⁉️💯
در ایران ماتم ورنج وملال است
زکرمانشاه دولت بی خیال است
کمک ها را به دیر الزور بردند
یقین دولت به فکربو کمال است
(( پور کورش ))
در ایران ماتم ورنج وملال است
زکرمانشاه دولت بی خیال است
کمک ها را به دیر الزور بردند
یقین دولت به فکربو کمال است
(( پور کورش ))
⁉️💯
در ایران ماتم ورنج وملال است
زکرمانشاه دولت بی خیال است
کمک ها را به دیر الزور بردند
یقین دولت به فکربو کمال است
(( پور کورش ))
در ایران ماتم ورنج وملال است
زکرمانشاه دولت بی خیال است
کمک ها را به دیر الزور بردند
یقین دولت به فکربو کمال است
(( پور کورش ))
Forwarded from صادق هدایت (Nooshafarin)
صادق هدایت را عموماً در زمره نوگراترین و بدعتگذارترین نویسندگان ایران میدانند. بررسی داستانهای هدایت، بویژه با توجه به برهه زمانیای که این داستانها در آن نوشته شدند، مؤیِدِ این دیدگاه است که او از تکنیکها و شیوههایی استفاده کرد که دستکم تا آن زمان در ادبیات داستانی نوپای ایران مسبوق به سابقه نبودند.
نوگرایی ادبی هدایت ایجاب میکرد که او از مبانی مکاتب هنریای که در اوایل قرن بیستم در اروپا شکل گرفته بودند آگاهی یابد و این آگاهی را با نگارش به سبک و سیاقی نو در داستانهایش منعکس کند. یکی از این مکاتب، سوررئالیسم بود که نشانههای آشکارِ آن را بویژه در فضاسازیهای وهمناک هدایت در بوف کور میتوان دید. سوررئالیستها اعتقاد داشتند که هنرمند باید امر ناخودآگاهی را تصویر کند که به طور معمول در رؤیاها و بویژه کابوسهای انسان متجلی میشود. تصویر کردنِ مفاد ضمیر ناخودآگاه مستلزم فراتر رفتن از دنیای آشنا و ملاکهای برآمده از عقلانیت بود. آفرینش چنین هنری یعنی میدان دادن به امر ارتجالی یا خودانگیختهای که در ادبیات به طور خاص به صورت ایماژهای گسیخته و توهّممانند و تداعیهای گُنگ میتواند جلوه کند. شاعر فرانسوی آندره برتون، بنیادگذار این جنبش، سوررئالیسم را «خودکاریِ محضِ روان» مینامید و اعتقاد داشت که نویسنده باید صرفاً برحسب فرامین ضمیر ناخودآگاهش بنویسد و به مهارهای ضمیر آگاه وقعی نگذارد. حاصل این نوع نگارش، بیشتر به یک کابوس شباهت دارد تا به روایتی که به سهولت میتوان فهمید. این دقیقاً همان احساسی است که با خواندن بوف کور به خواننده القا میشود. تجربهی خواندن بوف کور مانند دیدن خوابی عجیبوغریب است که دائماً این پرسش را به ذهن رؤیابین متبادر میکند: این آدمها و اشیاء واجد چه معنایی هستند؟
بخشی از :
#تجددخواهی_ادبی_هدایت / دکتر #حسین_پاینده
@Sadegh_Hedayat_Channel
نوگرایی ادبی هدایت ایجاب میکرد که او از مبانی مکاتب هنریای که در اوایل قرن بیستم در اروپا شکل گرفته بودند آگاهی یابد و این آگاهی را با نگارش به سبک و سیاقی نو در داستانهایش منعکس کند. یکی از این مکاتب، سوررئالیسم بود که نشانههای آشکارِ آن را بویژه در فضاسازیهای وهمناک هدایت در بوف کور میتوان دید. سوررئالیستها اعتقاد داشتند که هنرمند باید امر ناخودآگاهی را تصویر کند که به طور معمول در رؤیاها و بویژه کابوسهای انسان متجلی میشود. تصویر کردنِ مفاد ضمیر ناخودآگاه مستلزم فراتر رفتن از دنیای آشنا و ملاکهای برآمده از عقلانیت بود. آفرینش چنین هنری یعنی میدان دادن به امر ارتجالی یا خودانگیختهای که در ادبیات به طور خاص به صورت ایماژهای گسیخته و توهّممانند و تداعیهای گُنگ میتواند جلوه کند. شاعر فرانسوی آندره برتون، بنیادگذار این جنبش، سوررئالیسم را «خودکاریِ محضِ روان» مینامید و اعتقاد داشت که نویسنده باید صرفاً برحسب فرامین ضمیر ناخودآگاهش بنویسد و به مهارهای ضمیر آگاه وقعی نگذارد. حاصل این نوع نگارش، بیشتر به یک کابوس شباهت دارد تا به روایتی که به سهولت میتوان فهمید. این دقیقاً همان احساسی است که با خواندن بوف کور به خواننده القا میشود. تجربهی خواندن بوف کور مانند دیدن خوابی عجیبوغریب است که دائماً این پرسش را به ذهن رؤیابین متبادر میکند: این آدمها و اشیاء واجد چه معنایی هستند؟
بخشی از :
#تجددخواهی_ادبی_هدایت / دکتر #حسین_پاینده
@Sadegh_Hedayat_Channel
Forwarded from صادق هدایت (Nooshafarin)
همهاش زیر سلطه اموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قوانین شوم هزار سال پیش تبعیت مینمایند، کاری که پستترین جانور نمیکند. عوض اینکه به مسائل فکری و فلسفی و هنری بپردازند، کارشان این است که از صبح تا شام راجع به شک میان دو و سه و استحاضه قلیله و کثیره و متوسطه بحث کنند. این مذهب برای یک وجب پایین تنه از جلو و عقب ساخته و پرداخته شده، انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولیدمثل میکرده و نه سرقدم میرفته، خدا آخرین فرستاده برگزیده خود را مامور اصلاح این امور کرد، تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده اگر پایین تنه را از آن بگیرند، اسلام روی هم میغلتد و دیگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سر و کله بزنند و سجع و قافیههای بیمعنی و پرطمطراق برای اغفال مردم بسازند و یا تحویل هم بدهند.
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat_Channel
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat_Channel
:🍀😂🍀
شادمان. باشید و مهرت جاودان 🌺🌾🌷
سبز. و خرم. همچنان سرو روان 🌺🌾🌷
از دهانت گل طراوش می.کند 🌺🌾🌷
طبع کورش گل.کند. فصل خزان 🌺🌾🌷
پور کوروش
ّ
شادمان. باشید و مهرت جاودان 🌺🌾🌷
سبز. و خرم. همچنان سرو روان 🌺🌾🌷
از دهانت گل طراوش می.کند 🌺🌾🌷
طبع کورش گل.کند. فصل خزان 🌺🌾🌷
پور کوروش
ّ
🎋👑💥🎋
🎋(( رضا رضا پهلوی ))🎋
ای پادشاه ایران بر گرد به سوی ایران
در زادگاه شیران وقت است باز آیی
شهزاده جان کجایی سروقت مابیایی
ای پور آریا مهر داد از غم جدایی
ای وارث نیاکان ای نور چشم ایران
خاک وطن فنا شد در نکبت و تباهی
کشور که شاه ندارد درد آشنا ندارد
درد آشنا تو هستی با درد آشنایی
بر خیز ای تهمتن اشغال گشته میهن
این قوم لوط تازی بر ما کنند خدایی
یک لا قبای کافر ویران نموده کشور
تکیه زده چوضحاک برتخت پادشاهی
ای شهریار ایران فر و شکوه یزدان
باشد نماد شاهان دیهیم پادشاهی👑
تنها ره رهایی باز گشت پادشاهی🎋
ملت در انتظارند شاهزاده ام کجایی
من پورکوروش ستم تازی نمی پرستم
عمریست میسرایم گلبانگ دادخواهی
پور کوروش
رضا شاه روحت شاد
رضا شاه معذرت معذرت
شاهنشاه روحت شاد
جاویدشاه جاویدشاه جاویدشاه
رضا رضاپهلوی رضا رضاپهلوی
ای شاه ایران برگرد به ایران
@yousarzamin
🎋(( رضا رضا پهلوی ))🎋
ای پادشاه ایران بر گرد به سوی ایران
در زادگاه شیران وقت است باز آیی
شهزاده جان کجایی سروقت مابیایی
ای پور آریا مهر داد از غم جدایی
ای وارث نیاکان ای نور چشم ایران
خاک وطن فنا شد در نکبت و تباهی
کشور که شاه ندارد درد آشنا ندارد
درد آشنا تو هستی با درد آشنایی
بر خیز ای تهمتن اشغال گشته میهن
این قوم لوط تازی بر ما کنند خدایی
یک لا قبای کافر ویران نموده کشور
تکیه زده چوضحاک برتخت پادشاهی
ای شهریار ایران فر و شکوه یزدان
باشد نماد شاهان دیهیم پادشاهی👑
تنها ره رهایی باز گشت پادشاهی🎋
ملت در انتظارند شاهزاده ام کجایی
من پورکوروش ستم تازی نمی پرستم
عمریست میسرایم گلبانگ دادخواهی
پور کوروش
رضا شاه روحت شاد
رضا شاه معذرت معذرت
شاهنشاه روحت شاد
جاویدشاه جاویدشاه جاویدشاه
رضا رضاپهلوی رضا رضاپهلوی
ای شاه ایران برگرد به ایران
@yousarzamin
Forwarded from منصورزاده
"آرامش دوستدار" فیلسوفی که حتماً باید او را شناخت
"تزِ کانونی" هر سه کتاب یاد شده بر علل نااندیشا ماندن حوزه تمدنی ما می پردازد، و پرسش دردمندانۀ آرامش دوستدار اینستکه: "چرا" و"چگونه" "یونان" توانسته بستر رویش "اندیشه"، "فلسفه" و نوابغی چون "افلاطون"، "ارسطو" و "سقراط" باشد، و حوزه تمدنی ما پذیرای ادیان "اندیشه کُش" زرتشتی و اسلام و راهنمایان چون زرتشت و محمد.
سه شنبه 1 فوريه 2011, بوسيلهى جعفر رضایی
"آرامش دوستدار" سوسوی اندیشیدن در تاریکیی به وسعت بیست و پنج قرن
"آرامش دوستدار" فیلسوف و اندیشمند نامدار ایرانی است که سه کتابِ "امتناع تفکر در فرهنگ دینی"، "درخششهای تیره" و "ملاحظات فلسفی" او بحثهای جدی، عمیق و اندیشه برانگیزی را مطرح میکنند. "آرامش دوستدار" از شاگردان "جلال آل احمد" است اما، او صرفا شاگرد آل احمد نمانده و بلکه با نقدِ بلندی در "درخششهای تیره" خطاها، کجروی ها و راهنمایی های نادرست استادشرا به ما نشان داده است. "آرامش دوستدار" فیلسوف تیزبین و فرهیخته ای است که شاید کمتر کسی چون او، در روزگارما و در میان فارسی زبانان، آگاهی و تبحر به فلسفه، الهیات، عرفان و ادبیات داشته باشد. اما، "آرامش دوستدار" به هیچ رو، از نوعی فیلسوفان، ادیبان و عرفان شناسان معمول که ذهن ما به "تکرارها" و "مداحی های" آنها عادت نموده است نیست. "آرامش دوستدار" فلسفه، الهیات، عرفان، ادبیات و تاریخِ حوزه فرهنگی ما را به ِجد خوانده و خطاها و چاه های پرخطر آنرا به ما نشان داده است. والبته که "نسل هرگز بیدار نبوده" و "فرهنگیان افلیج" عصرما تاب نقدِ اندیشا و روشن آرامش دوستدار را ندارند. و به همین خاطر "آرامش دوستدار" بسان دو پرسنده و اندیشمند محبوب او_ "عبدالله روزبه (ابن مقفع)" و "محمد بن زکریا رازی"_نادیده گرفته میشود و اغلب رسانه های به اصطلاح میانه رو او را سانسور می کنند. زیرا اندیشه های او حقیقت فرهنگی ما را برهنه میسازد وما به آن بلوغ نرسیده ایم تا بتوانیم اندام فربۀ جهالتِ بیست وپنج قرنۀ خود را به تماشا بنشینیم. "تزِ کانونی" هر سه کتاب یاد شده بر علل نااندیشا ماندن حوزه تمدنی ما می پردازد، و پرسش دردمندانۀ آرامش دوستدار اینستکه: "چرا" و"چگونه" "یونان" توانسته بستر رویش "اندیشه"، "فلسفه" و نوابغی چون "افلاطون"، "ارسطو" و "سقراط" باشد، و حوزه تمدنی ما پذیرای ادیان "اندیشه کُش" زرتشتی و اسلام و راهنمایان چون زرتشت و محمد. او عمق فاجعه را آنجا می بیند که استعدادهای بزرگی چون ابن سینا نیز، علی رغم تاثیرپذیری از ارسطو، بجای یونانی اندیشیدن به تحریف فلسفه دست یازیده تا سیمای خونین اسلام را خوشنما و عقلانی جلوه دهد. نگاه تیزبین آرامش دوستدار کجروی های مارا فراتر از اسلام می داند و ریشه ای دینی شدن و "ضد اندیشه ماندن" فرهنگ ما را در اولین روزهای تاسیس امپراتوری هخامنشی می یابد.
در میان ما افغانی ها، شاید افراد معدودی کتاب و یا کتابهای "آرامش دوستدار" را خوانده باشند. اما آن عادت و مرض فرهنگی معمول که اصل اندیشه های نو را پنهان میکنند تا با تکرار آن خود را فهمیده جلوه دهند و "کمتر دانان" را مرعوب نمایند، سبب شده است تا کسی هیچ کاری برای معرفی آرامش دوستدار در میان ما ننمایند. کتابهای آرامش دوستدار، و به ویژه "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" که مهمترین اثر اوست، حاوی ملاحظات و اندیشه های بکر، ناگفته، و ارزشمندی است، که خواننده را به وجد نمی آورد، خوشحال نمی کند، و بر شادی کودکانه ای او نسبت به گنجینه های!؟ ادبی، فلسفی و دینی اش نمی افزاید، و بلکه خواننده را تکان می دهد، به وحشت می اندازد و اگر هنوز روزنه ای در ذهن او باز مانده باشد، او را به فکر و اندیشه وا می دارد. کتابهای آرامش دوستدار لالایی معمول به اصطلاح روشنفکران ما نیست، کتابهای آرامش دوستدار اندیشه برانگیزاست و پرسیدن می آموزد.
آنگونه که در پیشگفتار "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" آمده است، این کتاب برای ذهن جوان نوشته شده، و "جوانی ذهن الزاماً به سن نیست".
"به خوانندۀ جوان
این کتاب برای ذهن جوان نوشته شده. جوانی ذهن الزاما به سن نیست. به آن است که ذهن بتواند حتا سد درجه انعطاف پذیر باشد. بتواند آنچه را که شنیده و دیده و خوانده و خودش را از آن انباشته بروبد. از نو بشنود، ببیند، بخواند و بیاموزد و آن قابلیت هم اکنون یادشده را همچنان در خود بپروراند. بتواند یک کتاب از چند صفحه بیاموزد. در عین حال بتواند یادبگیرد که از ده ها کتاب الزاماً نمی توان حتا چند سطر آموخت، و این هم، بستگی به نوع کتاب دارد و هم تجربه ای که ذهن جوان رفته رفته می آموزد. اما این را نیز باید دانست که ذهن جوان را جوان نگه داشتن کار چندان آسانی نیست." (صفحه 60 امتناع تفکر در فرهنگ دینی)
"تزِ کانونی" هر سه کتاب یاد شده بر علل نااندیشا ماندن حوزه تمدنی ما می پردازد، و پرسش دردمندانۀ آرامش دوستدار اینستکه: "چرا" و"چگونه" "یونان" توانسته بستر رویش "اندیشه"، "فلسفه" و نوابغی چون "افلاطون"، "ارسطو" و "سقراط" باشد، و حوزه تمدنی ما پذیرای ادیان "اندیشه کُش" زرتشتی و اسلام و راهنمایان چون زرتشت و محمد.
سه شنبه 1 فوريه 2011, بوسيلهى جعفر رضایی
"آرامش دوستدار" سوسوی اندیشیدن در تاریکیی به وسعت بیست و پنج قرن
"آرامش دوستدار" فیلسوف و اندیشمند نامدار ایرانی است که سه کتابِ "امتناع تفکر در فرهنگ دینی"، "درخششهای تیره" و "ملاحظات فلسفی" او بحثهای جدی، عمیق و اندیشه برانگیزی را مطرح میکنند. "آرامش دوستدار" از شاگردان "جلال آل احمد" است اما، او صرفا شاگرد آل احمد نمانده و بلکه با نقدِ بلندی در "درخششهای تیره" خطاها، کجروی ها و راهنمایی های نادرست استادشرا به ما نشان داده است. "آرامش دوستدار" فیلسوف تیزبین و فرهیخته ای است که شاید کمتر کسی چون او، در روزگارما و در میان فارسی زبانان، آگاهی و تبحر به فلسفه، الهیات، عرفان و ادبیات داشته باشد. اما، "آرامش دوستدار" به هیچ رو، از نوعی فیلسوفان، ادیبان و عرفان شناسان معمول که ذهن ما به "تکرارها" و "مداحی های" آنها عادت نموده است نیست. "آرامش دوستدار" فلسفه، الهیات، عرفان، ادبیات و تاریخِ حوزه فرهنگی ما را به ِجد خوانده و خطاها و چاه های پرخطر آنرا به ما نشان داده است. والبته که "نسل هرگز بیدار نبوده" و "فرهنگیان افلیج" عصرما تاب نقدِ اندیشا و روشن آرامش دوستدار را ندارند. و به همین خاطر "آرامش دوستدار" بسان دو پرسنده و اندیشمند محبوب او_ "عبدالله روزبه (ابن مقفع)" و "محمد بن زکریا رازی"_نادیده گرفته میشود و اغلب رسانه های به اصطلاح میانه رو او را سانسور می کنند. زیرا اندیشه های او حقیقت فرهنگی ما را برهنه میسازد وما به آن بلوغ نرسیده ایم تا بتوانیم اندام فربۀ جهالتِ بیست وپنج قرنۀ خود را به تماشا بنشینیم. "تزِ کانونی" هر سه کتاب یاد شده بر علل نااندیشا ماندن حوزه تمدنی ما می پردازد، و پرسش دردمندانۀ آرامش دوستدار اینستکه: "چرا" و"چگونه" "یونان" توانسته بستر رویش "اندیشه"، "فلسفه" و نوابغی چون "افلاطون"، "ارسطو" و "سقراط" باشد، و حوزه تمدنی ما پذیرای ادیان "اندیشه کُش" زرتشتی و اسلام و راهنمایان چون زرتشت و محمد. او عمق فاجعه را آنجا می بیند که استعدادهای بزرگی چون ابن سینا نیز، علی رغم تاثیرپذیری از ارسطو، بجای یونانی اندیشیدن به تحریف فلسفه دست یازیده تا سیمای خونین اسلام را خوشنما و عقلانی جلوه دهد. نگاه تیزبین آرامش دوستدار کجروی های مارا فراتر از اسلام می داند و ریشه ای دینی شدن و "ضد اندیشه ماندن" فرهنگ ما را در اولین روزهای تاسیس امپراتوری هخامنشی می یابد.
در میان ما افغانی ها، شاید افراد معدودی کتاب و یا کتابهای "آرامش دوستدار" را خوانده باشند. اما آن عادت و مرض فرهنگی معمول که اصل اندیشه های نو را پنهان میکنند تا با تکرار آن خود را فهمیده جلوه دهند و "کمتر دانان" را مرعوب نمایند، سبب شده است تا کسی هیچ کاری برای معرفی آرامش دوستدار در میان ما ننمایند. کتابهای آرامش دوستدار، و به ویژه "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" که مهمترین اثر اوست، حاوی ملاحظات و اندیشه های بکر، ناگفته، و ارزشمندی است، که خواننده را به وجد نمی آورد، خوشحال نمی کند، و بر شادی کودکانه ای او نسبت به گنجینه های!؟ ادبی، فلسفی و دینی اش نمی افزاید، و بلکه خواننده را تکان می دهد، به وحشت می اندازد و اگر هنوز روزنه ای در ذهن او باز مانده باشد، او را به فکر و اندیشه وا می دارد. کتابهای آرامش دوستدار لالایی معمول به اصطلاح روشنفکران ما نیست، کتابهای آرامش دوستدار اندیشه برانگیزاست و پرسیدن می آموزد.
آنگونه که در پیشگفتار "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" آمده است، این کتاب برای ذهن جوان نوشته شده، و "جوانی ذهن الزاماً به سن نیست".
"به خوانندۀ جوان
این کتاب برای ذهن جوان نوشته شده. جوانی ذهن الزاما به سن نیست. به آن است که ذهن بتواند حتا سد درجه انعطاف پذیر باشد. بتواند آنچه را که شنیده و دیده و خوانده و خودش را از آن انباشته بروبد. از نو بشنود، ببیند، بخواند و بیاموزد و آن قابلیت هم اکنون یادشده را همچنان در خود بپروراند. بتواند یک کتاب از چند صفحه بیاموزد. در عین حال بتواند یادبگیرد که از ده ها کتاب الزاماً نمی توان حتا چند سطر آموخت، و این هم، بستگی به نوع کتاب دارد و هم تجربه ای که ذهن جوان رفته رفته می آموزد. اما این را نیز باید دانست که ذهن جوان را جوان نگه داشتن کار چندان آسانی نیست." (صفحه 60 امتناع تفکر در فرهنگ دینی)
Forwarded from منصورزاده
«امتناع_تفکر_در_فرهنگ_دینی»_نوشته.pdf
61.3 MB
Forwarded from ایران لیبرال
🌻🌻نظری اجمالی به کتاب امتناع تفکر در فرهنگ دینی
آرامش دوستدار در بخش پايانی سخنرانی خود، در نگاهی اجمالی به آخرين کتابش «امتناع تفکر در فرهنگ دينی» پرداخت و از جمله گفت که معنای عنوان کتاب اين است که انديشيدن را فرهنگ دينی غيرممکن می سازد. اين کتاب مشتمل بر هشت فصل است. فصل اول نشان می دهد که تناقض دين و انديشيدن در کجاست و چرا چنين تناقضی رفع کردنی نيست. توضيحاتی که در اين فصل آمده، ناظر بر چگونگی پيروزی اسلام در ايران و شناساندن عاملان آن و شيوهی اخصشان در اسلامی کردن ايران است.
فصل دوم به تشريح اين مطلب می پردازد که اسلامی شدن ايران چه معنايی دارد و چگونه است که شکست سرزمين ايران به پيروزی رگهی دينی اش که زرتشتی بوده و در اسلام بازمی زييد، منتهی می گردد.
فصل سوم به تشريح اين امر مبادرت می ورزد که چرا ما با عرب دشمنيم، اما دينش را از جان و دل می خواهيم. در اين فصل رابطهی اسلام با مسيحيت و مسيحيت با يهوديت نيز مورد بررسی قرار می گيرد.
فصل چهارم در تحليل اين موضوع می کوشد که چگونه پرسيدن چون چشمهی زايندهی انديشيدن در فرهنگ دينی نمی تواند پديد آيد و جوشان گردد. در همين فصل با چهرهی نخستين انديشنده در تاريخ اسلام آشنا می شويم، يعنی با عبدالله روزبه که همان ابن مقفع باشد. او يکی از دو استثنای پرسيدن و انديشيدن در فرهنگ دينی ماست.
فصل پنجم با گفتاری مقدماتی برای شناختن دومين و آخرين انديشنده در فرهنگ دينی، يعنی با محمدبن زکريای رازی آغاز می شود. در همين فصل و در پی اين آشنايی مقدماتی، «ناپرسايی فلسفی» ما و اسلامی کردن فلسفهی ارسطو مطرح و توضيح می شود.
موضوع فصل ششم تفاوتهای بنيادی ميان پنداشت يونانی از خدا و تصور اسلامی آن است. در اينجا می بينيم که آنچه در وهلهی اول به همين سبب ابن سينا می نامد، کمترين ارتباطی با نگرش فلسفی يونانی ندارد. برای روشن شدن مستقيم اين مطلب، نگرش فلسفی ارسطو مبنا گرفته شده و آن در موارد اصلی با نگرش فلسفی ابن سينا سنجيده شده است، تا معلوم شود اسلام چه گيرهای فکری برای ابن سينا بوجود آورده و چگونه ابن سينا اضطرارا" اين گيرها را با اعتقاد دينی اسلامی اش رفع کرده است و اينکه طبعا" تکيه بر دين، بنيادی برای فلسفهی او و ديگر فلاسفهی اسلامی باقی نمی گذارد.
فصل هفتم مشروحا" به رازی می پردازد تا روشن نمايد که چگونه بنياد پنداشت او از جهان يونانی است و چرا اين استثنای دوم و آخر، بر خلاف تمام آنهايی که در فرهنگ دينی ما «فيلسوف» ناميده شده اند، واقعا" فيلسوف و تنها فيلسوف ما بوده است.
فصل هشتم به فردوسی اختصاص يافته و با تکيه بر سخن او می کوشد نشان دهد که چگونه او تنها کسیست که اسلام را از ديد ايران باستان ديده و ايران باستان را از ديد اسلام. نتيجهی هولناکی که فردوسی از اين نگرش و سنجش می گيرد، نافرجامی محتوم ايران در سلطهی اسلام است، و اينکه ايران باستان محکوم بوده به مرگ اسلامی بميرد.
آرامش دوستدار خاطر نشان ساخت که فراهم آوردن کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ دينی» به سبب بُعدهای گوناگون موضوعی اش منحصرا" با برگزيدن ديدگاههای متفاوت و شيوهی بررسی متناسب با آنها، از جمله تاريخی، فلسفی، دينی، دين شناختی، سياسی و ... ميسر گشته است و تنها از اين راه چند شاخه و با درنظر داشتن پيوند درونی شاخه هايش می شود ديد و پی برد که چرا پرسيدن و انديشيدن در فرهنگ دينی ممتنع می گردد.
آرامش دوستدار در بخش پايانی سخنرانی خود، در نگاهی اجمالی به آخرين کتابش «امتناع تفکر در فرهنگ دينی» پرداخت و از جمله گفت که معنای عنوان کتاب اين است که انديشيدن را فرهنگ دينی غيرممکن می سازد. اين کتاب مشتمل بر هشت فصل است. فصل اول نشان می دهد که تناقض دين و انديشيدن در کجاست و چرا چنين تناقضی رفع کردنی نيست. توضيحاتی که در اين فصل آمده، ناظر بر چگونگی پيروزی اسلام در ايران و شناساندن عاملان آن و شيوهی اخصشان در اسلامی کردن ايران است.
فصل دوم به تشريح اين مطلب می پردازد که اسلامی شدن ايران چه معنايی دارد و چگونه است که شکست سرزمين ايران به پيروزی رگهی دينی اش که زرتشتی بوده و در اسلام بازمی زييد، منتهی می گردد.
فصل سوم به تشريح اين امر مبادرت می ورزد که چرا ما با عرب دشمنيم، اما دينش را از جان و دل می خواهيم. در اين فصل رابطهی اسلام با مسيحيت و مسيحيت با يهوديت نيز مورد بررسی قرار می گيرد.
فصل چهارم در تحليل اين موضوع می کوشد که چگونه پرسيدن چون چشمهی زايندهی انديشيدن در فرهنگ دينی نمی تواند پديد آيد و جوشان گردد. در همين فصل با چهرهی نخستين انديشنده در تاريخ اسلام آشنا می شويم، يعنی با عبدالله روزبه که همان ابن مقفع باشد. او يکی از دو استثنای پرسيدن و انديشيدن در فرهنگ دينی ماست.
فصل پنجم با گفتاری مقدماتی برای شناختن دومين و آخرين انديشنده در فرهنگ دينی، يعنی با محمدبن زکريای رازی آغاز می شود. در همين فصل و در پی اين آشنايی مقدماتی، «ناپرسايی فلسفی» ما و اسلامی کردن فلسفهی ارسطو مطرح و توضيح می شود.
موضوع فصل ششم تفاوتهای بنيادی ميان پنداشت يونانی از خدا و تصور اسلامی آن است. در اينجا می بينيم که آنچه در وهلهی اول به همين سبب ابن سينا می نامد، کمترين ارتباطی با نگرش فلسفی يونانی ندارد. برای روشن شدن مستقيم اين مطلب، نگرش فلسفی ارسطو مبنا گرفته شده و آن در موارد اصلی با نگرش فلسفی ابن سينا سنجيده شده است، تا معلوم شود اسلام چه گيرهای فکری برای ابن سينا بوجود آورده و چگونه ابن سينا اضطرارا" اين گيرها را با اعتقاد دينی اسلامی اش رفع کرده است و اينکه طبعا" تکيه بر دين، بنيادی برای فلسفهی او و ديگر فلاسفهی اسلامی باقی نمی گذارد.
فصل هفتم مشروحا" به رازی می پردازد تا روشن نمايد که چگونه بنياد پنداشت او از جهان يونانی است و چرا اين استثنای دوم و آخر، بر خلاف تمام آنهايی که در فرهنگ دينی ما «فيلسوف» ناميده شده اند، واقعا" فيلسوف و تنها فيلسوف ما بوده است.
فصل هشتم به فردوسی اختصاص يافته و با تکيه بر سخن او می کوشد نشان دهد که چگونه او تنها کسیست که اسلام را از ديد ايران باستان ديده و ايران باستان را از ديد اسلام. نتيجهی هولناکی که فردوسی از اين نگرش و سنجش می گيرد، نافرجامی محتوم ايران در سلطهی اسلام است، و اينکه ايران باستان محکوم بوده به مرگ اسلامی بميرد.
آرامش دوستدار خاطر نشان ساخت که فراهم آوردن کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ دينی» به سبب بُعدهای گوناگون موضوعی اش منحصرا" با برگزيدن ديدگاههای متفاوت و شيوهی بررسی متناسب با آنها، از جمله تاريخی، فلسفی، دينی، دين شناختی، سياسی و ... ميسر گشته است و تنها از اين راه چند شاخه و با درنظر داشتن پيوند درونی شاخه هايش می شود ديد و پی برد که چرا پرسيدن و انديشيدن در فرهنگ دينی ممتنع می گردد.
Forwarded from منصورزاده
#یادداشت دکتر محمود احمدی نژاد
🔴 چه کسی ضد انقلاب است؟
دکتر محمود احمدی نژاد طی یادداشتی با یادآوری آرمان های انقلاب و فلسفه و وظیفه حکومت و مقایسه آن با وضعیت برخوردهای فعلی با کا
🔴 چه کسی ضد انقلاب است؟
دکتر محمود احمدی نژاد طی یادداشتی با یادآوری آرمان های انقلاب و فلسفه و وظیفه حکومت و مقایسه آن با وضعیت برخوردهای فعلی با کا
🌜🎋🌏🌞👑🎋🌛
(( منشور کورش بزرگ)).
من آریائیم به سرم شور کورش است
فرزند کورشم به دلم نور کورش است
عشق وطن به سینه ی من موج میزند
شورونشاط و مستیم از گور کورش است
نوری که در حقوق بشر جلوه می کند
آن نور بر گرفته ز منشور کورش است
هرجا نشان حق طلبی یا نگاره ئی است
فرمان آن نگاره ز دستور کورش است
او بردگان ز قید اسارت نجات داد
آزادی بشر همه . منظور کورش است
منشور سازمان ملل افتخار ما است
نظم جهان نبشته ز منشور کورش است
اندر . جهان تفاخر و بالندگی. کنیم
زان نور فرو هر که ز فرتور کورش است
این کلک و خامه را نه بود طاقت وتوان
زین نغمه و سرود که از پورکورش است
🌜🎋🌏🌞👑🎋🌛
پور کوروش
@yousarzamin
(( منشور کورش بزرگ)).
من آریائیم به سرم شور کورش است
فرزند کورشم به دلم نور کورش است
عشق وطن به سینه ی من موج میزند
شورونشاط و مستیم از گور کورش است
نوری که در حقوق بشر جلوه می کند
آن نور بر گرفته ز منشور کورش است
هرجا نشان حق طلبی یا نگاره ئی است
فرمان آن نگاره ز دستور کورش است
او بردگان ز قید اسارت نجات داد
آزادی بشر همه . منظور کورش است
منشور سازمان ملل افتخار ما است
نظم جهان نبشته ز منشور کورش است
اندر . جهان تفاخر و بالندگی. کنیم
زان نور فرو هر که ز فرتور کورش است
این کلک و خامه را نه بود طاقت وتوان
زین نغمه و سرود که از پورکورش است
🌜🎋🌏🌞👑🎋🌛
پور کوروش
@yousarzamin
قصابی در حال کوبیدن ساطور بر
استخوان گوسفند بود که تراشه ای
از استخوان پرید گوشه چشمش.
ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند.
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید.
زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت.
باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد.
بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت.
بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد.
گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی .
گرچه لای زخم بودی استخوان
لیک ای جان در کنارش بود نان
حالا حکایت اکثر دکترای ماست
@yousarzamin
استخوان گوسفند بود که تراشه ای
از استخوان پرید گوشه چشمش.
ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند.
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید.
زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت.
باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد.
بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت.
بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد.
گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی .
گرچه لای زخم بودی استخوان
لیک ای جان در کنارش بود نان
حالا حکایت اکثر دکترای ماست
@yousarzamin
🌻🌻آیا اسلام را می توان نجات داد؟
81+
رای دهید
39-
به راستی برای روشنگری پیرامون اسلام، کدام گرایش، فرقه، گروه و یا فرد میتواند ادعای نمایندگی این دین را داشته باشد؟!
- کتاب «آیا اسلام را میتوان نجات داد؟» یک بحثِ نوشتاری میان حامد عبدالصمد و مُهَنَد خورشید است که به تازگی توسط همکار فرهیختهام، ب. بینیاز (داریوش) به زبان پارسی برگردانده شده و توسط پنج ناشر ایرانی در اروپا و کانادا منتشر گردیده است.
- بزرگترین دشمن «مذهب» همان «تاریخ» است که با نابودی شاخصهی جزمی آن، باعث «تقدسزُدایی» از آن نیز میگردد.
آرمین لنگرودی - کیهان لندن
هِگِل، فیلسوف آلمانی، اسلام را همچو آب یک اُقیانوس میانگاشت، که با وجود «عظمت» ظاهری خود، فُرمناپذیر، بیشکل و نامفهوم است. پدیدهای اینچنین، در خود یگانه نیست، تنها به کُلیات میپردازد و خود را از «هرآنچه مشخص (concrete) است مبرّا میداند»[۱]. بر همین مبنا به گمان میآید، گفتاوَرد با اسلام و یا علیه اسلام بیشتر به «کوبیدن آب در هاون» میماند، تا گفتمانی هدفمند و سازنده.
ناهمگن بودن و ناسازگاری ساختاری در جهانبینی، حتی در محدوده درونفرقهای، اسلام را به تناقضی در خود و در عین حال به چالشی برای منتقدینش تبدیل نموده است. بیدلیل نیست، که تمامی جریانات این دین، برای گُریز از انتقاد خردگرا، به تاریکخانهی «جزمیت» پناه بردهاند. به راستی برای روشنگری پیرامون اسلام، بر کدام نکته بایستی انگشت گذاشت؟ به کدام مرجع باید رجوع کرد؟ و در یک کلام: کدام گرایش، فرقه، گروه و یا فرد میتواند ادعای نمایندگی این دین را داشته باشد؟!
مطالعه و نقد مذهب در کل و اسلام بطور مشخص، برای ما امری است پایهای در مسیر شناخت خود و تبیین آیندهی بشر. معمولاً مسلمانان در روبرویی با اینگونه خردهگیریها، تنها روش زور و خشونت را میشناسند. در بهترین حالت، در پاسخ به دادههای تاریخی و نقد خردورزانه، ما تنها با سکوت گورستانی آنها مواجه میشویم. به عنوان مثال، مسلمانان در اروپا، در دفاع از پدیده حجاب، آن را به عنوان امری «اختیاری و آزاد» معرفی کرده و جزو جداییناپذیر از «حقوق بشر» میدانند. در توضیح این نکته باید پرسیده شود، اگر در اینجا واقعاً تأکید بر «آزادی» است، پس چرا تا حال هیچکدام (تأکید میکنم: هیچکدام!) از سازمانهای اسلامی در اروپا، صدای خود را در انتقاد به امر «اجباری» بودن حجاب در کشورهایی همچون ایران و یا عربستان سعودی بلند نکردهاند؟! چرا حجاب بایستی در اروپا امری «اختیاری» باشد، ولی در ایران نه؟! این امر نشاندهنده آن است که مسلمانان به اینگونه مقولات به صورتی فرصتطلبانه برخورد کرده و تنها در پیِ سوء استفاده از قوانین حقوق بشر (همانند آنچه ما از خمینی و «خُدعههای» رنگ و وارنگ او پیش از رسیدن به قدرت میشناسیم)، برای پیشبُرد مقاصد خود هستند. اینگونه است که حتی مسلمانانِ به اصطلاح «لیبرال» اروپا، تا زمانی که به یک بحث جدلی در این موارد مجبور نگردند، از خود حرکتی (که به تقدس اسلام لطمه وارد کند) نشان نمیدهند.
مطالب بیشتر در کیهان لندن
در مبحث دمکراسی نیز خورشید ادعاهای مخصوص به خود را دارد، و آن اینکه «در برخی از کشورهای اسلامی، دموکراسی در تناقض با شریعت دیده نمیشود» (ص۲۱۰). گذشته از آنکه بیان این مطلب بیشتر به یک طنز تلخ شبیه است تا یک واقعیت، ولی باز هم باید پرسید؛ چرا خورشید از این کشورها با نام یاد نمیکند؟ فرض کنیم که این ادعا، به همین شکل که او میگوید، درست است: با این وصف هنوز روشن نشده که «چرا نمایندگان اسلام به سادگی نمیگویند که (دمکراسی متکی بر) قانونِ اساسی برای همهی ما خوب است و (ما) نیازی به همخوانکردنِ آن با شریعت، یعنی این بینشِ پیشامدرن، نداریم؟» (به نقل از عبدالصمد، ص۲۱۵- جملات و کلمههای تکمیلی داخل پرانتز از نگارنده هستند).
در ادامه مُهَنَد خورشید توضیح میدهد: «به اقوالِ قرآنی که مربوط به نظمِ اجتماعی و قانونگذاری هستند، باید تاریخی نگاه کرد (ص۲۱۶). دلیل اینکه او چرا این حکم را تنها در «نظم اجتماعی و قانونگذاری» محدود میکند، کاملاً روشن است: زیرا اگر او این جمله را به کُلِ مذهب بسط دهد، بایستی بپذیرد، که این حکم به دین یک جنبه «تاریخی» میدهد. این بدان معناست که برای مطالعه مذاهب بایستی به مدارک و دادههای تاریخی (اَدواری) رجوع کرد؛ وگرنه «مذهبشناسی» به همان چیزی تبدیل میشود که مذهب خود از انسان انتظار دارد: «مذهبسِتایی». واقعیت این است که مذهب با تبدیل خود به یک امر تاریخی، هاله «تقدس» خود را نیز از دست میدهد. به این ترتیب بزرگترین دشمن «مذهب» همان «تاریخ» است که با نابودی شاخصهی جزمی آن، باعث «تقدسزُدایی» از آن نیز میگردد.
@yousarzamin
81+
رای دهید
39-
به راستی برای روشنگری پیرامون اسلام، کدام گرایش، فرقه، گروه و یا فرد میتواند ادعای نمایندگی این دین را داشته باشد؟!
- کتاب «آیا اسلام را میتوان نجات داد؟» یک بحثِ نوشتاری میان حامد عبدالصمد و مُهَنَد خورشید است که به تازگی توسط همکار فرهیختهام، ب. بینیاز (داریوش) به زبان پارسی برگردانده شده و توسط پنج ناشر ایرانی در اروپا و کانادا منتشر گردیده است.
- بزرگترین دشمن «مذهب» همان «تاریخ» است که با نابودی شاخصهی جزمی آن، باعث «تقدسزُدایی» از آن نیز میگردد.
آرمین لنگرودی - کیهان لندن
هِگِل، فیلسوف آلمانی، اسلام را همچو آب یک اُقیانوس میانگاشت، که با وجود «عظمت» ظاهری خود، فُرمناپذیر، بیشکل و نامفهوم است. پدیدهای اینچنین، در خود یگانه نیست، تنها به کُلیات میپردازد و خود را از «هرآنچه مشخص (concrete) است مبرّا میداند»[۱]. بر همین مبنا به گمان میآید، گفتاوَرد با اسلام و یا علیه اسلام بیشتر به «کوبیدن آب در هاون» میماند، تا گفتمانی هدفمند و سازنده.
ناهمگن بودن و ناسازگاری ساختاری در جهانبینی، حتی در محدوده درونفرقهای، اسلام را به تناقضی در خود و در عین حال به چالشی برای منتقدینش تبدیل نموده است. بیدلیل نیست، که تمامی جریانات این دین، برای گُریز از انتقاد خردگرا، به تاریکخانهی «جزمیت» پناه بردهاند. به راستی برای روشنگری پیرامون اسلام، بر کدام نکته بایستی انگشت گذاشت؟ به کدام مرجع باید رجوع کرد؟ و در یک کلام: کدام گرایش، فرقه، گروه و یا فرد میتواند ادعای نمایندگی این دین را داشته باشد؟!
مطالعه و نقد مذهب در کل و اسلام بطور مشخص، برای ما امری است پایهای در مسیر شناخت خود و تبیین آیندهی بشر. معمولاً مسلمانان در روبرویی با اینگونه خردهگیریها، تنها روش زور و خشونت را میشناسند. در بهترین حالت، در پاسخ به دادههای تاریخی و نقد خردورزانه، ما تنها با سکوت گورستانی آنها مواجه میشویم. به عنوان مثال، مسلمانان در اروپا، در دفاع از پدیده حجاب، آن را به عنوان امری «اختیاری و آزاد» معرفی کرده و جزو جداییناپذیر از «حقوق بشر» میدانند. در توضیح این نکته باید پرسیده شود، اگر در اینجا واقعاً تأکید بر «آزادی» است، پس چرا تا حال هیچکدام (تأکید میکنم: هیچکدام!) از سازمانهای اسلامی در اروپا، صدای خود را در انتقاد به امر «اجباری» بودن حجاب در کشورهایی همچون ایران و یا عربستان سعودی بلند نکردهاند؟! چرا حجاب بایستی در اروپا امری «اختیاری» باشد، ولی در ایران نه؟! این امر نشاندهنده آن است که مسلمانان به اینگونه مقولات به صورتی فرصتطلبانه برخورد کرده و تنها در پیِ سوء استفاده از قوانین حقوق بشر (همانند آنچه ما از خمینی و «خُدعههای» رنگ و وارنگ او پیش از رسیدن به قدرت میشناسیم)، برای پیشبُرد مقاصد خود هستند. اینگونه است که حتی مسلمانانِ به اصطلاح «لیبرال» اروپا، تا زمانی که به یک بحث جدلی در این موارد مجبور نگردند، از خود حرکتی (که به تقدس اسلام لطمه وارد کند) نشان نمیدهند.
مطالب بیشتر در کیهان لندن
در مبحث دمکراسی نیز خورشید ادعاهای مخصوص به خود را دارد، و آن اینکه «در برخی از کشورهای اسلامی، دموکراسی در تناقض با شریعت دیده نمیشود» (ص۲۱۰). گذشته از آنکه بیان این مطلب بیشتر به یک طنز تلخ شبیه است تا یک واقعیت، ولی باز هم باید پرسید؛ چرا خورشید از این کشورها با نام یاد نمیکند؟ فرض کنیم که این ادعا، به همین شکل که او میگوید، درست است: با این وصف هنوز روشن نشده که «چرا نمایندگان اسلام به سادگی نمیگویند که (دمکراسی متکی بر) قانونِ اساسی برای همهی ما خوب است و (ما) نیازی به همخوانکردنِ آن با شریعت، یعنی این بینشِ پیشامدرن، نداریم؟» (به نقل از عبدالصمد، ص۲۱۵- جملات و کلمههای تکمیلی داخل پرانتز از نگارنده هستند).
در ادامه مُهَنَد خورشید توضیح میدهد: «به اقوالِ قرآنی که مربوط به نظمِ اجتماعی و قانونگذاری هستند، باید تاریخی نگاه کرد (ص۲۱۶). دلیل اینکه او چرا این حکم را تنها در «نظم اجتماعی و قانونگذاری» محدود میکند، کاملاً روشن است: زیرا اگر او این جمله را به کُلِ مذهب بسط دهد، بایستی بپذیرد، که این حکم به دین یک جنبه «تاریخی» میدهد. این بدان معناست که برای مطالعه مذاهب بایستی به مدارک و دادههای تاریخی (اَدواری) رجوع کرد؛ وگرنه «مذهبشناسی» به همان چیزی تبدیل میشود که مذهب خود از انسان انتظار دارد: «مذهبسِتایی». واقعیت این است که مذهب با تبدیل خود به یک امر تاریخی، هاله «تقدس» خود را نیز از دست میدهد. به این ترتیب بزرگترین دشمن «مذهب» همان «تاریخ» است که با نابودی شاخصهی جزمی آن، باعث «تقدسزُدایی» از آن نیز میگردد.
@yousarzamin
برام سواله که تو کتابای درسیِ تاریخ از وقایع دهه ی شصت و کوی دانشگاه و قتل های زنجیره ایِ هدایت شده از ایسرائِل! و خس و خاشاک و اغتشاش دی ماه و کفن پوشیِ کشاورزانِ خودفروخته و اعتصابِ کامیون دارانِ غرب زده و امثالهم هم حرفی زده شده یا هنوز رضاشاه داره به تحریکِ انگلیس و آمریکا ایران رو آباد میکنه؟؟؟
Forwarded from ایران لیبرال
☠️👳🏽💰ايران و جهان
فيلم/ دوشنبه ۵ آذر؛ بیست و دومین روز اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و چهاردهمین روز اعتراض متوالی در شهر شوش جلوی فرمانداری
صدور حکم حناچی همچنان در ابهام/ برگزاری جلسه اضطراری اعضای شورای شهر تهران
پشت پرده فیلترینگ تلگرام
وزیر جوان و «مسئول عالیرتبه»
کوهپایهزاده: زنجانی حتی یک بشکه نفت هم تحویل نگرفت/ جزئیات شکایت از جعبه سیاه پرونده فساد نفتی/ اگر موکلم بدهی خود را پرداخت کند، مشمول عفو میشود
زمینلرزه سرپل ذهاب؛ بیش از ۶۰۰ زخمی، تعطیلی مراکز آموزشی
ذوالنور: هاتگرام و طلاگرام را دستگاه امنیتی نظام راهاندازی کرده است
روزنامه جوان ( سپاه) : نامه جنجالی اخیر به رهبرانقلاب را احمدی نژادیهای جنبش عدالتخواه نوشته اند
رضا کیانیان خطاب به احمد خاتمی: مصرف موادمخدر به دبستان ها رسیده/ اگر با روزنامه ایران برخورد شود، دیگر کسی مشروب نمیخورد؟
ظریف و «دوام میآوریم»؛ پوستری که جنجالآفرین شد
هشدار مجدد قطعهسازان درباره بیکاری ۴۰۰ هزار کارگر
فروپاشیدن زندگی کشاورزان؛ نتیجه ۱۸ سال برداشت غیرقانونی از حقآبهها
فيلم/ دوشنبه ۵ آذر؛ بیست و دومین روز اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و چهاردهمین روز اعتراض متوالی در شهر شوش جلوی فرمانداری
صدور حکم حناچی همچنان در ابهام/ برگزاری جلسه اضطراری اعضای شورای شهر تهران
پشت پرده فیلترینگ تلگرام
وزیر جوان و «مسئول عالیرتبه»
کوهپایهزاده: زنجانی حتی یک بشکه نفت هم تحویل نگرفت/ جزئیات شکایت از جعبه سیاه پرونده فساد نفتی/ اگر موکلم بدهی خود را پرداخت کند، مشمول عفو میشود
زمینلرزه سرپل ذهاب؛ بیش از ۶۰۰ زخمی، تعطیلی مراکز آموزشی
ذوالنور: هاتگرام و طلاگرام را دستگاه امنیتی نظام راهاندازی کرده است
روزنامه جوان ( سپاه) : نامه جنجالی اخیر به رهبرانقلاب را احمدی نژادیهای جنبش عدالتخواه نوشته اند
رضا کیانیان خطاب به احمد خاتمی: مصرف موادمخدر به دبستان ها رسیده/ اگر با روزنامه ایران برخورد شود، دیگر کسی مشروب نمیخورد؟
ظریف و «دوام میآوریم»؛ پوستری که جنجالآفرین شد
هشدار مجدد قطعهسازان درباره بیکاری ۴۰۰ هزار کارگر
فروپاشیدن زندگی کشاورزان؛ نتیجه ۱۸ سال برداشت غیرقانونی از حقآبهها
Forwarded from ایران لیبرال
👳🏽☠️👳🏽👎🏼"وحدت" با جیره بگیران، دشمنی با مردم ایران
منصور امان
"وحدت" با جیره بگیران، دُشمنی با مردُم
ضیافت سالانه "کُنفرانس وحدت اسلامی" در سال جاری در یکی از نامُناسب ترین زمانها برای رژیم حاکم بر پا شده است. از جُنوب تا غرب و شرق کشور صدای اعتراض اقلیتهای ملی و دینی به سیاستهای تبعیض آمیز و فرقه مدار حاکمیت هر روز رساتر و جسورانه تر از پیش شنیده می شود. بر این زمینه، "کُنفرانس" مزبور خود به مُحرکی برای طرح گُسترده تر نابُردباری دینی و ملی رژیم ولایت فقیه و رویکرد دُشمنانه و حذفی آن در این پهنه تبدیل شده است.
آقای روحانی توسُط سُخنان پرخاشگرانه خود در مراسم افتتاحیه "کُنفرانس وحدت اسلامی" از همان ابتدا روشن ساخت که موضوع این گردهمایی تبلیغ "وحدت" با چیزی یا کسی نیست. او برای دعوت شدگانی که با سبیل چرب شده به بیاناتش گوش می دادند، بسته رایج تبلیغاتی حُکومت را باز کرد: کمی حمله به آمریکا و اسراییل اینجا، اندکی داغ کردن تنور رقابت منطقه ای با عربستان آنجا و رجز خوانی میان تُهی و بی دریغ جنگی، اقتصادی، علمی، موشکی و جُز آن همه جا!
واقعیتی که در گُفته های رییس جمهور مُلاها به سُخن درآمده، تازه نیست و در این میان به تابلوی "ُکُنفرانس وحدت اسلامی" بدل گردیده. این "کُنفرانس" یکی از ابزارهای سیاست خارجی مُداخله گرایانه و فرقه ای رژیم ولایت فقیه است که در کنار رسالت ترویج و توجیه سیاست مزبور، وظیفه باد کردن جایگاه "اُم القُرا" از طریق تیمار مالی حامیان خریداری شده همچون آقای عبدالجلیل سالم، دست نشاندگان محلی از قُماش آقای نوری المالکی و سورچرانهای کارکُشته مانند آقای حامد کرزای را بر عُهده دارد.
نمونه ای از بده و بستان در این بازارهای "بین المللی" در جریان کشمکش باندهای حُکومتی بر سر پرونده آقای بقایی از پرده بیرون افتاد. آقایان احمدی نژاد و بقایی فاش ساختند که سپاه پاسداران در اوج تحریمهای فلج کننده هسته ای و هنگامی که حُکومت به این بهانه حتی از واردات دارو و لوازم پزشکی حیاتی خودداری می کرد، مبلغ هنگُفت ۵ میلیون دُلار را بین برخی از میهمانان آفریقایی نشست کشورهای غیرمُتعهد به عُنوان پول توجیبی پخش کرده است.
حاکمان کشور برای تامین امنیت و بقای خود در "وحدت" کامل با آقای مالکی، شیخ نعیم قاسم و "میهمانان آفریقایی" قرار دارند؛ در عوض اما کمترین مُدارایی با شهروندان کُرد و عرب، بلوچ و تُرکمن، سُنی و زرتُشتی، بهایی و درویش، اهل حق و پارسایی ندارند. آنها در کوه های کُردستان و بیابانهای سیستان و بلوچستان مردُم بی دفاع را به گُلوله می بندند، صدها درویش را تحت بدترین شرایط غیرانسانی به زندان انداخته اند، جوانان بهایی را از تحصیل و مادران و پدران شان از اشتغال محروم ساخته اند، خوزستان را به بیابان بی آب، بی نان و بی هوا بدل کرده اند و علیه اهل سُنت، رژیم آپارتاید را بدون ویرگول و نُقطه به کار می بندند.
جالب این جاست که مولوی عبدالحمید، امام جُمعه اهل سُنت زاهدان، که به طور نمایشی در ردیف اول میهمانان نشانده شده، به گفته خودش "به جُز تهران به خاطر برگُزاری کُنفرانسهای وحدت و تقریب مذاهب، اجازه حُضور در هیچیک از شهرهای کشور حتی مناطق سُنی نشین" را ندارد.
منصور امان
"وحدت" با جیره بگیران، دُشمنی با مردُم
ضیافت سالانه "کُنفرانس وحدت اسلامی" در سال جاری در یکی از نامُناسب ترین زمانها برای رژیم حاکم بر پا شده است. از جُنوب تا غرب و شرق کشور صدای اعتراض اقلیتهای ملی و دینی به سیاستهای تبعیض آمیز و فرقه مدار حاکمیت هر روز رساتر و جسورانه تر از پیش شنیده می شود. بر این زمینه، "کُنفرانس" مزبور خود به مُحرکی برای طرح گُسترده تر نابُردباری دینی و ملی رژیم ولایت فقیه و رویکرد دُشمنانه و حذفی آن در این پهنه تبدیل شده است.
آقای روحانی توسُط سُخنان پرخاشگرانه خود در مراسم افتتاحیه "کُنفرانس وحدت اسلامی" از همان ابتدا روشن ساخت که موضوع این گردهمایی تبلیغ "وحدت" با چیزی یا کسی نیست. او برای دعوت شدگانی که با سبیل چرب شده به بیاناتش گوش می دادند، بسته رایج تبلیغاتی حُکومت را باز کرد: کمی حمله به آمریکا و اسراییل اینجا، اندکی داغ کردن تنور رقابت منطقه ای با عربستان آنجا و رجز خوانی میان تُهی و بی دریغ جنگی، اقتصادی، علمی، موشکی و جُز آن همه جا!
واقعیتی که در گُفته های رییس جمهور مُلاها به سُخن درآمده، تازه نیست و در این میان به تابلوی "ُکُنفرانس وحدت اسلامی" بدل گردیده. این "کُنفرانس" یکی از ابزارهای سیاست خارجی مُداخله گرایانه و فرقه ای رژیم ولایت فقیه است که در کنار رسالت ترویج و توجیه سیاست مزبور، وظیفه باد کردن جایگاه "اُم القُرا" از طریق تیمار مالی حامیان خریداری شده همچون آقای عبدالجلیل سالم، دست نشاندگان محلی از قُماش آقای نوری المالکی و سورچرانهای کارکُشته مانند آقای حامد کرزای را بر عُهده دارد.
نمونه ای از بده و بستان در این بازارهای "بین المللی" در جریان کشمکش باندهای حُکومتی بر سر پرونده آقای بقایی از پرده بیرون افتاد. آقایان احمدی نژاد و بقایی فاش ساختند که سپاه پاسداران در اوج تحریمهای فلج کننده هسته ای و هنگامی که حُکومت به این بهانه حتی از واردات دارو و لوازم پزشکی حیاتی خودداری می کرد، مبلغ هنگُفت ۵ میلیون دُلار را بین برخی از میهمانان آفریقایی نشست کشورهای غیرمُتعهد به عُنوان پول توجیبی پخش کرده است.
حاکمان کشور برای تامین امنیت و بقای خود در "وحدت" کامل با آقای مالکی، شیخ نعیم قاسم و "میهمانان آفریقایی" قرار دارند؛ در عوض اما کمترین مُدارایی با شهروندان کُرد و عرب، بلوچ و تُرکمن، سُنی و زرتُشتی، بهایی و درویش، اهل حق و پارسایی ندارند. آنها در کوه های کُردستان و بیابانهای سیستان و بلوچستان مردُم بی دفاع را به گُلوله می بندند، صدها درویش را تحت بدترین شرایط غیرانسانی به زندان انداخته اند، جوانان بهایی را از تحصیل و مادران و پدران شان از اشتغال محروم ساخته اند، خوزستان را به بیابان بی آب، بی نان و بی هوا بدل کرده اند و علیه اهل سُنت، رژیم آپارتاید را بدون ویرگول و نُقطه به کار می بندند.
جالب این جاست که مولوی عبدالحمید، امام جُمعه اهل سُنت زاهدان، که به طور نمایشی در ردیف اول میهمانان نشانده شده، به گفته خودش "به جُز تهران به خاطر برگُزاری کُنفرانسهای وحدت و تقریب مذاهب، اجازه حُضور در هیچیک از شهرهای کشور حتی مناطق سُنی نشین" را ندارد.
Forwarded from کانال دیالوگ آزاد (منصورزاده)
هر چقدر ما ایرانیها شلنگ قلیان به دست داریم این غربیها کتاب در دست دارند و کتاب جزء لاینفک زندگى این مردم است ... ما چوب حماقتمان را میخوریم آنها نان لیاقتشان را !!
#جلال_آل_احمد
#جلال_آل_احمد
بر دوش من از عرب غمی سنگین است
آیین عرب برای ما ننگین است
ما نسل #فریدون و #سیاوش هستیم
استوره ما #بابک_خرمدین است
آیین عرب برای ما ننگین است
ما نسل #فریدون و #سیاوش هستیم
استوره ما #بابک_خرمدین است
Forwarded from کانال. سرزمین کهن ایران دیار شاهان (ارام)
خدا ناشناس
از زنده یاد سعیدی سیرجانی
خبر داری ای شیخ دانا که من
خداناشناسم خداناشناس
نه سربسته گویم سخن
نه از چوب تکفیر دارم هراس
زدم چون قدم از عدم در وجود
خدایت برم اعتباری نداشت
خدای تو ننگین و آلوده بود
پرستیدنش افتخاری نداشت
خدایی بدینسان اسیر نیاز
که بر طاعت چون تویی بسته چشم
خدایی که بهر دو رکعت نماز
گه آید به رحم و گه آید به خشم
خدایی که جز در زبان عرب
به دیگر زبانی نفهمد کلام
خدایی که ناگه شود در غضب
بسوزد به کین خرمن خاص و عام
خدایی چنان خودسر و بلهوس
که قهرش کند بی گناهان تباه
به پاداش خوشنودی یک مگس
زدوزخ رهاند تنی پر گناه
خدایی که با شهپر جبرییل
کند شهر آباد را زیر و رو
خدایی که در کام دریای نیل
برد لشکر بیکرانی فرو
خدایی که بی مزد و حمد و ثنا
نگردد به کار کسی چاره ساز
خدا نیست بیچاره ور نه چرا
به مدح و ثنای تو دارد نیاز
خدای تو گه رام و گه سرکش است
چو دیوی که اش باید افسون کنند
دل او به دلال بازی خوش است
وگرنه شفاعت گران چون کنند؟
خدای تو با وصف غلمان و حور
دل بندگان را بدست آورد
به مکر و فریب و به تهدید و زور
به زیر نگین هر چه هست آورد
خدای تو مانند خان مغول
به تهدید چون می کشد تیغ حکم
زتهدید آن کار فرمای کل
به مانند کروبیان صم و بکم
چو دریای قهرش برآید به موج
نداند گنه کاره از بیگناه
به دوزخ فرو افکند فوج فوج
مسلمان و کافر سپید و سیاه
خدای تو اندر حصار ریا
نهان گشته کز کس نبیند گزند
کسی دم زند گر به چون و چرا
به تکفیر گردد چماقش بلند
خدای تو با خیل کروبیان
به عرش اندرون بزمکی ساخته
چو شاهی که از کار خلق جهان
به کار حرمخانه پرداخته
نهان گشته در خلوتی تو به تو
به درگاه او جز تو را راه نیست
تویی محرم از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست
تو زاهد بدینسان خدایی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش توست
اسیر نیاز است و پابند آز
خدایی چنین لایق ریش توست
نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور اژدهاست
مرنج از من ای شیخ دانا که من
خداناشناسم اگر " این " خداست
از زنده یاد سعیدی سیرجانی
خبر داری ای شیخ دانا که من
خداناشناسم خداناشناس
نه سربسته گویم سخن
نه از چوب تکفیر دارم هراس
زدم چون قدم از عدم در وجود
خدایت برم اعتباری نداشت
خدای تو ننگین و آلوده بود
پرستیدنش افتخاری نداشت
خدایی بدینسان اسیر نیاز
که بر طاعت چون تویی بسته چشم
خدایی که بهر دو رکعت نماز
گه آید به رحم و گه آید به خشم
خدایی که جز در زبان عرب
به دیگر زبانی نفهمد کلام
خدایی که ناگه شود در غضب
بسوزد به کین خرمن خاص و عام
خدایی چنان خودسر و بلهوس
که قهرش کند بی گناهان تباه
به پاداش خوشنودی یک مگس
زدوزخ رهاند تنی پر گناه
خدایی که با شهپر جبرییل
کند شهر آباد را زیر و رو
خدایی که در کام دریای نیل
برد لشکر بیکرانی فرو
خدایی که بی مزد و حمد و ثنا
نگردد به کار کسی چاره ساز
خدا نیست بیچاره ور نه چرا
به مدح و ثنای تو دارد نیاز
خدای تو گه رام و گه سرکش است
چو دیوی که اش باید افسون کنند
دل او به دلال بازی خوش است
وگرنه شفاعت گران چون کنند؟
خدای تو با وصف غلمان و حور
دل بندگان را بدست آورد
به مکر و فریب و به تهدید و زور
به زیر نگین هر چه هست آورد
خدای تو مانند خان مغول
به تهدید چون می کشد تیغ حکم
زتهدید آن کار فرمای کل
به مانند کروبیان صم و بکم
چو دریای قهرش برآید به موج
نداند گنه کاره از بیگناه
به دوزخ فرو افکند فوج فوج
مسلمان و کافر سپید و سیاه
خدای تو اندر حصار ریا
نهان گشته کز کس نبیند گزند
کسی دم زند گر به چون و چرا
به تکفیر گردد چماقش بلند
خدای تو با خیل کروبیان
به عرش اندرون بزمکی ساخته
چو شاهی که از کار خلق جهان
به کار حرمخانه پرداخته
نهان گشته در خلوتی تو به تو
به درگاه او جز تو را راه نیست
تویی محرم از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست
تو زاهد بدینسان خدایی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش توست
اسیر نیاز است و پابند آز
خدایی چنین لایق ریش توست
نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور اژدهاست
مرنج از من ای شیخ دانا که من
خداناشناسم اگر " این " خداست
☑️😪😥😢☑️
(( کارگران نی شکر ))
الا ای ملت محوب ایران 🙏 زجاخیزیدچون سیل خروشان
حمایت کن ز اسماعیل بخشی که شیر هفت تپه رفته زندان
ز هفت تپه هم از پولاد اهواز قیام کار گران گردیده آغاز👍
الا ای کارگر پاینده باشید که بنمودید ایران را سر افراز
ز آبادان مرا این اعتبار است چو نام سینما رکس ماندگاراست
ز درد کرخه و کارون بنالیم کویت و بصره آبش رهسپار است
ز جور فرقه ی قوم تبه کار ز حکم زاده ی هند جیگر خوار
که سلطان شکر آخوند مکارم ز هفت تپه رباید سود بسیار
پور کوروش
پشت به دشمن رو به میهن
تنها ره رهایی باز گشت پادشاهی
شعار هر ازاده فقط بگو شاهزاده
@yousarzamin
(( کارگران نی شکر ))
الا ای ملت محوب ایران 🙏 زجاخیزیدچون سیل خروشان
حمایت کن ز اسماعیل بخشی که شیر هفت تپه رفته زندان
ز هفت تپه هم از پولاد اهواز قیام کار گران گردیده آغاز👍
الا ای کارگر پاینده باشید که بنمودید ایران را سر افراز
ز آبادان مرا این اعتبار است چو نام سینما رکس ماندگاراست
ز درد کرخه و کارون بنالیم کویت و بصره آبش رهسپار است
ز جور فرقه ی قوم تبه کار ز حکم زاده ی هند جیگر خوار
که سلطان شکر آخوند مکارم ز هفت تپه رباید سود بسیار
پور کوروش
پشت به دشمن رو به میهن
تنها ره رهایی باز گشت پادشاهی
شعار هر ازاده فقط بگو شاهزاده
@yousarzamin