_*رمان ویدئو چک*_
15 subscribers
9 photos
1 video
12 links
بسم‌الله‌الرحمن‌رحیم
رمان‌ویدئوچک=آنلاین

به‌قلم:سارا راد و مهشید

پارت‌گذاری= هفتگی به تعداد نامعلوم

آیدی جهت سوال،درخواست وتبادل‌در رابطه‌با رمان وچنل👇
@moon_shidd

هرگونه کپی،پیگرد قانونی دارد
Download Telegram
نام رمان:ویدئوچک
#پارت_صد_هشتاد_و_یک

-خواب نبودم اهنگ گوش میکردم رفته بودم تو فکر.
طاها چی ندیدید اونو؟!

با یه لیوان اب از اشپزخونه بیرون اومد و همون جور که میخورد همزمان با یکتا شونه بالا انداختن.
یکتا با پاش ضربه ای به رون پام زد.

+سارا پاشو خودتو جموجور کن بیا ببینم این چی میخواد بگه منم کشونده اینجا خسته کوفته.خودش که بیکاره.

و این حرفش شد شروع کل کل خودش و ترنج.سری تکون دادم و به قول یکتا رفتم دستی به سرو صورتم کشیدم و لباس های خیسم رو عوض کردم و برگشتم.هنوز داشتن باهم بحث میکردن.

-اوف خیله خب دیگه ول کنید.
ترنج بگو ببینم چیه این خبرت؟!

+اول اینکه امشب شام مهمون منید میریم بیرون شیرینی این خبرمو میخوام بدم بهتون.

یکتا با خنده و مسخره بازی گفت:

+کارمون دراومد.مطمئنم حامله شده میخواد شیرینی اونو بده.

با این حرفش ترنج خشکش زد و با تردید بهمون نگاه کرد.

-ببینم ترنج حامله که نیستی ها؟!!
قرص مرص و اینا میخوری دیگه؟

شروع کرد با انگشتاش بازی کردن:

+اووم...خب...راستش اصلا یادم نبود که باید قرص بخورم.
تازه هم پریود شدم پس فعلا حامله نیستم.

صورتش رو بین دستاش پنهان کرد:

+وای خدا چرا انقد من خرم اخه.

یکتا همون جور با تاسف براش سر تکون میده میگه:

+چون خری دیگه.
من همیشه میدونستم این فراموش کاری تو حتما یه جا ب*گا*ت میده.

این حرفش باعث شد که ترنج کوسن کنارش رو برداره و به سمتش پرت کنه که مثل همیشه به هدف نمیخوره و یکتا هم براش زبون درمیاره.

همون جور که به دیوونه بازیاشون میخندیدم میگم:

-خب پس حالا که قرار نیس شکمت بالا بیاد چیه این خبرت.
ترکیدی هیچی نگفتی‌

دستاش رو با هیجان بهم کوبید:

+خب...
یادتونه گفتم از شرکت اومدم بیرون میخوام خودم شرکت بزنم یا برم شریک شم؟

هر دو سر تکون دادیم.

+یه روز داشتم با امیرعلی حرف میزدیم فهمیدم که یکم اوضاع شرکتشون اوکی نیست و دنبال یه شریک جدیدن.
منم بهش پیشنهاد دادم که من میتونم شریکشون بشم.
کلی خوشحال شد و قبول کرد و امروز صبح رسما شریکشون شدم.

بعد جیغ ذوق زده ای کشید.

-وای تبریک میگم ترنج بالاخره از بیکار بودن دراومدی.چی از این بهتر که با امیرعلی اینا شریک شدی.

بعد اینکه یکتا هم با شوخی بهش تبریک گفت ادامه داد:

+ولی به اندازه کافی چون پول نداشتم مجبور شدم بفروشم ماشینمو و یه ماشین دیگه و چن مدل پایین تر بگیرم و همم اینکه قراره از اون خونه بیام بیرون.

-ماشینت اوکیه ولی چرا عوض میکنی خونتو؟!!

اینبار برخلاف قبل با لحن ناراحت و عصبی ای میگه:

+صاحب خونه ام...اوف نمیدونم چی بگم واقعا بهش.تا یه هفته دیگه تموم میشه قراردادم گفته اگه میخوام بمونم بازم هم پول پیشو هم اجاره رو میخواد ببره بالا کلی‌.
خجالتم نمیکشه پیرخرفت.
منم گفتم به عنم تا هفته دیگه بلند میشم.خستم کرد دیگه.
ولی مشکل اینجاس که نمیدونم کجا برم.حالا کلی باید برم خونه بگردم.
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
@roman_videochek