#جدال_مجنون_وار
نویسنده :زینب رحیمی
#عاشقانه
جلد دوم ما شیطون نیستیم
@romankhone_ir
خلاصه:
وحشت زده بهش خیره شدم. پوزخندی به روم زد و بهم نزدیک شد. چادر رو از سرم دراورد و با یه حرکت روی دستاش بلندم کرد و به سمت تخت رفت. رنگ از رخسارم پرید و شروع کردم جیغ زدن و گریه کردن. از فکر کاری که میخواست کنه هم تا سر حد مرگ ترسیده بودم. با دستام به صورتش چنگ انداختم و تقلا میکردم تا زمین بزارتم. عصبی گذاشتم روی تخت و بلافاصله خیمه زد روم. نشست روی پاهام و سریع پیراهنش رو دراورد. نفسم رفت و برگشت. به جنون کشیده شدم و شروع کردم تقلا کردن. اما هر کاری میکردم نمیتونستم از دستش فرار کنم و بی توجه به تقلا ها و گریه و زاری و زجه های من لباسام رو دراورد و ...
جدال مجنون وار
کانال رسمی رمانخونه
در پیام رسان
#تلگرام و #سروش و #ایتا و #گپ و #آی_گپ
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
نویسنده :زینب رحیمی
#عاشقانه
جلد دوم ما شیطون نیستیم
@romankhone_ir
خلاصه:
وحشت زده بهش خیره شدم. پوزخندی به روم زد و بهم نزدیک شد. چادر رو از سرم دراورد و با یه حرکت روی دستاش بلندم کرد و به سمت تخت رفت. رنگ از رخسارم پرید و شروع کردم جیغ زدن و گریه کردن. از فکر کاری که میخواست کنه هم تا سر حد مرگ ترسیده بودم. با دستام به صورتش چنگ انداختم و تقلا میکردم تا زمین بزارتم. عصبی گذاشتم روی تخت و بلافاصله خیمه زد روم. نشست روی پاهام و سریع پیراهنش رو دراورد. نفسم رفت و برگشت. به جنون کشیده شدم و شروع کردم تقلا کردن. اما هر کاری میکردم نمیتونستم از دستش فرار کنم و بی توجه به تقلا ها و گریه و زاری و زجه های من لباسام رو دراورد و ...
جدال مجنون وار
کانال رسمی رمانخونه
در پیام رسان
#تلگرام و #سروش و #ایتا و #گپ و #آی_گپ
🆔 @romankhone_ir
گپ و گفتمان رمانخونه
https://t.me/joinchat/AAAAAD7xU0s4BlLcW7HGCw
✍ محبوبترین کانال رمان💯
Telegram
این گروه تعطیل شده 😒❌
Deleted Account invites you to join this group on Telegram.