🔴 زیباترین عکس دنیا
در یکی از دهکدههای بسیار محروم، دانشاموزی یک جفت چکمه پلاستیکی از معلمش هدیه میگیرد و خوشحالی بیپایان این کودک، این عکس را زیباترین عکس دنیا میکند.
جریان این جایزه بسیار زیباست:
معلم بعنوان یک مسابقه، از دانشآموزان میخواهد که هر کدام در رابطه با وضعیت خود بنویسد، جایزهای از من دریافت میکند.
همه بچههای کلاس، انشا را مینویسند و معلم بعد از خواندن همه آنها، از آنجا که همه را زیبا مییابد، نمیتواند یکی را انتخاب کند و تصمیم میگیرد به قید قرعه برنده این کفشها را مشخص کند.
همه دانشآموزان اسامیشان را مینویسند و داخل چکمه میگذارند و معلم یک اسم را از بین آنها بیرون میکشد. همینکه میخواست اسم را بخواند همه بچهها دست میزنند و معلم با صدای بلند اسم عایشه (همان بچهای که در عکس دیده میشود) را میخواند.
معلم وقتی این جریان را برای همسرش توضیح میداد
اشک ریخت و چنین ادامه داد:
وقتی بقیه اسمها را نگاه کردم من متوجه شدم که تمامی بچهها فقط اسم عایشه، فقیرترین بچه کلاس را نوشته بودند!
#برترین دین انسانیت است.
🆔 @Sayehsokhan
در یکی از دهکدههای بسیار محروم، دانشاموزی یک جفت چکمه پلاستیکی از معلمش هدیه میگیرد و خوشحالی بیپایان این کودک، این عکس را زیباترین عکس دنیا میکند.
جریان این جایزه بسیار زیباست:
معلم بعنوان یک مسابقه، از دانشآموزان میخواهد که هر کدام در رابطه با وضعیت خود بنویسد، جایزهای از من دریافت میکند.
همه بچههای کلاس، انشا را مینویسند و معلم بعد از خواندن همه آنها، از آنجا که همه را زیبا مییابد، نمیتواند یکی را انتخاب کند و تصمیم میگیرد به قید قرعه برنده این کفشها را مشخص کند.
همه دانشآموزان اسامیشان را مینویسند و داخل چکمه میگذارند و معلم یک اسم را از بین آنها بیرون میکشد. همینکه میخواست اسم را بخواند همه بچهها دست میزنند و معلم با صدای بلند اسم عایشه (همان بچهای که در عکس دیده میشود) را میخواند.
معلم وقتی این جریان را برای همسرش توضیح میداد
اشک ریخت و چنین ادامه داد:
وقتی بقیه اسمها را نگاه کردم من متوجه شدم که تمامی بچهها فقط اسم عایشه، فقیرترین بچه کلاس را نوشته بودند!
#برترین دین انسانیت است.
🆔 @Sayehsokhan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵بازخوانی ترانه:
فراموش نکن دنیا فانی است
Unutma ki Dünya Fani
از:
#معزز_ارسوی
#Muazzez_Ersoy
با زیرنویس فارسی
این ترانه را اول بار #باریش_مانچو خوانندهی فقید ترک سروده و خواندهاست.
#Barış_Manço
#موسیقی_پاپ_ترکیه
🆔 @Sayehsokhan
فراموش نکن دنیا فانی است
Unutma ki Dünya Fani
از:
#معزز_ارسوی
#Muazzez_Ersoy
با زیرنویس فارسی
این ترانه را اول بار #باریش_مانچو خوانندهی فقید ترک سروده و خواندهاست.
#Barış_Manço
#موسیقی_پاپ_ترکیه
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from اتچ بات
🌟شهرزاد قصهات را بگو
هر زنی شهرزاد است. هر زنی باید جرأت کند و راوی قصه شگفت خودش باشد. هر زنی باید سرانجام روزی از این هزار و یک شب ترس و تردید بیرون بیاید.
شاید قصه گوی تاریخ بخواهد تا ابد تو را در «روزی روزگاری در سرزمینی دور» زندانی کند. اما تو باید کلیدی پیدا کنی، تدبیری، چارهای، تیشهای، کلنگی…و از زندانِ روزی روزگاری به در آیی.
زندگی در قصههای این و آن و محبوس ماندن در خطوط سوگنامه سرنوشت، روایت تکرار و قصه دردناک بسیاری از زنان است.
من زنان زیادی را میشناسم که در قصه دیوان گیر افتادهاند و زنان زیاد تری را میشناسم که دلبرِ دیواند. نه آن دیو که سرانجام به بوسهای انسان میشود، بلکه آن دیو که دلبرش را در آخر دیوگونه میکند.
گاهی من از دلبران، بیشتر از دیوان میترسم. زیرا هر بار که زنهاری درباره دیوی میدهم، حتماً دلبری از گوشهای خیز بر میدارد، خنجر دیوش را قرض میگیرد و بانگ میکند که من زندگی به جادوی دیو را دوستتر دارم تا هراس رهایی را. من به دیو و دیومنشی و دیو سالاری محتاج و مبتلایم!
اما باور کن که هیچ شجاعتی بالاتر از دلیریِ دلبری نیست که از فرمان دیوی سر میپیچد.
دلبر باش اما نه در بند دیو.
روزی روزگاری در سرزمینی دور، دیگر بس است.
هم اینک، همین جا،
قصه تازهات را شروع کن…
✍️ #عرفان_نظرآهاری
#شهرزاد_قصه_ات_را_بگو
#زنان_نورونار
#ایران_پایدار
@erfannazarahari
🆔 @Sayehsokhan
هر زنی شهرزاد است. هر زنی باید جرأت کند و راوی قصه شگفت خودش باشد. هر زنی باید سرانجام روزی از این هزار و یک شب ترس و تردید بیرون بیاید.
شاید قصه گوی تاریخ بخواهد تا ابد تو را در «روزی روزگاری در سرزمینی دور» زندانی کند. اما تو باید کلیدی پیدا کنی، تدبیری، چارهای، تیشهای، کلنگی…و از زندانِ روزی روزگاری به در آیی.
زندگی در قصههای این و آن و محبوس ماندن در خطوط سوگنامه سرنوشت، روایت تکرار و قصه دردناک بسیاری از زنان است.
من زنان زیادی را میشناسم که در قصه دیوان گیر افتادهاند و زنان زیاد تری را میشناسم که دلبرِ دیواند. نه آن دیو که سرانجام به بوسهای انسان میشود، بلکه آن دیو که دلبرش را در آخر دیوگونه میکند.
گاهی من از دلبران، بیشتر از دیوان میترسم. زیرا هر بار که زنهاری درباره دیوی میدهم، حتماً دلبری از گوشهای خیز بر میدارد، خنجر دیوش را قرض میگیرد و بانگ میکند که من زندگی به جادوی دیو را دوستتر دارم تا هراس رهایی را. من به دیو و دیومنشی و دیو سالاری محتاج و مبتلایم!
اما باور کن که هیچ شجاعتی بالاتر از دلیریِ دلبری نیست که از فرمان دیوی سر میپیچد.
دلبر باش اما نه در بند دیو.
روزی روزگاری در سرزمینی دور، دیگر بس است.
هم اینک، همین جا،
قصه تازهات را شروع کن…
✍️ #عرفان_نظرآهاری
#شهرزاد_قصه_ات_را_بگو
#زنان_نورونار
#ایران_پایدار
@erfannazarahari
🆔 @Sayehsokhan
Telegram
attach 📎
📚 آخرین وسوسه مسیح
The Last Temptation of Christ
✍ نویسنده نیکوس کازانتزاکیس
🔃 مترجم صالح حسینی
⬅️ ناشر نیلوفر
کتاب شرح زندگی حضرت عیسی از چندی پیش از آشکار نمودن رسالت آن حضرت تا به هنگام به دار آویختنش میباشد .
در این کتاب ، کازانتزاکیس به عیسی (ع) نه به چشم مردی معصوم و پیامبری راسخ ، بلکه به چشم انسانی عادی نگاه میکند که دائماً دچار وسوسههایی میشود که با تلاش از آنها رهایی مییابد.
در این روایت عیسی (ع) از همان ابتدا که به رسالت خویش پی میبرد دچار وحشت زیادی میشود و سعی میکند با انجام گناهانی مثلاً ساختن صلیب برای مصلوبکردن آزادیخواهان خود را فرد نامناسبی جلوه دهد یا دائماً دچار شک و تردید است ، آرزوی ازدواج و بچهدار شدن دارد و ...
طبق این روایت عده بسیار کمی میدانستند که عیسی همان مسیحای موعود است و بیشتر فکر میکردند اوآمده تا شرایط را مهیا کند . حتی در این داستان تا هنگام شام آخر هم حواریون فقط حدس میزنند که شاید آن عیسی همان عیسای موعوداست ...
عیسی با لحن شکوهآلود گفت : همگی شما مرا تنها خواهید گذاشت . همگی .
پترس با ستردن اشکهای خود فریاد زد :
من هیچگاه تنهایت نخواهم گذاشت .
- پترس ، پترس ، پیش از آنکه خروس بخواند ، سه بار مرا انکار خواهی کرد .
در این کتاب مسیح یک انسان معمولی و دارای شخصیتی کاملاً انسانی و زمینی است که احتمالش هم هست هر لحظه فریب شیطان را بخورد ، به همین جهت شدیداً مورد انتقاد کلیسا و مسیحیان قرار گرفت و خیلی اوقات جزء کتب ممنوعه بوده است .
کازانتزاکیس حتی قبل از مرگش از جانب اسقف مورد تکفیر قرار گرفت ؛ اما با این حال گفته شده که در مراسم تدفین وی بیش از پنجاه هزار نفر شرکت داشتهاند .
همچنین در سال ۱۹۸۸ فیلمی با همین نام برگرفته از این رمان به کارگردانی مارتین اسکورسیسی و نقش آفرینی ویلم دفو ساخته شده است .
🆔 @Sayehsokhan
The Last Temptation of Christ
✍ نویسنده نیکوس کازانتزاکیس
🔃 مترجم صالح حسینی
⬅️ ناشر نیلوفر
کتاب شرح زندگی حضرت عیسی از چندی پیش از آشکار نمودن رسالت آن حضرت تا به هنگام به دار آویختنش میباشد .
در این کتاب ، کازانتزاکیس به عیسی (ع) نه به چشم مردی معصوم و پیامبری راسخ ، بلکه به چشم انسانی عادی نگاه میکند که دائماً دچار وسوسههایی میشود که با تلاش از آنها رهایی مییابد.
در این روایت عیسی (ع) از همان ابتدا که به رسالت خویش پی میبرد دچار وحشت زیادی میشود و سعی میکند با انجام گناهانی مثلاً ساختن صلیب برای مصلوبکردن آزادیخواهان خود را فرد نامناسبی جلوه دهد یا دائماً دچار شک و تردید است ، آرزوی ازدواج و بچهدار شدن دارد و ...
طبق این روایت عده بسیار کمی میدانستند که عیسی همان مسیحای موعود است و بیشتر فکر میکردند اوآمده تا شرایط را مهیا کند . حتی در این داستان تا هنگام شام آخر هم حواریون فقط حدس میزنند که شاید آن عیسی همان عیسای موعوداست ...
عیسی با لحن شکوهآلود گفت : همگی شما مرا تنها خواهید گذاشت . همگی .
پترس با ستردن اشکهای خود فریاد زد :
من هیچگاه تنهایت نخواهم گذاشت .
- پترس ، پترس ، پیش از آنکه خروس بخواند ، سه بار مرا انکار خواهی کرد .
در این کتاب مسیح یک انسان معمولی و دارای شخصیتی کاملاً انسانی و زمینی است که احتمالش هم هست هر لحظه فریب شیطان را بخورد ، به همین جهت شدیداً مورد انتقاد کلیسا و مسیحیان قرار گرفت و خیلی اوقات جزء کتب ممنوعه بوده است .
کازانتزاکیس حتی قبل از مرگش از جانب اسقف مورد تکفیر قرار گرفت ؛ اما با این حال گفته شده که در مراسم تدفین وی بیش از پنجاه هزار نفر شرکت داشتهاند .
همچنین در سال ۱۹۸۸ فیلمی با همین نام برگرفته از این رمان به کارگردانی مارتین اسکورسیسی و نقش آفرینی ویلم دفو ساخته شده است .
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from اتچ بات
📚 برادران کارامازوف
The Brothers Karamazov
👤 فئودور داستایوفسکی
🔃 صالح حسینی
⬅️ رمان
برادران کارامازوف ، رمان فئودور میخایلوویچ داستایفسکی (۱۸۸۱ - ۱۸۲۱) ، که در سالهای
۸۰ - ۱۸۷۹ منتشر شد .
این رمان مهمترین اثر این نویسنده بزرگ روس است که هر چند از «جنایت و مکافات» از نظر ساخت نازلتر باشد ، دارای آنچنان قوت و شدت دریافت و تحلیلی است که آن را به شمار یکی از باارزشترین دستاوردهای ادبیات اروپایی نیمه دوم سده نوزدهم در میآورد .
رمان برادران کارامازوف در وضع موجود به صورت وقایعنگاری ناقصی به نظر جلوه مینماید که داستان کینه شدید برادران کارامازوف را نسبت به پدر ، در چارچوب یکی از شهرهای کوچک روسیه ، روایت میکند .
این رمان نمونه آن چیزی است که در دوران افول ناتورالیسم ، «رمان افکار» خوانده شد و صحنه نمایش اضطرابهای روح اروپایی گردید.
داستایفسکی در هیچ یک از آثار دیگر خود به این خوبی نشان نداده است که ادبیات باید برای آشکار ساختن مسائل بیشماری به کار رود که بر آدمی بار شدهاند ، بیانکه در دل به وجود آنها اذعان کنیم ، یا جرئت مقابله با آنها را داشته باشیم .
برادران کارامازوف در مجموع تحلیل مشروح نفسانیات انسانی از دیدگاه اخلاقی محض است .
جوهر رمان برادران کارامازوف در همین افسانه نهفته است : جلوه عشقی که در این افسانه مستتر است - عشقی که در دل زوزیم سالخورده و آلیوشا مملو است - اساساً جنبه عرفانی دارد .
این افسانه از آن جهت بسیار مهم است که دو نیروی فایق در نفس داستایفسکی را مینمایاند :
از سویی ، ایمان به نیکی پنهان در فطرت آدمی ، آن نیکی که صورت مسیحایی همبستگی بیحد و مرز انسانی بروز میکند ؛ از سوی دیگر ، علم به وجود شقاوتی انسانی که پیوسته به راندن آدمی به سوی غرقاب گرایش دارد .
با این تلقی کاملاً پاسکالمآبانه - چیزی بیش از آنچه بتوان سایهای نسبتاً نحس و نامیمونش خواند - با هم در می آمیزند و این دو عامل چندان خلط میشوند که تمیزشان از یکدیگر دشوار است .
در این بازی پنهانی ، که نیکی و بدی در یکدیگر رخنه میکنند و در کارگردانی این عناصر ، بدان سان که ناچیز ترین پندار یا کردار بازیگران اصلی ، بازتاب آنها باشند ، میتوان یکی از انگیزههای اساسی فلسفه و هنر داستایفسکی را بازشناخت و مقصود از بسط و پرورش بعدی این رمان، که حاوی سرگذشت آلیوشا در زمان اعتکاف او در صومعهای است ، اثبات پیروزی وضع عرفانی است بر منطق غیرانسانی ایوان و ثنویت ذاتی آدمی- وضعی عرفانی که با نشان اخوت و صلح کل شاخص میگردد . داستایفسکی نیز همواره تلاش داشت به همین اخوت و صلح کل برسد . بیآنکه ، بر خلاف تولستوی ، هرگز بتواند آن را در دستاورد هنری خود جامه عمل بپوشاند .
🆔 @Sayehsokhan
The Brothers Karamazov
👤 فئودور داستایوفسکی
🔃 صالح حسینی
⬅️ رمان
برادران کارامازوف ، رمان فئودور میخایلوویچ داستایفسکی (۱۸۸۱ - ۱۸۲۱) ، که در سالهای
۸۰ - ۱۸۷۹ منتشر شد .
این رمان مهمترین اثر این نویسنده بزرگ روس است که هر چند از «جنایت و مکافات» از نظر ساخت نازلتر باشد ، دارای آنچنان قوت و شدت دریافت و تحلیلی است که آن را به شمار یکی از باارزشترین دستاوردهای ادبیات اروپایی نیمه دوم سده نوزدهم در میآورد .
رمان برادران کارامازوف در وضع موجود به صورت وقایعنگاری ناقصی به نظر جلوه مینماید که داستان کینه شدید برادران کارامازوف را نسبت به پدر ، در چارچوب یکی از شهرهای کوچک روسیه ، روایت میکند .
این رمان نمونه آن چیزی است که در دوران افول ناتورالیسم ، «رمان افکار» خوانده شد و صحنه نمایش اضطرابهای روح اروپایی گردید.
داستایفسکی در هیچ یک از آثار دیگر خود به این خوبی نشان نداده است که ادبیات باید برای آشکار ساختن مسائل بیشماری به کار رود که بر آدمی بار شدهاند ، بیانکه در دل به وجود آنها اذعان کنیم ، یا جرئت مقابله با آنها را داشته باشیم .
برادران کارامازوف در مجموع تحلیل مشروح نفسانیات انسانی از دیدگاه اخلاقی محض است .
جوهر رمان برادران کارامازوف در همین افسانه نهفته است : جلوه عشقی که در این افسانه مستتر است - عشقی که در دل زوزیم سالخورده و آلیوشا مملو است - اساساً جنبه عرفانی دارد .
این افسانه از آن جهت بسیار مهم است که دو نیروی فایق در نفس داستایفسکی را مینمایاند :
از سویی ، ایمان به نیکی پنهان در فطرت آدمی ، آن نیکی که صورت مسیحایی همبستگی بیحد و مرز انسانی بروز میکند ؛ از سوی دیگر ، علم به وجود شقاوتی انسانی که پیوسته به راندن آدمی به سوی غرقاب گرایش دارد .
با این تلقی کاملاً پاسکالمآبانه - چیزی بیش از آنچه بتوان سایهای نسبتاً نحس و نامیمونش خواند - با هم در می آمیزند و این دو عامل چندان خلط میشوند که تمیزشان از یکدیگر دشوار است .
در این بازی پنهانی ، که نیکی و بدی در یکدیگر رخنه میکنند و در کارگردانی این عناصر ، بدان سان که ناچیز ترین پندار یا کردار بازیگران اصلی ، بازتاب آنها باشند ، میتوان یکی از انگیزههای اساسی فلسفه و هنر داستایفسکی را بازشناخت و مقصود از بسط و پرورش بعدی این رمان، که حاوی سرگذشت آلیوشا در زمان اعتکاف او در صومعهای است ، اثبات پیروزی وضع عرفانی است بر منطق غیرانسانی ایوان و ثنویت ذاتی آدمی- وضعی عرفانی که با نشان اخوت و صلح کل شاخص میگردد . داستایفسکی نیز همواره تلاش داشت به همین اخوت و صلح کل برسد . بیآنکه ، بر خلاف تولستوی ، هرگز بتواند آن را در دستاورد هنری خود جامه عمل بپوشاند .
🆔 @Sayehsokhan
Telegram
attach 📎
*رفتن، کریهترین فعل زبان فارسی است*
کوچه هشتم که زندگی میکردیم، برای بار اول پای کامپیوتر باز شد به خانهمان.
همان روز با شروین رفتیم فلکهی آریاشهر و سیدی فوتوشاپ خریدیم و نصب کردیم روی کامپیوتر.
یک ماه باهاش ور رفتم و بالاخره خم و چمش دستم آمد. یک بار شروین آمد خانهمان و یک عکس از کردان ریخته روی فلاپی دیسک و گفت بیا کرم بریزیم توی عکس.
کردانِ ابری با درختهای کمرمق. قشنگی فوتوشاپ این است که آدم میتواند هر المانی که دلش بخواهد را مثل یک طلق بیرنگ اضافه کند به عکس.
لایه روی لایه. همین کار را هم کردیم. اول افتادیم به جان آسمان. یک لایه آسمان آبی اضافه کردیم بهش. بعد هم یک لایه برف اضافه کردیم به تپهها.
فک شروین آمد پائین و دائم میگفت فوتوشاپ لامصب. بعد مثل کفتر جلد پرید خانهشان و با یک فلاپی دیگر آمد.
عکس یک دختر بلوند بود که پشت سرش تابلوی دراز هالیوود دیده میشد. تاپ قرمز کوتاهی تنش بود با یک دامن چیندار. که آن هم دست بر قضا کوتاه بود. کلا توی لباس کمکاری کرده بود.
شروین صدایش میکرد مادونا.
دور عکس را بریدیم و مادونا را از لسآنجلس آوردیم کردان. یک لایهی جدید.
بعد یک لایه چمن اضافه کردیم به زیر پای مادونا. و همینطور لایه پشت لایه.
فقط این وسط یادمان رفت که دکمهی سیو را بزنیم. نفهمیدم چی شد که برق خانه سکتهی خفیفی زد و چراغها و مانیتور خاموش و روشن شدند.
خود کامیپیوتر هم انگار که آروغ بعد از کباب زده باشد، یک لحظه نفسش رفت و ریبوت شد. عکس پرید. مبهوت شدیم. کامپیوتر که روشن شد، درست مثل کسی که دنبال عزیزش بگردد، با عجله فوتوشاپ را راه انداختیم و عکس را باز کردیم.
یک کردان بیرمق ابری. نه مادونا بود. نه آسمان آبی. نه چمن. نه هیچ. همهی لایهها با هم پاک شده بودند. آمدیم دوباره مراحل را تکرار کنیم. نشد. اصلا به خوبی بار اول درنیامد. همه چیز زشت و مصنوعی شد.
شروین خیلی دمغ فلاپیاش را از شکاف کامپیوتر کشید بیرون و گفت: مادونا رفت.
من صد سال بعد از آن هم با فوتوشاپ کار کردم. اول از همه یاد گرفتم که با هر دم و بازدم یک بار عکس را سیو کنم. دوم فهمیدم که چقدر فوتوشاپ شبیه به بودن آدمها در زندگیام است.
سال 68 مادربزرگم برای یک ماه با ما زندگی کرد. ناخوش احوال بود. یک شب هم حالش بد شد و پدر و مادرم بردند بیمارستان گلستان.
همانجا سکته کرد و دیگر برنگشت خانه.
مادرم چند بار ثانیهی آخرش را توصیف کرد که گفته: بگیر من رو... دارم میرم. و خب، رفت. آن یک ماهی که با ما بود، مثل فوتوشاپ هزار لایه اضافه کرد به خانهمان. جایی که غذا میخورد.
جایی که موهایش را اصرار داشت شانه کند و ببافد.
جایی که نماز میخواند و پدرم از پشتِ سر آنقدر سربسرش میگذاشت تا بالاخره خندهاش میگرفت و نمازش را میبرید و به پدرم میگفت نکن شیطان نمازبُر.
همان یک ماه هزار لایهی جور واجور اضافه کرد به زندگی و خانه. بعد هم درست مثل برق آن شب، رفت. فردا صبح، برگشتیم به خانهای که همهی لایههای قشنگش را از دست داده بود. کردانِ ابریِ بدون مادونا.
فوتوشاپ به من یاد داد که آدمها با آمدنشان و هر ثانیه بودنشان یک لایه اضافه میکنند به زندگی.
و این کار را تا روزی که هستند ادامه میدهند.
تا اینکه بالاخره یک روز بروند.
همهی لایهها تبدیل میشوند به خاطره.
همه چیز میشود کردان ابری.
رفتن، کریهترین فعل زبان فارسی است.
✍️ فهیم عطار
🆔 @Sayehsokhan
کوچه هشتم که زندگی میکردیم، برای بار اول پای کامپیوتر باز شد به خانهمان.
همان روز با شروین رفتیم فلکهی آریاشهر و سیدی فوتوشاپ خریدیم و نصب کردیم روی کامپیوتر.
یک ماه باهاش ور رفتم و بالاخره خم و چمش دستم آمد. یک بار شروین آمد خانهمان و یک عکس از کردان ریخته روی فلاپی دیسک و گفت بیا کرم بریزیم توی عکس.
کردانِ ابری با درختهای کمرمق. قشنگی فوتوشاپ این است که آدم میتواند هر المانی که دلش بخواهد را مثل یک طلق بیرنگ اضافه کند به عکس.
لایه روی لایه. همین کار را هم کردیم. اول افتادیم به جان آسمان. یک لایه آسمان آبی اضافه کردیم بهش. بعد هم یک لایه برف اضافه کردیم به تپهها.
فک شروین آمد پائین و دائم میگفت فوتوشاپ لامصب. بعد مثل کفتر جلد پرید خانهشان و با یک فلاپی دیگر آمد.
عکس یک دختر بلوند بود که پشت سرش تابلوی دراز هالیوود دیده میشد. تاپ قرمز کوتاهی تنش بود با یک دامن چیندار. که آن هم دست بر قضا کوتاه بود. کلا توی لباس کمکاری کرده بود.
شروین صدایش میکرد مادونا.
دور عکس را بریدیم و مادونا را از لسآنجلس آوردیم کردان. یک لایهی جدید.
بعد یک لایه چمن اضافه کردیم به زیر پای مادونا. و همینطور لایه پشت لایه.
فقط این وسط یادمان رفت که دکمهی سیو را بزنیم. نفهمیدم چی شد که برق خانه سکتهی خفیفی زد و چراغها و مانیتور خاموش و روشن شدند.
خود کامیپیوتر هم انگار که آروغ بعد از کباب زده باشد، یک لحظه نفسش رفت و ریبوت شد. عکس پرید. مبهوت شدیم. کامپیوتر که روشن شد، درست مثل کسی که دنبال عزیزش بگردد، با عجله فوتوشاپ را راه انداختیم و عکس را باز کردیم.
یک کردان بیرمق ابری. نه مادونا بود. نه آسمان آبی. نه چمن. نه هیچ. همهی لایهها با هم پاک شده بودند. آمدیم دوباره مراحل را تکرار کنیم. نشد. اصلا به خوبی بار اول درنیامد. همه چیز زشت و مصنوعی شد.
شروین خیلی دمغ فلاپیاش را از شکاف کامپیوتر کشید بیرون و گفت: مادونا رفت.
من صد سال بعد از آن هم با فوتوشاپ کار کردم. اول از همه یاد گرفتم که با هر دم و بازدم یک بار عکس را سیو کنم. دوم فهمیدم که چقدر فوتوشاپ شبیه به بودن آدمها در زندگیام است.
سال 68 مادربزرگم برای یک ماه با ما زندگی کرد. ناخوش احوال بود. یک شب هم حالش بد شد و پدر و مادرم بردند بیمارستان گلستان.
همانجا سکته کرد و دیگر برنگشت خانه.
مادرم چند بار ثانیهی آخرش را توصیف کرد که گفته: بگیر من رو... دارم میرم. و خب، رفت. آن یک ماهی که با ما بود، مثل فوتوشاپ هزار لایه اضافه کرد به خانهمان. جایی که غذا میخورد.
جایی که موهایش را اصرار داشت شانه کند و ببافد.
جایی که نماز میخواند و پدرم از پشتِ سر آنقدر سربسرش میگذاشت تا بالاخره خندهاش میگرفت و نمازش را میبرید و به پدرم میگفت نکن شیطان نمازبُر.
همان یک ماه هزار لایهی جور واجور اضافه کرد به زندگی و خانه. بعد هم درست مثل برق آن شب، رفت. فردا صبح، برگشتیم به خانهای که همهی لایههای قشنگش را از دست داده بود. کردانِ ابریِ بدون مادونا.
فوتوشاپ به من یاد داد که آدمها با آمدنشان و هر ثانیه بودنشان یک لایه اضافه میکنند به زندگی.
و این کار را تا روزی که هستند ادامه میدهند.
تا اینکه بالاخره یک روز بروند.
همهی لایهها تبدیل میشوند به خاطره.
همه چیز میشود کردان ابری.
رفتن، کریهترین فعل زبان فارسی است.
✍️ فهیم عطار
🆔 @Sayehsokhan
اگر بتوانی با اندکی پول، زندگی و سلامتیات را حفظ کنی و با باقیماندهی پولت زندگیِ چند انسانِ دیگر را نجات دهی،
امّا بهجای بخششِ پولت آن را صرفِ تجملات کنی و آن چند انسان بمیرند؛
تو اخلاقاً در مرگِ آنها مسئول هستی، هرچند طبقِ قانون قاتل نیستی!
✍️ پیتر سینگر
📗 دیگردوستیِ موثر
#سلام_صبحتون_بخیر
🆔 @Sayehsokhan
امّا بهجای بخششِ پولت آن را صرفِ تجملات کنی و آن چند انسان بمیرند؛
تو اخلاقاً در مرگِ آنها مسئول هستی، هرچند طبقِ قانون قاتل نیستی!
✍️ پیتر سینگر
📗 دیگردوستیِ موثر
#سلام_صبحتون_بخیر
🆔 @Sayehsokhan
شما به عنوان یک متخصص که سابقه خوبی دارد، باید در یک وظیفه اصلی، دارای مهارت و تخصص بالا و شایستگی فوقالعاده باشید. اما اجازه ندهید استعدادتان در آن حوزه تبدیل به یک تله شود، به نحوی که دست یافتن به مهارت کاری خاص سبب شود فراموش کنید نگاهی کلی و همه جانبه به کسب و کار خود داشته باشید.
هر کاری کار شماست، بله. درست است که شما کارشناس متخصص در یک رشته هستید. اما به یک کارشناس عمومی(جنرالیست) تبدیل شوید که از مهارتها و آگاهیهای عمومی برخوردار بوده و تواناییهای وی قابل مبادله با مهارتهای کارکنان در کسب تجربیات است. به دنبال تنوع باشید، زیرا برای مدیر عالی بودن باید بتوانید همه حوزههای کسب و کار را درک کنید و برایشان راهبرد تعیین نمایید.
📚 #برشی_از_کتاب:#جنس_مدیر_عالی
✍️ اثر: #دی_ای_بنتون
👌 ترجمه: #مریم_خسروی
🖌 ویراسته و زیر نظر: #ایرج_پاد
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
🛒 تهیه این کتاب:
👈 بر روی این لینک کلیک کنید 👉
هر کاری کار شماست، بله. درست است که شما کارشناس متخصص در یک رشته هستید. اما به یک کارشناس عمومی(جنرالیست) تبدیل شوید که از مهارتها و آگاهیهای عمومی برخوردار بوده و تواناییهای وی قابل مبادله با مهارتهای کارکنان در کسب تجربیات است. به دنبال تنوع باشید، زیرا برای مدیر عالی بودن باید بتوانید همه حوزههای کسب و کار را درک کنید و برایشان راهبرد تعیین نمایید.
📚 #برشی_از_کتاب:#جنس_مدیر_عالی
✍️ اثر: #دی_ای_بنتون
👌 ترجمه: #مریم_خسروی
🖌 ویراسته و زیر نظر: #ایرج_پاد
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
🛒 تهیه این کتاب:
👈 بر روی این لینک کلیک کنید 👉
عارفی ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند
تمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلقالله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام
زاری و تضرع به درگاه او
شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که میگفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد.
عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچههای بازار از پی دکان میگشت...
میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان میداد،
قصد فروش آن را داشت...
به هر مسگری نشان میداد، وزن میکرد و میگفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی
پیرزن میگفت: نمیشه ۶ ریال بخرید؟
مسگران میگفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد.
پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار میچرخید و همه همین قیمت را میدادند.
بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.
مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال میفروشم، خرید دارید؟
مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخهای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال میشود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
امّا اگر مُصر هستی من آن را به ۲۵ ریال میخرم!
پیر زن گفت: مرا مسخره میکنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
من که ناظر ماجرا بودم
و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند
آنگاه تو به ۲۵ ریال میخری؟
مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!!
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانهاش را نفروشد، من دیگ نخریدم...
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرورفته بودم که مسگر پیر گفت:
با چله گرفتن و عبادتکردن کسی به زیارت خدا نخواهد رفت.
دست افتادهای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم امد
گر دست فتادهای بگیری...مردی
@zendegi_khoshnod
🆔 @Sayehsokhan
تمام روزها روزه بود.
در حال اعتکاف.
از خلقالله بریده بود.
صبح به صیام و شب به قیام
زاری و تضرع به درگاه او
شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که میگفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد.
عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچههای بازار از پی دکان میگشت...
میگوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان میداد،
قصد فروش آن را داشت...
به هر مسگری نشان میداد، وزن میکرد و میگفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی
پیرزن میگفت: نمیشه ۶ ریال بخرید؟
مسگران میگفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد.
پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار میچرخید و همه همین قیمت را میدادند.
بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.
مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال میفروشم، خرید دارید؟
مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخهای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال میشود!
مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی،
امّا اگر مُصر هستی من آن را به ۲۵ ریال میخرم!
پیر زن گفت: مرا مسخره میکنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!!
پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
من که ناظر ماجرا بودم
و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند
آنگاه تو به ۲۵ ریال میخری؟
مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!!
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانهاش را نفروشد، من دیگ نخریدم...
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرورفته بودم که مسگر پیر گفت:
با چله گرفتن و عبادتکردن کسی به زیارت خدا نخواهد رفت.
دست افتادهای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم امد
گر دست فتادهای بگیری...مردی
@zendegi_khoshnod
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹چهارده راه برای تشخیص اینکه فردی گرایش به خودکشی دارد
گزینش: گروه علمی حکمت زندگی
مترجم: میترا سالاری
🗓 ۱۹ شهریور روز جهانی پیشگیری از خودکشی
@hekmat_zendegi
🆔 @sayehsokhan
گزینش: گروه علمی حکمت زندگی
مترجم: میترا سالاری
🗓 ۱۹ شهریور روز جهانی پیشگیری از خودکشی
@hekmat_zendegi
🆔 @sayehsokhan
✍️ رضا بژکول
🖊 درسی که نگرفتیم؛
❓نظام آموزشی ژاپن چگونه به دانشآموزان کشورش روش زندگی کردن فردی و اجتماعی را میآموزد؟
نکته ظریف (در ژاپن دانشآموزان تا ۱۰ سالگی امتحان ندارند. آنها تا این زمان یاد میگیرند که چگونه زندگی کنند. یاد میگیرند از حیوانات مراقبت کنند، به دیگران احترام بگذارند و طبیعت را درک کنند. آن ها در طول این مدت ارزشهایی چون خودکنترلی، مسئولیت و عدالت را میآموزند.)
❓چرا مدرسههای ژاپن سرایدار ندارد؟
در مدارس ژاپن به عنوان بخشی از آموزش به بچهها یاد میدهند که محیط اطرافشان را تمیز نگهدارند. اگر هر شخصی به نوبه خود مراقب فضایی که در آن با دیگران سهیم است باشد همیشه در محیطی هماهنگ زندگی خواهیم کرد.
این ذهنیت به بچه ها احترام و مسئولیت پذیری را میآموزد. بنابراین بچهها خودشان را جدای از این مسئولیت نمیبینند و در مقوله نظافت به یکدیگر کمک میکنند.
دانشآموزان در مدرسه نهار میخورند و بعد از غذا میز را تمیز کرده و زباله را داخل زبالهدان میریزند. بطریهای شیر را برای بازیابی جمعآوری میکنند.
دانشآموزان حتی در داخل کلاس همراه با معلم نیز نهار میخورند. این کار باعث قویشدن رابطه بین معلم و دانش آموز میشود.
هنگام نهار بچهها وظیفه دارند از معلم پذیرایی کنند چون هیچ نیروی خدماتی در مدرسه وجود ندارد.
بعد از نهار همه جا تمیز و پاکیزه میشود به طوری که فکرش را هم نمیکنید که قبلا در این مکان غذا خورده شده.
علاوه بر این در مدارس به بچهها یاد میدهند که چگونه غذاهای ساده درست کنند.
این روش آموزش به بچهها کمک میکند تا استقلال و مسئولیت و اخلاق کاری را بیاموزند.
❓فواید طولانی مدت این نوع آموزش چیست؟
آموزش نظافت به بچهها بهترین راه برای ایجاد فرهنگی است که نظافت نیز جزء حقوق محسوب میشود. آنها یاد میگیرند که از محیط به خوبی حفاظت کنند و با کار گروهی از کمکهای یکدیگر بهره ببرند.
آنها در حال تمیز کاری میتوانند با دوستانشان هم گفتگویی داشته باشند به همین دلیل این کار برایشان کاری کسلکننده نیست.
پشت این آموزش اهداف ارزشمند دیگری هم وجود دارد. بچهها یاد میگیرند که محیط زیست حفاظت کنند و هرگز این رفتار و عادت خوب را فراموش نمیکنند. در واقع نظافت ابزاری است برای آموزش یک عادت.
به گفته یکی از آموزگاران ژاپنی:
مدرسه فقط آموزش کتابها نیست، مدرسه آموزش عضو جامعهبودن و مسئولیتپذیری به عنوان یک عضو جامعه میباشد.
هدف مدارس عمومی آموزش تمام جنبههای زندگی است نه تنها آموزش کتابها. آنها زندگی کردن را یاد میگیرند. آنها یاد میگیرند که در آینده کسی به نظافت آنها نمیپردازد و تنها خودشان باید این کار را انجام دهند.
👨👩👧👦والدین از این داستان چه چیزی میآموزند؟
بچهها به آموزش نیاز دارند. آموزش تنها راهی برای پرورش هوش آنها نیست بلکه راهی برای انسانی مفید بودن است. انسانی که برای طبیعت و مخلوقات ارزش قائل است. دوران مدرسه بهترین دوره در زندگی بچههاست. آنها در مدرسه مهارتها، عادتها و تجربیات را میآموزند.
ما به عنوان والدین باید به پیشرفت مدارس در جهت ساخت آینده کودکانمان کمک کنیم.
بچهها نیاز دارند که احترام، مسئولیت و عدالت را بیاموزند. فقط پیشرفت هوش مهم نیست بلکه پیشرفت در انسانیت نیز مهم است.
شاید والدین دوست نداشته باشند کارکردن و نظافت کودکانشان را ببینند اما بدون شک دوست دارند که شخصیت کاملی داشته باشند.
پس خود عمل نظافت در مدرسه مهم نیست بلکه نتایجی که از آن بدست میآید مهم است.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Sayehsokhan
🖊 درسی که نگرفتیم؛
❓نظام آموزشی ژاپن چگونه به دانشآموزان کشورش روش زندگی کردن فردی و اجتماعی را میآموزد؟
نکته ظریف (در ژاپن دانشآموزان تا ۱۰ سالگی امتحان ندارند. آنها تا این زمان یاد میگیرند که چگونه زندگی کنند. یاد میگیرند از حیوانات مراقبت کنند، به دیگران احترام بگذارند و طبیعت را درک کنند. آن ها در طول این مدت ارزشهایی چون خودکنترلی، مسئولیت و عدالت را میآموزند.)
❓چرا مدرسههای ژاپن سرایدار ندارد؟
در مدارس ژاپن به عنوان بخشی از آموزش به بچهها یاد میدهند که محیط اطرافشان را تمیز نگهدارند. اگر هر شخصی به نوبه خود مراقب فضایی که در آن با دیگران سهیم است باشد همیشه در محیطی هماهنگ زندگی خواهیم کرد.
این ذهنیت به بچه ها احترام و مسئولیت پذیری را میآموزد. بنابراین بچهها خودشان را جدای از این مسئولیت نمیبینند و در مقوله نظافت به یکدیگر کمک میکنند.
دانشآموزان در مدرسه نهار میخورند و بعد از غذا میز را تمیز کرده و زباله را داخل زبالهدان میریزند. بطریهای شیر را برای بازیابی جمعآوری میکنند.
دانشآموزان حتی در داخل کلاس همراه با معلم نیز نهار میخورند. این کار باعث قویشدن رابطه بین معلم و دانش آموز میشود.
هنگام نهار بچهها وظیفه دارند از معلم پذیرایی کنند چون هیچ نیروی خدماتی در مدرسه وجود ندارد.
بعد از نهار همه جا تمیز و پاکیزه میشود به طوری که فکرش را هم نمیکنید که قبلا در این مکان غذا خورده شده.
علاوه بر این در مدارس به بچهها یاد میدهند که چگونه غذاهای ساده درست کنند.
این روش آموزش به بچهها کمک میکند تا استقلال و مسئولیت و اخلاق کاری را بیاموزند.
❓فواید طولانی مدت این نوع آموزش چیست؟
آموزش نظافت به بچهها بهترین راه برای ایجاد فرهنگی است که نظافت نیز جزء حقوق محسوب میشود. آنها یاد میگیرند که از محیط به خوبی حفاظت کنند و با کار گروهی از کمکهای یکدیگر بهره ببرند.
آنها در حال تمیز کاری میتوانند با دوستانشان هم گفتگویی داشته باشند به همین دلیل این کار برایشان کاری کسلکننده نیست.
پشت این آموزش اهداف ارزشمند دیگری هم وجود دارد. بچهها یاد میگیرند که محیط زیست حفاظت کنند و هرگز این رفتار و عادت خوب را فراموش نمیکنند. در واقع نظافت ابزاری است برای آموزش یک عادت.
به گفته یکی از آموزگاران ژاپنی:
مدرسه فقط آموزش کتابها نیست، مدرسه آموزش عضو جامعهبودن و مسئولیتپذیری به عنوان یک عضو جامعه میباشد.
هدف مدارس عمومی آموزش تمام جنبههای زندگی است نه تنها آموزش کتابها. آنها زندگی کردن را یاد میگیرند. آنها یاد میگیرند که در آینده کسی به نظافت آنها نمیپردازد و تنها خودشان باید این کار را انجام دهند.
👨👩👧👦والدین از این داستان چه چیزی میآموزند؟
بچهها به آموزش نیاز دارند. آموزش تنها راهی برای پرورش هوش آنها نیست بلکه راهی برای انسانی مفید بودن است. انسانی که برای طبیعت و مخلوقات ارزش قائل است. دوران مدرسه بهترین دوره در زندگی بچههاست. آنها در مدرسه مهارتها، عادتها و تجربیات را میآموزند.
ما به عنوان والدین باید به پیشرفت مدارس در جهت ساخت آینده کودکانمان کمک کنیم.
بچهها نیاز دارند که احترام، مسئولیت و عدالت را بیاموزند. فقط پیشرفت هوش مهم نیست بلکه پیشرفت در انسانیت نیز مهم است.
شاید والدین دوست نداشته باشند کارکردن و نظافت کودکانشان را ببینند اما بدون شک دوست دارند که شخصیت کاملی داشته باشند.
پس خود عمل نظافت در مدرسه مهم نیست بلکه نتایجی که از آن بدست میآید مهم است.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from اتچ بات
#زیر_چاپ
#به_زودی
📚نام کتاب: اسرار زوجهای شاد (خود، همسر و زندگیتان را دوست بدارید)
✍نویسنده: کیم الور
🧑🏫مترجم: مریم خسروی
👤ویراسته و زیرنظر: حسن ملکیان
📖برشی از کتاب:
🍀نیازهای خود و همسرتان را بشناسید.
❓درباره چه موضوعاتی بحث میکنید؟ با چه چیزهایی مخالفید؟ رنجشهای کوچکتان کدام است؟ برای به توافق رسیدن از چه چیزهایی باید دست بکشید؟
آیا بر سر مسائل مالی توافق دارید؟ آیا با فعالیتهای سرگرم کننده در زندگیتان مخالفید؟ آیا درباره زمان با هم بودن و زمان دوربودن از هم نظر و عقیده متفاوتی دارید؟ آیا به خاطر دوستان و فامیل اوقات تلخی و دعوا میکنید؟ آیا یکی از شما جسور و بیپرواست، در حالی که دیگری محتاط است و از نقد کردن اجتناب میکند؟ آیا یکی از شما یا هر دو همیشه حق به جانبید؟ آیا یکی از شماها میخواهد دیگری را کنترل کند؟
💞زوجها ممکن است در حوزههای زیادی با یکدیگر تعارض داشته باشند.
آیا میدانید تعبیر سادهای برای تعارض و راهحلی متناظر با آن وجود دارد؟ وقتی به دنبال یافتن همسر مناسب هستید، بررسی دقیق نیمرخ شدت نیازهایتان فکر خوبی است. پنج نیاز بنیادین عبارتند از:
- عشق و تعلقخاطر؛
- بقا، اطمینان، امنیت؛
-قدرت؛
-آزادی؛
-تفریح.
🖇صفحه انتخابی: صفحات ۹۳-۹۴
🆔 @sayehsokhan
#به_زودی
📚نام کتاب: اسرار زوجهای شاد (خود، همسر و زندگیتان را دوست بدارید)
✍نویسنده: کیم الور
🧑🏫مترجم: مریم خسروی
👤ویراسته و زیرنظر: حسن ملکیان
📖برشی از کتاب:
🍀نیازهای خود و همسرتان را بشناسید.
❓درباره چه موضوعاتی بحث میکنید؟ با چه چیزهایی مخالفید؟ رنجشهای کوچکتان کدام است؟ برای به توافق رسیدن از چه چیزهایی باید دست بکشید؟
آیا بر سر مسائل مالی توافق دارید؟ آیا با فعالیتهای سرگرم کننده در زندگیتان مخالفید؟ آیا درباره زمان با هم بودن و زمان دوربودن از هم نظر و عقیده متفاوتی دارید؟ آیا به خاطر دوستان و فامیل اوقات تلخی و دعوا میکنید؟ آیا یکی از شما جسور و بیپرواست، در حالی که دیگری محتاط است و از نقد کردن اجتناب میکند؟ آیا یکی از شما یا هر دو همیشه حق به جانبید؟ آیا یکی از شماها میخواهد دیگری را کنترل کند؟
💞زوجها ممکن است در حوزههای زیادی با یکدیگر تعارض داشته باشند.
آیا میدانید تعبیر سادهای برای تعارض و راهحلی متناظر با آن وجود دارد؟ وقتی به دنبال یافتن همسر مناسب هستید، بررسی دقیق نیمرخ شدت نیازهایتان فکر خوبی است. پنج نیاز بنیادین عبارتند از:
- عشق و تعلقخاطر؛
- بقا، اطمینان، امنیت؛
-قدرت؛
-آزادی؛
-تفریح.
🖇صفحه انتخابی: صفحات ۹۳-۹۴
🆔 @sayehsokhan
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما به پتیارگی دچار شدهایم!
✅ میرجلالالدین کزازی، شاهنامهپژوه و از استادان برجستهٔ زبان و ادب پارسی است. ایرانِ پایدار در دو برنامه از برنامههای گفتگومحور مِهستان، میزبان این اندیشمند ایرانی بود.
✅ کزازی در این بخش از برنامه معتقد است که اگر آنچه در درازنای تاریخ بر ایران رفته، بر سرزمینی دیگر میرفت، از پهنهی جهان برمیافتاد. او بر آن است که ما دچار پتیارگی شدهایم و این فرهنگ و منش و پیشینهٔ ماست که ما را از آسیبهای سترگ آن در امان نگاه داشته است. پتیاره نیرویی است اهریمنی، پلید و زیانکار که در گذر جهان و گذر آدمی بهسوی اشا یا ارتا کاستی و درنگ میافکند.
#ایران_پایدار
#ایران_شناسی
#روایت_ایران
#مهستان
#میرجلال_الدین_کزازی #کزازی #دکتر_کزازی
#پتیاره #پتیارگی
⭕️ ایرانِ پایدار، بستری برای ایرانشناسی و ایرانشناسی، بنیانی برای پایداری ایران.
@iranepaydar_official
🆔 @Sayehsokhan
✅ میرجلالالدین کزازی، شاهنامهپژوه و از استادان برجستهٔ زبان و ادب پارسی است. ایرانِ پایدار در دو برنامه از برنامههای گفتگومحور مِهستان، میزبان این اندیشمند ایرانی بود.
✅ کزازی در این بخش از برنامه معتقد است که اگر آنچه در درازنای تاریخ بر ایران رفته، بر سرزمینی دیگر میرفت، از پهنهی جهان برمیافتاد. او بر آن است که ما دچار پتیارگی شدهایم و این فرهنگ و منش و پیشینهٔ ماست که ما را از آسیبهای سترگ آن در امان نگاه داشته است. پتیاره نیرویی است اهریمنی، پلید و زیانکار که در گذر جهان و گذر آدمی بهسوی اشا یا ارتا کاستی و درنگ میافکند.
#ایران_پایدار
#ایران_شناسی
#روایت_ایران
#مهستان
#میرجلال_الدین_کزازی #کزازی #دکتر_کزازی
#پتیاره #پتیارگی
⭕️ ایرانِ پایدار، بستری برای ایرانشناسی و ایرانشناسی، بنیانی برای پایداری ایران.
@iranepaydar_official
🆔 @Sayehsokhan