ثمره🌱
29 subscribers
35 photos
4 videos
2 links
•شاید چیزی را ناخوش بدارید
و در آن خیر شما باشد•
بقره|۲۱۶
♥️


دخترکِ‌خیال‌فروش☁️

جهت سفارش:
@samare_ir
Download Telegram
ثمره🌱
لُپ‌گلی جون؟ بله دوسِش دارم؟ بله خب خب دیگه بسه هرچی باریتم خوندید😁🧎🏻‍♀ لُپ‌گلیِ من که تاهرکی ازش تعریف می‌کنه خجالت می‌کشه و لپاش گل می‌ندازه🫠 |#نقاشی_روی_ماگ، طرح لُپ‌گلی خانوم🌱| |اطلاعات بیشتر و سفارش: @samare_ir🌿
هم می‌تونید باهاش وسط زمستون کنار شومینتون روی این صندلی تکون‌تکونیا بشینید و درحالیکه کتاب می‌خونید شیرکاکایوعه داغ داااغ بنوشانید☕️🧶

هم می‌تونید وسط چله‌تابستون درحالیکه کنار استخرتون رو اون صندلیا خوابیدنیا لم دادید آب پرتقال یخ یخ بخورید🍊🏖


و راحتم می‌تونید با اسکاچ‌نرم بشورونیدش🫧فقط نباید بذارید داخل آب بمونه.
هیچ‌چیز مثل مفیدنبودن اذیتم نمی‌کنه.
مومن عاجز می‌شود؛ اما مایوس هرگز.
•ع‌ص•
ثمره🌱
مومن عاجز می‌شود؛ اما مایوس هرگز. •ع‌ص•
+ چقد به مو رسید و قلبم مچاله شد، ولی به این جمله نگاکردم و بعدم به آسمون نگاکردم و لبخند زدم دوباره🌱

+‌ ینی دراصل تو به قلبم نگاه کردی اوس‌کریم :))
+ درسته ما واقعی نیستیم، فقط ادا مومنا رو درمیاریم، ولی دوسِت‌داریم خداشاهده.
شبدرخانوم و آق‌یحیی تو دانشگاه همکلاسی بودن. از قضا یه‌روز آق‌یحیی بخاطرِ نبودن جزوه‌های کاغذی و خوردن بهشونُ ریختنشون کف راهرو و ادامه‌ی ماجرا💘؛ مجبوره بخوره به پیویِ شبدر و ازش جزوه‌ی آناتومی قلبشُ بخواد😬.
آمااا شبدر بدون اینکه هیچ چیزدیگه‌ای بگه، میگه لطفا با خانوادتون مزاحم بشین🚶🏻‍♀

|#نقاشی_روی_شیشه، طرح شبدرخانوم و آق‌یحیی💕🌱|
|اطلاعات بیشتر و سفارش:
@samare_ir🌿
الانم منتظره تا برسه دست صاحابشون🥹🤲🏾💘
من: وقتی آنلاین‌شاپ زدم اونجا باید سنگین‌رنگین رفتار کنم که بقیه نفهمن واقعیتم چه‌شکلیه.
همچنان من، چندساعت بعد از سلام احوالپرسی کردن با یه نفر:
بسم‌الله-
بریم که اتود اولین سفارش مجازیمون‌ُ بزنیم🥹💘
خیلی ذوق دارم براش آخه بعنوان اولیش خیلی متبرکه برام؛ وقتی بگم مال کیه متوجهش می‌شید🩷
تو اکسپلور عکسای اربعین رو بالا پایین می‌کنم.
تق‌تق استکان نلبکیا، شکر پاشیدنشون تو او استکانا( آخه نمی‌ریزین همچین می‌پاشونن انگار).
صدای هلابیکم هلابیکم یا زوار.
ذوقشون وقتی می‌گفتی لا شای ایرانی؛ شای عراقی‌ بده فقط.
ولی خداییش خوشمزه بود برا منی که چایی خورنیستم!
یاد اون آقایی میوفتم که به شوخی یه چوب گرفته بود دستش و می‌گفت برید میوه بخورید وگرنه می‌زنمتون و می‌خندید.
اون آلوسیاه‌هایی که هیچیش جز مزش شبیه آلوسیاه نبود! بجای اینکه گردالو باشه بیضی و کشیده بود.
شربت لیموعمانی وقتایی که می‌گفتن: طبیعی طبیعی ( ع غلیظ تلفظ بشه لدفن).
آب مکعبیا و مااَدراک آب مکعبیا🩵
اون چشمای مهربونشون؛
عشق توش دیده می‌شد فقط‌.‌.
وقتی شلنگ آب رو برمی‌داشتیم از گرما می‌پاچیدیم رو سرکله‌ی همُ کلی می‌خندیدمُ در عرض بیست‌ثانیه باز کلش تبخیر می‌شد.