نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.8K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
#از_شما📩


رجوع‌الدوله(۳)


فردای آن روز که حاج اسماعيل محضردار من را دید که برای ثبت رجوع رفته‌ام، خنده‌اش گرفت. گفت: "حواست را جمع کن پسر. دوتا کوپن‌هات سوخته. اگر یکبار دیگه سراغ طلاق بری، زنت برای همیشه از دستت رفته‌ها...گفته باشم ". درست نفهمیدم چی میگه.هیچ‌وقت تو زندگیم نه حرف‌های قلنبه سلنبه زدم و نه ازش سر در اوردم. زندگی‌ام باز افتاد روی چرخ سابق. هی روز و شب چرخید و من چرخیدم. به لطف اوستا کریم زندگی‌ام بد نبود. درآمدم خوب شد.اوستاکار درجه یک بودم و کارگاه و چند شاگرد داشتم. همه جا اسم اوستا جواد تراشکار اعتبار داشت. فقط این آدم‌ها هستند که ثابت هستند و گاهی مثل سنگ، خشک و نچسب. پری هم با همون عادت‌هاش و خلق و خوی تند و تیزش کنار من زندگی می‌کرد. بچه بزرگ می‌شد و دل من شاد بود به قدی که بالا می‌اومد . پارسال مادرم مُرد؛ بیچاره پیره زن راحت شد از مریضی و زمینگری. چقدر زجر کشید و دم نیاورد. برادری دارم که با زن و دوتا بچش با مادرم زندگی می‌کرد. از اول بچه لوس عزیزم بود. اینقدر خدا بیامرز براش تاقچه بالا گذاشت که پاک هوایی شد. درس نخوند، تن به کار نداد و عاطل و باطل می‌گشت. بابام گفت زنش بدیم کره خر را شاید آدم بشه. زنش دادند، آدم نشد. فقط اون زن بیچاره را بدبخت کرد. معلوم نشد قبل یا بعد از ازدواج گرفتار اعتیاد شد. گل بود به سبزه هم آراسته شد. اوردمش تراشکاری. زیر کار ‌در می‌رفت.، یا دنبال مواد بود، یا خمار. اییی..دق داد عزیزم را. مادرم که مرد. من با خواهرام نشستیم و تصمیم گرفتیم از این چارتا خشت ارث پدری بگذریم تا زن و بچه‌های ناصر، برادرم را می‌گم، الاخون نشند. قرار شد ماها سهممون را به نام بچه‌های ناصر سند بزنیم. قیم بچه‌ها را دادگاه مادرشون تعیین کرده بود.گفتیم اگر سند به نام ناصر بشه همه را دود می‌کنه و می‌فرسته آسمون. خدا را شکر وضع شوهر خواهرهام بد نبود و چشم به اون خونه کلنگی نداشتند. سند که زدیم جنگ تو خونه ما شروع شد. پری مثل شیر ماده می‌غرید که: "برای چی حق من و بچم را ریختی تو حلق اون مفنگی؟ چرا اینقدر بی‌فکر و نادونی....". هرچی گفتم زن! سند بنام بچه‌هاشده. خدا را خوش نمی‌آد اون‌ها آواره و سلندر کوچه و خیابون بشند. پری هرچی فحش و فضیحت بود بود به من و ناصر داد. گفتم دوسه روز جيغ و داد می‌کنه و می‌گذره اما ول کن نبود.
یک شب هرچی داد بود سر من گذاشت و من که نمی‌تونستم دست رو پری بلند کنم، از خونه زدم بیرون. آخر شب  که برگشتم پری نبود. قهر کرده بود و بازم بچه را برده بود. دخترم دیگه ده سالش شده بود. خوب می‌فهمید و رنج می‌کشید.
دیگه خسته شده بودم. هر سه چهار سال یکبار پری خانم برام آشی می‌پخت با یک وجب روغن اعلا روش. همشم جنگ و دعوا سر مال بود.پدر مال و منال بسوزه که زندگی‌ها را می‌سوزونه. پری افتاد روی دندنه لج که یا مرگ یا کباب برگ.....
نخندید آقای وکیل!
روزم شده بود شب تار.گفتم پری! خوب گوشاتو واکن. این بار پام رفته روی بیل. اگه رفتيم برا طلاق، کار برای همیشه تمومه. اون درازگوش که با یک شب ناز و ادا خر بشه و رجوع کنه، رفته. جاش آدم عاقل نشسته. مگه به کتش می‌رفت. نه اون کوتاه اومد و نه من. خیلی خودخواهی کرد؛خیلی.
گفتم پری! خدا پول و مایه داده مهریه‌ات را تموم و کمال می‌دم، فقط دست از سرم بردار گفت: "توخونت پیر و کور شدم، تا بری دست یک لکاته خانم را بگیری بیاری سر آشیونه من". چیکار باید می‌کردم. به کدوم سازش باید می‌رقصیدم؟ آخرش راضی به طلاق شد. تو دادگاه یک شیخی قاضی بود. سوابق را که خوند گفت: "می‌دونید دارید چیکار می‌کنید؟ این کوچه بن‌بست است، راه درو ندارد. دیگه امکان رجوع نیست. نمی‌شود با قانون شوخی کرد. کار به محلل می‌رسد و....". قیافه هاج و واج منو و پری را که دید گفت: "عجله نکنید .برا طلاق همیشه وقت هست. ولی معلومه که شما ابن‌الوقت هستید. برید با یک وکیل مشورت کنید "بازم نفهمیدم چی میگه. اومدیم بیرون. پری غرغری کرد و رفت.
حالا اومدم تا ببينيم اون آشیخ چی می‌گفت. "
من تقریبا روصندلی رها شده بودم. مرد مراجع‌کننده مثل یک نقال قصه گفته بود و من را دنبال خودش کشیده بود.کم داشتم طعم یک چای دیشلمه داغ و بوی تنباکوی معطر وقُل قُل آب زلال قلیان تا عیش من کامل شود .درست نشستم و گفتم: "اگر این بار طلاق بدهی، حق رجوع نداری. سه طلاقه شده،؛ می فهمی؟".
خندید که:" آره. بابای خدابیامرزم گاهی که خیلی عصبانی میشد به عزیزم می‌گفت سه طلاقت می‌کنم که بری دیگه برنگردی". گفتم:
"اگه خواستی پری خانم بار دیگر زن زندگی‌ات شود، باید حتما شوهر جدید کند و....". صورتش مثل لبو سرخ شد که: "لا اله الله...خدا لعنتت کنه پری. منو به کجاها کشیدی. چه حرف‌هایی باید بشنوم ". معلوم بود که مرد کاملا متوجه مخاطرات کارش شده است. گفت:"
پری آتیشه، بدجوری منو میسوزونه. ولی من خاطرش را می‌خوام.زنمه ، مادر بچمه می‌رم از مغازه چیزی بنامش می‌کنم، راضی‌اش می‌کنم.
بلند شد. دست کرد تو جیبش برای حق‌المشاوره.
خواستم مزاحی کرده باشم:" می‌دانی اگر داستانت را برای یکی از شاهان  قاجاری تعریف کرده بودی چه می‌گفت".خندید که: "نه.
فکر نکرده بودم ". گفتم: "دستی به سبیل از بناگوش دررفته‌اش می‌کشید و می‌گفت:
خوشمان آمد. ملقب شدی به رجوع‌الدوله پدرسوخته " و هر دو خندیدیم.
(پایان)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان


🆔 @Sayehsokhan
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی

بچه‌ها زلزله‌اند. زلزله را می‌شود پیش‌بینی یا تربیت کرد؟

هر پدر و مادری ترسی در دلشان دارند، چون هیچکس نمی‌داند آیندۀ بچه‌اش چه خواهد شد

اگر بچه دارید، حتماً چنین موقعیت‌هایی را تجربه کرده‌اید: با کلی شوق و ذوق، برنامۀ سفر می‌چینید، یا برای جشن تولد بچه‌تان وقت می‌گذارید، اما آن روز بچه‌تان از دندۀ چپ بلند می‌شود. آنقدر نق می‌زند و گریه می‌کند که هزار بار آرزو می‌کنید کاش نیامده‌ بودید سفر، یا آنقدر توی جشن تولد بداخلاقی می‌کند که کلافه می‌شوید. اما چرا هیچ‌کس از این بخش‌های فرزندپروری حرف نمی‌زند؟ از وقت‌هایی که بچه‌ها از الگوهای شیک و اینستاگرامیِ تربیت بیرون می‌زنند؟

👤نویسنده: اگنس کالارد
🖋مترجم: حمیدرضا محمدی
🎙گوینده: فرناز مرکباتی
📄منبع مقاله: پوینت
📑منبع ترجمه: وبسایت ترجمان
📻نسخه صوتی: رادیو ری‌را

.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اردشیر بابکان در عهدنامه‌ای که به پسرش شاپور تقریر می‌کند، علّت سقوط حکومت‌ها را سه چیز می‌داند:
۱- شهریار و حاکمِ ظالم
۲-سپردن کار به فرومایگان و بی‌خردان بجای نخبگان و هنرمندان
۳- فساد مالی و سیرناپذیری قدرتمندان در کسب ثروت.

سرِ تخت شاهان بپیچد سه کار:
نخستین ز بیدادگر‌شهریار؛
دگر آنکه بی سود را برکشد
ز مردِ هنرمند برتر کشد؛
سه دیگر که با گنج خویشی کُنَد
به دینار کوشد که بیشی کُنَد
.

#فردوسی
#شاهنامه
(پادشاهی اردشیر بابکان)، ابیات ۵۶۱ تا ۵۶۳

جوش‌دریا

🆔 @Sayehsokhan
📝تنگنای اجتماعی

🔻نعمت الله فاضلی

از سال ۱۳۹۹ به استخری در جنت آباد می‌روم. به جز دوره کرونا این کار را ادامه داده‌ام. استخر برایم " میدان مطالعه" هم هست. می‌کوشم با استخرروها صحبت کنم و حال و روز جامعه را کنجکاوانه می‌کاوم.

🔻به همین دلیل تعداد زیادی از مشتریان استخر را می‌شناسم. در ماه‌های اخیر می‌بینم ترکیب اجتماعی مشتریان استخر تغییر معناداری کرده است. تا یک سال پیش مشتریان عمدتا و کم و بیش از طبقات متوسط و متوسط به پایین، کارمندان، معلمان و بازنشستگان و حتی افراد با درآمد کم بودند. بلیط استخر سی هزار تومان بود، اما اکنون دویست هزار تومان شده است.

🔻اکنون ترکیب جمعیتی مشتریان تغییر کرده و عمدتا متشکل از دلالان ارز،  بنگاهی های مسکن، بورس بازان، و به طور کلی افراد با درآمدهای بادآورده و متنعم است.  مسئول استخر هم گفت مشتریان استخر کاهش یافته و بخشی از مشتریان فعلی هم کسانی هستند که سال گذشته که قیمت خیلی ارزان‌تر بوده بلیط گرفته اند.

تورم و فقر، جمعیت زیادی را از زندگی اجتماعی محروم می‌کند. استخر، مثال ساده‌ای است و حتی ممکن است برای عده‌ای امروزه لاکچری باشد. سال‌هاست سینما رفتن هم لاکچری شده، رفتن به کنسرت موسیقی هم با قیمت پانصد هزار تومان فقط به گروه‌های خاص محدود شده است. مراکز خرید نیز اگرچه ظاهرا برای عموم باز است، اما عملا افراد پولدار را می‌پذیرند؛ چه، حال و هوا و برخورد فروشندگان، پرسه‌زنان بی‌پول را طرد می‌کند.

🔻 به جز پارک‌ها، کم و بیش دیگر فضاهای شهری و فراغتی به روی مردم فقیر و کم‌توان بسته است. بخش بزرگی از این فقرا، بیکاران هستند. اینها از فرصت تعاملات و زندگی اجتماعی که شغل مهیا می‌سازد نیز محروم‌اند.

تنگنای اجتماعی، پیش از ظهور فقر فراگیر برای گروه‌های متعدد فرهنگی وجود داشت. بهایی‌ها، دراویش، اقلیت‌های جنسی، و حتی زنان، و قومیت‌ها به درجات گوناگون فاقد فرصت برابر حضور در زندگی اجتماعی بودند.

🔻 تنگنای اجتماعی هر سال تنگ‌تر می‌شود. این وضعیت، جمعیت زیادی را منزوی و خشمگین می‌کند. نابرابری ساختاری در توزیع فضای اجتماعی، امنیت و سلامت اجتماعی و فردی شهروندان را بیش از هر زمانی به خطر انداخته و پیامدهای سختی برای آنها و جامعه خواهد داشت.

تنگنای اجتماعی، در کلانشهرها جدی‌تر و مخاطره آمیزتر است، چه در محیط‌های شهری کوچک و روستایی، هنوز رسوباتی از پیوندهای اجتماعی سنتی وجود دارد و مردم این محیط‌ها می‌توانند شکل‌هایی از حضور و مشارکت در زندگی اجتماعی را تجربه کنند. اما، کلانشهرها که نیمی از جمعیت شهری کشورند، به نحو حادی با مساله تنگنای اجتماعی مواجه‌اند.

از آنجا که حکومت عامل اصلی تورم، فقر و بیکاری است، تحمل تنگنای اجتماعی برای شهروندان دشوارتر شده و آنها را خشمگین‌تر می‌کند. میلیون‌ها نفر حصر خانگی شده‌اند و شهرها و کلانشهرها قفس اجتماعی خفقان‌آوری گردیده‌اند که دیر یا زود پیامدهای ویرانگری خواهد داشت.

🔻تنگنای اجتماعی، روابط و محیط درون خانه‌ها را هم متاثر می‌سازد، چه، شهروندان خشمگین، تنگ حوصله و محروم از زندگی اجتماعی، نمی‌توانند روابط صلح‌جویانه، عاشقانه و دوستانه‌ای برقرار کنند.

🔻تنگنای اجتماعی حتی حیات اجتماعی گروه‌های برخوردار و توانمند را هم متاثر می‌سازد، چه، تنگنای همگانی، مسری است و دامن همه را می‌گیرد. جامعه عصبی، همه را در آتش خشم می‌سوزاند.

در مواجهه با مساله تنگنای اجتماعی چه می‌توان کرد؟

گام اول به رسمیت شناختن این مساله است.
گام دوم، تحول در نظام حکمرانی است.
گام سوم، فعال شدن نهادهای مدنی است.

اشتباه بزرگی است اگر گمان کنیم فضای مجازی و ارتباطات شبکه‌ای می‌تواند مساله تنگنای اجتماعی را حل یا گشودگی اجتماعی ایجاد کند.

🔻جامعه ایران، جامعه‌ای عاطفی است و روابط اجتماعی رودررو و چهره به چهره در آن مهم است.  فضای مجازی جای این روابط را نمی‌گیرد و حتی ممکن است مساله تنگنای اجتماعی را تشدید کند.

@drnematallahfazeli
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نکات مثبت و نتیجه مطالعه!

🆔 @Sayehsokhan
جنیفری کری در ستایش این اثر می‌نویسد:

🖍 در جایگاه یک روان‌درمانگر که براساس توانمندی‌های منش فعالیت می‌کند، این کتاب نگاه مراجعانم به خود و مداخلاتی را که با آن‌ها انجام می‌دهم، عمیقا تغییر داده است.


📚 #کتاب : #بر_قله_اقتدار
#با_توانمندی_های_منش
✍️ اثر: #دکتر_راین_نیمک و #دکتر_رابرت_ای_مک_گرث
👌 ترجمه: #دکتر_محمد_خدایاری_فرد و #دکتر_مرجان_حسنی_راد
📖 صفحه ۱۸
قیمت: ۲۱۲۰۰۰ تومان
📇 انتشارات: #سایه_سخن

🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
گنجینه خانواده
#خانواده_با_کتاب۲۱

📚 *آیین رونمایی و معرفی کتاب*
🔺 *بر قلّه اقتدار*
با توانمندی‌های منش

✔️ *با حضور:حسن ملکیان (روانشناس و مشاور خانواده)*

✔️ با مشارکت انتشارات سایه سخن

🗓️ چهارشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۲ /
ساعت: ۱۰ صبح
📍 فرهنگسرای خانواده

📞 ارتباط با ما : ۸۸۷۰۶۸۶۹

🍃📚🍃📚🍃📚🍃

🌐https://ble.ir/farhangsara_khanevadeh

#فرهنگسرای_خانواده

🆔 @Sayehsokhan
دو اردک بعد از دعوایی که هیچ ‌وقت زیاد طول نمی‌کشد، از هم جدامی‌شوند و در جهت مخالف هم شنا می‌کنند.
بعد هر یک از اردک‌ها چند بار بال‌هایش را به‌شدت به‌هم می‌زند و انرژی مازادی را که در طول دعوا در او جمع شده، آزاد می‌کند.

آن‌ها بعد از به هم زدن بال‌هایشان با آرامش روی آب شناور می‌شوند، مثل این که هیچ اتفاقی نیفتاده است.

اگر اردک، ذهن انسان را داشت، این درگیری را با فکرکردن و داستان‌‌سازی درباره‌ی آن، زنده نگه‌می‌داشت.

داستان اردک احتمالا این میشد :

🔸️باور نمی‌کنم چنین کاری کرده باشد.
🔸تا چند سانتی‌متری من جلو آمد.
🔸️فکر می‌کند برکه مال اوست.
🔸اصلاً ملاحظه‌ی حریم مرا نمی‌کند.
🔸️دیگر هرگز به او اعتماد نخواهم کرد.
🔸دفعه‌ی بعد برای اذیت و آزار من کار دیگری خواهد کرد.
مطمئنم از حالا دارد توطئه‌ چینی می‌کند.
🔸ولی من دیگر نمی‌توانم تحمل کنم.
درسی به او می‌دهم که هرگز فراموش نکند.»...

اگر اردک دارای ذهن انسان بود،‌ چه‌قدر زندگی برایش دشوار می‌شد!

@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کتاب مبانی مبارزه خشونت‌پرهیز
نویسنده: مایکل نیگلر
مترجم: فرهاد میثمی

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️ انسان دو نوع معلم دارد:
آموزگار و روزگار
هرچه با شیرینی از اولی نیاموزیم، دومی با تلخی به ما می‌آموزد. اولی به قیمت جانش، دومی به قیمت جانمان.

#سلام_صبحتون_به_خیر

🆔 @Sayehsokhan

‌‏
تنهایی گاهی یک جزیره دوست داشتنی است که بعضی‌ها دوست دارند به آنجا بروند و گاهی هم یک زندان نمور و تاریک است که خیلی‌ها می‌خواهند از آن بگریزند.

تنهایی گاهی پاداش اندیشه‌ورزی و شناخت خود است و گاهی تاوان اشتباهات است و شکنجه‌ای ناخواسته و عذاب‌آور.

تنهایی هزار و یک چهره و قیافه دارد، هم قیافه‌ای مهربان و دوست داشتنی و صمیمی و هم چهره‌ای ترسناک و خشن و نامهربان.

آدم‌ها می‌توانند در جمع باشند و احساس تنهایی کنند یا تنها باشند و احساس کنند که به تنهایی یک جماعتند.

تنهایی هیولا_فرشته‌ای است که باید او را شناخت. باید او‌ را فهمید، باید او را یادگرفت.

تنهایی قواعدی دارد و آدابی، راه و رسمی دارد، قانون‌هایی دارد نانوشته.

گاهی باید از تنهایی به در آمد، گاهی باید به آن پناه برد.

عرفان نظرآهاری

🆔 @Sayehsokhan
«به خداى لایزال با قلدرى و با دیکتاتورى در این مملکت نمی‌شود کار کرد. باید به مردم اجازه داد، حرف بزنند. باید اصلاحات بشود، باید قانون انتخابات درست بشود، قانون حکومت نظامى درست بشود، قانون مطبوعات درست بشود که در آتیه هم آن اشخاصى که بر ضد ما حرف می‌زنند، نتوانند دیگر حرفى بزنند. آنها می‌گویند شما آزادى ندارید، شما نان ندارید، می‌گویند مردم کارشان خوب نیست، می‌گویند در این طرف شهر یک عده با زندگانى درجه اول زندگى مى‌کنند و آن طرف شهر یک عده‌اى در خاک مى‌خوابند. پس اگر شما مى‌خواهید مملکت را آباد بکنید، اگر شما مى‌خواهید اصلاحات کنید، این اصلاحات را یک شخص نمی‌تواند بکند، یک دیکتاتور نمی‌تواند بکند.

بنده قسم می‌خورم که یک شخص نمی‌تواند. باید درس اصلاحات را به مردم داد، اجتماع را وارد اصلاحات شدند، خودشان علاقمند می‌شوند، کمک می‌کنند، پشتیبانى می‌کنند، نه این که یک نفر بگوید من اصلاحات می‌کنم، اگر هم قبول نکنید می‌برم شما را حبس می‌کنم»


#تأملی_درنگرش_سیاسی_مصدق
#فخرالدین_عظیمی
انتشارات خجسته، چاپ اول ۱۳۹۴، ص ۸۷.
(نقل از مذاکرات مجلس ۱۳ تیر ۱۳۲۹)
🏷 لیلی

جوش‌دریا

🆔 @Sayehsokhan
Audio
🔵 با هم بیا بسازیم آن خانه را از آغاز!

🆔 @Sayehsokhan