نشر سایه سخن
9.74K subscribers
13.1K photos
4.75K videos
270 files
3.78K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
نه گفتن موهبت بزرگیست که یاد گرفتنش جهانت را امن‌تر می‌کند. و روانت را آسوده‌تر.

🔳همانقدر که نه گفتن را یاد می‌گیری گوش‌هایت را برای نه شنیدن آماده کن.
بگذار دیگران هم این «نه» خاموش و بدنام را برزبان آورند. بگذار «نه» از بدنامی و بدیُمنی در بیاید.

🔳«نه» در حقیقت موجود خوب و سربزیری است. اما اگر همین «نه» سربزیر پشت آری‌های ساختگی‌مان پنهان شود بزودی از ما موجودی نقاب‌دار و بیمار می‌سازد که یک گردان عصبانی از «نه»های سرکوب شده روانش را اِشغال کرده است.

▪️یاد بگیر نه بگویی و نه بشنوی.
کار سختی نیست، من توانستم.


✍️  نیکلای

🆔 @Sayehsokhan
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
✍️ *«محمد بن راشد آل مکتوم» حاکم دبی و نویسنده کتاب «نگرش من و چالشهای برتری» در مقدمه ترجمه فارسی کتاب خود چنین می‌گوید:*

🖊 بسیار خوشحالم که امروز این کتاب به زبان شیوای فارسی ترجمه شده است تا ایرانیان این ملت بزرگ و بافرهنگ، این همسایگان قدیمی و دیرآشنا و نیز همه فارسی زبانان –مردم تاجیکستان و افغانستان- بتوانند آن را بخوانند و بهره ببرند.

و امیدوارم و از خداوند بزرگ مسئلت می‌کنم ترجمه این کتاب سبب همدلی و تفاهم هرچه بیشتر میان دو ملت ایران و امارات متحده عربی باشد.»‌


اکنون بخشی‌هایی از کتاب ارزشمند فوق را مرور می‌کنیم:

احساس معصومیت سبب می‌شود که رهبر فکر کند که هیچ‌گاه اشتباه نمی‌کند و حق همیشه با اوست.
هرگاه انسان به چنین حالتی رسید به قهقرا می‌افتد و خود و امتش را به سمت پرتگاهی عمیق می‌برد. بنگرید که مدعیان معصومیت در جهان عرب، ما را به کجا رساندند و بنگرید که «معصومان» در دیگر مناطق جهان، خود و ملت‌های خود را به کجا کشاندند.

ما می‌خواهیم که دبی برترین شهر تجاری، گردشگری و خدمات در قرن بیست و یکم باشد. آری ما می‌توانیم زیرساخت پیشرفته و محیط الگوی مناسب برای ایفای این نقش را فراهم و پی‌ریزی کنیم.

تجربه ما در امارات به ما یاد داد که فرق میان حکومت موفق و ناموفق گهگاه همان است که اولی دشواری‌ها را از سر راه مردمش برمی‌دارد و دومی بر سر راه مردمش قرار می‌دهد.

یک‌بار به نزد پدرم رفتم و گفتم که نشریه‌ها درباره ما مطالب دروغ می‌نویسند. آنها درباره دبی چیزهایی می‌نویسند که درست نیست. پس از آن پیشنهاد کردم که جلوی آنها را بگیرد. اما او مرا آرام کرد و گفت: بهتر این است که همچنان به آنها اجازه فعالیت بدهی؛ چراکه اگر چیزهایی که درباره ما می‌نویسند، درست باشد، ما سزاوار انتقاد هستیم و حقمان است و اگر دروغ باشد، کسی آن را قبول نمی‌کند. پاسخی نداشتم؛ قانع از نزدش بیرون رفتم و پس از آن هیچ‌گاه خواستار لغو امتیاز نشریه‌ای نشدم.

هر کس از این شهر [دبی] دیدن کند فورا در می‌یابد که اینجا با دیگر جاها تفاوت دارد. او از زمان فرود هواپیمایش و تا زمانی که آنجا را ترک می‌کند برترین خدمات را می‌بیند. نگاه اول در ذهن مردم یک تاثیر دائمی از خود بر جای می‌گذارد. بنابرین استقبال خوب، مهمانداری خوب و یاری رسانی بسیار مهم است.

در دبی خیابان‌ها تمیز، ساختمان‌هایی زیبا و باغ‌هایی که سازمان‌دهی آنها فوق‌العاده است، وجود دارد. ما به مردم نمی‌گوییم چه بپوشند، هنگامی که درون زیبا باشد، برون نیز خود را همساز می‌کند. کسانی که قدر برتری را می‌دانند و ارج می‌نهند، نوعی آراستگی و برازندگی و توجه به ظاهر و رفتار در آنها وجود دارد.

یکی دیگر از صفات برتری دبی، احترام گذاشتن به ادیان و اعتقادات دیگران است. این امر به این خاطر است که دیگران به دین و اعتقادات ما احترام بگذارند.

ما اگر در سال ۱۹۷۷ به مردم می‌گفتیم که می‌خواهیم به چین و آمریکا ملحق شویم و چیزی بسازیم که انسان بتواند آن را از روی کره ماه ببیند، چه بسا می‌گفتند: خواب ببینید ای عرب‌ها؛ زیرا ارزان‌تر از حرف مفت فقط خواب دیدن است! دو سال بعد دبی ساخت بندر جبل علی را که ۶۷ اسکله داشت به پایان رساند و پس از آن بزرگ‌ترین پروژه مسکونی سیاحتی جهان یعنی پروژه جزایر نخل ساخته شد. [که از کره ماه دیده می‌شوند]

میان دین و مدرنیسم و یا میان دینمان و آنچه تمدن سالم ارائه می‌کند، هیچ نوع تناقضی نمی‌بینیم. از این رو هرگز برای دنیایمان از دینمان هزینه نمی‌کنیم زیرا در این صورت هم دینمان را از دست خواهیم داد و هم دنیایمان را!

من زمانی که رهبری می‌کنم، رهبر هستم؛ زمانی که بر پشت اسب نیکو هستم، شهسوارم؛ زمانی که شعر می‌نویسم، شاعرم و زمانی که در جلسه‌ای یا دیداری با دیگر هموطنانم هستم، شهروندی عادی هستم.

خواسته هایم از دنیا اندک است و هرجا می‌روم، اتومبیلم، سجاده نمازم، ظرف آب و چه بسا ابزار صید، شغل، دلمشغولی‌ها و نگرشم را با خود همراه دارم.

«هرچند این کتاب را من خطاب به امت عربی و به ویژه برای مردم خودم در امارات متحده عربی نوشته‌ام اما همیشه علاقه‌مند بودم که همه مردم دنیا تا جایی که ممکن است به این کتاب دسترسی داشته باشند و آن را بخوانند و بدانند که در این گوشه عالم، در کناره خلیجی کوچک که روزگاری شاهد نبرد سهمگین نیاکان دلیر ما با دریای خروشان برای صید مروارید بوده است، راهبرانی با فکری روشن و نیتی پاک و عزمی راسخ و همتی بلند با همراهی مردمی سخت‌کوش و غیرتمند چگونه توانسته‌اند کمترین داشته‌های طبیعی را با بیشترین اندیشه‌ها و تدابیر درست و برترین علوم و فن‌آوری نوین دنیا و نیز گران‌ترین تجربیات دیگران تلفیق کرده و موفق به خلق دنیای جدید و متفاوتی شوند که امروز آرزوی هر انسانی در این کره خاکی است.
.
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا صحرای آفریقا را پر از صفحات خورشیدی نمی‌کنیم؟

🆔 @Sayehsokhan
✍️ مصطفی ملکیان

🖊چرا باید اخلاقی زندگی کنیم ؟


▪️ برای من و شما در زندگی عادی، گاهی ممکن است این بحث طرح شود و پیش بیاید خصوصاً وقتی که اخلاقی زیستن، هزینه‌اش بالا می‌رود که من چه الزامی دارم بر اینکه اخلاقی زندگی کنم؟

آیا نمی‌شود بی‌اینکه به خود یا دیگران ضرری برسانیم، دست از اخلاقی‌بودن بشوییم؟
اصلا چرا عطای اخلاقی‌بودن را به لقایش نبخشیم؟

▪️در این خصوص که چرا باید اخلاقی زندگی کنیم ، در ابتدا باید نکاتی را به عنوان مقدمه خدمت دوستان بگویم:

▪️اولین نکته: ما نباید گمان کنیم که هر "باید" و "نباید"ی که در زندگی داریم، باید و نباید اخلاقی است. ما با خیلی از باید و نبایدها مواجه و ملتزمیم و متعهد به آنها هستیم ولی نباید گمان کنیم که این باید و نبایدها، اخلاقی‌اند. برای اینکه این را توضیح بدهیم، باید از اینجا شروع بکنم که هر کار ارادی که از من صادر می‌شود، به شرط اینکه ارادی باشد یعنی ارادۀ من  تاثیر در آن داشته باشد، قبل از اینکه اقدام به این کار ارادی بکنم ولو یک میلیاردم ثانیه قبل از آن، باید در ضمیر و ذهن من یک "باید" منعقد شده باشد تا بلافاصله بعد از اینکه این "باید" حاصل آمد، من مثلا کاغذ را بردارم و آن وقت است که دستم را دراز می‌کنم و کاغذ را برمی‌دارم. امکان ندارد یک عمل ارادی از شما صادر بشود و قبل از آن عمل ارادی، یک "باید" در ذهن و ضمیر شما منعقد نشده باشد.

🔹حالا سوال این است که این "باید" از کجا آمده است؟

▪️جواب: اعتقاد من این است که این بایدها از شش منبع حاصل می آیند که البته بحث مفصلی می‌خواهد که از آنها می‌گذرم اما رأی خود من این است که این بایدها از شش منبع حاصل می‌آیند. چون این بایدها از شش منبع حاصل می‌آیند، از آنها تعبیر می‌کنیم به منابع هنجارگذار یعنی منابعی که برای من انسان، هنجار و نُرم و قاعده تعیین می‌کنند و می‌گویند این کار را بکن و آن کار را نکن که آن شش تا عبارتند از:

▪️اول- قانون: وقتی در هنگام رانندگی، من از منتها الیه سمت راست حرکت می‌کنم، در ذهن و ضمیر من این باید منعقد شده که آن "باید" را قانون کشورم به من منعقد کرده است کما اینکه اگر در کشوری دیگر می‌بودم ممکن بود از منتها الیه سمت چپ حرکت کنم و این باید توسط قانون آن کشور در ذهن من منعقد می‌شد. قانون یا به تعبیر دقیق‌تر، حقوق، باید و نبایدهایی را بر من متعین می‌کند.

▪️دوم- آداب و رسوم و عرف و عادات: قانون به ما نگفته که ۱۳ فروردین به دامن صحرا بروم یا بر سر سفرۀ هفت‌سین بنشینم ولی آداب و عادات ما ایرانی‌ها، این باید را به من تعیین کرده است. 

▪️سوم- مناسک و شعائر دینی: نه قانون و نه آداب و رسوم، هیچکدام به من نگفته‌اند که نماز بگزارم و چون مسلمان هستم نماز میگزارم و اگر مسیحی بودم، عشای ربانی به جا می‌آوردم.

▪️چهارم- زیبایی‌شناسی: فرض کنید لباس من کاملا نظیف است و بدن من هم کاملا تمیز هست و شما از بوی بد لباس یا بدن من اذیت نمی‌شوی. با این وجود،چرا من لباسم را اتو می‌کنم؟ چرا موهایم را شانه می‌کنم؟ این باید و نبایدها را زیبایی‌شناسی معین کرده. اگر فرد خوشبینی باشیم به جهان، حس زیبایی‌شناسی به من می‌گوید تو جهان را زیباتر کن و اگر انسان بدبینی باشیم باید بکوشیم بر طبق زیبایی‌شناسی از بدی‌های جهان بکاهیم.

▪️پنجم- مصلحت اندیشی: اگر شما تصمیم گرفته‌ای که دکتر در پزشکی بشوید، چون هدف شما این است به همین دلیل بر سر وسایل اجتناب‌ناپذیر رسیدن به این هدف، یک باید و نبایدهایی تعیین می‌شوند مثلا باید فیزیولوژی بخوانی و آناتومی بخوانی، عصب شناسی بخوانی و ..... 

▪️انسان در زندگی به ازای هر هدفی که انتخاب می کند، بر سر تمام وسایل گریزناپذیر رسیدن به آن هدف، بایدها و نبایدهایی آشکار می‌شوند و اگر از آن تصمیم عدول کنید، همۀ بایدها حذف می‌شوند و اگر تصمیم دیگری اتخاذ کنید، باید و نبایدهای دیگری سر بر می‌آورند و این، به دلیل آن است که جهان، رابطه‌ای علی و معلولی دارد و بر سر هر وسیله‌ای برای رسیدن به هدفی خاص که گریزناپذیر است، باید و نبایدهایی دارد.

▪️ششم- اخلاق: وقتی که من راست می‌گویم، یک بایدی در درون من منعقد شده که می‌گوید باید راست بگویی تواضع کنی و ....

بنابراین طبق مواردی که گفته شد، اول نکته‌ای که مقدمتا باید مورد اشاره قرار دهم، این است که ما نباید گمان کنیم که هر باید و نبایدی، اخلاقی است، بلکه باید متوجه باشیم که شش منبع وجود دارند که باید و نبایدها را صادر می‌کنند.

▪️سخنرانی استاد مصطفی ملکیان تحت عنوان چرا باید اخلاقی زیست؟
جلسه‌ی اول


.
🆔 @Sayehsokhan
محور اصلی هر ضابطه‌مندی مناسب، شناسایی چرخه‌ها یا رفتاری است که مراجع درگیر آن است. برای نمونه، مراجع شاید بخواهد فقدان اعتمادبه‌نفسش را هنگام تعامل با همکاران ارشدش برطرف کند. در این مورد، رویکرد ACC پاسخ مراجع را هنگام درگیرشدن با افکار و احساسات مرتبط با اعتمادبه‌نفس پایین، تجزیه می‌کند. مثلاً، اگر پاسخ معمول مراجع هنگام حضور همکاران ارشدش فرورفتن در لاک خود است، ممکن است مربی بخواهد پیامدهای رفتار مراجع را در کوتاه‌مدت (احساس نگرانی کم‌تر یا احساس امنیت بیش‌تر) و بلندمدت (فشار نیاوردن یا به چالش‌نکشیدن خود در موقعیت‌های سخت) واکاوی کند.

#مربیگری_مبتنی_بر_پذیرش_و_تعهد
✍️ اثر: #جان_هیل و #جو_الیور
👌 ترجمه: #الهه_اکبری و #سحر_محمدی
📖 صفحه: ۱۰۸

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهنگ:

"رفتم که رفتم"

ساخته‌ی:

"علی تجویدی"


با صدای:

"شوکت"

که در باکو باحضور خود استاد تجویدی و با ارکستر بزرگ اجرا شده است.

🆔 @Sayehsokhan
چقدر در هماهنگ شدن با بدنتون و درک زبانش مهارت دارید؟
آیا فقط مواقع بیماری و جراحت و درد  به زبان بدن توجه می‌کنین؟
می‌تونین تمرین کنین با ارتباط بدنی مداوم حضور بیشتری در زندکی داشته باشین؟
در لینک زیر راهکارها رو بخونید:

https://www.instagram.com/p/CsWfST6Lu9O/?igshid=MmJiY2I4NDBkZg==

در مسیر هُشیواری
@metahoshivar 🌿
🆔 @Sayehsokhan
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
کتاب صوتی دروغ‌گویی روی مبل نوشته‌ی اروین یالوم روان‌درمانگر و نویسنده‌ی مشهور است.
دروغ‌گویی روی مبل، کتابی حاصل از علم و ادبیات است. یالوم در این کتاب تمام هنر و علم خود را به کار گرفته است تا خواننده را با دروغ‌هایی که بسیاری از افراد روی مبل مطب روان‌درمانگرها می‌گویند مواجه کند و در عین حال چشم‌اندازی از طرز فکر درمانگرها که در جلسات درمانشان ارائه می‌دهد، بیان کند. یالوم در کتاب حاضر داستانی جذاب را روایت می‌کند که قصه‌ی آن درباره‌ی ارتباط بین سه روان درمانگر با بیمارانشان است.

موضوع اصلی این رمان در مورد روابط بین درمانگر و بیمار است و به خواننده این فرصت را می‌دهد تا نگاهی دو سویه به این موضوعات داشته باشد که یک روان‌درمانگر چطور می‌تواند به بیمار خود کمک کند؟
آیا او این امکان را دارد تا از مرزهای اخلاقی و حرفه‌ای کاری خود جلوتر برود؟
آیا بیمار و درمانگر می‌توانند به یکدیگر اعتماد کنند. مسائلی از این دست و بسیاری از موارد دیگر در این کتاب به شکل داستانی جذاب و خواندنی آمده است.

یالوم برای نوشتن دروغ‌گویی روی مبل، واقعیت و داستان را با هم در آمیخته است. او بسیاری از صحنه‌هایی که در داستان آورده است را یا بر اساس رویدادهای واقعی و یا الهام گرفته از آن‌ها بیان کرده است. از این رو خوانندگان کتاب‌های او به ویژه کتاب حاضر می‌توانند خودشان را در قالب شخصیت‌های معرفی شده و رفتار آن‌ها واکاوی کنند. ممکن است هر یک از ما به جای روان درمانگر یا بیماران این کتاب باشیم و رفتاری انجام دهیم که همان‌قدر غیرقابل‌پیش‌بینی و همان‌قدر نسنجیده باشد.

کتاب صوتی دروغ‌گویی روی مبل به ما این فرصت را می‌دهد تا به عمق لایه‌های پنهان شخصیت خود نفوذ کنیم و ناشناخته‌هایی را از خودمان کشف کنیم که شاید پیش‌تر متوجه آن‌ها نبوده‌ایم.

#دروغ_گویی_روی_مبل
#اروین_یالوم
@Khod_Agah
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸سلام صبح بخیر
🌿 سه‌شنبه بهاریتون
🌸مملو از شادی و آرامش و مهر 🌹

🆔 @Sayehsokhan
در همین لحظه که من در حال نوشتنم، در گوشه‌ی دیگری از جهان، انسان‌های زیادی گرسنه‌اند.
اگر #ژان_پل_سارتر بود می‌گفت:
«من در برابر این گرسنگی مسئولم.»
البته من اعتراض می‌کردم: من نمی‌دانم آنجا چه خبر است و برای تغییر وضع اسف‌بار موجود، کار چندانی از دستم برنمی‌آید، ولی سارتر می‌گفت:

«این منم که انتخاب کرده‌ام بی‌خبر بمانم و به‌جای آنکه خود را درگیر این وضع اسف‌بار کنم، در این لحظه‌ی خاص فقط بنویسم.

می‌توانستم فراخوانی بدهم و اعانه جمع کنم یا از طریق ارتباطاتی که در رسانه‌ها دارم، توجه همگان را به وضع موجود جذب کنم، ولی انتخاب کرده‌ام آن را نادیده بگیرم.
من در برابر آنچه می‌کنم و آنچه انتخاب می‌کنم که نادیده بگیرم، مسئولم.»

سارتر در اینجا مقصود اخلاقی ندارد: نمی‌گوید من باید رفتار متفاوتی داشته باشم، بلکه می‌گوید آنچه می‌کنم در حیطه‌ی مسئولیتم قرار دارد. بنابراین هر دو سطح مسئولیت (انتساب اهمیت و مسئولیت در برابر رفتارهایمان در زندگی) کاربرد فراوانی در روان‌درمانی دارد./۳۱۴
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#اروین_یالوم

📓@Khod_Agah
🆔 @Sayehsokhan
روایت خانقاهی امروزین

هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد البته به خوان ابوالحسن به نان ارزد.

می‌خواستم به خانقاه ابوالحسن خرقانی بروم همانجایی که هر کس می‌رفت از ایمانش نمی‌پرسیدند و نانش می‌دادند، اما خانقاه خرقانی دور بود؛ هزار سال راه بود از هلند تا بسطام و از آنجا به خرقان.
حالا اما این کاروانسرا در فارس که رباطبانش یاسین بود کم از خانقاه خرقانی نداشت.
هیچکس از هیچکس نمی‌پرسید تو‌ مسلمانی؟ تو منکری؟ تو مومنی؟ تو کافری؟
آنجا انگار همان کاروانسرایی بود که مولانا درباره‌اش می‌گفت:
کرده منزل شب به یک کاروانسرا
اهل شرق و اهل غرب و ماورا

اینجا خوابگاه همه جهان بود از شرق و غرب و از بالا و از پایین.

خوابگاهی بی‌ترس از قاطعان طریق و گزمگان نیم‌شب.

هیچ اتاقی قفلی نداشت، هیچ صندوقچه‌ای کلیدی نداشت. نه کمدی است، نه گنجه‌ای، نه صندوقی. مانده بودم که پول و پاسپورتم را کجا پنهان کنم. می‌دیدم هر مسافری کیف و‌ کوله‌اش را دو روز، دو روز می‌گذارد و می‌رود بی‌هیچ دلشوره‌ای، در چمدان‌ها باز، کیف‌ها ولو، پیراهن‌ها آویخته به رخت آویز،   حتی خرت و پرت‌های یاسین از عطر و ادکلش گرفته تا لپ تاب و تنبورش این سو و آن سو همه جا پخش و پلا بود.
گوشی یکی این طرف، دوربین دیگری آن طرف دوچرخه یکی اینجا ، تبلت دیگری آنجا.
گیتار یکی اینجا، تنبور دیگری آنجا.

مفلس دژ رویین بوَد، انگار آنجا همه مفلسانی رویین دژ بودند. درها همه باز بود اما انگار سارقان را به آن کاروانسرا راه نبود.

نه فقط اتاق‌ها قفل و کلیدی نداشت که درِ سنگین گلمیخ‌دار کاروانسرا هم قفلی نداشت. گربه حنایی رنگی بود که هر وقت دلش می‌خواست می‌آمد تو و دوری می‌زد و درازی می‌کشید و می رفت اما هرگز به آشپزخانه نمی‌رفت و هرگز  روی میز شام نمی‌پرید با اینکه آن میز پر بود از خوراکی‌های رنگ رنگ.
این گربه مرا یاد گربه شیخ گورکانی می‌انداخت که حکایتش را عطار برایمان تعریف می‌کرد. همان گربه که برایش کفش های چرمی دوخته بودند  تا دست و پایش  کثیف نشود. همان گربه که هیچ وقت به مطبخ نمی‌رفت و هیچ وقت به غذایی دست درازی نمی‌کرد، مگر غذایی که به او می‌دادند:
یکی گربه بدی در خانقاهش
که دیدی شیخ روزی چند راهش
زمانی در کنار شیخ رفتی
زمانی بر سر سجاده خفتی
امین خانقاه و سفره بودی
ندیدی کس که چیزی در ربودی

سگ سیاهی هم در کاروانسرا زندگی می‌کرد، توله بود و همه دوستش داشتند. سگ  هم با همه رفیق بود، با گربه حنایی هم. تا مدتها فکر می‌کردم اسمش اژی است، اما بعدها فهمیدم، اژی یعنی نکن. چون خیلی شیطنت می‌کرد مرتب به او  می‌گفتند: نکن، نکن
اژی شب‌ها تا دیروقت پا به پای همه بیدار بود و صبح تا لنگه ظهر می‌خوابید.
او مرا به یاد سگان سیاه حلاج می‌انداخت. که ذکرش در تذکرةالاولیا آمده است:
منصور حلاج از کشمیر می‌آمد قبایی سیاه پوشیده و دو سگ سیاه در دست داشت.
او نان می‌خورد و به سگان می‌داد و اصحاب انکار می کردند. پس چون نان بخورد و برفت، شیخ به وداع او برخاست. چون باز گردید، به او‌گفتند:
« شیخا! این چه حالت بود که سگ را بر جای بنشانیدی و ما را به استقبال چنین کسی فرستادی که جمله سفره از نماز ببُرد؟

شیخ گفت: سگ او ظاهر بود می‌توانستید دیدن، سگ شما پوشیده است. سگ پوشیده شما هزار بار بدتر از سگ پیدای اوست.
حالا من هر روز بارها و بارها یاد اژی می‌افتم و به یاد می‌آورم که در من نیز یک اژی، پنهان است که روزی هزار بار باید به او بگویم: نکن، نکن، نکن…

✍️#عرفان_نظرآهاری
#تن_خرقه_و_اندر_او_دل_ما_صوفی
#عالم_همه_خانقاه_و_شیخ_اوست_مرا
#مراکش
@erfannazarahari
🆔 @Sayehsokhan
".... من می‌توانم غمگین باشم وقتی "می می* " بیمار است .
یا وقتی وضع تو روبراه نیست . اما وقتی همۀ دنیا از پاشنه کنده می‌شود ( منظور روزا لوکزامبورگ جنگ جهانی اول و موضع سوسیال دموکراسی آلمان است )، من می‌کوشم به چگونگی و چرائی آنچه می‌گذرد پی ببرم ، و اگر به تعهد خود عمل کرده باشم ، آرامش و خوش‌خلقی خود را باز می‌یابم.

" هیچ‌کس را وظیفه‌ای بیش از توانائی‌اش نیست " برای من هر آنچه در گذشته شادی‌بخش بود ، هنوز برجاست : موسیقی ، نقاشی ، ابرها ، علف‌های بهاری ، کتابهای خوب ، می می ، تو و هزاراین چیز دیگر ..... اینطور محو شدن در مصیبت های روزانه ، برای من غیرقابل درک ، و تحمل‌ناپذیر است ....."

"...می پرسید چه می‌خوانم ؟ بیش از هر چیز کتابهای علوم طبیعی ، جغرافیای نباتات و جانورشناسی .
دیروز کتابی خواندم دربارۀ علل نابود شدن نسل پرندگان نغمه خوان در آلمان . کشت جنگل‌ها ، باغها و زمین که بیش از بیش در حال گسترش و شکل‌گرفتن است ، همۀ امکانات طبیعی را برای لانه‌سازی و غذایابی از این پرندگان می‌گیرد . بدنبال زراعت رفته رفته درختان پوک ، آیش ،خار و خاشاک و برگهای خشکی که به زمین می‌ریزند ، از بین می‌روند . خیلی غمگین شدم . نه اینکه من نگران نغمۀ پرندگان در جهت لذتی که انسانها از آن می‌برند باشم بلکه نابودی ناگزیر و خاموش این موجودات کوچک و بی‌دفاع است که مرا رنج می‌دهد . تا جائی‌که اشک به چشمانم می‌آورد .......

اما شاید من بیمارم که این چنین و در برابر هر چیز عواطف شدید نشان می‌دهم . .....
امید من اینست که در ماموریتی که به‌عهده دارم بمیرم : یعنی در جنگ خیابانی و یا در گوشه زندان ......
چقدر عجیب است که من همواره خود را سرمست از نشاطی می‌بینم ، که علتی ندارد . چه ، در دخمه‌ای تاریک و روی تشکی به سختی سنگ لمیده‌ام ؛
در زندان و در اطراف من سکوت مرگ حکمفرماست . گوئی که در قبر آرمیده‌ام . ....در اینجا من به تنهایی آرمیده‌ام : در چین‌های تیرۀ‌ش ، در دلتنگی و اسارت . با اینحال قلبم از نشاط مبهمی در درون ، در طبش است . نشاطی که گوئی در چمنی پرگل و زیر آفتابی رخشان در گردشم .

من در تاریکی دخمه‌ام ، به زندگی لبخند می‌زنم ، گوئی با من رازی است معجزآسا . رازی که به یاری‌اش هر آنچه شریر و اندوهبار است به خوشی و روشنی بدل می‌گردد . راز این نشاط را به عبث می‌جویم و چیزی نمی‌یابم و در عجب می‌مانم و بس .
اما گمان می‌کنم که این راز جز خود زندگی نیست . تاریکی عمیق شب اگر به دیدۀ بصیرت بنگریم ، بسان مخمل نرم و زیباست خش خش شن‌های نمناک .... سرود زندگی است ، برای کسی که گوش شنوا دارد . در چنین لحظاتی به شما می‌اندیشم و چقدر دلم می‌خواهد این کلید جادو را به شما نیز منتقل کنم تا بتوانید به هر موقعیت ، آنچه را که در زندگی زیبا و نشاط‌آور است ، دریابید ، تا شما نیز جهان سحر را بشناسید و قدم را در زندگی آنچنان بردارید ، که انگار پایی در جهنمی رنگارنگ نهاده‌اید.

این تصور از من بدور ، که بخواهم در شما شادیهای رویائی و زاهدوار برانگیزم . فقط خواستم نشاط درون و پایان ناپذیر خود را بشما منتقل کرده باشم ، تا خیالم از جانب‌تان آسوده باشد و شما بتوانید پیچیده به بالاپوشی از ستارگان ، از هر آنچه درزندگی پست و خاکسار و نگران‌بار است ، بگذرید ....

از نامه های زندان /

#رزا_لوکزامبورگ

* «می می» نام گربه‌ای بود که رزا خیلی دوستش داشت .

🆔 @Sayehsokhan
کتاب مربی‌گری مبتنی بر پذیرش و تعهد به چاپ رسید. تجربه مشترک و پربار دیگری که مسیری طولانی و سرشار از یادگیری طی کرد تا به امروز رسید.

محتوای این کتابْ روان، کاربردی و پر از ابزارهای ساده اما قدرتمند است که هم برای کوچ‌ها و هم روانشناس‌_کوچ‌ها نکات و رهنمودهایی کاربردی و راهگشا دارد.
فلسفه این رویکردِ توانمندساز و تقویت‌کننده به قطع عمل‌گرایانه است. این مدل از کوچینگ ذاتاً انسان‌گرا، مشفق و مبتنی بر این فرض است که هریک از ما انسان‌ها مقصودی اساسی و مجموعه‌ای از ارزش‌ها داریم، بنابراین در این فرایند، چگونگی ارتباط با این ارزش‌ها برای اقدام در جهت یک زندگی بامعنا را مدنظر قرار می‌دهد.

با صمیمیت قلبی از اعضای محترم انتشارات سایه سخن @sayehsokhan قدردانی می‌کنیم که همواره از آثار جدید و پرمحتوا استقبال می‌کنند.

الهه اکبری- سحر محمدی

@metahoshivar
@school_of_happiness