#از_شما📩
(بخش پایانی)
.....که هرگز و در هیچ شرایطی امیدت را از دست ندهی!
سایمون جوان نمیدانست که چه بکند و چه بگوید.
با چشمانی که حلقه اشک در آن در حال شکل گرفتن بود، از پنجره اتاق به درختان بلند و سبز محوطه بزرگ دانشگاه نگاه میکرد. دلش همچون رنگ برگهای انبوه آن درختانسبز و شاداب شده بود.
جوان، آن سال را با آن پول موهبتی بهخوبی گذراند. همچنان قناعت میکرد، کار میکرد و درس میخواند. دیگر اندیشههای یاسآلود به سراغش نیامد. چراغ امیدی که در اتاق رئیس دانشگاه در دلش روشن شده بود، روز به روز فروزانتر میشد. این چنین شد که جوان سیاه از دانشگاه فراغت از تحصیل یافت. ازدواج کرد و خود به تدریس پرداخت.
الکس هیلی بعد از نقل داستانی که بر پدرش سایمون و آن "مرد در قطار" گذشت میگوید: "شرایط پدر تغییر کرد و ما. ما بچهها. ما چند پسر و دختر سایمون به میمنت شرایط جدید، هریک به جایی رسیدیم؛ صاحب تخصص و دارای تحصیلات عالی شدیم هروقت بعد از مرگ پدر، با برادران و خواهرم دور هم جمع میشویم، قهوهای میخوریم، گپی میزنیم، بیآنکه خود بدانیم آن
" مرد در قطار" بلافاصله و بیهیچ دعوتی در جمع ما حاضر میشود. ظاهرا همیشه باید بحثها به داستان پدر و آن مرد ختم شود. اوبه آهنربایی میمانست که ما برادههای پراکنده فلزی را به خود جذب میکرد. "راوی داستان خود نویسنده بزرگی شد. او در هفده سال پیش، قبل از زمان مرگش به شهرت کافی دست یافت. تیراژ کتاب ریشههای او به طرز باور نکردنی بالا رفت. او بیگمان، این همه را مدیون استعداد و تلاش خود بود، اما همانطور که خود گفته، سایه بلند آن
" مرد در قطار" در تمام زندگی بر سر او سایه انداخته بود.
بیشتر ما انسانها، معمولی هستیم؛ کاملا معمولی. جملگی اسیر شرایطیم و مقهور فضای زیست اجتماعی پیرامون خود.
نمیگویم آدم خودساخته و خویشانگیخته نیست؛ چرا هست، اما کم شمار؛ آنچنانکه باید چراغی برداشت و در صبح روشن بهدنبال آنان گشت. کار را آن مرد در قطار کرد؛ بیتوجه به رنگ پوست و قبله و قبیله پسرکی درمانده، بذر امید در قلب او کاشت و جان فسردهاش را زنده ساخت.
نمیتوان منتظر بود تا مسندنشینان قدرت، دستی برارند و کاری بکنند. آنان همینکه بیچارهترمان نکنند و بدبختترمان نخواهند ، باید دستمریزادشان گفت . تریاق ایشان در این روزگار، زهر هلاهل است و زقوم اتشناک.
پس باید در قطار سرنوشت ما، آدمهایی پیداشوند از جنسی آشنا ؛ بیادعا، با روی و دستی گشاده و دلی گشوده، گشاده برای همه، گشوده بر همه.
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
🆔 @Sayehsokhan
(بخش پایانی)
.....که هرگز و در هیچ شرایطی امیدت را از دست ندهی!
سایمون جوان نمیدانست که چه بکند و چه بگوید.
با چشمانی که حلقه اشک در آن در حال شکل گرفتن بود، از پنجره اتاق به درختان بلند و سبز محوطه بزرگ دانشگاه نگاه میکرد. دلش همچون رنگ برگهای انبوه آن درختانسبز و شاداب شده بود.
جوان، آن سال را با آن پول موهبتی بهخوبی گذراند. همچنان قناعت میکرد، کار میکرد و درس میخواند. دیگر اندیشههای یاسآلود به سراغش نیامد. چراغ امیدی که در اتاق رئیس دانشگاه در دلش روشن شده بود، روز به روز فروزانتر میشد. این چنین شد که جوان سیاه از دانشگاه فراغت از تحصیل یافت. ازدواج کرد و خود به تدریس پرداخت.
الکس هیلی بعد از نقل داستانی که بر پدرش سایمون و آن "مرد در قطار" گذشت میگوید: "شرایط پدر تغییر کرد و ما. ما بچهها. ما چند پسر و دختر سایمون به میمنت شرایط جدید، هریک به جایی رسیدیم؛ صاحب تخصص و دارای تحصیلات عالی شدیم هروقت بعد از مرگ پدر، با برادران و خواهرم دور هم جمع میشویم، قهوهای میخوریم، گپی میزنیم، بیآنکه خود بدانیم آن
" مرد در قطار" بلافاصله و بیهیچ دعوتی در جمع ما حاضر میشود. ظاهرا همیشه باید بحثها به داستان پدر و آن مرد ختم شود. اوبه آهنربایی میمانست که ما برادههای پراکنده فلزی را به خود جذب میکرد. "راوی داستان خود نویسنده بزرگی شد. او در هفده سال پیش، قبل از زمان مرگش به شهرت کافی دست یافت. تیراژ کتاب ریشههای او به طرز باور نکردنی بالا رفت. او بیگمان، این همه را مدیون استعداد و تلاش خود بود، اما همانطور که خود گفته، سایه بلند آن
" مرد در قطار" در تمام زندگی بر سر او سایه انداخته بود.
بیشتر ما انسانها، معمولی هستیم؛ کاملا معمولی. جملگی اسیر شرایطیم و مقهور فضای زیست اجتماعی پیرامون خود.
نمیگویم آدم خودساخته و خویشانگیخته نیست؛ چرا هست، اما کم شمار؛ آنچنانکه باید چراغی برداشت و در صبح روشن بهدنبال آنان گشت. کار را آن مرد در قطار کرد؛ بیتوجه به رنگ پوست و قبله و قبیله پسرکی درمانده، بذر امید در قلب او کاشت و جان فسردهاش را زنده ساخت.
نمیتوان منتظر بود تا مسندنشینان قدرت، دستی برارند و کاری بکنند. آنان همینکه بیچارهترمان نکنند و بدبختترمان نخواهند ، باید دستمریزادشان گفت . تریاق ایشان در این روزگار، زهر هلاهل است و زقوم اتشناک.
پس باید در قطار سرنوشت ما، آدمهایی پیداشوند از جنسی آشنا ؛ بیادعا، با روی و دستی گشاده و دلی گشوده، گشاده برای همه، گشوده بر همه.
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
🆔 @Sayehsokhan
دو دلیلِ ضرورتِ آموزش بهباشی در مدارس، یکی شیوع بیرویۀ افسردگی و دیگری افزایش اندک شادکامی در دونسل اخیر است. سومین دلیل این است که افزایش بهباشی باعث ارتقای میزان یادگیری میشود که مهمترین هدف آموزش از دیدگاه سنتی به شمار میرود. خلقوخوی مثبت باعث افزایش توجه و افزایش تفکر خلاق و فکر جامعنگر میشود. در مقابل، خلق منفی باعث کاهش توجه و افزایش تفکر انتقادی و تحلیلی خواهدشد. در حالت خلقی منفی و نامناسب، اشکالات و معایب را بهتر میبینید، حال آنکه با خلقوخوی مثبت، موارد خوب و مناسب را بهتر مشاهده میکنید. به علاوه، خلق منفی شما را در بهکارگیری دانستههای پیشین و پیروی بهتر از دستورات یاری میدهد. تفکر مثبت و منفی هریک در موقعیتهای مناسب خود ضروری و مهماند؛ اما مدارس اغلب تفکر انتقادی و پیروی از دستورات را به تفکر خلاق و یادگیری نکات جدید ترجیح میدهند.
📚 #برشی_از_کتاب : #از_شادکامی_تا_بالندگی
✍️ اثر: #دکتر_مارتین_سلیگمن
👌 ترجمه: #دکتر_زهره_قربانی
📖 صفحه: 177
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
📚 #برشی_از_کتاب : #از_شادکامی_تا_بالندگی
✍️ اثر: #دکتر_مارتین_سلیگمن
👌 ترجمه: #دکتر_زهره_قربانی
📖 صفحه: 177
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
#تکه_کتاب
یکی از اشتباههای مهم افراد این است که تصور میکنند که هر چه پول بیشتری داشته باشند، جایگاه آنها بین مردم، دوستان و نزدیکان بالاتر میرود. این در حالی است که یک قانون مهم به نام 20/40/60 وجود دارد. بر اساس این قانون وقتی در 20 سالگی قرار داریم، همیشه به این فکر هستیم که دیگران در مورد ما چه فکری میکنند. وقتی به 40 سالگی میرسیم میگوییم دیگران هر فکری که میخواهند بکنند. اصلاً اهمیتی ندارد بلکه فقط خودم هستم که اهمیت دارم. وقتی به سن 60 سالگی میرسیم به این نتیجه میرسیم که دیگران اصلاً به ما فکر نمیکردهاند. بنابراین باید در جوانی بدانیم که کسی به ما فکر نمیکند.
#هنر_خوب_زیستن📔
#رولف_دوبلی✍
🆔 @Sayehsokhan
یکی از اشتباههای مهم افراد این است که تصور میکنند که هر چه پول بیشتری داشته باشند، جایگاه آنها بین مردم، دوستان و نزدیکان بالاتر میرود. این در حالی است که یک قانون مهم به نام 20/40/60 وجود دارد. بر اساس این قانون وقتی در 20 سالگی قرار داریم، همیشه به این فکر هستیم که دیگران در مورد ما چه فکری میکنند. وقتی به 40 سالگی میرسیم میگوییم دیگران هر فکری که میخواهند بکنند. اصلاً اهمیتی ندارد بلکه فقط خودم هستم که اهمیت دارم. وقتی به سن 60 سالگی میرسیم به این نتیجه میرسیم که دیگران اصلاً به ما فکر نمیکردهاند. بنابراین باید در جوانی بدانیم که کسی به ما فکر نمیکند.
#هنر_خوب_زیستن📔
#رولف_دوبلی✍
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from پادکست رخ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت تولد کوکو شنل
لینک دانلود مستقیم اپیزود داستان زندگی شنل از پادکست رخ
https://mcdn.podbean.com/mf/web/admapa/COCO_Chanel7bma1.mp3
لینک دانلود مستقیم اپیزود داستان زندگی شنل از پادکست رخ
https://mcdn.podbean.com/mf/web/admapa/COCO_Chanel7bma1.mp3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صرفا_جهت_اندیشیدن
اگر دارید روی چیزی که واقعا براتون مهمه کار می کنید، مجبور نیستید هل داده بشید.
چشم اندازتون، شما رو به سمت خودش میکِشاند!
#استیو_جابز
🆔@Sayehsokhan
اگر دارید روی چیزی که واقعا براتون مهمه کار می کنید، مجبور نیستید هل داده بشید.
چشم اندازتون، شما رو به سمت خودش میکِشاند!
#استیو_جابز
🆔@Sayehsokhan
گفتند
فدای سرت
این نشد یکی دیگه
ولی هیچکدام نمیدانستند
این که رفت جان بود
و آدم هم یک جان بیشتر ندارد...!
#رضا_کاظمی
🆔@Sayehsokhan
فدای سرت
این نشد یکی دیگه
ولی هیچکدام نمیدانستند
این که رفت جان بود
و آدم هم یک جان بیشتر ندارد...!
#رضا_کاظمی
🆔@Sayehsokhan
📚 #کتاب : #از_شادکامی_تا_بالندگی
✍️ اثر: #دکتر_مارتین_سلیگمن
👌 ترجمه: #دکتر_زهره_قربانی
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
👇👇👇
✍️ اثر: #دکتر_مارتین_سلیگمن
👌 ترجمه: #دکتر_زهره_قربانی
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
👇👇👇
#از_شما
گاهی کولیها در حاشیه شهر ما چادر میزنند.
خیلیها به دیدنشون میروند یا کنار جاده میایستند و نگاهشان میکنند.
مردانی که یکجا نشستهاند و با چکش بزرگی به آهن ضربه میزنند، زنهایی که مشغول جاروکردن چادر یا درست کردن آتش و شیردادن به بچه هستند، بز و مرغ و الاغ و سگهایی که اطراف چادرها رها هستند و در شب یک چراغ یا نور آتشی که تعدادی دورش نشستهاند و مشغول صحبت...
گاهی ماشینها و موتورهای عبوری آنقدر محو نگاهکردن میشوند که حواسشان از رانندگی پرت میشود و تا وسط خیابان میآیند و ناگهان فرمان را میچرخانند.
کولیها چیزی یا چیزهایی دارند که مردم کم دارند و با دیدن زندگی آنها، آن کمبودشان را التیام میدهند!
شاید بی.تعلقی، رهایی، در طبیعت بودن، سادگی، شادی و آزادی
هر موقع مادرم را میبرم بیرون با دیدنشان میگوید "اینها خیلی کمتر شدن، دارند میروند" در حالیکه کمتر نشدند و فقط چندمتری جابهجا شدهاند. چون میداند زود میروند نگران هست که زود میرن!.. وقتی نگران چیزی باشد به این صورت بروز میدهد و یا قضاوتش میکند.
امروز موقع عبور از کنارشان از پنجره ماشین نگاهشان میکرد و با بغض گفت "همینها هم وقتی بروند جاشون خالیه".
جوری گفت کم مونده بود من هم چشمانم خیس بشه!
چیزی که به ذهنم رسید اینکه کولیها میتوانند نماد فرصت ناچیز باهم و دورهم بودن و زندگی هم باشند.
شاید به همین دلیل هست که مورد توجه مردم هستند، چون مردم میدونند زود میرن و یادآوری ساده گرفتن، کنار هم بودن، فرصت کم زندگی و باهم بودن...
کولی ها در ویکی پیدا
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85_%DA%A9%D9%88%D9%84%DB%8C
در لینک بالا پاراگرافی می خوانیم که:
فردوسی در اینباره میگوید که بهرام هر کدام از ایشان را گندم و گاو و خر داد تا کشاورزی کنند و تودهٔ مردم را رایگان رامشگری کنند؛ ولی آنان که اهل کار برزیگری نبودند، گندم و گاو را خوردند و تنها خر برایشان ماند و بهرام چون چنین دید، گفت که بار و بنه بر خر نهید و رود و بربط برگیرید و دورهگردی کنید و خوش باشید و تودهٔ مردم را نیز خوشدل نمایید.
🆔 @Sayehsokhan
گاهی کولیها در حاشیه شهر ما چادر میزنند.
خیلیها به دیدنشون میروند یا کنار جاده میایستند و نگاهشان میکنند.
مردانی که یکجا نشستهاند و با چکش بزرگی به آهن ضربه میزنند، زنهایی که مشغول جاروکردن چادر یا درست کردن آتش و شیردادن به بچه هستند، بز و مرغ و الاغ و سگهایی که اطراف چادرها رها هستند و در شب یک چراغ یا نور آتشی که تعدادی دورش نشستهاند و مشغول صحبت...
گاهی ماشینها و موتورهای عبوری آنقدر محو نگاهکردن میشوند که حواسشان از رانندگی پرت میشود و تا وسط خیابان میآیند و ناگهان فرمان را میچرخانند.
کولیها چیزی یا چیزهایی دارند که مردم کم دارند و با دیدن زندگی آنها، آن کمبودشان را التیام میدهند!
شاید بی.تعلقی، رهایی، در طبیعت بودن، سادگی، شادی و آزادی
هر موقع مادرم را میبرم بیرون با دیدنشان میگوید "اینها خیلی کمتر شدن، دارند میروند" در حالیکه کمتر نشدند و فقط چندمتری جابهجا شدهاند. چون میداند زود میروند نگران هست که زود میرن!.. وقتی نگران چیزی باشد به این صورت بروز میدهد و یا قضاوتش میکند.
امروز موقع عبور از کنارشان از پنجره ماشین نگاهشان میکرد و با بغض گفت "همینها هم وقتی بروند جاشون خالیه".
جوری گفت کم مونده بود من هم چشمانم خیس بشه!
چیزی که به ذهنم رسید اینکه کولیها میتوانند نماد فرصت ناچیز باهم و دورهم بودن و زندگی هم باشند.
شاید به همین دلیل هست که مورد توجه مردم هستند، چون مردم میدونند زود میرن و یادآوری ساده گرفتن، کنار هم بودن، فرصت کم زندگی و باهم بودن...
کولی ها در ویکی پیدا
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85_%DA%A9%D9%88%D9%84%DB%8C
در لینک بالا پاراگرافی می خوانیم که:
فردوسی در اینباره میگوید که بهرام هر کدام از ایشان را گندم و گاو و خر داد تا کشاورزی کنند و تودهٔ مردم را رایگان رامشگری کنند؛ ولی آنان که اهل کار برزیگری نبودند، گندم و گاو را خوردند و تنها خر برایشان ماند و بهرام چون چنین دید، گفت که بار و بنه بر خر نهید و رود و بربط برگیرید و دورهگردی کنید و خوش باشید و تودهٔ مردم را نیز خوشدل نمایید.
🆔 @Sayehsokhan
Wikipedia
مردم کولی
قومی پراکنده در سراسر جهان با شیوه به خصوصی از زندگی
حسین قوامی (فاخته )
تصنیف #سرگشته (تو ای پری کجایی )
خواننده #قوامی
آهنگساز #همایون_خرم
شعر #هوشنگ_ابتهاج
دستگته/مایه #همایون
آلبوم #نغمه_فاخته
———————
شبی که آواز نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم نشانهای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی؟ که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی
من همه جا، پی تو گشتهام
از مه و مهر نشان گرفتهام
بوی تو را ز گل شنیدهام
دامن گل، از آن گرفتهام
تو ای پری کجایی؟
که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی
دل من سرگشتهی توست، نفسم آغشته توست
به باغ رؤیاها، چو گلت بویم
در آب و آئینه، چو مهت جویم
در این شب یلدا، ز پیات پویم به خواب و بیداری، سخنت گویم،
توای پری کجایی؟
🆔 @Sayehsokhan
تصنیف #سرگشته (تو ای پری کجایی )
خواننده #قوامی
آهنگساز #همایون_خرم
شعر #هوشنگ_ابتهاج
دستگته/مایه #همایون
آلبوم #نغمه_فاخته
———————
شبی که آواز نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم
دوان دوان تا لب چشمه رسیدم نشانهای از نی و نغمه ندیدم
تو ای پری کجایی؟ که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی
من همه جا، پی تو گشتهام
از مه و مهر نشان گرفتهام
بوی تو را ز گل شنیدهام
دامن گل، از آن گرفتهام
تو ای پری کجایی؟
که رخ نمینمایی از آن بهشت پنهان، دری نمیگشایی
دل من سرگشتهی توست، نفسم آغشته توست
به باغ رؤیاها، چو گلت بویم
در آب و آئینه، چو مهت جویم
در این شب یلدا، ز پیات پویم به خواب و بیداری، سخنت گویم،
توای پری کجایی؟
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خندهی وزیر محترم آموزش و پرورش و همراهان در بازدید از مدرسهای در جنوب تهران
وزیر: بچهها میآیید بازی کنیم؟
بچهها: بله
وزیر: اگر ببازید چی؟
یکی از دانش آموزان: ما که همه چیو باختیم، اینم روش
🆔 @Sayehsokhan
وزیر: بچهها میآیید بازی کنیم؟
بچهها: بله
وزیر: اگر ببازید چی؟
یکی از دانش آموزان: ما که همه چیو باختیم، اینم روش
🆔 @Sayehsokhan
@shafiei_kadkani
ــــــــــــــــــــــ
سایه؛
آینهدارِ غمها و شادیهای عصرِ ما
▪️ شعر سایه استمرار بخشی از جمالشناسی شعر حافظ است. آنهایی که بوطیقایِ حافظ را به نیکی میشناسند، از شعر سایه سرمست میشوند. از لحظهای که خواجهٔ شیراز دست به آفرینش چنین اسلوبی زده است و مایهٔ حیرت جهانیان شده است تا به امروز، شاعران بزرگی کوشیدهاند در فضای هنر او پرواز کنند و گاه در این راه دستاوردهای دلپذیری هم داشتهاند. اما با اطمینان میتوانم بگویم که از روزگار خواجه تا به امروز، هیچ شاعری نتوانسته است به اندازهٔ سایه در این راه موفق باشد. این سخن را از سر کمال اطلاع و جستجو در تاریخ ادبیات فارسی مینویسم و به قول قائلش: میگویم و میآیمش از عهده برون.
▪️سایه، در عین بهرهوری خلّاق از بوطیقایِ حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غمهای انسان عصر ما را در شعر خویش تصویر کند، برخلاف تمامی کسانی که با جمالشناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداختهاند.
سایه بیآنکه مدعی خلق جهانی ویژهٔ خویش باشد، آینهدار غمها و شادیهای انسان عصر ماست و اگر کسانی باشند که بر باد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالتخواه قرن بیستم را با تمام وجود خود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه میشنوند:
چه جای گل که درختِ کهن ز ریشه بسوخت
ازین سمومِ نفسکش که در جوانه گرفت
همدلیشان با سایه کم از همدلی دردمندان دورهٔ «امیر مبارزالدین» با خواجهٔ شیراز نیست. آنجا که فرمود:
ازین سموم که بر طرفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی
▪️آنچه هنر سایه را در برابر تمام غزلسرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده، همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستانهای تاریخی انسان درآورده است و در این راه سرآمد همهٔ اقران خویش، در طول این هفتصد سال، بوده است. میبینید که بدینگونه سایه در جهان ویژهٔ خویش، یکی از نوادر قرون و اعصار است.
▪️متجاوز از نیم قرن است که نسلهایِ پیدرپیِ عاشقانِ شعرِ فارسی، حافظههایشان را از شعر سایه سرشار کردهاند و امروز اگر آماری از حافظههای فرهیختهٔ شعردوست را در سراسر قلمرو زبان فارسی گرفته شود شعر هیچیک از معاصران زنده نمیتواند با شعر سایه رقابت کند. بسیاری از مصراعهای شعر او در حکم امثال سایره درآمدهاند و گاهگاه در زندگی بدان تمثل میشود. از همان حدود شصت سال پیش که در نوجوانی سرود:
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست.
تا به امروز که غمگنانه با خویش زمزمه میکند:
یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی
چندین هزار امید بنی آدم است این
محمدرضا شفیعی کدکنی
🆔 @Sayehsokhan
ــــــــــــــــــــــ
سایه؛
آینهدارِ غمها و شادیهای عصرِ ما
▪️ شعر سایه استمرار بخشی از جمالشناسی شعر حافظ است. آنهایی که بوطیقایِ حافظ را به نیکی میشناسند، از شعر سایه سرمست میشوند. از لحظهای که خواجهٔ شیراز دست به آفرینش چنین اسلوبی زده است و مایهٔ حیرت جهانیان شده است تا به امروز، شاعران بزرگی کوشیدهاند در فضای هنر او پرواز کنند و گاه در این راه دستاوردهای دلپذیری هم داشتهاند. اما با اطمینان میتوانم بگویم که از روزگار خواجه تا به امروز، هیچ شاعری نتوانسته است به اندازهٔ سایه در این راه موفق باشد. این سخن را از سر کمال اطلاع و جستجو در تاریخ ادبیات فارسی مینویسم و به قول قائلش: میگویم و میآیمش از عهده برون.
▪️سایه، در عین بهرهوری خلّاق از بوطیقایِ حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غمهای انسان عصر ما را در شعر خویش تصویر کند، برخلاف تمامی کسانی که با جمالشناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداختهاند.
سایه بیآنکه مدعی خلق جهانی ویژهٔ خویش باشد، آینهدار غمها و شادیهای انسان عصر ماست و اگر کسانی باشند که بر باد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالتخواه قرن بیستم را با تمام وجود خود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه میشنوند:
چه جای گل که درختِ کهن ز ریشه بسوخت
ازین سمومِ نفسکش که در جوانه گرفت
همدلیشان با سایه کم از همدلی دردمندان دورهٔ «امیر مبارزالدین» با خواجهٔ شیراز نیست. آنجا که فرمود:
ازین سموم که بر طرفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی
▪️آنچه هنر سایه را در برابر تمام غزلسرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده، همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستانهای تاریخی انسان درآورده است و در این راه سرآمد همهٔ اقران خویش، در طول این هفتصد سال، بوده است. میبینید که بدینگونه سایه در جهان ویژهٔ خویش، یکی از نوادر قرون و اعصار است.
▪️متجاوز از نیم قرن است که نسلهایِ پیدرپیِ عاشقانِ شعرِ فارسی، حافظههایشان را از شعر سایه سرشار کردهاند و امروز اگر آماری از حافظههای فرهیختهٔ شعردوست را در سراسر قلمرو زبان فارسی گرفته شود شعر هیچیک از معاصران زنده نمیتواند با شعر سایه رقابت کند. بسیاری از مصراعهای شعر او در حکم امثال سایره درآمدهاند و گاهگاه در زندگی بدان تمثل میشود. از همان حدود شصت سال پیش که در نوجوانی سرود:
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست.
تا به امروز که غمگنانه با خویش زمزمه میکند:
یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی
چندین هزار امید بنی آدم است این
محمدرضا شفیعی کدکنی
🆔 @Sayehsokhan
🔊 فایل صوتی
نشستهای متنوع از مجموعه درسگفتارهایی دربارۀ دیدار شمس تبریزی با مولانا
در مرکز فرهنگی شهر کتاب تهران
اولین = دکتر ایرج شهبازی، محبتی و خاکی
دومین = دکتر مریم مشرف
سومین = دکتر قدرتالله طاهری
چهارمین= دکتر لیلا آقایانی چاوشی
پنجمین= دکتر مهدی سالاری نسب
ششمین = دکتر مهدی سالاری نسب
هفتمین = خانم سودابه کریمی
هشتمین = دکتر حمیدرضا توکلی
نهمین = دکتر حمیدرضا توکلی
دهمین = دکتر مریم عاملی رضایی
یازدهمین = دکتر محمدجواد اعتمادی
دوازدهمین = دکتر محمد جواد اعتمادی
سیزدهمین = دکتر میرجلالالدین کزازی
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
نشستهای متنوع از مجموعه درسگفتارهایی دربارۀ دیدار شمس تبریزی با مولانا
در مرکز فرهنگی شهر کتاب تهران
اولین = دکتر ایرج شهبازی، محبتی و خاکی
دومین = دکتر مریم مشرف
سومین = دکتر قدرتالله طاهری
چهارمین= دکتر لیلا آقایانی چاوشی
پنجمین= دکتر مهدی سالاری نسب
ششمین = دکتر مهدی سالاری نسب
هفتمین = خانم سودابه کریمی
هشتمین = دکتر حمیدرضا توکلی
نهمین = دکتر حمیدرضا توکلی
دهمین = دکتر مریم عاملی رضایی
یازدهمین = دکتر محمدجواد اعتمادی
دوازدهمین = دکتر محمد جواد اعتمادی
سیزدهمین = دکتر میرجلالالدین کزازی
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
Audio
📢... #پوشه_شنیداری سیزدهمین درسگفتار دربارهٔ شمس تبریزی با عنوان:
«آفتابی در میان سایهای»
سخنران: دکتر میرجلالالدین کزازی
چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۸
@Bookcitycc
🆔 @Sayehsokhan
«آفتابی در میان سایهای»
سخنران: دکتر میرجلالالدین کزازی
چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۸
@Bookcitycc
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM