✍ پادکستهای فارسی مُنیاز با هدف آگاهیبخشی در جهت ایجاد زندگی بهتر برای مخاطبین فعالیت میکند و در آن به بحثهای عمومی با هدف رشد فردی افراد و به ویژه دانشآموزان و دانشجویان و عموم مخاطبین پرداخته میشود.
#پادکست_اول: عادتها و تاثیر آنها
#پادکست_دوم: روشهای تغییر و ترک عادتها
#پادکست_سوم: استرس و اضطراب
#پادکست_چهارم: ۹ راهکار برای مواجهه با
اضطراب و استرس
#پادکست_پنجم: توجه و تمرکز 1
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
#پادکست_اول: عادتها و تاثیر آنها
#پادکست_دوم: روشهای تغییر و ترک عادتها
#پادکست_سوم: استرس و اضطراب
#پادکست_چهارم: ۹ راهکار برای مواجهه با
اضطراب و استرس
#پادکست_پنجم: توجه و تمرکز 1
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
منیاز - توجه و تمرکز
📻@podchi
پادکست مُنیاز - توجه و تمرکز 1
توجه چیست و چه تفاوتی با تمرکز دارد - ویژگیهای توجه و تمرکز - موانع توجه و تمرکز
#پادکست_شماره_پنجم
@moniazpodcast
🆔 @Sayehsokhan
توجه چیست و چه تفاوتی با تمرکز دارد - ویژگیهای توجه و تمرکز - موانع توجه و تمرکز
#پادکست_شماره_پنجم
@moniazpodcast
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میگویند:
"درد انسانها را به یکدیگر نزدیک میکند"
کدام یک از ما شادیم
که اینقدر از هم دور ماندهایم؟
اغوز آتای
ترجمه: زهرا حضرتی
#سلام_صبحتون_به_خیر
🆔 @Sayehsokhan
"درد انسانها را به یکدیگر نزدیک میکند"
کدام یک از ما شادیم
که اینقدر از هم دور ماندهایم؟
اغوز آتای
ترجمه: زهرا حضرتی
#سلام_صبحتون_به_خیر
🆔 @Sayehsokhan
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل
کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا
درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد
همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی
نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی
نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی
فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد تا باد چنین بادا
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
#مولوی
🆔 @Sayehsokhan
کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد
باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا
یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی
غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا
هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی
نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا
زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه
هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا
زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش
عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا
شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد
خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
از دولت محزونان وز همت مجنونان
آن سلسله جنبان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
ای مطرب صاحب دل در زیر مکن منزل
کان زهره به میزان شد تا باد چنین بادا
درویش فریدون شد هم کیسه قارون شد
همکاسه سلطان شد تا باد چنین بادا
آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین
با نای در افغان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی
نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامشتی
نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی
تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا
از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا
آن ماه چو تابان شد کونین گلستان شد
اشخاص همه جان شد تا باد چنین بادا
بر روح برافزودی تا بود چنین بودی
فر تو فروزان شد تا باد چنین بادا
قهرش همه رحمت شد زهرش همه شربت شد
ابرش شکرافشان شد تا باد چنین بادا
از کاخ چه رنگستش وز شاخ چه تنگستش
این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
ارضی چو سمایی شد مقصود سنایی شد
این بود همه آن شد تا باد چنین بادا
خاموش که سرمستم بربست کسی دستم
اندیشه پریشان شد تا باد چنین بادا
#مولوی
🆔 @Sayehsokhan
🖤🖤رستم را کُشتم🖤🖤
چند روزی بود حکیم ابوالقاسم فردوسی اندوهگین بهنظر میرسید.
این حال او را قبل از همه، همسر همدل و غمخوارش احساس میکرد.
او هرگز به خود اجازه نمیداد دربارهء حالات حکیم کنجکاوی کند، اما چون اندوه استاد روزهای دیگر هم ادامه یافت، دل به دریا زد:
💎 ابوالقاسم ، تو را چه پیش امده که اینسان اندوهگینی؟ هرگز تو را این چنین ندیده بودم،حتی زمان مرگ پسرمان قاسم 🖤
حکیم نگاه اندوه باری به همسرش انداخت اما چیزی نگفت. ساعتی که گذشت بهتر دانست برای اندوهش شریکی پیدا کند.
🖤تصمیم گرفته ام به زندگانی رستم خاتمه دهم !.
بانو بیاختیار فریاد کشید: چرا؟ تو که همیشه میگفتی ایران زمین، دشمنان فراوان دارد و رستم باید کارهای بزرگ بسیاری برای وطنش انجام دهد؟.
فردوسی اما همچنان ساکت .
🖤بانو بیش از آن پرسش نکرد: «هر زمان لازم باشد خودش همه چیز را خواهد گفت».
غم جانکاه شوهر بیآنکه کم شود به جان بانو افتاد.
اشک از چشمانش سرازیر شد.🖤
(فردوسی قبل از همه. اشعار شاهنامه را برای همسرش میخواند و او با همهی قهرمانان
بزرگ ان کناب آشنا بود: رستم، اسفندیار،
بیژن، منیژه، سیاوش، ایرج،سلم،تور و حتی اشکبوس و گرسیوز و...) به این سبب با انکه حکیم گفته بود این راز را با کسی در میان نگذارد، چند روز بعد همهء مردم شهرک پاژ و شهر طوس از آن آگاه شدند و هنوز یک هفته سپری نشده بود که عدهای از جوانان ایران دوست طوس به خانهی استاد رفتند ، آنها ماهی یک یا دو بار در خانهی حکیم ابوالقاسم فردوسی جمع میشدند؛استاد آخرین سرودههای خود را میخواند و همگی با شور و اشتیاق دربارهء پهلوانان و حوادث شاهنامه بحث و گفتگو می کردند.
اینبار اما جوانان اندوهگین و ساکت نشستند.
مرگ رستم چیزی نبود که بتوان از آن آسان گذشت.
سرانجام یکی از آنها اجازهی صحبت خواست: «استاد شنیدهایم قصد دارید جهان پهلوان رستم نامدار را از صحنهی روزگار محو کنید...»؟
اما نتوانست کلامش را تمام کند. بغض گلویش را میفشرد.
استاد از آغاز با دیدن چهرهی جوانان به همه چیز پیبرده بود، گفت: «برای اینکه فکر میکنم زمانش فرا رسیده است.»
جوانان التماس کردند: «نه استاد...رستم را نکشید، هنوز کارهای بسیار مانده که او باید برای ایران زمین انجام بدهد. این را خودتان گفتید و
بارها هم ان را تکرار کردهاید.»
- آن روزها آنطور فکر میکردم اما امروز به این نتیجه رسیدهام که بهتر است رستم هر چه زودتر جهان ما را ترک کند.
جوانان روا ندانستند با استاد بحث کنند؛ مغموم و دلشکسته خانه را ترک کردند.
دو سه هفته بیشتر از این دیدار نگذشته بود که چند تن از بزرگان خراسان از فردوسی رخصت دیدار طلبیدند و پرسیدند:
_حکیم ؛ این روزها خبری خراسانیان را سخت اندوهگین کرده، اگر به تمام ایران زمین برسد، همهء مردم را عزادار خواهد کرد. ایا راست است که میخواهید به زندگانی جهان پهلوان رستم زابلی پایان دهید؟
فردوسی با صدایی که گویی سنگینی غم هفت آسمان بر آن فشار میآورد. گفت"
«درست میگویید،
مدتی است به این نتیجه رسیدهام که زمان مرگ تهمتن فرا رسیده است.»
چند ساعتی که مجلس ادامه داشت از یک سو تمنا بود و از سوی دیگر امتناع؛
بزرگان خراسان که میدانستند استاد در سالهای پایانی عمر دچار نابسامانی در کار معیشت شده با این اندیشه که فردوسی میخواهد کتاب بزرگش را زودتر تمام کند و با اهدای آن به پادشاه صله بگیرد پیشنهاد بذل مال کردند آن هم مال فراوان، اما فردوسی نپذیرفت.
مدتی از این ماجرا گذشت. از مرگ رستم خبری نشد، بسیاری از مردم امیدوار شدند که حکیم بزرگ از این کار منصرف شده است.
روزی فردوسی از «اتاق رزم» بیرون آمد.
اتاق رزم جایگاهی بود آراسته به سلاحهای جنگی که فردوسی اشعارش را در انجا میسرود.
بانو بعد از مدتی دراز در چهرهء استاد آثاری از آرامش مشاهده کرد. میدانست حکیم در تمام این مدت، در اندیشهء سرنوشت رستم است،..
پرسید: چه شد؟ رستم در چه حال است؟
فردوسی آرام و شمرده پاسخ داد:
رستم کشته شد.
- به دست پهلوانی دلاورتر از خودش؟
_نه، به دست یک بداندیش زبون و حیله گر، به دست برادر ناتنیاش شغاد، در درون چاهی پر از نیزه و شمشیر.
- و رخش اسب وفادار رستم؟
- او هم در کنار تهمتن جان سپرد.
و برای آنکه بانو آرامش پیدا کند ، افزود :
«اما رستم در اخرین لحظات زندگی، شغاد بد نهاد را با تیری که به سویش رها کرد به درخت دوخت.»
بانو آهی کشید و برای نخستین بار اعتراض خویش را از کار همسر بزرگش با این جملات بیان کرد: «نمی شد رستم کشته نشود؟ او ششصد سال زیسته بود، می توانست سالهای دراز دیگر زنده بماند!»
فردوسی میدانست در وجود همسرش چه میگذرد.
رستم سالیان دراز در کنار آنها زیسته بود.
تصمیم گرفت راز مرگ رستم را فاش کند:
من پیر شدهام و پایان عمرم نزدیک است.
بیم آن دارم بعد از من سرنوشت رستم به دست شاعرانی درمانده یا چاپلوس بیفتد.
چند روزی بود حکیم ابوالقاسم فردوسی اندوهگین بهنظر میرسید.
این حال او را قبل از همه، همسر همدل و غمخوارش احساس میکرد.
او هرگز به خود اجازه نمیداد دربارهء حالات حکیم کنجکاوی کند، اما چون اندوه استاد روزهای دیگر هم ادامه یافت، دل به دریا زد:
💎 ابوالقاسم ، تو را چه پیش امده که اینسان اندوهگینی؟ هرگز تو را این چنین ندیده بودم،حتی زمان مرگ پسرمان قاسم 🖤
حکیم نگاه اندوه باری به همسرش انداخت اما چیزی نگفت. ساعتی که گذشت بهتر دانست برای اندوهش شریکی پیدا کند.
🖤تصمیم گرفته ام به زندگانی رستم خاتمه دهم !.
بانو بیاختیار فریاد کشید: چرا؟ تو که همیشه میگفتی ایران زمین، دشمنان فراوان دارد و رستم باید کارهای بزرگ بسیاری برای وطنش انجام دهد؟.
فردوسی اما همچنان ساکت .
🖤بانو بیش از آن پرسش نکرد: «هر زمان لازم باشد خودش همه چیز را خواهد گفت».
غم جانکاه شوهر بیآنکه کم شود به جان بانو افتاد.
اشک از چشمانش سرازیر شد.🖤
(فردوسی قبل از همه. اشعار شاهنامه را برای همسرش میخواند و او با همهی قهرمانان
بزرگ ان کناب آشنا بود: رستم، اسفندیار،
بیژن، منیژه، سیاوش، ایرج،سلم،تور و حتی اشکبوس و گرسیوز و...) به این سبب با انکه حکیم گفته بود این راز را با کسی در میان نگذارد، چند روز بعد همهء مردم شهرک پاژ و شهر طوس از آن آگاه شدند و هنوز یک هفته سپری نشده بود که عدهای از جوانان ایران دوست طوس به خانهی استاد رفتند ، آنها ماهی یک یا دو بار در خانهی حکیم ابوالقاسم فردوسی جمع میشدند؛استاد آخرین سرودههای خود را میخواند و همگی با شور و اشتیاق دربارهء پهلوانان و حوادث شاهنامه بحث و گفتگو می کردند.
اینبار اما جوانان اندوهگین و ساکت نشستند.
مرگ رستم چیزی نبود که بتوان از آن آسان گذشت.
سرانجام یکی از آنها اجازهی صحبت خواست: «استاد شنیدهایم قصد دارید جهان پهلوان رستم نامدار را از صحنهی روزگار محو کنید...»؟
اما نتوانست کلامش را تمام کند. بغض گلویش را میفشرد.
استاد از آغاز با دیدن چهرهی جوانان به همه چیز پیبرده بود، گفت: «برای اینکه فکر میکنم زمانش فرا رسیده است.»
جوانان التماس کردند: «نه استاد...رستم را نکشید، هنوز کارهای بسیار مانده که او باید برای ایران زمین انجام بدهد. این را خودتان گفتید و
بارها هم ان را تکرار کردهاید.»
- آن روزها آنطور فکر میکردم اما امروز به این نتیجه رسیدهام که بهتر است رستم هر چه زودتر جهان ما را ترک کند.
جوانان روا ندانستند با استاد بحث کنند؛ مغموم و دلشکسته خانه را ترک کردند.
دو سه هفته بیشتر از این دیدار نگذشته بود که چند تن از بزرگان خراسان از فردوسی رخصت دیدار طلبیدند و پرسیدند:
_حکیم ؛ این روزها خبری خراسانیان را سخت اندوهگین کرده، اگر به تمام ایران زمین برسد، همهء مردم را عزادار خواهد کرد. ایا راست است که میخواهید به زندگانی جهان پهلوان رستم زابلی پایان دهید؟
فردوسی با صدایی که گویی سنگینی غم هفت آسمان بر آن فشار میآورد. گفت"
«درست میگویید،
مدتی است به این نتیجه رسیدهام که زمان مرگ تهمتن فرا رسیده است.»
چند ساعتی که مجلس ادامه داشت از یک سو تمنا بود و از سوی دیگر امتناع؛
بزرگان خراسان که میدانستند استاد در سالهای پایانی عمر دچار نابسامانی در کار معیشت شده با این اندیشه که فردوسی میخواهد کتاب بزرگش را زودتر تمام کند و با اهدای آن به پادشاه صله بگیرد پیشنهاد بذل مال کردند آن هم مال فراوان، اما فردوسی نپذیرفت.
مدتی از این ماجرا گذشت. از مرگ رستم خبری نشد، بسیاری از مردم امیدوار شدند که حکیم بزرگ از این کار منصرف شده است.
روزی فردوسی از «اتاق رزم» بیرون آمد.
اتاق رزم جایگاهی بود آراسته به سلاحهای جنگی که فردوسی اشعارش را در انجا میسرود.
بانو بعد از مدتی دراز در چهرهء استاد آثاری از آرامش مشاهده کرد. میدانست حکیم در تمام این مدت، در اندیشهء سرنوشت رستم است،..
پرسید: چه شد؟ رستم در چه حال است؟
فردوسی آرام و شمرده پاسخ داد:
رستم کشته شد.
- به دست پهلوانی دلاورتر از خودش؟
_نه، به دست یک بداندیش زبون و حیله گر، به دست برادر ناتنیاش شغاد، در درون چاهی پر از نیزه و شمشیر.
- و رخش اسب وفادار رستم؟
- او هم در کنار تهمتن جان سپرد.
و برای آنکه بانو آرامش پیدا کند ، افزود :
«اما رستم در اخرین لحظات زندگی، شغاد بد نهاد را با تیری که به سویش رها کرد به درخت دوخت.»
بانو آهی کشید و برای نخستین بار اعتراض خویش را از کار همسر بزرگش با این جملات بیان کرد: «نمی شد رستم کشته نشود؟ او ششصد سال زیسته بود، می توانست سالهای دراز دیگر زنده بماند!»
فردوسی میدانست در وجود همسرش چه میگذرد.
رستم سالیان دراز در کنار آنها زیسته بود.
تصمیم گرفت راز مرگ رستم را فاش کند:
من پیر شدهام و پایان عمرم نزدیک است.
بیم آن دارم بعد از من سرنوشت رستم به دست شاعرانی درمانده یا چاپلوس بیفتد.
و آنها به طمع صله او را به خدمت فرمانروایان ظالم و ستمکاره در آورند.
🖤رستم راکشتم🖤
MAHMOOD SHAKIBA, [Mar 31, 2023 at 10:25]
🆔 @Sayehsokhan
🖤رستم راکشتم🖤
MAHMOOD SHAKIBA, [Mar 31, 2023 at 10:25]
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سکانسی از فیلم غریب درباره زندگی شهید محمد بروجردی، فرمانده شهید کردستان.
در این بخش، امر به معروف و نهی از منکر را این فرمانده شهید در دل جبهه روایت میکند.
🆔 @Sayehsokhan
در این بخش، امر به معروف و نهی از منکر را این فرمانده شهید در دل جبهه روایت میکند.
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from نشر سایه سخن (sayehsokhan )
✳ روابط بر پايۀ خودفاش سازی بنا مي شوند.
✅ اين امر به افراد كمك می كند اهداف، نيازها، علايق و ارزش هاي مشتركشان را بشناسند و شناخت خود را از واقعيت تصحيح كنند.
✅ خودفاش سازی باعث افزايش دوستی و تعهد به يكديگر مي شود، نياز انسان را به شناخته شدن صميمانه ارضا می كند و بنياد حمايت و مراقبت را، در صورت مواجهه با بحران، پايه ريزی مي كند.
📚 #برشی_از_کتاب : #به_سوی_دیگران
✍️ اثر: #دبليو_جانسون
👌 ترجمه: #دكتر_رباب_حامدی
📇 انتشارات: #سایه_سخن
📖 صفحه: 35
🌩 در پایین این پُست، دکمه هایی قرار داده ایم که شما را به #برش های دیگرِ این کتاب هدایت می کنند. 👇👇
🆔 @Sayehsokhan
✅ اين امر به افراد كمك می كند اهداف، نيازها، علايق و ارزش هاي مشتركشان را بشناسند و شناخت خود را از واقعيت تصحيح كنند.
✅ خودفاش سازی باعث افزايش دوستی و تعهد به يكديگر مي شود، نياز انسان را به شناخته شدن صميمانه ارضا می كند و بنياد حمايت و مراقبت را، در صورت مواجهه با بحران، پايه ريزی مي كند.
📚 #برشی_از_کتاب : #به_سوی_دیگران
✍️ اثر: #دبليو_جانسون
👌 ترجمه: #دكتر_رباب_حامدی
📇 انتشارات: #سایه_سخن
📖 صفحه: 35
🌩 در پایین این پُست، دکمه هایی قرار داده ایم که شما را به #برش های دیگرِ این کتاب هدایت می کنند. 👇👇
🆔 @Sayehsokhan
🔶یادداشت زنده یاد مهندس بازرگان در دفتر خاطرات جناب آقای سید محمد صادق قاضی طباطبائی بهنگام آزادی از زندان قصر
📌بسم الله الرحمن الرحیم
و تلک الایام نداولها بین الناس
برای برادر مومن مبارز متین محبوب آقای محمد صادق قاضی طباطبائی
📌ایام زندان یک ابتلاء ، وسیله ارتقاء و افتخاری است که برای افراد و اقوام خوشبخت پیش میآید.
اجداد طاهرین شما و پیروان حقیقی آنها از این جهت سرآمد و سرمشق میباشند.
📌تا هزاران هزار نفر دیگر باین قبیل زندانها و زجرها تن ندهند و ملت مسلمان ایران در راه حق فداکاری ننماید و از مال و جان خود انفاق نکند، نجات و سعادت نصیب مردم این مملکت نخواهد شد. همانطور که سایر ملل از مسلمان و غیر مسلمان در گذشته و حال حاضر شدهاند و ثابت کردهاند : ولن تجد لسنت الله تبدیلا و لا تجد لسنت الله تحویلا
📌اینکه بیوگرافی بنده را از راه لطف و حسن ظن خواسته بودید، بیوگرافی قابل و سوابق درخشان متراکمی ندارم که صفحات دفتر شما را پر کند، خیلی که خوب و عالی باشد، تازه باید آرزو کنم مثل سایر مردم باشد.
📌نشان مبارزین ما در بینشانی و شان ما باید در بیامتیازی و عدم جدائی از سایرین باشد. شعار همگی باید همگامی با مردم و همکاری باشد تا بخواست خدا پیروز شویم.
مختصر سوابق تحصیلی و شغلی و تالیفیام را در پشت جلد راه طی شده دیدهاید.
📌امیدوارم آزادی شما از زندان مبارک و موثر باشد و زندگی تعطیل شده را با ایمان و امید و توفیق بیشتری از سر گرفته از جمیع جهات جبران مافات بعمل آید و دوران زندان برای خودتان و سایرین سرمایه تحرک و سعادت گردد.
📌یقینا برخوردهاید که سفر بسیار دور و راه صعبالعبور است. توشه راه و مخصوصا همت و تصمیم بسیار لازم است و بیهمسفر و تدبیر و بینقشه به کوه و بیابان زدن خطا است.
📌با صبر و عشق و با توکل بخدا و توسل دسته جمعی بر اولیای حق، العاقبه للمتقین، مسلم است.
الهم اجعلنا من جندک فان جندک هم الغالبون
واجعلنا من حزبک فان حزبک هم المفلحون
مهدی بازرگان ۲۵/ ۳/ ۴۴
@Bonyadbazargan
🆔 Sayehsokhan
📌بسم الله الرحمن الرحیم
و تلک الایام نداولها بین الناس
برای برادر مومن مبارز متین محبوب آقای محمد صادق قاضی طباطبائی
📌ایام زندان یک ابتلاء ، وسیله ارتقاء و افتخاری است که برای افراد و اقوام خوشبخت پیش میآید.
اجداد طاهرین شما و پیروان حقیقی آنها از این جهت سرآمد و سرمشق میباشند.
📌تا هزاران هزار نفر دیگر باین قبیل زندانها و زجرها تن ندهند و ملت مسلمان ایران در راه حق فداکاری ننماید و از مال و جان خود انفاق نکند، نجات و سعادت نصیب مردم این مملکت نخواهد شد. همانطور که سایر ملل از مسلمان و غیر مسلمان در گذشته و حال حاضر شدهاند و ثابت کردهاند : ولن تجد لسنت الله تبدیلا و لا تجد لسنت الله تحویلا
📌اینکه بیوگرافی بنده را از راه لطف و حسن ظن خواسته بودید، بیوگرافی قابل و سوابق درخشان متراکمی ندارم که صفحات دفتر شما را پر کند، خیلی که خوب و عالی باشد، تازه باید آرزو کنم مثل سایر مردم باشد.
📌نشان مبارزین ما در بینشانی و شان ما باید در بیامتیازی و عدم جدائی از سایرین باشد. شعار همگی باید همگامی با مردم و همکاری باشد تا بخواست خدا پیروز شویم.
مختصر سوابق تحصیلی و شغلی و تالیفیام را در پشت جلد راه طی شده دیدهاید.
📌امیدوارم آزادی شما از زندان مبارک و موثر باشد و زندگی تعطیل شده را با ایمان و امید و توفیق بیشتری از سر گرفته از جمیع جهات جبران مافات بعمل آید و دوران زندان برای خودتان و سایرین سرمایه تحرک و سعادت گردد.
📌یقینا برخوردهاید که سفر بسیار دور و راه صعبالعبور است. توشه راه و مخصوصا همت و تصمیم بسیار لازم است و بیهمسفر و تدبیر و بینقشه به کوه و بیابان زدن خطا است.
📌با صبر و عشق و با توکل بخدا و توسل دسته جمعی بر اولیای حق، العاقبه للمتقین، مسلم است.
الهم اجعلنا من جندک فان جندک هم الغالبون
واجعلنا من حزبک فان حزبک هم المفلحون
مهدی بازرگان ۲۵/ ۳/ ۴۴
@Bonyadbazargan
🆔 Sayehsokhan
✍ استفان کاوی میگه ما سه تا دایره داریم
دایره کنترل
دایره نفوذ و تاثیرگذاری
دایره نگرانی
دایره کنترل یعنی انچه در کنترل ماست مثل زمانمون ،که دست ماست چطور مصرفش کنیم
دایره نفوذ یعنی محدودهی تاثیرگذاری ما روی دیگران
دایره نگرانی شامل افکارمونه که غالبا در مورد گذشته و آینده است
دیدگاه خردمندانه میگه ما باید تمرکز روی دایره کنترلمون بگذاریم
چون نگرانی در مورد اینده اضطراب میاره و در مورد گذشته باعث افسردگی ما میشه پس به نفعمون نیست
دایره نفوذمون محدوده و نمیشه به زور روی همه تاثیر گذاشت
اما عادتها، توانمندیها، پول، زمان، اینها در کنترل ماست و ما میتونیم تعیین کنیم چطوری از اونها برای رشد و ارامش خودمون استفاده کنیم
مهم نیست چه اتفاقی بیفته !
شما باید اون لحظه از خودتون بپرسید
من الان چکار میتونم انجام بدم؟
(چه چیزایی در کنترل منه؟!)
🆔 @Sayehsokhan
دایره کنترل
دایره نفوذ و تاثیرگذاری
دایره نگرانی
دایره کنترل یعنی انچه در کنترل ماست مثل زمانمون ،که دست ماست چطور مصرفش کنیم
دایره نفوذ یعنی محدودهی تاثیرگذاری ما روی دیگران
دایره نگرانی شامل افکارمونه که غالبا در مورد گذشته و آینده است
دیدگاه خردمندانه میگه ما باید تمرکز روی دایره کنترلمون بگذاریم
چون نگرانی در مورد اینده اضطراب میاره و در مورد گذشته باعث افسردگی ما میشه پس به نفعمون نیست
دایره نفوذمون محدوده و نمیشه به زور روی همه تاثیر گذاشت
اما عادتها، توانمندیها، پول، زمان، اینها در کنترل ماست و ما میتونیم تعیین کنیم چطوری از اونها برای رشد و ارامش خودمون استفاده کنیم
مهم نیست چه اتفاقی بیفته !
شما باید اون لحظه از خودتون بپرسید
من الان چکار میتونم انجام بدم؟
(چه چیزایی در کنترل منه؟!)
🆔 @Sayehsokhan
✍ پادکستهای فارسی مُنیاز با هدف آگاهیبخشی در جهت ایجاد زندگی بهتر برای مخاطبین فعالیت میکند و در آن به بحثهای عمومی با هدف رشد فردی افراد و به ویژه دانشآموزان و دانشجویان و عموم مخاطبین پرداخته میشود.
#پادکست_اول: عادتها و تاثیر آنها
#پادکست_دوم: روشهای تغییر و ترک عادتها
#پادکست_سوم: استرس و اضطراب
#پادکست_چهارم: ۹ راهکار برای مواجهه با
اضطراب و استرس
#پادکست_پنجم: توجه و تمرکز 1
#پادکست_ششم: توجه و تمرکز 2
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
#پادکست_اول: عادتها و تاثیر آنها
#پادکست_دوم: روشهای تغییر و ترک عادتها
#پادکست_سوم: استرس و اضطراب
#پادکست_چهارم: ۹ راهکار برای مواجهه با
اضطراب و استرس
#پادکست_پنجم: توجه و تمرکز 1
#پادکست_ششم: توجه و تمرکز 2
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
منیاز - توجه و تمرکز2
📻@podchi
پادکست مُنیاز - توجه و تمرکز 2
نحوه مواجهه تعامل انسانها با توجه و تمرکز - اهمیت توجه در زندگی ما
#پادکست_شماره_ششم
@moniazpodcast
🆔 @Sayehsokhan
نحوه مواجهه تعامل انسانها با توجه و تمرکز - اهمیت توجه در زندگی ما
#پادکست_شماره_ششم
@moniazpodcast
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یا رب چه قدر فاصلۀ دست و زبان است
خون میچکد از دیده درین کنج صبوری
این صبر که من میکنم افشردن جان است
#ه_ا_سایه
🆔 @Sayehsokhan
دردیست درین سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یا رب چه قدر فاصلۀ دست و زبان است
خون میچکد از دیده درین کنج صبوری
این صبر که من میکنم افشردن جان است
#ه_ا_سایه
🆔 @Sayehsokhan
📚 #کتاب : #راهنمای_تئوری_انتخاب_برای_فرزندپروری
✍️ اثر: #نانسی_باک
👌 ترجمه: #سحر_محمدی
📕 چاپ: #دوم
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
✍️ اثر: #نانسی_باک
👌 ترجمه: #سحر_محمدی
📕 چاپ: #دوم
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇