هر قدر زمان بیشتر میگذشت و تجربیات بیشتری به دست میآوردم، بیشتر مچ خودم را میگرفتم و روی اشتباهاتم دقت میکردم.
حس میکردم بعضی کارها که به عنوان معلم یا مدیر مجبور به انجامش هستیم از نظر تعلیم و تربیت نادرست است.
سالهای کار این عامل #کنترل را در ما بوجود آورده بود که بازتاب هر حرکت و سخن را در نگاه انسانی کوچکتر از خود ببینیم و متوجه شویم که وضع تا چه اندازه برای او قانع کننده است و تا چه پایه به نظرش صحیح میرسد.
سالها تجربه به من آموخته بود که بسیاری از مقررات آموزش و پرورش از جمله شیوه تعیین "نمره انضباط" نادرست است. ولی ما میبایست از این مقررات پیروی میکردیم زیرا وقتی دانشآموز میخواست برای ادامه تحصیل به مدرسه دیگری برود میبایست نمره انضباط هم میداشت.
"" جستجو در راهها و روشهای تربیت ""
@tooranmirhadi
🆔 @sayehsokhan
حس میکردم بعضی کارها که به عنوان معلم یا مدیر مجبور به انجامش هستیم از نظر تعلیم و تربیت نادرست است.
سالهای کار این عامل #کنترل را در ما بوجود آورده بود که بازتاب هر حرکت و سخن را در نگاه انسانی کوچکتر از خود ببینیم و متوجه شویم که وضع تا چه اندازه برای او قانع کننده است و تا چه پایه به نظرش صحیح میرسد.
سالها تجربه به من آموخته بود که بسیاری از مقررات آموزش و پرورش از جمله شیوه تعیین "نمره انضباط" نادرست است. ولی ما میبایست از این مقررات پیروی میکردیم زیرا وقتی دانشآموز میخواست برای ادامه تحصیل به مدرسه دیگری برود میبایست نمره انضباط هم میداشت.
"" جستجو در راهها و روشهای تربیت ""
@tooranmirhadi
🆔 @sayehsokhan
🌲 این «ایرانی» که ما میشناسیم 🌲
(بخش نخست)
انسانی که ما امروز به نامِ «ایرانی» میشناسیم، در هیچ تعریف و توصیفِ دیگری جز همین یک کلمهی «ایرانی» نمیگنجد. چون به غرب برود به آسانی غربی میشود، و چون به شرق برود به آسانی شرقی، ولی در هر حال همان ایرانی باقی میماند، و هرچند همهی عمر هم در غربت زندگی کند، حسرتِ ایران را از دل نمیبَرَد.
ایرانی در طیّ قرنهای متمادی آموخته است که با مقتضیّات هماهنگ گردد. طبیعیترین کارها را آن میداند که همرنگِ جماعت شود، ولی در عمق، همان ایرانی باقی بماند. با هر وضعِ تازه، روی خوش نشان میداده است، برای آنکه بتواند مختصّاتِ ایرانیِ خود را از خود دور نکند. این رنگپذیری را چون زره و پوششِ دفاعی بر خود حایل میکرده. در هجومهای متعدّدی که به جانب او شده است، نخست خود را به سلیقهی غلبه کنندگان در میآورد تا سپس بتواند آنها را شبیه به خود کند.
خودِ او نیز در رنگِ ایرانی بخشیدن به دیگران استعداد خاصّی داشته است. یونانیها، عربها، ترکها، مغولها و تا همین اواخر فرنگیها، کم بودهاند غریبههایی که به ایران بیایند، مدّتی بمانند و قدری ایرانیمآب نشوند.
این وضع و موقعِ جغرافیایی، ایران را در طیّ تاریخ تبدیل به کارخانهای کرده است که تمدّن و فرهنگِ دیگران را بر خود وارد کند، تمدّن و فرهنگِ تازهای از ترکیبِ آن بسازد و آن را به همان کشورها یا به کشورهای دیگر صادر نماید. اگر فرهنگِ ایرانی را درختی بگیریم، آن را دارای چندین پیوند مییابیم: سومری، بابِلی، مصری، یونانی، هندی، چینی، رومی، عرب و سرانجام فرنگی، و باز همین درخت را میبینیم که شاخههای خود را به سرزمینهای دیگر گسترده است: به چین و هند و آسیای میانه و آسیای صغیر و کشورهای قلمروی اسلامی از بغداد تا قاهره و آفریقای شمالی، و مقداری نیز به اروپا. ایران در داد و ستدِ دائمِ فرهنگی به سر میبرده است، هم تأثیر پذیر بوده است و هم تأثیرگذار. دستی برای گرفتن داشته است و دستی برای دادن...
#برگریزان
دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@sarv_e_sokhangoo
🆔 @sayehsokhan
(بخش نخست)
انسانی که ما امروز به نامِ «ایرانی» میشناسیم، در هیچ تعریف و توصیفِ دیگری جز همین یک کلمهی «ایرانی» نمیگنجد. چون به غرب برود به آسانی غربی میشود، و چون به شرق برود به آسانی شرقی، ولی در هر حال همان ایرانی باقی میماند، و هرچند همهی عمر هم در غربت زندگی کند، حسرتِ ایران را از دل نمیبَرَد.
ایرانی در طیّ قرنهای متمادی آموخته است که با مقتضیّات هماهنگ گردد. طبیعیترین کارها را آن میداند که همرنگِ جماعت شود، ولی در عمق، همان ایرانی باقی بماند. با هر وضعِ تازه، روی خوش نشان میداده است، برای آنکه بتواند مختصّاتِ ایرانیِ خود را از خود دور نکند. این رنگپذیری را چون زره و پوششِ دفاعی بر خود حایل میکرده. در هجومهای متعدّدی که به جانب او شده است، نخست خود را به سلیقهی غلبه کنندگان در میآورد تا سپس بتواند آنها را شبیه به خود کند.
خودِ او نیز در رنگِ ایرانی بخشیدن به دیگران استعداد خاصّی داشته است. یونانیها، عربها، ترکها، مغولها و تا همین اواخر فرنگیها، کم بودهاند غریبههایی که به ایران بیایند، مدّتی بمانند و قدری ایرانیمآب نشوند.
این وضع و موقعِ جغرافیایی، ایران را در طیّ تاریخ تبدیل به کارخانهای کرده است که تمدّن و فرهنگِ دیگران را بر خود وارد کند، تمدّن و فرهنگِ تازهای از ترکیبِ آن بسازد و آن را به همان کشورها یا به کشورهای دیگر صادر نماید. اگر فرهنگِ ایرانی را درختی بگیریم، آن را دارای چندین پیوند مییابیم: سومری، بابِلی، مصری، یونانی، هندی، چینی، رومی، عرب و سرانجام فرنگی، و باز همین درخت را میبینیم که شاخههای خود را به سرزمینهای دیگر گسترده است: به چین و هند و آسیای میانه و آسیای صغیر و کشورهای قلمروی اسلامی از بغداد تا قاهره و آفریقای شمالی، و مقداری نیز به اروپا. ایران در داد و ستدِ دائمِ فرهنگی به سر میبرده است، هم تأثیر پذیر بوده است و هم تأثیرگذار. دستی برای گرفتن داشته است و دستی برای دادن...
#برگریزان
دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@sarv_e_sokhangoo
🆔 @sayehsokhan
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی
شیطنت هم نوعی فضیلت است
📍شیطنت عموماً رفتاری نادرست تلقی میگردد و کسانی که شیطنت میکنند تنبیه میشوند. ولی وقتی داستانِ شیطنتکاریهای برخی افراد را میشنویم لبخند میزنیم و هوش و جسارتشان را میستاییم؛ مثل داستان دیدار اسکندر با دیوژنِ فیلسوف که اسکندر به او گفته بود هر آرزویی داشته باشد برآورده میکند و فیلسوف، که ظاهراً در آفتاب لمیده بود، پاسخ میدهد «آرزویم این است از جلوی نور بروی کنار». چرا شیطنتِ دیوژن را تحسین میکنیم و به رفتار تحقیرآمیز او با اسکندر میخندیم؟ آیا ممکن است در شیطنتْ نوع خاصی از فضیلت نهفته باشد و افراد اهل شیطنت سزاوار ستایش باشند؟
@sokhanranihaa
🆔 @sayehsokhan
شیطنت هم نوعی فضیلت است
📍شیطنت عموماً رفتاری نادرست تلقی میگردد و کسانی که شیطنت میکنند تنبیه میشوند. ولی وقتی داستانِ شیطنتکاریهای برخی افراد را میشنویم لبخند میزنیم و هوش و جسارتشان را میستاییم؛ مثل داستان دیدار اسکندر با دیوژنِ فیلسوف که اسکندر به او گفته بود هر آرزویی داشته باشد برآورده میکند و فیلسوف، که ظاهراً در آفتاب لمیده بود، پاسخ میدهد «آرزویم این است از جلوی نور بروی کنار». چرا شیطنتِ دیوژن را تحسین میکنیم و به رفتار تحقیرآمیز او با اسکندر میخندیم؟ آیا ممکن است در شیطنتْ نوع خاصی از فضیلت نهفته باشد و افراد اهل شیطنت سزاوار ستایش باشند؟
@sokhanranihaa
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نشر سایه سخن
🌲 این «ایرانی» که ما میشناسیم 🌲 (بخش نخست) انسانی که ما امروز به نامِ «ایرانی» میشناسیم، در هیچ تعریف و توصیفِ دیگری جز همین یک کلمهی «ایرانی» نمیگنجد. چون به غرب برود به آسانی غربی میشود، و چون به شرق برود به آسانی شرقی، ولی در هر حال همان ایرانی…
🌲 این «ایرانی» که ما میشناسیم 🌲
(بخش دوّم)
برای شناساییِ اقوام کهن گویاترین منبع، قصّهها، کنایهها و ضربالمثلهای آنهاست. این واقعیّت به خصوص در مورد ایـران صدق میکند، چه منبعِ عظیمی است این مَثَلها و قصّهها و تمثيلها.
شما صبح که از خانه بیرون میرَوید، هر قدمی که برمیدارید و با هرکس که روبهرو میشوید، یک مَثَل فارسی به یادتان میآید، و این به سبب آن است که ایرانی همهی بُعدها و زیر و روهای زندگی را لمس کرده است و روحِ ظریف و شکّاک و شوخِ او از هر یک از این تجربهها، دهها مَثَل ساخته است. ایرانی چون بر سرِ چهارراه زندگی میکرده است، گویی همواره منتظر تحوّل و خبری است، امروز را به انتظار فردا به سر میبرده، و آن را به امید فردای بهتر تحمّل میکرده است. پیوسته چشم به راهِ پِیکِ زندگی داشته است که از راه برسد، سواری که از میانِ گَرد بیرون آید. این که ایرانی توانسته است تا امروز بر سر پا بماند و تاریخِ مستمرّ
خود را لنگان لنگان به جلو بکشاند، خود داستانی دارد که باید رمزهایش را جای دیگر به دقّت شکافت. واقعِ امر آن است که همهی حوادثِ کم و بیش سختی که بر او گذشته، تاریخِ او را منقطع نکرده است، تا نزدیک به اضمحلال رسیده، ولی بریده نشده است. در مجموع میتوان گفت که ملّت ایران شبیه به آن بوتههای صحرایی چون قیچ و گز بوده است که زندگی در شدائد را میآموزند و ریشهی خود را محکم میکنند، و با کمآبی و سموم و داغی و سردی خو میگیرند، و چون بادهای تند بِوَزَد و یا شنهای انبوه روی آوَرَد، سرِ خود را خم میکنند و از نو پس از رفعِ خطر، برمیافرازند، و عادت کردهاند که ذخیرهای حیاتی در خود داشته باشند که در خشکسالی و عُسرت، آن را به کار گیرند. مردم ایران کـه بـر «کاروانگـاه» زندگی میکردهاند جز این راهی نداشتهاند که زندگیِ «کاروانی» را بیاموزند. یا میبایست بر دیگران حکومت بکنند و اطراف خود را امن نگاه دارند _چون دورهی هخامنشی و ساسانی_ و یا میبایست راهِ مُماشات را در پیش گیرند. از قدیم گفتهاند "دستی را که نتوان بُرید، باید بوسید"، و ایرانی همین کار را میکرده؛ شاید آنقدرها لازم نمیآمده است که ببوسد، ولی آن را در دست میگرفته است و با آن راه میآمده. به همین شیوه بود که مهاجمان را با خود رایگان و همراه میکرد، از اسکندر تا عربها، تا برسیم به ترکها و مغولها.
محمودِ غزنویِ تُرک، دربارِ خود را کانونِ شعرای فارسیزبان کرده بود، و بایسنقر (شاهزادهی تیموری) میداد تا شاهنامه را به خطّ خوش برایش بنویسند، و هنرِ ایرانی در زمانِ سلجوقیها رو به شکفتگی مینهاد...
#برگریزان
💎دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@sarv_e_sokhangoo
🆔 @sayehsokhan
(بخش دوّم)
برای شناساییِ اقوام کهن گویاترین منبع، قصّهها، کنایهها و ضربالمثلهای آنهاست. این واقعیّت به خصوص در مورد ایـران صدق میکند، چه منبعِ عظیمی است این مَثَلها و قصّهها و تمثيلها.
شما صبح که از خانه بیرون میرَوید، هر قدمی که برمیدارید و با هرکس که روبهرو میشوید، یک مَثَل فارسی به یادتان میآید، و این به سبب آن است که ایرانی همهی بُعدها و زیر و روهای زندگی را لمس کرده است و روحِ ظریف و شکّاک و شوخِ او از هر یک از این تجربهها، دهها مَثَل ساخته است. ایرانی چون بر سرِ چهارراه زندگی میکرده است، گویی همواره منتظر تحوّل و خبری است، امروز را به انتظار فردا به سر میبرده، و آن را به امید فردای بهتر تحمّل میکرده است. پیوسته چشم به راهِ پِیکِ زندگی داشته است که از راه برسد، سواری که از میانِ گَرد بیرون آید. این که ایرانی توانسته است تا امروز بر سر پا بماند و تاریخِ مستمرّ
خود را لنگان لنگان به جلو بکشاند، خود داستانی دارد که باید رمزهایش را جای دیگر به دقّت شکافت. واقعِ امر آن است که همهی حوادثِ کم و بیش سختی که بر او گذشته، تاریخِ او را منقطع نکرده است، تا نزدیک به اضمحلال رسیده، ولی بریده نشده است. در مجموع میتوان گفت که ملّت ایران شبیه به آن بوتههای صحرایی چون قیچ و گز بوده است که زندگی در شدائد را میآموزند و ریشهی خود را محکم میکنند، و با کمآبی و سموم و داغی و سردی خو میگیرند، و چون بادهای تند بِوَزَد و یا شنهای انبوه روی آوَرَد، سرِ خود را خم میکنند و از نو پس از رفعِ خطر، برمیافرازند، و عادت کردهاند که ذخیرهای حیاتی در خود داشته باشند که در خشکسالی و عُسرت، آن را به کار گیرند. مردم ایران کـه بـر «کاروانگـاه» زندگی میکردهاند جز این راهی نداشتهاند که زندگیِ «کاروانی» را بیاموزند. یا میبایست بر دیگران حکومت بکنند و اطراف خود را امن نگاه دارند _چون دورهی هخامنشی و ساسانی_ و یا میبایست راهِ مُماشات را در پیش گیرند. از قدیم گفتهاند "دستی را که نتوان بُرید، باید بوسید"، و ایرانی همین کار را میکرده؛ شاید آنقدرها لازم نمیآمده است که ببوسد، ولی آن را در دست میگرفته است و با آن راه میآمده. به همین شیوه بود که مهاجمان را با خود رایگان و همراه میکرد، از اسکندر تا عربها، تا برسیم به ترکها و مغولها.
محمودِ غزنویِ تُرک، دربارِ خود را کانونِ شعرای فارسیزبان کرده بود، و بایسنقر (شاهزادهی تیموری) میداد تا شاهنامه را به خطّ خوش برایش بنویسند، و هنرِ ایرانی در زمانِ سلجوقیها رو به شکفتگی مینهاد...
#برگریزان
💎دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
@sarv_e_sokhangoo
🆔 @sayehsokhan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گلچین فوق العاده از ایران زیبا حاصل ۶ سال تلاش بیوقفه هزار کیلومتر تصویربرداری هوایی از ۷۰ نقطه ایران همراه با صدای همایون شجریان
🆔 @sayehsokhan
🆔 @sayehsokhan
درباره #بودا_در_اتاق_زیر_شیروانی
جایزهی ادبی پن/ فالکنر (۲۰۱۲)
برندهی جایزهی ادبی امریکاییان آسیایی تبار (۲۰۱۱)
جایزهی داستان نویسی تاریخیِ ایالات متحده (۲۰۱۱)
بودا در اتاق زیرشیروانی کتاب کوچکیست که دنیایی بزرگ را در خود جای داده است. این رمان به زندگی مهاجران ژاپنی در ایالات متحده میپردازد. زندگی گروهی از زنان ژاپنی که به عنوانِ «عروس پُستی»، برای ازدواج با مردانی که پیش از آن هرگز آنها را ندیدهاند، به ایالات متحده فرستاده میشوند.
جولی اُتسکا، نویسندهی کتاب، امریکاییِ ژاپنی تباریست که در کالیفرنیا به دنیا آمده و در فرهنگ و آداب و رسوم غربی بزرگ شده است.
🆔 @sayehsokhan
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
جایزهی ادبی پن/ فالکنر (۲۰۱۲)
برندهی جایزهی ادبی امریکاییان آسیایی تبار (۲۰۱۱)
جایزهی داستان نویسی تاریخیِ ایالات متحده (۲۰۱۱)
بودا در اتاق زیرشیروانی کتاب کوچکیست که دنیایی بزرگ را در خود جای داده است. این رمان به زندگی مهاجران ژاپنی در ایالات متحده میپردازد. زندگی گروهی از زنان ژاپنی که به عنوانِ «عروس پُستی»، برای ازدواج با مردانی که پیش از آن هرگز آنها را ندیدهاند، به ایالات متحده فرستاده میشوند.
جولی اُتسکا، نویسندهی کتاب، امریکاییِ ژاپنی تباریست که در کالیفرنیا به دنیا آمده و در فرهنگ و آداب و رسوم غربی بزرگ شده است.
🆔 @sayehsokhan
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
Audio
#بودا_در_اتاق_زیر_شیروانی
قسمت پنجم
اثری از #جولی_اتسکا با ترجمه فریده اشرفی
به روایت: #ساناز_ختایی
تنظیم: #حسین_آشتیانی
@storytimes
🆔 @sayehsokhan
قسمت پنجم
اثری از #جولی_اتسکا با ترجمه فریده اشرفی
به روایت: #ساناز_ختایی
تنظیم: #حسین_آشتیانی
@storytimes
🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🧶 اگر صبحها با #افکار_منفی از خواب بیدار میشی، پس این ویدیو (از #استیو_هاروی) برای توست...
📖منبع کاربردی پیشنهادی:
↘️↘️↘️↙️↙️↙️
👈اینجا کلیک کن👉
↗️↗️↗️↖️↖️↖️
#از_شادکامی_تا_بالندگی
#دکتر_مارتین_سلیگمن
#دکتر_زهره_قربانی
🆔 @sayehsokhan
📖منبع کاربردی پیشنهادی:
↘️↘️↘️↙️↙️↙️
👈اینجا کلیک کن👉
↗️↗️↗️↖️↖️↖️
#از_شادکامی_تا_بالندگی
#دکتر_مارتین_سلیگمن
#دکتر_زهره_قربانی
🆔 @sayehsokhan
مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفت های زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بی جهات منم
اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
🆔 @sayehsokhan
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفت های زشت در تو نهند
که گم کنی که سرچشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بی جهات منم
اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
🆔 @sayehsokhan
نشر سایه سخن
(24) قسمت #بیستم_و_چهارم از مجموعه «#پس_از_توران» منتشر شد. در قسمت سوم از فصل سوم (دوران دانشجویی) #توران_میرهادی از تنها بودن در پاریس سخن میگوید. سریال ویدیویی «پس از توران» مجموعهای از سخنان توران میرهادی میباشد که خواسته بود پس از مرگش منتشر شوند.…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
(25)
قسمت #بیستم_و_پنجم از مجموعه «#پس_از_توران» منتشر شد.
در قسمت چهارم از فصل سوم (دوران دانشجویی) #توران_میرهادی از لورر، سوربن و شاه بلوط در پاریس سخن میگوید.
سریال ویدیویی «پس از توران» مجموعهای از سخنان توران میرهادی میباشد، که خواسته بود پس از مرگش منتشر شوند.
@tooranmirhadi
🆔 @sayehsokhan
قسمت #بیستم_و_پنجم از مجموعه «#پس_از_توران» منتشر شد.
در قسمت چهارم از فصل سوم (دوران دانشجویی) #توران_میرهادی از لورر، سوربن و شاه بلوط در پاریس سخن میگوید.
سریال ویدیویی «پس از توران» مجموعهای از سخنان توران میرهادی میباشد، که خواسته بود پس از مرگش منتشر شوند.
@tooranmirhadi
🆔 @sayehsokhan
در این قسمت ویژه جستار شاهرخ مسکوب دربارهی سهراب سپهری را خواندم.
@rirapodcast
🆔 @sayehsokhan
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
@rirapodcast
🆔 @sayehsokhan
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
قصهی سهراب و نوشدارو
Saman Javaherian
پادکست ریرا، قسمت ویژه
در یادبود سهراب سپهری
«قصهی سهراب و نوشدارو»
نوشتهی شاهرخ مسکوب
تصویر صفحهی اول جستار «قصهی سهراب و نوشدارو»، نوشتهی شاهرخ مسکوب، در شمارهی ۴۶ کتاب جمعه (خرداد ۱۳۵۹).
من متن را از روی کتاب خواب و خاموشی (دفتر خاک، لندن، ۱۹۹۴) خواندم که در زمان حیات مسکوب منتشر شده و نسبت به چاپ اول اصلاحاتی دارد. این نوشته یک بار دیگر هم پس از مرگ مسکوب، در کتاب در سوگ و عشق یاران (فرهنگ جاوید، تهران، ۱۳۹۷) منتشر شده که نسبت به نسخهی دوم هم تفاوتهایی دارد. بعضی از این تفاوتها احتمالاً نتیجهی سانسور است و بعضی دیگر ظاهراً دلیلی جز اشتباه و بیدقتی ندارد.
@rirapodcast
🆔 @sayehsokhan
در یادبود سهراب سپهری
«قصهی سهراب و نوشدارو»
نوشتهی شاهرخ مسکوب
تصویر صفحهی اول جستار «قصهی سهراب و نوشدارو»، نوشتهی شاهرخ مسکوب، در شمارهی ۴۶ کتاب جمعه (خرداد ۱۳۵۹).
من متن را از روی کتاب خواب و خاموشی (دفتر خاک، لندن، ۱۹۹۴) خواندم که در زمان حیات مسکوب منتشر شده و نسبت به چاپ اول اصلاحاتی دارد. این نوشته یک بار دیگر هم پس از مرگ مسکوب، در کتاب در سوگ و عشق یاران (فرهنگ جاوید، تهران، ۱۳۹۷) منتشر شده که نسبت به نسخهی دوم هم تفاوتهایی دارد. بعضی از این تفاوتها احتمالاً نتیجهی سانسور است و بعضی دیگر ظاهراً دلیلی جز اشتباه و بیدقتی ندارد.
@rirapodcast
🆔 @sayehsokhan