اتاق فرماندهے جنگ شهید ابومهدی المهندس🥀، نه در قلب پایتخت و روے مبلمان هاے راحت و شیک ، بلڪه در خط مقدم و در نفربرهاے رزمے بود.
به غیر از آرمان آزادسازے بیت المقدس و سرزمین هاے اسلامے از اشغالگران صهیونیست ، یڪے از اهداف مهم ایشان اخراج نظامیان آمریڪایے از خاک عراق بود ؛ ڪه میگفت «تا زمانے ڪه جان در بدن دارم ، از این هدف نخواهم گذشت». می گفت «آمریڪا دشمن اصلے ماست».
به غیر از آرمان آزادسازے بیت المقدس و سرزمین هاے اسلامے از اشغالگران صهیونیست ، یڪے از اهداف مهم ایشان اخراج نظامیان آمریڪایے از خاک عراق بود ؛ ڪه میگفت «تا زمانے ڪه جان در بدن دارم ، از این هدف نخواهم گذشت». می گفت «آمریڪا دشمن اصلے ماست».
و با سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانے🥀 ، ڪه دو همرزم قدیمے بودند ، از سالیان دور در میدان هاے مبارزه جبهه مقاومت ، دوشادوش یڪدیگر ، می جنگیدند.
به خصوص در پاڪ سازے سرزمین هاے اشغال شده عراق و سوریه از تروریست هاے تڪفیری داعش . اما ایشان همیشه خود را
"سرباز حاج قاسم🥀 معرفے میڪرد ، ڪه به این سربازے افتخار می ڪرد".
در سحرگاه روز جمعه سیزدهم دے 1398، در ڪنار یار دیرین و دلاور خود ، سردارحاج قاسم سلیمانےتوسط پهپادهاے آمریڪایے مورد هدف قرار گرفت و شهید🥀 شد.
به خصوص در پاڪ سازے سرزمین هاے اشغال شده عراق و سوریه از تروریست هاے تڪفیری داعش . اما ایشان همیشه خود را
"سرباز حاج قاسم🥀 معرفے میڪرد ، ڪه به این سربازے افتخار می ڪرد".
در سحرگاه روز جمعه سیزدهم دے 1398، در ڪنار یار دیرین و دلاور خود ، سردارحاج قاسم سلیمانےتوسط پهپادهاے آمریڪایے مورد هدف قرار گرفت و شهید🥀 شد.
به روایت از سید هاشمے موسوے تهیه ڪننده مستند «سلفے با ابومهدی»:
تقریبا سال 93 - 94 بود ڪه فضاے داعش بوجود آمده بود . تصمیم گرفتیم یک مستند درباره نبرد سوریه بسازیم ولے شرایط مهیا نبود و فقط از ایرانیها ، مستشاران نظامے سپاه میتوانستند در آنجا حضور پیدا ڪنند.
در عراق شرایط نسبت به سوریه مهیاتر بود و با گذرنامه زیارتے عازم ڪشور عراق شدیم . تقریبا طے یڪسال و نیم در عراق چهار مستند ساختیم . یڪے از مستندها را در اطراف بغداد همزمان با حضور داعش در آنجا و دو مستند هم در سامرا و حومهاش ساختیم.
سه یا چهار روز قبل از محرم سال 1395 بود ڪه ابومهدے🥀 را دیدیم . ابتدا فڪر نمیڪردیم ڪه آنقدر خون گرم باشد و وقتے با او صحبت ڪردیم متوجه شدیم ڪه چقدر خوب فارسے حرف میزند . حدود ساعت 8 شب بود ڪه به ابومهدےگفتیم میخواهیم با شما مصاحبه ڪنیم.
ابو مهدے🥀مجددا از مصاحبه ڪردن امتناع ڪرد و گفت وقت ندارم . ما هم مثل قبل سمج نشستیم ڪه مصاحبه بگیریم . منتها این دفعه دو روزے طول ڪشید و فضاے مصاحبه گرفتن نبود . از طرفے هم محافظین ابو مهدے پیگیریهاے ما را میدیدند.
تقریبا سال 93 - 94 بود ڪه فضاے داعش بوجود آمده بود . تصمیم گرفتیم یک مستند درباره نبرد سوریه بسازیم ولے شرایط مهیا نبود و فقط از ایرانیها ، مستشاران نظامے سپاه میتوانستند در آنجا حضور پیدا ڪنند.
در عراق شرایط نسبت به سوریه مهیاتر بود و با گذرنامه زیارتے عازم ڪشور عراق شدیم . تقریبا طے یڪسال و نیم در عراق چهار مستند ساختیم . یڪے از مستندها را در اطراف بغداد همزمان با حضور داعش در آنجا و دو مستند هم در سامرا و حومهاش ساختیم.
سه یا چهار روز قبل از محرم سال 1395 بود ڪه ابومهدے🥀 را دیدیم . ابتدا فڪر نمیڪردیم ڪه آنقدر خون گرم باشد و وقتے با او صحبت ڪردیم متوجه شدیم ڪه چقدر خوب فارسے حرف میزند . حدود ساعت 8 شب بود ڪه به ابومهدےگفتیم میخواهیم با شما مصاحبه ڪنیم.
ابو مهدے🥀مجددا از مصاحبه ڪردن امتناع ڪرد و گفت وقت ندارم . ما هم مثل قبل سمج نشستیم ڪه مصاحبه بگیریم . منتها این دفعه دو روزے طول ڪشید و فضاے مصاحبه گرفتن نبود . از طرفے هم محافظین ابو مهدے پیگیریهاے ما را میدیدند.
یک لحظه دیدیم ابو مهدے🥀 از جلسه بیرون آمد و براے استراحت به یک اتاق به هم ریخته و شلوغ رفت . ما هم بلافاصله وارد اتاق شدیم تا از فرصت استفاده ڪنیم و مصاحبه را بگیریم . وقتے وارد شدیم دیدیم ابومهدے🥀 دارد به عنوان شام نان و پنیر میخورد.
وقتے پاسخ دادن ابو مهدے🥀 را دیدم اصلا باورم نمیشد ڪه این آدم با سابقه 50 سال نظامیگرے و ڪار امنیتے اینقدر راحت و صمیمے و بیپروا حرف بزند و تمام موضوعات را به ما بگوید . بعد از این مصاحبه نیم ساعته ڪار مقدار زیادے براے ما راحت شد و توانستیم در عملیات فلوجه ڪنار ابو مهدے🥀باشیم.
خاطره جالبے ڪه از آن روزها به یادم آمد این بود ڪه ابو مهدے🥀 بیشتر #محافظانے ڪه انتخاب میڪرد از فرزندان شهدا🥀 بودند ڪه نهایتا 22 الے 23 سال بیشتر نداشتند . ابو مهدے زیاد اعتقادے به محافظ نداشت و فقط تحت این عنوان فرزندان شهدا🥀را دور خود جمع ڪرده بود.
وقتے پاسخ دادن ابو مهدے🥀 را دیدم اصلا باورم نمیشد ڪه این آدم با سابقه 50 سال نظامیگرے و ڪار امنیتے اینقدر راحت و صمیمے و بیپروا حرف بزند و تمام موضوعات را به ما بگوید . بعد از این مصاحبه نیم ساعته ڪار مقدار زیادے براے ما راحت شد و توانستیم در عملیات فلوجه ڪنار ابو مهدے🥀باشیم.
خاطره جالبے ڪه از آن روزها به یادم آمد این بود ڪه ابو مهدے🥀 بیشتر #محافظانے ڪه انتخاب میڪرد از فرزندان شهدا🥀 بودند ڪه نهایتا 22 الے 23 سال بیشتر نداشتند . ابو مهدے زیاد اعتقادے به محافظ نداشت و فقط تحت این عنوان فرزندان شهدا🥀را دور خود جمع ڪرده بود.
در یڪے از مناطق ڪه میرفتیم به یڪباره تیراندازے شد . محافظان ابومهدے🥀از در بیرون آمدند و خواستند از وے محافظت ڪنند به خاطر عدم مهارت از پشت سر به یڪدیگر برخورد ڪردند . محافظهاے ابو مهدے🥀 مبتدے بودند و وے اینها را به خاطر روحیه دادن به فرزندان شهدا براے این ڪار انتخاب ڪرده بود.
ابومهدے🥀 سابقه مبارزاتیاش به دوران حزب بعث بر میگشت و چیزے حدود 50 سال سابقه مبارزه داشت . به ابومهدے🥀 گفتم خسته نشدے این همه مبارزه ڪردے ؟ چرا استراحت نمیڪنید و تفریح نمیروید ؟ ابومهدے در پاسخ سؤال ما #روایتے از حضرت رسول (ص) خواند : «سیاحت امت من جهاد است»
این جمله شاه ڪلید فعالیت تمامے مجاهدین اعم از ابو مهدے ، حاج قاسم سلیمانے و هادے العامرے🥀 است . #فڪر ڪنم تنها شبے ڪه حاج قاسم🥀 و ابومهدے🥀توانستند راحت بخوابند همان شب جمعهاے بود ڪه به شهادت رسیدند😔 این افراد شبانه روز ڪار میڪردند.😔
ابومهدے🥀 سابقه مبارزاتیاش به دوران حزب بعث بر میگشت و چیزے حدود 50 سال سابقه مبارزه داشت . به ابومهدے🥀 گفتم خسته نشدے این همه مبارزه ڪردے ؟ چرا استراحت نمیڪنید و تفریح نمیروید ؟ ابومهدے در پاسخ سؤال ما #روایتے از حضرت رسول (ص) خواند : «سیاحت امت من جهاد است»
این جمله شاه ڪلید فعالیت تمامے مجاهدین اعم از ابو مهدے ، حاج قاسم سلیمانے و هادے العامرے🥀 است . #فڪر ڪنم تنها شبے ڪه حاج قاسم🥀 و ابومهدے🥀توانستند راحت بخوابند همان شب جمعهاے بود ڪه به شهادت رسیدند😔 این افراد شبانه روز ڪار میڪردند.😔
معمولا سفرهاے فرماندهان ارشد مقاومت بنا به دلایل امنیتے در شبها صورت میگرفت . جلساتشان نیز از صبح زود شروع میشد و بعد از آن جهت بررسے اوضاع به مناطق عملیاتے میرفتند . واقعا براے من جالب بود ڪه یک فردے در سطح ابو مهدے🥀 خیلے واضح و خودمانے همچنین پاسخے به ما داد . براے ما بچههاے نسل سوم دیدن این آدمها تازگے داشت😔.
سرانجام ایشان هم در بامداد جمعه دے 1398 ساعت ۱:۲۴ به همراه حاج قاسم سلیمانے 🥀 ڪه با دو خودرو از فرودگاه بین المللے بغداد خارج شده بودند هدف حمله بالگردهاے (جنگنده) آمریڪا قرار گرفته و به آرزوی خود که شهادت🥀 بود رسید.
پس از شهادتش ، پیڪرشهید ابومهدی المهندس🥀 و حاج قاسم🥀 و سایر شهداے🥀عملیات در بغداد ، ڪاظمین ، ڪربلا و نجف تشییع شد و هزاران نفر از مردم عراق در این مراسم حضور یافتند . سپس ، پیڪرهایشان به ترتیب در شهرهاے اهواز ، مشهد ، تهران ، قم و ..... با حضور میلیونے مردم ایران تشییع شد .
سرانجام ایشان هم در بامداد جمعه دے 1398 ساعت ۱:۲۴ به همراه حاج قاسم سلیمانے 🥀 ڪه با دو خودرو از فرودگاه بین المللے بغداد خارج شده بودند هدف حمله بالگردهاے (جنگنده) آمریڪا قرار گرفته و به آرزوی خود که شهادت🥀 بود رسید.
پس از شهادتش ، پیڪرشهید ابومهدی المهندس🥀 و حاج قاسم🥀 و سایر شهداے🥀عملیات در بغداد ، ڪاظمین ، ڪربلا و نجف تشییع شد و هزاران نفر از مردم عراق در این مراسم حضور یافتند . سپس ، پیڪرهایشان به ترتیب در شهرهاے اهواز ، مشهد ، تهران ، قم و ..... با حضور میلیونے مردم ایران تشییع شد .
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای هسته ای🥀
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 شهید ابومهدی المهندس💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 شهید ابومهدی المهندس💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
🔰 #قضاوت_های_امیر_المومنین_علیه_السلام
🍃جوانى خدمت على(عليه السلام) رسيد و عرض كرد: على جان! پدرم مردى ثروتمند بود، همراه عدّه اى به سفر رفت، اكنون همراهان پدرم بازگشته اند، امّا پدرم برنگشته است. از آنها پرسيدم: پدرم چه شد؟ مى گويند: از دنيا رفت. پرسيدم: اموالش چه شد؟ مى گويند: اطّلاعى از اموالش نداريم. يا اميرالمؤمنين! من به اين افراد مشكوكم. لطفاً حقّ مرا از آنها بگيريد.
حضرت نگاهى به جوان كرد و فرمود: فردا به مسجد بيا، چنان در مورد مشكل تو داورى كنم كه در تاريخ، جز در زمان حضرت داود(عليه السلام) سابقه نداشته است. سپس به متّهمين نيز ابلاغ كرد كه فردا در مسجد حاضر شوند، و از مردم هم دعوت كرد كه ناظر و شاهد قضاوت وى باشند. لحظه موعود فرا رسيد، حضرت هر يك از متّهمين را در كنار ستونى قرار داد، و با پارچه چشمانشان را نيز بست. به مردم اشاره كرد كه هر زمان من تكبير گفتم شما هم تكبير بگوييد. سپس دستور داد نفر اوّل را چشم بسته نزد وى آورند. پرسيد: پدر اين جوان به مرگ طبيعى مرد، يا كشته شد؟ متّهم عرض كرد: فوت كرد. پرسيد: اموالش چه شد؟ عرض كرد: نمى دانم اموالش چه شد. پرسيد: چه روزى فوت كرد؟ پاسخ داد (مثلاً) روز شنبه. حضرت خطاب به كاتب فرمود: تمام اين اظهارات را يادداشت كن. سپس پرسيد: او را در كجا دفن كرديد؟ عرض كرد: فلان مكان. پرسيد: چه كسى بر او نماز خواند؟ جواب داد: فلان شخص. پرسيد: بر اثر چه بيمارى فوت كرد؟ پاسخ داد: فلان بيمارى. حضرت جزئيّات ديگرى نيز از وى پرسيد و كاتب همه را يادداشت مى كرد. اگر متّهم راست گفته باشد بايد بقيّه هم مثل او جواب بدهند، و اگر دروغ گفته پاسخ بقيّه حداقل در بعضى موارد متفاوت خواهد بود. بازجويى از وى تمام شد، حضرت تكبيرى گفت، و جمعيّت حاضر نيز تكبير گفتند. متّهمان با شنيدن صداى تكبير دلشان خالى شد، با خود گفتند حتماً دوستمان اعتراف كرد و همه ما را لو داد. حضرت متّهم نفر دوّم را طلبيد. خطاب به او فرمود: «آنچه رفيقت بايد بگويد گفت، تو حقيقت را بگو» حضرت بدون آن كه دروغى گفته باشد با يك جمله دو پهلو دل او را بيشتر خالى كرد، و اين باعث شد كه وى به واقعيّت اقرار كند. عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! من به تنهايى قاتل نبودم، بلكه اين جنايت توسّط همه ما رقم خورد! با اعتراف متّهم دوّم، حضرت تكبير گفت و مؤمنان حاضر نيز تكبير گفتند.
حضرت خطاب به فرزند مقتول فرمود: با اينها چه مى كنى؟ عرض كرد: يا على به حرمت تو از آنها گذشتم، آن گاه حضرت آنان را يكى پس از ديگرى فراخواند. همه آنان به قتل و تصرف اموال پدر آن جوان اقرار كردند. آن گاه فرد اوّل را كه اقرار نكرده بود بازگرداند و او هم اقرار كرد. على(عليه السلام) آنان را به پرداخت مال و قصاص خون ملزم ساخت.
📗 الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1407 قمری، چاپ چهارم، ج 7، ص 371،
🍃جوانى خدمت على(عليه السلام) رسيد و عرض كرد: على جان! پدرم مردى ثروتمند بود، همراه عدّه اى به سفر رفت، اكنون همراهان پدرم بازگشته اند، امّا پدرم برنگشته است. از آنها پرسيدم: پدرم چه شد؟ مى گويند: از دنيا رفت. پرسيدم: اموالش چه شد؟ مى گويند: اطّلاعى از اموالش نداريم. يا اميرالمؤمنين! من به اين افراد مشكوكم. لطفاً حقّ مرا از آنها بگيريد.
حضرت نگاهى به جوان كرد و فرمود: فردا به مسجد بيا، چنان در مورد مشكل تو داورى كنم كه در تاريخ، جز در زمان حضرت داود(عليه السلام) سابقه نداشته است. سپس به متّهمين نيز ابلاغ كرد كه فردا در مسجد حاضر شوند، و از مردم هم دعوت كرد كه ناظر و شاهد قضاوت وى باشند. لحظه موعود فرا رسيد، حضرت هر يك از متّهمين را در كنار ستونى قرار داد، و با پارچه چشمانشان را نيز بست. به مردم اشاره كرد كه هر زمان من تكبير گفتم شما هم تكبير بگوييد. سپس دستور داد نفر اوّل را چشم بسته نزد وى آورند. پرسيد: پدر اين جوان به مرگ طبيعى مرد، يا كشته شد؟ متّهم عرض كرد: فوت كرد. پرسيد: اموالش چه شد؟ عرض كرد: نمى دانم اموالش چه شد. پرسيد: چه روزى فوت كرد؟ پاسخ داد (مثلاً) روز شنبه. حضرت خطاب به كاتب فرمود: تمام اين اظهارات را يادداشت كن. سپس پرسيد: او را در كجا دفن كرديد؟ عرض كرد: فلان مكان. پرسيد: چه كسى بر او نماز خواند؟ جواب داد: فلان شخص. پرسيد: بر اثر چه بيمارى فوت كرد؟ پاسخ داد: فلان بيمارى. حضرت جزئيّات ديگرى نيز از وى پرسيد و كاتب همه را يادداشت مى كرد. اگر متّهم راست گفته باشد بايد بقيّه هم مثل او جواب بدهند، و اگر دروغ گفته پاسخ بقيّه حداقل در بعضى موارد متفاوت خواهد بود. بازجويى از وى تمام شد، حضرت تكبيرى گفت، و جمعيّت حاضر نيز تكبير گفتند. متّهمان با شنيدن صداى تكبير دلشان خالى شد، با خود گفتند حتماً دوستمان اعتراف كرد و همه ما را لو داد. حضرت متّهم نفر دوّم را طلبيد. خطاب به او فرمود: «آنچه رفيقت بايد بگويد گفت، تو حقيقت را بگو» حضرت بدون آن كه دروغى گفته باشد با يك جمله دو پهلو دل او را بيشتر خالى كرد، و اين باعث شد كه وى به واقعيّت اقرار كند. عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! من به تنهايى قاتل نبودم، بلكه اين جنايت توسّط همه ما رقم خورد! با اعتراف متّهم دوّم، حضرت تكبير گفت و مؤمنان حاضر نيز تكبير گفتند.
حضرت خطاب به فرزند مقتول فرمود: با اينها چه مى كنى؟ عرض كرد: يا على به حرمت تو از آنها گذشتم، آن گاه حضرت آنان را يكى پس از ديگرى فراخواند. همه آنان به قتل و تصرف اموال پدر آن جوان اقرار كردند. آن گاه فرد اوّل را كه اقرار نكرده بود بازگرداند و او هم اقرار كرد. على(عليه السلام) آنان را به پرداخت مال و قصاص خون ملزم ساخت.
📗 الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1407 قمری، چاپ چهارم، ج 7، ص 371،
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⛔️عواقب وحشتناک تمسخر کردن و نیش زدن !
#نهج_البلاغه
▫️اللسان سَبُع، إن خُلّى عنه عَقر.
🟤زبان، درنده اى است كه اگر رها شود زخم زند.
📘#حکمت_60
🎤#استاد_قرائتی
#نهج_البلاغه
▫️اللسان سَبُع، إن خُلّى عنه عَقر.
🟤زبان، درنده اى است كه اگر رها شود زخم زند.
📘#حکمت_60
🎤#استاد_قرائتی
💕باید ای دل
اندڪی بهتر شویم!
یا ڪ اصلا آدمی دیگر شویم ..!
از همین امروز
هنگام #نماز
با خود صمیمی تر شویم .. !
#حی_علی_صلاة
اندڪی بهتر شویم!
یا ڪ اصلا آدمی دیگر شویم ..!
از همین امروز
هنگام #نماز
با خود صمیمی تر شویم .. !
#حی_علی_صلاة
Audio
اذان با صدای شهید باکری
دلتون شکست التماس دعا😔😔😔
حی علی الصلاه
آشنا:
التماس دعا🌹
دلتون شکست التماس دعا😔😔😔
حی علی الصلاه
آشنا:
التماس دعا🌹
دردلم درداسٺ وبرلبها شڪایٺ بازهم
😔مانده ام درآرزوے یڪ زیارٺ بازهم
تازه فهمیدم ڪه یوم الحسرة یعنے اربعین
😔جابمانے ازرفیقان بین حسرٺ بازهم
#جامانده_ام
#بےڪربلا_میمیرم😔
🏴@sardare_dellha
😔مانده ام درآرزوے یڪ زیارٺ بازهم
تازه فهمیدم ڪه یوم الحسرة یعنے اربعین
😔جابمانے ازرفیقان بین حسرٺ بازهم
#جامانده_ام
#بےڪربلا_میمیرم😔
🏴@sardare_dellha
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥#نماهنگ| یک الگو
حضرت آیتالله خامنهای:
«شهید صدرزاده وقتی دید نمیتواند برای دفاع از حرم برود، رفت مشهد، خودش را افغانی جا زد و با مجموعه برادران افغانی فاطمیون حرکت کردند و رفتند. آنجا هم شد فرماندهی یک مجموعهای از اینها. این جوان عاشق جهاد است. و این واقعاً درس است.»
@sardare_dellha
حضرت آیتالله خامنهای:
«شهید صدرزاده وقتی دید نمیتواند برای دفاع از حرم برود، رفت مشهد، خودش را افغانی جا زد و با مجموعه برادران افغانی فاطمیون حرکت کردند و رفتند. آنجا هم شد فرماندهی یک مجموعهای از اینها. این جوان عاشق جهاد است. و این واقعاً درس است.»
@sardare_dellha