نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.8K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
رویداد زیستن در زمانه دشوار- مقصود فراستخواه
<unknown>
👆فایل صوتی رویداد زیستن در زمانه دشوار

📍برگزارشده در مدرسهٔ تردید

🎙 سخنران: مقصود فراستخواه

+ بخش پرسش و پاسخ👇

@tardidschool
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام صبح بخیر!

ارزش زندگی زمانی نمایان میشود که با داشته‌هامون احساس خوشبختی کنیم.


سحرگه به راهی یکی پیر دیدم
سوی خاک خم گشته از ناتوانی
بگفتم چه گم کرده‌ای اندر این ره

بگفتا : جوانی ؛ جوانی ؛ جوانی

ملک‌الشعرای بهار

🆔 @Sayehsokhan
دزدهای کوچک و دزدهای بزرگ!...

#فئودور_داستایوفسکی

🆔 @Sayehsokhan
گویند ملا مهرعلی خویی، روزی در کوچه دید دو کودک بر سر یک گردو با هم دعوا می‌کنند.

به خاطر یک گردو یکی زد چشم دیگری را با چوب کور کرد.

یکی را درد چشم گرفت
و دیگری را ترس چشم درآوردن، گردو را روی زمین رها کردند و از محل دور شدند.

ملا رفت گردو را برداشت و شکست و دید، گردو از مغز تهی است.

گریه کرد.
پرسیدند تو چرا گریه میکنی؟

گفت: از نادانی و حس کودکانه، سر گردویی دعوا می‌کردند که پوچ بود و مغزی هم نداشت.

دنیا نیز چنین است، مانند گردوییست بدون مغز که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها کرده و برای همیشه می‌رویم.


🆔 @Sayehsokhan
ترور یا یک واکنش طبیعی؟‌!،

ناصر دانشفر

در ابتدای سخن به صراحت اعلام می‌کنم که این حقیر با ترور به هر شکل و شمایلی مخالفم. آری ترور از هر نوعش، چه دولتی آن که شنیع‌ترین شکل این پدیدهٔ رذیلانه است، چه مدل انقلابی و در قالب عملیات نهضت‌های آزادی‌بخش که با توجیهات انسان‌گرایانه انجام می‌شود و چه برای انتقام گیری شخصی همه و همه محکومند.
اصولاً به غفلت کشتن آدمها، یک عمل ناجوانمردانه و غیرانسانی است و با هرگونه دلیل‌تراشی موجه نمی‌گردد.
اما سخن امروز من در مورد دو اتفاق رخ داده در چند روز اخیر است. اولی ترور امام جمعهٔ پیشین زاهدان آیت الله عباسعلی سلیمانی و دومی زیر گرفتن روحانی ۳۵ ساله در بلوار مرزداران می‌باشد.
من از چند و چون این دو حادثه اطلاعی ندارم، اما ظاهر قضایا نشان دهندهٔ تخلیهٔ خشم عاملان این دو واقعه می‌باشد. این داوری بدون شک قطعی نیست، اما به هر حال می‌تواند یکی از دلایل وقوع آنها باشد. البته همانطور که در برخی از اقوال آمده احتمال اینکه این جنایت برای تصفیهٔ آیت الله سلیمانی هم باشد، وجود دارد. الله اعلم

تأکید می‌کنم که بنده نمی‌توانم به ضرس قاطع بگویم که علت روی‌دادن این دو سانحه عصبانیت فاعل این دو قتل می‌باشد، هر چند با توجه به فیلمهای منتشره در مورد این وقایع، احتمال آن کم هم نیست. اما اگر انگیزه و سبب این دو رویداد این باشد، باید گفت که کشور وارد مرحلهٔ خطرناکی از دورهٔ گذار شده است.
موضوعی که قابل پیش‌بینی بود و نگارنده دعا دعا می‌کرد و می‌کند که وارد این فاز از جنبش نشویم.
آری با فشارهای همه جانبه و غیر قابل درک حاکمیت به مردم، عدم انعطاف و اتخاذ رویکرد مشت آهنین، انتظار می‌رفت و می‌رود که جامعه به سمت خشونت و افراطی‌گری گام بردارد.

موضوعی که نشانه‌های آن را در کنش عکس‌العملی عمامه پرانی شاهد بودیم.
شوربختانه نظام گمان برده که به پشتوانهٔ اقلیت طرفدار و عدهٔ قلیلی جان برکف، می‌تواند سیاستهای غیرعاقلانهٔ خود را به ملت حقنه نماید.

خیال کرده‌اند که با بگیر و ببند ملت جا می‌زند و بدین جهت این روزها همه‌گونه سخت می‌تازند. حاکمان سرمست ما با خوابیدن در غرور سرکوب جنبش‌های ماضی، گویا بدیهیات را نیز فراموش کرده‌اند و متوجه نیستند که آدمها تا یک جایی تاب و تحمل دارند و از مرحله‌ای به بعد انفجار حاصل می‌شود.

صد البته این شرایط بدترین موقعیت ممکن برای مردم یک جامعه است که هیچ بنی‌بشری برای فردای پس از آن افقی قائل نیست، اما شوربختانه از آن گریزی نیز نمی‌باشد.
گمان من این است که هیچ حکومتی در پهنهٔ گیتی وجود ندارد که با واژهٔ سوپاپ اطمینان آشنا نباشد. دولتها برای فرار از رسیدن مردم به آستانهٔ تحمل، همواره برخی از خودی‌ها را مأمور نقد حاکمیت می‌کنند، گاه گاهی در برابر مردم کوتاه می‌آیند و سرخم می‌کنند.
اما بدبختانه جمهوری اسلامی به مانند تمامی حکومتهای استبدادی بنای بهره‌گرفتن از این شیوهٔ معقول را ندارد و این رویه باعث می‌شود که بالاخره مردم عنان از کف دهند و واکنش‌هایی از این دست را شاهد باشیم.

آقای نظام به پیر به پیغمبر ما می‌دانیم که نهایت این سیاست گذارهای بی‌منطق، شورش و هرج و مرج است و این به نفع هیچ‌کس از جمله شما نمی‌باشد. دهانه‌زدن به این اسب سرکش تنها و تنها با درایت و تدبیر امکان‌پذیر است و فشار مضاعف بدون تردید نتیجهٔ عکس می‌دهد.
کشتن این دو روحانی اگر چه محکوم است، اما باور کنید یک عکس‌العمل طبیعی در برابر زورگویی‌های شماست.
کوتاه بیائید نگذارید این آتش بیش از این شعله‌ور گردد.

عزت زیاد

🆔 @Sayehsokhan
💬 #داستان‌های #گلسر و #جکی

( #قسمت_سوم )

#جکی تقریبا هفته‌ای یک‌بار سر و کله‌اش به #کلانتری می‌افتاد.

#پلیس از مادرش خواسته بود برای این موضوع کاری کنند.

👱‍♀️ مادرش می‌گفت مشکل اصلی جکی زبانش 👅 است. وقتی در سینما کاری می‌کند که بقیه نمی‌توانند فیلم را درست ببینند در پاسخ به اعتراض‌های آنها  #فحاشی  😤می‌کند.

در جلسه خصوصی از جکی پرسیدم آیا چیزی یا کسی هست که دوستش داشته باشی؟ 😍

😳 از جواب او غافلگیر شدم. او گفت:" دو نفر پلیس هستند؛ یکی مرد 👮🏽‍♀️و دیگری زن👩‍🎓. آنها با هم کار می‌کنند. آن‌ها شبیه بقیه پلیس‌ها نیستند.
طوری عکس‌العمل نشان نمی‌دهند که احساس کنم باید خفه شوم."

#قسمت_دوم :
https://t.me/sayehsokhan/4829
#قسمت_اول :
https://t.me/sayehsokhan/4812

📚 #برشی_از_کتاب  #تئوری_انتخاب_برای_والدین_و_نوجوانان
✍️ اثر: #دکتر_ویلیام_گلسر
👌 ترجمه: #دکتر_علی_صاحبی
📖 صفحه: 129 و 130
📇 انتشارات: #سایه_سخن

🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from کلبه کتاب (سیاوش س)
یک فنجان اسپرسو - مصطفی ملکیان .pdf
215.7 KB
یک فنجان اسپرسو


مصطفی ملکیان

@kolbe_ketab50
گریه نکن خواهرم.
در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمین‌ات. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید. و درخت‌ها از باد خواهند پرسید:
« در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی؟»

از کتاب: سووشون
نویسنده: سیمین‌ دانشور


@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan
پادکست‌های فارسی مُنیاز با هدف آگاهی‌بخشی در جهت ایجاد زندگی بهتر برای مخاطبین فعالیت می‌کند و در آن به بحث‌های عمومی با هدف رشد فردی افراد و به ویژه دانش‌آموزان و دانش‌جویان و عموم مخاطبین پرداخته می‌شود.

#پادکست_اول: عادت‌ها و تاثیر آنها
#پادکست_دوم: روش‌های تغییر و ترک عادت‌ها
#پادکست_سوم: استرس و اضطراب
#پادکست_چهارم: ۹ راهکار برای مواجهه با
                          اضطراب و استرس
#پادکست_پنجم: توجه و تمرکز 1
#پادکست_ششم: توجه و تمرکز 2
#پادکست_هفتم: پارادوکس الهام
#پادکست_هشتم: توهم خوش‌بینی
#پادکست_نهم: چقدر خاطرات ما صادق
                      هستند؟
#پادکست_دهم: چرا گذشته و خاطراتمان را      
                       سانسور می‌کنیم؟
#پادکست_یازدهم: امید چیست؟
#پادکست_دوازدهم: تعریف دقیق ارتباط
                            ویژگی‌های ارتباط سالم 

🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
منیاز - ارتباط
📻@podchi
پادکست مُنیاز - ارتباط
تعریف دقیق ارتباط
ویژگی‌های ارتباط سالم
نقش ارتباط در سلامت جسمی و روانی
رابطه ارتباط و بی‌حوصلگی

#پادکست_شماره_دوازدهم

📻@podchi
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خضر با عمر ابد پوشیده جولان می‌کند

ما به این ده روزه عمر اظهار هستی می‌کنیم

صائب_تبریزی

☘️☘️☘️☘️☘️☘️

#سلام_صبحتون_به_خیر

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ز بوسیدنی‌های این روزگار /  یکی هم بود دست آموزگار

ترانه انگلیسی "معلم" تقدیم به همه معلمان ارزش‌آفرینی که می‌کوشند جهان انسانی را بهتر از آنچه دریافت کرده‌اند، تحویل دهند.

معلم صبور و مهربان روزت مبارکباد!

🆔 @Sayehsokhan
«من معلّم هستم»

زندگی ، پشت نگاهم جاریست
سرزمین کلمات ، تحت فرمان منست
قاصدک‌های لبانم هر روز سبزه‌ی نام خدا را به جهان می‌بخشد

«من معلّم هستم»

گرچه بر گونه‌ی من سرخی سیلی صد درد ، درخشش دارد
آخرین دغدغه‌هایم اینست :

نکند حرف مرا هیچ‌کس امروز نفهمید اصلاً؟
نکند حرفی ماند؟
نکند مجهولی روی رخساره‌ی تن سوخته‌ی تخته‌سیاه جا مانده‌ست؟

«من معلّم هستم»

هر شب از آينه‌ها می‌پرسم :
به کدامين شيوه؟
وسعت ِيادِ خدا را
بکشانم به کلاس؟
بچه‌ها را ببرم تا لب ِدرياچه‌یِ عشق؟
غرق ِدریایِ تفکّر بکنم؟
با تبسّم يا اخم؟
با یکی بود و نبود، زیر یک طاق کبود؟
یا کلاغی که به خانه نرسید؟
قصّه‌گویی بکنم؟
تک به تک یا با جمع؟
بدوم یا آرام ؟

«من معلّم هستم»
نيمکت‌ها نفس گرم ِقدم‌هایِ مرا می‌فهمند
بال‌هایِ قلم و تخته‌سياه
رمز ِپرواز ِمرا می‌دانند
سيب‌ها دست ِمرا می‌خوانند....

«من معلّم هستم»
درد ِفهميدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مال من است....

  «فریدون مشیری»

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"خدا کند انگورها برسند
جهان مست شود
تلو تلو بخورند خیابانها
مرزها مست شوند
برای لحظه‌ای تفنگها یادشان برود
دریدن را
کاردها یادشان برود بریدن را
قلم‌ها آتش را
آتش‌بس بنویسند"

...هی داروهایت را نخوردی انگار!

#دیوانگی_یا_فرزانگی

🆔 @Sayehsokhan
❇️ #معلم_موفق

👨‍🏫👩‍🏫 به مناسبت روز معلم

🌹 معلم موفق ۷ ویژگی دارد:

1⃣ به شاگردانش زندگی اصیل را بیاموزد، نه زندگیِ عاریتی را؛ یعنی به آنها یاد دهد که براساس فهم و تشخیص خودشان زندگی کنند.

2⃣ خودشیفته نباشد و شاگردانش را از خودشیفتگی دور کند؛ یعنی به آنها یاد دهد که اینگونه نیست که هر چیزی مال آنها باشد خوب است و هر چیزی مال آنها نباشد بد است.

3⃣ پیش‌داوری نداشته باشد و به شاگردانش نیز یاد دهد که پیش از مواجهه با امری، درباره‌ی آن امر قضاوت نکنند.

4⃣ جزم و جمود نداشته باشد و به شاگردانش شنیدن و تأمل کردن بر صداهای مخالف را بیاموزد.

5⃣ مدارا داشته باشد و به شاگردانش بیاموزد که با مخالفانشان همزیستیِ مسالمت‌آمیز و همراه با احسان و عدالت داشته باشند.

6⃣ تعصب نداشته باشد و برای شاگردانش این جمله را درونی کند که "حرف مرد، لزوماً یکی نیست."

7⃣ اهل خرافه نباشد و به شاگردانش بیاموزد که برای حرف‌هایشان دلیل داشته باشند و هیچ حرفی را بدون دلیل نپذیرند.

#مصطفی_ملکیان
🆔 @MalekianMedia
🆔 @Sayehsokhan
🌀روایت نیل

من مقیم اقلیم ادبیاتم، همان‌جا که آسمانش نیلی است. من یکی از آن مردمانم که زیر آن آسمان نیلی می‌زید و وقتی عاشق می‌شود بر چهره، نیلِ عاشقی می‌کشد و رسوا که می‌شود جامه‌های پارسایی‌اش را در نیل فرو می‌برد.
من همانم که سعدی  چشم در چشمش دوخت و گفت:
یا مکش بر چهره نیل عاشقی
یا فرو بر جامه تقوی به نیل

من همانم که به پند عطار عمل کردم، وقتی به من گفت:
چو عشق آمد خرد را میل در کش
به داغ عشق خود را نیل در کش

عاشق شدم و میل در چشم خرد کشیدم و داغ عاشقی، خالی نیلگون بود که بر پیشانی  نهادم.
عاشق که شدم، زیبا نیز شدم و رشک برانگیر، پس هزار تیر حسادت به سویم کمان کشید، اما نظامی به یاری‌ام آمد و بر رُخم نیل کشید و چشم بد از رُخم دور داشت و افسون افسونگران را باطل کرد.
و برایم وردی خواند و گفت:
هر نیل که بر رخش کشیدند
افسون دلی بر او دمیدند

روزی دلباخته مردی صوفی شدم ازرق پیرهن، با او در کوچه‌های شیراز می‌گشتیم که باز سعدی را برابرم دیدم، سر تا پا براندازم کرد و گفت: یا مرو با یار ازرق پیرهن…
گفتم: یا …؟ چه خواهد شد شیخ اجل؟
گفت: یا بکش بر خانمان انگشت نیل
پس دانستم که انگشت نیل بر خانمان کشیدن یعنی نیستی و نابودی
پس مرد ازرق پیرهن را رها کردم و توبه کردم، حافظ شادمان شد از این جدایی و برایم سرودی خواند:
غلام همت دُردی کشان یک رنگم
نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیه‌اند

نیلِ چنان  گناهی را که از دستهایم شستم، سبکبار می‌رفتم و از هر قدمم گیاهی می‌روید، گیاهِ نیل.
و نظامی در ستایشم می‌گفت:
چون کَفش از نیلِ گنه شسته شد
نیل گیا در قدمش رُسته شد

من که این همه  تاریخ به تاریخ و بیت به بیت و قرن به قرن به نیل آغشته بودم، من که عاشقی‌ام نیلی بود و سوگم نیلی بود و رسوایی‌ام نیلی بود و نیستی و نابودی‌ام نیلی بود و به نیل دفع چشم زخم می‌کردم و به نیل جامه‌هایم را می‌شستم و شبانروز زیر آسمانی نیلگون بودم، روزی به شهری رسیدم نیلی، با کوچه‌هایی نیلی، از پله‌هایی نیلی بالا رفتم و به بازار نیل‌فروشان رسیدم و به حجره مرد نیل‌فروش در آمدم و ناگهان سُکر نیل مرا فراگرفت و دیدم که مدهوش نیل شده‌ام و نیل خلسه‌ای بود که من در آن غرق شدم. دستم را در نیل فرو بردم و روحم نیلی شد.
حالا من در آسمانی نیلی شنا می‌کنم و به هر چه دست می‌زنم نیلی می‌شود و هر جا که پا می‌گذارم نیل می‌روید.
من ماهی کوچکی بودم که در نیل غرق شدم…

✍️#عرفان_نظرآهاری
🌀روایت نیل
🌀زندگی در مراکش
🌀@erfannazarahari
🆔 @Sayehsokhan