✍ #خدا به #مسیح هم رحم نکرد.
نبايد فراموش کرد که هیچ استثناء و پارتیبازیای در کار نیست! و اما بعد:
فریاد و فغانِ مسیح، این مشهورترین و وفادارترین و مطیعترین #فرزند خدا در نهاییترین و آخرین لحظات حیاتش شنیدنیست:
"خدایا چرا رهایم کردی؟"
👌هرگز نباید فراموش کرد که ما در این هستی، تنها، پرت شده، غریب، بیگانه، بییاور، بیپناه و ... هستیم، حتی اگر باور و #ایمان به خدایی و شعورِ پنهانی و #حقیقت والایی داشته باشیم، با این همه، باز هم تنهاییم و در این بیابان هرگاه به دنبال تکیهگاهی برای گریز از این تنهایی بوده باشیم، سردرگمتر و آشفتهتر خواهیم شد.
این به دنبال ولی و سرپرست و قیمبودن و پناه-گاه جستنها راه به جایی نخواهد برد.
لذا میبایست باور کنیم که خداوند، هیچ استثنایی برای ما قائل نخواهد شد، چنانچه برای به اصطلاح پسرِ خود هیچ پارتیبازیای نکرد و او نهایتا با این حقیقت لخت و عریان و تلخ و گزنده که تنهاست، غریب است، بیتکیهگاه است در حساسترین و خطرناکترین وضعیت حیات خود مواجهه شد و درست زمانی که انتظار یاری و همراهی داشت، بییار و بیهمراه و رها شده در چنگال گرگان قدّارهبند ماند!
با توجه به این تجربهی تلخِ پسرِ خداوند:
میبایست همواره به خود تذکر دهیم که اگر مراقب نباشیم، هیچ خدایی را یارای یاری و نجات نخواهد بود، چرا که ما هیچ تفاوتی با انسانهای دیگر و با موجوداتی دیگر نداشتهایم و نخواهیم داشت، لذا میبایست بپذیریم که تنهاییم، بیپناهیم، بیکسیم، و هیچ قدرت ماورائی در بیماری و بیکسی و بیعدالتی و ... به داد و فریاد ما نخواهد رسید و این یعنی خودِ خودِ زندگی ...
اگر این اصل را بپذیریم دیگر #مسئولیتهای خود را بر دوش خدا و خدایان نخواهیم گذاشت، در امور ضروری، به امید یاری خداوند در جبرانِ آن تعلّلی که مختارانه و بولهوسانه از ما سر میزد، تعلّل نخواهیم کرد و سعی خواهیم نمود که مسائل را به صورت معقول برای خود حل و فصل نماییم تا دچار توّهم یاریِ خداوند در صورت کوتاهی خود نشویم و نهایتا به وقت از دستدادن عزیزی یا بر باد رفتن دودمانی یا به فنا رفتن توسط #بیماری لاعلاج و صعبالعلاجی، #پرخاشگری نخواهیم کرد و فغان و آه #ناکامی سر نخواهیم داد که خدایا چرا من؟
👈 باری در این صورت من با این مساله کنار آمدهام که هیچ چرا منی وجود ندارد، من استثناء نیستم من هم همانند یک مورچه یک مگس یا هر موجود دیگری هر آن ممکن است در یک آن از این کرهی خاکی برچیده شوم و هیچ اثری و نامی و حتی یادی هم از این منِ من، باقی نماند.
ابوذر شریعتی
🆔 @Sayehsokhan
نبايد فراموش کرد که هیچ استثناء و پارتیبازیای در کار نیست! و اما بعد:
فریاد و فغانِ مسیح، این مشهورترین و وفادارترین و مطیعترین #فرزند خدا در نهاییترین و آخرین لحظات حیاتش شنیدنیست:
"خدایا چرا رهایم کردی؟"
👌هرگز نباید فراموش کرد که ما در این هستی، تنها، پرت شده، غریب، بیگانه، بییاور، بیپناه و ... هستیم، حتی اگر باور و #ایمان به خدایی و شعورِ پنهانی و #حقیقت والایی داشته باشیم، با این همه، باز هم تنهاییم و در این بیابان هرگاه به دنبال تکیهگاهی برای گریز از این تنهایی بوده باشیم، سردرگمتر و آشفتهتر خواهیم شد.
این به دنبال ولی و سرپرست و قیمبودن و پناه-گاه جستنها راه به جایی نخواهد برد.
لذا میبایست باور کنیم که خداوند، هیچ استثنایی برای ما قائل نخواهد شد، چنانچه برای به اصطلاح پسرِ خود هیچ پارتیبازیای نکرد و او نهایتا با این حقیقت لخت و عریان و تلخ و گزنده که تنهاست، غریب است، بیتکیهگاه است در حساسترین و خطرناکترین وضعیت حیات خود مواجهه شد و درست زمانی که انتظار یاری و همراهی داشت، بییار و بیهمراه و رها شده در چنگال گرگان قدّارهبند ماند!
با توجه به این تجربهی تلخِ پسرِ خداوند:
میبایست همواره به خود تذکر دهیم که اگر مراقب نباشیم، هیچ خدایی را یارای یاری و نجات نخواهد بود، چرا که ما هیچ تفاوتی با انسانهای دیگر و با موجوداتی دیگر نداشتهایم و نخواهیم داشت، لذا میبایست بپذیریم که تنهاییم، بیپناهیم، بیکسیم، و هیچ قدرت ماورائی در بیماری و بیکسی و بیعدالتی و ... به داد و فریاد ما نخواهد رسید و این یعنی خودِ خودِ زندگی ...
اگر این اصل را بپذیریم دیگر #مسئولیتهای خود را بر دوش خدا و خدایان نخواهیم گذاشت، در امور ضروری، به امید یاری خداوند در جبرانِ آن تعلّلی که مختارانه و بولهوسانه از ما سر میزد، تعلّل نخواهیم کرد و سعی خواهیم نمود که مسائل را به صورت معقول برای خود حل و فصل نماییم تا دچار توّهم یاریِ خداوند در صورت کوتاهی خود نشویم و نهایتا به وقت از دستدادن عزیزی یا بر باد رفتن دودمانی یا به فنا رفتن توسط #بیماری لاعلاج و صعبالعلاجی، #پرخاشگری نخواهیم کرد و فغان و آه #ناکامی سر نخواهیم داد که خدایا چرا من؟
👈 باری در این صورت من با این مساله کنار آمدهام که هیچ چرا منی وجود ندارد، من استثناء نیستم من هم همانند یک مورچه یک مگس یا هر موجود دیگری هر آن ممکن است در یک آن از این کرهی خاکی برچیده شوم و هیچ اثری و نامی و حتی یادی هم از این منِ من، باقی نماند.
ابوذر شریعتی
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from سخنرانیها
Telegram
attach 📎
#دمی_با_رضا_بابایی
🔵 یزید در پرانتز
تاریخ عاشورا، بیتردید نمایش زشتکاری و سنگدلی گروهی از مسلمانان علیه گروهی دیگر از اهل اسلام است. بیش از هزار سال است که دربارۀ نامردمیها و ستمگریهای سپاه شام و کوفه گفتهاند و میگویند و هنوز گفتنی است. به قول عطار نیشابوری در خسرونامه:
هر آن خونی که بر روی زمانه است
برفت از چشم و اين خون جاودانه است
با وجود این، همین سپاه سنگدل و بیعاطفه، رفتارهایی نیز داشت که خالی از مُروّت عربی یا نوعی اصولگرایی در جنگ نیست. اشاره به برخی از این رفتارها در داخل پرانتز، خالی از فایده نیست؛ بهویژه از آن رو که قرآن دو بار مسلمانان را به عدالت و انصاف دربارۀ دشمنانشان فراخوانده است (و لایجرمنّکم شنئان قوم علی ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوی). نیز از آن رو که در برخی جنگها و منازعات دیروز و امروزِ مسلمانان با یکدیگر، همین مقدار مروت و آداب انسانی در جنگها مراعات نشده است و گویا اوضاع چنان است که از یزید هم باید درس آموخت!
در زیر به شماری از سفیدیها در کارنامۀ سیاه یزید اشاره میکنم:
۱. سپاه کوفه بهرغم همۀ سختگیری و سنگدلی علیه امام(ع) و خاندان و یارانش، به روی زنان و کودکان و بیماران شمشیر نکشید و حتی ابن زیاد، شفاعت زینب(س) را در حق امام سجاد(ع) پذیرفت و او را نکشت.
۲. اکثر فرماندهان جنگ، هیچگاه به کشتن امام حسین(ع) افتخار نکردند و ابن زیاد و ابن سعد و یزید، خیلی زود پشیمانی را جایگزین افتخار کردند و گناه جنگ را بر گردن دیگری انداختند. حتی وقتی از شمر پرسیدند که چرا حسین(ع) را کشتی، گفت: من سرباز بودم و آیا سرباز را از امر خلیفه گزیری است؟ وقتی کاروان اسیران به شام رسید، پس از دیدار با یزید، ورق برگشت، و یزید پس از چند روز، سخن از پرداخت خسارت به کاروان اسیران گفت و سپس آنان را با موکب شاهانه به کاروانسالاری بشیر(از محبان اهل بیت) روانۀ مدینه کرد. میگویند: فشار افکار و عواطف عمومی موجب شد که یزید در شام تغییر روش بدهد و رفتاری مهربانانه با امام سجاد و اسیران در پیش گیرد و در ماجرای کشتار بیرحمانۀ مردم مدینه(واقعۀ حره)، به امام سجاد(ع) و همۀ نانخواران ایشان امان دهد. آری؛ ممکن است همینگونه باشد. اما مگر ما قدرتهایی را نمیشناسیم که هرگز تسلیم افکار عمومی نمیشوند و سرانجام آن میکنند که دوست دارند؟
۳. سپاه کوفه، هیچ کوششی برای اختفای قبرها نکرد. اکنون ما میدانیم که حسین(ع) و مسلم بن عقیل و حر بن یزید و حبیب بن مظاهر و... در کدام نقطه دفن شدهاند. کوفیان میتوانستند جنازۀ شهدا را در زمینهای دوردست و مخفیانه دفن کنند تا کسی بر سر قبر آنان حاضر نشود؛ اما آنچنان که از ابن زیاد نقل شده است: ما پس از کشتن، مردگان را رها میکنیم تا بازماندگانشان هر جا خواستند دفن کنند.
۴. بهرغم جنگ طولانی معاویه با رومیان و تصمیم یزید برای ادامۀ جنگ با آنان، حکومت اموی امام حسین(ع) را به همراهی با کشور بیگانه و کمک به دشمن متهم نکرد.
۵. یزید به حضرت زینب و زنان هاشمی اجازه داد که در مدینه برای امام حسین(ع) عزاداری کنند و مجلس ترحیم و ختم بگیرند. اما آنگاه که خواست این عزاداریها در مدینه خاتمه یابد، محترمانه از امام سجاد(ع) گلایه کرد که عمۀ شما مدینه را آمادۀ شورش میکند. اسیران کربلا حتی اجازه یافتند که در کاخ ابن زیاد و خانۀ یزید برای شهیدان عاشورا عزاداری کنند.
۶. ابن سعد و ابن زیاد حاضر شدند با اسیران گفتوگو کنند و یزید نیز سخنان زینب و امام سجاد را شنید. در همین گفتوگوها بود که یزید به اشتباه خود پی برد و ابن مرجانه را لعنت کرد.
۷. از یاران امام حسین(ع)، هر کس که از معرکۀ جنگ گریخت، در امان بود و تعقیب نمیشد.
۸. یزید، اگرچه هیچ مخالفی را برنمیتافت و برای حفظ خلافت خویش والی خونخواری همچون ابن زیاد را به کوفه فرستاد تا کاروان امام(ع) را بشدت قلع و قمع کند، اما بر مردم عادی سخت نمیگرفت. بخشش یکسوم مالیاتها در زمان خلافت او رخ داد و جانشینهای او همین شیوه را پی گرفتند.
۹. یزید با وجود اینکه میدانست فرزندش معاویة بن یزید، محبت خاندان پیامبر(ص) را در دل دارد یا دست کم مخالف آنان نیست، مانع خلافت او نشد، بلکه برای او بیعت گرفت.
۱۰. پس از بازگشت امام سجاد(ع) به مدینه، همۀ میراث خاندان پیامبر(ص) که پیشتر در اختیار امام حسین(ع) بود، بدون هیچ مزاحمت و مانعی به تصرف ایشان درآمد.
آنچه در بالا گفتم، اولا بر پایۀ گزارشها و دانستههای مشهور دربارۀ تاریخ عاشورا است؛ وگرنه امور قطعی و مستند در داستان کربلا انگشتشمار است. ثانیا کارنامۀ یزید و بهویژه ابن زیاد چندان سیاه است که این سفیدیها تغییری در رنگ آن نمیدهد؛ اما دریغا که برخی حکومتها و حاکمان همین مقدار را هم دریغ کردهاند.
🆔 @Sayehsokhan
🔵 یزید در پرانتز
تاریخ عاشورا، بیتردید نمایش زشتکاری و سنگدلی گروهی از مسلمانان علیه گروهی دیگر از اهل اسلام است. بیش از هزار سال است که دربارۀ نامردمیها و ستمگریهای سپاه شام و کوفه گفتهاند و میگویند و هنوز گفتنی است. به قول عطار نیشابوری در خسرونامه:
هر آن خونی که بر روی زمانه است
برفت از چشم و اين خون جاودانه است
با وجود این، همین سپاه سنگدل و بیعاطفه، رفتارهایی نیز داشت که خالی از مُروّت عربی یا نوعی اصولگرایی در جنگ نیست. اشاره به برخی از این رفتارها در داخل پرانتز، خالی از فایده نیست؛ بهویژه از آن رو که قرآن دو بار مسلمانان را به عدالت و انصاف دربارۀ دشمنانشان فراخوانده است (و لایجرمنّکم شنئان قوم علی ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوی). نیز از آن رو که در برخی جنگها و منازعات دیروز و امروزِ مسلمانان با یکدیگر، همین مقدار مروت و آداب انسانی در جنگها مراعات نشده است و گویا اوضاع چنان است که از یزید هم باید درس آموخت!
در زیر به شماری از سفیدیها در کارنامۀ سیاه یزید اشاره میکنم:
۱. سپاه کوفه بهرغم همۀ سختگیری و سنگدلی علیه امام(ع) و خاندان و یارانش، به روی زنان و کودکان و بیماران شمشیر نکشید و حتی ابن زیاد، شفاعت زینب(س) را در حق امام سجاد(ع) پذیرفت و او را نکشت.
۲. اکثر فرماندهان جنگ، هیچگاه به کشتن امام حسین(ع) افتخار نکردند و ابن زیاد و ابن سعد و یزید، خیلی زود پشیمانی را جایگزین افتخار کردند و گناه جنگ را بر گردن دیگری انداختند. حتی وقتی از شمر پرسیدند که چرا حسین(ع) را کشتی، گفت: من سرباز بودم و آیا سرباز را از امر خلیفه گزیری است؟ وقتی کاروان اسیران به شام رسید، پس از دیدار با یزید، ورق برگشت، و یزید پس از چند روز، سخن از پرداخت خسارت به کاروان اسیران گفت و سپس آنان را با موکب شاهانه به کاروانسالاری بشیر(از محبان اهل بیت) روانۀ مدینه کرد. میگویند: فشار افکار و عواطف عمومی موجب شد که یزید در شام تغییر روش بدهد و رفتاری مهربانانه با امام سجاد و اسیران در پیش گیرد و در ماجرای کشتار بیرحمانۀ مردم مدینه(واقعۀ حره)، به امام سجاد(ع) و همۀ نانخواران ایشان امان دهد. آری؛ ممکن است همینگونه باشد. اما مگر ما قدرتهایی را نمیشناسیم که هرگز تسلیم افکار عمومی نمیشوند و سرانجام آن میکنند که دوست دارند؟
۳. سپاه کوفه، هیچ کوششی برای اختفای قبرها نکرد. اکنون ما میدانیم که حسین(ع) و مسلم بن عقیل و حر بن یزید و حبیب بن مظاهر و... در کدام نقطه دفن شدهاند. کوفیان میتوانستند جنازۀ شهدا را در زمینهای دوردست و مخفیانه دفن کنند تا کسی بر سر قبر آنان حاضر نشود؛ اما آنچنان که از ابن زیاد نقل شده است: ما پس از کشتن، مردگان را رها میکنیم تا بازماندگانشان هر جا خواستند دفن کنند.
۴. بهرغم جنگ طولانی معاویه با رومیان و تصمیم یزید برای ادامۀ جنگ با آنان، حکومت اموی امام حسین(ع) را به همراهی با کشور بیگانه و کمک به دشمن متهم نکرد.
۵. یزید به حضرت زینب و زنان هاشمی اجازه داد که در مدینه برای امام حسین(ع) عزاداری کنند و مجلس ترحیم و ختم بگیرند. اما آنگاه که خواست این عزاداریها در مدینه خاتمه یابد، محترمانه از امام سجاد(ع) گلایه کرد که عمۀ شما مدینه را آمادۀ شورش میکند. اسیران کربلا حتی اجازه یافتند که در کاخ ابن زیاد و خانۀ یزید برای شهیدان عاشورا عزاداری کنند.
۶. ابن سعد و ابن زیاد حاضر شدند با اسیران گفتوگو کنند و یزید نیز سخنان زینب و امام سجاد را شنید. در همین گفتوگوها بود که یزید به اشتباه خود پی برد و ابن مرجانه را لعنت کرد.
۷. از یاران امام حسین(ع)، هر کس که از معرکۀ جنگ گریخت، در امان بود و تعقیب نمیشد.
۸. یزید، اگرچه هیچ مخالفی را برنمیتافت و برای حفظ خلافت خویش والی خونخواری همچون ابن زیاد را به کوفه فرستاد تا کاروان امام(ع) را بشدت قلع و قمع کند، اما بر مردم عادی سخت نمیگرفت. بخشش یکسوم مالیاتها در زمان خلافت او رخ داد و جانشینهای او همین شیوه را پی گرفتند.
۹. یزید با وجود اینکه میدانست فرزندش معاویة بن یزید، محبت خاندان پیامبر(ص) را در دل دارد یا دست کم مخالف آنان نیست، مانع خلافت او نشد، بلکه برای او بیعت گرفت.
۱۰. پس از بازگشت امام سجاد(ع) به مدینه، همۀ میراث خاندان پیامبر(ص) که پیشتر در اختیار امام حسین(ع) بود، بدون هیچ مزاحمت و مانعی به تصرف ایشان درآمد.
آنچه در بالا گفتم، اولا بر پایۀ گزارشها و دانستههای مشهور دربارۀ تاریخ عاشورا است؛ وگرنه امور قطعی و مستند در داستان کربلا انگشتشمار است. ثانیا کارنامۀ یزید و بهویژه ابن زیاد چندان سیاه است که این سفیدیها تغییری در رنگ آن نمیدهد؛ اما دریغا که برخی حکومتها و حاکمان همین مقدار را هم دریغ کردهاند.
🆔 @Sayehsokhan
فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری حضرت اباعبدالله حسین (ع) بر همراهان گرامی تسلیت باد.
🆔 @Sayehsokhan
🆔 @Sayehsokhan
تنفس آرام و عمیق یکی از بهترین روشهای فعالسازی سیستم توقف تصمیمگیری است. اکنون آن را امتحان میکنیم.
یک دستتان را روی سینهتان بگذارید و دست دیگر را روی شکم. توجه کنید که حین تنفس کدام دستتان تکان میخورد. اگر دستی که روی سینهتان قرار دارد حرکت کند، تنفستان سطحی است؛ زیرا عضلات قفسه سینه سخت کار میکنند.
تنفس عمیق به معنای استفاده از دیافراگم است؛ لایۀ گستردهای از عضله که ریهها را از محوطۀ شکم جدا میکند. اگر هنگام تنفس، دستِ روی شکم حرکت کند، تنفس عمیق است، یعنی میتوان گفت که از دیافراگم نفس میکشید. با منقبض شدن عضلات دیافراگم و پرشدن ریهها به شکم فشار وارد میشود و به سمت جلو حرکت میکند. به همین دلیل به جای دستی که روی سینه است، دستی که روی شکم قرار دارد حرکت میکند.
📚 #برشی_از_کتاب : #رهایی_از_اضافه_وزن
✍️ اثر: #جوزف_سیاروچی و #راس_هریس و #آن_بیلی
👌 ترجمه: #سحر_محمدی
📖 صفحه: 210
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
یک دستتان را روی سینهتان بگذارید و دست دیگر را روی شکم. توجه کنید که حین تنفس کدام دستتان تکان میخورد. اگر دستی که روی سینهتان قرار دارد حرکت کند، تنفستان سطحی است؛ زیرا عضلات قفسه سینه سخت کار میکنند.
تنفس عمیق به معنای استفاده از دیافراگم است؛ لایۀ گستردهای از عضله که ریهها را از محوطۀ شکم جدا میکند. اگر هنگام تنفس، دستِ روی شکم حرکت کند، تنفس عمیق است، یعنی میتوان گفت که از دیافراگم نفس میکشید. با منقبض شدن عضلات دیافراگم و پرشدن ریهها به شکم فشار وارد میشود و به سمت جلو حرکت میکند. به همین دلیل به جای دستی که روی سینه است، دستی که روی شکم قرار دارد حرکت میکند.
📚 #برشی_از_کتاب : #رهایی_از_اضافه_وزن
✍️ اثر: #جوزف_سیاروچی و #راس_هریس و #آن_بیلی
👌 ترجمه: #سحر_محمدی
📖 صفحه: 210
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩
همچون علی(ع) رفتار کنیم!
آیا اگر کسی نظام سیاسی حاکم را قبول ندارد اما عملی در مخالفت انجام نداده و نقض قانون نمیکند، باید از حقوق اجتماعی محروم شود؟
برای جواب این سوال به سراغ سیره علوی در کتاب شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید میرویم؛ جلد ٧، صفحه ٣٨ به نقل از سید حسن قریشی :
"یکی از خوارج قبل از جنگ نهروان وارد مسجد شد و در مقابل امام علیبنابیطالب ع ایستاد وگفت : از تو اطاعت نمیکنم و در نماز تو حاضر نمیشوم و تو را دشمن میدارم. امام فرمود :
با این روش، برخلاف دین عمل میکنی و به خود ضرر رساندهای.
آن مرد با تندی از مسجد خارج شد. یاران امام گفتند که او را بازداریم، میرود و فتنه برپا میسازد. آن حضرت فرمود: تا عمل خلافی از وی صادر نگردد، نمیتوانم آزادی او را محدود سازم. ". همچنین آن بزرگوار به خوارج فرمود :
تا شمشیرهایتان در نیام است، حقوق شما را از بیت المال قطع نمیکنم"؛
تاریخ طبری جلد ۴ صفحه ۵٣
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
🆔 @Sayehsokhan
همچون علی(ع) رفتار کنیم!
آیا اگر کسی نظام سیاسی حاکم را قبول ندارد اما عملی در مخالفت انجام نداده و نقض قانون نمیکند، باید از حقوق اجتماعی محروم شود؟
برای جواب این سوال به سراغ سیره علوی در کتاب شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید میرویم؛ جلد ٧، صفحه ٣٨ به نقل از سید حسن قریشی :
"یکی از خوارج قبل از جنگ نهروان وارد مسجد شد و در مقابل امام علیبنابیطالب ع ایستاد وگفت : از تو اطاعت نمیکنم و در نماز تو حاضر نمیشوم و تو را دشمن میدارم. امام فرمود :
با این روش، برخلاف دین عمل میکنی و به خود ضرر رساندهای.
آن مرد با تندی از مسجد خارج شد. یاران امام گفتند که او را بازداریم، میرود و فتنه برپا میسازد. آن حضرت فرمود: تا عمل خلافی از وی صادر نگردد، نمیتوانم آزادی او را محدود سازم. ". همچنین آن بزرگوار به خوارج فرمود :
تا شمشیرهایتان در نیام است، حقوق شما را از بیت المال قطع نمیکنم"؛
تاریخ طبری جلد ۴ صفحه ۵٣
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صرفا_جهت_اندیشیدن
آزادی یعنی مسؤولیت پذیری.
برای همین، اکثر آدمها از آن وحشت دارند!
#جرج_برنارد_شاو
🆔@Sayehsokhan
آزادی یعنی مسؤولیت پذیری.
برای همین، اکثر آدمها از آن وحشت دارند!
#جرج_برنارد_شاو
🆔@Sayehsokhan
زندگی کردن فقط نفس کشیدن نیست،
زندگی یعنی فعالیت، یعنی به کار بردن اجزا و اعضای بدن و حواس و قوای جسمانی و روحی، بهطوری که احساس کنیم واقعاً زنده هستیم.
آن کسی که بیشتر عمر کرده است آن نیست که سال زیادتری داشته باشد،
بلکه کسی است که طعم زندگی را بیشتر چشیده باشد.
فلانی در صد سالگی زیر خاک رفته است، ولی از روز تولد مرده بوده است.
اگر لااقل دوره جوانی را خوب زندگی کرده بود و آن وقت به گور رفته بود، یقیناً بهتر بود
#امیل
#ژان_ژاک_روسو
🆔@Sayehsokhan
زندگی یعنی فعالیت، یعنی به کار بردن اجزا و اعضای بدن و حواس و قوای جسمانی و روحی، بهطوری که احساس کنیم واقعاً زنده هستیم.
آن کسی که بیشتر عمر کرده است آن نیست که سال زیادتری داشته باشد،
بلکه کسی است که طعم زندگی را بیشتر چشیده باشد.
فلانی در صد سالگی زیر خاک رفته است، ولی از روز تولد مرده بوده است.
اگر لااقل دوره جوانی را خوب زندگی کرده بود و آن وقت به گور رفته بود، یقیناً بهتر بود
#امیل
#ژان_ژاک_روسو
🆔@Sayehsokhan
✔️ #کتاب: #سیلی_واقعیت
✍اثر: #دکتر_راس_هریس
👌ترجمه: #دکتر_علی_صاحبی و #دکتر_مهدی_اسکندری
📇انتشارات: #سایه_سخن
✍ چاپ: #پانزدهم
🆔@SayehSokhan👇👇👇
✍اثر: #دکتر_راس_هریس
👌ترجمه: #دکتر_علی_صاحبی و #دکتر_مهدی_اسکندری
📇انتشارات: #سایه_سخن
✍ چاپ: #پانزدهم
🆔@SayehSokhan👇👇👇
✍️ دکتر راس هريس
🖊 سيلی واقعيت
سیلی واقعیت درباره وقتی است که زندگی با سیلی بهصورت آدم میزند، او را به کناری پرت میکند و زندگیاش را بالا و پایین میکند. با این حساب سیلی واقعیت کتابی مفید برای هرکسی است که در زندگیاش حادثه تنشزای بزرگی اتفاق افتاده. این کتاب بهطور اختصاصی درباره سوگ و فقدان است. درباره نحوه مقابله با مرگ محبوب، ورشکستگی، طلاق، بیماری صعبالعلاج، تصادف جدی، معلولیت و حوادثی نظیر اینها. چگونه با این اتفاقات کنار میآیید؟
برای مقابله موفق چهاراصل اساسی را باید رعایت کرد.
🖍 اصل اول:
با خودتان به مهربانی رفتار کنید. آیا میتوانم با خودم مهربان باشم؟ حفره بسیار بزرگی بین آنچه میخواهم و آنچه دارم وجود دارد؛ و درد بسیار زیادی میکشم. با این اوصاف میتوانم با خودم مهربان باشم؟ بسیاری از ما نمیدانیم چطور این کار را بکنیم؛ به دارو یا الکل یا غذا پناه میبریم یا به خودمان زخم میزنیم یا از زندگی کنار میکشیم. واضح است که این راه مهربانی با خود نیست. پس بایستی شیوههای سادهای وجود داشته باشد که از طریق آنها سپری براي مقابله پيدا كرد.
🖍اصل دوم:
لنگر بیندازید. همه این هیجانات و احساسات دردناک یک طوفان هیجانی به راه میاندازند. من اگر در میانه طوفان به دریانوردی خود ادامه بدهم کاری از دستم برنخواهد آمد و پس چطور میتوانم لنگر بیندازم؟ من از توجه آگاهی استفاده میکنم تا در لحظه اکنون جای بگیرم و به افکار و احساسات دردناکم اجازه بدهم تا بدون آنکه مرا بدزدند از ذهنم آمدوشد بکنند.
🖍اصل سوم:
ارزشهای زندگیتان را بشناسید. من برای چه میخواهم به زندگی ادامه بدهم؟ من در مواجهه با این چالش، در مواجهه با این فقدان، در مواجهه با این بحران میخواهم چگونه باشم؟ من ناچار از نامیدی نیستم. همچنان میتوانم به خاطر چیزی به زندگی ادامه بدهم. حتی در میان این طوفان بلا، حتی در غم از دست دادن محبوبم هنوز میتوانم دلیلی برای روی پا ایستادن و ادامه دادن پیدا کنم. من میتوانم دست از زندگی بکشم یا دلیلی پیدا کنم که به زندگیام معنا ببخشد. پی این اصل به ارزشهای زندگی و اقدام متعهدانه میپردازد.
🖍اصل چهارم:
یافتن گنج است. حتی در زمان رنج و درد چیزهایی وجود دارد که آنها را گرامی بداریم و قدردانشان باشیم. مثلاً وقتی سالگرد مرگ محبوب خود را می.گیریم درد بسیاری میکشیم اما در همان حال افرادی وجود دارند که با ما به مهربانی و با عشق رفتار میکنند. آیا نمیتوانیم قدردان این لحظات باشیم؟
این اصل چهارم تنها وقتی قابلاجرا است که به سه اصل قبلی عمل کرده باشیم. خطرناک است که افراد در وهله اول به دنبال یافتن گنج باشند. اینطور افراد میگویند: خوب از پشت هر ابری نور خورشید را میتوان دید یا هر آنچه مرا نکشد قویترم میسازد؛ اما اگر این جملات اولین حرفهایی باشد که به فردی دردمند میزنید آنها اینطور فکر میکنند که شما اصلاً نمیفهمید چه بر سر آنها میگذرد. من در این کتاب درباره فرزند خودم زیاد حرف میزنم؛ اینکه چطور مبتلا به اوتیسم تشخیص داده شد و این اتفاق چقدر دردناک بود. وقتی این اتفاق افتاد یکی از دوستان بسیار نزدیکم به من گفت: خدا کودکان خاص را به والدین خاص میدهد. من از این حرف خیلی عصبانی شدم! چرا؟ چون او اصلاً به من گوش نمیکرد. او درد مرا تائید نمیکرد. در این حرف هیچ حسی از شفقت و مهربانی وجود نداشت. یک حرف کلیشهای بود. این فرد از روی بدخواهی آن حرف را به من نزد. او میخواست حال من بهتر بشود؛ اما چون این حرف اولین چیزی بود که به من زدند حس کردم که انگار او حال مرا اصلاً نمیفهمد. پس یافتن گنج آخرین اقدام است. ما نباید تظاهر کنیم که درد و رنجی وجود ندارد.
📗 كتاب: سيلی واقعيت
.
🆔 @Sayehsokhan
🖊 سيلی واقعيت
سیلی واقعیت درباره وقتی است که زندگی با سیلی بهصورت آدم میزند، او را به کناری پرت میکند و زندگیاش را بالا و پایین میکند. با این حساب سیلی واقعیت کتابی مفید برای هرکسی است که در زندگیاش حادثه تنشزای بزرگی اتفاق افتاده. این کتاب بهطور اختصاصی درباره سوگ و فقدان است. درباره نحوه مقابله با مرگ محبوب، ورشکستگی، طلاق، بیماری صعبالعلاج، تصادف جدی، معلولیت و حوادثی نظیر اینها. چگونه با این اتفاقات کنار میآیید؟
برای مقابله موفق چهاراصل اساسی را باید رعایت کرد.
🖍 اصل اول:
با خودتان به مهربانی رفتار کنید. آیا میتوانم با خودم مهربان باشم؟ حفره بسیار بزرگی بین آنچه میخواهم و آنچه دارم وجود دارد؛ و درد بسیار زیادی میکشم. با این اوصاف میتوانم با خودم مهربان باشم؟ بسیاری از ما نمیدانیم چطور این کار را بکنیم؛ به دارو یا الکل یا غذا پناه میبریم یا به خودمان زخم میزنیم یا از زندگی کنار میکشیم. واضح است که این راه مهربانی با خود نیست. پس بایستی شیوههای سادهای وجود داشته باشد که از طریق آنها سپری براي مقابله پيدا كرد.
🖍اصل دوم:
لنگر بیندازید. همه این هیجانات و احساسات دردناک یک طوفان هیجانی به راه میاندازند. من اگر در میانه طوفان به دریانوردی خود ادامه بدهم کاری از دستم برنخواهد آمد و پس چطور میتوانم لنگر بیندازم؟ من از توجه آگاهی استفاده میکنم تا در لحظه اکنون جای بگیرم و به افکار و احساسات دردناکم اجازه بدهم تا بدون آنکه مرا بدزدند از ذهنم آمدوشد بکنند.
🖍اصل سوم:
ارزشهای زندگیتان را بشناسید. من برای چه میخواهم به زندگی ادامه بدهم؟ من در مواجهه با این چالش، در مواجهه با این فقدان، در مواجهه با این بحران میخواهم چگونه باشم؟ من ناچار از نامیدی نیستم. همچنان میتوانم به خاطر چیزی به زندگی ادامه بدهم. حتی در میان این طوفان بلا، حتی در غم از دست دادن محبوبم هنوز میتوانم دلیلی برای روی پا ایستادن و ادامه دادن پیدا کنم. من میتوانم دست از زندگی بکشم یا دلیلی پیدا کنم که به زندگیام معنا ببخشد. پی این اصل به ارزشهای زندگی و اقدام متعهدانه میپردازد.
🖍اصل چهارم:
یافتن گنج است. حتی در زمان رنج و درد چیزهایی وجود دارد که آنها را گرامی بداریم و قدردانشان باشیم. مثلاً وقتی سالگرد مرگ محبوب خود را می.گیریم درد بسیاری میکشیم اما در همان حال افرادی وجود دارند که با ما به مهربانی و با عشق رفتار میکنند. آیا نمیتوانیم قدردان این لحظات باشیم؟
این اصل چهارم تنها وقتی قابلاجرا است که به سه اصل قبلی عمل کرده باشیم. خطرناک است که افراد در وهله اول به دنبال یافتن گنج باشند. اینطور افراد میگویند: خوب از پشت هر ابری نور خورشید را میتوان دید یا هر آنچه مرا نکشد قویترم میسازد؛ اما اگر این جملات اولین حرفهایی باشد که به فردی دردمند میزنید آنها اینطور فکر میکنند که شما اصلاً نمیفهمید چه بر سر آنها میگذرد. من در این کتاب درباره فرزند خودم زیاد حرف میزنم؛ اینکه چطور مبتلا به اوتیسم تشخیص داده شد و این اتفاق چقدر دردناک بود. وقتی این اتفاق افتاد یکی از دوستان بسیار نزدیکم به من گفت: خدا کودکان خاص را به والدین خاص میدهد. من از این حرف خیلی عصبانی شدم! چرا؟ چون او اصلاً به من گوش نمیکرد. او درد مرا تائید نمیکرد. در این حرف هیچ حسی از شفقت و مهربانی وجود نداشت. یک حرف کلیشهای بود. این فرد از روی بدخواهی آن حرف را به من نزد. او میخواست حال من بهتر بشود؛ اما چون این حرف اولین چیزی بود که به من زدند حس کردم که انگار او حال مرا اصلاً نمیفهمد. پس یافتن گنج آخرین اقدام است. ما نباید تظاهر کنیم که درد و رنجی وجود ندارد.
📗 كتاب: سيلی واقعيت
.
🆔 @Sayehsokhan