نشر سایه سخن
9.76K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.79K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
❇️ سخنرانیِ استاد مصطفی ملکیان
در شب صدسالگی استاد محمدعلی موحد

سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۴۰۲، مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی

@bukharamag
@MalekianMedia
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خوشبختى سراغ کسانى میرود که بلدند بخندند.
این زندگى نیست که زیباست. این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مى‌بینیم.
دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى‌نقص نباشید. از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید. اگر آن‌ها را کنار هم بگذارید، مى‌توانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید.

#کمی_قبل_از_خوشبختی
#انیس_لودینگ

#سلام_صبحتون_به_خیر
آدینه متبرک!

🆔 @Sayehsokhan
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
#درباب_مشاهده_و_ادراک
نویسنده: آلن دو باتن
مترجم: امیر امجد
انتشارات: نیلا - ۱۳۹۳
                      *               *             *
#آلن_دوباتن فیلسوف ۴۷ ساله سوئیسی است که اکنون در انگلستان زندگی می‌کند. او در دانشگاه کمبریج تاریخ و فلسفه خواند و مدتی نیز در دوره PhD فلسفه فرانسوی در دانشگاه هاروارد مشغول تحصیل شد ولی دوره دکترای فلسفه‌اش را رها کرد تا برای عموم کتاب بنویسد و فلسفه را به زندگی روزمره مردم پیوند بزند.

اولین کتاب آلن دو باتن "جستاری در باب عشق" در سال ۱۹۹۳ منتشر شد - زمانی که آلن دو باتن ۲۴ ساله بود- و دو میلیون نسخه از آن فروش رفت. کتاب حاضر (در باب مشاهده و ادراک) در سال ۲۰۰۵ نوشته شده است. این کتاب کوچک (صد صفحه‌ای جیبی) خلاصه‌ای از سایر کتاب‌های آلن دو باتن است.

فصل اول کتاب "در باب لذت اندوه" نام دارد و به مرور آثار ادوارد هاپر نقاش آمریکایی (۱۹۶۷-۱۸۸۲) می‌پردازد، آثاری که در آن‌ها هاپر تصویری از تنهایی و اندوه قابل احترام خلق کرده است. آلن دو باتن در این مقاله ۱۴ صفحه‌ای مهارت نگاه‌کردن به یک تابلوی نقاشی را به ما می‌آموزد. آلن دو باتن به ما یاد می‌دهد که هنرهای تجسمی را به عنوان یک "رسانه" در نظر داشته باشیم و به آن‌ها نگاه صرفأ تزئینی نداشته باشیم. این موضوع آن‌قدر برای آلن دو باتن مهم است که در این زمینه دو کتاب نوشته است که خوشبختانه هر دو به فارسی ترجمه شده اند: 

کتاب "هنر همچون درمان" که او همراه جان آرمسترانگ نوشته توسط مهرناز مصباح به فارسی ترجمه شده و نشر چشمه آن را منتشر کرده است و کتاب "معماری شادمانی" که توسط پروین آقائی ترجمه شده و انتشارات ملائک آن را منتشر کرده است.

فصل دوم کتاب "در باب مشاهده و ادراک" گزارشی است فیلسوفانه و روان‌شناسانه از فرودگاه هیترو لندن. این فصل "در باب رفتن به فرودگاه" نام دارد. آلن دو باتن در این یادداشت ۸ صفحه‌ای به ما می‌آموزد که به آن‌چه به آن عادت کرده‌ایم دوباره نگاه کنیم، نگاهی دقیق و خیال پردازانه، و دریابیم که جهان اطراف ما تا چه حد شگفت‌انگیز و تأمل‌برانگیز است. این موضوع (نگاه موشکافانه و خیال پردازانه به یک فرودگاه) دستمایه یک کتاب دیگر آلن دو باتن بوده است: کتاب "یک هفته در فرودگاه" که توسط مهرناز مصباح ترجمه شده و نشر چشمه آن را منتشر ساخته است.

فصل سوم کتاب "در باب مشاهده و ادراک" خلاصه‌ای است از آنچه آلن دو باتن در کتاب "جستارهایی در باب عشق" نوشته است. در این فصل از کتاب آلن دو باتن به کالبد شکافی یک رابطه عاشقانه می‌پردازد و به یکی از آسیب‌های اساسی این رابطه می‌پردازد، این که تلاش کنیم برای جلب رضایت معشوق تبدیل به آن کسی بشویم که نیستیم و "اعتبار" و اصالت خود را از دست بدهیم. به این دلیل آلن دو باتن نام این فصل از کتاب را "در باب اعتبار" گذاشته است.
اگر با خواندن این فصل کتاب علاقمند شدید که به طور مفصل به نقد آلن دو باتن از رابطه عاشقانه گوش بسپارید کتاب "جستارهایی در باب عشق" او با ترجمه گلی امامی و توسط انتشارات نیلوفر به فارسی ترجمه شده است.

فصل بعدی کتاب (در باب کار و خشنودی) به موضوع رضایت شغلی می‌پردازد و به این سؤال می‌پردازد که آیا می‌توان از فعالیت شغلی انتظار داشت سبب لذت و خشنودی ما شود یا کار اجباری است که ما برای برآوردن نیازهای ضروری‌مان مجبوریم تن به آن بدهیم. آلن دو باتن این موضوع را در کتاب "خوشی‌ها و مصائب کار" بیشتر باز می‌کند و نظرات فیلسوفان برجسته‌ای چون امانوئل کانت، کارل مارکس و ویلیام جیمز را به زندگی شغلی ما وارد می‌کند.

در فصل بعدی کتاب (در باب رفتن به باغ وحش) آلن دو باتن نگاه چارلز داروین و دزموند موریس را عاریه می‌گیرد و به جامعه و روابط انسانی با نگاه زیستی تکاملی می‌نگرد.

در فصل دیگر کتاب (در باب افسون اماکن پر ملال)  آلن دو باتن درباره زادگاهش (زوریخ) سخن می‌گوید و به بهانه این موضوع دیدگاه "گوستاو فلوبر" را پیش می‌کشد که از زیبایی و تمیزی و نظم زادگاه خود (روئن فرانسه) خسته شده بود و با سفر به شرق و شمال آفریقا از شلختگی، کثیفی و در هم تنیدگی انسان و حیوان لذت برده بود. ماجرای نگاه و سفر گوستاو فلوبر نیز در فصلی از کتاب "هنر سیر و سفر" آلن دو باتن بیشتر باز شده است.
این کتاب آلن دو باتن نیز با ترجمه گلی امامی توسط انتشارات نیلوفر به فارسی منتشر شده است.

کتاب کوچک "در باب مشاهده و ادراک" شما را با نگاه فیلسوفانه آلن دو باتن به جزئیات تکراری زندگی روزمره آشنا می‌کند و مقدمه‌ای خواهد شد برای خواندن آثار مفصل او.

فایل‌های صوتی گفت‌و‌گو راجع به این کتاب که در سال ۱۳۹۶ در نگارخانه‌ی آریا در تهران برگزار شده در کانال پادکست‌های دکتر سرگلزایی قرار گرفت:
https://t.me/drsargolzaeipodcast/1047?single
🆔 @Sayehsokhan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
savethat4me:

𝙟𝙚 𝙫𝙚𝙪𝙭 𝙯𝙖𝙯 𝘤𝘰𝘷𝘦𝘳 𝘷𝘦𝘳𝘴𝘪𝘰𝘯

"بجز عشق چیزی نمی خوام"

#music #trend #challenge #lyrics #france

#موزیک_چالشی_فرانسوی

🆔 @Sayehsokhan
به مرغانِ دریایی خو گرفتیم
پیامی نمی‌آورند
بال‌های‌شان را باز و بسته می‌کنند
انگار که لت‌های پنجره‌های خانه‌یی
خالی را باز و بسته می‌کنند.

به شب‌های بی‌خواب خو گرفتیم
به خواب‌های بریده شده
در شیشه‌های شکسته
به معلولین با چوب‌های زیرِ بغل‌شان
به گنداب‌ها در ساحلِ دریا
به نان‌های سیاهِ پرتاپ شده در دریا
به صدای زنجیر که در آب می‌افتد،
به هنگامِ شب
خو گرفتیم که فراموش‌مان کنند.

و آن مجسمه‌ی بی‌دست
زیبا بود
نمی‌دانستی کجا را نشان می‌داد
و اگر نشان می‌داد.


■شاعر: #یانیس_ریتسوس [ یونان، ۱۹۹۰-۱۹۰۹ ]

■برگردان: #فریدون_فریاد
#جهان_شعر_و_ترجمه
#ریتسوس_شاعر_مبارزه

🆔 @Sayehsokhan
▫️خود بودن در حضور دیگری


+غمگین‌ نباش
- نمی‌تونم. مگه دست خودمه؟
+پس برو جای دیگه غمگین باش.
-یعنی چی؟
+ من الان کار دارم. اینجا باشی حال من هم بد میشه.

این روایتِ اغراق‌شده، صورتِ کلی بسیاری از تجارب ما از کودکی تا اکنون است. به جای غم بگذارید عصبانیت، بگذارید ترس، حتی بگذارید خوشحالی زیاد.

وقتی دیگری می‌گوید کششِ عاطفه یا هیجانمان را ندارد، ما را سر یک دوراهی قرار می‌دهد: انکار کردنِ وضعیت عاطفیمان و در ارتباط ماندن با او، یا به رسمیت شناختن احساسات و عواطفمان و پرداختن بهای فاصله. بسیاری از ما اوّلی را انتخاب می‌کنیم. رابطه با آن دیگری را به دست می‌آوریم و خودمان را از دست می‌دهیم. آخرِ کار، ما می‌مانیم و "ازخودبیگانگی". نقشه‌ی احساسات و عواطفمان را گم می‌کنیم. گاهی نمی‌دانیم واقعاً غمگینیم یا نه، نمی‌دانیم واقعاً دوست داریم یا نه و ... . می‌مانیم بی‌قطب‌نما. می‌پرسیم چه می‌خواهم؟ امّا آنقدر از احساسات واقعیمان فاصله گرفته‌ایم که دیگر نمی‌دانیم‌ واقعاً که هستیم و چه می‌خواهیم.

جا داشتن برای احساسات و عواطف آدم‌ها، مخصوصاً نزدیکانمان چیز کمی نیست. با این کار کمکمشان می‌کنیم تنها قطب‌نمای حقیقی خوشبختی یعنی احساسات خودشان را از دست ندهند. چه می‌‌شد اگر آن سناریو آغازین اینگونه پیش می‌رفت:

+غمگینی؟
- بله
+میگی ازش برای من؟
-الان نمی‌تونم
+ایرادی نداره. گاهی آدم غمگینه ولی دلش نمیخواد حرف بزنه.
-می‌تونم اینجا بشینم و تو هم ‌کارتو بکنی؟
-آره. ذهنم درگیر کارمه. ولی اگر لازم بود حرف بزنیم بهم بگو.

#محمود_مقدسی
@TheWorldasISee
🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩

ترسا(۳)

در میان دانشجویانم دختری بود که کارم با او سخت بود؛ شوخ و شنگ و سر به هوا.چندان دل به درس نمی‌داد و از همه بدتر آن که با تکه‌پرانی‌هایش کلاس را به خنده و مرا به واکنش وامی‌داشت.
کیف و لباس و کفش‌هایش نو بود و گران.معلوم بود که محنت روزگار سراغی از او نگرفته و رنج نداری پنجه بر روانش نکشیده است.

رام‌کردن اين دختر سرکش سخت بود و از عهده من بر نمی‌آمد. باید با آن وضع می‌ساختم و ساختم. صبوری من و دندانی که بر سر جگر گذاشتم بی‌اثر بود..

روزی که خوب آتش سوزانده بود و  کم مانده بود  که عنان صبر و تحمل را از دست داده و بر سرش فریاد بکشم، از او خواستم تا پس از پایان کلاس بماند تا تکلیفم را با او معلوم کنم. ماند؛ بامن درمانده .
خواستم درشت بگویم و زبان قهر و عناد
باز کنم، اما وقتی دیدم که بی‌خیال‌تر از آن است که با  سخن تلخ استاد جا خالی کند و سرخوش‌تر از آن است که‌ بتوان با او جدی سخن گفت ، تنها یک راه برایم مانده بود؛ تسلیم وخواهش. با لحنی که نوعی التماس در آن بود از او خواستم که درس را به سخره نگیرد و جدی باشد.

طوری نگاهم کرد که انگار به یک طفل خردسال می‌نگرد. شایدانتظارنداشت که من این‌قدر زود پرچم تسلیم را بالا ببرم.
گفت:" کلاس خشک است، خواستم کمکی کرده باشم مسیو ". تاکید او بر تبار و نژاد من  نشان از سبکسری او داشت  که  همه کس و همه چیز را به نیش کلام می‌گرفت. بی‌آنکه به او نگاه کنم تشکر کردم. باز نگاه دیگری به من کرد؛ غریب و معنادار. شاید دلش برایم سوخت. رفت و من ازخودم احساس انزجار کردم. نباید آن‌طور وا می‌دادم.
باید اگر لازم بود بر سرش فریاد می‌زدم. همیشه در برخوردها کوتاه می‌آمدم. شایدچون یک اقليت بودم و احساس می‌کردم که حامی زیادی پشت سرم  ندارم.

از آن روز به‌ بعد آن دریای مواج شيطنت سکون یافت؛ نه کامل بلکه محسوس. دیگر شر زیادی نداشت. همچنان سرزندگی نشان می‌داد اما دیگر از آن جدال همیشگی میان من و اوخبری نبود. گاهی فکر می‌کردم که مرا دست انداخته و یکباره علیه من به شورش برخواهد خواست اما چنین نشد.

"هاله "; آن دختر را می‌گویم همیشه صندلی جلو می‌نشست ؛ درست زیر نظر من. گاهی به نظرم می‌رسید که نقاشی می‌کند. همیشه مداد کم رنگی داشت و تا فرصت می‌یافت رقص مدادش بر کاغذ سفید شروع می‌شد.
بعدها فهمیدم که دانشجوی گرافیک است; رشته‌ای که از آن چیز زیادی نمی دانستم. یک‌بار بی‌آن‌که بدانم پرتره‌ای از من در حال تدريس کشید. خودم بودم؛ طبیعی و زنده. امضا کرد و به من داد. از آن همه هنر دست و دقت چشم حیرت کردم.

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان


🆔 @Sayehsokhan
تمرین‌ها را به مثابۀ جمع‌آوری قطعات یک پازل بدانید. کارشما این است که یک جزء را این‌جا و جزء دیگر را آن‌جا اضافه کنید و به کمک بینش و مشاهده و شهود، راجع به افکار مخربِ ناشی از واکنش‌کودک اطلاعات کسب کنید. بکوشید بر جمع‌آوری بخش‌های شخصی متمرکز بمایند: افکار مخدوش‌شده و احساسات و ادراکاتی که قبل از اضطراب و افسردگی می‌آیند. اگرچه ممکن است، مانند پازل، تصویر مدتی پنهان باشد، اما هنگامی که قطعۀ بعدی در جایش قرار گیرد، خودش را نشان می‌دهد. به همین‌ترتیب، واقعیت سالم و عینی خود را از بین غبارهای افکار مخدوش نشان می‌دهد. یادتان باشد که نباید به خودتان فشار بیاورید و برای خود بازۀ زمانی تعیین کنید. فقط به برنامه تکیه کنید و مطمئن باشید حقیقت واقعیِ شما آشکار خوهد شد.

📚 #برشی_از_کتاب : #خودمربی‌گری
#برنامه‌ای_قدرتمند_برای_رفع_اضطراب_و_افسردگی
✍️ اثر: #دکتر_جوزف_لوچیانی
👌 ترجمه: #دکتر_ساقی_ساقیان
📖 صفحه: 211
📇 انتشارات: #سایه_سخن

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
می‌شه پرنده باشی، اما رها نباشی!
می‌شه دلت بگیره اسیر غصه‌ها شی!
حالا که آسمونم دنیای تازه‌ای نیست.
اون وقت یه‌جا بشینی محو گذشته‌ها شی!
ترسیده باشی از کوچ، اوجو ندیده باشی
واسه یه مشتی دونه، اهلی آدما شی
تو سایه‌ها بمونی، درگیر سایه‌ها شی
مفهوم زندگی رو، از یاد برده باشی
دلت بخواد دوباره، از ته دل بخونی
از ترس ریزش اشک، غمگین و بی‌صدا شی

🆔 @Sayehsokhan
reading strategies
مطالعه عمیق و آزاد | تکنیک‌ها و استراتژی‌های کتاب خواندن
@dr_iman_fani
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بامداد شادمان‌ست، بامداد درمانِ زخم‌های کهنه‌ست. چه آرام و بی‌شتاب از آزمون‌های سخت گذر می‌کند، تا خود را بر ستارگانی که از شب گریخته‌اند برساند و دست از اندوهِ دیرپای خود بردارد.
بیاییم و به گوشه‌ای دلنشین بیاساییم‌. اگر شبِ دلگیر می‌رود، بامدادِ شادمان می‌آید.

بامداد! چشمه‌ای که هرگز بند نمی‌آید، جام‌هایی پر از باده را بر چینهِ دیوار می‌چیند. در بامدادان خورشید با انگشتانِ زرینِ خود بر کُوبه دَروازه می‌کوبد و می‌گوید؛ برخیز که روزی پُر از آرامش، زیبایی، خوشبختی، امید را برایتان آورده‌ام . شب اندوهناک را کنار زده‌ام. چادر سیاه شب را برچیده‌ام، تا جایی که مرزهای روشنای روز پیداست. تا جایی که میخک‌ها در دلِ روز گُل می‌دهند

بامدادتان به مهر، پگاهتان فرخنده!

#سلام_صبحتون_به_خیر

🆔 @Sayehsokhan
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
" صدای زنگ تلفن مرا از خواب می‌پراند....گوشم به پیام گیر عتیقه‌ی بابا دکتر است، بعد از بوق می‌شنوم:
" الو سلام دکتر بلوم، پاتریشیا پردانتا هستم. برای دومین بار از مدرسه‌ی راهنمایی دولتی تماس می‌گیرم. باید در مورد دخترتون اریکا صحبت کنیم. لطفا هر چه زودتر با من تماس بگیرین."

به پهلو غلت میزنم، کورمال کورمال دنبال دکمه راست پیام‌گیر می‌گردم. صدا می‌گوید:
"این پیام حذف شد!"
و من لبخند می‌زنم! "

"نفرین شده" داستان اریکا بلوم -ریکی- دختر نوجوانی است که در سن چهارده سالگی دچار بیماری روماتیسم  شده که رابطه‌ی او را با والدینِ از هم جدا شده‌اش، پزشک معالجش، هم کلاسی‌ها و معلمانش و از همه مهم‌تر - رابطه‌اش را با خودش- تحت‌تاثیر قرار داده.

"اریکا" با تمام درد جسمانی که در لحظه‌لحظه‌ی زندگیش تحمل می‌کند، برای آنکه کسی متوجه بیماری او نشود و تصویری منفی در ذهن خود از او نسازد، در تلاش است تا دردهایش را پنهان کند؛
او به حرفهای دیگران بیش از خواسته‌های خودش اهمیت می‌دهد، از توهین‌ها و تحقیرهای اطرافیان بسیار می‌رنجد، هر چه در دل دارد پنهان می‌دارد و چیزی بر زبان می‌آورد که دلخواه دیگران است.

آنچه این داستان را خواندنی‌تر می‌کند، سیر رشد "ریکی" در گذار از این "بی خودی" و " انفعال" به " استقلال" و  " کنشگری" است. او درمسیری که در کنار آدمهای مختلف آغاز می‌کند، موفق می‌شود از رنجهای خود پله‌هایی بسازد بسوی شکوفایی و رشد.

کتاب نفرین شده در سال ۲۰۱۹ چاپ ودر سال ۲۰۲۰ برنده‌ی جایزه‌ی اشنایدر شده است. جایزه‌ای که از طرف نهاد کتابخانه‌های ملی آمریکا به کتابهایی تعلق می‌گیرد که  قهرمان اول داستان دارای نوعی معلولیت باشد.

خانم "کَرُل روث سیلور اشتاین" با الهام از زندگی خود به نگارش این داستان  پرداخته است.
جالب است بدانید مترجم کتاب، ‌خانم "عادله مخبری" نیز از ناحیه‌ی دو پا  دارای معلولیت است. 

"نفرین شده" دومین ترجمه‌ی خانم مخبری پس از رمان موفق و پر فروش "شگفتی" و اولین و تنها ترجمه‌ی فعلی این کتاب به زبان فارسی است. هر دو کتاب، با تائید ترجمه‌ی روان و رسای خانم مخبری، به مقدمه‌ای از استاد مصطفی ملکیان مزین شده‌اند.

🆔 @Sayehsokhan
‌‌🌾 روایت لیلی زار

مجنون که باشی از هر طرف که بروی به لیلی می‌رسی.
مقصد همه جاده‌ها لیلی است.

میان این هم زنجیر که نامش عقل است، من جنون رهایی را انتخاب کردم و آن روز که فهمیدم لیلی نام دیگر آزادی است، از هر چه زندان که بود گریختم.

لیلی نسیم بود، لیلی غبار بود، لیلی را به زندان افکندن نمی‌توانستند. لیلی سبک بود، لیلی رها بود، لیلی بر چشمم نشست و من هر جا که رفتم لیلی دیدم.

در هر شهری، لیلی شهربانو بود و در هر قصه‌ای، لیلی شهرزاد.

من مشتی لیلی داشتم و به هر جا که رفتم، لیلی پراکندم، به کوه و به صحرا. من در دریا لیلی کاشتم، در شوره زار هم.

امروز لیلی را دیدم که روییده بود؛ در گندمزار لیلی روییده بود. دیدمش، از قواره‌های آسمان برای خود  پیراهن دوخته بود. پیراهنش کرشمه‌ای فیروزه‌ای داشت و سوزن سوزن منجوق ستاره بر آن می‌درخشید .
روز بود اما گیسوان لیلی شب بود؛ مشکی.

اگر لیلی خوشه گندم است پس هر لیلی، بسیاران خواهد شد.

لیلی را اگر بچینند، لیلی را اگر به آسیا برند، لیلی را اگر بکوبند و بر مشت‌ها بفشارند و بر تنور داغ و درفش بچسبانند، لیلی تمام نمی شود، لیلی، لیلی‌تر می‌شود،
لیلی گندمی است که سرانجام نان خواهد شد…

✍️#عرفان_نظرآهاری
🌾#هر_دانه_گندم_گندمزار_می_شود_هر_لیلی_لیلی_زار
#لیلی_نام_دیگر_آزادی

@erfannazarahari🌾
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به هرآنچه دیدنی است، خوب نگاه‌کنید،  صداهای اطراف را با دقت  بشنوید، آنچه با دست و پایتان در تماس قرار می‌گیرد  را لمس کنید. به بوهای اطراف توجه کنید، خوردنی‌ها را با دقت بخورید

و در یک کلام زندگی‌کنید و وقت زندگی‌کردن را با یادآوری گذشته و مقصر دانستن خود یا دیگری و نگرانی نسبت به آینده هدر ندهید.

از من می‌شنوید:

زندگی‌کنید!

فردا که ازین دیر کهن درگذریم
با هفت هزار سالگان هم‌سفریم

@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan
📣 #اطلاعیه

هم‌نشینی با استاد مصطفی ملکیان و گفت‌وگو درباره‌ی کتابِ «سیاره زمین و نسل های آینده؛ چرا باید نگران باشیم؟»

این مراسم نخستین نشست از سلسله نشست‌های ماهانه‌ای است که از این پس آخرین شنبه هر ماه با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری سروش مولانا برگزار خواهد شد. دکتر هادی صمدی، استاد دانشگاه و پژوهشگر، و محمدرضا سلامت، مترجم کتاب، از دیگر سخنرانان این نشست هستند.

کتابِ «سیاره زمین و نسل های آینده؛ چرا باید نگران باشیم؟» نوشته‌ی ساموئل شفلر فیلسوف برجسته معاصر است. شفلر با نگاهی موشکافانه و تأثیرگذار نگرانی خود نسبت به نسل‌های آینده را ابراز می کند. او معتقد است که شیوه زندگی نسل حاضر، محیط زیست و کره‌ی زمین و زندگیِ نسل‌های آینده را تهدید می‌کند.

این نشست روز شنبه ۲۷ خرداد ساعت ۱۸ در مجموعه‌ی فرهنگان فرشته به نشانی خیابان فرشته خیابان فیاضی (فرشته) شرق به غرب بعد از چناران پلاک ۵۰ برگزار خواهد شد.

حضور برای علاقمندان آزاد و رایگان است.

🆔 @MalekianMedia
🆔 @Sayehsokhan