پارک confluence park lake
دفتر معماری flato
تگزاس 2022
(جالبه که با ایده جمع آوری آب ناخودآگاه به فرم های معماری ایران نزدیک شده)
——-
#فضاچین
@salmaneshoon
دفتر معماری flato
تگزاس 2022
(جالبه که با ایده جمع آوری آب ناخودآگاه به فرم های معماری ایران نزدیک شده)
——-
#فضاچین
@salmaneshoon
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا حالا در این گنجه #بازی گذاشته نشده. شروع باید با یک نمونه خاص باشد. baba is you کاملا برای این عنوان شایسته است. پشت ظاهر ساده این بازی یک دنیای عمیق از چالش منطقی قرار داره. اشتباه نکنید این اصلا یک بازی بچگانه نیست، یک تجربه خلاقانه است.
بازی حجم بسیار کمی داره و مثل هزاران بازی مشابه "رسیدن به در خروجی" است. شخصیت شما موجودی به نام باباست که باید به پرچم برسه و موانعی هستند که باید حل کنید. خب پس چه چیزی این بازی رو خاص میکنه؟ در همان مراحل اولیه متوجه میشوید که قوانین در صفحه نوشته شده و کمی بعد می فهمید که با حرکت بابا میتونید اونها رو هم تغییر بدید: شما میتوانید بابا نباشید :) دیوار میتواند مانع نباشد. پیروزی می تواند یک قانون بشود. درب میتواند قفل نباشد. این بازی کاملا ساختارهای ذهنی را میشکند و شما را مجبور میکند خارج از چهارچوب فکر کنید. معماها به شدت سخت و "مغر آب کن" هستند. از کمک گرفتن خجالت نکشید.
بابا نشون میده برای طراحی بازی خوب نیاز به گرافیک وحشتناک یا گیم پلی عجیبی نیست. میشه پیچیدگی رو به ایده منتقل کرد. ضعف بازی در سختی زیاد و دور شدن از مخاطب عام هست.
-------
#گلچین
@salmaneshoon
بازی حجم بسیار کمی داره و مثل هزاران بازی مشابه "رسیدن به در خروجی" است. شخصیت شما موجودی به نام باباست که باید به پرچم برسه و موانعی هستند که باید حل کنید. خب پس چه چیزی این بازی رو خاص میکنه؟ در همان مراحل اولیه متوجه میشوید که قوانین در صفحه نوشته شده و کمی بعد می فهمید که با حرکت بابا میتونید اونها رو هم تغییر بدید: شما میتوانید بابا نباشید :) دیوار میتواند مانع نباشد. پیروزی می تواند یک قانون بشود. درب میتواند قفل نباشد. این بازی کاملا ساختارهای ذهنی را میشکند و شما را مجبور میکند خارج از چهارچوب فکر کنید. معماها به شدت سخت و "مغر آب کن" هستند. از کمک گرفتن خجالت نکشید.
بابا نشون میده برای طراحی بازی خوب نیاز به گرافیک وحشتناک یا گیم پلی عجیبی نیست. میشه پیچیدگی رو به ایده منتقل کرد. ضعف بازی در سختی زیاد و دور شدن از مخاطب عام هست.
-------
#گلچین
@salmaneshoon
Forwarded from سلمان معمار / گنجه🇵🇸
درباره شکست
من عاشق شکستم (نه شکست خوردن). لحظه ی نرسیدن، باختن، اشتباه. جایی که نمی شود. روز تو نیست، نمی توانی، کسی نمی خواهد. نمیدانم چه جادویی است در این تلخی غریب. آدمی همه عمر ازش فرار میکند اما هست. حتی اگر همه عمر موفق شود، همه عمر، ولی فقط یک شکست بخورد چنان این زهر خودش را پخش میکند که انگار دنیا سیاه است. چه کسی گفته ما ادمها منطقی هستیم؟ نه کاملا احساسی هستیم.
ما از شکست متنفریم و برای پیروزی تا سرحد ممکن میجنگیم. برای رسیدن. اصلا اگر منطقی بودیم پا در میدان مبارزه نمی گذاشتیم! اما شکست مثل کابوسی ما را دنبال میکند. او هم میشناسد ما را. حسن یزدانی تا یک قدمی پیروزی رفت و ناباورانه شکست خورد. تصاویرش را می بینم و یاد صحنه دیگری میکنم؛ حمید سوریان قهرمان نامدار جهان، ضربه فنی، المپیک، نگاه به سقف، و ما خیره به او.
این لحظه گویی در ابدیت شناور است. موفقیت زود فراموش می شود. الکلی است. می پرد انگار. از دست تو به دست دیگری. شکست اما ما را با جنبه تاریک تر این دنیا روبرو می کند. و جنبه تاریک تر خودمان. آه ای دنیای پست بی وفا. آه ای انسان بزرگ خواه.
تازه میفهمی بسیاری از موفقیت هایت شکست دیگری بوده. حسن یزدانی المپیک قبلی که طلا گرفت در نبردی لب به لب با حریف روس ناباورانه پیروز شد. برعکس امروز. شکست روی دیگر سکه پیروزی است. با شکست است که عمیقا میفهمی همه چیز دست تو نیست. تازه میفهمی پبروزی چقدر دشوار و ارزشمند است.
شکست معلمی است که درس هایش را با درد میدهد. شکست معلمی است که شهریه گزافی قبل از تدریس می گیرد. شکست دشمن یا دوست صادقی است که زخمهایت را نشانت میدهد. پیروزی اما مرهم دردهاست. پیروزی گذشتن از اشتباهات است، پیروزی فراموشی است. اما لذت بخش، اما لذت بخش. کافی است یکبار پیروز شوی تا معتادش شوی.
من برای ادمهای شکست خورده احترام زیادی قایلم. اینها وارد دالان سیاه شده اند. اینها با خودشان روبرو شده اند. اینها بزرگ شده اند. اینها واقعیت دنیا را دیده اند.تلخی را چشیده اند. تیلور ورزشکار قدرتمندی است، میگویند 57 مسابقه است نباخته. اما به نظر من کسی که با شایستگی باخت فینال المپیک را تحمل میکند قوی تر است. شکست یک مسابقه ادامه دار است.
شکست بد نیست، شکست خوردن از شکست بد است. فرو رفتن در چاه تاریکش بد است. هضم شدن در معده اش.
شکست به ما انسان های زیاد خواه محدودیت دنیا را نشان میدهد. شکست از ما سوالات سخت میکند: کجایی؟ کجا می روی؟ درستی؟ درست چیست؟ تغییر میدان مسابقه از بیرون به درون. شکست ناخواسته ما را به جایی هدایت میکند که آنجا شکست نباشد. راهی و جایی که شکستش هم پیروزی باشد. این نعمت میل به پیروزی در ما بیهوده نیست.
فیلم پیشنهادی:
- شلاق
- سیبیسکوییت
- در جستجوی خوشبختی
@salmaneshoon
من عاشق شکستم (نه شکست خوردن). لحظه ی نرسیدن، باختن، اشتباه. جایی که نمی شود. روز تو نیست، نمی توانی، کسی نمی خواهد. نمیدانم چه جادویی است در این تلخی غریب. آدمی همه عمر ازش فرار میکند اما هست. حتی اگر همه عمر موفق شود، همه عمر، ولی فقط یک شکست بخورد چنان این زهر خودش را پخش میکند که انگار دنیا سیاه است. چه کسی گفته ما ادمها منطقی هستیم؟ نه کاملا احساسی هستیم.
ما از شکست متنفریم و برای پیروزی تا سرحد ممکن میجنگیم. برای رسیدن. اصلا اگر منطقی بودیم پا در میدان مبارزه نمی گذاشتیم! اما شکست مثل کابوسی ما را دنبال میکند. او هم میشناسد ما را. حسن یزدانی تا یک قدمی پیروزی رفت و ناباورانه شکست خورد. تصاویرش را می بینم و یاد صحنه دیگری میکنم؛ حمید سوریان قهرمان نامدار جهان، ضربه فنی، المپیک، نگاه به سقف، و ما خیره به او.
این لحظه گویی در ابدیت شناور است. موفقیت زود فراموش می شود. الکلی است. می پرد انگار. از دست تو به دست دیگری. شکست اما ما را با جنبه تاریک تر این دنیا روبرو می کند. و جنبه تاریک تر خودمان. آه ای دنیای پست بی وفا. آه ای انسان بزرگ خواه.
تازه میفهمی بسیاری از موفقیت هایت شکست دیگری بوده. حسن یزدانی المپیک قبلی که طلا گرفت در نبردی لب به لب با حریف روس ناباورانه پیروز شد. برعکس امروز. شکست روی دیگر سکه پیروزی است. با شکست است که عمیقا میفهمی همه چیز دست تو نیست. تازه میفهمی پبروزی چقدر دشوار و ارزشمند است.
شکست معلمی است که درس هایش را با درد میدهد. شکست معلمی است که شهریه گزافی قبل از تدریس می گیرد. شکست دشمن یا دوست صادقی است که زخمهایت را نشانت میدهد. پیروزی اما مرهم دردهاست. پیروزی گذشتن از اشتباهات است، پیروزی فراموشی است. اما لذت بخش، اما لذت بخش. کافی است یکبار پیروز شوی تا معتادش شوی.
من برای ادمهای شکست خورده احترام زیادی قایلم. اینها وارد دالان سیاه شده اند. اینها با خودشان روبرو شده اند. اینها بزرگ شده اند. اینها واقعیت دنیا را دیده اند.تلخی را چشیده اند. تیلور ورزشکار قدرتمندی است، میگویند 57 مسابقه است نباخته. اما به نظر من کسی که با شایستگی باخت فینال المپیک را تحمل میکند قوی تر است. شکست یک مسابقه ادامه دار است.
شکست بد نیست، شکست خوردن از شکست بد است. فرو رفتن در چاه تاریکش بد است. هضم شدن در معده اش.
شکست به ما انسان های زیاد خواه محدودیت دنیا را نشان میدهد. شکست از ما سوالات سخت میکند: کجایی؟ کجا می روی؟ درستی؟ درست چیست؟ تغییر میدان مسابقه از بیرون به درون. شکست ناخواسته ما را به جایی هدایت میکند که آنجا شکست نباشد. راهی و جایی که شکستش هم پیروزی باشد. این نعمت میل به پیروزی در ما بیهوده نیست.
فیلم پیشنهادی:
- شلاق
- سیبیسکوییت
- در جستجوی خوشبختی
@salmaneshoon
سلمان معمار / گنجه🇵🇸
درباره شکست من عاشق شکستم (نه شکست خوردن). لحظه ی نرسیدن، باختن، اشتباه. جایی که نمی شود. روز تو نیست، نمی توانی، کسی نمی خواهد. نمیدانم چه جادویی است در این تلخی غریب. آدمی همه عمر ازش فرار میکند اما هست. حتی اگر همه عمر موفق شود، همه عمر، ولی فقط یک شکست…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Kyle Dake Shocks Jordan Burroughs At Olympic Wrestling Trials Nbc Sports
سلمان معمار / گنجه🇵🇸
Kyle Dake Shocks Jordan Burroughs At Olympic Wrestling Trials Nbc Sports
درباره شکست 2
این لحظه پایین کشیدن شاه است. جردن باروز را ایرانی ها خوب میشناسند. آمارش افسانه ایست (حتی اگر کشتی گرفتنش را دوست نداشته باشم). کایل دک جوان در این مسابقه انتخابی المپیک توکیو باروز را شکست میدهد. باروز روی زمین نشسته و ناباورانه میراث از دست رفته اش را می بیند. برای اولین بار در طول یک دهه از تیم ملی حذف میشود. قبل از اینکه پایش المپیک را لمس کند سقوط کرده. آخرین المپیکی که می توانست در این سن درک کند. تصور آن خداحافظی باشکوه با طلای المپیک روی سینه. اینجا کف تشک نشسته و کایل دک از احترام ولی ترحم آمیز روی سینه اش میزند!
این لحظه عجیب، وصف ناشدنی و زهرآمیز ِنرسیدن است. چشم در چشم واقعیت. 00:30 از اینجا به بعد مثل یک فیلم درخشان است. به جردن نزدیک میشویم و گرمای حسرتش را حس میکنیم. زمان راه می افتد. دست قهرمان بالا میرود و "برنده همه اش را می برد". صحنه برای کایل است. کایل و طرفداران، کایل و خانواده، کایل و مربی، کایل و دوستان، کایل و آینده. بغل های کوتاه پیروزی. تبریک های سرخوشانه. فریباییِ رسیدن. باروز خود خسته اش را میکشد به بیرون. اما لحظه مهم اینجاست. 01:48 جایی که همه متن را برایش نوشتم. جردن پیر در آغوش مردی است که میفهمد. او را و این لحظه را. چیزهایی میگوید که باید و ما اشک های باروز را از پشت سرش می بینیم. کایل و لشکرش از پس زمینه پیدا میشوند. اما آغوش ادامه دارد. این یک دلگرمی ساده و امید واهی نیست. این همان پناهی است که آدمی در شکست نیاز دارد.
کایل می آید و دوربین را میگیرد و روی تخت فلزیش می نشیند. تصویری از دخترش و اینک شروع دوران او.
آن آغوش، آن آغوش را دست کم نگیرید. شکست تلخ است. و ما در شکست به دیگران نیاز داریم. ما برای تسلی پناه میخواهیم. پدر، مربی، روانشناس، ... هر اسمی که داشته باشد باید در چنین لحظاتی باشد.
این آغوش است که میتواند جردن را سرپا کند و جلوی دوربین مصاحبه بیاورد. مصاحبه جالبی میشود. خودش است. کاملا شوکه شده و نمی تواند نقش بازی کند. بالا را نگاه میکند ولی به جای تاسف می گوید "آینده منتظر من است". نمی داند چه آینده ای. "سخته، پذیرش سخته، ولی میدونی، این بخشی از ورزشه"
تاثیر اون پیرمرد اینجاست. اثر اون آغوش اینجاست. در پذیرش امیدوارانه. شکست را هم میتوان آموخت.
کایل دک در المپیک در مراحل اولیه باخت ولی در شانس مجدد به برنز رسید.
باروز بعد از حذف از المپیک با تغییر وزن دوباره به تیم ملی رسید. در عین ناباوری با 34 سال سن در مسابقات جهانی نروژ طلا گرفت. در مسابقات امسال صربستان هم با 35 سال سن باز هم طلا گرفت.
از تاریکی شکست نترسیم.
فیلم پیشنهادی:
- مریخی
-راکی
#یادداشت
@salmaneshoon
این لحظه پایین کشیدن شاه است. جردن باروز را ایرانی ها خوب میشناسند. آمارش افسانه ایست (حتی اگر کشتی گرفتنش را دوست نداشته باشم). کایل دک جوان در این مسابقه انتخابی المپیک توکیو باروز را شکست میدهد. باروز روی زمین نشسته و ناباورانه میراث از دست رفته اش را می بیند. برای اولین بار در طول یک دهه از تیم ملی حذف میشود. قبل از اینکه پایش المپیک را لمس کند سقوط کرده. آخرین المپیکی که می توانست در این سن درک کند. تصور آن خداحافظی باشکوه با طلای المپیک روی سینه. اینجا کف تشک نشسته و کایل دک از احترام ولی ترحم آمیز روی سینه اش میزند!
این لحظه عجیب، وصف ناشدنی و زهرآمیز ِنرسیدن است. چشم در چشم واقعیت. 00:30 از اینجا به بعد مثل یک فیلم درخشان است. به جردن نزدیک میشویم و گرمای حسرتش را حس میکنیم. زمان راه می افتد. دست قهرمان بالا میرود و "برنده همه اش را می برد". صحنه برای کایل است. کایل و طرفداران، کایل و خانواده، کایل و مربی، کایل و دوستان، کایل و آینده. بغل های کوتاه پیروزی. تبریک های سرخوشانه. فریباییِ رسیدن. باروز خود خسته اش را میکشد به بیرون. اما لحظه مهم اینجاست. 01:48 جایی که همه متن را برایش نوشتم. جردن پیر در آغوش مردی است که میفهمد. او را و این لحظه را. چیزهایی میگوید که باید و ما اشک های باروز را از پشت سرش می بینیم. کایل و لشکرش از پس زمینه پیدا میشوند. اما آغوش ادامه دارد. این یک دلگرمی ساده و امید واهی نیست. این همان پناهی است که آدمی در شکست نیاز دارد.
کایل می آید و دوربین را میگیرد و روی تخت فلزیش می نشیند. تصویری از دخترش و اینک شروع دوران او.
آن آغوش، آن آغوش را دست کم نگیرید. شکست تلخ است. و ما در شکست به دیگران نیاز داریم. ما برای تسلی پناه میخواهیم. پدر، مربی، روانشناس، ... هر اسمی که داشته باشد باید در چنین لحظاتی باشد.
این آغوش است که میتواند جردن را سرپا کند و جلوی دوربین مصاحبه بیاورد. مصاحبه جالبی میشود. خودش است. کاملا شوکه شده و نمی تواند نقش بازی کند. بالا را نگاه میکند ولی به جای تاسف می گوید "آینده منتظر من است". نمی داند چه آینده ای. "سخته، پذیرش سخته، ولی میدونی، این بخشی از ورزشه"
تاثیر اون پیرمرد اینجاست. اثر اون آغوش اینجاست. در پذیرش امیدوارانه. شکست را هم میتوان آموخت.
کایل دک در المپیک در مراحل اولیه باخت ولی در شانس مجدد به برنز رسید.
باروز بعد از حذف از المپیک با تغییر وزن دوباره به تیم ملی رسید. در عین ناباوری با 34 سال سن در مسابقات جهانی نروژ طلا گرفت. در مسابقات امسال صربستان هم با 35 سال سن باز هم طلا گرفت.
از تاریکی شکست نترسیم.
فیلم پیشنهادی:
- مریخی
-راکی
#یادداشت
@salmaneshoon
Telegram
گنجه / سلمان معمار
Kyle Dake Shocks Jordan Burroughs At Olympic Wrestling Trials Nbc Sports
فرض کنیم فردا رییسی دستور بده گشت رو جمع کنن. چه اتفاقی میفته؟
برای شادی و خوشحالی و طعنه و تحلیل و ... هم یک هفته وقت میدیم. از شنبه پسا گشت مریم بدون روسری بیرون میره. جنبش پیروز شده و گشتی هم در کار نیست. چند نفر بهش تذکر میدن اما به همه یادآوری میکنه که دوره گشت تموم شده. مریم از مترو عکس میگذاره که سه چهار نفر دیگه هم بدون روسری اند و میگه "دیدید درد نداشت". ده هزار لایک میخوره. عباس یادآوری میکنه "فقط چهار نفر حجاب ندارن، پس عرف همه چیز رو درست کرد" سعیده هم با آواتار محجبه مینویسه "از امروز دیگه کنار هم آرومیم" البته امیر جواب میده "شما هنوز امل هستید"
فردا در مترو پلیس نمیدونه با این صحنه چه کنه. یک مامور به خانمی نزدیک میشه و میخواد بگه "درسته که گشت نیست ولی شما باید قانون رو رعایت بکنید" اما بلافاصله کسی گوشیش رو در میاره. ستایش زیر لب میگه ما شهید ندادیم که یه روز اینطور بشه و چشمش تر میشه. مریم هم که این بار تعداد بیشتری رو بدون روسری میبینه اشکش رو با غرور پاک میکنه. قطار به ایستگاه قیطریه میرسه. نازنین با دامن نیمه وارد میشه. مریم کمی شوکه میشه. ستایش بغض میکنه. همه انگار از قطار پیاده شده باشند فقط زیر چشم نگاه میکنند.
پسرها یواشکی عکس میگیرن و لبخند میزنن. مامور این بار جلو میره و تذکر میده. دختر بهش یادآوری میکنه دوره گشت تموم شده. پلیس اما میگه این خلاف عرفه. بیشتر آقایون و خانم ها هم تایید میکنن. نازنین عصبانی میشه "مهسا رو کشتید بستون نیست؟ بیایید من رو هم بکشید. جمع کنید نگاه هرزه تون رو. اگه راس میگید برید خاوری رو بگیرید. یه مشت مریض جنسی" چند آقا هم ازش حمایت میکنن. پلیس میخواد برای ختم غائله دختر رو به بیرون هدایت کنه اما به محض دست زدن بهش طرفین درگیر میشن و فیلم و عکسه که پخش میشه.
نازنین دستگیر میشه و پلیس اعلام میکنه هنوز قانون حجاب برقراره. هشتگ نازنین به عنوان قهرمان ترند میشه. شنبه دوباره قرار راهپیمایی گذاشته میشه. نه به حجاب اجباری. نرگس توییت میزنه به عنوان محجبه مخالف حجاب اجباری ام ولی دیگه نباید لخت بیایید تو خیابون. فحشه که زیرش می نویسن. سعید میگه: "اگر مخالفی دیگه به توچه؟"
از اون طرف عکس های مختلفی از حضور زنان با پوشش های مختلف داغ شده. در نماز جمعه قم سخنران به امام زمان (ع) تسلیت میگه و رعایت قانون حجاب رو الزامی میدونه. بعد از نماز تظاهرات گسترده ای شکل میگیره. سه نفر از مراجع بیانیه میدن و در لزوم حمایت از حجاب به عنوان ضروری دین. شنبه در اصفهان تجمع بزرگی در حمایت از حجاب شکل میگیره. و با تظاهرات مخالفان درگیر میشن. دو نفر کشته و ده ها زخمی میشن. مازندران، مشهد، تبریز و خوزستان هم در روزهای بعدی شلوغ میشه.
در تهران یک تجمع نسبتا بزرگ از زنان بدون روسری در میدان ولیعصر انجام میشه. انبوه عکس در رسانه ها پخش میشه. در کردستان دوباره گروه های تجزیه طلب فعال شده و تظاهرات پنج کشته میده. ایران اینترنشنال شبانه روزی در حال کاره. تصاویر دختران رو پخش میکنن با تیتر"کجای دنیا به خاطر لباس کشته میشن؟" در طرف مقابل سه شنبه در تهران هم تجمع بزرگ حامیان عفاف و حجاب تشکیل میشه. سایر مراجع هم بیانیه میدن و جمعیت قابل توجهی در شهر های مختلف بیرون میریزن.
....
از این جا به بعد رو یکبار در 88 تجربه کردیم. شکاف اجتماعی، دشمنی در هر خانواده، ضعف داخلی، تقویت فشار و تحریم، بسته شدن نقد، دو قطبی شدید، ناامنی، ترور فعالان و دانشمندان، مهاجرت گسترده، یاس فراگیر، ....
مساله اصلا گشت نیست، دعوای اصلی قانون حجابه. چیزی که رسانه ها نمی بینند جمعیت قابل توجه حامیان قانون حجابه که اصلا اقلیت کوچکی نیستند، فقط الان به میدان نیامده اند. واقعیت اینه که ما یک شکاف گسترده غیر قابل جمع در جامعه داریم:
- کسانی که فکر میکنند پوشش یه موضوع خصوصیه و به افراد مربوطه و ملاک اراده انسانه
- کسانی که فکر میکنند پوشش یه موضوع عمومیه و به جامعه مربوطه و ملاک حکم خداست
برخلاف تصویر رسانه های طبقه متوسطی، ماجرا تقابل مردم و حکومت نیست. خیابان های ولیعصر به بالا معیار کل جامعه نیست. این کشور هزاران سال تجربه مسلمانی و حجاب داشته. حتی بسیاری کسانی که رعایت نمیکنند هم منکر قانون اسلام نیستند. فقط ج.ا نبوده که بخواهد پوشش را عمومی نگه دارد و کامل نتواند، پهلوی هم خیلی تلاش کرد خصوصی سازی پوشش را جا بیندازد، کامل نتوانست و تهش با یک انقلاب مذهبی روبرو شد.
البته این شکاف برای بازیگران سیاسی نعمت است. اصلاحات تنها دلیل موجه رای گرفتنش همین است، نااصلاحات هم از پشتوانه دینی اش بهره میبرد. براندازان و تجزیه طلبان هم از هر دو طرف تلفات میگیرند.
راهکار چیست؟ راحت تان کنم، هیچ راهکار کوتاه مدتی نیست، در بلند مدت اما یک همزیستی مسالمت آمیز آتش بس گونه محتمل است.
#یادداشت
@salmaneshoon
برای شادی و خوشحالی و طعنه و تحلیل و ... هم یک هفته وقت میدیم. از شنبه پسا گشت مریم بدون روسری بیرون میره. جنبش پیروز شده و گشتی هم در کار نیست. چند نفر بهش تذکر میدن اما به همه یادآوری میکنه که دوره گشت تموم شده. مریم از مترو عکس میگذاره که سه چهار نفر دیگه هم بدون روسری اند و میگه "دیدید درد نداشت". ده هزار لایک میخوره. عباس یادآوری میکنه "فقط چهار نفر حجاب ندارن، پس عرف همه چیز رو درست کرد" سعیده هم با آواتار محجبه مینویسه "از امروز دیگه کنار هم آرومیم" البته امیر جواب میده "شما هنوز امل هستید"
فردا در مترو پلیس نمیدونه با این صحنه چه کنه. یک مامور به خانمی نزدیک میشه و میخواد بگه "درسته که گشت نیست ولی شما باید قانون رو رعایت بکنید" اما بلافاصله کسی گوشیش رو در میاره. ستایش زیر لب میگه ما شهید ندادیم که یه روز اینطور بشه و چشمش تر میشه. مریم هم که این بار تعداد بیشتری رو بدون روسری میبینه اشکش رو با غرور پاک میکنه. قطار به ایستگاه قیطریه میرسه. نازنین با دامن نیمه وارد میشه. مریم کمی شوکه میشه. ستایش بغض میکنه. همه انگار از قطار پیاده شده باشند فقط زیر چشم نگاه میکنند.
پسرها یواشکی عکس میگیرن و لبخند میزنن. مامور این بار جلو میره و تذکر میده. دختر بهش یادآوری میکنه دوره گشت تموم شده. پلیس اما میگه این خلاف عرفه. بیشتر آقایون و خانم ها هم تایید میکنن. نازنین عصبانی میشه "مهسا رو کشتید بستون نیست؟ بیایید من رو هم بکشید. جمع کنید نگاه هرزه تون رو. اگه راس میگید برید خاوری رو بگیرید. یه مشت مریض جنسی" چند آقا هم ازش حمایت میکنن. پلیس میخواد برای ختم غائله دختر رو به بیرون هدایت کنه اما به محض دست زدن بهش طرفین درگیر میشن و فیلم و عکسه که پخش میشه.
نازنین دستگیر میشه و پلیس اعلام میکنه هنوز قانون حجاب برقراره. هشتگ نازنین به عنوان قهرمان ترند میشه. شنبه دوباره قرار راهپیمایی گذاشته میشه. نه به حجاب اجباری. نرگس توییت میزنه به عنوان محجبه مخالف حجاب اجباری ام ولی دیگه نباید لخت بیایید تو خیابون. فحشه که زیرش می نویسن. سعید میگه: "اگر مخالفی دیگه به توچه؟"
از اون طرف عکس های مختلفی از حضور زنان با پوشش های مختلف داغ شده. در نماز جمعه قم سخنران به امام زمان (ع) تسلیت میگه و رعایت قانون حجاب رو الزامی میدونه. بعد از نماز تظاهرات گسترده ای شکل میگیره. سه نفر از مراجع بیانیه میدن و در لزوم حمایت از حجاب به عنوان ضروری دین. شنبه در اصفهان تجمع بزرگی در حمایت از حجاب شکل میگیره. و با تظاهرات مخالفان درگیر میشن. دو نفر کشته و ده ها زخمی میشن. مازندران، مشهد، تبریز و خوزستان هم در روزهای بعدی شلوغ میشه.
در تهران یک تجمع نسبتا بزرگ از زنان بدون روسری در میدان ولیعصر انجام میشه. انبوه عکس در رسانه ها پخش میشه. در کردستان دوباره گروه های تجزیه طلب فعال شده و تظاهرات پنج کشته میده. ایران اینترنشنال شبانه روزی در حال کاره. تصاویر دختران رو پخش میکنن با تیتر"کجای دنیا به خاطر لباس کشته میشن؟" در طرف مقابل سه شنبه در تهران هم تجمع بزرگ حامیان عفاف و حجاب تشکیل میشه. سایر مراجع هم بیانیه میدن و جمعیت قابل توجهی در شهر های مختلف بیرون میریزن.
....
از این جا به بعد رو یکبار در 88 تجربه کردیم. شکاف اجتماعی، دشمنی در هر خانواده، ضعف داخلی، تقویت فشار و تحریم، بسته شدن نقد، دو قطبی شدید، ناامنی، ترور فعالان و دانشمندان، مهاجرت گسترده، یاس فراگیر، ....
مساله اصلا گشت نیست، دعوای اصلی قانون حجابه. چیزی که رسانه ها نمی بینند جمعیت قابل توجه حامیان قانون حجابه که اصلا اقلیت کوچکی نیستند، فقط الان به میدان نیامده اند. واقعیت اینه که ما یک شکاف گسترده غیر قابل جمع در جامعه داریم:
- کسانی که فکر میکنند پوشش یه موضوع خصوصیه و به افراد مربوطه و ملاک اراده انسانه
- کسانی که فکر میکنند پوشش یه موضوع عمومیه و به جامعه مربوطه و ملاک حکم خداست
برخلاف تصویر رسانه های طبقه متوسطی، ماجرا تقابل مردم و حکومت نیست. خیابان های ولیعصر به بالا معیار کل جامعه نیست. این کشور هزاران سال تجربه مسلمانی و حجاب داشته. حتی بسیاری کسانی که رعایت نمیکنند هم منکر قانون اسلام نیستند. فقط ج.ا نبوده که بخواهد پوشش را عمومی نگه دارد و کامل نتواند، پهلوی هم خیلی تلاش کرد خصوصی سازی پوشش را جا بیندازد، کامل نتوانست و تهش با یک انقلاب مذهبی روبرو شد.
البته این شکاف برای بازیگران سیاسی نعمت است. اصلاحات تنها دلیل موجه رای گرفتنش همین است، نااصلاحات هم از پشتوانه دینی اش بهره میبرد. براندازان و تجزیه طلبان هم از هر دو طرف تلفات میگیرند.
راهکار چیست؟ راحت تان کنم، هیچ راهکار کوتاه مدتی نیست، در بلند مدت اما یک همزیستی مسالمت آمیز آتش بس گونه محتمل است.
#یادداشت
@salmaneshoon
اخبار، مشاهدات و گزارشات میدانی تهران میگه تظاهرات نه خیلی گسترده، نه خیلی شلوغ و نه مستمر در نقاط مرکزی ولی با بازتاب رسانه ای بسیار زیاد بوده. حجم فیک نیوز و جوسازی در توییتر عجیب بالاست. توییت های 30 و 50 هزار رایج و حتی 100هزار فیو هم دیده شده! فقط هجده میلیون توییت با هشتگ امینی زده شده که با جمعیت در صحنه فاصله نجومی داره.
از نظر کف خیابون در قیاس با 88 و 96 و 98 این اعتراضات به نظر طبقه متوسطی، بدون حمایت جدی طبقات پایین، هیجانی، کم سن و دخترانه تر میرسه. تا این لحظه.
بعضی براندازها خیلی تلاش میکنند تا با درگیر کردن نوجوانان و جوانان و خون و تلفات و پرچم سوزی و نفرت پراکنی و احساسی سازی و ... طرفین رو تحریک و تند کنند و تجمعات رو گسترش بدن.
بعضی اصلاح طلب ها هم با نفی رفتارهای افراطی یا انتصابش به حکومت، تعمیم خواسته به همه طبقات به دنبال نقد کردن فشار اجتماعی در بالا و زنده کردن بدنه رای سال بعد در پایین اند.
گروه های نا اصلاحات هم به نظر برنامه خاص ندارند و سلام میرسونن.
بخشی از عدالتخواهان و بدنه مذهبی هم ساده انگارانه فکر میکنند مشکل از گشت بوده و اگر حذف شه همه چی آروم تر میشه و بجز فانتزی چشم اندازی برای بعدش ندارن. (اینجا توضیح دادم شکاف حالا حالا ها پابرجاست)
خیلی ها هم تماشاگر آتش اند.
از نظر کف خیابون در قیاس با 88 و 96 و 98 این اعتراضات به نظر طبقه متوسطی، بدون حمایت جدی طبقات پایین، هیجانی، کم سن و دخترانه تر میرسه. تا این لحظه.
بعضی براندازها خیلی تلاش میکنند تا با درگیر کردن نوجوانان و جوانان و خون و تلفات و پرچم سوزی و نفرت پراکنی و احساسی سازی و ... طرفین رو تحریک و تند کنند و تجمعات رو گسترش بدن.
بعضی اصلاح طلب ها هم با نفی رفتارهای افراطی یا انتصابش به حکومت، تعمیم خواسته به همه طبقات به دنبال نقد کردن فشار اجتماعی در بالا و زنده کردن بدنه رای سال بعد در پایین اند.
گروه های نا اصلاحات هم به نظر برنامه خاص ندارند و سلام میرسونن.
بخشی از عدالتخواهان و بدنه مذهبی هم ساده انگارانه فکر میکنند مشکل از گشت بوده و اگر حذف شه همه چی آروم تر میشه و بجز فانتزی چشم اندازی برای بعدش ندارن. (اینجا توضیح دادم شکاف حالا حالا ها پابرجاست)
خیلی ها هم تماشاگر آتش اند.
Telegram
گنجه / سلمان معمار 🇵🇸
فرض کنیم فردا رییسی دستور بده گشت رو جمع کنن. چه اتفاقی میفته؟
برای شادی و خوشحالی و طعنه و تحلیل و ... هم یک هفته وقت میدیم. از شنبه پسا گشت مریم بدون روسری بیرون میره. جنبش پیروز شده و گشتی هم در کار نیست. چند نفر بهش تذکر میدن اما به همه یادآوری میکنه…
برای شادی و خوشحالی و طعنه و تحلیل و ... هم یک هفته وقت میدیم. از شنبه پسا گشت مریم بدون روسری بیرون میره. جنبش پیروز شده و گشتی هم در کار نیست. چند نفر بهش تذکر میدن اما به همه یادآوری میکنه…
سلمان معمار / گنجه🇵🇸
اخبار، مشاهدات و گزارشات میدانی تهران میگه تظاهرات نه خیلی گسترده، نه خیلی شلوغ و نه مستمر در نقاط مرکزی ولی با بازتاب رسانه ای بسیار زیاد بوده. حجم فیک نیوز و جوسازی در توییتر عجیب بالاست. توییت های 30 و 50 هزار رایج و حتی 100هزار فیو هم دیده شده! فقط هجده…
و خشن تر
این ویژگی مهم تجمعات اخیر بوده است. خشونت بسیار بالا. آتش زدن، گلو بریدن، چادر کشیدن، حمله آمبولانس و آتش نشانی کارهایی که قبلا سابقه نداشته. چاقو کشی، کشتن، اسلحه گرم، بالغ بر سی چهل کشته نیمه رسمی فقط طی چهار پنج روز. قیاس کنید با 98 با آن گستردگی و بازه زمانی چند هفته ای و درگیری طبقه پایین با دویست و اندی کشته رسمی. اگر این فضا ادامه پیدا میکرد رکورد میزد. و احتمالا دلیل فروکش کردنش هم همین باشد. مردم عادی از این حجم خشونت فاصله میگیرند. ولی چرا؟ چرا این مقدار خشونت؟ آیا به سن پایین مربوط است؟ خشم؟ هیجان؟ اوباش؟ نفوذی؟ این سوالی است باید بعدا بفهمیم.
این ویژگی مهم تجمعات اخیر بوده است. خشونت بسیار بالا. آتش زدن، گلو بریدن، چادر کشیدن، حمله آمبولانس و آتش نشانی کارهایی که قبلا سابقه نداشته. چاقو کشی، کشتن، اسلحه گرم، بالغ بر سی چهل کشته نیمه رسمی فقط طی چهار پنج روز. قیاس کنید با 98 با آن گستردگی و بازه زمانی چند هفته ای و درگیری طبقه پایین با دویست و اندی کشته رسمی. اگر این فضا ادامه پیدا میکرد رکورد میزد. و احتمالا دلیل فروکش کردنش هم همین باشد. مردم عادی از این حجم خشونت فاصله میگیرند. ولی چرا؟ چرا این مقدار خشونت؟ آیا به سن پایین مربوط است؟ خشم؟ هیجان؟ اوباش؟ نفوذی؟ این سوالی است باید بعدا بفهمیم.
گزارش فرهیختگان از رویداد های میدانی وقایع اخیر. قیاس کنید با گزارش خوبی که قبلا از نوجوانان آبان 98 گذاشتیم.
قصد تحلیل وقایع و چرایی رویداد رو ندارم، میخوام به موضوع مهم تری بپردازم: نیرو سوزی.
88، 98 و حالا آشوب 1401 بخشی از سه نسل ایران رو سوزوند. چرا کسی به این نکته توجه نمی کنه؟ توییتر و اینستا رو باز میکنی حماسه هایی در رسای دهه هشتادی ها سروده میشه. یکی میگه اینا نسل جی تی ای و گیم اند، از چیزی نمی ترسن. اون یکی عکس تابلوی راهنمایی کنده شده رو با گرز رستم قیاس کرده، این یکی از شجاعت اینها میگه، اون یکی از لگد سامورایی، این یکی از تا پای جان ایستادن، اون یکی از عشق دختر و پسر به هم، این یکی مانیفست آزادی سکس و جنسیت، اون یکی با قیافه جامعه شناسانه از نسل بی مرز، این یکی از حماسه کوتاه کردن مو، اون یکی از خون خواهی کشته شدگان، این یکی از بزرگ بودن بچه ها، ....
آقا، آقا، بس نیست؟ یه مشت پیرمرد و پیرزن نشستید دور دارید نوجوون ها رو تحریک میکنید؟ جای اینکه خودتون در میدون باشید از اینها تخریبگر و جوگیر و جانی و البته قربانی میسازید. کاری که با نسل عظیم، موثر و سازنده دهه شصت هم کردید. تازه آن جا هویت بود، رهبر داشت، خواسته مشخص داشت، جوون در صحنه نسبتا آگاه بود. اینجا نوجوونی رو میفرستی که هیچ چیزی از خواسته اش نمیدونه. هیچ رهبری نداره و هیچ برنامه ای. و این ندانستن رو به بی مرزی و شجاعت تعبیر میکنی! کتک زدن و خشونت رو به حماسه تعبیر میکنی. تخریب رو به پیشرفت، از هیجان جنسی هم به عنوان بنزین استفاده میکنی. ظاهرا برای شما اصلا تبعاتش مهم نیست. کما اینکه در 88 هم نبود.
بخشی از یک نسل بالنده رو شکافتید، سواستفاده کردید، جویدید و مثل تفاله پرت کردید. گروه گروه به یاس و مهاجرت رسیدند. کسانی که آینده ساز بود. شما فقط سیاه لشگر میخواهید برای مطامع سیاسی قدرت. هر چه نا آگاه تر بهتر، هر چه خشمناک تر بهتر، هر چه جوگیر تر بهتر، هر چه کم سن تر بهتر. بریزید بیرون. برای چی؟ برای فشارها، برای ظلم، برای نمره انضباط کم، برای نبودن غذای گربه، برای کمبود واکسن، برای لباس رنگی، برای پینگ سرعت نت، برای حرف بد فامیل،... برای هر چیزی که "احساس" بسازد و نه آگاهی. بریزید بیرون ای نسل غیور شجاع بی قید. این هم آموزش کوکتل مولتوف. لازم میشود.
برخلاف سابقه این متن را در حمایت از طبقه متوسط می نویسم. جوانانی که از امکانات بهتری برخوردارند، مدارس خوب و سلامت کافی دارند. برایشان هزینه شده و اگر بناست کسی این کشور را بسازد اینها خط مقدم اند. اما شما ببین بخشی از دو نسل شان را کردند سیاه لشکر براندازی. در مسیری که چنان هزینه ای بدهند که راه برگشتی نباشد. راه پیش رو هم که هیچ. از این جا رانده و از آنجا مانده. و حالا هم دهه هشتادی.
این دهه هشتادی که در یک اعتراض بی نتیجه نسبتا کوچک شرکت کرده، سوسابقه ای پیدا میکند که همه عمر وبالش است. شما آن موقع کجایید؟ آن یکی که می بیند کارش اثر خاصی نداشته و در ابتدای زندگی پوچی را لمس میکند و از مردم بریده میشود. این یکی که زدن و خراب کردن و سوزاندن را فعالیت ارزشمند سیاسی تلقی میکند وقتی زورش بیشتر میشود چه میکند؟ این نوجوان که تا دیروز در گیم نت بوده و حالا تجربه درگیری خشن چاقو دارد به کجا میرود؟ آن یکی که لذت هیجان رفقای اوباش را کشف کرده چه میشود؟ آن یکی که وقتی بزرگتر میشود میفهمد همراه کسانی شده که شکاف قومیتی تجزیه طلبانه را عمیق کرده، تحریم را موثر تر کرده چه میشود؟ آن یکی که خشم انباشته اش با کتک خوردن و دیدن جنازه رفیقش به نفرت انباشته تبدیل شده چه میشود؟ همه اینها را دیده ایم. هزار هزار نمونه موجود است.
از خودتان بپرسید چرا نیروهای قبلی بالای 25 سالتان در این اعتراضات همراهی میدانی نکردند؟ چون فهمیده اند. از احساسات فاصله گرفته اند. نیت ها را بهتر می بینند. تجربه قربانی بودن را دارند و صحنه قربانی کردن را میشناسند. نه اینکه طرفدار نظام شده باشند ولی خیلی هایشان نمی خواهند عمله دیگران هم باشند. نمی خواهند پله احساسی باشند. میخواهند زندگی کنند. میخواهند همسایه داشته باشند. درک بهتری از بازیگران پیدا کرده اند. از ساده سازی خوب و بد فاصله گرفته اند. فعالیت را فقط خیابان نمی بینند. خیابان را هم آگاهانه میخواهند. اینها را نمیشود به میدان کشید. پس ترسویشان بنامید و بروید سراغ نسل بعدشان.
و من حسرت دوستانم را میخورم که با بدبختی مهاجرت کردند و آنجا به بدبختنی شان ادامه دادند.
پ.ن: وجود چنین سواستفاده کنندگانی دلیل توجیه و پذیرش کاستی های حاکمیت نیست.
http://fdn.ir/74548
------
#دستچین
@salmaneshoon
قصد تحلیل وقایع و چرایی رویداد رو ندارم، میخوام به موضوع مهم تری بپردازم: نیرو سوزی.
88، 98 و حالا آشوب 1401 بخشی از سه نسل ایران رو سوزوند. چرا کسی به این نکته توجه نمی کنه؟ توییتر و اینستا رو باز میکنی حماسه هایی در رسای دهه هشتادی ها سروده میشه. یکی میگه اینا نسل جی تی ای و گیم اند، از چیزی نمی ترسن. اون یکی عکس تابلوی راهنمایی کنده شده رو با گرز رستم قیاس کرده، این یکی از شجاعت اینها میگه، اون یکی از لگد سامورایی، این یکی از تا پای جان ایستادن، اون یکی از عشق دختر و پسر به هم، این یکی مانیفست آزادی سکس و جنسیت، اون یکی با قیافه جامعه شناسانه از نسل بی مرز، این یکی از حماسه کوتاه کردن مو، اون یکی از خون خواهی کشته شدگان، این یکی از بزرگ بودن بچه ها، ....
آقا، آقا، بس نیست؟ یه مشت پیرمرد و پیرزن نشستید دور دارید نوجوون ها رو تحریک میکنید؟ جای اینکه خودتون در میدون باشید از اینها تخریبگر و جوگیر و جانی و البته قربانی میسازید. کاری که با نسل عظیم، موثر و سازنده دهه شصت هم کردید. تازه آن جا هویت بود، رهبر داشت، خواسته مشخص داشت، جوون در صحنه نسبتا آگاه بود. اینجا نوجوونی رو میفرستی که هیچ چیزی از خواسته اش نمیدونه. هیچ رهبری نداره و هیچ برنامه ای. و این ندانستن رو به بی مرزی و شجاعت تعبیر میکنی! کتک زدن و خشونت رو به حماسه تعبیر میکنی. تخریب رو به پیشرفت، از هیجان جنسی هم به عنوان بنزین استفاده میکنی. ظاهرا برای شما اصلا تبعاتش مهم نیست. کما اینکه در 88 هم نبود.
بخشی از یک نسل بالنده رو شکافتید، سواستفاده کردید، جویدید و مثل تفاله پرت کردید. گروه گروه به یاس و مهاجرت رسیدند. کسانی که آینده ساز بود. شما فقط سیاه لشگر میخواهید برای مطامع سیاسی قدرت. هر چه نا آگاه تر بهتر، هر چه خشمناک تر بهتر، هر چه جوگیر تر بهتر، هر چه کم سن تر بهتر. بریزید بیرون. برای چی؟ برای فشارها، برای ظلم، برای نمره انضباط کم، برای نبودن غذای گربه، برای کمبود واکسن، برای لباس رنگی، برای پینگ سرعت نت، برای حرف بد فامیل،... برای هر چیزی که "احساس" بسازد و نه آگاهی. بریزید بیرون ای نسل غیور شجاع بی قید. این هم آموزش کوکتل مولتوف. لازم میشود.
برخلاف سابقه این متن را در حمایت از طبقه متوسط می نویسم. جوانانی که از امکانات بهتری برخوردارند، مدارس خوب و سلامت کافی دارند. برایشان هزینه شده و اگر بناست کسی این کشور را بسازد اینها خط مقدم اند. اما شما ببین بخشی از دو نسل شان را کردند سیاه لشکر براندازی. در مسیری که چنان هزینه ای بدهند که راه برگشتی نباشد. راه پیش رو هم که هیچ. از این جا رانده و از آنجا مانده. و حالا هم دهه هشتادی.
این دهه هشتادی که در یک اعتراض بی نتیجه نسبتا کوچک شرکت کرده، سوسابقه ای پیدا میکند که همه عمر وبالش است. شما آن موقع کجایید؟ آن یکی که می بیند کارش اثر خاصی نداشته و در ابتدای زندگی پوچی را لمس میکند و از مردم بریده میشود. این یکی که زدن و خراب کردن و سوزاندن را فعالیت ارزشمند سیاسی تلقی میکند وقتی زورش بیشتر میشود چه میکند؟ این نوجوان که تا دیروز در گیم نت بوده و حالا تجربه درگیری خشن چاقو دارد به کجا میرود؟ آن یکی که لذت هیجان رفقای اوباش را کشف کرده چه میشود؟ آن یکی که وقتی بزرگتر میشود میفهمد همراه کسانی شده که شکاف قومیتی تجزیه طلبانه را عمیق کرده، تحریم را موثر تر کرده چه میشود؟ آن یکی که خشم انباشته اش با کتک خوردن و دیدن جنازه رفیقش به نفرت انباشته تبدیل شده چه میشود؟ همه اینها را دیده ایم. هزار هزار نمونه موجود است.
از خودتان بپرسید چرا نیروهای قبلی بالای 25 سالتان در این اعتراضات همراهی میدانی نکردند؟ چون فهمیده اند. از احساسات فاصله گرفته اند. نیت ها را بهتر می بینند. تجربه قربانی بودن را دارند و صحنه قربانی کردن را میشناسند. نه اینکه طرفدار نظام شده باشند ولی خیلی هایشان نمی خواهند عمله دیگران هم باشند. نمی خواهند پله احساسی باشند. میخواهند زندگی کنند. میخواهند همسایه داشته باشند. درک بهتری از بازیگران پیدا کرده اند. از ساده سازی خوب و بد فاصله گرفته اند. فعالیت را فقط خیابان نمی بینند. خیابان را هم آگاهانه میخواهند. اینها را نمیشود به میدان کشید. پس ترسویشان بنامید و بروید سراغ نسل بعدشان.
و من حسرت دوستانم را میخورم که با بدبختی مهاجرت کردند و آنجا به بدبختنی شان ادامه دادند.
پ.ن: وجود چنین سواستفاده کنندگانی دلیل توجیه و پذیرش کاستی های حاکمیت نیست.
http://fdn.ir/74548
------
#دستچین
@salmaneshoon
فرهیختگان آنلاین
شب، خارجی، غبار
عدهای اغتشاشگر اعتراضات مردم را به حاشیه بردند و بهجان جوانهای مردم افتادند و از خودی و ناخودی خون ریختند.
انقلاب 1401 چقدر رخ داده است؟
بودریار (جامعه شناس مشهور فرانسوی) یک کتاب مهمی داره به نام "جنگ خلیج فارس اتفاق نیفتاده" که سرو صدایی بلند کرد. خلاصه حرفش این بود که اونچه ما از رسانه ها به عنوان جنگ دیدیم با چیزی که اونجا بود اینقدر تفاوت داشت که میشه گفت اصلا رخ نداد. رابطه دریافت ما از واقعیت و واقعیت قطع شده و حتی دو چیز متفاوته. از مباحث فلسفیش گذشته اگر این بنده خدا هنوز زنده بود احتمالا با دیدن "انقلاب 1401" ایران دوباره کتاب مینوشت. انقلابی که شاید بشه بهترین اسمش رو گذاشت "انقلاب مجازی".
اگر همین امروز به حجم توییت و پست و ... نگاه کنید فکر میکنید این رویداد حداقل یکساله که در جریانه و ماه ها درگیری داشته. در حالیکه عملا کمتر از یک هفته حضور خیابانی با دو روز اوج (سه شنبه چهارشنبه) داشته است. فکر میکنید کشور در اعتصاب و تعطیلی و غم فرو رفته اما بازار حتی برای نیم ساعت هم تعطیل نشد. فکر میکنید خون در خیابان ها جاری است اما مردم در حال زندگی و خرید و عروسی و عزا و روزمره هستند. فکر میکنید میلیون ها نفر مثل 57 به خیابان ها ریختند اما کف میدون خبر خاصی نیست. چطور چنین فاصله ای ممکنه؟
در واقع میشه ادعا کرد امروز یک ایران مجازی ساخته شده. در این ایران مجازی مردم سیاه پوش و خونین مشغول سنگر بندی اند. سپاهی ها در حال فرارند، رهبر که یکبار هفته پیش فوت کرده بود دوباره فوت کرده، پول ها را به بانک سوییس برده اند، در خیابان هایش جنازه میبرند، خلاصه کار تمام است. انقلاب در لبه پیروزی و حتی در نقاطی پیروز شده. این "ایران برساخته" و "ایران واقعی" فاصله نجومی دارند. رابطه بین این دو کاملا قطع نیست اما دو چیز مجزا ست.
فعالان صاحب این تصویر میخواهند با تهییج مردم آن را واقعی کنند. انگار که از درون آینه به سمت واقعیت فشار بیاوری. بزرگنمایی میکند و جایزه میدهد. این یک مرحله جلوتر از جنگ خلیج فارس است. دست درازی تصویر به واقعیت. فشار روانی روزهای اولیه به قدری بود که با صرف گشت زدن در مجازی آماده افسردگی و انفجار بودید. احساس گناه میکردید. چنین فشاری در 88 نبود. انگار کل سال 98 رو در یک هفته بریزید. شاید به همین دلیل بود که قطع شدن اینترنت ضربه مهمی به جریان وقایع زد. ارتباط بین واقعیت و برساخت به کلی قطع شد. اما این بار یک اتفاق بسیار جالب افتاد. زندگی در ایران مجازی کاملا مستقل ادامه پیدا کرد. و فاصله بیشتر و بیشتر شد.
معترضین در ایران واقعی در خانه بودند اما در ایران مجازی به پایتخت رسیده بودند. و جالب تر اینکه این ایران مجازی تنها راه ارتباطی ایرانیان خارج از کشور شد. درغیاب واقعیت تصویر کاملا جایش را گرفت. بخشی از مهاجرین به واقع تصور میکردند (و شاید بکنند) که انقلاب شده است. سرکوب گسترده ای در جریان است. سکوت ایران نه از سر آرامش بلکه بخاطر قطعی نت و خفقان است. پس اگر در ساعات پایانی نباشیم در دهه فجر که هستیم. شاهین نجفی امان نامه میدهد. فلانی تقسیم غنایم میکند. دیگری فرمان حمله 24 ساعته به تهران میدهد. حیرت آور است.
از کارداشیان تا جی کی رولینگ هم از این انقلاب بزرگ حمایت میکنند. راجر واترز مورد جالبی است. در عین آگاهی و اشاره به برنامه سوریه سازی اصلا متوجه نیست دارد با رسانه سعودی صحبت میکند و عملا بخشی از همین تصویر میشود. در واقع وقتی فراواقعیت جای واقعیت را میگیرد حتی آگاهی هم کافی نیست. به دوست مهاجر نگرانم میگفتم باید باشی و ببینی، رسانه کافی نیست. وقتی داده ها دروغ آمیز باشد قدرت پردازنده تعیین کننده نیست. ورودی، ورودی مهم است.
حالا سوال اینجاست: چرا رهبر چند ماه یکبار فوت میکند ولی باز هم مخاطب پای این تصویر می نشیند؟ چون دوست دارد در این تصویر زندگی کند. این "انقلاب مجازی" صرفا ساخته رسانه ها نیست. کاربران هم در آن مشارکت دارند. آنها در واقع رویای خودشان را در ایران مجازی می بینند. و شبکه اجتماعی به آنها این فرصت را میدهد که در این رویا زندگی کنند. با دوستان هم فکرشان انقلاب کنند. هشتگ زدن مثل فریاد زدن میشود. لایک کردن مثل باور کردن. ریتوییت مثل لبیک. ربات و آلبانی نشینان و سعودی هم میتوانند جو دهند و دستکاری کنند. راه میفتند به آنلاین شاپ ها فشار میاورند که باید ببندی. انگار که بازار واقعی را ببندند. سلبریتی ها و شاخ ها در این دنیا مثل روشنفکران و رهبران هستند. حتی یک فوتبالست میتواند به قله انقلاب برود. استوری فلان بازیگر خارجی مثل بیانیه سیاسی یک کشور میشود. آنها در این تصویر زندگی میکنند.
اما واقعیت. واقعیت واقعی است. و مثل عصای موسی اژدها را بی معنا میکند. و حاضران تازه میفهند چیزی که میدیدند تصویر بود. عده ای افسرده میشوند، عده ای بیدار و عده ای هم ترجیح میدهند لذت تصویر را ادامه دهند. اما به شرطی که عصا انداخته شود. تا وقتی پنجره باز نشود، هواشناسی مرجع است.
#یادداشت
@salmaneshoon
بودریار (جامعه شناس مشهور فرانسوی) یک کتاب مهمی داره به نام "جنگ خلیج فارس اتفاق نیفتاده" که سرو صدایی بلند کرد. خلاصه حرفش این بود که اونچه ما از رسانه ها به عنوان جنگ دیدیم با چیزی که اونجا بود اینقدر تفاوت داشت که میشه گفت اصلا رخ نداد. رابطه دریافت ما از واقعیت و واقعیت قطع شده و حتی دو چیز متفاوته. از مباحث فلسفیش گذشته اگر این بنده خدا هنوز زنده بود احتمالا با دیدن "انقلاب 1401" ایران دوباره کتاب مینوشت. انقلابی که شاید بشه بهترین اسمش رو گذاشت "انقلاب مجازی".
اگر همین امروز به حجم توییت و پست و ... نگاه کنید فکر میکنید این رویداد حداقل یکساله که در جریانه و ماه ها درگیری داشته. در حالیکه عملا کمتر از یک هفته حضور خیابانی با دو روز اوج (سه شنبه چهارشنبه) داشته است. فکر میکنید کشور در اعتصاب و تعطیلی و غم فرو رفته اما بازار حتی برای نیم ساعت هم تعطیل نشد. فکر میکنید خون در خیابان ها جاری است اما مردم در حال زندگی و خرید و عروسی و عزا و روزمره هستند. فکر میکنید میلیون ها نفر مثل 57 به خیابان ها ریختند اما کف میدون خبر خاصی نیست. چطور چنین فاصله ای ممکنه؟
در واقع میشه ادعا کرد امروز یک ایران مجازی ساخته شده. در این ایران مجازی مردم سیاه پوش و خونین مشغول سنگر بندی اند. سپاهی ها در حال فرارند، رهبر که یکبار هفته پیش فوت کرده بود دوباره فوت کرده، پول ها را به بانک سوییس برده اند، در خیابان هایش جنازه میبرند، خلاصه کار تمام است. انقلاب در لبه پیروزی و حتی در نقاطی پیروز شده. این "ایران برساخته" و "ایران واقعی" فاصله نجومی دارند. رابطه بین این دو کاملا قطع نیست اما دو چیز مجزا ست.
فعالان صاحب این تصویر میخواهند با تهییج مردم آن را واقعی کنند. انگار که از درون آینه به سمت واقعیت فشار بیاوری. بزرگنمایی میکند و جایزه میدهد. این یک مرحله جلوتر از جنگ خلیج فارس است. دست درازی تصویر به واقعیت. فشار روانی روزهای اولیه به قدری بود که با صرف گشت زدن در مجازی آماده افسردگی و انفجار بودید. احساس گناه میکردید. چنین فشاری در 88 نبود. انگار کل سال 98 رو در یک هفته بریزید. شاید به همین دلیل بود که قطع شدن اینترنت ضربه مهمی به جریان وقایع زد. ارتباط بین واقعیت و برساخت به کلی قطع شد. اما این بار یک اتفاق بسیار جالب افتاد. زندگی در ایران مجازی کاملا مستقل ادامه پیدا کرد. و فاصله بیشتر و بیشتر شد.
معترضین در ایران واقعی در خانه بودند اما در ایران مجازی به پایتخت رسیده بودند. و جالب تر اینکه این ایران مجازی تنها راه ارتباطی ایرانیان خارج از کشور شد. درغیاب واقعیت تصویر کاملا جایش را گرفت. بخشی از مهاجرین به واقع تصور میکردند (و شاید بکنند) که انقلاب شده است. سرکوب گسترده ای در جریان است. سکوت ایران نه از سر آرامش بلکه بخاطر قطعی نت و خفقان است. پس اگر در ساعات پایانی نباشیم در دهه فجر که هستیم. شاهین نجفی امان نامه میدهد. فلانی تقسیم غنایم میکند. دیگری فرمان حمله 24 ساعته به تهران میدهد. حیرت آور است.
از کارداشیان تا جی کی رولینگ هم از این انقلاب بزرگ حمایت میکنند. راجر واترز مورد جالبی است. در عین آگاهی و اشاره به برنامه سوریه سازی اصلا متوجه نیست دارد با رسانه سعودی صحبت میکند و عملا بخشی از همین تصویر میشود. در واقع وقتی فراواقعیت جای واقعیت را میگیرد حتی آگاهی هم کافی نیست. به دوست مهاجر نگرانم میگفتم باید باشی و ببینی، رسانه کافی نیست. وقتی داده ها دروغ آمیز باشد قدرت پردازنده تعیین کننده نیست. ورودی، ورودی مهم است.
حالا سوال اینجاست: چرا رهبر چند ماه یکبار فوت میکند ولی باز هم مخاطب پای این تصویر می نشیند؟ چون دوست دارد در این تصویر زندگی کند. این "انقلاب مجازی" صرفا ساخته رسانه ها نیست. کاربران هم در آن مشارکت دارند. آنها در واقع رویای خودشان را در ایران مجازی می بینند. و شبکه اجتماعی به آنها این فرصت را میدهد که در این رویا زندگی کنند. با دوستان هم فکرشان انقلاب کنند. هشتگ زدن مثل فریاد زدن میشود. لایک کردن مثل باور کردن. ریتوییت مثل لبیک. ربات و آلبانی نشینان و سعودی هم میتوانند جو دهند و دستکاری کنند. راه میفتند به آنلاین شاپ ها فشار میاورند که باید ببندی. انگار که بازار واقعی را ببندند. سلبریتی ها و شاخ ها در این دنیا مثل روشنفکران و رهبران هستند. حتی یک فوتبالست میتواند به قله انقلاب برود. استوری فلان بازیگر خارجی مثل بیانیه سیاسی یک کشور میشود. آنها در این تصویر زندگی میکنند.
اما واقعیت. واقعیت واقعی است. و مثل عصای موسی اژدها را بی معنا میکند. و حاضران تازه میفهند چیزی که میدیدند تصویر بود. عده ای افسرده میشوند، عده ای بیدار و عده ای هم ترجیح میدهند لذت تصویر را ادامه دهند. اما به شرطی که عصا انداخته شود. تا وقتی پنجره باز نشود، هواشناسی مرجع است.
#یادداشت
@salmaneshoon
لازم میدونم که به دوستان جدید سلام کنم و چند نکته رو بگم:
- اینجا فعلا یک کانال بسیار کند و شبیه اسمش یک گنجه است. یعنی بایگانی چیزهایی که ارزش ثبت شدن داشته باشند، غیر روزانه، غیر دائمی.
- ایده اولیه تشکیل اینجا ثبت مطالب مهم تری بود که در طول هفته میخوندم یا می دیدم. مقاله و کتاب و وب و صوت و ...و هدفش هم مقابله با حافظه زودگذر خودم بوده.
- مخاطب اولیه اش خودم هستم و سوگیری موضوعی بنده دخیله. یعنی عموما مطالب هنری، فرهنگی، فناوری، سیاسی و اینها رو می بینید.
- هدف جلب رضایت خواننده نیست ولی تعامل خیلی هست.
- ممکنه تا روزها چیزی گذاشته نشه چون چیز ارزشمندی ندیدم یا ندارم.
- ممکنه مطالبی ببینید که به نظرتون پیش افتاده و غیر جدی برسن.
- پس اگر انتظار خبر، تحلیل های به روز، مطالب جدی، واکنش خاص و ... دارید عمرتون رو هدر ندید، از تاریکی شب استفاده کنید و از راه نخلستان برگردید.
- ولی اگر به این رویکرد ها علاقه مندید احتمالا جای بدی برای معاشرت نیومدید و خوش آمدید.
از اینجا میتونید به فهرست مطالب قبلی دسترسی داشته باشید. کافیه روی هشتگ مورد نظرتون بزنید:
https://t.me/salmaneshoon/186
-موضوعات هنری و معماری به کانال اشتراکی (چند ادمینه) چهار راه و موضوعات روزمره به کانال اشتراکی تایم لاین منتقل شد. در نتیجه این جا کند تر و گنجه تر شد.
- اینجا فعلا یک کانال بسیار کند و شبیه اسمش یک گنجه است. یعنی بایگانی چیزهایی که ارزش ثبت شدن داشته باشند، غیر روزانه، غیر دائمی.
- ایده اولیه تشکیل اینجا ثبت مطالب مهم تری بود که در طول هفته میخوندم یا می دیدم. مقاله و کتاب و وب و صوت و ...و هدفش هم مقابله با حافظه زودگذر خودم بوده.
- مخاطب اولیه اش خودم هستم و سوگیری موضوعی بنده دخیله. یعنی عموما مطالب هنری، فرهنگی، فناوری، سیاسی و اینها رو می بینید.
- هدف جلب رضایت خواننده نیست ولی تعامل خیلی هست.
- ممکنه تا روزها چیزی گذاشته نشه چون چیز ارزشمندی ندیدم یا ندارم.
- ممکنه مطالبی ببینید که به نظرتون پیش افتاده و غیر جدی برسن.
- پس اگر انتظار خبر، تحلیل های به روز، مطالب جدی، واکنش خاص و ... دارید عمرتون رو هدر ندید، از تاریکی شب استفاده کنید و از راه نخلستان برگردید.
- ولی اگر به این رویکرد ها علاقه مندید احتمالا جای بدی برای معاشرت نیومدید و خوش آمدید.
از اینجا میتونید به فهرست مطالب قبلی دسترسی داشته باشید. کافیه روی هشتگ مورد نظرتون بزنید:
https://t.me/salmaneshoon/186
-موضوعات هنری و معماری به کانال اشتراکی (چند ادمینه) چهار راه و موضوعات روزمره به کانال اشتراکی تایم لاین منتقل شد. در نتیجه این جا کند تر و گنجه تر شد.
Telegram
گنجه / سلمان معمار 🇵🇸
تو این کانال چی میگذارم؟
- #دستچین بهترین مطالب وب که میخونم همراه معرفی یا خلاصه کوتاه. معمولا چیزهای مفیدی توش پیدا میشه.
- #رشتو هایی که تو توئیتر مورد توجه بوده. شاخص هاش اینجا فهرست شدند.
-#یادداشت که معمولا وقایع روز هستند.
- #گلچین که از اسمش…
- #دستچین بهترین مطالب وب که میخونم همراه معرفی یا خلاصه کوتاه. معمولا چیزهای مفیدی توش پیدا میشه.
- #رشتو هایی که تو توئیتر مورد توجه بوده. شاخص هاش اینجا فهرست شدند.
-#یادداشت که معمولا وقایع روز هستند.
- #گلچین که از اسمش…
کسانی که دوست دارند اعتراضات 01 رو بیشتر از زاویه حجاب و فرهنگ نگاه کنند باید جواب دهند چرا بسیاری از مخالفین حجاب به میدان نیامدند؟ چرا اینقدر سریع و در عرض چند روز به براندازی رسید؟ چرا اعتراض فرهنگی اینقدر خشن شد؟ چرا در طبقات پایین بازتاب اقتصادی پیدا کرد؟ ...
نه، اعتراضات اخیر اگرچه با موضوع مرگ یک دختر در گشت شروع شد، اگرچه با شعارهای فرهنگی ادامه پیدا کرد اما قطعا یک مساله سیاسی است. مساله ای برخواسته از طبقه متوسط.
بدنه اصلی اعتراضات ضد حجاب از طبقه متوسط شروع شد. پایگاه سنتی رای اصلاحات. نقاط اعتراضی غالبا در نیمه بالایی تهران (88) و دانشگاه هاست (78)، و اگر به نقاط پایینی میرود به کل اقتصادی میشود و بعضا قومیتی. جنس هیجانات نوجوانان کف میدان و فضای دختر پسری و شعار های سبک زندگی کاملا متاثر از خانواده شهری غیر فقیر است. بوق زدن و استوری و انصراف و تحریم به عنوان شیوه اعتراضی نسبتا کم هزینه بزرگترهایشان است. مقایسه کنید با وقایع 98 در طبقات پایین. ماهشهر، اسلامشهر، بازار، ...
چه اتفاقی برای طبقه متوسط افتاده که فقط یکسال بعد از دولت همسویشان بیرون ریخته اند؟
جواب: بخش قابل توجهی از پایگاه رای اصلاحات به براندازی رسیده است. اسم این پدیده را مرگ جنبش سبز میگذارم. و شاید تولد جنبشی دیگر. هسته اصلی اعتراضات 1401 تداوم 88 است.
تولد سخت
جنبش سبز بزرگترین جنبش اجتماعی پس از انقلاب بود. جنبشی بر پایه طبقه متوسط که خواسته ای مشروع درون نظام داشت. احساس میکرد حقش خورده شده و رایش توسط یک انسان منفور دزدیده شده. بزرگترها تصمیم گرفتند مساله را کف خیابان حل کنند. جنبش خیلی زود به لشکرکشی تبدیل شد و هشت ماه درگیری شهری و یکسال شلوغی داشت. شکاف عمیقی جامعه را تقسیم کرد. و بخش مهمی از این جمعیت سرخورده شد. زخم 88 هیچ وقت بسته نشد. نه کسی مسئولیت پذیرفت و نه کسی عذرخواهی کرد. این نقطه مهمی در تاریخ سیاسی ایران است. یک حزب فعال هوادارانش را مقابل نظام قرار داد و رهایشان کرد.
شرکت خاتمی در انتخابات بعدی مثل آب سردی برای بخشی از جنبش بود. اما بخش دیگر هم استقبال کردند. نوعی بازگشت بود. خاتمی نه تنها بر ادعای تقلب چشم بست بلکه با تمام قوا در 92 حاضر شد. از بازیگران تا رسانه ها فعال شدند. رودخانه جنبش سبز با حس انتقام از بدل احمدی نژاد خروشید و به پای روحانی ریخته شد. هاشمی گفت او فقط 3 درصد رای داشته که با لطف ایشان به پنجاه و چند رسید. نظام هم میخواست شکاف 88 ترمیم شود. با این همه روحانی میرحسین نبود و جنبش به پیروزی ای رسیده بود که نفعش به روحانی و کارگزاران میرسید. آنها برزخ بین درون و بیرون نظام را حس میکردند. با رایشان به نظامی مشروعیت داده بودند که قبلا میگفتند نامشروع و ظالم است. ولی اشکالی نداشت، به اجرای "اصلاحات" می ارزید.
بازگشت
"رابطه با غرب" و نرمال سازی به عنوان ابر ایده طبقه متوسط در این دولت محقق شد. مجلس هم نصفه نیمه فتح شد. ظریف، قهرمان این طبقه، با برجام به میدان آمد و پروژه توسط دولت و مجلس و شعام با موفقیت اجرا شد. اوبامایی که 88 صدایش کردند در 94 جواب داد. صدای بهبود از اوضاع جهان می شنیدند. تازه اول روزهای خوب بود. رقص بنفش شب برجام میوه درختی سبز بود. سال 96 یکبار دیگر جنبش به حرکت درآمده و "برای نجات ایران" و ایده رابطه با غرب از دست تندروها پیروز شد.
اما کم کم سوراخهای برجام پیدا شد، رویای دوستانه غرب به کابوس خیانت و تحریم های چند برابر رسید. وضعیت اقتصادی جوری ترکید که انگار خواب بوده است. دلار ده برابر و فساد انکار نشدنی شد. بعضی میگفتند تقصیر موشک است، بعضی ترامپ، بعضی هنوز امید داشتند برجام معجزه کند. دموکرات ها برمیگردند و ... نشد. ناکارآمدی و فرتوتی روحانی و جهانگیری واضح بود و گردن احمدی نژاد هم دیگر جا نداشت. تب تند به عرق سرد رسید. و سال 98. سیاه سال 98. اوج افسردگی، لبه جنگ و فشار کمر شکن. تا شب بنزین.
👇
نه، اعتراضات اخیر اگرچه با موضوع مرگ یک دختر در گشت شروع شد، اگرچه با شعارهای فرهنگی ادامه پیدا کرد اما قطعا یک مساله سیاسی است. مساله ای برخواسته از طبقه متوسط.
بدنه اصلی اعتراضات ضد حجاب از طبقه متوسط شروع شد. پایگاه سنتی رای اصلاحات. نقاط اعتراضی غالبا در نیمه بالایی تهران (88) و دانشگاه هاست (78)، و اگر به نقاط پایینی میرود به کل اقتصادی میشود و بعضا قومیتی. جنس هیجانات نوجوانان کف میدان و فضای دختر پسری و شعار های سبک زندگی کاملا متاثر از خانواده شهری غیر فقیر است. بوق زدن و استوری و انصراف و تحریم به عنوان شیوه اعتراضی نسبتا کم هزینه بزرگترهایشان است. مقایسه کنید با وقایع 98 در طبقات پایین. ماهشهر، اسلامشهر، بازار، ...
چه اتفاقی برای طبقه متوسط افتاده که فقط یکسال بعد از دولت همسویشان بیرون ریخته اند؟
جواب: بخش قابل توجهی از پایگاه رای اصلاحات به براندازی رسیده است. اسم این پدیده را مرگ جنبش سبز میگذارم. و شاید تولد جنبشی دیگر. هسته اصلی اعتراضات 1401 تداوم 88 است.
تولد سخت
جنبش سبز بزرگترین جنبش اجتماعی پس از انقلاب بود. جنبشی بر پایه طبقه متوسط که خواسته ای مشروع درون نظام داشت. احساس میکرد حقش خورده شده و رایش توسط یک انسان منفور دزدیده شده. بزرگترها تصمیم گرفتند مساله را کف خیابان حل کنند. جنبش خیلی زود به لشکرکشی تبدیل شد و هشت ماه درگیری شهری و یکسال شلوغی داشت. شکاف عمیقی جامعه را تقسیم کرد. و بخش مهمی از این جمعیت سرخورده شد. زخم 88 هیچ وقت بسته نشد. نه کسی مسئولیت پذیرفت و نه کسی عذرخواهی کرد. این نقطه مهمی در تاریخ سیاسی ایران است. یک حزب فعال هوادارانش را مقابل نظام قرار داد و رهایشان کرد.
شرکت خاتمی در انتخابات بعدی مثل آب سردی برای بخشی از جنبش بود. اما بخش دیگر هم استقبال کردند. نوعی بازگشت بود. خاتمی نه تنها بر ادعای تقلب چشم بست بلکه با تمام قوا در 92 حاضر شد. از بازیگران تا رسانه ها فعال شدند. رودخانه جنبش سبز با حس انتقام از بدل احمدی نژاد خروشید و به پای روحانی ریخته شد. هاشمی گفت او فقط 3 درصد رای داشته که با لطف ایشان به پنجاه و چند رسید. نظام هم میخواست شکاف 88 ترمیم شود. با این همه روحانی میرحسین نبود و جنبش به پیروزی ای رسیده بود که نفعش به روحانی و کارگزاران میرسید. آنها برزخ بین درون و بیرون نظام را حس میکردند. با رایشان به نظامی مشروعیت داده بودند که قبلا میگفتند نامشروع و ظالم است. ولی اشکالی نداشت، به اجرای "اصلاحات" می ارزید.
بازگشت
"رابطه با غرب" و نرمال سازی به عنوان ابر ایده طبقه متوسط در این دولت محقق شد. مجلس هم نصفه نیمه فتح شد. ظریف، قهرمان این طبقه، با برجام به میدان آمد و پروژه توسط دولت و مجلس و شعام با موفقیت اجرا شد. اوبامایی که 88 صدایش کردند در 94 جواب داد. صدای بهبود از اوضاع جهان می شنیدند. تازه اول روزهای خوب بود. رقص بنفش شب برجام میوه درختی سبز بود. سال 96 یکبار دیگر جنبش به حرکت درآمده و "برای نجات ایران" و ایده رابطه با غرب از دست تندروها پیروز شد.
اما کم کم سوراخهای برجام پیدا شد، رویای دوستانه غرب به کابوس خیانت و تحریم های چند برابر رسید. وضعیت اقتصادی جوری ترکید که انگار خواب بوده است. دلار ده برابر و فساد انکار نشدنی شد. بعضی میگفتند تقصیر موشک است، بعضی ترامپ، بعضی هنوز امید داشتند برجام معجزه کند. دموکرات ها برمیگردند و ... نشد. ناکارآمدی و فرتوتی روحانی و جهانگیری واضح بود و گردن احمدی نژاد هم دیگر جا نداشت. تب تند به عرق سرد رسید. و سال 98. سیاه سال 98. اوج افسردگی، لبه جنگ و فشار کمر شکن. تا شب بنزین.
👇
👆
خون ریزی
وقتی آبان 98 طبقات پایین بیرون ریختند در خیابان های هشتاد و هشتی خبری نبود. طبقه متوسط و جنبش شوک شد. دولت و ایده شان گسترده ترین شورش خیابانی را زاییده بود. براندازی جدی بود ولی اینبار در موقعیت بدهکار بودند نه مثل سابق مقابل نظام. سرکوب خونین آبان 98 در کارنامه ایشان درج شد و مردمی به خیابان آمده بودند که همه بهشان حق میدادند. درک چنین موقعیتی و تحمل چنین فاجعه ای ممکن نبود. کسی تقصیر قبول نمیکرد. روحانی هم با نیشخند مسئولیتش را رد کرد.
فقط دو ماه بعد، ترور سردار سلیمانی ضربه تروماتیک قرن را وارد کرد. آنهم مستقیما توسط آمریکا. قابل توجیه نبود. تضعیف ایران پیدا بود. یک قهرمان فراجناحی. تشییع بینظیرش راه آشتی بخشی از طبقه متوسط با کلیت نظام را باز کرد. اما چند روز بعد رسوایی هواپیمای اوکراینی حاکمیت را دوباره در جایگاه متهم قرار داد. و فرصتی فراهم کرد تا این بار طبقه متوسط در جایگاه طلبکار بنشیند. ذهنیت آنها به عنوان صاحب عزا توانست آبان 98 را هم طرف خودش صورت بندی کند و همه تقصیرها را متوجه حاکمیت ببیند. این لحظه آغاز پایان جنبش سبز است.
احتضار
ناامیدی گسترده، شکست ایده، آبان 98، ناکارآمدی اصلاح طلبان، فشارهای خارجی، بدترین دوره اقتصادی، رد صلاحیت، زخم های کهنه و ... جنبش را فوج فوج به براندازی ریخت. دانشجویان 88 حالا جوانان جویای کار و ازدواج 98 در سخت ترین شرایط بودند. راه اصلاحی که میدانستند بن بست بود. انتخابات مجلس 98 اولین ریزش تاریخی و 1400 دومین ریزش بزرگ بود. ریزشی که فقط مربوط به طبقه متوسط نبود ولی تنها 4 درصد به اصلاحات رای دادند. دیگر کسی نمی پرسید میلیون میلیون جوانان سبزی چه شدند؟
شجریان چهره شاخص جنبش سبز بود، موجی که 88 را بپا کرد ۹۲ روحانی زایید، ۹۴ برای برجام رقصید، ۹۶ دوباره بنفش شد و به فجایع تحریم، دلار و سکوت آبان ۹۸ "خونبار ترین" شورش انقلاب رسید و سرانجام در انتخابات مجلس ناپدید شد. مرحوم شجریان در 1399 برخلاف انتظار در آرامش به خاک سپرده شد. مثل یک خاطره قدیمی. مثل یک امید پایان یافته.
خشم و یاس
1401 نتیجه انباشت فشارهای روانی شکست است همراه موج رسانه ای 6 ماهه گشت ارشاد. فوت مهسا امینی تنها یک جرقه برای آتش گرفتن و تخلیه این تورم است. مساله فقط حجاب و فرهنگ نیست. به شعر "برای" توجه کنید. تقریبا انواع آرزوها و خاطره ها در آن است. و البته از موضع یک "دیگری" که خودش عاملیتی در این محرومیت ها نداشته است. بعضا نمیدانند چرا ولی احساس خفگی میکنند.
تجمعات بزرگ نیست چون جنبش در افسردگی است و اراده هزینه دادن ندارد. خشم کف میدان هم بیشتر متعلق به نسل جدیدش است. اگر چند ماه طول کشید تا اعتراضات 88 به براندازی برسد اینجا فقط چند روز نیاز داشت، چون جنبش به براندازی ریخته است. راهپیمایی های ایرانیان مهاجر بهترین تایید است.
شاید یک دلیل مواضع افراطی، حجاب برداشتن، اعلام کناره گیری یا پیوستن به منوتو توسط برخی هنرمندان این طبقه هم همین مسیر باشد. نوعی رد شدن از خط، پایان دادن به زندگی دوگانه یا برزخ فکری به بیان بهتر. البته لازم است به بی تفاوتی/تفاوت بخش قابل توجهی از این طبقه هم اشاره کنیم. جنبش سبز شاخص ترین حرکت سیاسی طبقه متوسط است اما معادل همه اش نیست. اگرچه این موج سیاسی به ساحل براندازی رسیده است اما همه پیاده نشده اند و بسیاری هم پل پشت سر را خراب نمی بیننند.
از زاویه دیگر این نیشتر خواسته یا ناخواسته تنها فرصت دوباره اصلاح طلبان برای بازگشت و نمایندگی بخشی از این طبقه در سیاست است. به این معنا که ای مردم اگر توان اداره کشور را نداریم، اگر ظریف هم فایده ندارد، اگر رابطه با غرب شکست خورد، حداقل که میتوانیم گشت را کنترل یا اینترنت را آزاد کنیم. و ای حکومت اگر ۸۸ بد کردیم اگر برای برجام هزینه ساختیم حداقل که میتوانیم جلوی براندازی را بگیریم.
از من میپرسید نظام هم بدش نمی آید. تقریبا تمام کسانی که به عنوان "صدای اعتراضات" در صداوسیما بلافاصله دعوت شدند اصلاح طلب بودند. از زاویه حاکمیت اصلاح طلب ها میانجی طبقه متوسط هستند. نظام اگرچه تمایل به پسندیده شدن توسط این طبقه دارد اما مستقیما زبان آنها را بلد نیست. اصلاحات هم از این ویژگی استفاده میکند و آنها را به کارت خودش تبدیل میکند.
شلوغی های 1401 یک انقلاب نبود ولی یک اعلام وضعیت بود. آیا با پایان نظم اصلاح طلب - اصولگرا روبروییم؟
ممکن است ولی به هر حال طبقه متوسط باید رشد کند. از احساس گرایی فاصله بگیرد. جغرافیای خاورمیانه را بفهمد. مرز منافع ملی و فردی را تشخیص دهد. حاکمیت هم زبان بی واسطه ای برای صحبت با انها پیدا کند. اعتراضات اخیر را فقط فتنه خارجی یا اندازه حجاب نبیند. و با تقویت وضعیت اقتصادی از دهه سخت نود فاصله بگیرد.
#یادداشت
@salmaneshoon
خون ریزی
وقتی آبان 98 طبقات پایین بیرون ریختند در خیابان های هشتاد و هشتی خبری نبود. طبقه متوسط و جنبش شوک شد. دولت و ایده شان گسترده ترین شورش خیابانی را زاییده بود. براندازی جدی بود ولی اینبار در موقعیت بدهکار بودند نه مثل سابق مقابل نظام. سرکوب خونین آبان 98 در کارنامه ایشان درج شد و مردمی به خیابان آمده بودند که همه بهشان حق میدادند. درک چنین موقعیتی و تحمل چنین فاجعه ای ممکن نبود. کسی تقصیر قبول نمیکرد. روحانی هم با نیشخند مسئولیتش را رد کرد.
فقط دو ماه بعد، ترور سردار سلیمانی ضربه تروماتیک قرن را وارد کرد. آنهم مستقیما توسط آمریکا. قابل توجیه نبود. تضعیف ایران پیدا بود. یک قهرمان فراجناحی. تشییع بینظیرش راه آشتی بخشی از طبقه متوسط با کلیت نظام را باز کرد. اما چند روز بعد رسوایی هواپیمای اوکراینی حاکمیت را دوباره در جایگاه متهم قرار داد. و فرصتی فراهم کرد تا این بار طبقه متوسط در جایگاه طلبکار بنشیند. ذهنیت آنها به عنوان صاحب عزا توانست آبان 98 را هم طرف خودش صورت بندی کند و همه تقصیرها را متوجه حاکمیت ببیند. این لحظه آغاز پایان جنبش سبز است.
احتضار
ناامیدی گسترده، شکست ایده، آبان 98، ناکارآمدی اصلاح طلبان، فشارهای خارجی، بدترین دوره اقتصادی، رد صلاحیت، زخم های کهنه و ... جنبش را فوج فوج به براندازی ریخت. دانشجویان 88 حالا جوانان جویای کار و ازدواج 98 در سخت ترین شرایط بودند. راه اصلاحی که میدانستند بن بست بود. انتخابات مجلس 98 اولین ریزش تاریخی و 1400 دومین ریزش بزرگ بود. ریزشی که فقط مربوط به طبقه متوسط نبود ولی تنها 4 درصد به اصلاحات رای دادند. دیگر کسی نمی پرسید میلیون میلیون جوانان سبزی چه شدند؟
شجریان چهره شاخص جنبش سبز بود، موجی که 88 را بپا کرد ۹۲ روحانی زایید، ۹۴ برای برجام رقصید، ۹۶ دوباره بنفش شد و به فجایع تحریم، دلار و سکوت آبان ۹۸ "خونبار ترین" شورش انقلاب رسید و سرانجام در انتخابات مجلس ناپدید شد. مرحوم شجریان در 1399 برخلاف انتظار در آرامش به خاک سپرده شد. مثل یک خاطره قدیمی. مثل یک امید پایان یافته.
خشم و یاس
1401 نتیجه انباشت فشارهای روانی شکست است همراه موج رسانه ای 6 ماهه گشت ارشاد. فوت مهسا امینی تنها یک جرقه برای آتش گرفتن و تخلیه این تورم است. مساله فقط حجاب و فرهنگ نیست. به شعر "برای" توجه کنید. تقریبا انواع آرزوها و خاطره ها در آن است. و البته از موضع یک "دیگری" که خودش عاملیتی در این محرومیت ها نداشته است. بعضا نمیدانند چرا ولی احساس خفگی میکنند.
تجمعات بزرگ نیست چون جنبش در افسردگی است و اراده هزینه دادن ندارد. خشم کف میدان هم بیشتر متعلق به نسل جدیدش است. اگر چند ماه طول کشید تا اعتراضات 88 به براندازی برسد اینجا فقط چند روز نیاز داشت، چون جنبش به براندازی ریخته است. راهپیمایی های ایرانیان مهاجر بهترین تایید است.
شاید یک دلیل مواضع افراطی، حجاب برداشتن، اعلام کناره گیری یا پیوستن به منوتو توسط برخی هنرمندان این طبقه هم همین مسیر باشد. نوعی رد شدن از خط، پایان دادن به زندگی دوگانه یا برزخ فکری به بیان بهتر. البته لازم است به بی تفاوتی/تفاوت بخش قابل توجهی از این طبقه هم اشاره کنیم. جنبش سبز شاخص ترین حرکت سیاسی طبقه متوسط است اما معادل همه اش نیست. اگرچه این موج سیاسی به ساحل براندازی رسیده است اما همه پیاده نشده اند و بسیاری هم پل پشت سر را خراب نمی بیننند.
از زاویه دیگر این نیشتر خواسته یا ناخواسته تنها فرصت دوباره اصلاح طلبان برای بازگشت و نمایندگی بخشی از این طبقه در سیاست است. به این معنا که ای مردم اگر توان اداره کشور را نداریم، اگر ظریف هم فایده ندارد، اگر رابطه با غرب شکست خورد، حداقل که میتوانیم گشت را کنترل یا اینترنت را آزاد کنیم. و ای حکومت اگر ۸۸ بد کردیم اگر برای برجام هزینه ساختیم حداقل که میتوانیم جلوی براندازی را بگیریم.
از من میپرسید نظام هم بدش نمی آید. تقریبا تمام کسانی که به عنوان "صدای اعتراضات" در صداوسیما بلافاصله دعوت شدند اصلاح طلب بودند. از زاویه حاکمیت اصلاح طلب ها میانجی طبقه متوسط هستند. نظام اگرچه تمایل به پسندیده شدن توسط این طبقه دارد اما مستقیما زبان آنها را بلد نیست. اصلاحات هم از این ویژگی استفاده میکند و آنها را به کارت خودش تبدیل میکند.
شلوغی های 1401 یک انقلاب نبود ولی یک اعلام وضعیت بود. آیا با پایان نظم اصلاح طلب - اصولگرا روبروییم؟
ممکن است ولی به هر حال طبقه متوسط باید رشد کند. از احساس گرایی فاصله بگیرد. جغرافیای خاورمیانه را بفهمد. مرز منافع ملی و فردی را تشخیص دهد. حاکمیت هم زبان بی واسطه ای برای صحبت با انها پیدا کند. اعتراضات اخیر را فقط فتنه خارجی یا اندازه حجاب نبیند. و با تقویت وضعیت اقتصادی از دهه سخت نود فاصله بگیرد.
#یادداشت
@salmaneshoon
Forwarded from 🇮🇷محندث بیصواد🇵🇸
مذهبی صورتی لذت میبره از این که برای قرار نگرفتن زیر بارش انتقاد ها و فحاشی ها به نظام و ...، خودش هم لگدی بزنه، نه فقط به نظام، اول نظامه، بعد خب قطع که نمیشه بارش، لگد میزنه به فقها، بعد لگد میزنه به نظام فقهی شیعه، بعد به خود شیعه و ...
ته که نداره!
مثلا زیاد میبینم این صورتی ها پست میذارن "امام حسین را مذهبی ها کشتند" لگد به مذهبی ها هم میزنن با این که خودشون تا خرتناق مذهبین ولی خب شهوت دیده شدن و تایید شدنه دیگه
اما هیچکدوم نه فکر میکنن و نه اگه فکر کنن جراتشو دارن که بگن امام حسین را مذهبی هایی کشتند که افسارشون در دست عرق خور ها و ول انگار ها و عیاش ها و سگ باز ها و از این قبیل آدم های کثیف بوده
مذهبی هایی کشتند که جرات نداشتن مرز بندی کنن بین خودشون و اون آدم های کثیف!
مذهبی هایی کشتند که با وجود نماز شب خون بودنشون صورتی بودند!
شما که حتی نماز شب خون هم نیستید چون معتقدید نمازشب خوندن کار مذهبی هاست، ما به جاش پولمونو میدیم به فقرا :))
عملا نقاط مثبت همون ها رو هم ندارید :))))
عمل خیلی مهمه عزیزان! به خصوص عمل اجتماعی!
عرق خور بودن عیبه، مشکل نداشتن با عرق خوری دیگران هزار تا عیبه! بهانه تراشیدن و دلیل تراشیدن برا بدی ها ده هزار تا عیبه!
اگه من یه ابسیلون کمک کنم به این که جامعه م به سمتی بره که عرق خوری توش عیب نباشه قطعا از خود عرق خورا بیشتر مرتکب گناه شدم
فلذا
ارزش هاتون رو بذارید وسط و ازشون دفاع کنید! حرف بزنید!
قبل از این که دیگران ارزش هاشون رو جوری تو حلقومتون فرو کنن که مجبور شید برای باز شدن راه تنفستون ارزش هاشون رو قورت بدید.
ته که نداره!
مثلا زیاد میبینم این صورتی ها پست میذارن "امام حسین را مذهبی ها کشتند" لگد به مذهبی ها هم میزنن با این که خودشون تا خرتناق مذهبین ولی خب شهوت دیده شدن و تایید شدنه دیگه
اما هیچکدوم نه فکر میکنن و نه اگه فکر کنن جراتشو دارن که بگن امام حسین را مذهبی هایی کشتند که افسارشون در دست عرق خور ها و ول انگار ها و عیاش ها و سگ باز ها و از این قبیل آدم های کثیف بوده
مذهبی هایی کشتند که جرات نداشتن مرز بندی کنن بین خودشون و اون آدم های کثیف!
مذهبی هایی کشتند که با وجود نماز شب خون بودنشون صورتی بودند!
شما که حتی نماز شب خون هم نیستید چون معتقدید نمازشب خوندن کار مذهبی هاست، ما به جاش پولمونو میدیم به فقرا :))
عملا نقاط مثبت همون ها رو هم ندارید :))))
عمل خیلی مهمه عزیزان! به خصوص عمل اجتماعی!
عرق خور بودن عیبه، مشکل نداشتن با عرق خوری دیگران هزار تا عیبه! بهانه تراشیدن و دلیل تراشیدن برا بدی ها ده هزار تا عیبه!
اگه من یه ابسیلون کمک کنم به این که جامعه م به سمتی بره که عرق خوری توش عیب نباشه قطعا از خود عرق خورا بیشتر مرتکب گناه شدم
فلذا
ارزش هاتون رو بذارید وسط و ازشون دفاع کنید! حرف بزنید!
قبل از این که دیگران ارزش هاشون رو جوری تو حلقومتون فرو کنن که مجبور شید برای باز شدن راه تنفستون ارزش هاشون رو قورت بدید.
قبل از دیدن مطلب بعدی جواب بدید: به کدوم منابع اعتماد بالایی دارید؟
(میتونید چند گزینه انتخاب کنید غیر از هیچ کدام)
(میتونید چند گزینه انتخاب کنید غیر از هیچ کدام)
Anonymous Poll
11%
شبکه های اجتماعی
28%
نهادهای دینی
10%
دولت ملی
10%
رسانه های خبری جهانی
20%
رسانه های خبری داخلی
11%
خانواده و دوستان
27%
دانشمندان
14%
پزشکان و نهاد درمان
40%
هیچ کدام
کودکی در حال تغییر
1/3
یونیسف و گالوپ یک نظرسنجی جهانی جالب (21 کشور، 22000 نفر) درباره تفاوت نسل ها و آینده انجام داده. مخاطبین به دو گروه 15 تا 24 (جوان)🟠 و 40 به بالا 🟣 تقسیم شدن. مرور کنیم:
امیدواری:جهان جای بهتری میشه؟
- جز سه کشور(هند،مراکش،نیجریه) جوون ها کاملا امیدوارترند.
- به ازای هر سال عمر بیشتر، تمایل بهبودی 1% کمتر شده.
- زنان 6% کمتر از مردان!
- موقعیت آمریکا و ژاپن جالبه: جوانان بسیار امیدوارتر از بزرگترها. سرمایه بزرگ و شکاف بزرگ.
- اندونزی امیدوارترین کشوره 80%. برزیل پایین ترینه 30%. فقط اقتصاد موثر نیست.
منابع خبری
-مهم🔥: نمودار شکاف عمیقی رو نشون میده. نسل جوان از شبکه های اجتماعی تغذیه میکنه و بزرگترها از تلوزیون.
- رادیو هنوز مخاطب دارد.
- جایگاه خانواده و دوستان فریبنده است. تاثیر این بخش ناخودآگاهه. (نمودار بعد)
منابع اعتماد
- 🔥: پزشکی و علم پادشاه دوران مدرن اند.
- نهاد دین هنوز در یک سوم از هر دو نسل قابل اعتماد است.
- نسل بزرگ تنها در دین و خانواده از جوانان بیشتر اعتماد میکنند
- شبکه های اجتماعی در قعر اعتماد هستند اما در کنار نمودار قبل بفهمیدش
—
#داده_کاوی
@salmaneshoon
1/3
یونیسف و گالوپ یک نظرسنجی جهانی جالب (21 کشور، 22000 نفر) درباره تفاوت نسل ها و آینده انجام داده. مخاطبین به دو گروه 15 تا 24 (جوان)🟠 و 40 به بالا 🟣 تقسیم شدن. مرور کنیم:
امیدواری:جهان جای بهتری میشه؟
- جز سه کشور(هند،مراکش،نیجریه) جوون ها کاملا امیدوارترند.
- به ازای هر سال عمر بیشتر، تمایل بهبودی 1% کمتر شده.
- زنان 6% کمتر از مردان!
- موقعیت آمریکا و ژاپن جالبه: جوانان بسیار امیدوارتر از بزرگترها. سرمایه بزرگ و شکاف بزرگ.
- اندونزی امیدوارترین کشوره 80%. برزیل پایین ترینه 30%. فقط اقتصاد موثر نیست.
منابع خبری
-مهم🔥: نمودار شکاف عمیقی رو نشون میده. نسل جوان از شبکه های اجتماعی تغذیه میکنه و بزرگترها از تلوزیون.
- رادیو هنوز مخاطب دارد.
- جایگاه خانواده و دوستان فریبنده است. تاثیر این بخش ناخودآگاهه. (نمودار بعد)
منابع اعتماد
- 🔥: پزشکی و علم پادشاه دوران مدرن اند.
- نهاد دین هنوز در یک سوم از هر دو نسل قابل اعتماد است.
- نسل بزرگ تنها در دین و خانواده از جوانان بیشتر اعتماد میکنند
- شبکه های اجتماعی در قعر اعتماد هستند اما در کنار نمودار قبل بفهمیدش
—
#داده_کاوی
@salmaneshoon
قبل از دیدن مطلب بعدی پاسخ بدهید:
هویت خودتون رو بیشتر متعلق به کجا میدونید؟
هویت خودتون رو بیشتر متعلق به کجا میدونید؟
Anonymous Poll
11%
محله یا شهر
76%
کشور
13%
جهان