This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا
بجز خودت به دیگری واگذارمان نکن
تویی پروردگار ما
پس قرار ده بی نیازی در نفسمان
یقین در دلمان
روشنی در دیده مان
بصیرت در قلبمان...
صبحتون مملو از عطر خدا
آدینه حوبی براتون آرزومندیم!
🆔 @Sayehsokhan
بجز خودت به دیگری واگذارمان نکن
تویی پروردگار ما
پس قرار ده بی نیازی در نفسمان
یقین در دلمان
روشنی در دیده مان
بصیرت در قلبمان...
صبحتون مملو از عطر خدا
آدینه حوبی براتون آرزومندیم!
🆔 @Sayehsokhan
#صرفا_برای_اندیشیدن
_«چه مدتی است که در جبهه خدمت می کنی؟»
_«شش ماه و هفت روز»
_«بهت یک نصیحت میکنم؛ شایدم یک وصیت!»
_«آن چیست؟»
_«روز شماری مکن. حتی اگر فکر میکنی در مهلکه افتادهای روز شماری مکن! حالا هم لحظه شماری مکن! شب نمیتواند تمام نشود. طبیعت شب آن است که برود رو به صبح. نمیتواند یک جا بماند. مجبور است بگذرد. اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظهها کنی، خودت گذر لحظهها را سنگین و سنگینتر میکنی؛ بگذار شب هم راه خودش را برود.»
#طریق_بسمل_شدن
#محمود_دولت_آبادی
🆔 @Sayehsokhan
_«چه مدتی است که در جبهه خدمت می کنی؟»
_«شش ماه و هفت روز»
_«بهت یک نصیحت میکنم؛ شایدم یک وصیت!»
_«آن چیست؟»
_«روز شماری مکن. حتی اگر فکر میکنی در مهلکه افتادهای روز شماری مکن! حالا هم لحظه شماری مکن! شب نمیتواند تمام نشود. طبیعت شب آن است که برود رو به صبح. نمیتواند یک جا بماند. مجبور است بگذرد. اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظهها کنی، خودت گذر لحظهها را سنگین و سنگینتر میکنی؛ بگذار شب هم راه خودش را برود.»
#طریق_بسمل_شدن
#محمود_دولت_آبادی
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کتاب بخوانیم!
کتاب خوب بخوانیم!
کتاب خوب را چند بار بخوانیم!
کتاب خوب را چند بار بخوانیم و با آن زندگی کنیم!
🆔 @Sayehsokhan
کتاب خوب بخوانیم!
کتاب خوب را چند بار بخوانیم!
کتاب خوب را چند بار بخوانیم و با آن زندگی کنیم!
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from گروه فرهنگی گرزمان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرودهای میهنی و مردمی مان را گوش کنیم و به فرزندانمان بیاموزیم تا غرور ملی شان بارور شود و برای ساختن وطن تلاش کنند .
📚کتاب "چکامه های سرزمین سرود"
( برگزیده سرودهای میهنی ومردمی ایران )
نگارش و گردآوری : زهرامظفری ، پیمان پورشکیبائی و رضا جدیدی
نشر رهی
گوینده ویدئو : بانو مریم نظامی نژاد
جهت تهیه این کتاب درتلگرام ، اینستا یا سایت گرزمان با ما در تماس باشید .
#چکامههای_سرزمین_سرود
#سرودهای_میهنی_و_مردمی
#گروه_فرهنگی_گرزمان
#گرزمان
@garozman
site: garozman.com
Instagram: https://instagram.com/garozman1398
📚کتاب "چکامه های سرزمین سرود"
( برگزیده سرودهای میهنی ومردمی ایران )
نگارش و گردآوری : زهرامظفری ، پیمان پورشکیبائی و رضا جدیدی
نشر رهی
گوینده ویدئو : بانو مریم نظامی نژاد
جهت تهیه این کتاب درتلگرام ، اینستا یا سایت گرزمان با ما در تماس باشید .
#چکامههای_سرزمین_سرود
#سرودهای_میهنی_و_مردمی
#گروه_فرهنگی_گرزمان
#گرزمان
@garozman
site: garozman.com
Instagram: https://instagram.com/garozman1398
درمان هایی که باعنوان موج سوم درمان های رفتاری و شناختی معروف شده اند بر اساس این ایده شکل گرفته اند که بهتر است بیماران به جای راحت شدن از شر مشکلاتشان، یاد بگیرند با آنها کنار بیایند.
استیون هیز، طراح رویکرد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد( یا همان اکت) توضیح داده که چگونه ممکن است مراجعان هدف غایی شان را گم کرده باشند و چگونه پذیرش یا "کنار آمدن" با این مسئله کمکشان می کند دوباره هدفشان را پیدا کنند.
📚 #برشی_از_کتاب : #از_شادکامی_تا_بالندگی
✍️ اثر: #دکتر_مارتین_سلیگمن
👌 ترجمه: #دکتر_زهره_قربانی
📖 صفحه: 137
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
استیون هیز، طراح رویکرد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد( یا همان اکت) توضیح داده که چگونه ممکن است مراجعان هدف غایی شان را گم کرده باشند و چگونه پذیرش یا "کنار آمدن" با این مسئله کمکشان می کند دوباره هدفشان را پیدا کنند.
📚 #برشی_از_کتاب : #از_شادکامی_تا_بالندگی
✍️ اثر: #دکتر_مارتین_سلیگمن
👌 ترجمه: #دکتر_زهره_قربانی
📖 صفحه: 137
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from The School of Happiness
اگر گزینۀ یک را انتخاب کنید، باید خودتان را برای جدالی همیشگی آماده کنید؛ یعنی زمان، تلاش و پول بیشتری را برای کنترل احساسات صرف می کنید، تا جایی که تمام فرصتهای عمرتان را از دست می دهید. اگر گزینۀ دو را انتخاب کنید، دستورالعملی را برای موفقیت و رضایتمندی برگزیده اید. اگر انسانهایی را که به نظر خودتان موفقند، بررسی کنید، متوجه میشوید که آنها نیز همین گزینه را انتخاب کرده اند.
از کتاب: #شکاف_اعتماد_به_نفس
نویسنده: #دکتر_راس_هریس
مترجم: #سحر_محمدی
ناشر: #سایه_سخن
از کتاب: #شکاف_اعتماد_به_نفس
نویسنده: #دکتر_راس_هریس
مترجم: #سحر_محمدی
ناشر: #سایه_سخن
شهر فرنگی به نام "هدف"
شاید تعجب کنید اگر بدانید تحقق بخشیدن به هدف و زندگی کردن با آن فرآیندی راحت و لذت بخش است.
اندک اندک، شرایط زندگی را طوری خلق خواهید کرد که مناسب شما و خواسته ها و نخواسته ها و استعداد های طبیعیتان و مناسب خیلی چیزهای دیگر باشد.
نوعی سفر درونی است که همه چیز را تغییر می دهد؛
از پوچی به رضایتمندی؛
از ملال به میل شدید؛
از بی هدفی به لذت و خوشی مهار نشدنی و فراتر از آن!
📚 #برشی_از_کتاب : #زندگی_هدفمند
📘#نام_اصلی:
#Discover_your_life_purpose
✍️ اثر: #ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 10
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
شاید تعجب کنید اگر بدانید تحقق بخشیدن به هدف و زندگی کردن با آن فرآیندی راحت و لذت بخش است.
اندک اندک، شرایط زندگی را طوری خلق خواهید کرد که مناسب شما و خواسته ها و نخواسته ها و استعداد های طبیعیتان و مناسب خیلی چیزهای دیگر باشد.
نوعی سفر درونی است که همه چیز را تغییر می دهد؛
از پوچی به رضایتمندی؛
از ملال به میل شدید؛
از بی هدفی به لذت و خوشی مهار نشدنی و فراتر از آن!
📚 #برشی_از_کتاب : #زندگی_هدفمند
📘#نام_اصلی:
#Discover_your_life_purpose
✍️ اثر: #ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 10
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در این هوای سرد و زیبای پاییزی🍃🍂♥️
کلبه زندگیتون 🏠🍃🍂♥️
همیشه گرم و پر از عـشق و محبت🍃🍂♥️
صبحتون به خیر
روزتـون عـالـی🍃🍂♥️
🆔 @Sayehsokhan
کلبه زندگیتون 🏠🍃🍂♥️
همیشه گرم و پر از عـشق و محبت🍃🍂♥️
صبحتون به خیر
روزتـون عـالـی🍃🍂♥️
🆔 @Sayehsokhan
#صرفا_برای_اندیشیدن
✍ دین را زیاد سخت نگیرید!
📚 #برشی_از_کتاب: #نهج_البلاغه
👌 اثر: #امام_علی (ع)
📖 به قلم: #فیض_الاسلام
🆔 @SayehSokhan
✍ دین را زیاد سخت نگیرید!
📚 #برشی_از_کتاب: #نهج_البلاغه
👌 اثر: #امام_علی (ع)
📖 به قلم: #فیض_الاسلام
🆔 @SayehSokhan
*معنای زندگی*
فیلسوف یونانی دکتر پاپادروس در پایان کلاس درسش با این پرسش سخنرانی خود را به پايان رساند :
آیا كسی پرسشى دارد؟
یکی از شاگردانش به نام "رابرت فولگام" نویسندۀ مشهور در بین حضار بود و پرسید: جناب آقای دكتر پاپادروس، معنی زندگی چیست؟
بعضی از دانشجویان خندیدند!
اما پاپادروس، دانشجویان خودرا به سکوت دعوت كرد، سپس كیف بغلی خود را از جیبش درآورد، داخل آن را گشت و آینۀ گرد و كوچکی را بیرون آورد و گفت:
موقعی كه بچه بودم جنگ بود، ما بسیار فقیر بودیم و در یک روستای دورافتاده زندگی میكردیم ، روزی در كنار جاده چند تکه آینۀ شکسته، از لاشه یک موتورسیکلت آلمانی پیدا كردم. بزرگترین تکۀ آن را برداشتم و با ساییدن آن به سنگ، گِردش كردم.
همین آینهای كه حالا در دست من است و ملاحظه میكنید. سپس بهعنوان یک اسباببازی شروع كردم به بازی با آن و بازتاباندن نور خورشید به هر سوراخ و سنبه و درز و شکاف كمد و صندوقخانه و تاریکترین جاهایی كه نور خورشید به آنها نمیرسید. از اینكه با كمک این آینه میتوانستم ظلمانیترین نقاط در اجسام و مکانهای مختلف را نورانی كنم بهقدری شیفته و مجذوب شده بودم كه وصفش مشکل است.
*در واقع، بازتاباندن نور به تاریکترین نقاط اطرافم، بازی روزانۀ من شده بود. آینه را نگه داشتم و در دوران بعدیِ زندگی نیز هر وقت كه بیکار میشدم آن را از جیبم در میآوردم و به بازی همیشگی خود ادامه میدادم.
بزرگ كه شدم دریافتم این كار یک بازی كودكانه نبود، بلکه استعارهای بر كارهایی بود كه احتمال داشت بتوانم در زندگی خود انجام دهم.
بعدها دریافتم كه من، خود نور و یا منبع آن نیستم، بلکه نور و به عبارت دیگر، حقیقت، درک و دانش جایی دیگر است و تنها در صورتی تاریکترین نقاط عالم را نورانی خواهد كرد كه من بازتابش دهم.
من تکهای از آینهای هستم كه از طرح و شکل واقعی آن آگاهى چندان درستی ندارم. با وجود این، هرچه كه هستم، میتوانم نور را به تاریکترین نقاط عالم، به سیاهترین نقاط ذهن انسانها منعکس كنم و سبب تغییر بعضی چیزها در برخی از انسانها گردم. شاید دیگران نیز متوجه این كار شوند و همین كار را انجام دهند. بهطور دقیق این همان چیزی است كه من به دنبال آن هستم. این معنی زندگی من است.
دکتر پس از پایان درس، آینه را به دقت دوباره در دست گرفت و به كمک ستونی از نور آفتاب كه از پنجره به داخل سالن میتابید، پرتویی از آن را به صورتم و به دستهایم كه روی صندلی به هم گره خورده بودند، تاباند و گفت :
به جایی که تاریک و ظلمانی است، نور ببریم.
به جایی که امید نیست، امید ببریم.
به جایی که دروغ هست، راستی ببریم.
به جایی که ظلم هست، عدالت ببریم.
به جایی که کدورت هست، مهر ببریم .
به جایی که جنگ هست، صلح ببریم .
و ....
*این معنای زندگی است.
🆔 @Sayehsokhan
فیلسوف یونانی دکتر پاپادروس در پایان کلاس درسش با این پرسش سخنرانی خود را به پايان رساند :
آیا كسی پرسشى دارد؟
یکی از شاگردانش به نام "رابرت فولگام" نویسندۀ مشهور در بین حضار بود و پرسید: جناب آقای دكتر پاپادروس، معنی زندگی چیست؟
بعضی از دانشجویان خندیدند!
اما پاپادروس، دانشجویان خودرا به سکوت دعوت كرد، سپس كیف بغلی خود را از جیبش درآورد، داخل آن را گشت و آینۀ گرد و كوچکی را بیرون آورد و گفت:
موقعی كه بچه بودم جنگ بود، ما بسیار فقیر بودیم و در یک روستای دورافتاده زندگی میكردیم ، روزی در كنار جاده چند تکه آینۀ شکسته، از لاشه یک موتورسیکلت آلمانی پیدا كردم. بزرگترین تکۀ آن را برداشتم و با ساییدن آن به سنگ، گِردش كردم.
همین آینهای كه حالا در دست من است و ملاحظه میكنید. سپس بهعنوان یک اسباببازی شروع كردم به بازی با آن و بازتاباندن نور خورشید به هر سوراخ و سنبه و درز و شکاف كمد و صندوقخانه و تاریکترین جاهایی كه نور خورشید به آنها نمیرسید. از اینكه با كمک این آینه میتوانستم ظلمانیترین نقاط در اجسام و مکانهای مختلف را نورانی كنم بهقدری شیفته و مجذوب شده بودم كه وصفش مشکل است.
*در واقع، بازتاباندن نور به تاریکترین نقاط اطرافم، بازی روزانۀ من شده بود. آینه را نگه داشتم و در دوران بعدیِ زندگی نیز هر وقت كه بیکار میشدم آن را از جیبم در میآوردم و به بازی همیشگی خود ادامه میدادم.
بزرگ كه شدم دریافتم این كار یک بازی كودكانه نبود، بلکه استعارهای بر كارهایی بود كه احتمال داشت بتوانم در زندگی خود انجام دهم.
بعدها دریافتم كه من، خود نور و یا منبع آن نیستم، بلکه نور و به عبارت دیگر، حقیقت، درک و دانش جایی دیگر است و تنها در صورتی تاریکترین نقاط عالم را نورانی خواهد كرد كه من بازتابش دهم.
من تکهای از آینهای هستم كه از طرح و شکل واقعی آن آگاهى چندان درستی ندارم. با وجود این، هرچه كه هستم، میتوانم نور را به تاریکترین نقاط عالم، به سیاهترین نقاط ذهن انسانها منعکس كنم و سبب تغییر بعضی چیزها در برخی از انسانها گردم. شاید دیگران نیز متوجه این كار شوند و همین كار را انجام دهند. بهطور دقیق این همان چیزی است كه من به دنبال آن هستم. این معنی زندگی من است.
دکتر پس از پایان درس، آینه را به دقت دوباره در دست گرفت و به كمک ستونی از نور آفتاب كه از پنجره به داخل سالن میتابید، پرتویی از آن را به صورتم و به دستهایم كه روی صندلی به هم گره خورده بودند، تاباند و گفت :
به جایی که تاریک و ظلمانی است، نور ببریم.
به جایی که امید نیست، امید ببریم.
به جایی که دروغ هست، راستی ببریم.
به جایی که ظلم هست، عدالت ببریم.
به جایی که کدورت هست، مهر ببریم .
به جایی که جنگ هست، صلح ببریم .
و ....
*این معنای زندگی است.
🆔 @Sayehsokhan
نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج سالهش میآید.
امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه...
پاورچین، بیصدا، کاملا فضول! رفتم پشت چشمیِ در.
بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله.
بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم...
مامان: امروز دیگه هیچجا. شنبهها روز خالهبازیه...
کمی بعد بچه میپرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب میدهد: فردا صبح میریم اونجا که یه بار من رو پلههاش سُر خوردم...
بچه از خنده ریسه میرود.
مامان میگوید: دیدی یهو ولو شدم؟
بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا...
مامان همانطور که تی میکشد و نفسنفس میزند میگوید: خب من قویام.
بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی...
مامان میگوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.
نمیدانم ساختمان بستنی چیست. ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوبشور هم حرف میزنند.
بعد بچه یک مورچه پیدا میکند... دوتایی مورچه را هدایت میکنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راهپله پیادهاش میکنند که "بره پیش بچههاش... بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم"
نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همینطور که میروند طبقه پایین درباره آندفعه حرف میزنند که توی آسانسور ساختمان بادامزمینی گیر افتاده بودند.
مزهی این مادرانگی کامم را شیرین میکند.
مادرانگیای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.
ساختن دنیای زیبا وسط زشتیها از مادر، مادر میسازد.
✍سودابه فرضی پور
@chelsalegi
🆔 @SayehSokhan
امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه...
پاورچین، بیصدا، کاملا فضول! رفتم پشت چشمیِ در.
بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله.
بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم...
مامان: امروز دیگه هیچجا. شنبهها روز خالهبازیه...
کمی بعد بچه میپرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب میدهد: فردا صبح میریم اونجا که یه بار من رو پلههاش سُر خوردم...
بچه از خنده ریسه میرود.
مامان میگوید: دیدی یهو ولو شدم؟
بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا...
مامان همانطور که تی میکشد و نفسنفس میزند میگوید: خب من قویام.
بچه: اوهوم... یه روز بریم ساختمون بستنی...
مامان میگوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست.
نمیدانم ساختمان بستنی چیست. ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوبشور هم حرف میزنند.
بعد بچه یک مورچه پیدا میکند... دوتایی مورچه را هدایت میکنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راهپله پیادهاش میکنند که "بره پیش بچههاش... بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم"
نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همینطور که میروند طبقه پایین درباره آندفعه حرف میزنند که توی آسانسور ساختمان بادامزمینی گیر افتاده بودند.
مزهی این مادرانگی کامم را شیرین میکند.
مادرانگیای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.
ساختن دنیای زیبا وسط زشتیها از مادر، مادر میسازد.
✍سودابه فرضی پور
@chelsalegi
🆔 @SayehSokhan
#بـــــــه_زودی
گوش سپردن برای درک طرف مقابل زمانی دشوار می شود که شما همزمان احساس کنید هدف حمله قرار گرفته اید. این وضعیت ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که همسرتان شما را دلیل اصلی ناشادمانی اش تلقی کند. اگر موضوع گفت و گو چیزی غیر از خودتان باشد، گوش سپردن و درک طرف مقابل راحت تر خواهد بود.
📚 #برشی_از_کتاب : #راهنمای_تئوری_انتخاب_برای_روابط_صمیمانه
✍️ اثر: #کیم_الور
👌 ترجمه: #سحر_محمدی
📖 صفحه: 53
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
گوش سپردن برای درک طرف مقابل زمانی دشوار می شود که شما همزمان احساس کنید هدف حمله قرار گرفته اید. این وضعیت ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که همسرتان شما را دلیل اصلی ناشادمانی اش تلقی کند. اگر موضوع گفت و گو چیزی غیر از خودتان باشد، گوش سپردن و درک طرف مقابل راحت تر خواهد بود.
📚 #برشی_از_کتاب : #راهنمای_تئوری_انتخاب_برای_روابط_صمیمانه
✍️ اثر: #کیم_الور
👌 ترجمه: #سحر_محمدی
📖 صفحه: 53
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan