#داستان_کوتاه
مادرجون یکی از زنهای مسن فامیل بود که ما زیاد میدیدیمش.
در میانسالی از هر دو چشم نابینا شده بود و حسرتش این بود که نوهای را که همه میگفتند خیلی زیباست نمیتوانست ببیند.
عاشق سریال اوشین بود.
از جمعه روزشماری و حتی لحظهشماری میکرد برای رسیدن به شب یکشنبه، برای صدای مجری که شروع سریال را اعلام کند و برای صدای پرطنینی که میگفت "سالهای دور از خانه"
وقت سریال، مینشست کنار تلویزیون و تکیه میداد به همان دیواری که تلویزیون به آن پشت داده بود و اوشین را گوش میداد، رادیویی، با ششدانگ حواس.
یکشنبه شبی همه دور هم بودیم. هندوانه وسط، سماور کنار و تلویزیون روشن.
موسیقی شروع شد. مادر جون صاف نشست. میخواست هیچچیز را از دست ندهد، حتی موسیقی تیتراژ را...
ناگهان سکوت شد و مادر جون ندید که همزمان با سکوت، تاریک هم شد.
یکی گفت؛ "اع! برق رفت."
یکی دیگر گفت: : "تو روحت ریوزو!"
بقیه خندیدند و مناسک شبهای بیبرقی شروع شد:
یکی بچهی کوچک را از وسط برداشت تا زیر دست و پا نماند. یکی گردسوز آورد، آن یکی کبریت زد، این یکی شیشه را برداشت. فتیله آتش زده شد، شیشه سرِ جایش برگشت، گردسوز گذاشته شد روی میز وسط و تازه همه دیدیم مادرجون دارد گریه میکند.
پیرزن بیصدا اشک میریخت، انگار که بالای مجلس عزای عزیزی نشسته باشد.
برای او، اوشین فقط سریال هفتهای یکبار نبود که پی بگیرد ببیند بالاخره زنِ اون یارو پولداره شد یا نه، بالاخره تاناکورا به سود افتاد یا نه، بالاخره دختره که رفته بود برگشت یا نه...
برای مادرجون، اوشینشنیدن حکم درد دل با خواهری داشت که هفتهای یک بار، یک ساعت فرصت دیدارش فراهم میشود. برای او اوشین دیدن، تنها تفریح کل هفتهاش بود، سبک کردن دل بود، دلیلی بود که هفته را به هفته برساند و خیال کند که هفتهها از یکشنبه شروع میشوند.
از گریهی مادر جون، بزرگترها هم زدند زیر گریه و یکی که سبیلش کلفت بود و دلش نازک، ماشین را روشن کرد...
ماشین را روشن کرد مادر جون را اورژانسی سوار کرد و رساند دو محله آن طرفتر، خانهی یکی از آشناها که برق داشتند.
گاهی، یک چیزکوچک، دم دستی، هله پوک میشود دلخوشیِ بزرگ یک انسان.
گاهی آدم با چیزی میشکند که برای دیگری کمارزش است.
دل به دلِ دیگری دادن، چندان سخت نیست، فقط کافیست که دلخوشیهای کوچکش را بزرگ ببینی.
هنوز صدای دعای مادرجون برای کسی که فهمیده بود که اوشین برای او بیشتر از اوشین است و گاز داده پیش از تمام شدن سریال او را به سریال برساند توی گوشم است.
"الهی هرچی از خدا میخوای بهت بده مادر"
✍️ سودابه فرضی پور
🆔 @sayehsokhan
مادرجون یکی از زنهای مسن فامیل بود که ما زیاد میدیدیمش.
در میانسالی از هر دو چشم نابینا شده بود و حسرتش این بود که نوهای را که همه میگفتند خیلی زیباست نمیتوانست ببیند.
عاشق سریال اوشین بود.
از جمعه روزشماری و حتی لحظهشماری میکرد برای رسیدن به شب یکشنبه، برای صدای مجری که شروع سریال را اعلام کند و برای صدای پرطنینی که میگفت "سالهای دور از خانه"
وقت سریال، مینشست کنار تلویزیون و تکیه میداد به همان دیواری که تلویزیون به آن پشت داده بود و اوشین را گوش میداد، رادیویی، با ششدانگ حواس.
یکشنبه شبی همه دور هم بودیم. هندوانه وسط، سماور کنار و تلویزیون روشن.
موسیقی شروع شد. مادر جون صاف نشست. میخواست هیچچیز را از دست ندهد، حتی موسیقی تیتراژ را...
ناگهان سکوت شد و مادر جون ندید که همزمان با سکوت، تاریک هم شد.
یکی گفت؛ "اع! برق رفت."
یکی دیگر گفت: : "تو روحت ریوزو!"
بقیه خندیدند و مناسک شبهای بیبرقی شروع شد:
یکی بچهی کوچک را از وسط برداشت تا زیر دست و پا نماند. یکی گردسوز آورد، آن یکی کبریت زد، این یکی شیشه را برداشت. فتیله آتش زده شد، شیشه سرِ جایش برگشت، گردسوز گذاشته شد روی میز وسط و تازه همه دیدیم مادرجون دارد گریه میکند.
پیرزن بیصدا اشک میریخت، انگار که بالای مجلس عزای عزیزی نشسته باشد.
برای او، اوشین فقط سریال هفتهای یکبار نبود که پی بگیرد ببیند بالاخره زنِ اون یارو پولداره شد یا نه، بالاخره تاناکورا به سود افتاد یا نه، بالاخره دختره که رفته بود برگشت یا نه...
برای مادرجون، اوشینشنیدن حکم درد دل با خواهری داشت که هفتهای یک بار، یک ساعت فرصت دیدارش فراهم میشود. برای او اوشین دیدن، تنها تفریح کل هفتهاش بود، سبک کردن دل بود، دلیلی بود که هفته را به هفته برساند و خیال کند که هفتهها از یکشنبه شروع میشوند.
از گریهی مادر جون، بزرگترها هم زدند زیر گریه و یکی که سبیلش کلفت بود و دلش نازک، ماشین را روشن کرد...
ماشین را روشن کرد مادر جون را اورژانسی سوار کرد و رساند دو محله آن طرفتر، خانهی یکی از آشناها که برق داشتند.
گاهی، یک چیزکوچک، دم دستی، هله پوک میشود دلخوشیِ بزرگ یک انسان.
گاهی آدم با چیزی میشکند که برای دیگری کمارزش است.
دل به دلِ دیگری دادن، چندان سخت نیست، فقط کافیست که دلخوشیهای کوچکش را بزرگ ببینی.
هنوز صدای دعای مادرجون برای کسی که فهمیده بود که اوشین برای او بیشتر از اوشین است و گاز داده پیش از تمام شدن سریال او را به سریال برساند توی گوشم است.
"الهی هرچی از خدا میخوای بهت بده مادر"
✍️ سودابه فرضی پور
🆔 @sayehsokhan
🎥 مه روانی چیست؟ شادمانی اصیل| فصل ۴- ویدئو ۱
این ویدئوی اول از فصل چهارمه.
در این ویدئو با هم بررسی خواهیم کرد که مه روانشناختی چیست؟ ابرهایی از افکار و احساسات که ما رو از جنبههای مهم و هدفمند زندگی دور میکنن. وقتی در این مه گرفتاریم، زندگی رو در حالت اتوماتیک و خودکار سپری میکنیم. و اینکه چطور میتونیم خودمون رو از این مه بیرون بکشیم.
مدرس: #سحر_محمدی (رواندرمانگر و کوچ)
🎥مشاهده ویدیو در یوتیوب:
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
https://youtu.be/Axo_GC96f10
@school_Of_Happiness
🆔 @sayehsokhan
این ویدئوی اول از فصل چهارمه.
در این ویدئو با هم بررسی خواهیم کرد که مه روانشناختی چیست؟ ابرهایی از افکار و احساسات که ما رو از جنبههای مهم و هدفمند زندگی دور میکنن. وقتی در این مه گرفتاریم، زندگی رو در حالت اتوماتیک و خودکار سپری میکنیم. و اینکه چطور میتونیم خودمون رو از این مه بیرون بکشیم.
مدرس: #سحر_محمدی (رواندرمانگر و کوچ)
🎥مشاهده ویدیو در یوتیوب:
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
https://youtu.be/Axo_GC96f10
@school_Of_Happiness
🆔 @sayehsokhan
YouTube
مه روانی چیست؟ شادمانی اصیل| فصل ۴- ویدئو ۱
این ویدئوی اول از فصل چهارمه.
در این ویدئو با هم بررسی خواهیم کرد که مه روانشناختی چیست؟ ابرهایی از افکار و احساسات که ما رو از جنبههای مهم و هدفمند زندگی دور میکنن. وقتی در این مه گرفتاریم، زندگی رو در حالت اتوماتیک و خودکار سپری میکنیم. و اینکه چطور…
در این ویدئو با هم بررسی خواهیم کرد که مه روانشناختی چیست؟ ابرهایی از افکار و احساسات که ما رو از جنبههای مهم و هدفمند زندگی دور میکنن. وقتی در این مه گرفتاریم، زندگی رو در حالت اتوماتیک و خودکار سپری میکنیم. و اینکه چطور…
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی
🎙پادکست شیرازه – کتابخانه قرن – خاطرات هاشمی رفسنجانی
🎙مجموعه کتابهای خاطرات او از نخستین روزهای زندگیاش تا سالهایی که در سیاست فعال بوده را پوشش داده و هنوز تمام آنها منتشر نشدهاند.
🎙احمد سلامتیان و محسن میلانی، مهمانان این پادکست میگویند، هاشمی گرچه چیزهای زیادی از اسرار پشتپردهی حکومت را در خاطراتش بازگو نمیکند اما خواندن کتابهایش ما را با شیوه فکر رهبران جمهوری اسلامی آشنا میکند.
@sokhanranihaa
🆔 @sayehsokhan
🎙پادکست شیرازه – کتابخانه قرن – خاطرات هاشمی رفسنجانی
🎙مجموعه کتابهای خاطرات او از نخستین روزهای زندگیاش تا سالهایی که در سیاست فعال بوده را پوشش داده و هنوز تمام آنها منتشر نشدهاند.
🎙احمد سلامتیان و محسن میلانی، مهمانان این پادکست میگویند، هاشمی گرچه چیزهای زیادی از اسرار پشتپردهی حکومت را در خاطراتش بازگو نمیکند اما خواندن کتابهایش ما را با شیوه فکر رهبران جمهوری اسلامی آشنا میکند.
@sokhanranihaa
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کجا؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
عُمَر با سوط بیرحم خشایرشا
زند دیوانهوار، اما نه بر دریا
به گردهی من، به رگهای فسردهی من
به زندهی تو، به مردهی من
بیا تا راه بسپاریم
#مهدی_اخوان_ثالث
🆔 @sayehsokhan
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
عُمَر با سوط بیرحم خشایرشا
زند دیوانهوار، اما نه بر دریا
به گردهی من، به رگهای فسردهی من
به زندهی تو، به مردهی من
بیا تا راه بسپاریم
#مهدی_اخوان_ثالث
🆔 @sayehsokhan
کاروان
بنان
تصنیف کاروان
اثر ماندگار اساتید
#استاد_بنان
مرتضی_محجوبی
#رهی_معیری
دهم اردیبهشت زادروز #استاد_بنان
@ahaliye_eshgh
🆔 @sayehsokhan
اثر ماندگار اساتید
#استاد_بنان
مرتضی_محجوبی
#رهی_معیری
دهم اردیبهشت زادروز #استاد_بنان
@ahaliye_eshgh
🆔 @sayehsokhan
از اقتضای خردکیشی است که در تمام شاهنامه هر گونه سرپیچی از داد – که خود چیزی جز آیین و فرمان خرد نیست – همواره مجازات خود را به دنبال دارد و این نیز در جای خود قانون تخلفناپذیر طبیعت و حیاتِ انسانی و لاجرم خردِ انسانی در سراسر کارهای عالم ضرورتش را الزام میکند. از اینجا است که سلم و تور به انتقام خون ایرج کشته میشوند و باید کشته شوند.
ضحّاک با همه گُربزیها و چارهگریهایش و افراسیاب با همه دلیریها و زیرکسازیها که دارند، هیچ یک از کیفر بیدادهای خویش در امان نمیمانند و نباید بمانند. حتی رستم و اسفندیار، دو پهلوان محبوب و نجیب دنیای شاهنامه به خاطر لحظههایی که به الزام دیوِ خشم از حکمِ خرد سر فرو میتابند، به بادافرهٔ سنگینِ گناهان خویش گرفتار میآیند. جمشید و کاوس دو فرمانروای درخشان و نامآور دنیای باستان هم جریمهٔ خروج از حدّ خرد را به محنتهایی که در پایان عمر با آن روبه رو میشوند، میپردازند.
جلوههای گوناگون این خردگرایی در تمام عرصهٔ شاهنامه موج در موج به چشم میخورد. این گرایش برای فردوسی نوعی میراث دوگانه است، هر دو از خاستگاهِ فرهنگِ وی، مذهب و مأخذ کار. وی نه فقط به سبب گرایش مذهبی خود را به این خردگرایی متعهد مییابد، بلکه مأخذ یا مأخذ کار او نیز جز در افسانههای شگفت که غیرممکن اما تأویلپذیرند، همهجا این التزامِ خردپذیری را منعکس میکند. بدینگونه هم طرز فکر شخصی فردوسی، شاهنامهاش را یک خردنامهٔ واقعی میسازد، هم آن چه شاهنامهٔ وی به مأخذ باستانی و پهلوانی خویش مدیون است، آن را عرصهٔ حکمرانی خرد نشان میدهد. تحت تأثیر این خردگرایی استوار و بیتزلزل، فردوسی اسطوره و داستان حماسی را به گونهای از تاریخ تبدیل میکند و حتّی به تاریخ رنگ فلسفه میدهد و هر جا که لازم آید، با احاله به رمز و تأویل آنچه در توالی رویدادها فقط بر حسب احتمال «ممکن» به نظر میرسد، به تعبیر ارسطو بر حسب ضرورتِ ممکن فرامینماید.
این که انگیزه حوادث ارزشهای اخلاقی است و حتی انقلاب کاوه هم که در طرز بیان فردوسی سوز و حرارت دکان او را دارد، یک آشوب بیهدف و یک انفجار مهارناپذیر غرایز ویرانگر و پرخاشجوی عامه باقی نمیماند، آن را مبتنی بر هدفهای بخردانهای نشان میدهد که شایستهٔ خردگرایی حاکم بر دنیای شاهنامه است. در کتابی چنین عظیم که بدینسان به نام خداوند جان و خرد آغاز میشود، انسان همهجا صدای «جان» را میشنود که در اینجا در عرصهٔ تنازع برای بقا با هر آن چه انسان را حقیر میکند، کشمکش دایم، دارد. اما فضایی که این صدا طنین نبض حیات را در آن جاودانه میکند، فضای صاف و روشن خرد جاودانه است.
مقاله: «خرد و خردگرایی در شاهنامه»- عبدالحسین زرینکوب
🆔 @sayehsokhan
ضحّاک با همه گُربزیها و چارهگریهایش و افراسیاب با همه دلیریها و زیرکسازیها که دارند، هیچ یک از کیفر بیدادهای خویش در امان نمیمانند و نباید بمانند. حتی رستم و اسفندیار، دو پهلوان محبوب و نجیب دنیای شاهنامه به خاطر لحظههایی که به الزام دیوِ خشم از حکمِ خرد سر فرو میتابند، به بادافرهٔ سنگینِ گناهان خویش گرفتار میآیند. جمشید و کاوس دو فرمانروای درخشان و نامآور دنیای باستان هم جریمهٔ خروج از حدّ خرد را به محنتهایی که در پایان عمر با آن روبه رو میشوند، میپردازند.
جلوههای گوناگون این خردگرایی در تمام عرصهٔ شاهنامه موج در موج به چشم میخورد. این گرایش برای فردوسی نوعی میراث دوگانه است، هر دو از خاستگاهِ فرهنگِ وی، مذهب و مأخذ کار. وی نه فقط به سبب گرایش مذهبی خود را به این خردگرایی متعهد مییابد، بلکه مأخذ یا مأخذ کار او نیز جز در افسانههای شگفت که غیرممکن اما تأویلپذیرند، همهجا این التزامِ خردپذیری را منعکس میکند. بدینگونه هم طرز فکر شخصی فردوسی، شاهنامهاش را یک خردنامهٔ واقعی میسازد، هم آن چه شاهنامهٔ وی به مأخذ باستانی و پهلوانی خویش مدیون است، آن را عرصهٔ حکمرانی خرد نشان میدهد. تحت تأثیر این خردگرایی استوار و بیتزلزل، فردوسی اسطوره و داستان حماسی را به گونهای از تاریخ تبدیل میکند و حتّی به تاریخ رنگ فلسفه میدهد و هر جا که لازم آید، با احاله به رمز و تأویل آنچه در توالی رویدادها فقط بر حسب احتمال «ممکن» به نظر میرسد، به تعبیر ارسطو بر حسب ضرورتِ ممکن فرامینماید.
این که انگیزه حوادث ارزشهای اخلاقی است و حتی انقلاب کاوه هم که در طرز بیان فردوسی سوز و حرارت دکان او را دارد، یک آشوب بیهدف و یک انفجار مهارناپذیر غرایز ویرانگر و پرخاشجوی عامه باقی نمیماند، آن را مبتنی بر هدفهای بخردانهای نشان میدهد که شایستهٔ خردگرایی حاکم بر دنیای شاهنامه است. در کتابی چنین عظیم که بدینسان به نام خداوند جان و خرد آغاز میشود، انسان همهجا صدای «جان» را میشنود که در اینجا در عرصهٔ تنازع برای بقا با هر آن چه انسان را حقیر میکند، کشمکش دایم، دارد. اما فضایی که این صدا طنین نبض حیات را در آن جاودانه میکند، فضای صاف و روشن خرد جاودانه است.
مقاله: «خرد و خردگرایی در شاهنامه»- عبدالحسین زرینکوب
🆔 @sayehsokhan
Audio
نظامی گنجوی
▪️نظامی گنجوی ۹۳
▪️#لیلی_و_مجنون
▫️#قسمت_بیست_و_سوم
خوانش و شرح: محمدرضا طاهری
@nezamikhani
🆔 @sayehsokhan
▪️#لیلی_و_مجنون
▫️#قسمت_بیست_و_سوم
خوانش و شرح: محمدرضا طاهری
@nezamikhani
🆔 @sayehsokhan
🎥در این ویدیو یک کودک به زیبایی مهربانی را به ما نشان میدهد😍
📚کتاب: #مبارزه_ای_برای_مهربانی
✍️ نویسنده: #دکتر_جمیل_زکی
👌 مترجم: #محمدحامد_فتاحیان
🛒تهیه این کتاب:
👈اینجا کلیک کنید👉
🆔 @Sayehsokhan
📚کتاب: #مبارزه_ای_برای_مهربانی
✍️ نویسنده: #دکتر_جمیل_زکی
👌 مترجم: #محمدحامد_فتاحیان
🛒تهیه این کتاب:
👈اینجا کلیک کنید👉
🆔 @Sayehsokhan
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد برِ تخت او
شگفتی فرو ماند از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شاهی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
«حکیم ابوالقاسم فردوسی»
🆔 @sayehsokhan
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد برِ تخت او
شگفتی فرو ماند از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شاهی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار
«حکیم ابوالقاسم فردوسی»
🆔 @sayehsokhan
Radio Marz - Episode 39
Radio Marz
🎙 پادکست رادیو مرز
قسمت سی و نهم: مهاجران
روایت فاصلهای که مهاجرت از ایران بین آدمها به وجود آورده.
اسپانسر: فلایتیو
موسیقی تیتراژ: گروه کلی
@radiomarz
🆔 @sayehsokhan
قسمت سی و نهم: مهاجران
روایت فاصلهای که مهاجرت از ایران بین آدمها به وجود آورده.
اسپانسر: فلایتیو
موسیقی تیتراژ: گروه کلی
@radiomarz
🆔 @sayehsokhan