#تازه_های_نشر
نام کتاب: المثنا
نویسنده: رزیتا بهزاد
چاپ: اول
قطع: جیبی
تعداد صفحه : 150
قیمت: 15000 تومان
✅داستانهای «المثنا» روایتی از وانهادگی آدمهاست که بهلحاظ سوژه متنوعند، ولی قرابت و اشتراکشان در درونمایهی آنهاست. نویسنده آدمهایش را در موقعیتی قرار میدهد که با تنهاییها خلوت کنند، گره از رازهای خودشان بگشایند، به بینشی متفاوت برسند و مهمتر، با دغدغههای شناخت از «خود» مواجه شوند.
#المثنا #رزیتا_بهزادی
_دبیر مجموعه: #فاضل_ترکمن
#انتشارات_روزنه
#مجموعه_داستان #داستان_کوتاه #داستان_ایرانی
🆔 @rowzanehnashr
https://gourl.page.link/muz2
نام کتاب: المثنا
نویسنده: رزیتا بهزاد
چاپ: اول
قطع: جیبی
تعداد صفحه : 150
قیمت: 15000 تومان
✅داستانهای «المثنا» روایتی از وانهادگی آدمهاست که بهلحاظ سوژه متنوعند، ولی قرابت و اشتراکشان در درونمایهی آنهاست. نویسنده آدمهایش را در موقعیتی قرار میدهد که با تنهاییها خلوت کنند، گره از رازهای خودشان بگشایند، به بینشی متفاوت برسند و مهمتر، با دغدغههای شناخت از «خود» مواجه شوند.
#المثنا #رزیتا_بهزادی
_دبیر مجموعه: #فاضل_ترکمن
#انتشارات_روزنه
#مجموعه_داستان #داستان_کوتاه #داستان_ایرانی
🆔 @rowzanehnashr
https://gourl.page.link/muz2
Telegraph
انتشارات روزنه
#تازه_های_نشر نام کتاب: المثنا نویسنده: رزیتا بهزاد چاپ: اول قطع: جیبی تعداد صفحه : 150 قیمت: 15000 تومان ✅داستانهای «المثنا» روایتی از وانهادگی آدمهاست که بهلحاظ سوژه متنوعند، ولی قرابت و اشتراکشان در درونمایهی آنهاست. نویسنده آدمهایش را در موقعیتی…
📚
.
دلت میخواست یک روز کتابهای خودت را بنویسی و من بنشینم روبهرویت و بعد بیایم دائم کتابهای دوروبرت را جمعوجور کنم. کتابخانهمان آنقدر بزرگ باشد که آنجا را بکنیم کتابخانهی عمومی. حیاطمان را با میز و صندلیهای راش بچینیم برای مراجعهکنندهها. بیایند زیر آفتاب نیمهجان و پاییزیِ شمال لم بدهند روی صندلیها و کتابها را تندتند ورق بزنند. آنقدر مراجعهکننده داریم که هنوز روی برگههای امانت اسم و تاریخ را ننوشته، کتابها را از روی میز امانت میقاپند. کتابهای اهدایی را میچینیم توی قفسههای ایوان و دخترمان نازلی، بعد از تمامشدن مشقهایش توی ردهبندی کتابها کمکمان میکند. نمیدانم چرا این اسم خیالی را آن همه دوست داشتی.
از کتاب #المثنا نوشتهی #رزیتا_بهزادی
_دبیر مجموعه: #فاضل_ترکمن
#انتشارات_روزنه
#مجموعه_داستان #داستان_کوتاه #داستان_ایرانی
.
دلت میخواست یک روز کتابهای خودت را بنویسی و من بنشینم روبهرویت و بعد بیایم دائم کتابهای دوروبرت را جمعوجور کنم. کتابخانهمان آنقدر بزرگ باشد که آنجا را بکنیم کتابخانهی عمومی. حیاطمان را با میز و صندلیهای راش بچینیم برای مراجعهکنندهها. بیایند زیر آفتاب نیمهجان و پاییزیِ شمال لم بدهند روی صندلیها و کتابها را تندتند ورق بزنند. آنقدر مراجعهکننده داریم که هنوز روی برگههای امانت اسم و تاریخ را ننوشته، کتابها را از روی میز امانت میقاپند. کتابهای اهدایی را میچینیم توی قفسههای ایوان و دخترمان نازلی، بعد از تمامشدن مشقهایش توی ردهبندی کتابها کمکمان میکند. نمیدانم چرا این اسم خیالی را آن همه دوست داشتی.
از کتاب #المثنا نوشتهی #رزیتا_بهزادی
_دبیر مجموعه: #فاضل_ترکمن
#انتشارات_روزنه
#مجموعه_داستان #داستان_کوتاه #داستان_ایرانی