WwW.IRahang.IR
WwW.IRahanng.IR ahang shad aroosi
❤️وای وای حسین ع ❤️
محمود کریمی
التماس دعا
🖤صدرا🖤
محمود کریمی
التماس دعا
🖤صدرا🖤
#شهدای_کربلا
❤️ #برير_بن_خضير_همداني ❤️
👈از شهداي کربلاست.از اصحاب وفادار امام حسين «ع» و از انسانهاي شايسته و پرهيزگار که زاهد، قاري قرآن و معلم قرآن و از شجاعان بزرگوار کوفه، از قبيله «همدان» بود.🌹🌹🍀
👈برير از تابعين به شمار ميرفت و به عنوان «سيد القراء» شناخته ميشد.
👈اهل عبادت وقرائت قرآن بود که در مسجد جامع کوفه به قرائت ميپرداخت و در ميان قبيله همدان ارزش و منزلتي داشت.🌹🌹🍀
👈در کوفه مشهور و مورد احترام بود.👈کوشش بسياري داشت که عمر سعد را از دوستي و همدلي با حکومت اموي باز دارد که موفق نشد.[ انصار الحسين، ص 61.]
👈وي در سال 60هجري از کوفه به مکه رفت و به امام حسين «ع» پيوست و همراه او به کوفه آمد.🌹🌹🍀
👈روز تاسوعا از خوشحالي اينکه به شهادت خواهد رسيد، با عبد الرحمن بن عبد ربه شوخي ميکرد.
👈شب عاشورا نيز از کساني بود که برخاست و در حمايت و جانبازي براي امام، سخناني ايراد کرد.[عنصر شجاعت، ج 1، ص 154.] .
👈در کربلا چندين بار خطاب به دشمن سخنرانيها کرد.👈کلمات وفاداري او نسبت به سيد الشهدا معروف است.روز عاشورا، به ميدان رفت و خطاب به سپاه عمر سعد خطابهاي ايراد کرد 👈و به نکوهش آنان پرداخت.🌹🌹🍀
برير، 👈پس از حر به ميدان رفت و جنگيد تا شهيد شد.[ بحار الانوار، ج 45، ص 15.]
👈در حملههاي برق آسايش اينگونه رجز ميخواند:
👈انا برير و ابي خضير
و کل خير فله برير🌹🌹🍀
❤️ #برير_بن_خضير_همداني ❤️
👈از شهداي کربلاست.از اصحاب وفادار امام حسين «ع» و از انسانهاي شايسته و پرهيزگار که زاهد، قاري قرآن و معلم قرآن و از شجاعان بزرگوار کوفه، از قبيله «همدان» بود.🌹🌹🍀
👈برير از تابعين به شمار ميرفت و به عنوان «سيد القراء» شناخته ميشد.
👈اهل عبادت وقرائت قرآن بود که در مسجد جامع کوفه به قرائت ميپرداخت و در ميان قبيله همدان ارزش و منزلتي داشت.🌹🌹🍀
👈در کوفه مشهور و مورد احترام بود.👈کوشش بسياري داشت که عمر سعد را از دوستي و همدلي با حکومت اموي باز دارد که موفق نشد.[ انصار الحسين، ص 61.]
👈وي در سال 60هجري از کوفه به مکه رفت و به امام حسين «ع» پيوست و همراه او به کوفه آمد.🌹🌹🍀
👈روز تاسوعا از خوشحالي اينکه به شهادت خواهد رسيد، با عبد الرحمن بن عبد ربه شوخي ميکرد.
👈شب عاشورا نيز از کساني بود که برخاست و در حمايت و جانبازي براي امام، سخناني ايراد کرد.[عنصر شجاعت، ج 1، ص 154.] .
👈در کربلا چندين بار خطاب به دشمن سخنرانيها کرد.👈کلمات وفاداري او نسبت به سيد الشهدا معروف است.روز عاشورا، به ميدان رفت و خطاب به سپاه عمر سعد خطابهاي ايراد کرد 👈و به نکوهش آنان پرداخت.🌹🌹🍀
برير، 👈پس از حر به ميدان رفت و جنگيد تا شهيد شد.[ بحار الانوار، ج 45، ص 15.]
👈در حملههاي برق آسايش اينگونه رجز ميخواند:
👈انا برير و ابي خضير
و کل خير فله برير🌹🌹🍀
❤️تشرف سيد بحر السلام به حضور امام زمان عج ❤️
سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. 👈در بین راه راجع به این مسأله که گریه ی بر امام حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد فکر می کرد. 👈همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد ، بعد پرسید: 👈«جناب سید درباره ی چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ 👈و در چه اندیشه ای؟ اگر مساله علمی است بفرمائید شاید من هم اهل باشم؟»🌹🌹🍀
👈سید بحرالعلوم عرض کرد: «در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان 👈حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دهد؛ 👈مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارند ثواب یک حج و یک عمره در نامه ی عمل شان می نویسند و برای یک قطره ی اشک، تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟»🌹🌹🍀
👈آن سوار عرب فرمود:«تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود. 👈سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. 👈خیمه ای را دید، وارد آن خیمه شد در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید آنها در گوشه ی خیمه بز شیردهی داشتند و از راه مصرف این بز زندگی خود را می گذراندند.
👈وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. 👈سلطان شب را همانجا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هرطوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سوال کرد ، 👈اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم؟🌹🌹🍀
👈یکی از حضار گفت:به او صد گوسفند بدهید.
👈دیگری که از وزراء بود گفت:صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.
👈یکی دیگر گفت:فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
👈سلطان گفت:هرچه بدهم کم است؛ 👈زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام ، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.»
👈یعد سوار عرب به سیّد فرمود:«حالا جناب بحرالعلوم ،حضرت سیدالشهداء علیه السلام هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد، 👈پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمی تواند به سیدالشهداء علیه السلام بدهد 👈پس هرکاری که می تواند آن را انجام می دهد ؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین علیه السلام ، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می کند، 👈در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.»🌹🌹🍀
👈وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سید بحرالعلوم غیب شد.
👈منبع:ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا ص 126 و 127🌹🌹🍀
سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. 👈در بین راه راجع به این مسأله که گریه ی بر امام حسین علیه السلام گناهان را می آمرزد فکر می کرد. 👈همان وقت متوجه شد که شخص عربی سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد ، بعد پرسید: 👈«جناب سید درباره ی چه چیز به فکر فرو رفته ای؟ 👈و در چه اندیشه ای؟ اگر مساله علمی است بفرمائید شاید من هم اهل باشم؟»🌹🌹🍀
👈سید بحرالعلوم عرض کرد: «در این باره فکر می کنم که چطور می شود خدای تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان 👈حضرت سیدالشهداء علیه السلام می دهد؛ 👈مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت بر می دارند ثواب یک حج و یک عمره در نامه ی عمل شان می نویسند و برای یک قطره ی اشک، تمام گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده می شود؟»🌹🌹🍀
👈آن سوار عرب فرمود:«تعجب نکن! من برای شما مثالی می آورم تا مشکل حل شود. 👈سلطانی به همراه درباریان خود به شکار می رفت در شکارگاه از لشکریان دور شد و به سختی فوق العاده ای افتاد و بسیار گرسنه شد. 👈خیمه ای را دید، وارد آن خیمه شد در آن سیاه چادر، پیرزنی را با پسرش دید آنها در گوشه ی خیمه بز شیردهی داشتند و از راه مصرف این بز زندگی خود را می گذراندند.
👈وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند. 👈سلطان شب را همانجا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هرطوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سوال کرد ، 👈اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم؟🌹🌹🍀
👈یکی از حضار گفت:به او صد گوسفند بدهید.
👈دیگری که از وزراء بود گفت:صد گوسفند و صد اشرفی بدهید.
👈یکی دیگر گفت:فلان مزرعه را به ایشان بدهید.
👈سلطان گفت:هرچه بدهم کم است؛ 👈زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل کرده ام ، چون آنها هر چه را که داشتند به من دادند من هم باید هرچه دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود.»
👈یعد سوار عرب به سیّد فرمود:«حالا جناب بحرالعلوم ،حضرت سیدالشهداء علیه السلام هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد، 👈پس اگر خداوند به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمی تواند به سیدالشهداء علیه السلام بدهد 👈پس هرکاری که می تواند آن را انجام می دهد ؛ یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین علیه السلام ، به زوّار و گریه کنندگان آن حضرت هم درجاتی عنایت می کند، 👈در عین حال اینها را جزای کامل برای فداکاری آن حضرت نمی داند.»🌹🌹🍀
👈وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود از نظر سید بحرالعلوم غیب شد.
👈منبع:ملاقات با امام زمان علیه السلام در کربلا ص 126 و 127🌹🌹🍀
#شهدای_کربلا
❤️ #جون_حوی ❤️
👈غلام سياه ابوذر غفاري که در کربلا به شهادت رسيد.
👈جون بن حوي پس از شهادت مولايش ابوذر، به مدينه برگشت و در خدمت اهل بيت درآمد.ابتدا خدمت امير المؤمنين «ع» بود.🌹🌹🍀
👈سپس در خدمت امام حسن و امام حسين «ع» 👈و بالاخره در خدمت امام سجاد «ع» بود. 👈در سفر کربلا، از مدينه همراه امام تا مکه و از آنجا به کربلا آمد.
👈چون به اسلحهسازي و اسلحهشناسي آشنا بود، 👈به نقل ابن اثير و طبري، شب عاشورا هم در کربلابه کار اصلاح سلاحها اشتغال داشت.🌹🌹🍀
👈با آنکه سن او زياد بود، ولي روز عاشورا ازسيد الشهدا «ع» اذن ميدان طلبيد. 👈امام او را رخصت داد تا برود و آزادش کرد.
ولي او بااصرار، ميخواست در روزهاي شادي و غم و راحت و رنج، از خاندان پيامبر جدا نشود. به امام حسين «ع» عرض کرد:
👈 گر چه نسبم پست و بويم ناخوش و چهرهام سياه است، ولي ميخواهم به بهشت روم و شرافتيابم و روسفيد شوم.👈از شما جدا نميشوم تا خون سياهم با خونهاي شما آميخته شود.پس از نبرد، 👈وقتي بر زمين افتاد، امام خود را به بالين او رساند و چنين دعا کرد: 🌹🌹🍀
👈خدايا!رويش را سفيد و بويش را معطر کن و او را با نيکان محشور گردان 👈«اللهم بيض وجهه و طيب ريحه و احشره مع الابرار و عرف بينه و بين محمدو آل محمد»[ اعيان الشيعه ، ج 4، ص 297، انصار الحسين، ص 65، بحار الانوار، ج 45 ص 22.]🌹🌹🍀
👈به دعاي امام، بويش معطر گشت.امام باقر «ع» از امام سجاد «ع» روايت ميکند 👈که پس از عاشورا که مردم براي دفن کشتهها به ميدان ميآمدند (و بني اسد براي دفن شهدا آمدند)، 👈پس از ده روز، بدن جون را در حالي يافتند که بوي مشک از آن به مشام ميرسيد.[ بحار الانوار، ج 45، ص 23، معارف و معاريف، ج 2، ص 634.]🌹🌹🍀
👈رجزهاي مختلفي براي جون نقل شده است.👈از جمله:
👈کيف تري الکفار ضرب الاسود
بالسيف ضربا عن بني محمد
اذب عنهم باللسان و اليد
ارجو به الجنة يوم المورد
[اعيان الشيعه، ج 4، ص 297.] .
👈که نشاندهنده عمق بينش او در شناخت ولاي آل البيت و جبهه کفر امويان و دفاع همه جانبه او از خاندان رسالت است.🌹🌹🍀
👈[ درباره جون، کتاب «جون، مسک للزنوج» تاليف: محمد رضا عبد الامير انصاري.نشر: بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، منتشر شده است (کيهان فرهنگي، سال 10 شماره 3 ص 45).] .🌹🌹🍀
❤️ #جون_حوی ❤️
👈غلام سياه ابوذر غفاري که در کربلا به شهادت رسيد.
👈جون بن حوي پس از شهادت مولايش ابوذر، به مدينه برگشت و در خدمت اهل بيت درآمد.ابتدا خدمت امير المؤمنين «ع» بود.🌹🌹🍀
👈سپس در خدمت امام حسن و امام حسين «ع» 👈و بالاخره در خدمت امام سجاد «ع» بود. 👈در سفر کربلا، از مدينه همراه امام تا مکه و از آنجا به کربلا آمد.
👈چون به اسلحهسازي و اسلحهشناسي آشنا بود، 👈به نقل ابن اثير و طبري، شب عاشورا هم در کربلابه کار اصلاح سلاحها اشتغال داشت.🌹🌹🍀
👈با آنکه سن او زياد بود، ولي روز عاشورا ازسيد الشهدا «ع» اذن ميدان طلبيد. 👈امام او را رخصت داد تا برود و آزادش کرد.
ولي او بااصرار، ميخواست در روزهاي شادي و غم و راحت و رنج، از خاندان پيامبر جدا نشود. به امام حسين «ع» عرض کرد:
👈 گر چه نسبم پست و بويم ناخوش و چهرهام سياه است، ولي ميخواهم به بهشت روم و شرافتيابم و روسفيد شوم.👈از شما جدا نميشوم تا خون سياهم با خونهاي شما آميخته شود.پس از نبرد، 👈وقتي بر زمين افتاد، امام خود را به بالين او رساند و چنين دعا کرد: 🌹🌹🍀
👈خدايا!رويش را سفيد و بويش را معطر کن و او را با نيکان محشور گردان 👈«اللهم بيض وجهه و طيب ريحه و احشره مع الابرار و عرف بينه و بين محمدو آل محمد»[ اعيان الشيعه ، ج 4، ص 297، انصار الحسين، ص 65، بحار الانوار، ج 45 ص 22.]🌹🌹🍀
👈به دعاي امام، بويش معطر گشت.امام باقر «ع» از امام سجاد «ع» روايت ميکند 👈که پس از عاشورا که مردم براي دفن کشتهها به ميدان ميآمدند (و بني اسد براي دفن شهدا آمدند)، 👈پس از ده روز، بدن جون را در حالي يافتند که بوي مشک از آن به مشام ميرسيد.[ بحار الانوار، ج 45، ص 23، معارف و معاريف، ج 2، ص 634.]🌹🌹🍀
👈رجزهاي مختلفي براي جون نقل شده است.👈از جمله:
👈کيف تري الکفار ضرب الاسود
بالسيف ضربا عن بني محمد
اذب عنهم باللسان و اليد
ارجو به الجنة يوم المورد
[اعيان الشيعه، ج 4، ص 297.] .
👈که نشاندهنده عمق بينش او در شناخت ولاي آل البيت و جبهه کفر امويان و دفاع همه جانبه او از خاندان رسالت است.🌹🌹🍀
👈[ درباره جون، کتاب «جون، مسک للزنوج» تاليف: محمد رضا عبد الامير انصاري.نشر: بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، منتشر شده است (کيهان فرهنگي، سال 10 شماره 3 ص 45).] .🌹🌹🍀
#شهدای_کربلا
❤️ #اسلم_ترکي ❤️
👈يکي از شهداي کربلا، وي غلام سيد الشهدا «ع» و ترک زبان بود،
👈تير انداز و کماندار بودو کاتب امام حسين «ع» به شمار ميرفت.قاري قرآن و آشنا به عربي بود. 🌹🌹🍀
👈برخي نام او را سليمان و سليم هم نوشتهاند.[ انصار الحسين، ص 58.]
👈روز عاشورا که اذن ميدان گرفت، اينگونه رجز ميخواند:
👈البحر من طعني و ضربي يصطلي
و الجو من سهمي و نبلي يمتلي
👈اذا حسامي في يميني ينجلي
ينشق قلب الحاسد المبجل[مقتل خوارزمي، ج 2، ص 24.] .🌹🌹🍀
👈دريا از ضربت نيزه و شمشيرم ميجوشد و آسمان از تيرم پر ميشود، آنگاه که تيغ درکفم آشکار شود، قلب حسود متکبر را ميشکافد.وي دلاورانه جنگيد و بر زمين افتاد.🌹🌹🍀
👈امام به بالين او آمد و گريست و چهره بر چهرهاش نهاد.اسلم، چشم گشود و حسين «ع» را بر بالين خود ديد، تبسمي کرد و جان داد.[ بحار الانوار، ج 45، ص 30، عوالم (امام حسين)، ص 273.] .
👈يکجا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت:
در دين ما سيه نکند فرق با سفيد🌹🌹🍀
❤️ #اسلم_ترکي ❤️
👈يکي از شهداي کربلا، وي غلام سيد الشهدا «ع» و ترک زبان بود،
👈تير انداز و کماندار بودو کاتب امام حسين «ع» به شمار ميرفت.قاري قرآن و آشنا به عربي بود. 🌹🌹🍀
👈برخي نام او را سليمان و سليم هم نوشتهاند.[ انصار الحسين، ص 58.]
👈روز عاشورا که اذن ميدان گرفت، اينگونه رجز ميخواند:
👈البحر من طعني و ضربي يصطلي
و الجو من سهمي و نبلي يمتلي
👈اذا حسامي في يميني ينجلي
ينشق قلب الحاسد المبجل[مقتل خوارزمي، ج 2، ص 24.] .🌹🌹🍀
👈دريا از ضربت نيزه و شمشيرم ميجوشد و آسمان از تيرم پر ميشود، آنگاه که تيغ درکفم آشکار شود، قلب حسود متکبر را ميشکافد.وي دلاورانه جنگيد و بر زمين افتاد.🌹🌹🍀
👈امام به بالين او آمد و گريست و چهره بر چهرهاش نهاد.اسلم، چشم گشود و حسين «ع» را بر بالين خود ديد، تبسمي کرد و جان داد.[ بحار الانوار، ج 45، ص 30، عوالم (امام حسين)، ص 273.] .
👈يکجا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت:
در دين ما سيه نکند فرق با سفيد🌹🌹🍀
#شهدای_کربلا
❤️ #سعيد_بن_عبدالله_حنفي ❤️
👈از شهداي والاقدر کربلاست، که ايماني راسخ و شجاعتي فراوان داشت و از هوادارانسرسخت اهل بيت «ع» بود.
👈شب عاشورا وقتي سيد الشهدا «ع» از افراد خواست که ازتاريکي استفاده کرده متفرق شوند، ياران برخاستند و هر يک سخناني گفتند. 🌹🌹🍀
👈از جمله سعيد بن عبدالله ايستاد و گفت: نه به خدا قسم، تو را وا نميگذاريم 👈تا خداوند بداند که مادر نبود رسول خدا «ص» حق او و ذريهاش را مراعات کرديم.
👈به خدا سوگند، اگر بدانم که کشته ميشوم، سپس زنده ميشوم، آنگاه سوزانده ميشوم 👈و هفتاد بار با من چنين ميکنند، باز هم از تو جدا نميشوم تا در راه تو فدا شوم.چگونه چنين کنم، 👈با آنکه بيش از يکبار کشته شدن نيست و پس از آن کرامت ابدي و بي پايان است.[ اعيان الشيعه، ج 7، ص 241.] 🌹🌹🍀
👈اين نشان دهنده عمق ايمان و اخلاص او در راه ياري حق و عترت است.
👈او و همراهش هاني به هاني، آخرين سفيراني بودند که امام حسين «ع» نامهاي خطاب به مردم کوفه نوشت و به دست آنان سپرد.
👈در آخر همين نامه، جمله معروف امام درباره «وظيفه پيشوا» آمده است که: «... فلعمري ما الامام الا العامل بالکتاب...».[ مقتل الحسين، مقرم، ص 165.] .🌹🌹🍀
👈نيز يکي از فرستادگاني بود که نامههاي کوفيان را خدمت امام حسين «ع» آورده بود. وي از انقلابيون پر شور کوفه به حساب ميآمد.
👈در نهضت مسلم بن عقيل هم فعال بود و نامه مسلم را به مکه رساند و از مکه همراه امام به کوفه آمد تا در روز حماسه بزرگ عاشورا، جان را فداي رهبرش سازد.🌹🌹🍀
👈هنگام ظهر عاشورا در مقابل امام حسين «ع» ايستاد تاآن حضرت نمازش را بخواند.
👈او آنقدر تير خورد که بر زمين افتاد و جان باخت. 👈در پيکراو غير از زخم شمشيرها و نيزهها، سيزده تير يافتند.[ بحار الانوار، ج 45، ص 21.]
👈نامش در زيارت ناحيه مقدسه، همراه با جملاتي که شب عاشورا در برابر امام حسين «ع» گفت و ثنا و دعايي که حضرت حجت در اين زيارت براي او دارد، آمده است.[ همان، ص 70.] .🌹🌹🍀
❤️ #سعيد_بن_عبدالله_حنفي ❤️
👈از شهداي والاقدر کربلاست، که ايماني راسخ و شجاعتي فراوان داشت و از هوادارانسرسخت اهل بيت «ع» بود.
👈شب عاشورا وقتي سيد الشهدا «ع» از افراد خواست که ازتاريکي استفاده کرده متفرق شوند، ياران برخاستند و هر يک سخناني گفتند. 🌹🌹🍀
👈از جمله سعيد بن عبدالله ايستاد و گفت: نه به خدا قسم، تو را وا نميگذاريم 👈تا خداوند بداند که مادر نبود رسول خدا «ص» حق او و ذريهاش را مراعات کرديم.
👈به خدا سوگند، اگر بدانم که کشته ميشوم، سپس زنده ميشوم، آنگاه سوزانده ميشوم 👈و هفتاد بار با من چنين ميکنند، باز هم از تو جدا نميشوم تا در راه تو فدا شوم.چگونه چنين کنم، 👈با آنکه بيش از يکبار کشته شدن نيست و پس از آن کرامت ابدي و بي پايان است.[ اعيان الشيعه، ج 7، ص 241.] 🌹🌹🍀
👈اين نشان دهنده عمق ايمان و اخلاص او در راه ياري حق و عترت است.
👈او و همراهش هاني به هاني، آخرين سفيراني بودند که امام حسين «ع» نامهاي خطاب به مردم کوفه نوشت و به دست آنان سپرد.
👈در آخر همين نامه، جمله معروف امام درباره «وظيفه پيشوا» آمده است که: «... فلعمري ما الامام الا العامل بالکتاب...».[ مقتل الحسين، مقرم، ص 165.] .🌹🌹🍀
👈نيز يکي از فرستادگاني بود که نامههاي کوفيان را خدمت امام حسين «ع» آورده بود. وي از انقلابيون پر شور کوفه به حساب ميآمد.
👈در نهضت مسلم بن عقيل هم فعال بود و نامه مسلم را به مکه رساند و از مکه همراه امام به کوفه آمد تا در روز حماسه بزرگ عاشورا، جان را فداي رهبرش سازد.🌹🌹🍀
👈هنگام ظهر عاشورا در مقابل امام حسين «ع» ايستاد تاآن حضرت نمازش را بخواند.
👈او آنقدر تير خورد که بر زمين افتاد و جان باخت. 👈در پيکراو غير از زخم شمشيرها و نيزهها، سيزده تير يافتند.[ بحار الانوار، ج 45، ص 21.]
👈نامش در زيارت ناحيه مقدسه، همراه با جملاتي که شب عاشورا در برابر امام حسين «ع» گفت و ثنا و دعايي که حضرت حجت در اين زيارت براي او دارد، آمده است.[ همان، ص 70.] .🌹🌹🍀
تعلق با تعقل جمع نمی شود، وانسان مبتلا و به دام افتاده ی تعلقات جسمانی، نمی تواند به حقایق دست بیابد، علم و قدرت و کمالات الهی به انسان قوت احاطه به معلومات می دهد.
#علامه_حسنزاده 🌸صدرا🌸
#علامه_حسنزاده 🌸صدرا🌸
#شهداي_کربلا
❤️ #عبدالله_بن_عمیر ❤️
او پدر وهب و مردى شجاع و شریف بوده و در كوفه سرائى نزدیك «بثر الجعد» همدان داشت، همسرش ام وهب است. او روزى به لشكرگاه كوفه در نخیله آمد و سپاه كوفه را مشاهده كرد كه عازم حركت به سوى كربلا هستند، سؤال كرد، به او گفته شد كه این سپاه براى جنگ با حسین فرزند دختر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مىروند!
عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مىجنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیدهاى، خداوند تو را به بهترین راهها و درستترین اندیشهها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.🌹🌹🍀
پس شب هنگام همسرش را برداشت و حركت كرد تا در كربلا به خدمت امام حسین علیهالسلام رسید.
و چون عمر بن سعد به سوى امام علیهالسلام تیر انداخت و سپاه كوفه به طرف اردوى امام تیر پرتاب كردند، غلام زیاد بن ابیه به نام «یسار» و غلام عبیدالله بن زیاد به نام «سالم» به میدان آمدند، و از سپاهیان امام مبارز طلب كردند، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جاى برخاسته كه به میدان بروند، امام حسین علیهالسلام مانع شد، عبدالله بن عمیر بپاخاست و از حضرت اجازه خواست، امام به او نظر كرد و او را مردى گندم گون و بلند بالا و داراى بازوانى قوى و سینهاى گشاده یافت، فرمود: گمان دارم كه حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مىخواهى به جانب آنان رو.🌹🌹🍀
پس عبدالله بن عمیر به میدان شتافت، سالم و یسار كه در میدان ایستاده بودند از نسب او سؤال كردند، او خود را معرفى نمود، آن دو گفتند: ما تو را نمىشناسیم! پس زهیر یا حبیب و یا بریر را به میدان طلب كردند، و یسار جلوتر از سالم ایستاده بود، عبدالله بن عمیر گفت: از جنگ با مردم ننگ دارى؟! هر كس به جنگ تو آید بهتر از تو خواهد بود. پس بر او حمله برد و او را با شمشیر زد تا او را به قتل رساند، و در آن هنگام كه سرگرم مبارزه با او بود، سالم به او حمله كرد. یاران امام فریاد بر آوردند كه: سالم آهنگ تو كرده است! او اهمیت نداد، و سالم با شمشیر بر او حمله كرد.🌹🌹🍀
عبدالله بن عمیر دست خود را جلو آورد و انگشتان دست چپ او قطع شد، ولى به سالم امان نداد و او را شمشیر زد و كشت، و روى به سوى امام كرد و در برابر آن حضرت رجز مىخواند در حالى كه هر دو حریف خود را كشته بود:
ان تنكرونى فانا ابن كلبحسبى ببیتى فى علیم حسبى انى امر ذو مرة و عصبو لست بالخوّار عند الحرب انى زعیم لك ام و هببالطعن فیهم مقدما و الضرب
پس ام وهب همسر عبدالله بن عمیر عمود خیمه را برگرفته و روى به سوى همسر خود آورد و گفت: پدر و ماردم به فدایت باد! در برابر این ذریه رسول خدا مبارزه كن.
عبدالله بن عمیر او را به سوى زنان باز گرداند، ام وهب لباس همسر خود را گرفته و مىگفت: هرگز تو را رها نمىكنم تا در كنارت كشته شوم.
عبدالله بن عمیر در حالى كه دست راستش در اثر خون كشته شدگان به دسته شمشیر چسبیده بود و انگشتان دست چپ او قطع شده بودند، نتوانست همسرش را باز گرداند.
امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: خدا شما خاندان را جزاى خیر دهد، به سوى زنان بازگرد و با آنان باش، خدا تو را رحمت كند، بر زنان جنگ نیست، پس او بازگشت.
عمرو بن حجاج زبیدى بر میمنه لشكر امام حمله كرد و یاران امام ایستادگى كردند، و شمر بر میسره حمله كرد ولى یاران امام استقامت مىكردند و با نیزه به آنها حمله مىبردند.🌹🌹🍀
عبدالله بن عمیر - این مبارز شیر دل - كه در میسره لشكر امام علیه السلام مىرزمید، گروهى از آنان را كشت. در این هنگام، هانى بن ثبیت حضرمى و بكیر بن حى تیمى بر او حمله برده و او را شهید كردند، پس سپاه عمر بن سعد به یكباره از سواره و پیاده به یاران امام حمله ور شدند و جنگ سختى در گرفت و اكثر اصحاب امام بر روى زمین افتادند، چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مىخواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد. در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد. منبع : انصار العین 🌹🌹🍀
❤️ #عبدالله_بن_عمیر ❤️
او پدر وهب و مردى شجاع و شریف بوده و در كوفه سرائى نزدیك «بثر الجعد» همدان داشت، همسرش ام وهب است. او روزى به لشكرگاه كوفه در نخیله آمد و سپاه كوفه را مشاهده كرد كه عازم حركت به سوى كربلا هستند، سؤال كرد، به او گفته شد كه این سپاه براى جنگ با حسین فرزند دختر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مىروند!
عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مىجنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیدهاى، خداوند تو را به بهترین راهها و درستترین اندیشهها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.🌹🌹🍀
پس شب هنگام همسرش را برداشت و حركت كرد تا در كربلا به خدمت امام حسین علیهالسلام رسید.
و چون عمر بن سعد به سوى امام علیهالسلام تیر انداخت و سپاه كوفه به طرف اردوى امام تیر پرتاب كردند، غلام زیاد بن ابیه به نام «یسار» و غلام عبیدالله بن زیاد به نام «سالم» به میدان آمدند، و از سپاهیان امام مبارز طلب كردند، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جاى برخاسته كه به میدان بروند، امام حسین علیهالسلام مانع شد، عبدالله بن عمیر بپاخاست و از حضرت اجازه خواست، امام به او نظر كرد و او را مردى گندم گون و بلند بالا و داراى بازوانى قوى و سینهاى گشاده یافت، فرمود: گمان دارم كه حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مىخواهى به جانب آنان رو.🌹🌹🍀
پس عبدالله بن عمیر به میدان شتافت، سالم و یسار كه در میدان ایستاده بودند از نسب او سؤال كردند، او خود را معرفى نمود، آن دو گفتند: ما تو را نمىشناسیم! پس زهیر یا حبیب و یا بریر را به میدان طلب كردند، و یسار جلوتر از سالم ایستاده بود، عبدالله بن عمیر گفت: از جنگ با مردم ننگ دارى؟! هر كس به جنگ تو آید بهتر از تو خواهد بود. پس بر او حمله برد و او را با شمشیر زد تا او را به قتل رساند، و در آن هنگام كه سرگرم مبارزه با او بود، سالم به او حمله كرد. یاران امام فریاد بر آوردند كه: سالم آهنگ تو كرده است! او اهمیت نداد، و سالم با شمشیر بر او حمله كرد.🌹🌹🍀
عبدالله بن عمیر دست خود را جلو آورد و انگشتان دست چپ او قطع شد، ولى به سالم امان نداد و او را شمشیر زد و كشت، و روى به سوى امام كرد و در برابر آن حضرت رجز مىخواند در حالى كه هر دو حریف خود را كشته بود:
ان تنكرونى فانا ابن كلبحسبى ببیتى فى علیم حسبى انى امر ذو مرة و عصبو لست بالخوّار عند الحرب انى زعیم لك ام و هببالطعن فیهم مقدما و الضرب
پس ام وهب همسر عبدالله بن عمیر عمود خیمه را برگرفته و روى به سوى همسر خود آورد و گفت: پدر و ماردم به فدایت باد! در برابر این ذریه رسول خدا مبارزه كن.
عبدالله بن عمیر او را به سوى زنان باز گرداند، ام وهب لباس همسر خود را گرفته و مىگفت: هرگز تو را رها نمىكنم تا در كنارت كشته شوم.
عبدالله بن عمیر در حالى كه دست راستش در اثر خون كشته شدگان به دسته شمشیر چسبیده بود و انگشتان دست چپ او قطع شده بودند، نتوانست همسرش را باز گرداند.
امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: خدا شما خاندان را جزاى خیر دهد، به سوى زنان بازگرد و با آنان باش، خدا تو را رحمت كند، بر زنان جنگ نیست، پس او بازگشت.
عمرو بن حجاج زبیدى بر میمنه لشكر امام حمله كرد و یاران امام ایستادگى كردند، و شمر بر میسره حمله كرد ولى یاران امام استقامت مىكردند و با نیزه به آنها حمله مىبردند.🌹🌹🍀
عبدالله بن عمیر - این مبارز شیر دل - كه در میسره لشكر امام علیه السلام مىرزمید، گروهى از آنان را كشت. در این هنگام، هانى بن ثبیت حضرمى و بكیر بن حى تیمى بر او حمله برده و او را شهید كردند، پس سپاه عمر بن سعد به یكباره از سواره و پیاده به یاران امام حمله ور شدند و جنگ سختى در گرفت و اكثر اصحاب امام بر روى زمین افتادند، چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مىخواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد. در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد. منبع : انصار العین 🌹🌹🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴صفحه اینستاگرامی سردار سلیمانی با انتشار این کلیپ نوشت: زیباترین و قشنگ ترین حسی که تا به حال دیده ام
امروز, روز صدور فتوای شریح قاضی برای شهادت امام حسین (ع)،در سال 61 قمری بود.
باید دانست در هر فتنه ای یکی از زاویه های آن مرجعیت دینی میباشد...
#روحانیت_درباری
🌹صدرا🌹
باید دانست در هر فتنه ای یکی از زاویه های آن مرجعیت دینی میباشد...
#روحانیت_درباری
🌹صدرا🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام شبیه ارباب
سلام عطرگل ناب
سلام شهید بی سر
سلام شبیه اکبر(ع)
با سر بریده ات
چه زیبالبیک یاحسین
را برایمان معناکردی
روحت شاد، یادت گرامی.
❤️ شهید #محسن_حججی ❤️
سلام علیک. روزتون حسینی
🌹صدرا
سلام عطرگل ناب
سلام شهید بی سر
سلام شبیه اکبر(ع)
با سر بریده ات
چه زیبالبیک یاحسین
را برایمان معناکردی
روحت شاد، یادت گرامی.
❤️ شهید #محسن_حججی ❤️
سلام علیک. روزتون حسینی
🌹صدرا
❤️خدای کریم و کدخدا کریم ❤️
در تاریخ اردبیل و دانشمندان آمده:
🌺«نقل نمود از برای نویسنده، جناب آقای شیخ عبدالحسین نجفی بشیری که، شنیدم از بعضی ثقات در اوائل یا بحبوحه تحصیلات اردبیلی در نجف اشرف، کاغذی از طرف مادرش می رسد که از نجف اشرف به اردبیل تشریف ببرد، و اظهار اشتیاق زیادی هم در آن نامه مرقوم بوده . معظم له به اعتبار وجوب ادای حق مادرش اجابت نموده، عازم اردبیل می شود . وقتی که اهل «نیارق » (18) تشریف فرمایی اردبیلی را می شنوند، از نهایت اشتیاق به استقبالش شتافته و کسی در نیارق نمی ماند مگر کدخدای محل که اسمش «کریم » بوده . علی الظاهر، مشارالیه معروف به فسق، و مدمن خمر بوده، به استقبال نمی آید .🌹🌹🍀
🌺تصادفا در شب ورود، اردبیلی در عالم رؤیا می بیند که، کدخدا وفات نموده به محقق تذکر می دهند واجب است برای تو تشییع جنازه کریم کدخدا; بلکه کفن و تجهیز را هم خودت مباشر باش . محقق از خواب بیدار می شود . چون به سابقه کدخدا اطلاع داشته می گوید: حتما خوابم رحمانی نیست . بار دوم نیز همین خواب را می بیند; باز می خوابد . بار سوم می بیند که می گویند کدخدا از دنیا رفت و صبح شده برخیز و تجهیز کدخدا را به جا بیاور . 🌹🌹🍀
🌷اردبیلی از خواب بیدار می شود به قصد وضو بیرون می آید . ملاحظه می کند که همسایگان به یکدیگر خبر می دهند که البشاره کریم کدخدا به درک جهنم واصل شده . اردبیلی به صحت خوابش که رحمانی بوده پی می برد ولی در تاویل خوابش تامل می نماید . بعد از فراغ از فریضه صبح، خود محقق مباشرت به تجهیز و تکفین می نماید، و همه از این پیش آمد و تشییع وی در تعجب فرو می روند . بالجمله، بعد از اتمام تجهیز وی، از زن کدخدا سؤال می نماید که حقیقت وقایع شب گذشته را برای محقق گزارش دهد .🌹🌹🍀
🌸زن کریم می گوید:
جناب شیخ! شوهر من معروف به فسق و فجور بود . شب گذشته گفت: ای زن من امشب رفتنی هستم حالم منقلب است، جای مرا در حیاط خانه پهن کن . من به گفته او عمل کردم، دیدم که کریم چشمهایش را به طرف آسمان و ستارگان چرخانید با قیافه تائبانه و چشم اشکبار گفت: ای خدا تو می دانی مقدس اردبیلی گناه نکرده است، اگر او را ببخشی برایت هنری نیست، بلکه هنر آن است که آن کریم علی الاطلاق، این کریم مجرم و عاصی و فاسق را ببخشد . محقق، به محض شنیدن این کلمات به زن کریم می گوید: رحمت خدا به وی شامل گشته و از گناهانش در گذشته است »
(تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 1 ، ص 62 . )🌹🌹🍀 🌸صدرا🌸
در تاریخ اردبیل و دانشمندان آمده:
🌺«نقل نمود از برای نویسنده، جناب آقای شیخ عبدالحسین نجفی بشیری که، شنیدم از بعضی ثقات در اوائل یا بحبوحه تحصیلات اردبیلی در نجف اشرف، کاغذی از طرف مادرش می رسد که از نجف اشرف به اردبیل تشریف ببرد، و اظهار اشتیاق زیادی هم در آن نامه مرقوم بوده . معظم له به اعتبار وجوب ادای حق مادرش اجابت نموده، عازم اردبیل می شود . وقتی که اهل «نیارق » (18) تشریف فرمایی اردبیلی را می شنوند، از نهایت اشتیاق به استقبالش شتافته و کسی در نیارق نمی ماند مگر کدخدای محل که اسمش «کریم » بوده . علی الظاهر، مشارالیه معروف به فسق، و مدمن خمر بوده، به استقبال نمی آید .🌹🌹🍀
🌺تصادفا در شب ورود، اردبیلی در عالم رؤیا می بیند که، کدخدا وفات نموده به محقق تذکر می دهند واجب است برای تو تشییع جنازه کریم کدخدا; بلکه کفن و تجهیز را هم خودت مباشر باش . محقق از خواب بیدار می شود . چون به سابقه کدخدا اطلاع داشته می گوید: حتما خوابم رحمانی نیست . بار دوم نیز همین خواب را می بیند; باز می خوابد . بار سوم می بیند که می گویند کدخدا از دنیا رفت و صبح شده برخیز و تجهیز کدخدا را به جا بیاور . 🌹🌹🍀
🌷اردبیلی از خواب بیدار می شود به قصد وضو بیرون می آید . ملاحظه می کند که همسایگان به یکدیگر خبر می دهند که البشاره کریم کدخدا به درک جهنم واصل شده . اردبیلی به صحت خوابش که رحمانی بوده پی می برد ولی در تاویل خوابش تامل می نماید . بعد از فراغ از فریضه صبح، خود محقق مباشرت به تجهیز و تکفین می نماید، و همه از این پیش آمد و تشییع وی در تعجب فرو می روند . بالجمله، بعد از اتمام تجهیز وی، از زن کدخدا سؤال می نماید که حقیقت وقایع شب گذشته را برای محقق گزارش دهد .🌹🌹🍀
🌸زن کریم می گوید:
جناب شیخ! شوهر من معروف به فسق و فجور بود . شب گذشته گفت: ای زن من امشب رفتنی هستم حالم منقلب است، جای مرا در حیاط خانه پهن کن . من به گفته او عمل کردم، دیدم که کریم چشمهایش را به طرف آسمان و ستارگان چرخانید با قیافه تائبانه و چشم اشکبار گفت: ای خدا تو می دانی مقدس اردبیلی گناه نکرده است، اگر او را ببخشی برایت هنری نیست، بلکه هنر آن است که آن کریم علی الاطلاق، این کریم مجرم و عاصی و فاسق را ببخشد . محقق، به محض شنیدن این کلمات به زن کریم می گوید: رحمت خدا به وی شامل گشته و از گناهانش در گذشته است »
(تاریخ اردبیل و دانشمندان، ج 1 ، ص 62 . )🌹🌹🍀 🌸صدرا🌸
#شهدای_کربلا
❤️ #حر_بن_يزيد_رياحي ❤️
👈شهيد والاقدر عاشورا.حر از خاندانهاي معروف عراق و از رؤساي کوفيان بود.به درخواست ابن زياد، براي مبارزه با حسين «ع» فراخوانده شد و به سرکردگي هزار سوار برگزيده گشت.
👈گفتهاند وقتي از دار الاماره کوفه، با ماموريت بستن راه بر امام حسين «ع» بيرون آمد، ندايي شنيد که: اي حر!مژده باد تو را بهشت... [قاموس الرجال، ج 3، ص 103، امالي صدوق، ص 131.]🌹🌹🍀
👈در منزل «قصر بني مقاتل» يا «شراف»، راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوي کوفه شد. 👈کاروان حسيني را همراهي کرد تا به کربلا رسيدند و امام در آنجا فرود آمد.
👈حر وقتي فهميد کارجنگ با حسين بن علي «ع» جدي است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خويش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسين «ع» و جبهه حق پيوست.
👈توبه کنان کنار خيمههاي امام آمد و اظهار پشيماني کرد، سپس اذن ميدان طلبيد.اين انتخاب شگفت و برگزيدن راه بهشت بر دوزخ، از حر، چهرهاي دوست داشتني و قهرمان ساخت.🌹🌹🍀
👈حر با اذنامام به ميدان رفت و در خطابهاي مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگيدن با حسين «ع» توبيخ کرد.
👈چيزي نمانده بود که سخنان او، گروهي از سربازان عمر سعد را تحت تاثير قرار داده از جنگ با سيد الشهدا منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تيرها قرار داد.
👈نزد امام بازگشت و پس از لحظاتي دوباره به ميدان رفت و با رجز خواني، به مبارزه پرداخت 👈و پساز نبردي دليرانه به شهادت رسيد.رجز او چنين بود:🌹🌹🍀
اني انا الحر و ماوي الضيف
اضرب في اعناقکم بالسيف
عن خير من حل بارض الخيف اضربکم و لا اري من حيف [بحار الانوار، ج 45، ص 14.]
👈که حاکي از شجاعت او در شمشير زني در دفاع از سيد الشهدا و حق دانستن اين راه بود. حسين بن علي «ع» بر بالين حر حضور يافت 👈و خطاب به آن شهيد، فرمود: تو همانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته است، حر و آزادهاي، آزاد در دنيا و سعادتمند در آخرت! 🌹🌹🍀
👈«انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر في الدنيا و انت الحر في الآخرة» و دست بر چهرهاش کشيد.[ همان.] امام حسين «ع» با دستمالي سر حر را بست.
👈پس از عاشورا بنيتميم او را در فاصله يک ميلي از امام حسين «ع» دفن کردند، همانجا که قبر کنوني اوست، بيرون کربلا در جايي که در قديم به آن «نواويس» ميگفتهاند. [الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 97.]
👈نقل است شاه اسماعيل صفوي قبر حر را گشود و پيکرش را سالم يافت، چون خواست پارچهاي را که بر سرشبسته بود باز کند، خون جاري شد و دوباره آن را بستند، آنگاه بر قبرش قبهاي ساختند.[ سفينة البحار، ج 1، ص 242 به نقل از انوار نعمانيه، سيد نعمت الله جزايري.] 🌹🌹🍀
👈سرگذشتهاي مربوط به حر و نقش او در حادثه کربلا، از نخستين بر خوردش با کاروان سيد الشهدا، 👈سپس توبهاش و پيوستن به جبهه حق و شهادت در رکاب سالار شهيدان، درهمه مقتلها و کتابهاي تاريخ عاشورا نگاشته شده است 👈و توبه او شاخصترين بخشنوراني زندگي اوست.🌹🌹🍀 🌹صدرا🌹
❤️ #حر_بن_يزيد_رياحي ❤️
👈شهيد والاقدر عاشورا.حر از خاندانهاي معروف عراق و از رؤساي کوفيان بود.به درخواست ابن زياد، براي مبارزه با حسين «ع» فراخوانده شد و به سرکردگي هزار سوار برگزيده گشت.
👈گفتهاند وقتي از دار الاماره کوفه، با ماموريت بستن راه بر امام حسين «ع» بيرون آمد، ندايي شنيد که: اي حر!مژده باد تو را بهشت... [قاموس الرجال، ج 3، ص 103، امالي صدوق، ص 131.]🌹🌹🍀
👈در منزل «قصر بني مقاتل» يا «شراف»، راه را بر امام بست و مانع از حرکت آن حضرت به سوي کوفه شد. 👈کاروان حسيني را همراهي کرد تا به کربلا رسيدند و امام در آنجا فرود آمد.
👈حر وقتي فهميد کارجنگ با حسين بن علي «ع» جدي است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خويش، از اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسين «ع» و جبهه حق پيوست.
👈توبه کنان کنار خيمههاي امام آمد و اظهار پشيماني کرد، سپس اذن ميدان طلبيد.اين انتخاب شگفت و برگزيدن راه بهشت بر دوزخ، از حر، چهرهاي دوست داشتني و قهرمان ساخت.🌹🌹🍀
👈حر با اذنامام به ميدان رفت و در خطابهاي مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگيدن با حسين «ع» توبيخ کرد.
👈چيزي نمانده بود که سخنان او، گروهي از سربازان عمر سعد را تحت تاثير قرار داده از جنگ با سيد الشهدا منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تيرها قرار داد.
👈نزد امام بازگشت و پس از لحظاتي دوباره به ميدان رفت و با رجز خواني، به مبارزه پرداخت 👈و پساز نبردي دليرانه به شهادت رسيد.رجز او چنين بود:🌹🌹🍀
اني انا الحر و ماوي الضيف
اضرب في اعناقکم بالسيف
عن خير من حل بارض الخيف اضربکم و لا اري من حيف [بحار الانوار، ج 45، ص 14.]
👈که حاکي از شجاعت او در شمشير زني در دفاع از سيد الشهدا و حق دانستن اين راه بود. حسين بن علي «ع» بر بالين حر حضور يافت 👈و خطاب به آن شهيد، فرمود: تو همانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته است، حر و آزادهاي، آزاد در دنيا و سعادتمند در آخرت! 🌹🌹🍀
👈«انت الحر کما سمتک امک، و انت الحر في الدنيا و انت الحر في الآخرة» و دست بر چهرهاش کشيد.[ همان.] امام حسين «ع» با دستمالي سر حر را بست.
👈پس از عاشورا بنيتميم او را در فاصله يک ميلي از امام حسين «ع» دفن کردند، همانجا که قبر کنوني اوست، بيرون کربلا در جايي که در قديم به آن «نواويس» ميگفتهاند. [الحسين في طريقه الي الشهادة، ص 97.]
👈نقل است شاه اسماعيل صفوي قبر حر را گشود و پيکرش را سالم يافت، چون خواست پارچهاي را که بر سرشبسته بود باز کند، خون جاري شد و دوباره آن را بستند، آنگاه بر قبرش قبهاي ساختند.[ سفينة البحار، ج 1، ص 242 به نقل از انوار نعمانيه، سيد نعمت الله جزايري.] 🌹🌹🍀
👈سرگذشتهاي مربوط به حر و نقش او در حادثه کربلا، از نخستين بر خوردش با کاروان سيد الشهدا، 👈سپس توبهاش و پيوستن به جبهه حق و شهادت در رکاب سالار شهيدان، درهمه مقتلها و کتابهاي تاريخ عاشورا نگاشته شده است 👈و توبه او شاخصترين بخشنوراني زندگي اوست.🌹🌹🍀 🌹صدرا🌹
❤️ مقدس اردبیلی و تشرف به خدمت صاحب الامر (عج الله تعالی فرجه الشریف) ❤️
«مولانا احمد اردبیلی (قدس الله روحه) که در زهد و تقوا و ورع یگانه آفاق است و زهد او ضرب المثل شده و در مراتب علم و فضل و تحقیق و تدقیق نیز مسلم است و او را در خدمت ائمه علیهم السلام قرب عظیم بوده و بعضی از ثقات به وسایط معتمده از شاگرد او میرفیض الله تفریشی - که او نیز از علما و اتقیا بوده - نقل می نمودند که گفت: شبی از شبها دیدم که او از خانه خود بیرون آمد و متوجه روضه مقدسه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شد . 🌹🌹🍀
🌺من نیز مخفی به نحوی که او مطلع نشود از عقب او روان شدم . چون به نزدیک در روضه مقدس رسید، درها گشوده و قفلها باز شد . پس، آمد و در برابر ضریح مبارک ایستاد و می شنیدم که شخصی سخن می گوید . پس، بیرون آمد و متوجه مسجد کوفه شد و باز من از عقب او همه می رفتم تا داخل مسجد کوفه شد . پس، به نزد محراب مسجد آمد و با شخصی سخن بسیار گفت و مراجعت نمود . در حال مراجعت مرا تنحنحی عارض شد . پس، او به طرف عقب نگریست و مرا دید و پرسید که، تو با من بودی؟ گفتم: بلی از آن وقت که از خانه بیرون آمدی تا الحال که مرا دیدی، پیوسته از عقب تو روان بودم . پس، مبالغه نمودم و سوگند دادم که مرا خبر ده به آنچه از او مشاهده نمودم . فرمود که، مساله ای از مسایل دین بر من مشکل شده بود . آمدم به خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و از آن حضرت پرسیدم . 🌹🌹🍀
❤️آن حضرت فرمود که، امروز امام زمان، حضرت صاحب الامر علیه السلام است، برو به مسجد کوفه از آن حضرت سؤال کن . پس، رفتم به نزد محراب مسجد و آن مساله مشکله را از آن حضرت سؤال نمودم و جواب شنیدم . چون این واقعه را نقل فرمود، از من عهد گرفت که در حیات او این واقعه را به کسی نقل ننمایم و من به عهد خود وفا کردم و بعد از وفات او نقل نمودم » .
(حدائق المقربین، نسخه مذکور . و نیز ر ک: بحار الانوار، ج 52 ، ص 174 - 175 ; الانوار النعمانیة، ج 2 ، ص 303 ; کشکول بحرانی، ج 1 ، ص 127 - 128 به نقل از بحار; روضات الجنات، ج ، ص 196 به نقل از انوار نعمانیه; لآلی الاخبار، ج 1 ، ص 114 - 115 به نقل از انوار نعمانیه; قصص العلماء، ص 344 - 345 به نقل از بحار و انوار نعمانیه . )🌹🌹🍀
«مولانا احمد اردبیلی (قدس الله روحه) که در زهد و تقوا و ورع یگانه آفاق است و زهد او ضرب المثل شده و در مراتب علم و فضل و تحقیق و تدقیق نیز مسلم است و او را در خدمت ائمه علیهم السلام قرب عظیم بوده و بعضی از ثقات به وسایط معتمده از شاگرد او میرفیض الله تفریشی - که او نیز از علما و اتقیا بوده - نقل می نمودند که گفت: شبی از شبها دیدم که او از خانه خود بیرون آمد و متوجه روضه مقدسه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شد . 🌹🌹🍀
🌺من نیز مخفی به نحوی که او مطلع نشود از عقب او روان شدم . چون به نزدیک در روضه مقدس رسید، درها گشوده و قفلها باز شد . پس، آمد و در برابر ضریح مبارک ایستاد و می شنیدم که شخصی سخن می گوید . پس، بیرون آمد و متوجه مسجد کوفه شد و باز من از عقب او همه می رفتم تا داخل مسجد کوفه شد . پس، به نزد محراب مسجد آمد و با شخصی سخن بسیار گفت و مراجعت نمود . در حال مراجعت مرا تنحنحی عارض شد . پس، او به طرف عقب نگریست و مرا دید و پرسید که، تو با من بودی؟ گفتم: بلی از آن وقت که از خانه بیرون آمدی تا الحال که مرا دیدی، پیوسته از عقب تو روان بودم . پس، مبالغه نمودم و سوگند دادم که مرا خبر ده به آنچه از او مشاهده نمودم . فرمود که، مساله ای از مسایل دین بر من مشکل شده بود . آمدم به خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و از آن حضرت پرسیدم . 🌹🌹🍀
❤️آن حضرت فرمود که، امروز امام زمان، حضرت صاحب الامر علیه السلام است، برو به مسجد کوفه از آن حضرت سؤال کن . پس، رفتم به نزد محراب مسجد و آن مساله مشکله را از آن حضرت سؤال نمودم و جواب شنیدم . چون این واقعه را نقل فرمود، از من عهد گرفت که در حیات او این واقعه را به کسی نقل ننمایم و من به عهد خود وفا کردم و بعد از وفات او نقل نمودم » .
(حدائق المقربین، نسخه مذکور . و نیز ر ک: بحار الانوار، ج 52 ، ص 174 - 175 ; الانوار النعمانیة، ج 2 ، ص 303 ; کشکول بحرانی، ج 1 ، ص 127 - 128 به نقل از بحار; روضات الجنات، ج ، ص 196 به نقل از انوار نعمانیه; لآلی الاخبار، ج 1 ، ص 114 - 115 به نقل از انوار نعمانیه; قصص العلماء، ص 344 - 345 به نقل از بحار و انوار نعمانیه . )🌹🌹🍀
سلام علیک. وقت شما بخیر. عزاداری هاتون قبول حق.
ازشما اعضای محترم کانال خواهشمندیم در انتشار معارف اسلامی کانال ازجمله معرفی اصحاب سید الشهداء ع دربین گروه هاتون یاریگر ما باشید. اجرتون باسید الشهداء .
با تشکر. التماس دعا 🌹🌹🍀
ازشما اعضای محترم کانال خواهشمندیم در انتشار معارف اسلامی کانال ازجمله معرفی اصحاب سید الشهداء ع دربین گروه هاتون یاریگر ما باشید. اجرتون باسید الشهداء .
با تشکر. التماس دعا 🌹🌹🍀