_*رمان ویدئو چک*_
14 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئو چک

#پارت_بیست_هشت
^ترنج^
روبه بچه ها گفتم من دارم میرم قدم بزنم و بعد ازجا بلند شدم... یکم ازشون دور شدم خیلی خورده بودم و برای اینکه غذام هضم بشه باید قدم میزدم
داشتم قدم میزدم که صدای پای کسی رو از پشت سرم شنیدم... برگشتم ببینم کیه که دیدم امیرعلیه نزدیک بود سکته کنم از ترس اه
+عههه امیر علی تویی؟؟
امیرعلی-ناراحتی برگردم
+نه بابا این حرفا چیه؟
شونه به شونه هم قدم میزدیم چون لب ساحل بود و اونجایی که ما داشتیم قدم میزدیم فقط ۵،۶متر تا دریا فاصله داشت، ایستادمو کفشامو از پام دراوردم و به سمت دریا رفتم میخواستم وقتی داریم راه میریم موج های دریا به پاهام بخوره واقعا حس خوبی میداد صدای امیرعلی رو از پشت سرم شنیدم که گفت:ترنج وایسا کجا میری؟
بدون اینکه سمتش برگردم بلند گفتم:میرم پیش دریا دیگه میخوام پاهامو بزارم تو اب تو هم بیا خیلی کیف میده.
صدای پوف کلافشو از پشت سرم شنیدم.
حالا دیگه به لب ساحل و اونجایی که موج های دریا به ساحل میخورد رسیده بودم کمی ایستادم و به صدای امواج دریا گوش کردم و نفس عمیق کشیدم .همین موقع متوجه شدم که امیرعلی کنارم ایستاده سمتش چرخیدمو گفتم چیشد تو که نمیخواستی بیای تو چشمام نگاه کردو گفت:دیگه یه ترنج خانم که بیشتر نداریم که.
خندیدمو و گفتم مرسی امیرعلی. حالا بیا یه ذره راه بریم .
اونم سری تکون داد و باهم هم قدم شدیم یه ۲۰ دقیقه ای بود که راه میرفتیم که یهو امیرعلی گفت خسته شدیم بیا اونجا بشینیم.
به جایی که نشون داد نگاه کردم کمی از ساحل دورتر بود و زمینش خشک بود و میشد روش نشست. روبه امیرعلی سری به نشونه موافقت تکون دادم و دوتایی به سمت اون قسمت خشک رفتیم و روش نشستیم.
جفتمون سکوت کرده بودیم و به دریا نگاه میکردیم خودمم بدم نمیومد که ساکت و آروم و در آرامش اونجا بشینم ولی شاید فرصت دیگه ای پیدا نمیکردم که باهاش تنها باشم پس بهتره الان بپرسم.
+امیرعلی
-هوم؟
+میگم امروز توی تله کابین از شوخی های منو یکتا ناراحت شدی؟ بخدا ما منظوری نداشتیم کلا منو یکتا اینجوری ایم میرسیم به هم کافیه یه سوژه پیدا کنیم کلی باهاش شوخی میکنیم.
امیرعلی انگار یهو یادش افتاده باشه دوباره اخم هاش رو توی هم کشید ادامه دادم:اگه ناراحت شدی واقعا معذرت میخوام
بالاخره امیرعلی به حرف اومد:واقعا فکرکردی به خاطر اون شوخی ها ناراحت شدم تو مگه منو نمیشناسی من مگه با این چیزا ناراحت میشم.
+راستش به این هم فکرکردم ولی دلیل دیگه ای برای اخم و ناراحتیت پیدا نکردم
-ترنج واقعا متوجه نمیشی یا نمی خوای که متوجه بشی ؟
با گیجی گفتم:منظورت رو نمیفهمم میشه واضح تر بگی.
+هیچی ولش کن مهم نیست پاشو بریم هوا سرده سرما میخوری تو هم که کلا یه دونه هودی پوشیدی.
از جاش بلند شد و به سمت جایی که بچه ها اونجا بودن رفت و منم دنبالش .
تا وقتی که برسیم به بچه ها و بشینیم یا حتی وقتی که یکتا ازم پرسید چایی میخوری و من با حواس پرتی سر تکون دادم هم هنوز ذهنم درگیر حرفای امیرعلی بود و گیج بودم.طوری که حتی متوجه نبود ساراو علیهان هم نشدم اونم کی من.
........
ادامه دارد....

🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻

آیدی چنل 👇🏽
@roman_videochek