روزنه رسالت ( ۴ )
246 subscribers
2.57K photos
41 videos
4 files
25 links
هدف از ایجاد این کانال تلگرام انعکاس گزارشات و فعالیتهای آموزشی،اخلاقی و فرهنگی فرزندان عزیز شما و همچنان ارائه متودهای نوین و بروز درسی می باشد.

Download Telegram

" ده جمله کوتاه و تاثیر گذار "

۱-قرار نیست در کاری عالی باشید تا آن را شروع کنید..قرار است آن را شروع کنید تا در آن کار عالی شوید...

۲-اعتماد ساختنش سالها طول میکشد ، تخریبش چند ثانیه و ترمیمش تا ابد...

۳- ایستادگی کن تا روشن بمانی ؛شمع های افتاده خاموش می شوند..

۴- دوست بدار کسی را که دوستت دارد حتی اگر غلام درگاهت باشد؛دوست مدار کسی را که دوستت ندارد حتی اگر سلطان قلبت باشد... 

۵- هیچ کدام از ما با "ای کاش”، به جایی نرسیده‌ایم... 

۶- "زمان” وفاداریه آدما رو ثابت میکنه نه "زبان” ...

۷- همیشه یادمون باشه که نگفته هارو میتونیم بگیم اما گفته هارو نمیتونیم پس بگیریم …

۸- خودبینی، دیدن خود نیست،خودبینی، ندیدن دیگران است... 

۹- هیچ آرایشی شخصیت زشت را نمی پوشاند !

۱۰- آدمـها را به انــدازه لــیاقــت آنها دوست بدار و به انــدازه ظــرفــیت آنها ابراز بدار

"زنی" که می‌تواند با استکان
چای تازه دمش،
"حال همه را خوب کند"
"زنی" که می‌تواند "با خدا"
گپ بزند و قهوه بنوشد...
"زنی" که می‌تواند قصه‌های
"سرزمین مادری‌اش" را
برای "کودکانش لالایی کند"...
"زنی" که می‌تواند با
"صدای بلند بخندد"...

"زنی" که می‌تواند بدون توجه
به حرفای پشت سرش
برای "زندگی‌اش بجنگد"...
تو "قهرمان زندگی"
خودت هستی "بانو"! ♡
تا تو نخواهی "هیچ کس"
"نمی‌تواند شکستت دهد"

" تقدیم به زنان سرزمینم روز زن مبارک "

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
به خاطر قلبتان باید لباس گرم بپوشید

با سرد شدن هوا سکته قلبی نیز بیشتر می‌شود، سرما می‌تواند موجب لرزیدن شما شود. همچنین می‌تواند قلبتان را هم تکان بدهد و این کافی است تا سکته قلبی کنید.

🆑
آیا ساعت کار طولانی و کوتاه‌ با ابتلا به سرطان مرتبط است؟

قبل از اینکه جواب این سوال رو بفهمیم، جالبه به این فکر کنیم که چقدر خوبه پژوهشگران برای جواب دادن به این سوالات تحقیق میکنند!

پژوهشگران ژاپنی ارتباط ساعات کار طولانی با احتمال ابتلا به سرطان معده و ریه رو ارزیابی کردن و ارتباط معنا داری بین این دو پیدا نکردند.

ولی بطرز عجیبی متوجه شدند ساعات کار کوتاه با افزایش احتمال ابتلا به سرطان کبد میشه!

خلاصه خیلی هم نباید تنبل بود. سرطان کبد در کمین است :)

✍️ مجید میرزایی
دکتر ویکتور فرانکل از معدود کسانی بود که موفق شد از زندان آشویتس در لهستان، معروف به قتلگاه آدم‌سوزی زنده بیرون آید.

او خطاب به معلمان جهان می‌نویسد:
چشمان من چیزهایی دیده است که چشم هیچ انسانی نباید ببیند.
من اتاق‌های گازی را دیدم که توسط بهترین مهندسین طراحی می‌شدند.
من پزشکان ماهری را دیدم که کودکانی معصوم و بی‌‌گناه را براحتی مسموم می‌کردند.
من پرستارانی کاربلد را دیدم ‌که انسان‌ها را با تزریق یک آمپول به قتل می‌رسانند.
من فارغ‌‌التحصیلان دانشگاهی را دیدم که می‌توانستند انسان دیگری را در آتش بسوزانند.

و مجموع این دلایل مرا به آموزش مشکوک کرد!

از شما تقاضا می‌کنم که تلاش کنید قبل از تربیتِ دانش‌آموزان‌تان، به عنوان یک دکتر یا یک مهندس، از آن‌ها یک انسان بسازید تا روزی تبدیل به جانوران روانی دانشمند نشوند!

پزشک یا مهندس شدن کار چندان دشواری نیست و هرکسی می‌تواند با چند سال تلاش به آن برسد اما به دانش‌آموزان خود بیاموزید که بهترین و بزرگترین ثروت هرکدام از آن‌ها  "انسانیت"  است که با هیچ مدرک تحصیلی در جهان قابل مقایسه نیست.
💟نظر یک ریاضی دان را درباره انسانیت پرسیدند ، درجواب گفت:

اگر زن یا مردی دارای اخلاق باشد نمره یک میدهم,
اگر دارای زیبایی هم باشد یک صفر جلوی عدد یک میگذارم ۱۰
اگر پول هم داشته باشد یک صفردیگر جلوی عدد۱۰میگذارم:۱۰۰
اصل و نسب هم باشد یک صفر دیگر جلوی عدد ۱۰۰ میگذارم. ۱۰۰۰
ولی اگر زمانی عدد ۱ رفت(اخلاق رفت)  چیزی به جز صفر باقی نمی ماند۰۰۰
و صفر  هم به تنهایی هیچ است و آن انسان هیچ ارزشی ندارد.

مواظب" یک " خودتون باشید

" خیلی زیباس این متن "

از یه متخصص ارتوپد سوال شد چطوری خدا رو شناختی؟
گفت: کنار دریا، مرغابی را دیدم که پایش شکسته بود.
اومد پایش را داخل گل های رس مالید بعد به پشت خوابید،
پایش را سمت نور خورشید گرفت تا خشک شد.
اینطوری پای خود را گچ گرفت!
فهمیدم خدایی هست که به او آموزش داده...
به خودت نگاه کنی خداشناس میشوی...
مغرور نشوید!
وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد،
وقتی میمیرد مورچه او را میخورد.
شرایط به مرور زمان تغییر میکند،
هیچوقت کسی را تحقیر نکنید.
شاید امروز قدرتمند باشید اما زمان از شما قدرتمندتر است.
یک درخت، هزاران چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد یک چوب کبریت میتواند هزاران درخت  را بسوزاند...!

زندگی میگذرد : برای خودت زندگی کن


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
از پیری پرسیدم
خوشبختی چیست؟
گفت: اگه میخوای
"سلامت" باشی
موقع بیماری
♡ پدر و مادرت ♡
بهشون برس....

اگر میخواهی
"ثروتمند" شوی
به ♡ پدر مادرت ♡
کمک مالی کن....

اگه میخوای
خوشبخت باشی
با ♡ پـدر و مـادرت ♡
"مـهربان" باش..

🌓
یه همکار داشتم
سر ماه که حقوق می‌گرفت
تا ۱۵ روز ماه سیگار برگ میکشید،
بهترین غذای رستوران رو می‌خورد
اما نیمی از ماه رو غذای ساده از خونه
می آورد.
موقعی که از اونجا منتقل شدم،
کنارش نشستم و گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی؟
باتعجب گفت: کدوم وضع؟
گفتم زندگی نیمی اشرافی و نیمی گدایی
به چشمام خیره شد و گفت: تاحالا سیگار برگ کشیدی؟گفتم نه!
گفت: تا حالا تاکسی دربست رفتی؟ گفتم نه!
گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفته‌ای؟
گفتم نه!
گفت: تاحالا غذای فرانسوی خورده ای؟
گفتم نه!
گفت: تاحالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تاخوشحالش کنی؟
گفتم نه!
گفت: اصلا عاشق بوده‌ای؟
گفتم نه!
گفت: تاحالا یک هفته از شهر بیرون رفته‌ای؟
گفتم نه!
گفت اصلا زندگی کرده‌ای؟
با درماندگی گفتم اره...نه...نمی دونم...!
همین طور نگاهم میکرد نگاهی تحقیر آمیز...!!
اما حالا که نگاهش میکردم برایم جذاب بود...
موقع خداحافظی تکه کیک خامه ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم را عوض کرد،
او پرسید: میدونی تا کی زنده ای؟ گفتم نه!
گفت: پس سعی کن دست کم نیمی از ماه را زندگی کنی...

*چارلز لمبرت*



واقعا قشنگه حتما بخونید...

اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای، او را خوار مساز؛ بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی.


گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،شاپرک میان دستانت له میشود....
نیت تو کجا و سرنوشت کجا

هنگامی که افسرده ای ،بدان جایی در اعماق وجودت ،حضور " خدا " را فراموش کرده ای...

لحظه ها ،
تنها مهاجرانی هستند
که هر گز بر نمی گردند
هرگز !

ﮔﻼﯾـﻪ ﻫﺎ ﻋﯿﺒﯽ ﻧـﺪﺍﺭد ...
اما ﮐﻨــــﺎﯾﻪ ﻫــﺎ ﻭﯾـــﺮﺍﻥ ﻣﯿـکنـد 

سه چیز را نگه دار:
گرسنگیت را سر سفره دیگران
زبانت را در جمع
و چشمت را در خانه دوست . .

عاشــق طرز فکر آدمهـــا نشویــد 
آدمهـــا زیــبا فکـــر میکنند
زیـــبا حرف میزنند
امـــا زیــبا زندگـــی نمیکنند... !!

مراقب باش
بعضی حرف ها فقط قابل بخشش هستند
نه فراموش شدن !
 

آرزوهایت را کنار نگذار
دنیا بالاخره مجبور می شود با دلت کنار بیاید !

⭕️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی

🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃

قیمت پادشاهی

هارون الرشید از بهلول پندی خواست.
بهلول گفت اگر در بیابان از تشنگی رو به هلاک باشی چه می‌ کنی؟
هارون گفت نیمی از سلطنتم را می ‎‌‎‌دهم تا آب بگیرم.
بهلول گفت اگر هنگام نوشیدن، آب در گلویت گیر کند چه؟
هارون گفت نیم دیگر را می‌ دهم به کسی که مداوایم کند.
بهلول گفت پس این بزرگی و سلطنت چه ارزشی دارد که قدر و قیمت آن به اندازه‌ یک قدح آب است؟

دو چيز "روح انسان"
را  نوازش می كند
يكی "صدا زدن خداست"

ديگری گوش سپردن
به صدای او، اولی در
نيايش و دومی در "سكوت"

" شبتون سرشاراز آرامش الهی "
#عاليه👇🏻😍

ياز معلم هندسه پرسیدند عشق چیست؟
گفت : نقطه‌ ای که حول محور قلب می‌گردد😍

از معلم تاریخ پرسیدند عشق چیست؟
گفت : سقوط سلسله‌ی قلب😍

از معلم ادبیات پرسیدند عشق چیست؟
گفت : پاک‌ترین احساس😍

از معلم علوم پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشــق تنها عنصری است که
بدون اکسیژن می‌سوزد😍

از معلم ریاضی پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها عددی است که هرگز
تنها نیست😍

از معلم شیمی پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها اسیدی است که درون
قلب اثر می‌گذارد😍

از معلم فیزیک پرسیدند عشق چیست؟
گفت : تنها آهنربایی که قلب را بسوی
خود می‌کشد😍

از معلم انشاء پرسیدند عشق چیست؟
گفت : تنها موضوعی که نمی‌ توان
توصیفش کرد😍

از معلم ورزش پرسیدند عشق چیست؟
گفت:تنها توپی که هرگز اوت نمیشود😍

از معلم زبان فارسی پرسیدند عشق چیست؟
گفت : عشق تنها کلمه‌ای است که ماضی و
مضارع ندارد 😍

واز معلم زیست پرسیدند عشق چیست؟
وووگفت : عشق تنها میکروبی است که از
وراه چشم وارد می‌شود.😍

از معلم دينى پرسيدند عشق چيست ؟
گفت : حرام است !!😏

‍❖

يک متن خيلى جالب
از کتاب فارسی دبستان سال ۱۳۲۴ 

دو برادر، مادر پیر و بيماری داشتند..!!
با خود قرار گذاشتند که يکی خدمت خدا کند و ديگری در خدمت مادر باشد..!!
يکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد..!!

چندی نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که :
خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است..!!
چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق..!!
همان شب پروردگار را در خواب ديد که وی را خطاب کرد :
به حرمت برادرت تو را بخشيدم..!!

برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت :
يا رب، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او میبخشی..؟؟
آيا آنچه کرده ام مايه رضای تو نيست..؟؟
ندا رسيد : آنچه تو ميکنی من از آن بی نيازم ولی مادرت از آنچه او ميکند بی نياز نيست..!!

ای کاش به فرزندانمان "انسان بودن" را بیاموزیم که در زمان پیری عصای دست‌مان باشند و قدردان زحماتی که برای آنها کشیده‌ایم
Forwarded from نگاه نو
📣ثبت نام المپیاد های بین المللی انگلیسی "KGL" برای سال 2023 آغاز شد

مدارک و شرایط مورد نیاز برای المپیاد KGL:
1. کاپی تذکره
2. یک قطعه عکس 4×3
3.  برای اشتراک در هر آزمون مبلغ 500 افغانی اخذ می‌شود.
4. مشخصات کامل به انگلیسی (طبق فایل اکسل فوق)
5. اشتراک کنندگان از تمامی ولایات و مراکز آموزشی می‌توانند اشتراک نمایند.
6. اشتراک برای عموم افراد 7 تا 17 سال آزاد هست.
7. مهلت ثبت نام برای اشتراک در آزمون KGL تا 27 جنوری 2023 ( 7 دلو 1401) میباشد.

🔸آدرس محل ثبت نام : هرات، سرک ولایت، کوچه ی همجوار سیتی پارادایس، پلاک ۴ (مجتمع سپهر اندیشه)
شماره تماس:
0794826986
زمان ثبت نام : همه روزه از ساعت 9 صبح الی 4 بعد از ظهر
سه نفر محكوم به اعدام با گیوتین شدند؛ یک کشیش، یک وکیل و یک فزیکدان

در هنگام اعدام؛ کشیش پیش قدم شد؛ سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد: حرف آخرت چیست ؟
گفت : خدا ... خدا...خدا...
او مرا نجات خواهد داد،
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند، نزدیک گردن او متوقف شد.
مردم تعجب کردند؛ و فریاد زدند: آزادش کنید!
خدا حرفش را زده! و به این ترتیب نجات یافت

نوبت به وکیل دادگستری رسید؛
از او سؤال شد: آخرین حرفی که می خواهی بگویی چیست؟
گفت: من مثل کشیش خدا را نمی شناسم اما درباره عدالت میدانم؛
عدالت .. عدالت .. عدالت..
گیوتین پایین رفت ،اما نزدیک گردنش ایستاد.
مردم متعجب، گفتند : آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده! وکیل هم آزاد شد

آخر کار نوبت به فزیکدان رسید؛
سؤال شد: آخرین حرفت را بزن
گفت :من نه کشیشم که خدا را بشناسم، و نه وکیلم که عدالت را بدانم
اما می دانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه می شود
با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند،
تیغ بر گردن فزیکدان فرود آمده و سر او را از تن جدا کرد
چه فرجام تلخی دارند آنان که واقعیت را میگویند و به «گره ها» اشاره مى كنند!

#اندیشکده
همیشہ گفتن
دعا درحق دیگری
زودتر مستجاب میشہ

گاهی بی هیچ
دلیلی خوشحال هستیم
و حالِ خوبی داریم
یقین بدونین
ڪسی برامون دعا ڪرده

الهی ڪہ اولین
پنجشنبہ بهمن ماه
و آخر هفتہ تون زیبا🌨
و دنیا بر وفق مرادتون باشہ ...
📚#داستان_شب

صاحب کارخانجات پارس مینو در کتاب خاطراتش آورده است: یک کارخانه شکلات سازی سوئیسی گاهی به دلیل ایراد دستگاه هایش در خط تولید، بسته بندی خالی رد می کرده، بدون اینکه در داخل بسته شکلات بگذارد و همین بسته های خالی احتمالی، باعث نارضایتی مشتریان می شده است
مسئولان این کارخانه سوئیسی آمدند کلی تحقیق کردند٬ و دست آخر پس از حدود یک و نیم میلیون دلار هزینه، به این نتیجه رسیدند که سر راه دستگاه نوعی وسیله لیزری بگذارند که بسته بندی های خالی را به طور اتوماتیک شناسایی کند و بردارد.
با شنیدن این خبر نگران شدم. چون دستگاه ما هم مشابه همان کارخانه شکلات سازی، ساخت همان شرکت سوئیسی بود، دستور تحقیق دادم، بعد از یک هفته سرپرست ماشینها آمد و گفت:
بله درست است، در دستگاههای ما هم چنین ایرادی دیده شده و حتی ممکن است چنین محصولاتی به بازار هم راه پیدا کرده باشد.
نگرانی ام زیادتر شد و تصمیم گرفتم در جلسه هیئت مدیره روی موضوع بحث کنیم. می خواستم نظر هیئت مدیره را در مورد یک و نیم میلیون دلار خرج احتمالی اخذ کنم.
فردای آن روز با اعضای هیت مدیره برای بازدید از ماشین به کارگاه تولید رفتیم و دیدیم یک پنکه روی صندلی جلو میز ماشین قرار دارد. از کارگر ساده٬ بالا سر ماشین پرسیدم: این برای چه است؟

+ گفت: ماشین گاهی بسته خالی میزنه !
من هم این پنکه را که تو انبار بود آوردم، گذاشتم سر راه دستگاه که بسته های خالی از شکلات را با باد پرت کنه بیرون نگاهی به هیئت مدیره کردم، تمامشان رنگشان پریده بود !

به کارگر خلاق که ما را از شر 1.5میلیون دلار، خرج اضافی رهانیده بود یک تشویق نامه به اضافه یک ماه حقوق و یک خانه در کرج هدیه دادم

* گاهى ساده ترین راه حل پیش روى ماست اگر مشکلات را بزرگ و پیچیده نبینیم !
ادیسون به خانه بازگشت
و یادداشتی به مادرش داد، گفت:
این را معلم داد و گفت فقط مادرت بخواند، مادر در حالی که اشک در چشم داشت برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است؛ آموزش او را خود بر عهده بگیرید!

سالها گذشت، مادرش درگذشت
روزی ادیسون که اکنون
بزرگترین مخترع قرن بود
در گنجه خانه، خاطراتش را مرور میکرد که برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد!
آن را درآورده و خواند، نوشته بود:
کودک شما کودن است
از فردا او را به مدرسه راه نمیدهیم!


ادیسون ساعت ها گریست
و در خاطراتش نوشت:
توماس ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان نابغه شد.