This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست
ڪه مے توان با آن
به رنج هاے زندگے هم دل بست❤️
متولد ١٣ تیر تولدت مبارڪ🎈💝
🎉🤟@sange3abur
ڪه مے توان با آن
به رنج هاے زندگے هم دل بست❤️
متولد ١٣ تیر تولدت مبارڪ🎈💝
🎉🤟@sange3abur
🤟@sange3abur
خانم آرایشگر اصرار داشت که موبایلم را بدهم دستش تا از ابروهایم عکس بگیرد تا تابهتاشدن هاشورها را نشانم بدهد. من داشتم میخندیدم. گفتم خاصیت آدمیزاد همین است.
همیشه تابهتاست. ما هیچوقت صاف و یکدست نبودهایم.
حالا من مشکلی با ابروها و هاشورهای تازه نداشتم که سروشکل تازهای به ابروها داده بود. بهنظرم همهچیز طبیعی بود.
خانم آرایشگر از روی خیرخواهی اصرار داشت که بگوید که تتوکار ابرو، کارش را درست انجام نداده و حیف پولی که برای درست کردن ابروهایم دادهام. دستآخر حریفش نشدم. گوشی را دادم دستش. گفتم عکس بگیرید تا اشکالات ابرو را ببینم. برای ترمیم که رفتم بگویم این کموکسریها را جبران کند.
بهنظرم همهچیز عادی بود. حتی تابهتایی دوتا ابرو بعد از آن عملیات. آدمیزاد کِی و کجا اندازه و درست است که این بار دومش باشد؟
منِ خودِ نقصم. خودِ ناتمامی. خودِ نصفهنیمهبودن. تو هیچوقت این تابهتایی را به رویم نیاوردی.
حتی همانوقتی که زدم زیر میز و خالی شدم از تمام باورهایی که یک عمر به آن چنگ انداخته بودم. تو هیچوقت آینه ندادی دستم تا خودِ تابهتایِ نااندازهام را ببینم.
تو حتی به روی خودم هم نیاوردی که چه لحظههای زیادی بدقواره و کِدرم. تو مهربانی.
تو میپوشانی. تو خیرخواهترینی. تو هیچچیز را به رویم نمیآوری. تو راستیراستی ستارالعیوبی. تو رفیقی.❤️
خانم آرایشگر اصرار داشت که موبایلم را بدهم دستش تا از ابروهایم عکس بگیرد تا تابهتاشدن هاشورها را نشانم بدهد. من داشتم میخندیدم. گفتم خاصیت آدمیزاد همین است.
همیشه تابهتاست. ما هیچوقت صاف و یکدست نبودهایم.
حالا من مشکلی با ابروها و هاشورهای تازه نداشتم که سروشکل تازهای به ابروها داده بود. بهنظرم همهچیز طبیعی بود.
خانم آرایشگر از روی خیرخواهی اصرار داشت که بگوید که تتوکار ابرو، کارش را درست انجام نداده و حیف پولی که برای درست کردن ابروهایم دادهام. دستآخر حریفش نشدم. گوشی را دادم دستش. گفتم عکس بگیرید تا اشکالات ابرو را ببینم. برای ترمیم که رفتم بگویم این کموکسریها را جبران کند.
بهنظرم همهچیز عادی بود. حتی تابهتایی دوتا ابرو بعد از آن عملیات. آدمیزاد کِی و کجا اندازه و درست است که این بار دومش باشد؟
منِ خودِ نقصم. خودِ ناتمامی. خودِ نصفهنیمهبودن. تو هیچوقت این تابهتایی را به رویم نیاوردی.
حتی همانوقتی که زدم زیر میز و خالی شدم از تمام باورهایی که یک عمر به آن چنگ انداخته بودم. تو هیچوقت آینه ندادی دستم تا خودِ تابهتایِ نااندازهام را ببینم.
تو حتی به روی خودم هم نیاوردی که چه لحظههای زیادی بدقواره و کِدرم. تو مهربانی.
تو میپوشانی. تو خیرخواهترینی. تو هیچچیز را به رویم نمیآوری. تو راستیراستی ستارالعیوبی. تو رفیقی.❤️
🤟@sange3abur
بچه که بودیم ما را از یک چیزی میترساندند به اسم قازانباش. یعنی کسی که روی سرش دیگ یا قابلمهای دارد. حالا بماند که چرا قازانباش به هیبت یک موجود ترسناکی درآمده بود که ما باید از آن میترسیدیم، اما حالا یادم میآید شبهایی که ما را از قازانباش میترسانند، هیچکدام از ما -بچههایی که خانه آباجان جمع میشدیم- جرئت دستشوییرفتن پیدا نمیکردیم. سایه درختها و هوهوی باد هیبتی داشت که خیال میکردم از پسِ آن قازانباش به سراغ ما میآید.
بااینحال، بچهای که همیشه بچههای دیگر به سراغش میآمدند تا برای جیشکردن به دستشویی بروند، من بودم. وسط خواب شیرین یکی از دخترخالهها یا دختردایی به سراغم میآمدند و همانطور که تکانم میدادند، آرام میگفتند: «پاشو... پاشو... جیش دارم.» طبیعتا نمیتوانستیم به مادرها بگوییم. چون سر شب هشدار داده بودند که اگر به دستشویی نرویم، وسط خواب اگر جیشمان بگیرد، دمار از روزگارمان درمیآورد. برای همین بود که ترجیح میدادیم ترس از قازانباش را به جان بخریم، توی سرما برای رفتن به دستشویی سگلرز بزنیم، اما آنها را بیدار نکنیم.
دیروز از من پرسید تو از اینطور چیزها میترسی؟ منظورش همین موجودات خرافی یا بهقول قدیمیها ازمابهتران بود. خندیدم. گفتم اصلا نمیترسم. بچه هم که بودم، نمیترسیدم. بعد یاد بچگیهایم افتادم.
واقعا از قازانباش نمیترسیدم؟! راستش... وقتهای زیادی میشد که من هم از ترس بخواهم خودم را خیس کنم؛ وقتی پشت در دستشویی کشیک میدادم که بچهٔ آنتوو کارش را تمام کند و مراقب باشم تا قازانباش از راه نرسد.
حالا چرا دارم وسط شلوغی کارهایم توی شرکت اینها را مینویسم؟ نمیدانم. گمانم از دنیای قازانباش ترسیدهام!
بچه که بودیم ما را از یک چیزی میترساندند به اسم قازانباش. یعنی کسی که روی سرش دیگ یا قابلمهای دارد. حالا بماند که چرا قازانباش به هیبت یک موجود ترسناکی درآمده بود که ما باید از آن میترسیدیم، اما حالا یادم میآید شبهایی که ما را از قازانباش میترسانند، هیچکدام از ما -بچههایی که خانه آباجان جمع میشدیم- جرئت دستشوییرفتن پیدا نمیکردیم. سایه درختها و هوهوی باد هیبتی داشت که خیال میکردم از پسِ آن قازانباش به سراغ ما میآید.
بااینحال، بچهای که همیشه بچههای دیگر به سراغش میآمدند تا برای جیشکردن به دستشویی بروند، من بودم. وسط خواب شیرین یکی از دخترخالهها یا دختردایی به سراغم میآمدند و همانطور که تکانم میدادند، آرام میگفتند: «پاشو... پاشو... جیش دارم.» طبیعتا نمیتوانستیم به مادرها بگوییم. چون سر شب هشدار داده بودند که اگر به دستشویی نرویم، وسط خواب اگر جیشمان بگیرد، دمار از روزگارمان درمیآورد. برای همین بود که ترجیح میدادیم ترس از قازانباش را به جان بخریم، توی سرما برای رفتن به دستشویی سگلرز بزنیم، اما آنها را بیدار نکنیم.
دیروز از من پرسید تو از اینطور چیزها میترسی؟ منظورش همین موجودات خرافی یا بهقول قدیمیها ازمابهتران بود. خندیدم. گفتم اصلا نمیترسم. بچه هم که بودم، نمیترسیدم. بعد یاد بچگیهایم افتادم.
واقعا از قازانباش نمیترسیدم؟! راستش... وقتهای زیادی میشد که من هم از ترس بخواهم خودم را خیس کنم؛ وقتی پشت در دستشویی کشیک میدادم که بچهٔ آنتوو کارش را تمام کند و مراقب باشم تا قازانباش از راه نرسد.
حالا چرا دارم وسط شلوغی کارهایم توی شرکت اینها را مینویسم؟ نمیدانم. گمانم از دنیای قازانباش ترسیدهام!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیمهای ریز و زیر تار زنانه است و سیمهای بم مردانه!
و از تلفیق این دو است که موسیقی زندگی نواخته میشود
@sange3abur
و از تلفیق این دو است که موسیقی زندگی نواخته میشود
@sange3abur
🤟@sange3abur
یک کوه نمک
نذر دوچشمان سیاهت
ای جان و تن ودیده
به قربان نگاهت
این رسم بتان نیست
فناکردن عاشق
یک عمر بمانم
نگران چشم به راهت !!؟
یک کوه نمک
نذر دوچشمان سیاهت
ای جان و تن ودیده
به قربان نگاهت
این رسم بتان نیست
فناکردن عاشق
یک عمر بمانم
نگران چشم به راهت !!؟
🤟@sange3abur
ای دوست، هر لحظه تو را
غرق صفا میخواهم
هر روز تو را
کامروا میخواهم
از بهر تو و هر که
تو را دارد "دوست"
آرامش خاطر از
خدا میخواهم...
تقدیم به شما دوستان♥️
و رفقای دوست داشتنی🍃💐
❖
ای دوست، هر لحظه تو را
غرق صفا میخواهم
هر روز تو را
کامروا میخواهم
از بهر تو و هر که
تو را دارد "دوست"
آرامش خاطر از
خدا میخواهم...
تقدیم به شما دوستان♥️
و رفقای دوست داشتنی🍃💐
❖
.🤟@sange3abur
امشب که لامپ اتاقتو
خاموش میکنی و میخوای بخوابی،
به این فکر کن اونایی که بهترین خبرِ زندگیشونو امروز شنیدن و زندگیشون عوض شده، دیشب هیچ خبری از امروز نداشتن؛ خدای امروز اون آدما، خدای فردای ما هم هست،شاید فردا اون آدم تو باشی
امشب که لامپ اتاقتو
خاموش میکنی و میخوای بخوابی،
به این فکر کن اونایی که بهترین خبرِ زندگیشونو امروز شنیدن و زندگیشون عوض شده، دیشب هیچ خبری از امروز نداشتن؛ خدای امروز اون آدما، خدای فردای ما هم هست،شاید فردا اون آدم تو باشی
🤟@sange3abur
یه اتفاقایی تو زندگی هست
که آدمیزاد باید حتما تجربه کنه
تا یه سری چیزا ملکه ذهنش بشه؛
اینکه همیشه نباید ببخشی،
همه نباید باهات راحت باشن،
به همه نباید اجازه بدی نظر بدن و
همیشه نباید صدِ خودتو واسه آدمی بذاری که حتی صفر خودشو واست نمیذاره...
🤤
یه اتفاقایی تو زندگی هست
که آدمیزاد باید حتما تجربه کنه
تا یه سری چیزا ملکه ذهنش بشه؛
اینکه همیشه نباید ببخشی،
همه نباید باهات راحت باشن،
به همه نباید اجازه بدی نظر بدن و
همیشه نباید صدِ خودتو واسه آدمی بذاری که حتی صفر خودشو واست نمیذاره...
🤤
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانم نازنین عبدالهے، دختر خواننده معروف ناصر عبدالهے هستند ڪه در زمان درگذشت پدر، شش سال داشتند! این اولین آهنگ ایشان است ڪه آن را تقدیم پدر خود ڪرده است!
🤟@sange3abur
🤟@sange3abur
اگر بالِ پرواز داشتم،
بے شک، براے تمام عمرم،
حوالے آسمانے بال میگشودم،
ڪه تو آنجا نفس میڪشیدی…❤️
🤟@sange3abur
بے شک، براے تمام عمرم،
حوالے آسمانے بال میگشودم،
ڪه تو آنجا نفس میڪشیدی…❤️
🤟@sange3abur
🤟@sange3abur
ببین کنارِ کی دلت خوشه؟!
کی بهت انگیزه برای زندگی میده!
کی منتظرِ خندههات بین معمولیترین اتفاقهای زندگیه!
کی تو رو با تمومِ نقص های پیدا و پنهونت میپذیره!
از یه جایی به بعد، پول و زیبایی و شهرت و اسم و رَسمِ طرف برات عادی میشه!
بگرد ببین کنارِ کی دلت همیشه خوشه..
ببین کنارِ کی دلت خوشه؟!
کی بهت انگیزه برای زندگی میده!
کی منتظرِ خندههات بین معمولیترین اتفاقهای زندگیه!
کی تو رو با تمومِ نقص های پیدا و پنهونت میپذیره!
از یه جایی به بعد، پول و زیبایی و شهرت و اسم و رَسمِ طرف برات عادی میشه!
بگرد ببین کنارِ کی دلت همیشه خوشه..
.🤟@sange3abur
آدما هر چقدرم دوستتون داشته باشن؛
تا یه جایی میتونن اشتباهاتتون رو نادیده بگیرن، تا یه جایی بهتون فرصت جبران میدن، تا یه جایی باهاتون راه میان، تا یه جایی.. بعدش تو همون راه خسته میشن و برای همیشه خودتون و دوست داشتنتون رو رها میکنن!
آدما هر چقدرم دوستتون داشته باشن؛
تا یه جایی میتونن اشتباهاتتون رو نادیده بگیرن، تا یه جایی بهتون فرصت جبران میدن، تا یه جایی باهاتون راه میان، تا یه جایی.. بعدش تو همون راه خسته میشن و برای همیشه خودتون و دوست داشتنتون رو رها میکنن!
🤟@sange3abur
یه سری نگاهها همچون شیشه باران خورده است شسته وتمیز
وبعضی هم ناپاک همچون غباری که بر دل نشیند
این پاکی وناپاکی فقط به ذات ، آدما بستگی داره
که دیدگاهشون وذهنشون نسبت به محیط اطرافشون ودیگران چگونه س
میشه صاف وزلال بود همچون آسمان پاک وقطرات باران که همچون رحمت بر سرت میبارد
یا همچون رودخانه ای گل آلود که ناپاکیها وگل ولای را با خودش میشوید ومیبرد
کاش دل آدمها رو هم میشد از تموم ناپاکیها شست
چشم هاشون رو شست
وزندگی رو با زلالی چشم ودرخشندگی روح دید
بیاییم
چشمهایمان را ودلهایمان را بزداییم از هر چه ناپاکیست
ذهنهایمان رابشوییم ودر مسیری روشن وآینده ای درخشان گامهایمان را پیش ببریم تا زندگی هم رنگ زیبایش را به ما نشان دهد.
یه سری نگاهها همچون شیشه باران خورده است شسته وتمیز
وبعضی هم ناپاک همچون غباری که بر دل نشیند
این پاکی وناپاکی فقط به ذات ، آدما بستگی داره
که دیدگاهشون وذهنشون نسبت به محیط اطرافشون ودیگران چگونه س
میشه صاف وزلال بود همچون آسمان پاک وقطرات باران که همچون رحمت بر سرت میبارد
یا همچون رودخانه ای گل آلود که ناپاکیها وگل ولای را با خودش میشوید ومیبرد
کاش دل آدمها رو هم میشد از تموم ناپاکیها شست
چشم هاشون رو شست
وزندگی رو با زلالی چشم ودرخشندگی روح دید
بیاییم
چشمهایمان را ودلهایمان را بزداییم از هر چه ناپاکیست
ذهنهایمان رابشوییم ودر مسیری روشن وآینده ای درخشان گامهایمان را پیش ببریم تا زندگی هم رنگ زیبایش را به ما نشان دهد.