This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸«چطور به تو گیر ندادن؟»
✔️بخشی از دیالوگ یکی از فیلمهای کوتاه استاد ایرج ملکی
#متن_شب
@sahandiranmehr
✔️بخشی از دیالوگ یکی از فیلمهای کوتاه استاد ایرج ملکی
#متن_شب
@sahandiranmehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸شخصی گفت در خوارزم کسی عاشق نشود، زیرا در خوارزم شاهدان بسیارند. چون شاهدی ببینند و دل بر او بندند، بعد از او بهتر ببینند، آن بر دل ایشان سرد شود.
فرمود اگر بر شاهدان خوارزم عاشق نشوند، آخر بر خوارزم عاشق باید شدن، که در او شاهدان بیحدند!
فیهمافیه مولانا
#متن_شب
@sahandiranmehr
فرمود اگر بر شاهدان خوارزم عاشق نشوند، آخر بر خوارزم عاشق باید شدن، که در او شاهدان بیحدند!
فیهمافیه مولانا
#متن_شب
@sahandiranmehr
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸در سفری بودم، صحرا پربرف بود، و گبری را دیدم دامن در سرافگنده و از صحرای برف میرفت و ارزن میپاشید. ذوالنون گفت: ای دهقان! چه دانه میپاشی؟
گفت: مرغکان چینه نیابند. دانه میپاشم تا این تخم به برآید و خدای بر من رحمت کند.
گفتم: دانهای که بیگانه پاشد - از گبری- نپذیرد.
گفت: اگر نپذیرد، بیند آنچه میکنم؟
گفتم: بیند.
گفت: مرا این بس باشد!
ذوالنون از آن سخن در شور شد. گفت: خداوندا! بهشتی به مشت ارزن به گبری چهل ساله ارزان میفروشی؟
...هاتفی آواز داد: که حق تعالی هرکه را خواند، نه به علت خواند، و هرکه را راند نه به علت راند. تو ای ذوالنون! فارغ باش که کار فعال لمایرید ( کسی که هر چه خواهد کند) با قیاس عقل تو راست نیوفتد!
«تذکره الاولیا عطار در ذکر ذوالنون مصری»
یادآوری: سهند ایرانمهر
#متن_شب
ویدیو: پریسا عمویی
@sahandiranmehr
گفت: مرغکان چینه نیابند. دانه میپاشم تا این تخم به برآید و خدای بر من رحمت کند.
گفتم: دانهای که بیگانه پاشد - از گبری- نپذیرد.
گفت: اگر نپذیرد، بیند آنچه میکنم؟
گفتم: بیند.
گفت: مرا این بس باشد!
ذوالنون از آن سخن در شور شد. گفت: خداوندا! بهشتی به مشت ارزن به گبری چهل ساله ارزان میفروشی؟
...هاتفی آواز داد: که حق تعالی هرکه را خواند، نه به علت خواند، و هرکه را راند نه به علت راند. تو ای ذوالنون! فارغ باش که کار فعال لمایرید ( کسی که هر چه خواهد کند) با قیاس عقل تو راست نیوفتد!
«تذکره الاولیا عطار در ذکر ذوالنون مصری»
یادآوری: سهند ایرانمهر
#متن_شب
ویدیو: پریسا عمویی
@sahandiranmehr
🔸در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صد هزار عالَم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد. این خلق به تفصیل در هر پیشهای و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب و غیرذلک میکنند و هیچ آرام نمیگیرند زیرا آنچ مقصودست بدست نیامده است. آخر معشوق را دلارام میگویند، یعنی که دل به وی آرام گیرد. پس به غیر او چون آرام و قرار گیرد.
این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانی است و چون پایهای نردبان جای اقامت و باش نیست، از بهر گذشتن است، خُنُک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود و درین پایهای نردبان عمر خود را ضایع نکند.
فیه ما فیه / مولانا
#متن_شب
@sahandiranmehr
این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانی است و چون پایهای نردبان جای اقامت و باش نیست، از بهر گذشتن است، خُنُک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز بر او کوته شود و درین پایهای نردبان عمر خود را ضایع نکند.
فیه ما فیه / مولانا
#متن_شب
@sahandiranmehr
برای من صدایش دوران سربازی را تداعی میکند. آخرشب مینشستیم کنار سینی چای و نوار را میزدیم اول:
اگه یه روز…
آن روز هیچوقت نیامد و «اگر» آن ترانه تاکنون پابرجاست. دلیل اینکه آن ترانه و خوانندهاش جاودان شد در واقعیت تلخ استمرار «اگر» در همه عاشقانهها وآرزوهای مخاطبان آن ترانه بود.
#متن_شب
@sahandiranmehr
اگه یه روز…
آن روز هیچوقت نیامد و «اگر» آن ترانه تاکنون پابرجاست. دلیل اینکه آن ترانه و خوانندهاش جاودان شد در واقعیت تلخ استمرار «اگر» در همه عاشقانهها وآرزوهای مخاطبان آن ترانه بود.
#متن_شب
@sahandiranmehr
✔️بِکَ یاالله!🔻
✍️سهند ایرانمهر
🔸️آه ای خدا! ای به نام تو چه خدایان سرخ و سیاه و تو اما بر این همه خون، بر این همه جنون، صبور.
🔸️تو را با آدمیان، وعده گاهی است که «قدر»ش خواندهاند. شبی که نسیم رحمتی از عالم بالا میوزد و تو گفتهای که آدمی بکوشد، در چنین شبی در مسیر این نسیم قرار گیرد.بالله که راه نسیم تو را با سبحه و سجاده و زبیبه و عقیق به باد سموم مبدل ساختهاند و زهد را چنان متاع بازار خویش ساختهاند که امیدی بر شمیم رحمت نیست.
🔸️ای خدای قدر، ای آنکه سوگندت یا بر جرقه سم اسبان یالافشان بر تخت سنگ سیاه تیپا خورده است یا بر تن نازک قلم، اینک اما نسیم را بِهِل که توفانی باید بر این زمین طاعون زدهی هزار خدا. خدایانِ خشم، خدایانِ منقبض مُحتلم، خدایانی که بر مرکب انسان مکلف، انسان محق را ناخوش دارند.
🔸️ ای خدای شب نزول، شب تقدیر. با من بگو آیا این تقدیر شوم که به نام تو، چنان کنند که آدمی به جایی التجاء برد که از بهشت نمیگویند و به جایی امید بندد که جهنم را کابین بوسه و عشق نمیکنند، تقدیر کدام شب قدر بود که آدمی چنین بی قدر و سرگردان شده است؟
🔸️آه ای خدا که خدایگان، تو را مجال سخن نمیدهند با من بگو آیا در پس این مستوری و در پس این شب سنگینی پلک های سنگین آرزومند، نسیمی از آن عرش دور بر این فرش خون و تراخم خواهد وزید؟ گرهی از این کلاف درهم تنیده ناامیدی گشوده خواهد شد؟ تابشی از آن منبع ناتمام بر این دیجور شب نفرین شده خواهد افتاد؟
🔸️آه ای خدای قدر، در تقدیر ما مومنان که بر ایمان خویش لرزانیم، نه سیم تنان نار پستان و نه آن نهرهای عسل و نه آن پریشتگان را که بر صف ایستادهاند تا تجسم بارگاه سلطانی هوسران باشند قرار مده، در تقدیر ما تبسمی، لمحه ای از ترحم یا دستان عطوفتی از خود را قرار ده تا اندکی از خدایگان خشمناک که جز تکفیر و تعزیر نمیشناسند رها شویم و به خدایی تو خو بگیریم.
🔸️ خدای قلم، خدای نقش و رنگ (صبغه الله و من احسن من الله صبغه)،خدای کلام، خدایی که اینسان از آدمی انتقام نمیگیرد.
🔸️ ای خدای قدر، سخن بگو ما را توان فهم زبان ایماء و اشاره نیست، ما را مجال شناختن تو در میان این همه خدا که در برابرمان ایستادهاند و دندان قروچه میکنند، نیست.
🔸️آه ای خدای قدر، ای سوسوی نور شب تاریک در چشم ناامید وحشت زدگان، ما را دریاب و نجاتمان ده نه از آتش که از مومنان به خود از آنانکه برای تو خون میریزند از آنانکه به نام تو خطبه میخوانند و برای تو تکفیر میکنند.
🔸️ آه ای خدای قدر کاش سخن میگفتی، کاش تو را خشمی پیدا از موکلان جعلیات بود، کاش به جای "استوی علی العرش"، رحمانیت خویش را با گامهای زمینیات بشارت میدادی، الغوث الغوث از سکوت تو، از صبوریات از این همه تَسمه که اللهالله گویان بر گُردهها کشیده میشود.
🔸️ بِک یا الله به حق انسان، به حق آدمیانی که در تقدیرشان زندگی در کبد است، به حق آنان که چنان در چنبره طرارانند که درب خانه تو را غرامت میخواهند، به حق گرفتاران در قفس درد، در خارزار بی رحم حیات، در بازار مکاره خدایانی که هرکدام دیگری را انکار میکنند. در انفجار کلمات تاویل زده. در تقدیر ما چیزی قرار ده از جنس تنفس، از جنس آبی آسمان و زمین سبز، از جنس نهراسیدن از گفتن :"دوستت دارم" چیزی از جنس رسولان صادقی که سودای بهشتشان به جهنمیشدن زمین نیانجامد، بک یاالله!
بک یا الله از شر خیالی که خدا شد
«..و بعضی
خیال خود را
به خدایی گرفتند».
🔸مقالات شمس
آواز: محمدرضا شجریان
میکس: امیر ملکی
#نوای_واپسین_شب
#متن_شب
#شب_قدر
(بازنشر بنا به درخواست برخی خوانندگان عزیز)
@Sahandiranmehr
✍️سهند ایرانمهر
🔸️آه ای خدا! ای به نام تو چه خدایان سرخ و سیاه و تو اما بر این همه خون، بر این همه جنون، صبور.
🔸️تو را با آدمیان، وعده گاهی است که «قدر»ش خواندهاند. شبی که نسیم رحمتی از عالم بالا میوزد و تو گفتهای که آدمی بکوشد، در چنین شبی در مسیر این نسیم قرار گیرد.بالله که راه نسیم تو را با سبحه و سجاده و زبیبه و عقیق به باد سموم مبدل ساختهاند و زهد را چنان متاع بازار خویش ساختهاند که امیدی بر شمیم رحمت نیست.
🔸️ای خدای قدر، ای آنکه سوگندت یا بر جرقه سم اسبان یالافشان بر تخت سنگ سیاه تیپا خورده است یا بر تن نازک قلم، اینک اما نسیم را بِهِل که توفانی باید بر این زمین طاعون زدهی هزار خدا. خدایانِ خشم، خدایانِ منقبض مُحتلم، خدایانی که بر مرکب انسان مکلف، انسان محق را ناخوش دارند.
🔸️ ای خدای شب نزول، شب تقدیر. با من بگو آیا این تقدیر شوم که به نام تو، چنان کنند که آدمی به جایی التجاء برد که از بهشت نمیگویند و به جایی امید بندد که جهنم را کابین بوسه و عشق نمیکنند، تقدیر کدام شب قدر بود که آدمی چنین بی قدر و سرگردان شده است؟
🔸️آه ای خدا که خدایگان، تو را مجال سخن نمیدهند با من بگو آیا در پس این مستوری و در پس این شب سنگینی پلک های سنگین آرزومند، نسیمی از آن عرش دور بر این فرش خون و تراخم خواهد وزید؟ گرهی از این کلاف درهم تنیده ناامیدی گشوده خواهد شد؟ تابشی از آن منبع ناتمام بر این دیجور شب نفرین شده خواهد افتاد؟
🔸️آه ای خدای قدر، در تقدیر ما مومنان که بر ایمان خویش لرزانیم، نه سیم تنان نار پستان و نه آن نهرهای عسل و نه آن پریشتگان را که بر صف ایستادهاند تا تجسم بارگاه سلطانی هوسران باشند قرار مده، در تقدیر ما تبسمی، لمحه ای از ترحم یا دستان عطوفتی از خود را قرار ده تا اندکی از خدایگان خشمناک که جز تکفیر و تعزیر نمیشناسند رها شویم و به خدایی تو خو بگیریم.
🔸️ خدای قلم، خدای نقش و رنگ (صبغه الله و من احسن من الله صبغه)،خدای کلام، خدایی که اینسان از آدمی انتقام نمیگیرد.
🔸️ ای خدای قدر، سخن بگو ما را توان فهم زبان ایماء و اشاره نیست، ما را مجال شناختن تو در میان این همه خدا که در برابرمان ایستادهاند و دندان قروچه میکنند، نیست.
🔸️آه ای خدای قدر، ای سوسوی نور شب تاریک در چشم ناامید وحشت زدگان، ما را دریاب و نجاتمان ده نه از آتش که از مومنان به خود از آنانکه برای تو خون میریزند از آنانکه به نام تو خطبه میخوانند و برای تو تکفیر میکنند.
🔸️ آه ای خدای قدر کاش سخن میگفتی، کاش تو را خشمی پیدا از موکلان جعلیات بود، کاش به جای "استوی علی العرش"، رحمانیت خویش را با گامهای زمینیات بشارت میدادی، الغوث الغوث از سکوت تو، از صبوریات از این همه تَسمه که اللهالله گویان بر گُردهها کشیده میشود.
🔸️ بِک یا الله به حق انسان، به حق آدمیانی که در تقدیرشان زندگی در کبد است، به حق آنان که چنان در چنبره طرارانند که درب خانه تو را غرامت میخواهند، به حق گرفتاران در قفس درد، در خارزار بی رحم حیات، در بازار مکاره خدایانی که هرکدام دیگری را انکار میکنند. در انفجار کلمات تاویل زده. در تقدیر ما چیزی قرار ده از جنس تنفس، از جنس آبی آسمان و زمین سبز، از جنس نهراسیدن از گفتن :"دوستت دارم" چیزی از جنس رسولان صادقی که سودای بهشتشان به جهنمیشدن زمین نیانجامد، بک یاالله!
بک یا الله از شر خیالی که خدا شد
«..و بعضی
خیال خود را
به خدایی گرفتند».
🔸مقالات شمس
آواز: محمدرضا شجریان
میکس: امیر ملکی
#نوای_واپسین_شب
#متن_شب
#شب_قدر
(بازنشر بنا به درخواست برخی خوانندگان عزیز)
@Sahandiranmehr
Telegram
attach 📎
بود...
دیگر هرگز نخواهد بود، به خاطر بسپار!
«اختراع انزوا»
✍️پل استر
پل استر، نویسنده پرکار آمریکایی که از آثار معروفش میتوان به «سهگانه نیویورک» اشاره کرد، بر اثر عوارض ناشی از سرطان ریه در ۷۷ سالگی درگذشت.
#متن_شب
@sahandiranmehr
دیگر هرگز نخواهد بود، به خاطر بسپار!
«اختراع انزوا»
✍️پل استر
پل استر، نویسنده پرکار آمریکایی که از آثار معروفش میتوان به «سهگانه نیویورک» اشاره کرد، بر اثر عوارض ناشی از سرطان ریه در ۷۷ سالگی درگذشت.
#متن_شب
@sahandiranmehr
🔸اگه دیدی یکی بهت میگه از مردم ناامید شده، داره بهت میگه: لطفا تو از اونا نباش!
✍️نجیب محفوظ
رمان نویس مصری و برنده جایزه نوبل ادبیات
#متن_شب
@sahandiranmehr
✍️نجیب محفوظ
رمان نویس مصری و برنده جایزه نوبل ادبیات
#متن_شب
@sahandiranmehr