«راهبری زمانبندی متناسب و مفید کارها را میطلبد» تا از این طریق به موفقیت تیم کمک کند. رهبری برای کمک به موفقیت تیم به زمانبندی متناسب و مفید در مداخلات خود نیازمند است. تیمها در آغاز زندگی خود، زمانی که کارشان به نقطهای در میانه میرسد، وقتی در کارشان به یک وقفۀ طبیعی برمیخوردند یا هنگامی که محصولی تولیدشده یا پروژهای به پایان رسیده است، بیشترین رغبت را به مداخلات رهبری از خود نشان میدهند. هنگامی که تیم کارش را آغاز میکند یا به شدت درگیر فرایند کاری خود میشود، بههیچوجه زمان مناسبی برای مداخلات رهبری نیست، زیرا این کار اثربخشی گروه را مختل میسازد.
📚 #برشی_از_کتاب : #کار_تیمی_اثربخش
📘#نام_اصلی: #Practical_lessons_from_organizational_research
✍️ اثر: #مایکل_وست
👌 ترجمه: #فهیمه_حبشی_زاده
📖 صفحه: 104
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
📚 #برشی_از_کتاب : #کار_تیمی_اثربخش
📘#نام_اصلی: #Practical_lessons_from_organizational_research
✍️ اثر: #مایکل_وست
👌 ترجمه: #فهیمه_حبشی_زاده
📖 صفحه: 104
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
خورشید / فرشاد جمالی
@katibehchannel
▪️خورشید
▪️فرشاد جمالی
شاعر: اقبال لاهوری
آهنگساز: تهمورس پورناظری
خورشـید به دامانم
انجُم به گریـبانم
در من نگری هیچم
در خود نگری جانم
در دشــت و بیابانم
در کاخ و شـبسـتانم
من دردم و درمانم
من عیشِ فراوانم
🆔 @Sayehsokhan
▪️خورشید
▪️فرشاد جمالی
شاعر: اقبال لاهوری
آهنگساز: تهمورس پورناظری
خورشـید به دامانم
انجُم به گریـبانم
در من نگری هیچم
در خود نگری جانم
در دشــت و بیابانم
در کاخ و شـبسـتانم
من دردم و درمانم
من عیشِ فراوانم
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from مصطفی ملکیان MalekianMedia
📣 #اطلاعیه
باشگاه اندیشه برگزار میکند:
❇️ گفتوگو دربارهی «علم دینی»
با محوریتِ کتابِ «هویتِ علم دینی: نگاهی معرفتشناختی به نسبت دین با علوم انسانی»
با حضورِ
استاد مصطفی ملکیان
دکتر خسرو باقری (نویسنده کتاب)
زمان: سهشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۱۸
مکان: خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، باشگاه اندیشه
🔹 حضور برای عموم آزاد و رایگان است.
@MalekianMedia
@bashgahandishe
باشگاه اندیشه برگزار میکند:
❇️ گفتوگو دربارهی «علم دینی»
با محوریتِ کتابِ «هویتِ علم دینی: نگاهی معرفتشناختی به نسبت دین با علوم انسانی»
با حضورِ
استاد مصطفی ملکیان
دکتر خسرو باقری (نویسنده کتاب)
زمان: سهشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۱، ساعت ۱۸
مکان: خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه نایبی، پلاک ۲۳، باشگاه اندیشه
🔹 حضور برای عموم آزاد و رایگان است.
@MalekianMedia
@bashgahandishe
🔊 فایل صوتی
پنجمین درسگفتارهایی دربارۀ شمس تبریزی
با عنوان «نکتههایی در شناخت شمس تبریزی و مقالات او»
(جلسه اول)
سخنران: دکتر مهدی سالارینسب
چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
پنجمین درسگفتارهایی دربارۀ شمس تبریزی
با عنوان «نکتههایی در شناخت شمس تبریزی و مقالات او»
(جلسه اول)
سخنران: دکتر مهدی سالارینسب
چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
Forwarded from سخنرانیها
🔊 فایل صوتی
پنجمین درسگفتارهایی دربارۀ شمس تبریزی
با عنوان «نکتههایی در شناخت شمس تبریزی و مقالات او»
(جلسه اول)
سخنران: دکتر مهدی سالارینسب
چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
پنجمین درسگفتارهایی دربارۀ شمس تبریزی
با عنوان «نکتههایی در شناخت شمس تبریزی و مقالات او»
(جلسه اول)
سخنران: دکتر مهدی سالارینسب
چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۹۸
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صرفا_جهت_اندیشیدن
هیچ یک از شرایطی که در زندگی با آن روبرو میشوید تصادفی نیست.
هر موقعیت با هدفِ سوق دادنِ شما به سطح بالاتری از آگاهی ایجاد میشود
و کارِ شما فقط این است که حقیقت را دریابید و سهمی را که هر رویداد میتواند در زندگیتان داشته باشد، کشف کنید.
#دبی_فورد
#نیمه_تاریک_وجود
🆔@Sayehsokhan
هیچ یک از شرایطی که در زندگی با آن روبرو میشوید تصادفی نیست.
هر موقعیت با هدفِ سوق دادنِ شما به سطح بالاتری از آگاهی ایجاد میشود
و کارِ شما فقط این است که حقیقت را دریابید و سهمی را که هر رویداد میتواند در زندگیتان داشته باشد، کشف کنید.
#دبی_فورد
#نیمه_تاریک_وجود
🆔@Sayehsokhan
عید کمال دین
سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیرالمومنین علیهالسلام
بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد!
#عید_غدیرخم
#عید_ولایت
🆔@Sayehsokhan
سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصایت و ولایت امیرالمومنین علیهالسلام
بر شیعیان و پیروان ولایت خجسته باد!
#عید_غدیرخم
#عید_ولایت
🆔@Sayehsokhan
هر چه گفتم جملگی از عشق خاست
جز حديث عشق گفتن دل نخواست
حشمت اين عشق از فرزانگی ست
عشقِ بی فرزانگی ديوانگی ست
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
جز حديث عشق گفتن دل نخواست
حشمت اين عشق از فرزانگی ست
عشقِ بی فرزانگی ديوانگی ست
#هوشنگ_ابتهاج
🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩
خرچنگ قورباغه
سالهای اولی بود که وکالت میکردم. زنی برای مشاوره به من مراجعه کرد؛ میانسال بود و موقر. گفت که به همراه دخترش بیش از ده سالی است که در آمریکا زندگی میکند و حالا برای انجام بعضی کارهای اداری به ایران بازگشته است. گفت که دخترش هفده سال دارد و با او نیامده است. نوشتهای عادی از او داشت که دفتر حفظ منافع ایران در واشنگتن امضا ذیل آن را تایید کرده بود. نوشته خیلی بد خط بود؛ تقریبا به شکلی که ما آن را خرچنگ قورباغه میگوییم. به مادر گفتم که چون هجده سال ندارد، پدرش به ولایت از او میتواند اقدام کند. به تلخی و آرام گفت که فرزندش پدر را سالها پیش از دست داده است. باز با فضولی سوال کردم که چرا نگذاشته دخترش زبان و کتابت فارسی را بیشتر بیاموزد و آنگاه مهاجرت کنند. زن نفس عمیقی کشید و بیآن که به من نگاه کند گفت:
"شوهرم خلبان بود. همین یک بچه را داشتیم. منزل ما در خانههای سازمانی پایگاه هوایی بود. جنگ شد. چند سال گذشت. همیشه ماموریتهای جنگی شوهرم برای من و دخترم اضطرابآور بود. مجید؛ شوهرم را میگویم، خلبان ماهری بود؛ مدال هم گرفته بود. عادت داشت هر وقت که از ماموریت برمیگشت به برج مخابرات اعلام میکرد تا من و دخترم را خبر کنند. میرفتیم روی تراس خانه که مشرف به باند پرواز بود. هواپیما مینشست و مجید بیرون میآمد و چون میدانست که ما او را میبینیم، برایمان دست تکان میداد. دخترم جست و خیز میکرد و تا در آغوش پدر نمیرفت آرام نمیگرفت. سال ۶۶ مجید یک ماموریت مهم داشت. گفت برآیم دعا کن، کار سختی دارم. بعدا فهمیدم که ماموریت او بمباران پالایشگاه بغداد بوده است. آن روز از برج مخابرات تماس گرفتند. پشت خط افسری با صدایی لرزان گفت که هواپیمای مجید تا چند دقیقه دیگر در باند مینشیند. با دخترم دویدیم روی تراس. دل توی دلم نبود. هواپیما در آسمان ظاهر شد. دخترم شروع کرد به بالا و پایین پریدن. خوشحال شدم. وقتی با دقت نگاه کردم دیدم که از هواپیما دود بلند میشود. دخترم هم دید و ساکت شد. شروع کردم به دعا خواندن. آیت الکرسی میخواندم. دخترم که حال مرا دید شروع کرد به گریهکردن. هواپیما نزدیک باند شده بود. خلبانی از آن با چتر بیرون پرید. مجید بود؟چند ثانیه بعد هواپیما در پیش چشمان من و دخترم با دماغه به باند برخورد کرد و منفجر شد. هواپیما در آتش سوخت. دخترم را در آغوش گرفتم و مثل دیوانهها به سمت باند دویدم. آیا مجید بود که سالم با چتر فرود آمده بود؟ آیا مجید در آتش سوخته بود؟ تیمی امنیتی پایگاه در چند متری هواپیما جلویم را گرفتند. ضجه میزدم، دخترم هم جیغ میکشید. سروان محمدی که از دوستان نزدیک مجید بود جلو آمد. مرا که دید شروع کرد به گریهکردن و مرتب بر پیشانی و سر خود میکوبید. فهمیدم که فرد سالم کمک خلبان بوده و شوهرم در سقوط هواپیما شهید شده است. مجید در مقابل اصرار کمک خلبان برای بیرون پریدن مقاومت کرده بود. میخواسته هواپیما را سالم به زمین بنشاند. همیشه کله شقی میکرد. میگفت این هواپیما ها خیلی ارزشمند است نباید راحت آنها را از دست داد. دخترم شوکه شده بود. پدرش پیش چشمش از میان رفته بود. دیگر حرف نمیزد. پزشکان گفتند که به مرور اثر شوک از بین میرود، اما نرفت. دخترم لال شده بود. خیلی ناراحت بودم. مجید تنهایم گذارده بود و تنها فرزندم در سکوت خود فرورفته بود. گفتند که از پایگاه خارج شویم تا روحیه دخترم عوض شود. ارتش خانهای سازمانی به ما داد؛ رفتیم آنجا. دخترم بهتر شد، اما نه کامل. برادرم آمریکا زندگی میکرد، گفت بیا اینجا؛ هم برای ادامه معالجات و هم زندگی. گفتم مدتی میروم و برمیگردم. رفتم و سرنوشت جور دیگری برآیم رقم خورد. دخترم بهتر شد اما هنوز در تکلم مشکل دارد. ماندیم، او درسش را میخواند و با آن که سعی میکنم که فقط با او فارسی حرف بزنم، اما فارسی را بد حرف میزند و مینویسد. برای کارهای حقوقی میراث مادرم آمدهام. ایران که میآیم زنده میشوم، چون مجید اینجاست، قلب دوم من در اینجا به خاک سپرده شده است. سال آینده دخترم را هم میآورم تا دختر و پدر بازهم همدیگر را ببینند. شاید هم ماندیم، خدا را چه دیدید، من به بازی سرنوشت معتقدم ".
زن رفت و کپی دستخط دخترش روی میز من جا ماند. گاهی که خسته میشوم به آن نگاه میکنم. در پشت آن خط خرچنگ و قورباغهای، خلبان جوانی را میبینم که از هواپیما پیاده شده و دختر کوچکی با شادی به سمت او میدود. دختر و پدر در هم فرو میروند؛ یکی میشوند!
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
🆔 @Sayehsokhan
خرچنگ قورباغه
سالهای اولی بود که وکالت میکردم. زنی برای مشاوره به من مراجعه کرد؛ میانسال بود و موقر. گفت که به همراه دخترش بیش از ده سالی است که در آمریکا زندگی میکند و حالا برای انجام بعضی کارهای اداری به ایران بازگشته است. گفت که دخترش هفده سال دارد و با او نیامده است. نوشتهای عادی از او داشت که دفتر حفظ منافع ایران در واشنگتن امضا ذیل آن را تایید کرده بود. نوشته خیلی بد خط بود؛ تقریبا به شکلی که ما آن را خرچنگ قورباغه میگوییم. به مادر گفتم که چون هجده سال ندارد، پدرش به ولایت از او میتواند اقدام کند. به تلخی و آرام گفت که فرزندش پدر را سالها پیش از دست داده است. باز با فضولی سوال کردم که چرا نگذاشته دخترش زبان و کتابت فارسی را بیشتر بیاموزد و آنگاه مهاجرت کنند. زن نفس عمیقی کشید و بیآن که به من نگاه کند گفت:
"شوهرم خلبان بود. همین یک بچه را داشتیم. منزل ما در خانههای سازمانی پایگاه هوایی بود. جنگ شد. چند سال گذشت. همیشه ماموریتهای جنگی شوهرم برای من و دخترم اضطرابآور بود. مجید؛ شوهرم را میگویم، خلبان ماهری بود؛ مدال هم گرفته بود. عادت داشت هر وقت که از ماموریت برمیگشت به برج مخابرات اعلام میکرد تا من و دخترم را خبر کنند. میرفتیم روی تراس خانه که مشرف به باند پرواز بود. هواپیما مینشست و مجید بیرون میآمد و چون میدانست که ما او را میبینیم، برایمان دست تکان میداد. دخترم جست و خیز میکرد و تا در آغوش پدر نمیرفت آرام نمیگرفت. سال ۶۶ مجید یک ماموریت مهم داشت. گفت برآیم دعا کن، کار سختی دارم. بعدا فهمیدم که ماموریت او بمباران پالایشگاه بغداد بوده است. آن روز از برج مخابرات تماس گرفتند. پشت خط افسری با صدایی لرزان گفت که هواپیمای مجید تا چند دقیقه دیگر در باند مینشیند. با دخترم دویدیم روی تراس. دل توی دلم نبود. هواپیما در آسمان ظاهر شد. دخترم شروع کرد به بالا و پایین پریدن. خوشحال شدم. وقتی با دقت نگاه کردم دیدم که از هواپیما دود بلند میشود. دخترم هم دید و ساکت شد. شروع کردم به دعا خواندن. آیت الکرسی میخواندم. دخترم که حال مرا دید شروع کرد به گریهکردن. هواپیما نزدیک باند شده بود. خلبانی از آن با چتر بیرون پرید. مجید بود؟چند ثانیه بعد هواپیما در پیش چشمان من و دخترم با دماغه به باند برخورد کرد و منفجر شد. هواپیما در آتش سوخت. دخترم را در آغوش گرفتم و مثل دیوانهها به سمت باند دویدم. آیا مجید بود که سالم با چتر فرود آمده بود؟ آیا مجید در آتش سوخته بود؟ تیمی امنیتی پایگاه در چند متری هواپیما جلویم را گرفتند. ضجه میزدم، دخترم هم جیغ میکشید. سروان محمدی که از دوستان نزدیک مجید بود جلو آمد. مرا که دید شروع کرد به گریهکردن و مرتب بر پیشانی و سر خود میکوبید. فهمیدم که فرد سالم کمک خلبان بوده و شوهرم در سقوط هواپیما شهید شده است. مجید در مقابل اصرار کمک خلبان برای بیرون پریدن مقاومت کرده بود. میخواسته هواپیما را سالم به زمین بنشاند. همیشه کله شقی میکرد. میگفت این هواپیما ها خیلی ارزشمند است نباید راحت آنها را از دست داد. دخترم شوکه شده بود. پدرش پیش چشمش از میان رفته بود. دیگر حرف نمیزد. پزشکان گفتند که به مرور اثر شوک از بین میرود، اما نرفت. دخترم لال شده بود. خیلی ناراحت بودم. مجید تنهایم گذارده بود و تنها فرزندم در سکوت خود فرورفته بود. گفتند که از پایگاه خارج شویم تا روحیه دخترم عوض شود. ارتش خانهای سازمانی به ما داد؛ رفتیم آنجا. دخترم بهتر شد، اما نه کامل. برادرم آمریکا زندگی میکرد، گفت بیا اینجا؛ هم برای ادامه معالجات و هم زندگی. گفتم مدتی میروم و برمیگردم. رفتم و سرنوشت جور دیگری برآیم رقم خورد. دخترم بهتر شد اما هنوز در تکلم مشکل دارد. ماندیم، او درسش را میخواند و با آن که سعی میکنم که فقط با او فارسی حرف بزنم، اما فارسی را بد حرف میزند و مینویسد. برای کارهای حقوقی میراث مادرم آمدهام. ایران که میآیم زنده میشوم، چون مجید اینجاست، قلب دوم من در اینجا به خاک سپرده شده است. سال آینده دخترم را هم میآورم تا دختر و پدر بازهم همدیگر را ببینند. شاید هم ماندیم، خدا را چه دیدید، من به بازی سرنوشت معتقدم ".
زن رفت و کپی دستخط دخترش روی میز من جا ماند. گاهی که خسته میشوم به آن نگاه میکنم. در پشت آن خط خرچنگ و قورباغهای، خلبان جوانی را میبینم که از هواپیما پیاده شده و دختر کوچکی با شادی به سمت او میدود. دختر و پدر در هم فرو میروند؛ یکی میشوند!
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
🆔 @Sayehsokhan
رژیم دائمی سپاسگزاری یکی از بهترین راههای شناختهشدۀ درمان ذهن انتقادگراست. در اینجا چگونگی تأثیرگذاری این رژیم را نشان دادهایم:
یک هفته هرروز حواستان باشد که از افراد مهم زندگیتان مثل همسر، خانواده، دوستان و همکاران چقدر انتقاد میکنید. هر روز حداقل پنج موقعیت را پیدا و آنها را در دفترچۀ هیجانی خود یادداشت کنید.
وقتی فهمیدید که در چه موقعیتهایی انتقاد میکنید و در آن موقعیت چه احساساتی دارید، راهی بیابید که انتقاد را با تحسین و قدردانی جبران کنید. شاید برای این کار مقاومت کنید، به خصوص وقتی احساس میکنید انتقادتان به حق است؛ اما سعی کنید این مقاومت را نادیده بگیرید، اشتباهاتی را که در او دیدهاید، کنار بگذارید و دلایلی برای ارزشمندبودنش پیدا کنید.
...
📚 #کتاب : #بهبود_رابطه
✍️ اثر: #جان_گاتمن و #جان_دکلیر
👌 ترجمه: #دکتر_رباب_حامدی
📖 صفحه: 171
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
یک هفته هرروز حواستان باشد که از افراد مهم زندگیتان مثل همسر، خانواده، دوستان و همکاران چقدر انتقاد میکنید. هر روز حداقل پنج موقعیت را پیدا و آنها را در دفترچۀ هیجانی خود یادداشت کنید.
وقتی فهمیدید که در چه موقعیتهایی انتقاد میکنید و در آن موقعیت چه احساساتی دارید، راهی بیابید که انتقاد را با تحسین و قدردانی جبران کنید. شاید برای این کار مقاومت کنید، به خصوص وقتی احساس میکنید انتقادتان به حق است؛ اما سعی کنید این مقاومت را نادیده بگیرید، اشتباهاتی را که در او دیدهاید، کنار بگذارید و دلایلی برای ارزشمندبودنش پیدا کنید.
...
📚 #کتاب : #بهبود_رابطه
✍️ اثر: #جان_گاتمن و #جان_دکلیر
👌 ترجمه: #دکتر_رباب_حامدی
📖 صفحه: 171
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
@hoshang_ebtehhaj
گریه بی بهانه - سراج
ای عشق همه بهانه از توست
من خامُشم این ترانه از توست
من اندُه خویش را ندانم
این گریه بی بهانه از توست
هوشنگ ابتهاج
حسامالدین سراج
🆔 @Sayehsokhan
من خامُشم این ترانه از توست
من اندُه خویش را ندانم
این گریه بی بهانه از توست
هوشنگ ابتهاج
حسامالدین سراج
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترسناکترین قبرستان دنیا
قبرستانی در اندونزی وجود دارد که روی قبر بجای سنگ یا خاک شیشه میگذارند.
🔹درون این قبرها را میتوان مشاهده کرد، افراد میتوانند جنازهای را که در حال پوسیدهشدن است را ببینند.این قبرستان یکی از ترسناکترین قبرستانهای جهان شمرده میشود که هرکسی طاقت حضور در آن را ندارد.
🆔 @Sayehsokhan
قبرستانی در اندونزی وجود دارد که روی قبر بجای سنگ یا خاک شیشه میگذارند.
🔹درون این قبرها را میتوان مشاهده کرد، افراد میتوانند جنازهای را که در حال پوسیدهشدن است را ببینند.این قبرستان یکی از ترسناکترین قبرستانهای جهان شمرده میشود که هرکسی طاقت حضور در آن را ندارد.
🆔 @Sayehsokhan
🔊فایل صوتی
ششمین درسگفتار شمس تبریزی
با عنوان «نکتههایی در شناخت شمس تبریزی و مقالات او»
(جلسه دوم)
سخنران: دکتر مهدی سالارینسب
چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸
.
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
ششمین درسگفتار شمس تبریزی
با عنوان «نکتههایی در شناخت شمس تبریزی و مقالات او»
(جلسه دوم)
سخنران: دکتر مهدی سالارینسب
چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸
.
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
Forwarded from سخنرانیها
🔊فایل صوتی
ششمین درسگفتار شمس تبریزی
با عنوان «نکتههایی در شناخت شمس تبریزی و مقالات او»
(جلسه دوم)
سخنران: دکتر مهدی سالارینسب
چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
ششمین درسگفتار شمس تبریزی
با عنوان «نکتههایی در شناخت شمس تبریزی و مقالات او»
(جلسه دوم)
سخنران: دکتر مهدی سالارینسب
چهارشنبه ۸ آبان ۱۳۹۸
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM