نشر سایه سخن
9.74K subscribers
13.1K photos
4.75K videos
270 files
3.78K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
Audio
🎧 #هفت_پیکر
اثر حکیم #نظامی_گنجوی

🔹قسمت سوم

✔️بر تخت نشستن بهرام
✔️آغاز داستان بهرام با کنیزک خویش

🎤خوانش: محمدرضا طاهری


https://t.me/nezamikhani
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند

شیرین چو شکر تو باش شاکر
شاکر هر دم شکر ستاند

شکر از شکرست آستین پر
تا بر سر شاکران فشاند

تلخش چو بنوشی و بخندی
در ذات تو تلخیی نماند

گویی که چگونه‌ام خوشم من
گویم ترشم دلت بماند

گوید که نهان مکن ولیکن
در گوشم گو که کس نداند

در گوش تو حلقه وفا نیست
گوش تو به گوش‌ها رساند

«مولوی»دیوان کبیر

#سلام_صبحتون_بخیر

آدینه‌ی خوب و متبرکی داشته باشید!

🆔 @Sayehsokhan
شفیعی کدکنی:
آتش چو بمُرد دودْ میدان‌دار است.


@shafiei_kadkani

ـــــــــــــــــــــــ
در قلمروِ نقدِ ادبی
خلاقیّتِ فردی مهم نیست،
نقشِ تاریخی اهمیّت دارد.



▪️می‌توانیم با اطمینان بگوییم که هر شعر ماندنی به طور کلی هر اثر ادبی برجسته در تاریخ ادبیات، حاصل شکل‌گیری مجموعه‌ای از تجربه‌هاست، تجربه‌های یک نسل و غالباً چندین نسل.
شاهنامه فردوسی، استمرار کارهای امثال دقیقی و قبل از دقیقی است. رباعیات خیام حاصل سه قرن آزمون در حوزهٔ رباعی و شکل‌گیری مضامین خیامی در ادبیات دورهٔ اسلامی ماست، اگر از سوابق قبل از اسلامی آن و ترانه‌های ایرانی کهن صرف نظر کنیم.

مثنوی جلال‌الدین رومی نیز تبلور تجربه‌های تمام عارفان قبل از اوست به‌ویژه سنایی و عطار.

دیوان حافظ که آخرین شاهکار بزرگ فرهنگ ملی ماست تبلور تمام آثار برجستهٔ شعری زبان فارسی است، از رودکی تا سعدی و حتی اوحدی مراغی و سلمان ساوجی و عماد فقیه کرمانی، یعنی اکثر معاصران حافظ وامدار یک‌یک شاعران قبل از خویش است، چه قدما و چه معاصرانش.

این نکته را در مورد صائب و بیدل و بهار و شهریار هم می‌توان گفت و در مورد نیما و اخوان و فروغ هم می‌توان توضیح داد. با این تفاوت که هرچه فاصلهٔ زمانی دورتر باشد، ظهور این امر یعنی تکامل و تبلور تجربه‌ها را بهتر می‌توان احساس کرد.

در قلمرو نقد ادبی، آنچه در کار یک هنرمند مهم است خلاقیت فردی او نیست، بلکه «نقش تاریخی» اوست، یعنی پایگاهی که وی در زنجیرهٔ تکامل ادبی دارد. به همین دلیل، شعری که نتوان هیچ‌یک از اجزای آن را جز در تجربهٔ واحد گوینده‌اش تعقیب کرد پیش از خداوند خویش خواهد مرد، حتی اگر گوینده‌اش نبوغی برتر از نبوغ شکسپیر و مولوی و ابوتمام داشته باشد. منظور از نبوغ در اینجا استعداد محض است نه تجلیات آن که مسلماً نیازمند تمام تجربه‌های عظیم قبل از هنرمند است.

وقتی که ما در دیوان حافظ این تصویر را ملاحظه می‌کنیم حتی اگر بر تمام تجربه‌های گویندگان قبل از حافظ در این میدان اشراف داشته باشیم باز هم نبوغ هنری او را ستایش می‌کنیم و برای گویندگان قبل از او نیز در بافت تاریخی هر کدام، کمال حرمت را قائلیم. آنچه برای ما مهم است نقش تاریخی اوست در تکامل این تصویر و نه این که او از کجا این تصویر را گرفته است.
تصویری که می‌خواستم چند نکته را در باب آن یادآوری کنم، تصویری است که او، درین بیت، از شمع داده است:

جدا شد یارِ شیرینت کنون تنها نشین، ای شمع!
که حکمِ آسمان این است اگر سازی وگر سوزی

محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی، جلد اول، صص ۱۱۸–۱۱۷

درسگفتار‌هایی دربارهٔ حافظ
یکشنبه‌ها از رسانهٔ فرهنگی شفیعی کدکنی

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق یعنی این‌که کسی گاهی دستت را بگیره که تکه‌هایی از تو را می‌شناسد نه کل تو را !

🆔 @Sayehsokhan
👈از عبرتهای تاریخ
✍️ علی مرادی مراغه ای
🍃🍃🍃

📚 16فروردین ماه مصادف بود با مرگ محمدعلی شاه در تبعید. تاریخ نشان داده که کسانیکه در مقابل مردم قرار گرفته‌اند کمتر عاقبت خوبی داشته‌اند آنها غالبا وقتی در قدرت بوده‌اند مثل یزید بوده‌اند اما وقتی از قدرت رانده شده‌اند مثل بایزید شده‌اند....!

📙پرده اول:

نقل است که محمدعلى شاه وقتی مجلس اول را به توپ بست، پس از قلع و قمع مشروطه طلبان و کشتن فجیع میرزا جهانگیرخان و  ملک المتکلمین در باغ شاه، با غرور و نخوت، بادی در بروت انداخته و موقع ناهار با تکبر گفته بود:
آیا مشهدی باقر بقال وکیل (نماینده صنف بقالان در مجلس اول) اجازه می‌دهد شاه مملکت ناهار صرف کند یا خیر؟ سپس قهقهه خنده را از سر تمسخر سر داده بود...

روزگار بگذشت قیام تبریز شروع شد سپس، مجاهدین شمال و جنوب تهران را فتح کردند و شاه متکبر که با تمام دریوزگی برای حفظ جانش گریخته و مجبور به تحصن در سفارت روسيه در زرگنده شده بود، در این زمان، حسین بیگ تبریزی به تمسخر فریاد زده بود:

«دیدی بالاخره مشهدی باقر بقال اجازه ناهار خوردن نمی‌دهد!»

📕پرده دوم:

زمانی که دیکتاتور در روز جمعه، 16 ژوئيه، به سفارت روسیه پناهنده شد، عين‏ السلطنه در خاطرات خود می‌نویسد که شاه مغرور پشم‌هایش ریخته و در عرض یک ماه لاغر شده، غبغب‌اش تحليل رفته و آرزوی خودکشی می‌کرد:
«رفتيم زرگنده‏ و خدمت شاه ماضى. فرمودند مفسدين و مغرضين كار را به اينجا رسانيدند. چند مرتبه خواستم خودم را بكشم ...هيچ علامت نظام و سلطنتى در كلاه و سردارى نداشت. ريشش بلند شده بود. لاغر شده بود. غبغب بى ‏پير تحليل رفته بود. رنگش زرد شده بود»
( روزنامه خاطرات عين‏السلطنه...ج‏4ص2697)»

البته سفیر روسیه هم هی مته به خشخاش می‌گذاشت که محمدعلی شاه در  سفارت مزاحم کارش است و باید هرچه زودتر سفارت روسیه را تخلیه کند «تا ديروز او را قبله عالم، سايه خدا مى‏‌خوانديم. امروز بايد در خانه غيرى اين قسم نسبت به او اهانت كنيم اين است كه سفير روس مى‏‌آيد به شاه پيغام داده‏‌اند عمارت را خالى كرده يا در يكى از عمارات كوچك كه خالى است منزل ‏كنيد، يا چادر زده و جاى ديگر نزدیک سفارت كرايه كنيد»!
(همان منبع...ج‏4ص2761).

📒پرده سوم:

زمانی که پس از 56روز اقامت در سفارت روسیه پس از تحویل عتیقه‌جات و طلاها مجبور به ترک ایران به مقصد اودسا در اوکراین شد، وقتِ ترک ایران، طرفداران معدودش که عادت به نظام استبدادی داشتند در جلوی کالسکه‌اش به خاک افتاده و گریه و زاری میکردند که پس از رفتن شما، ما از چه کسی باید اطاعت کنیم؟!

« ‏تمام جمعيت شمیرانى تا تجريش گریه میکردند که آقا شما می‌روید ما از چه کسی اطاعت کنیم، همين‏طور زنهاى شهر طهران اغلبى در امامزاده حسن و امامزاده معصوم جمع شده بودند. كالسكه شاه را كه مى‌بينند صدا به گريه و شيون بلند مى‏‌كنند...در اغلب خانه‌ها زنها آش پشت پا براى شاه درست كردند...»
(همان...ج‏4ص2820)
این مردم، گویی انترهایی بودند که لوطی‌شان مرده و بی‌زنجیر گشته بودند!


📗پرده چهارم:

زمانی که پس از دربدری‌های بی‌شمار در بندر ساوونا در ایتالیا در 1304درگذشت، روزنامه حبل‌المتین در مورد مراسم تغسیل و تدفین‌اش در عباراتی طعنه آمیز در همان زمان چنین نوشته بود:
"در سان ریبوی ایتالیا، سدر و کافور هم برایش پیدا نشده بود، فقط روی تخته گذاشته با صابون عطری غسل دادند. غسال کی بود؟ یونس خان آبدار و یک نفر دیگر بنام اسماعیل طوپالی که ترک اسلامبولی است...دکتر یه روزلسکی، پنبه می‌گذاشت، روسی خان کفن می‌دوخت دیگری دعای روسی می‌خواند.... "

👈نتیجه:

در آن زمان، مشروطه خواهان فکر می‌کردند بزرگترین مشکل، محمدعلی شاه مستبد است و اگر او از بین رود همه چیز درست خواهد شد، اما محمدعلی شاه و چندین محمدعلی شاه‌های دیگر از بین رفتند ولی اوضاع بهتر نشد چون، هر کدام از آن میلیونها مردمِ گرفتارِ جهل و عقب ماندگی، بالقوه یک محمدعلی شاه بودند حتی بدتر.

در ایران اکثر زمانها، مردم و حکومتها  عین هم هستند و مانند در و تخته به هم مى‌آيند..


🆔 @Sayehsokhan
👈معرفی کتاب

📚  تبعید و سلطنت
L' exil et le Royaume
 نویسنده آلبر کامو
🔃 مترجم محمد رضا آخوندزاده
◀️ ناشر انتشارات ققنوس

📕مجموعه داستان


مبحث اصلی کتاب به تنهايی آدم‌ها و برخوردشان با تقدير و زندگی و نیز به مسئله تصمیم گیری و انتخاب و عدم توانایی انسان در برابر سرنوشت خود اشاره دارد .

کتاب دارای شش داستان است :

۱ - هرزه زن : اين زن در عمل هيچ‌كار اشتباه انجام نمی‌دهد . تنها در ذهن خودش سئوالي را مطرح مي‌كند . در حقيقت در پايان داستان او را به خاطر فكرش يك گناهكار می‌خواند . زن داستان تنها از حالت زنی متاهل و درگير زندگي شده بار ديگر بيرون آمده ، افكار جوانی در او زنده شده و متوجه می‌شود هنوز برای مردان ديگر جذاب است ...

۲ - مرتد یا ضمیر سرگردان : کامو انسان بی‌دینی بوده و عقیده داشته ایمان مذهبی نوعی خودکشی است . این داستان هم به نوعی به همین مسئله نگاه می‌کند :

"تنهایی و سرگشتگی و سرنوشت محتوم ..."

۳ - گنگ‌ها : به تقدير و مشكلات همگاني اشاره دارد ...

۴ - میهمان : مفهومي از تنهايی و درك نشدن ... انتخاب و تصميم گيری ...

۵ - ژونا یا هنرمندی در حین کار : داستان نقاشی كه با هنرش زندگی می‌كند .  نقاش نهايتاً از سر درگمي در می‌آید و تصميم می‌گيرد . اما تصمیمی با ابهام !

۶ - نذر یا صخره‌ای که حرکت می‌کند .

🆔 @Sayehsokhan
VID_20230715_120941_927.mp4.mkv
3.8 MB

▪️رباعیات خیام با صدای احمد شاملو



     افسـوس که بی‌فایده فرسوده شدیم،
     وَز داسِ سپهرِ سرنگون، سوده شدیم

     دردا و ندامتا که تا چشــــــم زدیم،
     نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم


▪️خیام

🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩

غرقه(۴)

جمال گفت که فردا تشیع جنازه است و از من خواست که شب برای تسلیت‌گویی برویم خانه رضا. قبول نکردم: "نه مهندس! من نمی‌ایم.
بیشتر از این که تسلی‌خاطر باشیم، بار خاطر خواهیم شد.

من چه چیزی بگویم که آرامش فرزند مرده را در پی داشته باشد. جز این که رضا با دیدن ما بر شدت تاثرش افزوده خواهد شد؟". جمال با نظر من موافق نبود و گفت که: "نه! همه باید دور و دبر عزیز از دست داده را شلوغ کنیم تا همدلی ما را به چشم ببیند ".

جمال رفت و من با خاطری آزرده آن شب را به صبح رساندم. صبح جمال آمد دنبالم. به نظرش  یک ماشین کافی بود. در راه گفت که رضا خیلی به هم ریخته است و بی‌تابی زیادی نشان می‌دهد.جز این هم انتظاری نبود؛ جگر گوشه‌ای غرقه گشته و پدر و مادری دل سوخته را بر جای گذارده بود. در جلوی منزل رضا غوغایی بود. رضا سرشناس بود و بسیاری از اشنایان، همکاران و همسایگانش گرد آمده بودند.

جنازه رسید. درون خانه آشوبی شد. صدای شیون زنان بلند شد. رضا بیرون امد؛ سیاه‌پوش و پریشان احوال. هیچگاه او را چنین ندیده بودم، حتی وقتی پدرش را ناگهانی از دست داده بود. جلو نرفتم. نمی‌دانم چرا نوعی واهمه داشتم و یا درماندگی. من را دید. بی‌تاب شد و زاری کرد: "کجایی تو؟ دیدی چه بر سرم آمد. سعیدم رفت؛خدا...".

جلو رفتم. حال و هوای رضا و حرف‌های او حال رقت به من دست داده بود. رضا را دربغل گرفتم و هر دو گریستیم؛ او خونین دل و من با چشم اشک آلوده.
سعید چند ساعت بعد به خاک سپرده شد در میان ناله و افغان نزدیکان و اندوه دوستان. در سر قبر بیشتر به ترکی عزاداری کردند و رضا مدام بر پیشانی خود می‌کوبید و اشک می‌ریخت.

با جمال گوشه قبرستان ایستاده و به آن صحنه دردناک می‌نگریستم. ظهر گرم تابستان و در وسط هفته گورستان خوفناک جلوه می‌کرد. قبرهایی که تازه از مردگان آکنده شده بود و چون دهان باز گرسنه‌ای ، لقمه‌های چرب را بلعیده بود، گورهای کنده هم آماده فرودادن  کسانی بود که بیشترغافلانه چون کبک بیابانی  می‌خرامیدند و سایه شاهین مرگ را بر سر خود نمی دیدند،

صدای تلاوت قرآن و نوحه ماتمگران شرنگ اندوه و غم را به کام ما می ریخت: "اینجا پایان همه چیز است، فرجام دویدن ها، تکاپوها، خوشی‌ها و نا خوشی‌ها و این سنگ‌ها....خاتَم ختمی در انگشت زندگی.
زندگان! بر پای ایستادگان! روندگان ! بزایید برای مُردن، بزیید برای مردن ،بخندید برای مُردن، درامیزید برای مردن و بمیرید برای مُردن....".


موقع برگشتن جمال گفت که مرگ سعید عادی نبوده است. با تعجب پرسیدم: یعنی چه؟ مگر بچه در آب خفه نشده است؟". جمال آهی کشید و گفت؛ "تنها که نبوده....یک نفر از دوستانش الان بازداشت است. احتمال قتل سعید می‌رود". می‌دانستم که اگر داستان آن جوان مرده شکل قضایی پیدا کند، پای من هم به میان کشیده می‌شود.

رضا جز من روی وکیل دیگری در این موضوع حساب باز نمی‌کرد. ناراحتی‌ام دوچندان شد، چون می‌دانستم که رضا و زنش در غم از دست‌دادن فرزند در التهاب و انقلاب هستند و فهم آنان از وقایع، تنها از دریچه فقد فرزند صورت می‌گیرد..........

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان


🆔 @Sayehsokhan
افزون بر توصیف افراط و تفریط در استفاده از توانمندی‌های منش، شیوه‌ای را برای ایجادِ تعادل در استفاده از آن‌ها پیشنهاد می‌دهیم؛ شیوه‌ای که هزاران سال «میانۀ طلایی» یا «مسیر میانه» نامیده شده است و نقطۀ مناسب بین افراط و تفریط برای هر توانمندی منش است که به آن «استفادۀ بهینه» می‌گویند. همچنین شعاری را متناسب با هر توانمندی در اختیارتان قرار می‌دهیم که حاصل پژوهش‌هایی در زمینۀ افراط و تفریط و استفادۀ بهینه از توانمندی‌های منش است. پس از آن، فعالیتی را با عنوان «تصور کنید» در نظر گرفته‌ایم که به استفادۀ بهینه از توانمندی‌ها در موقعیت‌های کلی و خاص می‌پردازد.

📚 #برشی_از_کتاب : #بر_قله_اقتدار
#با_توانمندی_های_منش
✍️ اثر: #دکتر_راین_نیمک و #دکتر_رابرت_ای_مک_گرث
👌 ترجمه: #دکتر_محمد_خدایاری_فرد و #دکتر_مرجان_حسنی_راد
📖 صفحه: ۷۷
📇 انتشارات: #سایه_سخن

🆔 @Sayehsokhan
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
Audio
🎧 #هفت_پیکر
اثر حکیم #نظامی_گنجوی

🔹قسمت چهارم

✔️ادامه‌ی داستان بهرام و کنیزک
✔️حمله‌ی خاقان چین به ایران

🎤خوانش: محمدرضا طاهری

https://t.me/nezamikhani
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌻سلام_صبحتون_بخیر 

🌻امیدواریم هفته‌ی نیکویی را آغاز کرده باشید!

🆔 @Sayehsokhan
"در اسباب بی‌رونقی  مرده‌شوی خانه‌ها"

سخنان تا قدری دیرهنگام رئیس قوه قضاییه در تحذیر دادرسان در عدم صدور احکام موهن که به دنبال انتشار آرایی صورت می‌گيرد که از این پس باید در ادبیات حقوقی، احکام  مرده‌شویی خوانده شود، موضع رسمی دستگاه قضایی کشور است.

سوالی که می‌ماند آن است‌ که چرا چنین آرایی صادرشد، مقصود چه بود و نتایج چه؟.قراین چنین حکایت می‌کندکه دسته‌ای از دادرسان که امید است تعدادشان کم باشد وزین پس کمتر گردد، در مساله روز حجاب و مدافعان وحاشاکنندگان ان، برای جلوگیری از گسترش بی‌حجابی  به‌ عنوان مجازات تکمیلی احکامی چون الزام زن محکومیت یافته به شستن اموات و معالجه در نزد اطبای روحی و روانی را صادر نمودند. اما از آن جا که حجاب یک مقوله فرهنگی است، سوال این است که چرا به سراغ  احکام متناسب نرفتند؟

مثلا الزام به مطالعه کتب، مقالات و دیدن فیلم‌هایی که پاس حجاب داشته‌اند. چرا این دادرسان بر رونق  مرده‌شوی خانه‌ها و مطب پزشکان اعصاب و روان نظر داشتند؟

جواب این است‌ که ظاهرا قاضی خواسته محکوم علیها را  بدین‌گونه تحذیر و بلکه تحقیر کند، شاید بدین‌گونه مستی رها سازد و مستوری پیشه گیرد، ولی اندکی درنگ نکرده تا از خود بپرسد  ایا چنین حکمی، خواه اجرا شود و یا خیر سبب روی برگرداندن مخاطب حکم از سبک زندگی سابق و درپیش گرفتن راه جدید خواهد شد؟ آیا زن بخت برگشته‌ایی که اموات را جابجا کرده و وسایل آخرین استحمام انان را فراهم ساخته و کیسه و لیف بر روی و پشتشان کشیده از این پس  سر به راه شده و خواست قاضی محقق و نیت او عملی می شود؟

آیا دادرس نباید گمان می‌بُرد که شاید این حکم، زن را دچار اشمئزاز از اصل و مبنای حکم حجاب کرده و وی را بر بی حجابی ثابت قدم و جازم خواهد ساخت؟ آيا دادرس نباید این نتیجه را از نظر دور نمی‌داشت که زنی فاقد  حجاب شرعی که به عنوان بیمار روانی معرفی می‌شود تا نژندی روانش را با مراجعه به پزشک امراض روانی درمان کند و همردیف بیماران روحی محسوب شود ممکن است راه مخالفت، لجبازی و اصرار در پیش گیرد و بر تداوم حالت سابق، در خفا و آشکارا، ترغیب گردد.

القصه اين خود غصه‌ای است: چرا  که به جای آن که شاهد احکامی وزین، متین و سرشار از استناد به مقررات قانونی و لبریز از ارتکازات عقلی باشیم، صدور چنین آرایی سست و ناموزون که از قضا چون سرکنگبین بر صفرای تشویش و سردرگمی جامعه و به خصوص زنان و جوانان خواهد افزود را ناظر هستیم.

خاتمه سخن ان‌که به نظر می‌رسد که چنین قضاتی صغری را دریافته و از کبرای قضیه درمانده‌اند. زیرا با آرایی چنین سخیف، ناخواسته در وهن چهره قضای کشور و بیرون آن کوشیدند و مایه تمسخر احکام در درون و بیرون مرزهای ایران شده اند. بنابراین آن دسته از دادرسان که به نتایج اجتماعی احکام خود بی‌اعتنا بمانند و شان قضا را پاس نداشته و سبب  به سخره گرفتن احکام قضایی که تامین کننده عدل و نظم عمومی است، شوند، مستعد و مهیا برای ادامه قضاوت نبوده و چنان چه در خدمات اداری دستگاه متبوع به کار گمارده شوند، به هر لحاظ مناسب حال آنان و مردم است.

وظیفه ما بیان است؛ چه پند حاصل شود و چه ملال.

علی رادان جبلی وکیل دادگستری

🆔 @Sayehsokhan
🔵 خروشچف رییس شوروی در سال ۱۹۵۹ اعلام کرد کسی که با حکومت کمونیستی موجود مخالفت کند حتما از نظر روانی مشکل دارد.

چرا که امکان ندارد کسی این همه مواهب کمونیسم را ببیند و باز خوشش نیاید.

شوروی تعداد تخت‌های روان‌‌پزشکی را از ٢١ هزار تخت در ۱۹۲۹ به ٣٩٠ هزار تا پایان سال ۱۹۷۴ رساند.
🆔 @Sayehsokhan
مرغابی یا عقاب؟

وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید، جالب‌ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید!

اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیاید، شانس به شما روی آورده؛ اگر راننده تاکسی، شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد، با اقبال دیگری روبه‌رو شده اید؛ اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید، بخت یارتان است؛ و اگر راننده عصبانی نباشد، با حسن اتفاق دیگری مواجه هستید.


«هاروی مک کی» نویسنده‌ی مشهور، می‌گوید:

روزی در فرودگاه نیویورک پس از خروج از هواپیما، در محوطه‌ای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که ناگهان راننده‌ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت:

«لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید» سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت:
«لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می‌کند توجه کنید.»

روی کارت نوشته شده بود: «در کوتاه‌ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن‌ترین راه ممکن و در محیطی دوستانه، شما را به مقصد می‌رسانم»

من چنان شگفت‌زده شدم که گفتم نکند هواپیما به جای نیویورک در کره‌ای دیگر فرود آمده است!!!

راننده در را گشود و من سوار اتومبیلی بسیار آراسته شدم. پس از آن‌که راننده پشت فرمان قرارگرفت، رو به من کرد و گفت:

«پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در اینجا یک فلاسک قهوه ی معمولی و یک فلاسک قهوه‌ی مخصوص برای کسانی که رژیم تغذیه‌ای دارند هست.»

گفتم: «خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم.» راننده پرسید: «در یخدان هم نوشابه هست و هم آبمیوه؛ کدام را میل دارید؟» و سپس با دادن مقداری آبمیوه به من حرکت کرد و گفت: «اگر میل به مطالعه دارید مجلات «تایم»، «ورزش» و «آمریکای امروز» در اختیار شماست.»

آنگاه بار دیگر کارت کوچک دیگری را در اختیارم گذاشت و گفت: «این فهرست ایستگاه‌های رادیویی است که می‌توانید از آنها استفاده کنید. ضمنا من می‌توانم درباره‌ی بناهای دیدنی، تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و اگر تمایلی نداشته باشید، میتوانم سکوت کنم.در هر صورت من در خدمت شما هستم.»

از او پرسیدم: «چند سال است که به این شیوه کار میکنید؟»
پاسخ داد: « تقریبا دو سال.»
پرسیدم: «چند سال است که به کار رانندگی مشغولید؟»
جواب داد: «تقریبا هفت سال»

پرسیدم: «پنج سال اول را چگونه کار می‌کردی؟»
او گفت: «از همه چیز و همه کس، از اتوبوس‌ها و تاکسی‌های زیادی که همیشه راه را بند می‌آورند و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را نداشت می‌نالیدم.

روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می‌دادم که دانشمندی شروع به سخنرانی کرد.
مضمون حرف‌هایش این بود که

*مانند مرغابی ها که مدام واک واک می‌کنند،غُرغُر نکنید! به خود آیید و چون عقاب‌ها اوج بگیرید.*

پس از شنیدن آن گفتار رادیویی، به پیرامون خود نگاه کردم و صحنه‌هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آنها بسته بودم. تاکسی‌های کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می‌کردند؛ هیچ گاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافران‌شان برخورد مناسبی نداشتند.

سخنان او چنان تاثیری بر من گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاه و باورهایم به وجود آورم.»

پرسیدم: «چه تفاوتی در زندگی‌ات حاصل شد؟»
او گفت: «سال اول،درآمدم دو برابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید!»

هاروی مک کی در ادامه می‌گوید:
«نکته ای که مرا به تعجب وامی‌دارد این است که در یکی دو سال گذشته،این داستان را حداقل برای سی راننده تاکسی تعریف کرده‌ام؛ اما فقط دو نفر از آنها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند! بقیه چون مرغابی‌ها، به انواع و اقسام عذر و بهانه‌ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه‌ای را نمی‌توانند برگزینند!!!


نتیجه:
شما در زندگی خود از اختیار کامل برخوردارید و به همین دلیل نمی‌توانید گناه نابسامانی‌های خود را به گردن این و آن بیندازید.

پس بهتر است برخیزید، به عرصه ی پرتلاش زندگی وارد شوید و خودتان مرزهای موفقیت را یکی پس از دیگری بگشایید.
https://t.me/+WR4qrUVwtlKtJOS1
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

✦ اجرای شنیدنی یک ترانه به زبان عربی

که بر روی ملودی ترانه‌ی
«سلطان قلب‌ها» ساخته شده است ✦

🆔 @Sayehsokhan
باب کایزر بعد از یک هفته از این کار متنفر شد؛ اما من توانسته بودم چهل حق اشتراک بفروشم و جمعاً 160 دلار دریافت کردم که با آن می‌توانستم بخشی از صورت حساب‌ها را بپردازم (این پول بیش از آن مبلغی بود که پدرم با مدرک دکتری حقوق از دادگاه استیناف درمی‌آورد). پنج سال، تابستان‌ها کار من این بود. آماده بودم تا دیپلم و گواهی‌نامۀ رانندگی بگیرم. برای خودم دارودسته‌ای از پسرهای جوان راه انداخته بودم. پولی که از فروش مجلات به دست آوردم، بیش‌ترین پولی بود که تا قبل از استادیارشدنم درآورده بودم. 


📚 #برشی_از_کتاب : #مدار_امید
داستان سفر یک روان‌شناس از درماندگی به خوش‌بینی
✍️ اثر: #مارتین_سلیگمن
👌 ترجمه: #دکتر_زهره_قربانی
📕 صفحه:  62
📇 انتشارات: #سایه_سخن

🆔 @Sayehsokhan