🍄 سیزده پیمانِ سیزده بدر!🍄
🇮🇷: @darvishnameh
1⃣ پیمان میبندیم به نحوی رانندگی کنیم که منجر به مرگ هیچ جانداری نشود (بیشینه سرعت در هنگام عبور از جادههای همجوار با مناطق حفاظت شده ۴۰ کیلومتر در ساعت است)؛
2⃣ پیمان میبندیم به جای افروختن آتش با چوب یا خرید ذغال، از کپسولهای سفری گازی کوچک قابل شارژ استفاده کنیم؛
3⃣ پیمان میبندیم جز ردپا چیزی در طبیعت باقی ننهیم؛
4⃣ پیمان میبندیم از هر نوع آلودگی صوتی، مواد منفجره و ترقه پرهیز کنیم، زیرا گوش حیوانات چندین برابر گوش انسان به صدا واکنش نشان داده و حساس است؛
5⃣ پیمان میبندیم هرگز با خودرو از فاصله صدمتری به محیطهای ساحلی و تالابی نزدیکتر نشویم.
6⃣ پیمان میبندیم از همیشه صبورتر، پذیراتر و بخشندهتر بوده و هرگز شروعکننده هیچ نزاعی در طبیعت نخواهیم بود.
7⃣ پیمان میبندیم از ظروف یکبار مصرف و پلاستیکی استفاده نکرده و مروج سبک زندگی نزدیک به طبیعت باشیم.
8⃣ پیمان میبندیم سبزههای هفت سین را در خیابانها و طبیعت رها نکرده، آنها را با راهنمایی سمنها به شهرداریها، واحدهای دامداری و پرورش اسب تحویل دهیم تا یا کمپوست شود و یا خوراک دام.
9⃣ پیمان میبندیم ماهیهای سرخ هفت سین را فقط در استخرها و حوضچههای بسته رها کرده و آنها را وارد رودخانهها و تالابها نکنیم.
0⃣1⃣ پیمان میبندیم اگر زبالهای را در طبیعت رهاشده دیدیم یا اگر آتش نیمه خاموشی را یافتیم، نگوییم به ما مربوط نیست!
1⃣1⃣ پیمان میبندیم نه فقط ته سیگار در طبیعت رها نکنیم، بلکه ته سیگارهای رهاشده را هم جمعآوری کنیم.
2⃣1⃣ پیمان میبندیم شماره خودروهایی که سرنشینان آنها دور از چشم پلیس زباله از شیشه اتومبیلشان به بیرون پرتاب میکنند را یادداشت کرده و به نزدیکترین مامور پلیس گزارش دهیم (جریمه پرتاب زباله از خودرو، ۳۵ هزارتومان است که امیدوارم افزایش یابد).
3⃣1⃣ و سرانجام پیمان میبندیم هیچ گیاه وحشی را نکنده و از طبیعت جدا نسازیم، وارد حریم مزارع کشاورزی نشده، خودرو خود را در کنار رودخانهها و تالابها نشوییم، در مصرف آب صرفهجویی کرده و مواد شوینده را در محیطهای آبی و طبیعت رها نسازیم.
#سیزده_پیمان_سیزده_بدر
#محمد_درویش
🆔 @Sayehsokhan
🇮🇷: @darvishnameh
1⃣ پیمان میبندیم به نحوی رانندگی کنیم که منجر به مرگ هیچ جانداری نشود (بیشینه سرعت در هنگام عبور از جادههای همجوار با مناطق حفاظت شده ۴۰ کیلومتر در ساعت است)؛
2⃣ پیمان میبندیم به جای افروختن آتش با چوب یا خرید ذغال، از کپسولهای سفری گازی کوچک قابل شارژ استفاده کنیم؛
3⃣ پیمان میبندیم جز ردپا چیزی در طبیعت باقی ننهیم؛
4⃣ پیمان میبندیم از هر نوع آلودگی صوتی، مواد منفجره و ترقه پرهیز کنیم، زیرا گوش حیوانات چندین برابر گوش انسان به صدا واکنش نشان داده و حساس است؛
5⃣ پیمان میبندیم هرگز با خودرو از فاصله صدمتری به محیطهای ساحلی و تالابی نزدیکتر نشویم.
6⃣ پیمان میبندیم از همیشه صبورتر، پذیراتر و بخشندهتر بوده و هرگز شروعکننده هیچ نزاعی در طبیعت نخواهیم بود.
7⃣ پیمان میبندیم از ظروف یکبار مصرف و پلاستیکی استفاده نکرده و مروج سبک زندگی نزدیک به طبیعت باشیم.
8⃣ پیمان میبندیم سبزههای هفت سین را در خیابانها و طبیعت رها نکرده، آنها را با راهنمایی سمنها به شهرداریها، واحدهای دامداری و پرورش اسب تحویل دهیم تا یا کمپوست شود و یا خوراک دام.
9⃣ پیمان میبندیم ماهیهای سرخ هفت سین را فقط در استخرها و حوضچههای بسته رها کرده و آنها را وارد رودخانهها و تالابها نکنیم.
0⃣1⃣ پیمان میبندیم اگر زبالهای را در طبیعت رهاشده دیدیم یا اگر آتش نیمه خاموشی را یافتیم، نگوییم به ما مربوط نیست!
1⃣1⃣ پیمان میبندیم نه فقط ته سیگار در طبیعت رها نکنیم، بلکه ته سیگارهای رهاشده را هم جمعآوری کنیم.
2⃣1⃣ پیمان میبندیم شماره خودروهایی که سرنشینان آنها دور از چشم پلیس زباله از شیشه اتومبیلشان به بیرون پرتاب میکنند را یادداشت کرده و به نزدیکترین مامور پلیس گزارش دهیم (جریمه پرتاب زباله از خودرو، ۳۵ هزارتومان است که امیدوارم افزایش یابد).
3⃣1⃣ و سرانجام پیمان میبندیم هیچ گیاه وحشی را نکنده و از طبیعت جدا نسازیم، وارد حریم مزارع کشاورزی نشده، خودرو خود را در کنار رودخانهها و تالابها نشوییم، در مصرف آب صرفهجویی کرده و مواد شوینده را در محیطهای آبی و طبیعت رها نسازیم.
#سیزده_پیمان_سیزده_بدر
#محمد_درویش
🆔 @Sayehsokhan
✍ کسی که در برابر بتهوون، باخ و موتزارت، فروتنانه سکوت اختیار کند، به تار جلیل شهناز، عود نریمان، آواز شجریان و ترانهی "اندک اندک" شهرام ناظری عاشقانه گوش بسپارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد...
کسی که مولوی را قدری بشناسد،
حافظ را قدری بخواند،
خیام را گهگاه زیر لب زمزمه کند، و تک بیتهای ناب صائب را دوست بدارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد...
کسی که زیبایی نستعلیق و شکسته، اندوه مناجات سحری در ماه رمضان، عظمت خوفانگیز کاشیکاریهای اصفهان، و اوج زیبایی طبیعت را در رودبارک احساس کرده باشد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد...
" شاید سخت، شاید دردمندانه، شاید در فشار؛ اما بدون شک به درستی زندگی خواهد کرد..."
نادر_ابراهیمی
🆔 @Sayehsokhan
کسی که مولوی را قدری بشناسد،
حافظ را قدری بخواند،
خیام را گهگاه زیر لب زمزمه کند، و تک بیتهای ناب صائب را دوست بدارد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد...
کسی که زیبایی نستعلیق و شکسته، اندوه مناجات سحری در ماه رمضان، عظمت خوفانگیز کاشیکاریهای اصفهان، و اوج زیبایی طبیعت را در رودبارک احساس کرده باشد، چنین کسی به درستی زندگی خواهد کرد...
" شاید سخت، شاید دردمندانه، شاید در فشار؛ اما بدون شک به درستی زندگی خواهد کرد..."
نادر_ابراهیمی
🆔 @Sayehsokhan
✍ روی مبل نشسته؛ لم نداده، خیلی وقت است که لم نمیدهد. سکوتش هر روز سنگینتر میشود، گاه از صدای سکوتش گوشم سوت میکشد، گاه جیغ سکوتش آنقدر بلند میشود که ترکی روی دیوار میافتد. گاهی صدای آرام ذکر گفتنش سکوت را میشکند، دور تسبیح تمام میشود و دوباره سکوت. حتما امروز حکم اعدام داده است. ابروهایش شکسته، لابد دلش برای متهمش سوخته. هر از گاهی نفسش آهی کوتاه میشود ، متهم پروندهی جدیدش یک کودک است؛ شاید همان کودکی که دیشب بعد از اخبار در تلویزیون دیدم و دلم برایش سوخت، همان که جلوی دوربین نشانده بودند و به تمام کارهای زشتش اقرار میکرد. خدا از سر تقصیراتش بگذرد. چای را برایش روی میز میگذارم، نگاهش را به دیوار روبرو دوخته، میخواهد لبهایش را برای تشکر باز کند که صدایش میلرزد و میبرد: "ممنن....". پس زمان اندکی کنارم هست باید حرفهایم را در بیصدایی سریعتر بزنم.
میدانی حاجی خیلی وقت هست خندههای شیرین نکردهام، حواست هست؟! راستی تو صورت مرا به یاد داری؟ چه زود آمار چین و چروکها از دستم در رفت، گاه خودم را نمیشناسم. میدانی من هم با هر زایمان بخشی از خودم را اعدام کردم اما تو تولد را دیدی تا لحظهای از چشمان ملتمس زندگی نگاه مرگ را فراموش کنی. تولد اول تولد دوم ..... تولد دهم تولدم یازدهم. راستی میدانم شبهای اعدام نمیتوانی بخوابی. تو هم با متهمت انتظار مرگ را میکشی، ساعت اعدام که میرسد گلویت خشک میشود و حکم اجرا میشود. تو هم در آن لحظه میمیری؛ تو هم اعدام میشوی اما در سکوت!
بعد هر اعدام که به خانه میآیی سکوتت سنگینتر میشود .
راستی بازهم امروز بغضم ترکید، علی آقا هنوز آزاد نشده، بچههایش بیقرارند، دخترش تشنج کرده و موهای پسرش عجیب میریزد. پنج ماه است که پدرشان را ندیدهاند. دلم برایشان شور میزند.
چای را لب میزنم، داغ نیست، تلخی چای صداهای درونم را در خود حل میکند . ترک دیوار هم از جیغ سکوت بزرگتر شده. صدایم را میشنوی حاجی؟ صدای قلبم بلند شده، بلندتر از آن که نشنوی. حاج خانم امروز در روضه میگفت بچهی دوازدهم برکت است، اصلا بیا اینبار محیا را به دنیا بیاوریم... .
شاید او بتواند همهٔ مردهها را به زندگی برگرداند. بغض دیوار اینبار با تپش قلب من فرو ریخت و پشت دیوار شهری اعدام شده ...
لباسهایم را میپوشم و کنار در میایستم.
"حاج آقا مگر نمیخواهی از شاکی پرونده رضایت بگیری؟ من آمادهام."
محصول کارگاه ۱۰۰۱ شب قصه
موضوع: دنیای آدمهای آن طرف
#نه_به_اعدام
#نه_به_خشونت
#دکتر_سرگلزایی
🆔 @Sayehsokhan
میدانی حاجی خیلی وقت هست خندههای شیرین نکردهام، حواست هست؟! راستی تو صورت مرا به یاد داری؟ چه زود آمار چین و چروکها از دستم در رفت، گاه خودم را نمیشناسم. میدانی من هم با هر زایمان بخشی از خودم را اعدام کردم اما تو تولد را دیدی تا لحظهای از چشمان ملتمس زندگی نگاه مرگ را فراموش کنی. تولد اول تولد دوم ..... تولد دهم تولدم یازدهم. راستی میدانم شبهای اعدام نمیتوانی بخوابی. تو هم با متهمت انتظار مرگ را میکشی، ساعت اعدام که میرسد گلویت خشک میشود و حکم اجرا میشود. تو هم در آن لحظه میمیری؛ تو هم اعدام میشوی اما در سکوت!
بعد هر اعدام که به خانه میآیی سکوتت سنگینتر میشود .
راستی بازهم امروز بغضم ترکید، علی آقا هنوز آزاد نشده، بچههایش بیقرارند، دخترش تشنج کرده و موهای پسرش عجیب میریزد. پنج ماه است که پدرشان را ندیدهاند. دلم برایشان شور میزند.
چای را لب میزنم، داغ نیست، تلخی چای صداهای درونم را در خود حل میکند . ترک دیوار هم از جیغ سکوت بزرگتر شده. صدایم را میشنوی حاجی؟ صدای قلبم بلند شده، بلندتر از آن که نشنوی. حاج خانم امروز در روضه میگفت بچهی دوازدهم برکت است، اصلا بیا اینبار محیا را به دنیا بیاوریم... .
شاید او بتواند همهٔ مردهها را به زندگی برگرداند. بغض دیوار اینبار با تپش قلب من فرو ریخت و پشت دیوار شهری اعدام شده ...
لباسهایم را میپوشم و کنار در میایستم.
"حاج آقا مگر نمیخواهی از شاکی پرونده رضایت بگیری؟ من آمادهام."
محصول کارگاه ۱۰۰۱ شب قصه
موضوع: دنیای آدمهای آن طرف
#نه_به_اعدام
#نه_به_خشونت
#دکتر_سرگلزایی
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میکی ماوس، شخصیت کارتونیِ ساخته و پرداخته ذهن بنیانگذار کمپانی دیزنی، عید نوروز را به عنوان جشن سال نوی ایرانیان به کودکان تبریک گفت.
میکی ماوس در یک ویدئوی دو دقیقهای خطاب به کودکان تمام دنیا از نوروز به عنوان جشن ملی ایرانیها یاد میکند و از چارشنبهسوری تا سیزده بدر را برای کودکان توضیح میدهد.
میکی ماوس یکی از معروفترین شخصیتهای کارتونی دنیاست که در سال ۱۹۲۸ توسط والت دیزنی، بنیانگذار کمپانی دیزنی در هالیوود، و اوب آیوِرکس خلق شد.
این نخستین بار است که کمپانی دیزنی تلاش کرده است نوروز را به کودکان دنیا معرفی کند.
🆔 @Sayehsokhan
میکی ماوس در یک ویدئوی دو دقیقهای خطاب به کودکان تمام دنیا از نوروز به عنوان جشن ملی ایرانیها یاد میکند و از چارشنبهسوری تا سیزده بدر را برای کودکان توضیح میدهد.
میکی ماوس یکی از معروفترین شخصیتهای کارتونی دنیاست که در سال ۱۹۲۸ توسط والت دیزنی، بنیانگذار کمپانی دیزنی در هالیوود، و اوب آیوِرکس خلق شد.
این نخستین بار است که کمپانی دیزنی تلاش کرده است نوروز را به کودکان دنیا معرفی کند.
🆔 @Sayehsokhan
کودکان اغلب از هنجارها یاد میگیرند و تبدیل به کسی میشوند که ما انتظار داریم. دانشآموزانِ اقلیت اغلب به نگاه تبعیضآمیز معلمان بدبیناند. قوانین نامنصفانه نیز بر این بدبینی مهرِ تأیید میزند، به گونهای که دانشآموزان حس میکنند مدرسه مانند دادگاه است. اگر دانشآموزان حس کنند به آنها بیاحترامیشده، سوءرفتارشان بیشتر میشود. در مقابل هم معلمان احساس تهدید کمتری دارند و قوانین را سخت و سختتر اِعمال میکنند. در نتیجه، همه یاد میگیرند که از دیگری بترسند. در نهایت در چرخهای گرفتار میشوند که نتیجۀ آن خروج همزمان هزاران دانشآموز از مدرسه و افتادن به چنگ قانون است. جیسون در تمام کودکی خود با این چرخه جنگید، اما برخلاف جهت آب شنا میکرد.
📚 #برشی_از_کتاب : #مبارزه_ای_برای_مهربانی
✍️ اثر: #دکتر_جمیل_زکی
👌 ترجمه: #محمدحامد_فتاحیان
📖 صفحه: ۲۳۷
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
📚 #برشی_از_کتاب : #مبارزه_ای_برای_مهربانی
✍️ اثر: #دکتر_جمیل_زکی
👌 ترجمه: #محمدحامد_فتاحیان
📖 صفحه: ۲۳۷
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
✍️ سپیده موسوی
🖊بهترین کتابی که در سال۱۴۰۱ خواندهاید؟
✅ کتابها، همان رفیقهای دوستداشتنی
به نظرم گاه پاسخدادن به این پرسش دشوار میشود خصوصاً برای کسانی که کتاب اتفاق روزمره وخوشایند زندگیشان است. آخر گاهی پیش میآید، در دل یک سفر کوتاه به کتابی برمیخوری که آن قدر جلبت میکند که ساعتهایی طولانی دمخورت میشود اما همین کتاب وقتی میخواهی به این قبیل پرسشها پاسخ دهی به خاطرت نمیآید چون در آن لحظه در مقابل چشمانت نیست. با این حال تلاش میکنم که نام تعدادی از آن به یادماندنیترینهای امسال را بنویسم.
قبل از آن خوب است به این نکته اشاره کنم که برخی کتابها برای اهالی هر فن و رشتهای حکم کتابهای بالینی را دارد. مثلاً نیازی به اشاره ندارد که بگویم مقالات شمس، دیوان حافظ، مثنوی، کلیات سعدی، خاقانی و اسرارالتوحید و کتب مرجع مربوط به تحلیل و تفسیر آنها را خواندم. زیرا اینها عمدتا جزء ضروریات پژوهشهای کسانی است که نوشتههایشان بر محور ادبیات فارسی میچرخد.
باری، امسال ادبیات را ذوقیتر از قبل دنبال کردم. بیشتر از قبل به داستان و نمایشنامه توجه نشان دادم و ادبیات معاصر برایم دغدغه بزرگتری بود. خصوصا که حس میکردم به خاطر اتفاقات اجتماعی پیش آمده میطلبد حضور واقعیتری در زندگی پیرامونم داشته باشم. برای همین از بین شعرای معاصر، فروغ را برگزیدم.
یک شاعر آگاه ِسنت شکنِ عاشق.
یعنی مجموعهای از شمایلی که زنان امروز ایران به دنبالش میگردند تا آنها را در خود نیز بیابند. برای شناخت فروغ گذارم به مقالات و یادداشتهای معتبر و روشنگری افتاد که در ایجاد درک ذهن و ضمیر او به من کمک کرد. البته کتاب «شعر نو فارسی» محمدرضا روزبه هم برایم بسیار راهگشا بود.
اما معاصرخوانیام تنها به فروغ ختم نشد. به داستان بیشتر از شعر میل پیدا کردم. از کتاب «آداب بیقراری» یعقوب یادعلی گرفته تا آثار زنان داستاننویس معاصر نظیر «پرنده من» فریبا وفی و «کولی کنار آتش» منیرو روانیپور را هم خواندم. البته به زنان داستاننویس عرب نیز نقبی زدم و کتاب «بنویس من زن عرب نیستم» که مجموعه گردآوردی شده از داستاننویسان زن عرب بود توجهم را به خودش جلب کرد.
در کنار داستان از نمایشنامه نیز غافل نبودم از «هملت» شکسپیر گرفته تا «آن که گفت آری و آن که گفت نه» برتولت برشت نیز به من لذتی وافر داد. لذتی که جادوی داستایوفسکی با داستان «قمارباز» آن را تکمیل کرد.
فارغ از ادبیات به کتابهای فلسفی، تاریخی و جامعه شناسی نیز پرداختم. که البته این خاصیت ادبیات است که خونش با فلسفه و تاریخ عجیب جوش میخورد. از جمله اینکتابها «انسان خردمند» از یوال نوح هراری، «انقلاب ایران، ریشههای ناآرامی و شورش» از مهران کامروا و «مغول در ایران» از برتولت اشپولر بود.
خواندنیها البته بسیارند و مجال زندگی سخت اندک. با این حال کتابها برخلاف دنیای پرسرعت امروزه همواره آرام و امن در گوشهای از زندگی ما خزیدهاند. آنها هرچند ساکتاند ولی هر روز زیرچشمی ما را میپایند. زیرا از ما انتظار دستی و چشمی و مهری را دارند. انسان امروز هرچند تا حدودی از عمق و تعمق در مفاهیم جدی زندگی ملول گشته و تخدیر و تفریح را بیشتر خوش میدارد اما هنوز هم کتابها همان رفیقان دوستداشتنی هستند که میتوانند از چیزهایی برایمان بگویند که غبار روزمرگی فرصت اندیشیدن دربارهشان را به همه نمیدهد.
.
🆔 @Bookcitycc
🆔 @Sayehsokhan
🖊بهترین کتابی که در سال۱۴۰۱ خواندهاید؟
✅ کتابها، همان رفیقهای دوستداشتنی
به نظرم گاه پاسخدادن به این پرسش دشوار میشود خصوصاً برای کسانی که کتاب اتفاق روزمره وخوشایند زندگیشان است. آخر گاهی پیش میآید، در دل یک سفر کوتاه به کتابی برمیخوری که آن قدر جلبت میکند که ساعتهایی طولانی دمخورت میشود اما همین کتاب وقتی میخواهی به این قبیل پرسشها پاسخ دهی به خاطرت نمیآید چون در آن لحظه در مقابل چشمانت نیست. با این حال تلاش میکنم که نام تعدادی از آن به یادماندنیترینهای امسال را بنویسم.
قبل از آن خوب است به این نکته اشاره کنم که برخی کتابها برای اهالی هر فن و رشتهای حکم کتابهای بالینی را دارد. مثلاً نیازی به اشاره ندارد که بگویم مقالات شمس، دیوان حافظ، مثنوی، کلیات سعدی، خاقانی و اسرارالتوحید و کتب مرجع مربوط به تحلیل و تفسیر آنها را خواندم. زیرا اینها عمدتا جزء ضروریات پژوهشهای کسانی است که نوشتههایشان بر محور ادبیات فارسی میچرخد.
باری، امسال ادبیات را ذوقیتر از قبل دنبال کردم. بیشتر از قبل به داستان و نمایشنامه توجه نشان دادم و ادبیات معاصر برایم دغدغه بزرگتری بود. خصوصا که حس میکردم به خاطر اتفاقات اجتماعی پیش آمده میطلبد حضور واقعیتری در زندگی پیرامونم داشته باشم. برای همین از بین شعرای معاصر، فروغ را برگزیدم.
یک شاعر آگاه ِسنت شکنِ عاشق.
یعنی مجموعهای از شمایلی که زنان امروز ایران به دنبالش میگردند تا آنها را در خود نیز بیابند. برای شناخت فروغ گذارم به مقالات و یادداشتهای معتبر و روشنگری افتاد که در ایجاد درک ذهن و ضمیر او به من کمک کرد. البته کتاب «شعر نو فارسی» محمدرضا روزبه هم برایم بسیار راهگشا بود.
اما معاصرخوانیام تنها به فروغ ختم نشد. به داستان بیشتر از شعر میل پیدا کردم. از کتاب «آداب بیقراری» یعقوب یادعلی گرفته تا آثار زنان داستاننویس معاصر نظیر «پرنده من» فریبا وفی و «کولی کنار آتش» منیرو روانیپور را هم خواندم. البته به زنان داستاننویس عرب نیز نقبی زدم و کتاب «بنویس من زن عرب نیستم» که مجموعه گردآوردی شده از داستاننویسان زن عرب بود توجهم را به خودش جلب کرد.
در کنار داستان از نمایشنامه نیز غافل نبودم از «هملت» شکسپیر گرفته تا «آن که گفت آری و آن که گفت نه» برتولت برشت نیز به من لذتی وافر داد. لذتی که جادوی داستایوفسکی با داستان «قمارباز» آن را تکمیل کرد.
فارغ از ادبیات به کتابهای فلسفی، تاریخی و جامعه شناسی نیز پرداختم. که البته این خاصیت ادبیات است که خونش با فلسفه و تاریخ عجیب جوش میخورد. از جمله اینکتابها «انسان خردمند» از یوال نوح هراری، «انقلاب ایران، ریشههای ناآرامی و شورش» از مهران کامروا و «مغول در ایران» از برتولت اشپولر بود.
خواندنیها البته بسیارند و مجال زندگی سخت اندک. با این حال کتابها برخلاف دنیای پرسرعت امروزه همواره آرام و امن در گوشهای از زندگی ما خزیدهاند. آنها هرچند ساکتاند ولی هر روز زیرچشمی ما را میپایند. زیرا از ما انتظار دستی و چشمی و مهری را دارند. انسان امروز هرچند تا حدودی از عمق و تعمق در مفاهیم جدی زندگی ملول گشته و تخدیر و تفریح را بیشتر خوش میدارد اما هنوز هم کتابها همان رفیقان دوستداشتنی هستند که میتوانند از چیزهایی برایمان بگویند که غبار روزمرگی فرصت اندیشیدن دربارهشان را به همه نمیدهد.
.
🆔 @Bookcitycc
🆔 @Sayehsokhan
01-@sokhanranihaa - جواد حیدری - چرا نابرابری معضلآفرین است؟…
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی
دکتر جواد حیدری
جلسه اول
چرا نابرابری معضلآفرین است؟
اثر تی. ام. اسکنلن
خانه فرهنگی غدیر
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
دکتر جواد حیدری
جلسه اول
چرا نابرابری معضلآفرین است؟
اثر تی. ام. اسکنلن
خانه فرهنگی غدیر
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد
گلها چو میان بندد بر جمله جهان خندد
ای برگل و صد چون گل خندیده مبارک باد
خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
بیگفت زبان تو بیحرف و بیان تو
از باطن تو گوشَت بشنیده مبارک باد
#مولوی
#سلام_صبحتون_به_خیر
🆔 @Sayehsokhan
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد
گلها چو میان بندد بر جمله جهان خندد
ای برگل و صد چون گل خندیده مبارک باد
خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
بیگفت زبان تو بیحرف و بیان تو
از باطن تو گوشَت بشنیده مبارک باد
#مولوی
#سلام_صبحتون_به_خیر
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا گویی:
چرا با خود نیایی؟
تو بنما خود، که تا با خود بیایم…
#مولانا
این بیت ناظر است به:
دَعْ نَفْسَکَ و تَعال
خویشتن را بنه و نزدِ ما آی
که در مرموزاتِ اسدی و نیز در تمهیدات، آمده است و عینالقُضات در تفسیرِ آن گوید:
ای عزیز!
بدان که راهِ خدا نه از جهتِ راست است و نه از جهتِ چپ و نه بالا و نه زیر و نه دور و نه نزدیک، راهِ خدا در دل است و یک قدم است؛
دَعْ نَفْسَکَ و تَعال...
#استادشفیعیکدکنی
🆔 @Sayehsokhan
چرا با خود نیایی؟
تو بنما خود، که تا با خود بیایم…
#مولانا
این بیت ناظر است به:
دَعْ نَفْسَکَ و تَعال
خویشتن را بنه و نزدِ ما آی
که در مرموزاتِ اسدی و نیز در تمهیدات، آمده است و عینالقُضات در تفسیرِ آن گوید:
ای عزیز!
بدان که راهِ خدا نه از جهتِ راست است و نه از جهتِ چپ و نه بالا و نه زیر و نه دور و نه نزدیک، راهِ خدا در دل است و یک قدم است؛
دَعْ نَفْسَکَ و تَعال...
#استادشفیعیکدکنی
🆔 @Sayehsokhan
بلاخره رفتم بهشت!
✍ نوبت من بود، قرار بود از روى پلى بگذرم به باريکى مو و به تيزى لبهى شمشير . خودم مىدانستم مىافتم و افتادم , پروندهام بعد از من افتاد زمين , طورىام نشد , پرونده را کسى برايم خواند , ٽواب خيلى کم دارى اما گناه هم خيلى ندارى , روزه و نمازى را که نخواندى خدا بخشيده , يک شاکى خصوصى دارى اگر او رضايت بدهد مىروى بهشت , شاکىام از حال و روزم باخبر بود , مىدانست که اگر طلبش را ندادم بهخاطر ندارىام بوده نه چيز ديگرى ....
وقتى وارد بهشت شدم غروب بود , دنبال جايى مىگشتم براى خواب که ناگهان افتادم وسط قصرى که تمام ديوارهايش از طلا بود . منى که عمرى مستأجر و در به در بودم حالا صاحب کاخى شدهام بى سر و ته , در پوستم نمىگنجيدم . دلم مىخواست گلويى تازه کنم و خستگىام در ايد , ميزى بزرگ پر از ميوه و نوشيدنى و خوردنى جلوى پايم سبز شد . منى که پول نداشتم اب معدنى بخورم حالا انواع نوشيدنىها ... واى ..... واى چند نفر خدمهى خانم , ناگهان يادم امد که بايد حورى باشند , چون همه زيبا و دلفريب بودند , اما من خجالت مىکشيدم به انها نگاه کنم , تا ان موقع چنين صحنهاى را نديده بودم , هيچ زنى را به غير از همسرم محرم و همدم نمىدانستم , نوشيدنى را فراموش کردم زدم بيرون از قصر , از ايوان قصر به قصرهاى همسايگان نظرى انداختم , شب شده بود اما مىشد داخل اتاقها را ديد , به عمرم چنين چيزهايى را نديده بودم , از خودم خجالت کشيدم که بايستم و نگاه کنم , برگشتم داخل , رفتم توى اتاقى در را بستم و به جهنمى که افتاده بودم فکر مىکردم .
دلم براى کارم تنگ شده بود , کارى که خانهى مردم را رنگ مىزدم , مزد مىگرفتم و خسته برمىگشتم منزل و در کنار همسر و فرزندم سر سفرهى ساده با هم شام مىخورديم و ...
به همين فکرها بودم که خوابم برده بود , صبح که بيدار شدم دوباره چشمم به خوراکىهاى رنگارنگ روى ميز و خدمهها افتاد . زدم بيرون , از جلوى درب قصرم راهى مىگذشت , براه افتادم , انچه را که دوست نداشتم مىديدم , همه مردها در حال خوشگذرانى بودند , کسى کار نمىکرد, از صداى خش خش جاروى رفتگر خبر نبود , رفتگر هم بغل يکى افتاده بود و .... بوى نان و نانوايى نمىامد، نانوا هم با چند حورى در حال خوش و بش بود , صداى رانندهى مسافرکش هم نمىامد , راننده کنار جويى از شراب دراز به دراز افتاده بود .
زير سايهى درختان پر از جفت نر و مادهى ادمها بود که فقط .....
در حقيقت همه داشتند اجر و مزد کارهاى خوبشان را مىگرفتند و حق شان بود اين خوشگذرانىها ....
دلم مى خواست کمى گناه کنم تا مرا از بهشت بيرون کنند اما هرچه گشتم کارى که باعٽ گناه شود را پيدا نکردم , گريه و خنده در انجا ٽواب بود , چشمچرانى حقم بود , با جنس مخالف دوست شدن و ... عين عدالت بود .
چيزى براى دزدى پيدا نکردم , انچه مىديدم مال خودم بود .
بچهى روزنامه فروش و واکسى نديدم که سرش را کلاه بگذارم و گناهکار شوم , حتى بچهها در حال خوشگذرانى بودند .
تيم هاى ورزشى مرد وزن قاطى بود ولى کسى ورزش نمىکرد , بخور و بخواب و ... رايج شده بود , تنها کارى که انسان نمىکرد کار کردن بود , همه چى مهيا , حتى هوا سرد هم نمىشد , گرم هم نمىشد , همه چى خوب بود الا حال من . بدم مىامد از اين بخور و بخواب ....
داشتم مىرفتم زير سايهى درختى که استراحت کنم , صداى همسرم را شنيدم , وااااااااااى چقدر خوشحال شدم . صداى خودش بود , مىگفت بلند شو , ساعت ۶ است , اگر دير بلند شوى به موقع نمىرسى سرکارت ...
تا متوجه شدم که انچه را مىديدم تماما خواب بوده گويا وارد بهشت شدم .
بهشت من اينجاست , همين خاک , همين هوا , همين قوچان خودم ....
صبحانه را با همسر و فرزندم خوردم , ساک مخصوص ناهارم را برداشتم که بروم سرکارم , موقع خداحافظى به همسرم گفتم :
هميشه برايم دعا کن که هرگز به بهشت نروم ....
💠 قلندر قوچانى
🆔 @Sayehsokhan
✍ نوبت من بود، قرار بود از روى پلى بگذرم به باريکى مو و به تيزى لبهى شمشير . خودم مىدانستم مىافتم و افتادم , پروندهام بعد از من افتاد زمين , طورىام نشد , پرونده را کسى برايم خواند , ٽواب خيلى کم دارى اما گناه هم خيلى ندارى , روزه و نمازى را که نخواندى خدا بخشيده , يک شاکى خصوصى دارى اگر او رضايت بدهد مىروى بهشت , شاکىام از حال و روزم باخبر بود , مىدانست که اگر طلبش را ندادم بهخاطر ندارىام بوده نه چيز ديگرى ....
وقتى وارد بهشت شدم غروب بود , دنبال جايى مىگشتم براى خواب که ناگهان افتادم وسط قصرى که تمام ديوارهايش از طلا بود . منى که عمرى مستأجر و در به در بودم حالا صاحب کاخى شدهام بى سر و ته , در پوستم نمىگنجيدم . دلم مىخواست گلويى تازه کنم و خستگىام در ايد , ميزى بزرگ پر از ميوه و نوشيدنى و خوردنى جلوى پايم سبز شد . منى که پول نداشتم اب معدنى بخورم حالا انواع نوشيدنىها ... واى ..... واى چند نفر خدمهى خانم , ناگهان يادم امد که بايد حورى باشند , چون همه زيبا و دلفريب بودند , اما من خجالت مىکشيدم به انها نگاه کنم , تا ان موقع چنين صحنهاى را نديده بودم , هيچ زنى را به غير از همسرم محرم و همدم نمىدانستم , نوشيدنى را فراموش کردم زدم بيرون از قصر , از ايوان قصر به قصرهاى همسايگان نظرى انداختم , شب شده بود اما مىشد داخل اتاقها را ديد , به عمرم چنين چيزهايى را نديده بودم , از خودم خجالت کشيدم که بايستم و نگاه کنم , برگشتم داخل , رفتم توى اتاقى در را بستم و به جهنمى که افتاده بودم فکر مىکردم .
دلم براى کارم تنگ شده بود , کارى که خانهى مردم را رنگ مىزدم , مزد مىگرفتم و خسته برمىگشتم منزل و در کنار همسر و فرزندم سر سفرهى ساده با هم شام مىخورديم و ...
به همين فکرها بودم که خوابم برده بود , صبح که بيدار شدم دوباره چشمم به خوراکىهاى رنگارنگ روى ميز و خدمهها افتاد . زدم بيرون , از جلوى درب قصرم راهى مىگذشت , براه افتادم , انچه را که دوست نداشتم مىديدم , همه مردها در حال خوشگذرانى بودند , کسى کار نمىکرد, از صداى خش خش جاروى رفتگر خبر نبود , رفتگر هم بغل يکى افتاده بود و .... بوى نان و نانوايى نمىامد، نانوا هم با چند حورى در حال خوش و بش بود , صداى رانندهى مسافرکش هم نمىامد , راننده کنار جويى از شراب دراز به دراز افتاده بود .
زير سايهى درختان پر از جفت نر و مادهى ادمها بود که فقط .....
در حقيقت همه داشتند اجر و مزد کارهاى خوبشان را مىگرفتند و حق شان بود اين خوشگذرانىها ....
دلم مى خواست کمى گناه کنم تا مرا از بهشت بيرون کنند اما هرچه گشتم کارى که باعٽ گناه شود را پيدا نکردم , گريه و خنده در انجا ٽواب بود , چشمچرانى حقم بود , با جنس مخالف دوست شدن و ... عين عدالت بود .
چيزى براى دزدى پيدا نکردم , انچه مىديدم مال خودم بود .
بچهى روزنامه فروش و واکسى نديدم که سرش را کلاه بگذارم و گناهکار شوم , حتى بچهها در حال خوشگذرانى بودند .
تيم هاى ورزشى مرد وزن قاطى بود ولى کسى ورزش نمىکرد , بخور و بخواب و ... رايج شده بود , تنها کارى که انسان نمىکرد کار کردن بود , همه چى مهيا , حتى هوا سرد هم نمىشد , گرم هم نمىشد , همه چى خوب بود الا حال من . بدم مىامد از اين بخور و بخواب ....
داشتم مىرفتم زير سايهى درختى که استراحت کنم , صداى همسرم را شنيدم , وااااااااااى چقدر خوشحال شدم . صداى خودش بود , مىگفت بلند شو , ساعت ۶ است , اگر دير بلند شوى به موقع نمىرسى سرکارت ...
تا متوجه شدم که انچه را مىديدم تماما خواب بوده گويا وارد بهشت شدم .
بهشت من اينجاست , همين خاک , همين هوا , همين قوچان خودم ....
صبحانه را با همسر و فرزندم خوردم , ساک مخصوص ناهارم را برداشتم که بروم سرکارم , موقع خداحافظى به همسرم گفتم :
هميشه برايم دعا کن که هرگز به بهشت نروم ....
💠 قلندر قوچانى
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کُن
که در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست
#یکشنبه_ها_و_حافظ
▪️دو نوع راهْ برای حل مسائل وجود دارد. بشر همیشه مسائلش را در این دو راه پیش برده است:
یکی راه علم و یکی راه هنر.
وظیفهٔ هنرمند این نیست که مثل راه علم از طریق اقتصاد و هندسه و... مشکلات را حل کند.
واردات و صادرات ما تعادل چون نداشت
هرچه میخواهی در ایران فقر هست و پول نیست
هنر این نیست. فرخی در واقع فرمول اقتصادی را برای حل مشکلات واردات و صادرات منظوم میکند، اما خود در جاهایی هنرمند واقعی هم هست.
خواجه حافظ کسی نیست که بخواهد از طریق علم مشکلات جوامع را حل کند، زیرا او هنرمند است.
هنر واقعی اما میتواند مشکلات را حل کند.
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کُن
که در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست
آیا بالاتر از این تعلیمی وجود دارد؟
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
[درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ]
جلد سوم، صفحهٔ ۳۲۳
#حافظ
🆔 @Sayehsokhan
ـــــــــــــــــــــــ
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کُن
که در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست
#یکشنبه_ها_و_حافظ
▪️دو نوع راهْ برای حل مسائل وجود دارد. بشر همیشه مسائلش را در این دو راه پیش برده است:
یکی راه علم و یکی راه هنر.
وظیفهٔ هنرمند این نیست که مثل راه علم از طریق اقتصاد و هندسه و... مشکلات را حل کند.
واردات و صادرات ما تعادل چون نداشت
هرچه میخواهی در ایران فقر هست و پول نیست
هنر این نیست. فرخی در واقع فرمول اقتصادی را برای حل مشکلات واردات و صادرات منظوم میکند، اما خود در جاهایی هنرمند واقعی هم هست.
خواجه حافظ کسی نیست که بخواهد از طریق علم مشکلات جوامع را حل کند، زیرا او هنرمند است.
هنر واقعی اما میتواند مشکلات را حل کند.
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کُن
که در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست
آیا بالاتر از این تعلیمی وجود دارد؟
محمدرضا شفیعی کدکنی
این کیمیای هستی
[درسگفتارهایی دربارهٔ حافظ]
جلد سوم، صفحهٔ ۳۲۳
#حافظ
🆔 @Sayehsokhan
⁉️ اگر من روش خوداصلاحگری را بهکار گیرم ، آیا به سرعت حالم بهتر خواهد شد؟
✳️ بین زمانی که شما فعالیتهای توانمندکننده را بهکار میگیرید و زمانی که احساس بهتری را تجربه می کنید فاصلهی زمانی وجود دارد.
✅ بین زمانی که ورزشکاری تمرین میکند و هنگامی که خود را "روی فرم و آماده" میبیند فاصلهای وجود دارد؛
✳️ این اصل دربارهی روشی که برای زندگی خود انتخاب میکنید نیز صادق است.
بیشک احساس بهتری پیدا میکنید. اما پس از گذشت یک بازه زمانی، متوجه آن میشوید.
✅ نمیتوان زمان مشخصی تعیین کرد؛ این زمان برای هر فرد متفاوت است.
🔴 یک هشدار مهم:
"اگر نتیجهی فوری نگیرید شاید وسوسه شوید برنامه را رها کنید."
این مهمترین زمانی است که باید به فعالیتهای خود ادامه دهید.
بهیاد داشته باشید برنامههای موثر باید بارها و بارها تکرار شوند.
📚 #برشی_از_کتاب:
#همه_جاده_ها_از_ما_آغاز_مي_شوند
✍️️ اثر: #رابرت_ووبلدينگ، #جان_بريكل
👌 ترجمه: #هاله_مير_هادي
📇 انتشارات: #سایه_سخن
📖 صفحه: ٩٣
📕 چاپ: #هفتم
🆔 @Sayehsokhan
✳️ بین زمانی که شما فعالیتهای توانمندکننده را بهکار میگیرید و زمانی که احساس بهتری را تجربه می کنید فاصلهی زمانی وجود دارد.
✅ بین زمانی که ورزشکاری تمرین میکند و هنگامی که خود را "روی فرم و آماده" میبیند فاصلهای وجود دارد؛
✳️ این اصل دربارهی روشی که برای زندگی خود انتخاب میکنید نیز صادق است.
بیشک احساس بهتری پیدا میکنید. اما پس از گذشت یک بازه زمانی، متوجه آن میشوید.
✅ نمیتوان زمان مشخصی تعیین کرد؛ این زمان برای هر فرد متفاوت است.
🔴 یک هشدار مهم:
"اگر نتیجهی فوری نگیرید شاید وسوسه شوید برنامه را رها کنید."
این مهمترین زمانی است که باید به فعالیتهای خود ادامه دهید.
بهیاد داشته باشید برنامههای موثر باید بارها و بارها تکرار شوند.
📚 #برشی_از_کتاب:
#همه_جاده_ها_از_ما_آغاز_مي_شوند
✍️️ اثر: #رابرت_ووبلدينگ، #جان_بريكل
👌 ترجمه: #هاله_مير_هادي
📇 انتشارات: #سایه_سخن
📖 صفحه: ٩٣
📕 چاپ: #هفتم
🆔 @Sayehsokhan
✍ چند توصیه برای روانشناسان و درمانگران گرامی:
گاهی باید مثل #کارل_راجرز باشی
مهربان
عاشق انسانها
برای آنها و دردهایشان گریهکنی
آنها را در آغوش بگیری
و بههیچچیز فکر نکنی...
و گاهی چون #فردریک_پرلز
جسور
مطمئن و با ایمان به گفتههایت
کوتاه نیایی
تا بتوانی مراجعانت را از فرورفتن نجات دهی...
گاهی #آدلر
درس بدهی
و برایت، عنوان و پرستیژ مهم نباشد...
و گاهی چون #فروید
با آنها زندگی کنی
درد بکشی
محکوم شوی
و فقط یک چیز برایت مهم باشد:
کمک به انسان...
گاهی باید عمرت را قمار کنی
و دنیا را بگردی چون #یونگ...
و گاهی اعتراف کنی به شکستهایت چون #یالوم...
مثل #واتسون کارگری کنی
بیپولی و فقر بکشی
آرزوهایت را در صندوقچهایی زندانی کنی
تا روزی بتوانی آزادشان کنی...
مثل #اسکینر مسخره عام و خاص شوی
تا روزی حرفهایت شنیده شود..
ولی هیچگاه هیچگاه و هیچگاه پشیمان نشوی...
چون تو یک #روانشناسی
بسیاری به تو امید بستهاند
و این افتخاری بینظیر است.
همین...
🆔 @Sayehsokhan
گاهی باید مثل #کارل_راجرز باشی
مهربان
عاشق انسانها
برای آنها و دردهایشان گریهکنی
آنها را در آغوش بگیری
و بههیچچیز فکر نکنی...
و گاهی چون #فردریک_پرلز
جسور
مطمئن و با ایمان به گفتههایت
کوتاه نیایی
تا بتوانی مراجعانت را از فرورفتن نجات دهی...
گاهی #آدلر
درس بدهی
و برایت، عنوان و پرستیژ مهم نباشد...
و گاهی چون #فروید
با آنها زندگی کنی
درد بکشی
محکوم شوی
و فقط یک چیز برایت مهم باشد:
کمک به انسان...
گاهی باید عمرت را قمار کنی
و دنیا را بگردی چون #یونگ...
و گاهی اعتراف کنی به شکستهایت چون #یالوم...
مثل #واتسون کارگری کنی
بیپولی و فقر بکشی
آرزوهایت را در صندوقچهایی زندانی کنی
تا روزی بتوانی آزادشان کنی...
مثل #اسکینر مسخره عام و خاص شوی
تا روزی حرفهایت شنیده شود..
ولی هیچگاه هیچگاه و هیچگاه پشیمان نشوی...
چون تو یک #روانشناسی
بسیاری به تو امید بستهاند
و این افتخاری بینظیر است.
همین...
🆔 @Sayehsokhan
❓جامعه ایرانی؛ متدینانه یا سنتی
✍️مصطفی ملکیان
🔹اولین چیزی که به گمان من باید در بابش مداقه کرد، این است که من بین روش زندگی متدینانه، با روش زندگی سنتی فرق میگذارم، یعنی میگویم یک سلسله چیزهایی که در روش زندگی سنتی هست، البته برگرفته از دین و مذهب است، اما خیلی از چیزهایی که در زندگی سنتی هست، نهفقط برگرفته از دین و مذهب نیست، بلکه خلاف آموزهها و فرمودههای دین و مذهب است. بخش عظیمی از جامعه ما به روش سنتی زندگی میکنند، نه به روش متدینانه و این دو را نباید کاملا با یکدیگر منطبق دانست. البته شکی نیست که یک تقاطع یا به گفته جوانهای امروزی، یک همپوشانی بین بعضی از قسمتهای زندگی سنتی و بعضی از قسمتهای زندگی دینی و متدینانه وجود دارد، اما در عین حال اینها دو طرز زندگیاند و این دو طرز زندگی خیلی با هم متفاوتند.
🔹آنچه ما امروز در جامعه خودمان از آن بیشتر به زندگی متدینانه تعبیر میکنیم، به گمان من در واقع زندگی متدینانه نیست، بلکه زندگی سنتی است. نمیخواهم شما تصور کنید که من میخواهم بگویم هر عیب و نقصی هست، در زندگی سنتی است. نه، مطلقا. اما در عین حال میخواهم بگویم زندگی متدینانه تفاوتهای جدی با زندگی سنتی دارد. مثالی میزنم؛
شما الی ماشاءالله در متون دینی و مذهبی ما میبینید که مثلا از پیامبر نقل است: «امروز به عایشه گفتم فلان. امروز به عایشه گفتم بهمان. امروز عایشه این کار را کرد. دیروز آن کار را کرد». حتی بالاتر از «عایشه» که اسم کوچک همسر ایشان بوده، میبینیم تعبیر «حمیرا» را که تعبیری عاشقانه است، پیامبر در مورد همسرشان به کار میبرند و در ملأعام هم گفته میشود، اما آیا امروزه شما هیچ مرجع تقلید و هیچ فقیه و روحانیای میبینید که اسم زن خود را در ملأعام بیان کند؟ حتی اسم عاشقانهای را بیان کند که به زن خود داده است؟ قبیح شمرده میشود. این قبح را دیگر نمیشود به دین و مذهب نسبت داد. شما هیچ مرجع تقلیدی را دیدهاید که بگوید امروز به «شهین» گفتم فلان یا به «منصوره» گفتم بهمان؟ شما چنین چیزی نمیبینید. حتی اگر من اسم همسر خودم را در ملأعام بگویم، قبیح شمرده میشود، اما این قبح را سنت بر این کار بار کرده و دین و مذهب چنین چیزی نگفته است. این یک نمونه ساده است تا بگویم شما نمیتوانید هر چه را در سنت ما وجود دارد به دین و مذهب نسبت دهید. کما اینکه چادر به همین ترتیب جزء سنت ما است، نه جزء دین و مذهب ما. ولی اکنون بسیاری از خانوادهها هستند که اگر عروسشان نخواهد چادر بپوشد، به نظرشان میآید که خلاف دین و مذهب عمل کرده است؛ این تفکر، تفکرِ سنتی است نه دینی.
🔹از طرف دیگر مثلا در دین گفته میشود: «الغیبه اشد من الزنا»؛ گناه غیبت از گناه زنا بیشتر است، اما کدام خانوادة به تعبیرِ ما دینی و مذهبی است که شبانهروز الی ماشاءالله تمام اعضای خانوادهاش کم یا بیش مشتغل به غیبت نباشند؟ همین کسی که غیبت میکند، اگر تار موی دخترش پیدا باشد یا اگر دخترش به پسری لبخند بزند یا پسرش به دختری لبخند بزند، به نظرش میآید ارکان عرش الهی دارد به تزلزل میافتد، اما غیبت برایش اصلا چیز مهمی نیست؛ درست خلاف آن تلقی که در دین و مذهب وجود دارد.
🔹میخواهم عرض کنم سبک زندگیای که ما اکنون از آن به سبک زندگی دینی و مذهبی تعبیر میکنیم، در بیشتر قریب به اتفاق موارد در واقع سبک زندگی سنتی است؛ حاصل ترکیب اندکی از اخلاقیات به علاوه بخش عظیمی از آداب و رسوم و عرف و عادات اجتماعی، و نیز بخشی از مناسک و شعائر دینی و مذهبی، به علاوه بخش چشمگیری از مصلحتاندیشیهای شخصی و گروهی، و بخش ناچیزی از قانون؛ اینها در مجموع سبک زندگیای را درست کردهاند که به آن سبک زندگی سنتی میگوییم. به نظرم این را نباید سبک زندگی دینی و مذهبی تلقی کرد.
➖مصاحبه استاد ملکیان با روزنامه شرق،
28 اسفند 1401
@mostafamalekian
🆔 @Sayehsokhan
✍️مصطفی ملکیان
🔹اولین چیزی که به گمان من باید در بابش مداقه کرد، این است که من بین روش زندگی متدینانه، با روش زندگی سنتی فرق میگذارم، یعنی میگویم یک سلسله چیزهایی که در روش زندگی سنتی هست، البته برگرفته از دین و مذهب است، اما خیلی از چیزهایی که در زندگی سنتی هست، نهفقط برگرفته از دین و مذهب نیست، بلکه خلاف آموزهها و فرمودههای دین و مذهب است. بخش عظیمی از جامعه ما به روش سنتی زندگی میکنند، نه به روش متدینانه و این دو را نباید کاملا با یکدیگر منطبق دانست. البته شکی نیست که یک تقاطع یا به گفته جوانهای امروزی، یک همپوشانی بین بعضی از قسمتهای زندگی سنتی و بعضی از قسمتهای زندگی دینی و متدینانه وجود دارد، اما در عین حال اینها دو طرز زندگیاند و این دو طرز زندگی خیلی با هم متفاوتند.
🔹آنچه ما امروز در جامعه خودمان از آن بیشتر به زندگی متدینانه تعبیر میکنیم، به گمان من در واقع زندگی متدینانه نیست، بلکه زندگی سنتی است. نمیخواهم شما تصور کنید که من میخواهم بگویم هر عیب و نقصی هست، در زندگی سنتی است. نه، مطلقا. اما در عین حال میخواهم بگویم زندگی متدینانه تفاوتهای جدی با زندگی سنتی دارد. مثالی میزنم؛
شما الی ماشاءالله در متون دینی و مذهبی ما میبینید که مثلا از پیامبر نقل است: «امروز به عایشه گفتم فلان. امروز به عایشه گفتم بهمان. امروز عایشه این کار را کرد. دیروز آن کار را کرد». حتی بالاتر از «عایشه» که اسم کوچک همسر ایشان بوده، میبینیم تعبیر «حمیرا» را که تعبیری عاشقانه است، پیامبر در مورد همسرشان به کار میبرند و در ملأعام هم گفته میشود، اما آیا امروزه شما هیچ مرجع تقلید و هیچ فقیه و روحانیای میبینید که اسم زن خود را در ملأعام بیان کند؟ حتی اسم عاشقانهای را بیان کند که به زن خود داده است؟ قبیح شمرده میشود. این قبح را دیگر نمیشود به دین و مذهب نسبت داد. شما هیچ مرجع تقلیدی را دیدهاید که بگوید امروز به «شهین» گفتم فلان یا به «منصوره» گفتم بهمان؟ شما چنین چیزی نمیبینید. حتی اگر من اسم همسر خودم را در ملأعام بگویم، قبیح شمرده میشود، اما این قبح را سنت بر این کار بار کرده و دین و مذهب چنین چیزی نگفته است. این یک نمونه ساده است تا بگویم شما نمیتوانید هر چه را در سنت ما وجود دارد به دین و مذهب نسبت دهید. کما اینکه چادر به همین ترتیب جزء سنت ما است، نه جزء دین و مذهب ما. ولی اکنون بسیاری از خانوادهها هستند که اگر عروسشان نخواهد چادر بپوشد، به نظرشان میآید که خلاف دین و مذهب عمل کرده است؛ این تفکر، تفکرِ سنتی است نه دینی.
🔹از طرف دیگر مثلا در دین گفته میشود: «الغیبه اشد من الزنا»؛ گناه غیبت از گناه زنا بیشتر است، اما کدام خانوادة به تعبیرِ ما دینی و مذهبی است که شبانهروز الی ماشاءالله تمام اعضای خانوادهاش کم یا بیش مشتغل به غیبت نباشند؟ همین کسی که غیبت میکند، اگر تار موی دخترش پیدا باشد یا اگر دخترش به پسری لبخند بزند یا پسرش به دختری لبخند بزند، به نظرش میآید ارکان عرش الهی دارد به تزلزل میافتد، اما غیبت برایش اصلا چیز مهمی نیست؛ درست خلاف آن تلقی که در دین و مذهب وجود دارد.
🔹میخواهم عرض کنم سبک زندگیای که ما اکنون از آن به سبک زندگی دینی و مذهبی تعبیر میکنیم، در بیشتر قریب به اتفاق موارد در واقع سبک زندگی سنتی است؛ حاصل ترکیب اندکی از اخلاقیات به علاوه بخش عظیمی از آداب و رسوم و عرف و عادات اجتماعی، و نیز بخشی از مناسک و شعائر دینی و مذهبی، به علاوه بخش چشمگیری از مصلحتاندیشیهای شخصی و گروهی، و بخش ناچیزی از قانون؛ اینها در مجموع سبک زندگیای را درست کردهاند که به آن سبک زندگی سنتی میگوییم. به نظرم این را نباید سبک زندگی دینی و مذهبی تلقی کرد.
➖مصاحبه استاد ملکیان با روزنامه شرق،
28 اسفند 1401
@mostafamalekian
🆔 @Sayehsokhan
✍ پادکستهای فارسی مُنیاز با هدف آگاهیبخشی در جهت ایجاد زندگی بهتر برای مخاطبین فعالیت میکند و در آن به بحثهای عمومی با هدف رشد فردی افراد و به ویژه دانشآموزان و دانشجویان و عموم مخاطبین پرداخته میشود.
#پادکست_اول: عادتها و تاثیر آنها
#پادکست_دوم: روشهای تغییر و ترک عادتها
#پادکست_سوم: استرس و اضطراب
#پادکست_چهارم: ۹ راهکار برای مواجهه با
اضطراب و استرس
#پادکست_پنجم: توجه و تمرکز 1
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
#پادکست_اول: عادتها و تاثیر آنها
#پادکست_دوم: روشهای تغییر و ترک عادتها
#پادکست_سوم: استرس و اضطراب
#پادکست_چهارم: ۹ راهکار برای مواجهه با
اضطراب و استرس
#پادکست_پنجم: توجه و تمرکز 1
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
منیاز - توجه و تمرکز
📻@podchi
پادکست مُنیاز - توجه و تمرکز 1
توجه چیست و چه تفاوتی با تمرکز دارد - ویژگیهای توجه و تمرکز - موانع توجه و تمرکز
#پادکست_شماره_پنجم
@moniazpodcast
🆔 @Sayehsokhan
توجه چیست و چه تفاوتی با تمرکز دارد - ویژگیهای توجه و تمرکز - موانع توجه و تمرکز
#پادکست_شماره_پنجم
@moniazpodcast
🆔 @Sayehsokhan