پرّانِ شمس، به تنگنای مرسومِ رابطهٔ مرید و مرادی تندرنمیداد. او به روایتِ افلاکی، حتی مولانا و کسانش را از مطالعهٔ معارفِ «مولانای بزرگ» (بهاءولد) برحذرمیداشت. شمس مریدپرور نبود و چنانکه از مقالاتِ او نیز برمیآید، مولانا شکاری بوده استثنایی که صیدش کرد و به پروراندنش همتگماشت: «من مرید نگیرم؛ مرا بسیار درپیچکردند که مرید شویم و خرقه بده، گریختم. در عقبم آمدند منزلی و آنچه آوردند آنجا ریختند؛ و فایده نبود و رفتم. من مرید نگیرم. من شیخ میگیرم؛ آنگاه نه هر شیخی، شیخِ کامل!» (مقالاتِ شمس، بهتصحیحِ استاد موحّد، انتشاراتِ خوارزمی،ج ۱: ۲۲۶).
شمس جویای جانهایِ عاشق بوده نه درپیِ مراتبِ شیخی و مرادی. ازهمینرو جایی میگوید خاکِ کفشِ عاشقانِ راستین را به سرِ مشایخِ روزگار نمیدهم (۱: ۹۱). و نکته آنجا است که مولانا، این جانِ شوریده، در معیارهای مرسوم، خود شیخی کامل بود هنگامی که مریدِ شمس شد. در نگاهِ شمس، شیخْ هستی است و مریدْ نیستی؛ و مریدی که نیست نشود، مرید نباشد (ج۲: ۱۴۱).
این نکته نیز گفتنی است که شمس اگرچه به چنبرهٔ شیخی تندرنمیدهد اما درعینِحال با اعتمادِ بهنفسِ بالایی میگوید هرکه یکبار مرا ببیند، مریدیِ دیگران را رها کند (۱: ۷۴).
نیز درست است که حضورِ قاطعِ شمس، سراسرغزلیاتِ مولانا را فراگرفته، اما از دیگرسو حضورِ مولانا در مقالاتِ شمس نیز حضوری است بسیار چشمگیر. شمس به هر مناسبتی یادی از مولانا میکند و نامِ مولانا وردِ زبانِ او است. عباراتی از این دست در مقالات فراوان است:
اگر مولانا میلِ شنیدن نداشتهباشد، نمیگویم (۲: ۱۵۷). «من صدرِ اسلام، مولانا را گویم» (۱: ۱۱۱).
هرچه میشنوید از صدقهٔ سرِ حضورِ مولانا است (۲: ۱۳۱).
«با هیچ خلق سخن نگفتهام الّا با مولانا» (۲: ۱۴۱).
در رُبعِ مسکون، کسی همچون مولانا یافتنمیشود (۲: ۱۳۳).
شمس چندین بار نیز اشارهکرده، اینگونه که به هوای مولانا بازگشتهام، اگر پدرم سر از خاک برمیکرد، دمشق و حلب را به شوقِ دیدارش ترکنمیکردم (۱: ۱۶۸ و ۲: ۱۵۸).
در عبارتِ زیر به روشنی جایگاهِ
مولوی در نگاهِ شمس آشکار است:
«آبی بودم بر خود میجوشیدم و میپیچیدم و بویمیگرفتم؛ تا وجودِ مولانا بر من زد؛ روان شد؛ اکنون میرود خوش و تازه و خرّم» (۱: ۱۴۲).
احمدرضا بهرامپور
🆔 @sayehsokhan
💠⭕️برخوردی که با پتوی کوتاه میکنید کیفیت زندگیتان را تعیین خواهد کرد!
ماریون هاوارد (نویسنده، ویراستار و ژورنالیست) یک ایده درخشان دارد و آن اینکه: زندگی مانند یک پتوی کوتاه است.
📌آن را بالا میکشید، انگشت شستتان بیرون میزند. آن را پایین میکشید، شانههایتان از سرما میلرزد.
📌آدمهای وسواسی، مدام در حال تست اندازه پتو هستند و زندگی را نمیفهمند.
📌ولی آدمهای شاد، زانوهای خود را کمی خم میکنند و شبِ راحتی را سپری میکنند.
@JaamAcademy
🆔 @sayehsokhan
ماریون هاوارد (نویسنده، ویراستار و ژورنالیست) یک ایده درخشان دارد و آن اینکه: زندگی مانند یک پتوی کوتاه است.
📌آن را بالا میکشید، انگشت شستتان بیرون میزند. آن را پایین میکشید، شانههایتان از سرما میلرزد.
📌آدمهای وسواسی، مدام در حال تست اندازه پتو هستند و زندگی را نمیفهمند.
📌ولی آدمهای شاد، زانوهای خود را کمی خم میکنند و شبِ راحتی را سپری میکنند.
@JaamAcademy
🆔 @sayehsokhan
Forwarded from سخنرانیها
🔊فایل صوتی
گفتگوی علیرضا امتیاز با مسعود زنجانی
نیچه چه میگوید؟ (فلسفهورزی با پُتک)
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
گفتگوی علیرضا امتیاز با مسعود زنجانی
نیچه چه میگوید؟ (فلسفهورزی با پُتک)
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
🎙#کتاب_صوتی: #وقتی_نیچه_گریست
✍ نویسنده: #اروین_د_یالوم
👩🏻🏫مترجم: سپیده حبیب
👨🏻💼گوینده: آرمان سلطان زاده
📻ناشر صوتی: آوانامه
📔ناشر متنی: نشر قطره
#قسمت_بیست_و_دو
@bankema
🆔 @Sayehsokhan
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
✍ نویسنده: #اروین_د_یالوم
👩🏻🏫مترجم: سپیده حبیب
👨🏻💼گوینده: آرمان سلطان زاده
📻ناشر صوتی: آوانامه
📔ناشر متنی: نشر قطره
#قسمت_بیست_و_دو
@bankema
🆔 @Sayehsokhan
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
اشتباهاتم را دوست دارم.
آنها همان تصمیماتی هستند که خودم گرفتهام
و نتیجهاش را هر چه باشد میپذیرم
اشتباهاتم را گردن کسی نمیاندازم
میپذیرم که انسانم و اشتباه میکنم
نه فرشتهام و نه شیطان
و نه انسان کامل
تا زندهام برای انتخابِ راهِ درست، فرصت هست.
وقتی زمین میخورم، بلند میشوم خود را میتکانم و ادامه میدهم
اشتباهاتم را دوست دارم.
آنها حباب شیشهای غرورم را میشکنند
هر زمان به اشتباهاتم پی بردم، بزرگتر شدهام
اشتباهاتم را دوست دارم.
آنها گرانترین تجربههایم هستند،
چرا که برایشان هزینه گزافی پرداختم...
#پائولو_کوئیلو
🆔 @sayehsokhan
آنها همان تصمیماتی هستند که خودم گرفتهام
و نتیجهاش را هر چه باشد میپذیرم
اشتباهاتم را گردن کسی نمیاندازم
میپذیرم که انسانم و اشتباه میکنم
نه فرشتهام و نه شیطان
و نه انسان کامل
تا زندهام برای انتخابِ راهِ درست، فرصت هست.
وقتی زمین میخورم، بلند میشوم خود را میتکانم و ادامه میدهم
اشتباهاتم را دوست دارم.
آنها حباب شیشهای غرورم را میشکنند
هر زمان به اشتباهاتم پی بردم، بزرگتر شدهام
اشتباهاتم را دوست دارم.
آنها گرانترین تجربههایم هستند،
چرا که برایشان هزینه گزافی پرداختم...
#پائولو_کوئیلو
🆔 @sayehsokhan
Forwarded from سخنرانیها
Telegram
attach 📎