Affirmation for the Inner Child
Mousa Malekian
📆 چهارشنبه 16 بهمن 98
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
گوشهایم را به روی صداهای آرامشبخش بگشایم.
📚 #برشی_از_کتاب #حمایت_از_کودک_درون
✍️ اثر: #راکل_لرنر
👌 ترجمه: #دکتر_عمران_حشمتی و #مهناز_معصومیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
💰سفارش کتاب👈
https://goo.gl/kKzszU
🆔 @SayehSokhan
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
گوشهایم را به روی صداهای آرامشبخش بگشایم.
📚 #برشی_از_کتاب #حمایت_از_کودک_درون
✍️ اثر: #راکل_لرنر
👌 ترجمه: #دکتر_عمران_حشمتی و #مهناز_معصومیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
💰سفارش کتاب👈
https://goo.gl/kKzszU
🆔 @SayehSokhan
نشر سایه سخن
Mousa Malekian – Affirmation for the Inner Child
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صرفا_برای_اندیشیدن
مطالعه مرا در خلوت خود تسلی میبخشد. مرا از سنگینی بطالت اندوهبار آزاد میکند و در هر زمانی میتواند مرا از مصاحبتهای کسالتبار خلاص کند ...
هر زمان که درد خیلی کُشنده و شدید باشد، مطالعه چاقوی درد را کُند میکند.
برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتابها پناه ببرم.
تسلیبخشیهای فلسفه
الن_دوباتن
🆔 @Sayehsokhan
مطالعه مرا در خلوت خود تسلی میبخشد. مرا از سنگینی بطالت اندوهبار آزاد میکند و در هر زمانی میتواند مرا از مصاحبتهای کسالتبار خلاص کند ...
هر زمان که درد خیلی کُشنده و شدید باشد، مطالعه چاقوی درد را کُند میکند.
برای منحرف کردن ذهنم از افکار مأیوس کننده، صرفاً نیاز دارم به کتابها پناه ببرم.
تسلیبخشیهای فلسفه
الن_دوباتن
🆔 @Sayehsokhan
❓#پرسش_امروز:
اگر می توانستی برای 24 ساعت بودن به جای فرد دیگری را تجربه کنی، چه کسی را انتخاب می کردی و چرا؟
📚 #برشی_از_کتاب #کارت_نقشه_عشق
✍️ اثر #دکتر_جان_گاتمن و
👌ترجمه: #سحر_محمدی
⚠️در صورت تمایل پاسختان را برای ما بفرستید تا در کانال منتشر شود.🙏
از اینجا می توانید سفارش دهید: ↙️↙️
https://goo.gl/XDzG9k
🆔 @SayehSokhan
اگر می توانستی برای 24 ساعت بودن به جای فرد دیگری را تجربه کنی، چه کسی را انتخاب می کردی و چرا؟
📚 #برشی_از_کتاب #کارت_نقشه_عشق
✍️ اثر #دکتر_جان_گاتمن و
👌ترجمه: #سحر_محمدی
⚠️در صورت تمایل پاسختان را برای ما بفرستید تا در کانال منتشر شود.🙏
از اینجا می توانید سفارش دهید: ↙️↙️
https://goo.gl/XDzG9k
🆔 @SayehSokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استاد شمس لنگرودی
🆔 @SayehSokhan
🆔 @SayehSokhan
نشر سایه سخن
❓#پرسش_امروز: اگر می توانستی برای 24 ساعت بودن به جای فرد دیگری را تجربه کنی، چه کسی را انتخاب می کردی و چرا؟ 📚 #برشی_از_کتاب #کارت_نقشه_عشق ✍️ اثر #دکتر_جان_گاتمن و 👌ترجمه: #سحر_محمدی ⚠️در صورت تمایل پاسختان را برای ما بفرستید تا در کانال منتشر شود.🙏…
خانم جوینده چنین پاسخ دادند:
درود برشما
وقت به خير
در پاسخ به سوال امروزتان من دلم ميخواست 24 ساعت جاي يكي از دوستان عزيزم كه ايشون يك خانم طبيعت گرد و كوهنورد هستند باشم . در مسير يك قله ي بلند و پراز هيجان و زيبا .با احساس لذت تمام و ريه هايي پر از اكسيژن خالص و سرشار بودن از حس شكر گزاري .
متشكرم
سهيلا. جوينده
____________________
خانم غفاری چنین نوشتند:
در پاسخ ب سوال امروز تان:
دوست داشتم این بیست و چهار ساعت رو به جای پرزیدنت ترامپ می بودم تا ببینم تجربه قدرت اونم تو کشوری که خیلی ها رویای فقط زندگی کردن توی اون رو دارند چه حسی داره
متشکرم فاطمه غفاری
_____________
آقای محمودی چنین نوشتند:
درود اُستاد عزیز
بی شک دوست داشتم جای پدرم می بودم چرا که همیشه شخصیتی بی نظیر بوده برام و هست، شخصی که سعی کرده از زندگیش و با توجه به وسعش لذت ببره، شخصی صبور شخصیتی دوست داشتنی و یک رنگ ، صبور و مقاوم در برابر مشکلات.....خانواده دوست و مسئولیت پذیر......
______________
آقای قنبرزاده چنین فرستادند:
سلام جوابی از طرف پسر ۱۵ ساله ام گرفتم...
اگه میتونستم ۲۴ ساعت جای کسی باشم جای بیل گیتس می بودم که پولدار ترین فرد جهانه ولی چون ۲۴ ساعته و نمیتونم کل عمر از پولش استفاده کنم هر چی میخواستم رو برای خود واقعیم میخریدم که وقتی برگشتم به این زندگی هر چی تو رویاهام میخواستم رو داشته باشم
امید قنبرزاده
_________________
خانم غیبی چنین پاسخ دادند:
روز بخیر در پاسخ به سوال جای چه کسی میخوام باشم؟ خیلی فکر کردم دیدم همه من هستم و من همه پس جای کسی بودن همیشه هست فقط باید دید.
______________
خانم کوکلانی نوشتند:
از اونجايي كه ابعاد وجودي همه انسانها يكيست و همه ما در هرشرايطي ،،،مي بايست مراقب باشيم ، تا درگير نشخوار ذهن خود نشوييم ، وتمرين اگاهي ،
رو ببايد همواره داشته باشيم واين مهم رو همه انسانها را شامل ميشه ، ،، من سعي ميكنم در برخورد با ادمها،،،، نكات مثبتشان ،،،،رو توجه كنم ،،،
وبه خاطر بسپارم ،،،،،،،
ودر طول روز اين صفت مثبت ،،،،،،رو با تمرين ، تمركز وتوجه ، ،،،هنگام رويارويي با مسيله اي ،،، بكار گيرم،،،،
وهرگز نخواستم جاي كسي باشم ،، چون حس ميكنم در بهترين جايگاهم ،،،،، ووانچه خدا صلاح دانسته در من واذهان من نهاده ،،،،،و اين من هستم كه بايستي تلاش كنم وبا كسب اگاهي ،،،، والگوبرداري از بزرگان ،،،،، و تمرين مكرر ،وهميشگي ،،،،،،،خودم رو به رشد وتعالي ،،،،،برسونم واز زندگي لذت ببرم و شكر گزارپروردگارم در هر نفس باشم
باسپاس 🙏🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
______________
خانم گل گونه چنین نوشتند:
سلام
دوس داشتم۲۴ساعت بجای دوستم باشم که سردربیارم دروغ گفتن به ادمها و بازی دادنشون برای بدست اوردن پول های هنگفت از دست مردم،چه حسی بهم میده.ایا اگه جاش باشم بازم وجدانم درد میگیره ایا تو اون لحظه عات پرازسرور از پیروزی باز دوست داشتم جای خوده اصلیم باشم و ب شخصیت خوده اصلی م برگردم؟مشاهده بعضی افراد تمام قوانین طبیعی رو نقض میکنه وباورادمها رو به چالش میکشه
روزهاست دارم فک میکنم چرا راه راست انقد پردردسرو پررنج و درده
ولی اونایی ک دارن کج میرن چه زود ب مقصد میرسن
_____________
درود برشما
وقت به خير
در پاسخ به سوال امروزتان من دلم ميخواست 24 ساعت جاي يكي از دوستان عزيزم كه ايشون يك خانم طبيعت گرد و كوهنورد هستند باشم . در مسير يك قله ي بلند و پراز هيجان و زيبا .با احساس لذت تمام و ريه هايي پر از اكسيژن خالص و سرشار بودن از حس شكر گزاري .
متشكرم
سهيلا. جوينده
____________________
خانم غفاری چنین نوشتند:
در پاسخ ب سوال امروز تان:
دوست داشتم این بیست و چهار ساعت رو به جای پرزیدنت ترامپ می بودم تا ببینم تجربه قدرت اونم تو کشوری که خیلی ها رویای فقط زندگی کردن توی اون رو دارند چه حسی داره
متشکرم فاطمه غفاری
_____________
آقای محمودی چنین نوشتند:
درود اُستاد عزیز
بی شک دوست داشتم جای پدرم می بودم چرا که همیشه شخصیتی بی نظیر بوده برام و هست، شخصی که سعی کرده از زندگیش و با توجه به وسعش لذت ببره، شخصی صبور شخصیتی دوست داشتنی و یک رنگ ، صبور و مقاوم در برابر مشکلات.....خانواده دوست و مسئولیت پذیر......
______________
آقای قنبرزاده چنین فرستادند:
سلام جوابی از طرف پسر ۱۵ ساله ام گرفتم...
اگه میتونستم ۲۴ ساعت جای کسی باشم جای بیل گیتس می بودم که پولدار ترین فرد جهانه ولی چون ۲۴ ساعته و نمیتونم کل عمر از پولش استفاده کنم هر چی میخواستم رو برای خود واقعیم میخریدم که وقتی برگشتم به این زندگی هر چی تو رویاهام میخواستم رو داشته باشم
امید قنبرزاده
_________________
خانم غیبی چنین پاسخ دادند:
روز بخیر در پاسخ به سوال جای چه کسی میخوام باشم؟ خیلی فکر کردم دیدم همه من هستم و من همه پس جای کسی بودن همیشه هست فقط باید دید.
______________
خانم کوکلانی نوشتند:
از اونجايي كه ابعاد وجودي همه انسانها يكيست و همه ما در هرشرايطي ،،،مي بايست مراقب باشيم ، تا درگير نشخوار ذهن خود نشوييم ، وتمرين اگاهي ،
رو ببايد همواره داشته باشيم واين مهم رو همه انسانها را شامل ميشه ، ،، من سعي ميكنم در برخورد با ادمها،،،، نكات مثبتشان ،،،،رو توجه كنم ،،،
وبه خاطر بسپارم ،،،،،،،
ودر طول روز اين صفت مثبت ،،،،،،رو با تمرين ، تمركز وتوجه ، ،،،هنگام رويارويي با مسيله اي ،،، بكار گيرم،،،،
وهرگز نخواستم جاي كسي باشم ،، چون حس ميكنم در بهترين جايگاهم ،،،،، ووانچه خدا صلاح دانسته در من واذهان من نهاده ،،،،،و اين من هستم كه بايستي تلاش كنم وبا كسب اگاهي ،،،، والگوبرداري از بزرگان ،،،،، و تمرين مكرر ،وهميشگي ،،،،،،،خودم رو به رشد وتعالي ،،،،،برسونم واز زندگي لذت ببرم و شكر گزارپروردگارم در هر نفس باشم
باسپاس 🙏🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
______________
خانم گل گونه چنین نوشتند:
سلام
دوس داشتم۲۴ساعت بجای دوستم باشم که سردربیارم دروغ گفتن به ادمها و بازی دادنشون برای بدست اوردن پول های هنگفت از دست مردم،چه حسی بهم میده.ایا اگه جاش باشم بازم وجدانم درد میگیره ایا تو اون لحظه عات پرازسرور از پیروزی باز دوست داشتم جای خوده اصلیم باشم و ب شخصیت خوده اصلی م برگردم؟مشاهده بعضی افراد تمام قوانین طبیعی رو نقض میکنه وباورادمها رو به چالش میکشه
روزهاست دارم فک میکنم چرا راه راست انقد پردردسرو پررنج و درده
ولی اونایی ک دارن کج میرن چه زود ب مقصد میرسن
_____________
📚 #برشی_از_کتاب : #ده_گام_ساده_به_سوی_خوشبختی
✍️ اثر: #آرتور_کالیاندور و #بری_لنسون
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
✍️ اثر: #آرتور_کالیاندور و #بری_لنسون
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
گویند :دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه های دامن را گره زده و میرفت و در راه با پرودرگار خود سخن میگفت : ای گشاینده گره های ناگشوده ، گره از گره های زندگی ما بگشای . . .
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
و نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی ظرفی از طلا ریخته است!
ندا آمد که :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه . . .
مفتاح راه ،همراه لحظه لحظه هایتان باد🙏
@mojemosbatb
🆔 @SayehSokhan
در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز؟
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود؟
و نشست تا گندمها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید ، دانه های گندم بر روی ظرفی از طلا ریخته است!
ندا آمد که :
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه . . .
مفتاح راه ،همراه لحظه لحظه هایتان باد🙏
@mojemosbatb
🆔 @SayehSokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ورزش تنِ انسان را موزون و کتاب اندیشهِ انسان را!
🆔 @Sayehsokhan
🆔 @Sayehsokhan
Affirmation for the Inner Child
Mousa Malekian
📆 پنجشنبه 17 بهمن 98
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
دوست داشتنِ مشروطِ مخرب را از زندگیام حذف کنم.
📚 #برشی_از_کتاب #حمایت_از_کودک_درون
✍️ اثر: #راکل_لرنر
👌 ترجمه: #دکتر_عمران_حشمتی و #مهناز_معصومیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
💰سفارش کتاب👈
https://goo.gl/kKzszU
🆔 @SayehSokhan
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
دوست داشتنِ مشروطِ مخرب را از زندگیام حذف کنم.
📚 #برشی_از_کتاب #حمایت_از_کودک_درون
✍️ اثر: #راکل_لرنر
👌 ترجمه: #دکتر_عمران_حشمتی و #مهناز_معصومیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
💰سفارش کتاب👈
https://goo.gl/kKzszU
🆔 @SayehSokhan
نشر سایه سخن
Mousa Malekian – Affirmation for the Inner Child
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صرفا_برای_اندیشیدن
خواندن انجیل تو را از سرمای زمستان ایمن نمی کند،
دست به کار شو؛ خانه ای بساز!
مذهب واقعی مذهب عقل، حقیقت وانساندوستی است،
انسان مسئول است نه آسمان!
👤رابرت اینگرسل
🆔 @Sayehsokhan
خواندن انجیل تو را از سرمای زمستان ایمن نمی کند،
دست به کار شو؛ خانه ای بساز!
مذهب واقعی مذهب عقل، حقیقت وانساندوستی است،
انسان مسئول است نه آسمان!
👤رابرت اینگرسل
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from kamran
📝 هوا را از من بگیر، "بغل" را نه!
▫️دیروز پریروز دادگاه یک پسرک هفده ساله بود. این بندهخدا چند ماه پیش، از خواب بیدار میشود و حس میکند دیگر تحمل این زندگی کوفتی را ندارد. حالا یا شکست عشقی خوردهبود یا هر درد بیدرمان دیگری که داشت، انقدر احساس بیچارگی و بدبختی کرد که تفنگ پدرش را برداشت و یک گلوله هم چپاند تویش و راهی مدرسه شد. شاهدها میگفتند که اول میخواست بقیه را بکشد، ولی بعد که یادش آمد یک فشنگ بیشتر ندارد احساس کرد کار عاقلانه این است که خودش را بکشد. آخر سر ولی بدون اینکه خون از دماغ کسی راه بیفتد قضیه ختم به خیر شد.
▫️دیروز پریروز آدمهای توی دادگاه میخواستند سر در بیاورند که چطوری این آدمِ بیاعصاب، بی خیال شلیک کردن همان یک دانه گلولهاش شد. فیلمهای مداربستهی مدرسه را که دیدند، قاضی و متهم و شاهد و وکیل و نگهبان دادگاه از دیدن اتفاقی که افتاده بود شاخ در آوردند. بعد ماجرا را برای خبرنگارها تعریف کردند و آنها هم شاخ در آورند. خبرنگارها هم قضیه را برای مردم تعریف کردند و بخش قابل توجهی از مردم (از جمله خود من) همه با هم به صورت گروهی شاخ در آوردیم.
▫️دوربین مداربسته یک لحظهی نفسگیر را نشان میداد که پسرکِ بیاعصاب و آقای "مربی" چشم توی چشم میشوند. مربی انگار نه انگار که این چیزی که دست پسرک است اسمش تفنگ باشد، پسرک را در آغوش میگیرد. مثل آدمی که بعد از صد سال توی یک عصر بارانی پاییزی معشوقش را کنار برج ایفل ببیند، با همان میزان عشق. بعد توی فیلم یک نفر با ترس و لرز میآید و تفنگ را میقاپد و فورا هم در میرود. مربی ولی انگار هنوز پسرک را سیر بغل نکرده. با اینکه دیگر تفنگی هم در کار نیست ولی مربی آغوشش را تنگتر می کند. صحنه که اولش شبیه فیلمهای جنایی بود یکهو میشود مثل سکانسهای فیلم تایتانیک قبل از برخورد کشتی با کوه یخ. بالاخره پسرک هم چشمش را میبندد و مربی را بغل میکند. جَک و رُز همینطوری که توی آغوش هم هستند، مظلوم و غریبانه قدم برمیدارند و یواشیواش از توی کادر خارج میشوند.
▫️دیروز مربی آمده بود جلوی دوربین و از معجزهی "بغل کردن" میگفت. حرفش حرف حساب بود. آغوشی که به روی آدمها باز میشود واقعا هم پیغام امنیت است، پیام صلح. پرچم سفیدی که توی باد تکان میخورد و آدم میتواند با خیال راحت تفنگ را رها کند و یک دل سیر گریه. جان مطلب را حامد ابراهیمپور گفت، آنجایی که گفت:
.
بغلم کن... که جهان کوچک و غمگین نشود
بغلم کن... که خدا دورتر از این نشود...
#روزنوشت
#مهدی_معارف
@hamkam42
▫️دیروز پریروز دادگاه یک پسرک هفده ساله بود. این بندهخدا چند ماه پیش، از خواب بیدار میشود و حس میکند دیگر تحمل این زندگی کوفتی را ندارد. حالا یا شکست عشقی خوردهبود یا هر درد بیدرمان دیگری که داشت، انقدر احساس بیچارگی و بدبختی کرد که تفنگ پدرش را برداشت و یک گلوله هم چپاند تویش و راهی مدرسه شد. شاهدها میگفتند که اول میخواست بقیه را بکشد، ولی بعد که یادش آمد یک فشنگ بیشتر ندارد احساس کرد کار عاقلانه این است که خودش را بکشد. آخر سر ولی بدون اینکه خون از دماغ کسی راه بیفتد قضیه ختم به خیر شد.
▫️دیروز پریروز آدمهای توی دادگاه میخواستند سر در بیاورند که چطوری این آدمِ بیاعصاب، بی خیال شلیک کردن همان یک دانه گلولهاش شد. فیلمهای مداربستهی مدرسه را که دیدند، قاضی و متهم و شاهد و وکیل و نگهبان دادگاه از دیدن اتفاقی که افتاده بود شاخ در آوردند. بعد ماجرا را برای خبرنگارها تعریف کردند و آنها هم شاخ در آورند. خبرنگارها هم قضیه را برای مردم تعریف کردند و بخش قابل توجهی از مردم (از جمله خود من) همه با هم به صورت گروهی شاخ در آوردیم.
▫️دوربین مداربسته یک لحظهی نفسگیر را نشان میداد که پسرکِ بیاعصاب و آقای "مربی" چشم توی چشم میشوند. مربی انگار نه انگار که این چیزی که دست پسرک است اسمش تفنگ باشد، پسرک را در آغوش میگیرد. مثل آدمی که بعد از صد سال توی یک عصر بارانی پاییزی معشوقش را کنار برج ایفل ببیند، با همان میزان عشق. بعد توی فیلم یک نفر با ترس و لرز میآید و تفنگ را میقاپد و فورا هم در میرود. مربی ولی انگار هنوز پسرک را سیر بغل نکرده. با اینکه دیگر تفنگی هم در کار نیست ولی مربی آغوشش را تنگتر می کند. صحنه که اولش شبیه فیلمهای جنایی بود یکهو میشود مثل سکانسهای فیلم تایتانیک قبل از برخورد کشتی با کوه یخ. بالاخره پسرک هم چشمش را میبندد و مربی را بغل میکند. جَک و رُز همینطوری که توی آغوش هم هستند، مظلوم و غریبانه قدم برمیدارند و یواشیواش از توی کادر خارج میشوند.
▫️دیروز مربی آمده بود جلوی دوربین و از معجزهی "بغل کردن" میگفت. حرفش حرف حساب بود. آغوشی که به روی آدمها باز میشود واقعا هم پیغام امنیت است، پیام صلح. پرچم سفیدی که توی باد تکان میخورد و آدم میتواند با خیال راحت تفنگ را رها کند و یک دل سیر گریه. جان مطلب را حامد ابراهیمپور گفت، آنجایی که گفت:
.
بغلم کن... که جهان کوچک و غمگین نشود
بغلم کن... که خدا دورتر از این نشود...
#روزنوشت
#مهدی_معارف
@hamkam42
Telegram
attach 📎
به زودی . . .
📚 #برشی_از_کتاب : #معلم_مدرسه_کیفی
✍️ اثر: #دکتر_ویلیام_گلسر
👌 ترجمه: #دكتر_علی_صاحبی و #دکتر_عاطفه_سلطانی_فر
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
📚 #برشی_از_کتاب : #معلم_مدرسه_کیفی
✍️ اثر: #دکتر_ویلیام_گلسر
👌 ترجمه: #دكتر_علی_صاحبی و #دکتر_عاطفه_سلطانی_فر
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan