This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#کلیپ
📽مستند #تخریب_قبور_ائمه_بقیع
#٨شوال
💥حتما این کلیپ رو ببینید و #انتشار دهید که همه امت اسلامی #وهابیت خبیث را بیشتر بشناسند.
به کانال صدرا بپیوندید.
@sadrasadat96
🌹صدرا🌹
📽مستند #تخریب_قبور_ائمه_بقیع
#٨شوال
💥حتما این کلیپ رو ببینید و #انتشار دهید که همه امت اسلامی #وهابیت خبیث را بیشتر بشناسند.
به کانال صدرا بپیوندید.
@sadrasadat96
🌹صدرا🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیامبر ص: هرکس آیه الکرسی رابعدازهرنمازبخواندخداوندخودش عهده دارگرفتن جان اومیشودوهمانندکسی است که همراه پیامبران ودررکاب آنهادرراه خداجهادکرده وبه شهادت رسیده باشد
ایه الکرسی بانوای زیبای سعد الغامدی
ایه الکرسی بانوای زیبای سعد الغامدی
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
🌹 چه کنیم تا خوشبخت شویم 🌹
🌸 حق الناس، گناهی که دنیا و آخرت انسان را ویران میکند 🌸
در مطالب قبلی گفته شد که: یکی از اسباب سعادت و خوشبختی توبه از گناهان است. و یکی از مراحل مهم توبه، اداء حقوق دیگران است.
✳️ دوستان گرامی! لطفا به روایتی تکان دهنده در رابطه با حق الناس توجه بفرمایید:
🌸 روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خطاب به مردم فرمود:
«می دانید مُفلس کیست؟
گفتند: مفلس نزد ما کسی است که مال و اموالی نداشته باشد.
حضرت فرمود: مفلس امت من کسی است که با داشتن نماز و زکات و روزه به عرصه محشر میآید، (در حالی که:)
✔️ کسانی را مورد تعدّی و ستم قرار داده است،
✔️ و به جان و مال و آبرویشان تجاوز نموده است.
✔️ به این (و آن) دشنام داده و تهمت زده است،
✔️ اموال شخص (یا بیت المال) را برده،
✔️ خون دیگری را ریخته،
✔️ و کسی را کتک زده است.
☑️ برای جبران گناهانش از حسنات (و ثواب های ) وی به این و آن میدهند، اگر حسناتش تمام شود پیش از آن که بریء الذمه گردد از گناهان صاحبان حق میگیرند و به حساب وی میگذارند و سپس در آتشش میافکنند.(1)
✳️ این بحث بخاطر اهمیت موضوع، همچنان ادامه دارد .....
✍🏻 منبع و متن حدیث: .................
1 - بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۶، باب ۹۶.
«أَ تَدْرُونَ مَا الْمُفْلِسُ فَقِيلَ الْمُفْلِسُ فِينَا مَنْ لَا دِرْهَمَ لَهُ وَ لَا مَتَاعَ لَهُ فَقَالَ الْمُفْلِسُ مِنْ أُمَّتِي مَنْ يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِصَلَاةٍ وَ صِيَامٍ وَ زَكَاةٍ وَ يَأْتِي قَدْ شَتَمَ وَ قَذَفَ هَذَا وَ أَكَلَ مَالَ هَذَا وَ سَفَكَ دَمَ هَذَا وَ ضَرَبَ هَذَا فَيُعْطَى هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ وَ هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ فَإِنْ فَنِيَتْ حَسَنَاتُهُ قَبْلَ أَنْ يُقْضَى مَا عَلَيْهِ أُخِذَ مِنْ خَطَايَاهُمْ فَطُرِحَتْ عَلَيْهِ ثُمَّ طُرِحَ فِي النَّار».
🌹 چه کنیم تا خوشبخت شویم 🌹
🌸 حق الناس، گناهی که دنیا و آخرت انسان را ویران میکند 🌸
در مطالب قبلی گفته شد که: یکی از اسباب سعادت و خوشبختی توبه از گناهان است. و یکی از مراحل مهم توبه، اداء حقوق دیگران است.
✳️ دوستان گرامی! لطفا به روایتی تکان دهنده در رابطه با حق الناس توجه بفرمایید:
🌸 روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خطاب به مردم فرمود:
«می دانید مُفلس کیست؟
گفتند: مفلس نزد ما کسی است که مال و اموالی نداشته باشد.
حضرت فرمود: مفلس امت من کسی است که با داشتن نماز و زکات و روزه به عرصه محشر میآید، (در حالی که:)
✔️ کسانی را مورد تعدّی و ستم قرار داده است،
✔️ و به جان و مال و آبرویشان تجاوز نموده است.
✔️ به این (و آن) دشنام داده و تهمت زده است،
✔️ اموال شخص (یا بیت المال) را برده،
✔️ خون دیگری را ریخته،
✔️ و کسی را کتک زده است.
☑️ برای جبران گناهانش از حسنات (و ثواب های ) وی به این و آن میدهند، اگر حسناتش تمام شود پیش از آن که بریء الذمه گردد از گناهان صاحبان حق میگیرند و به حساب وی میگذارند و سپس در آتشش میافکنند.(1)
✳️ این بحث بخاطر اهمیت موضوع، همچنان ادامه دارد .....
✍🏻 منبع و متن حدیث: .................
1 - بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۶، باب ۹۶.
«أَ تَدْرُونَ مَا الْمُفْلِسُ فَقِيلَ الْمُفْلِسُ فِينَا مَنْ لَا دِرْهَمَ لَهُ وَ لَا مَتَاعَ لَهُ فَقَالَ الْمُفْلِسُ مِنْ أُمَّتِي مَنْ يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِصَلَاةٍ وَ صِيَامٍ وَ زَكَاةٍ وَ يَأْتِي قَدْ شَتَمَ وَ قَذَفَ هَذَا وَ أَكَلَ مَالَ هَذَا وَ سَفَكَ دَمَ هَذَا وَ ضَرَبَ هَذَا فَيُعْطَى هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ وَ هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ فَإِنْ فَنِيَتْ حَسَنَاتُهُ قَبْلَ أَنْ يُقْضَى مَا عَلَيْهِ أُخِذَ مِنْ خَطَايَاهُمْ فَطُرِحَتْ عَلَيْهِ ثُمَّ طُرِحَ فِي النَّار».
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چو صلاح دل و دین را مه خورشید یقین را
به تو افتاد محبت تو شدی جان و روانم
"مولانا"
🌹صدرا🌹
به تو افتاد محبت تو شدی جان و روانم
"مولانا"
🌹صدرا🌹
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
مفهوم مناجات انسان با خدا
✍گاهى انسان يك حالى پيدا مىكند كه میخواهد با خدا بلند صحبت كند، و گاهى نه، حالش جورى اقتضاء مىكند كه آرام و خصوصى صحبت كند. مثلاً آدم وقتى مىخواهد به گناهان خودش اعتراف كند، به طور قاعده دوست ندارد ديگران متوجه شوند. گفتگوهاى ديگرى هم هست كه ناشى از شدت محبت است، گفتگوهاى محبّت آميز هم طبعش اين نيست كه بلند ميان مردم داد كشيده بشود. اين گفتگو، گفتگويى خصوصى است. «ميان عاشق و معشوق رمزى است» اين جا هم جاى مناجات است.
تفاوت نجوا با ندا
اما گاهى اقتضاء میكند كه آدم در يك گرفتارى و ناراحتى خدا را صدا بزند، كانّه از خدا دوريم! صدا میكنيم كه خدايا كجايى به داد من برس؛ اينجا ندا میكند، جامع هر دويش دعاست، چه به صورت بلند باشد و چه به صورت آهسته، خصوصى باشد يا عمومى، همه اش دعا هست. اما در موردى كه آدم خودش را در حالت دورى تصور میكند آنجا ندا هست. در مناجات شعبانيه میگويد: «الّلهم صل على محمد و آل محمد، واسمع ندائى اذا ناديتك»؛ وقتى نداء میكنم، فرياد مىزنم، به فرياد من توجه كن. روايتى هم هست كه حضرت موسى(علیه السلام) از خداى متعال سوال كرد «أَ بَعِيدٌ أَنْتَ مِنِّي فَأُنَادِيَكَ أَمْ قَرِيبٌ فَأُنَاجِيَكَ فَاَوْحَى اللهُ اِلَيْهِ اَنَا جَليسُ مَنْ ذَكَرَنىَ ..»؛ خدايا نزديك هستى تا درگوشى با تو صحبت كنم، يا دور تا فرياد بزنم. خطاب شد كه من از همه به تو نزديكترم.
(علامه مصباح یزدی)
مفهوم مناجات انسان با خدا
✍گاهى انسان يك حالى پيدا مىكند كه میخواهد با خدا بلند صحبت كند، و گاهى نه، حالش جورى اقتضاء مىكند كه آرام و خصوصى صحبت كند. مثلاً آدم وقتى مىخواهد به گناهان خودش اعتراف كند، به طور قاعده دوست ندارد ديگران متوجه شوند. گفتگوهاى ديگرى هم هست كه ناشى از شدت محبت است، گفتگوهاى محبّت آميز هم طبعش اين نيست كه بلند ميان مردم داد كشيده بشود. اين گفتگو، گفتگويى خصوصى است. «ميان عاشق و معشوق رمزى است» اين جا هم جاى مناجات است.
تفاوت نجوا با ندا
اما گاهى اقتضاء میكند كه آدم در يك گرفتارى و ناراحتى خدا را صدا بزند، كانّه از خدا دوريم! صدا میكنيم كه خدايا كجايى به داد من برس؛ اينجا ندا میكند، جامع هر دويش دعاست، چه به صورت بلند باشد و چه به صورت آهسته، خصوصى باشد يا عمومى، همه اش دعا هست. اما در موردى كه آدم خودش را در حالت دورى تصور میكند آنجا ندا هست. در مناجات شعبانيه میگويد: «الّلهم صل على محمد و آل محمد، واسمع ندائى اذا ناديتك»؛ وقتى نداء میكنم، فرياد مىزنم، به فرياد من توجه كن. روايتى هم هست كه حضرت موسى(علیه السلام) از خداى متعال سوال كرد «أَ بَعِيدٌ أَنْتَ مِنِّي فَأُنَادِيَكَ أَمْ قَرِيبٌ فَأُنَاجِيَكَ فَاَوْحَى اللهُ اِلَيْهِ اَنَا جَليسُ مَنْ ذَكَرَنىَ ..»؛ خدايا نزديك هستى تا درگوشى با تو صحبت كنم، يا دور تا فرياد بزنم. خطاب شد كه من از همه به تو نزديكترم.
(علامه مصباح یزدی)
در این دار بلایم ره نمودی
My Recording
مناجات با خداوند با نوای ایت الله مهدوی
التماس دعا
التماس دعا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شرحی عرفانی بر شعر جوجه نافرمان توسط آیت الله حائری رحمت الله علیه
جالبه .حتما بببنید.
🌹صدرا🌹
جالبه .حتما بببنید.
🌹صدرا🌹
#رزق_معنوی
حتما بخونید زیباست
یکی از علمای بزرگوار منسب و تدریسی داشتند؛ والده ایشان مریض شدند و به منزلشان آمدند، بعدها کار ایشان به جایی رسید که دیگر باید مادر را تر و خشک می کردند.
ایشان فکر کردند شاید همسر و بچههایشان نتوانند این کار را انجام دهند و یا موقعی کوچک ترین چیزی در دلشان بگذرد و نگاهی به او کنند و ...، لذا ایشان همه چیز را تعطیل کردند و تصمیم گرفتند خودشان به مادر رسیدگی کنند.
این بزرگوار، حاج آقای "حلوایی" بودند که خودشان، مادر را تر و خشک می کردند. عذر میخواهم آن موقع پوشک و ... هم نبود، خودشان مادر را کهنه می کردند و کهنه ها را می شستند...
می گفتند: من مدام روی پای مادر می افتادم و گریه می کردم. مادرم می گفت: خسته شدی؟! می گفتم: نه مادر ! تازه دارم می فهمم، گرچه هنوز هم نمی فهمم، چه سختی هایی برای من کشیدی...
یکی از اوتاد می فرمودند: ایشان را بعد از مرگشان در خواب دیدم. گفتم: چه حالی داشتید؟
فرمودند: پیامبران برای استقبال از من صف کشیده بودند، من فکر می کردم برای کس دیگری آمدهاند. حتی حالت چهره آنها در آن عالم برای من معلوم شده بود و در رأس آنها، خاتم الانبیا (ص) بودند؛ همه آنها برای استقبال از من صف کشیده بودند و من همه آنها را با چهره می شناختم، کأنّ با آنها بودهام!
لذا پیامبر می فرمایند: آنها "بابان مفتوحان من الجّنه" هستند؛ ما دو درب گشوده بهشت را داریم اما خوابیم. حالا مگر چقدر می خواهیم در این دنیا باشیم که مدام می گوییم: اذیت می شویم؟! مگر آنها چقدر در این دنیا هستند؟! دو سال، پنج سال، ده سال؟! نعوذباللّه وقتی که افتاده شدند، ما چه می کنیم ؟!
📚 دو گوهر بهشتی، پدر و مادر
✍ حضرت آیت اللّه روح اللّه قرهی
🌹صدرا🌹
حتما بخونید زیباست
یکی از علمای بزرگوار منسب و تدریسی داشتند؛ والده ایشان مریض شدند و به منزلشان آمدند، بعدها کار ایشان به جایی رسید که دیگر باید مادر را تر و خشک می کردند.
ایشان فکر کردند شاید همسر و بچههایشان نتوانند این کار را انجام دهند و یا موقعی کوچک ترین چیزی در دلشان بگذرد و نگاهی به او کنند و ...، لذا ایشان همه چیز را تعطیل کردند و تصمیم گرفتند خودشان به مادر رسیدگی کنند.
این بزرگوار، حاج آقای "حلوایی" بودند که خودشان، مادر را تر و خشک می کردند. عذر میخواهم آن موقع پوشک و ... هم نبود، خودشان مادر را کهنه می کردند و کهنه ها را می شستند...
می گفتند: من مدام روی پای مادر می افتادم و گریه می کردم. مادرم می گفت: خسته شدی؟! می گفتم: نه مادر ! تازه دارم می فهمم، گرچه هنوز هم نمی فهمم، چه سختی هایی برای من کشیدی...
یکی از اوتاد می فرمودند: ایشان را بعد از مرگشان در خواب دیدم. گفتم: چه حالی داشتید؟
فرمودند: پیامبران برای استقبال از من صف کشیده بودند، من فکر می کردم برای کس دیگری آمدهاند. حتی حالت چهره آنها در آن عالم برای من معلوم شده بود و در رأس آنها، خاتم الانبیا (ص) بودند؛ همه آنها برای استقبال از من صف کشیده بودند و من همه آنها را با چهره می شناختم، کأنّ با آنها بودهام!
لذا پیامبر می فرمایند: آنها "بابان مفتوحان من الجّنه" هستند؛ ما دو درب گشوده بهشت را داریم اما خوابیم. حالا مگر چقدر می خواهیم در این دنیا باشیم که مدام می گوییم: اذیت می شویم؟! مگر آنها چقدر در این دنیا هستند؟! دو سال، پنج سال، ده سال؟! نعوذباللّه وقتی که افتاده شدند، ما چه می کنیم ؟!
📚 دو گوهر بهشتی، پدر و مادر
✍ حضرت آیت اللّه روح اللّه قرهی
🌹صدرا🌹
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹
🌹 چه کنیم تا خوشبخت شویم 🌹
🌸 حقالناس قبل از بلوغ 🌸
✍🏻 احکام حق الناس قبل از بلوغ، حقی که بسیاری به آن مبتلا هستند......
✳️ اگر شخصی در کودکی ضرری به دیگران وارد کرده باشد، مدیون و ضامن است، اگر مالی که غصب یا سرقت کرده موجود باشد باید برگرداند و اگر مال موجود نیست باید به نوعی جبران کند یا رضایت صاحب حق را به دست آورده و حلالیت بگیرد، اگر صاحب حق مرده باشد نیز باید به وارثان او برگرداند.(1)
✳️ اگر موجب تلف مال دیگران شده باشد، چنانچه آن مال بسیار ناچیز باشد ... مانند یک مداد در این صورت بر عهده شما چیزی نیست.
اما اگر جزو چیزهایی باشد که (میدانیم صاحبان آن رضایت ندارند) ... لازم است اگر مال موجود است عین آن را به صاحبانشان باز گردانیم، و اگر تلف شده، مثل و یا قیمت آن را به صاحبان شان باز گردانیم.
در هر دو صورت لازم است رضایت آنان را جلب نماییم.
و اگر به کلی دسترسی به آنان ممکن نیست؛ مثلا در شهر دیگری رفته ما از آنان آدرس و نشانی نداریم، در این صورت اگر عین مال موجود باشد آنرا و اگر عین آن موجود نباشد قیمت و مثل آن را با اذن مرجع تقلید تان به فقیر صدقه بدهید. (2)
🌺 پدر و مادر کودک میتوانند خسارت وارد شده به دیگران را همان موقع جبران کرده و فرزند خود را مدیون باقی نگذارند و با این روش، اهمیت و جایگاه رعایت حقوق دیگران را از کودکی به فرزندشان آموزش دهند.
✍🏻 منبع: ...................
1 - جامع المسائل؛ آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قدس سره): ج ۱، ص ۳۸۷.
2 - با تلخیص از استفتائات امام خمینی (ره)، : ج3، ص576، س21.
🌹 چه کنیم تا خوشبخت شویم 🌹
🌸 حقالناس قبل از بلوغ 🌸
✍🏻 احکام حق الناس قبل از بلوغ، حقی که بسیاری به آن مبتلا هستند......
✳️ اگر شخصی در کودکی ضرری به دیگران وارد کرده باشد، مدیون و ضامن است، اگر مالی که غصب یا سرقت کرده موجود باشد باید برگرداند و اگر مال موجود نیست باید به نوعی جبران کند یا رضایت صاحب حق را به دست آورده و حلالیت بگیرد، اگر صاحب حق مرده باشد نیز باید به وارثان او برگرداند.(1)
✳️ اگر موجب تلف مال دیگران شده باشد، چنانچه آن مال بسیار ناچیز باشد ... مانند یک مداد در این صورت بر عهده شما چیزی نیست.
اما اگر جزو چیزهایی باشد که (میدانیم صاحبان آن رضایت ندارند) ... لازم است اگر مال موجود است عین آن را به صاحبانشان باز گردانیم، و اگر تلف شده، مثل و یا قیمت آن را به صاحبان شان باز گردانیم.
در هر دو صورت لازم است رضایت آنان را جلب نماییم.
و اگر به کلی دسترسی به آنان ممکن نیست؛ مثلا در شهر دیگری رفته ما از آنان آدرس و نشانی نداریم، در این صورت اگر عین مال موجود باشد آنرا و اگر عین آن موجود نباشد قیمت و مثل آن را با اذن مرجع تقلید تان به فقیر صدقه بدهید. (2)
🌺 پدر و مادر کودک میتوانند خسارت وارد شده به دیگران را همان موقع جبران کرده و فرزند خود را مدیون باقی نگذارند و با این روش، اهمیت و جایگاه رعایت حقوق دیگران را از کودکی به فرزندشان آموزش دهند.
✍🏻 منبع: ...................
1 - جامع المسائل؛ آیت الله العظمی فاضل لنکرانی(قدس سره): ج ۱، ص ۳۸۷.
2 - با تلخیص از استفتائات امام خمینی (ره)، : ج3، ص576، س21.
🌸🍃🌸🍃
جالبه حتما بخونید
شهیدان زنده اند الله اکبر
❤️امضای شهید پای برنامه امتحانی فرزندش!❤️
سید مجتبی صالحی خوانسارى متولد ١٣٢٣ و در زمان شهادت (سال ١٣۶٣) چهل سال داشت. قبلاً خياط بود و بعد به کسوت روحانيت درامد. از شاگردان آیت االله سعيدى بود و در حسينيه خوانسارى ها در خيابان نيروى هوایى تهران اقامه جماعت مى کرد و مسؤل بسيج این پایگاه بود. وى در تاریخ ١٣۶٣/١١/٣٠ به دست عوامل ضد انقلاب در جوانرود کردستان به شهادت رسيد و در گلزار شهداى قم، در قطعه چهارم ردیف ۵ مدفون است. آنچه در ادامه می آید ماجرایی است از زبان دختر این شهید:
پس از اینكه مجالس ترحيم پدرم در تهران تمام شد، مادرم به قم که در این شهر زندگى مى کردیم، بازگشت و به اتفاق برادر بزرگم که ١۵ ساله بود براى شرکت در مراسم ترحيمى که بستگان پدرم گذاشته بودند به خوانسار رفت. من که ١٢ سال داشتم با سه خواهر و یك برادر کوچکترم نزد خاله و دوست مادرم در خانه ماندیم تا مادرمان از خوانسار به قم باز گردد.
فضاى حزن و غم و گریه بر خانه ما حاکم بود. خواهرکنم که 1/5 و 4 ساله بودند مرتب گریه مى کردند. نزدیك غروب از زیر زمين منزل صداى قرائت قرآن پدرم را به مدت چند دقيقه شنيدیم.
با ترس و دلهره به اتفاق خاله و دوست مادرم در حالى که از شنيدن این صدا به گریه افتاده بودیم، به زیرزمين منزل رفتيم. هوا تاریك شده بود و بر اضطراب ما مى افزود. همه جا را مضطربانه گشتيم ولى چيزى ندیدیم. صداى تلاوت قرآن پدرم دو سه بار تكرار شد و ما هم هر بار به شدت گریه مى کردیم. هر بار هم که به زیرزمين مى رفتيم و بر مى گشتيم چيزى دستگيرمان نمى شد. در آخرین مرتبه از زیرزمين که بالا آمدیم درمنزل را باز دیدیم.
معلوم شد بعد از رفتن مادرم کسی آن را نبسته است. در را بستيم و به گریه ادامه دادیم. عصر آن روز که از مدرسه به منزل آمدم مسؤلان مدرسه در همان روز براى پدرم مجلس ترحيم گذاشتند و از ایشان تقدیر کردند و به من هم برگه امتحانات ثلث دوم را دادند و گفتند این برگه را به تأیيد مادرت برسان.
همان شب قبل از خواب در این فكر بودم که چگونه فردا این برگه را با شهادت پدر و غيبت مادرم که به خوانسار رفته بود بدون امضاء به مدرسه تحویل بدهم. در همين نگرکنی به خواب رفتم. در خواب پدرم را دیدم که با همان لباس روحکنی به منزل وارد شد. طبق معمول که هميشه زبانزد فاميل بود، با بچه هاى کوچک خانه گرم گرفت و آنها را در آغوش کشید و به هوا بلند کرد و بوسيد.
از او پرسيدم: آقاجان ناهار خورده اید؟ گفت: نه نخورده ام. وقتى خواستم به آشپزخانه بروم و براى او غذایى آماده کنم، یك دفعه گفت: زهرا جان آن ورقه را بده امضاء کنم. من که به یاد برگه برنامه امتحانات نبودم پرسيدم: کدام ورقه؟ پدرم گفت: همان که امروز در مدرسه به تو داده اند تا امضاء شود. ناگهان ماجرا یادم آمد. رفتم آن را از کیفم درآوردم و به پدرم دادم.
دنبال خودکارى گشتم. عادت پدرم این بود که با خودکار قرمز اصلاً نمى نوشت ولى من هر چه مى گشتم و خودکار دمِ دستم مى آمد قرمز بود. بالاخره خودکار سیاهی پيدا کردم و به پدرم دادم. ایشان خودکار را از من گرفت و در حاشيه برگه نوشت: اینجانب رضایت دارم و کنار آن را امضاء کرد.
پس از اینكه پدرم برگه را امضاء کرد به آشپزخانه رفتم تا براى او غذا بياورم، ولى وقتى با سينى غذا بازگشتم، دیدم در اتاق نيست. با عجله به حياط خانه مراجعه کردم، دیدم مثل هميشه که به کار در باغچه علاقه داشت باغچه را بيل مى زند. پرسيدم: چه مى کنی؟ گفت: عيد نزدیك است و من باید سر و سامانی به این باغچه بدهم. پس از آن یك دفعه دیدم پدرم نيست.
دویدم و همه جا را از زیرزمين تا اتاق هاى بالا را با عجله گشتم، ولى پدرم نبود. گریه زیادى کردم که چرا پدرم رفت. بر اثر این گریه و سر و صدا و ناله از خواب بيدار شدم. روز بعد که آماده رفتن به مدرسه شدم وسایلم را که در کیف مرتب کردم، ناخود آگاه چشمم به آن ورقه افتاد، حسى درونى به من گفت به آن برگه نگاهی بيندازم. با کنجکاوی به آن نگریستم. دیدم با خودکار قرمز به خط پدرم جمله "اینجانب رضایت دارم" نوشته شده است و زیر آن هم امضاى هميشگى پدرم درج شده است.
مادرم هم چند بارپدرم را در خواب دید. پدرم در خواب به او تاکید کرده بود، در این قضيه که من برگه زهرا را امضاء کرده ام هيچ شك و تردیدى مكن.
🌹صدرا🌹
جالبه حتما بخونید
شهیدان زنده اند الله اکبر
❤️امضای شهید پای برنامه امتحانی فرزندش!❤️
سید مجتبی صالحی خوانسارى متولد ١٣٢٣ و در زمان شهادت (سال ١٣۶٣) چهل سال داشت. قبلاً خياط بود و بعد به کسوت روحانيت درامد. از شاگردان آیت االله سعيدى بود و در حسينيه خوانسارى ها در خيابان نيروى هوایى تهران اقامه جماعت مى کرد و مسؤل بسيج این پایگاه بود. وى در تاریخ ١٣۶٣/١١/٣٠ به دست عوامل ضد انقلاب در جوانرود کردستان به شهادت رسيد و در گلزار شهداى قم، در قطعه چهارم ردیف ۵ مدفون است. آنچه در ادامه می آید ماجرایی است از زبان دختر این شهید:
پس از اینكه مجالس ترحيم پدرم در تهران تمام شد، مادرم به قم که در این شهر زندگى مى کردیم، بازگشت و به اتفاق برادر بزرگم که ١۵ ساله بود براى شرکت در مراسم ترحيمى که بستگان پدرم گذاشته بودند به خوانسار رفت. من که ١٢ سال داشتم با سه خواهر و یك برادر کوچکترم نزد خاله و دوست مادرم در خانه ماندیم تا مادرمان از خوانسار به قم باز گردد.
فضاى حزن و غم و گریه بر خانه ما حاکم بود. خواهرکنم که 1/5 و 4 ساله بودند مرتب گریه مى کردند. نزدیك غروب از زیر زمين منزل صداى قرائت قرآن پدرم را به مدت چند دقيقه شنيدیم.
با ترس و دلهره به اتفاق خاله و دوست مادرم در حالى که از شنيدن این صدا به گریه افتاده بودیم، به زیرزمين منزل رفتيم. هوا تاریك شده بود و بر اضطراب ما مى افزود. همه جا را مضطربانه گشتيم ولى چيزى ندیدیم. صداى تلاوت قرآن پدرم دو سه بار تكرار شد و ما هم هر بار به شدت گریه مى کردیم. هر بار هم که به زیرزمين مى رفتيم و بر مى گشتيم چيزى دستگيرمان نمى شد. در آخرین مرتبه از زیرزمين که بالا آمدیم درمنزل را باز دیدیم.
معلوم شد بعد از رفتن مادرم کسی آن را نبسته است. در را بستيم و به گریه ادامه دادیم. عصر آن روز که از مدرسه به منزل آمدم مسؤلان مدرسه در همان روز براى پدرم مجلس ترحيم گذاشتند و از ایشان تقدیر کردند و به من هم برگه امتحانات ثلث دوم را دادند و گفتند این برگه را به تأیيد مادرت برسان.
همان شب قبل از خواب در این فكر بودم که چگونه فردا این برگه را با شهادت پدر و غيبت مادرم که به خوانسار رفته بود بدون امضاء به مدرسه تحویل بدهم. در همين نگرکنی به خواب رفتم. در خواب پدرم را دیدم که با همان لباس روحکنی به منزل وارد شد. طبق معمول که هميشه زبانزد فاميل بود، با بچه هاى کوچک خانه گرم گرفت و آنها را در آغوش کشید و به هوا بلند کرد و بوسيد.
از او پرسيدم: آقاجان ناهار خورده اید؟ گفت: نه نخورده ام. وقتى خواستم به آشپزخانه بروم و براى او غذایى آماده کنم، یك دفعه گفت: زهرا جان آن ورقه را بده امضاء کنم. من که به یاد برگه برنامه امتحانات نبودم پرسيدم: کدام ورقه؟ پدرم گفت: همان که امروز در مدرسه به تو داده اند تا امضاء شود. ناگهان ماجرا یادم آمد. رفتم آن را از کیفم درآوردم و به پدرم دادم.
دنبال خودکارى گشتم. عادت پدرم این بود که با خودکار قرمز اصلاً نمى نوشت ولى من هر چه مى گشتم و خودکار دمِ دستم مى آمد قرمز بود. بالاخره خودکار سیاهی پيدا کردم و به پدرم دادم. ایشان خودکار را از من گرفت و در حاشيه برگه نوشت: اینجانب رضایت دارم و کنار آن را امضاء کرد.
پس از اینكه پدرم برگه را امضاء کرد به آشپزخانه رفتم تا براى او غذا بياورم، ولى وقتى با سينى غذا بازگشتم، دیدم در اتاق نيست. با عجله به حياط خانه مراجعه کردم، دیدم مثل هميشه که به کار در باغچه علاقه داشت باغچه را بيل مى زند. پرسيدم: چه مى کنی؟ گفت: عيد نزدیك است و من باید سر و سامانی به این باغچه بدهم. پس از آن یك دفعه دیدم پدرم نيست.
دویدم و همه جا را از زیرزمين تا اتاق هاى بالا را با عجله گشتم، ولى پدرم نبود. گریه زیادى کردم که چرا پدرم رفت. بر اثر این گریه و سر و صدا و ناله از خواب بيدار شدم. روز بعد که آماده رفتن به مدرسه شدم وسایلم را که در کیف مرتب کردم، ناخود آگاه چشمم به آن ورقه افتاد، حسى درونى به من گفت به آن برگه نگاهی بيندازم. با کنجکاوی به آن نگریستم. دیدم با خودکار قرمز به خط پدرم جمله "اینجانب رضایت دارم" نوشته شده است و زیر آن هم امضاى هميشگى پدرم درج شده است.
مادرم هم چند بارپدرم را در خواب دید. پدرم در خواب به او تاکید کرده بود، در این قضيه که من برگه زهرا را امضاء کرده ام هيچ شك و تردیدى مكن.
🌹صدرا🌹