آنا کارنینا/ ۱۸ اکتبر ۱۹۱۰
به: غزاله
.
تو میروی
قطار ایستاده است.
نه ابرها به باد جابهجا نمیشوند
ملافهها چروک خوردهاند
و آب رفتهاند خوابها
و قد کشیدهاند سایههای سنگ:
کلاهِ چرکمرد و حلقههای موی چربِ روزنامهچی
و حلقههای گفتوگوی و بوی دود
بخار شیشههای عینک و غبارِ سیم تلگراف
و لکّ و پیسِ برف و آفتاب
و تیکتاکِ ساعتِ خرابِ ایستگاه
و جانپناهِ سستِ پلهها
و روزنامهها که بوی سردخانه میدهند.
..
که ایستاده یکّه روبروی باد؟
و سوت میکشد سکوت
و دود میکند چراغها
و خُرد میشوند شیشهها
نشانهها که چرخ میخورند
و چهرهها که چرخ میخورند
و دور میشوند و چرخ میخورند
چروک میشوند و چرخ میخورند
و چرخ میخورند و پوک میشوند
چه رقص مضحکی
به روی سیمها و خردهشیشهها
به زنجهمورهی سیاهِ گربهیی سیاه و کور
..
ملافهها سفید بود
و نامها و نامهها
و برف شعله میکشید پشت شیشهها
و بوسهها که میسُرید با نَفَس به روی پوست
و اسب، خسته بود و یادِ اسب خسته بود و خسته بود:
گلولهی خلاص
.
(که ایستاده یکّه روبروی باد؟)
و کودکِ کلانِ کودنی که دستگیره را کشیده بود
قطار ایستاده بود.
.
نقاط اتّصال-
حروفِ روزنامهها که شهرهای خالی از نفوس را مرور میکنند
و چُرت میزنند پشت شیشهها در آفتابِ نیمرنگ و خسخسِ نسیمِ عصر.
.
قطار ایستاده است.
.
سرودهی حسن عالیزاده
از دفتر شعرِ «روزنامهی تبعید»
چاپ نخست: ۱۳۹۷ - انتشارات «رُشدیه»
#حسن_عالیزاده #روزنامه_تبعید #غزاله_علیزاده #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie
به: غزاله
.
تو میروی
قطار ایستاده است.
نه ابرها به باد جابهجا نمیشوند
ملافهها چروک خوردهاند
و آب رفتهاند خوابها
و قد کشیدهاند سایههای سنگ:
کلاهِ چرکمرد و حلقههای موی چربِ روزنامهچی
و حلقههای گفتوگوی و بوی دود
بخار شیشههای عینک و غبارِ سیم تلگراف
و لکّ و پیسِ برف و آفتاب
و تیکتاکِ ساعتِ خرابِ ایستگاه
و جانپناهِ سستِ پلهها
و روزنامهها که بوی سردخانه میدهند.
..
که ایستاده یکّه روبروی باد؟
و سوت میکشد سکوت
و دود میکند چراغها
و خُرد میشوند شیشهها
نشانهها که چرخ میخورند
و چهرهها که چرخ میخورند
و دور میشوند و چرخ میخورند
چروک میشوند و چرخ میخورند
و چرخ میخورند و پوک میشوند
چه رقص مضحکی
به روی سیمها و خردهشیشهها
به زنجهمورهی سیاهِ گربهیی سیاه و کور
..
ملافهها سفید بود
و نامها و نامهها
و برف شعله میکشید پشت شیشهها
و بوسهها که میسُرید با نَفَس به روی پوست
و اسب، خسته بود و یادِ اسب خسته بود و خسته بود:
گلولهی خلاص
.
(که ایستاده یکّه روبروی باد؟)
و کودکِ کلانِ کودنی که دستگیره را کشیده بود
قطار ایستاده بود.
.
نقاط اتّصال-
حروفِ روزنامهها که شهرهای خالی از نفوس را مرور میکنند
و چُرت میزنند پشت شیشهها در آفتابِ نیمرنگ و خسخسِ نسیمِ عصر.
.
قطار ایستاده است.
.
سرودهی حسن عالیزاده
از دفتر شعرِ «روزنامهی تبعید»
چاپ نخست: ۱۳۹۷ - انتشارات «رُشدیه»
#حسن_عالیزاده #روزنامه_تبعید #غزاله_علیزاده #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«من اینجا ایستادهام
با بلوطِ سینهی ماه
و باریکترین ریسمان بر حلقومم
گرهیست سختتر از عشق
.
گفتند چگونهای
نشستم و برخاستم
و از کتفم
سیّارهای زوزه کشید
که منم..»
.
از سرودهی هوشنگ آزادیور، بهیادِ عزیز او در سالروزِ درگذشتاش..
منتشرشده در دفتر شعر «هر قلبی که میتپد عاشق نیست شاید فقط پمپ خون باشد»
چاپ نخست: ۱۳۹۴، انتشارات «رُشدیه»
.
عکس: هوشنگ آزادیور (سمت چپ تصویر)
#هوشنگ_آزادی_ور #هر_قلبی_که_می_تپد_عاشق_نيست_شايد_فقط_پمپ_خون_باشد #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie
با بلوطِ سینهی ماه
و باریکترین ریسمان بر حلقومم
گرهیست سختتر از عشق
.
گفتند چگونهای
نشستم و برخاستم
و از کتفم
سیّارهای زوزه کشید
که منم..»
.
از سرودهی هوشنگ آزادیور، بهیادِ عزیز او در سالروزِ درگذشتاش..
منتشرشده در دفتر شعر «هر قلبی که میتپد عاشق نیست شاید فقط پمپ خون باشد»
چاپ نخست: ۱۳۹۴، انتشارات «رُشدیه»
.
عکس: هوشنگ آزادیور (سمت چپ تصویر)
#هوشنگ_آزادی_ور #هر_قلبی_که_می_تپد_عاشق_نيست_شايد_فقط_پمپ_خون_باشد #شعر #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«رُشدیه» منتشر کرد:
طبقات جنون
سرودهی پرویز اسلامپور
چاپ نخست: تابستان ۱۳۹۹
دفتر هفتم از دفترهای شعر رشدیه
یکمین دفتر از مجموعه اشعارِ منتشرنشدهی پرویز اسلامپور
به کوششِ شبنم آذر
*
از مقدمه:
«پرویز اسلامپور از پایهگذارانِ «شعر دیگر»، تا شصت و نه سالگی، خودش را ادامه داد؛ شاعر بودنِ خودش را و دیگر بودنش را. او به مرگی طبیعی درگذشت، اگرچه هیچ مرگی طبیعی نیست.. زیستِ شاعرانهی او، در خانهی زیرشیروانی کوچکی در میانهی پاریس، میانِ انبوهِ خلوتِ خودخواسته، به دور از های و هوی بیرونیِ شعر با فروتنی پایان یافت؛ آری عزیزم/ همین است جهان/ سرنوشت بیاید و بس کند..
نخستین کتاب از اشعارِ چاپنشدهی پرویز اسلامپور، پیشکش میشود به شعرِ امروز و فردای ایران..»
.
به دلیل شرایط بیماری همهگیر و با ملحوظ داشتن امکان خرید این کتاب برای تمامی مخاطبان، «طبقات جنون» تنها از طریق سایت رسمی انتشارات «رشدیه» به نشانی www.roshdiehpub.ir و یا از طریق تماس با تلفن: ۲۶۳۱۰۰۸۳-۰۲۱ به فروش خواهد رسید.
#پرویز_اسلامپور #شعر #شعر_دیگر #انتشارات_رشدیه #طبقات_جنون
@rochdie
طبقات جنون
سرودهی پرویز اسلامپور
چاپ نخست: تابستان ۱۳۹۹
دفتر هفتم از دفترهای شعر رشدیه
یکمین دفتر از مجموعه اشعارِ منتشرنشدهی پرویز اسلامپور
به کوششِ شبنم آذر
*
از مقدمه:
«پرویز اسلامپور از پایهگذارانِ «شعر دیگر»، تا شصت و نه سالگی، خودش را ادامه داد؛ شاعر بودنِ خودش را و دیگر بودنش را. او به مرگی طبیعی درگذشت، اگرچه هیچ مرگی طبیعی نیست.. زیستِ شاعرانهی او، در خانهی زیرشیروانی کوچکی در میانهی پاریس، میانِ انبوهِ خلوتِ خودخواسته، به دور از های و هوی بیرونیِ شعر با فروتنی پایان یافت؛ آری عزیزم/ همین است جهان/ سرنوشت بیاید و بس کند..
نخستین کتاب از اشعارِ چاپنشدهی پرویز اسلامپور، پیشکش میشود به شعرِ امروز و فردای ایران..»
.
به دلیل شرایط بیماری همهگیر و با ملحوظ داشتن امکان خرید این کتاب برای تمامی مخاطبان، «طبقات جنون» تنها از طریق سایت رسمی انتشارات «رشدیه» به نشانی www.roshdiehpub.ir و یا از طریق تماس با تلفن: ۲۶۳۱۰۰۸۳-۰۲۱ به فروش خواهد رسید.
#پرویز_اسلامپور #شعر #شعر_دیگر #انتشارات_رشدیه #طبقات_جنون
@rochdie
پس از «وصلت در منحنی سوم»، «نمک و حرکت ورید» و کتاب «پرویز اسلامپور» که در دههی چهل در تیراژهایی معدود و کمشمار منتشر شدند، تا به امروز بیش از پنجاه سال است که فضای شعر و ادب معاصر، اثری از اسلامپور را در خود نخوانده است، اگرچه سیمای شاعرانهی او در نتیجهی چنین پوشیدگی از انظار، نه تنها به محاق نرفت که بیشتر، تاثیرات شعر متمایز او در ذهن شعردوستان جاودانه شد و هم شوق و انتظارها برای کشف آثار تازهتری از شاعر...
پرویز اسلامپور، اگرچه کم نوشت و گاه منتشر کرد و بهتدریج شمایلی شد از شاعری عزلتنشین و بیاعتنا به شهرتِ شاعرانهی مرسوم، اما همان معدود کتابهایش از او شاعری ساخت یکتا، پُروسواس، علیه اسلوبها با ادراکی شعلهور و سبک و فهم شاعرانهای به موازاتِ احاطهاش بر زبان فارسی که تنها مختص اشعار اوست، خصلتهایی که ماند تا به انتهای عمر و کار شاعرانهاش..
#پرویز_اسلامپور #شعر_دیگر #انتشارات_رشدیه #طبقات_جنون
https://www.isna.ir/news/99050301629/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF
پرویز اسلامپور، اگرچه کم نوشت و گاه منتشر کرد و بهتدریج شمایلی شد از شاعری عزلتنشین و بیاعتنا به شهرتِ شاعرانهی مرسوم، اما همان معدود کتابهایش از او شاعری ساخت یکتا، پُروسواس، علیه اسلوبها با ادراکی شعلهور و سبک و فهم شاعرانهای به موازاتِ احاطهاش بر زبان فارسی که تنها مختص اشعار اوست، خصلتهایی که ماند تا به انتهای عمر و کار شاعرانهاش..
#پرویز_اسلامپور #شعر_دیگر #انتشارات_رشدیه #طبقات_جنون
https://www.isna.ir/news/99050301629/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D8%B4%D8%AF
ایسنا
شعرهای پرویز اسلامپور منتشر شد
مجموعه شعر «طبقات جنون» شامل شعرهای پرویز اسلامپور منتشر شد.
شعری از پرویز اسلامپور
از دفتر «طبقات جنون»
چاپ نخست: ۱۳۹۹
انتشارات «رُشدیه»
#پرویز_اسلامپور #شعر_دیگر #شعر_حجم #شبنم_آذر #طبقات_جنون #انتشارات_رشدیه
@rochdie
از دفتر «طبقات جنون»
چاپ نخست: ۱۳۹۹
انتشارات «رُشدیه»
#پرویز_اسلامپور #شعر_دیگر #شعر_حجم #شبنم_آذر #طبقات_جنون #انتشارات_رشدیه
@rochdie
برادر عزیزم
امیدوارم تو پاینده باشی و در خدمتگزاری به عالم انسانیت موفق بشوی.
خوشبخت شو و دیگران را خوشبخت کن. رفتم و وقتی در میدان جنگ آخرین نگاه خود را به عالَم و تمام محسناتش میاندازم، آرزوی من این خواهد بود که مدفنِ من در وسط یک جنگل تاریک که ابداً محل عبور و مرور انسان نباشد، واقع شود. آفتاب اشعهی طلاییرنگِ خود را از شکاف شاخهها روی مدفنِ ساده و بیآرایشِ یک جوان حقپرستِ ناکام بیاندازد و وزش نسیم همیشه از روی آن عبور کند.. آه، آرزو دارم! آرزوی من یکی این است و آرزوی دوم آنکه بعد از من تا جان داری برای پیشرفت کلمهی «حق» سعی کن.. سعی داشته باش! جان من! که ضُعفا چشم به راه تو و امثال تواند..
.
از نامهی نیما به لادبُن
نور- ۱۳۰۰ شمسی
#نیما_یوشیج #لادبن_اسفندیاری #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
امیدوارم تو پاینده باشی و در خدمتگزاری به عالم انسانیت موفق بشوی.
خوشبخت شو و دیگران را خوشبخت کن. رفتم و وقتی در میدان جنگ آخرین نگاه خود را به عالَم و تمام محسناتش میاندازم، آرزوی من این خواهد بود که مدفنِ من در وسط یک جنگل تاریک که ابداً محل عبور و مرور انسان نباشد، واقع شود. آفتاب اشعهی طلاییرنگِ خود را از شکاف شاخهها روی مدفنِ ساده و بیآرایشِ یک جوان حقپرستِ ناکام بیاندازد و وزش نسیم همیشه از روی آن عبور کند.. آه، آرزو دارم! آرزوی من یکی این است و آرزوی دوم آنکه بعد از من تا جان داری برای پیشرفت کلمهی «حق» سعی کن.. سعی داشته باش! جان من! که ضُعفا چشم به راه تو و امثال تواند..
.
از نامهی نیما به لادبُن
نور- ۱۳۰۰ شمسی
#نیما_یوشیج #لادبن_اسفندیاری #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«دیروز بعد از ظهر، میرزا محمد پیشِ من آمد. رفیق من، گماشتهی من، شریک من، اهل وطنِ من. در سال ۱۳۰۰ با او به طهران رفتم. با او در باغچه پیش مادرم منزل گرفتم.. میرزا محمد در اینجا زن دارد، بچه دارد، ولی حالیه بیمار است. تاسف میخورم چرا نمیتوانم به او کمک بکنم. دیروز سرگذشتِ این چندسالهی خودمان را به هم گفتیم. حکایت این است که من و او، دو نفر رفیق بودیم. من نویسندهی معروفی شدم و او پس از جنگها و کوهگَردیها و سرگردانیها، تازه میخواهد با ماهی پنج تومان، نوکر خانهها شود.. از من پرسید: اسم من هم در یادداشتهای زندگانیِ تو هست؟..»
۱۳ آبان ۱۳۰۸
.
«دیشب دو مازندرانی در این شهر خوابیدند؛ یکی شاه اعلیحضرت قدَر قدرت که در نهایتِ آرزوهایش بود، یکی من که ابتدای آرزوهای درازِ خودم..»
سهشنبه، ۷ آبان ۱۳۰۸
.
دو بُریده از «سفرنامه رشت»، از دفترهای منثور نیما یوشیج، بهمراقبتِ شراگیم یوشیج
چاپ نخست: ۱۳۹۶، انتشارات رُشدیه
.
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #سفرنامه #انتشارات_رشدیه
@rochdie
۱۳ آبان ۱۳۰۸
.
«دیشب دو مازندرانی در این شهر خوابیدند؛ یکی شاه اعلیحضرت قدَر قدرت که در نهایتِ آرزوهایش بود، یکی من که ابتدای آرزوهای درازِ خودم..»
سهشنبه، ۷ آبان ۱۳۰۸
.
دو بُریده از «سفرنامه رشت»، از دفترهای منثور نیما یوشیج، بهمراقبتِ شراگیم یوشیج
چاپ نخست: ۱۳۹۶، انتشارات رُشدیه
.
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #سفرنامه #انتشارات_رشدیه
@rochdie
بهیادِ نیما در آستانهی زادروزش..
«رُشدیه» بهزودی منتشر خواهد کرد:
یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج
بهمراقبتِ شراگیم یوشیج
با طرح جلدی از: رسام ارژنگی
.
بندی از یادداشتی منتشرنشده از نیما؛
«شعر را باید گذاشت و دید که در خاطرهی مردم چطور نِشست پیدا میکند؛ یعنی به مرورِ زمان چطور در آن قضاوت میکنند. قضاوتِ هیچ رفیقی، قضاوتِ هیچ دستهای نمیتواند قدرت قضاوتِ تدریجیِ مردم را که قضاوتِ زمان است، پیدا کند..»
.
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«رُشدیه» بهزودی منتشر خواهد کرد:
یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج
بهمراقبتِ شراگیم یوشیج
با طرح جلدی از: رسام ارژنگی
.
بندی از یادداشتی منتشرنشده از نیما؛
«شعر را باید گذاشت و دید که در خاطرهی مردم چطور نِشست پیدا میکند؛ یعنی به مرورِ زمان چطور در آن قضاوت میکنند. قضاوتِ هیچ رفیقی، قضاوتِ هیچ دستهای نمیتواند قدرت قضاوتِ تدریجیِ مردم را که قضاوتِ زمان است، پیدا کند..»
.
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
ویرایش تازهای از «یادداشتهای روزانه نیما یوشیج» منتشر میشود - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency
https://www.mehrnews.com/news/5069258/%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%DB%8C%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8%AC-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF
https://www.mehrnews.com/news/5069258/%D9%88%DB%8C%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%DB%8C%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8%AC-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF
خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency
توسط انتشارات رشدیه ویرایش تازهای از «یادداشتهای روزانه نیما یوشیج» منتشر میشود
ویرایش تازهای از «یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج» به مراقبت شراگیم یوشیج توسط انتشارات رشدیه منتشر میشود.
بهیادِ شمیم بهار در زادروزش..
.
«تهران، زعفرانیه، کوچهی شیرکوه. شمارهی طلاییی پلاکِ چارگوشِ لاجوردیاش پیدا و ناپیدا پشت شاخهی پیچکی لرزان از باد. ماهِ آخر پاییز بود..»
.
عکس از: کتابِ «دیروز»، عکسهای حمید شاهرخ از؛ بیژن الهی، شمیم بهار، فیروز ناجی، قاسم هاشمینژاد/ چاپ نخست: ۱۳۹۷، انتشارات «رُشدیه»
متن از؛ مقدمهی حسن عالیزاده بر کتاب
.
#شمیم_بهار #بیژن_الهی #حمید_شاهرخ #فیروز_ناجی #قاسم_هاشمی_نژاد #حسن_عالیزاده #انتشارات_رشدیه
@rochdie
.
«تهران، زعفرانیه، کوچهی شیرکوه. شمارهی طلاییی پلاکِ چارگوشِ لاجوردیاش پیدا و ناپیدا پشت شاخهی پیچکی لرزان از باد. ماهِ آخر پاییز بود..»
.
عکس از: کتابِ «دیروز»، عکسهای حمید شاهرخ از؛ بیژن الهی، شمیم بهار، فیروز ناجی، قاسم هاشمینژاد/ چاپ نخست: ۱۳۹۷، انتشارات «رُشدیه»
متن از؛ مقدمهی حسن عالیزاده بر کتاب
.
#شمیم_بهار #بیژن_الهی #حمید_شاهرخ #فیروز_ناجی #قاسم_هاشمی_نژاد #حسن_عالیزاده #انتشارات_رشدیه
@rochdie
در یادآوریهایی متوالی، قصد داریم برخی از مهمترین غلطهای راهیافته به اشعار نیما را با مقایسهی نُسَخِ مصححانِ پیشین و کتابِ «مجموعه اشعار نیما یوشیج»، بهمراقبتِ شراگیم یوشیج (چاپِ انتشارات «رُشدیه»- ۱۳۹۷) مُرور کنیم.
این تطبیق که در نسخهی اخیر، بههمراهِ اسکنِ دستنویسِ اشعار برای نخستینبار به رویتِ خوانندگان درآمد، پس از گذشتِ بیش از شصت سال از خاموشیِ نیما، شاید برای نخستینبار بتواند به صحیح خواندنِ اشعارِ او و در نتیجه فهمِ سره و دقیقترِ چهرهی ادبی و اجتماعی نیما یاری برساند.
.
نمونهی یک: شعرِ «مُرغ غم»
*مصرع سوم از بند نخستِ این شعر، در تمامِ نسخههای پیشین اینطور مغلوط آمده است: «که سرش میجنبد از بس فکر غم دارد به سر»
که صورتِ صحیحِ آن به قرینهی مصرع سومِ بند چهار: «گه سرش میجنبد از بس فکرِ غم دارد به سر» است.
.
*در آخرین مصرعِ این شعر مهمِ نیما (سرودهشده در سال ۱۳۱۷) که جزءِ نخستین طبعآزماییهای او در طرزِ کار نویناش است، شاهدِ یکی از فاحشترین اغلاطی هستیم که به آثار نیما راه یافته و بهشکلی مقلّدمآبانه در تمام نسخههای سالهای مدید تکرار شده است، در حالیکه در ویرایشِ نادرستاش کلیتِ شعرِ نیما را بهتمامی فاقد معنی میکند. این مصرع تاکنون به غلط چنین خوانده شده است: «من به دست، او بانگ خود، چیزهایی میکنیم»
که صورتِ صحیح آن اینگونه است: «من به دست، او با نُکِ خود، چیزهایی میکَنیم».
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
این تطبیق که در نسخهی اخیر، بههمراهِ اسکنِ دستنویسِ اشعار برای نخستینبار به رویتِ خوانندگان درآمد، پس از گذشتِ بیش از شصت سال از خاموشیِ نیما، شاید برای نخستینبار بتواند به صحیح خواندنِ اشعارِ او و در نتیجه فهمِ سره و دقیقترِ چهرهی ادبی و اجتماعی نیما یاری برساند.
.
نمونهی یک: شعرِ «مُرغ غم»
*مصرع سوم از بند نخستِ این شعر، در تمامِ نسخههای پیشین اینطور مغلوط آمده است: «که سرش میجنبد از بس فکر غم دارد به سر»
که صورتِ صحیحِ آن به قرینهی مصرع سومِ بند چهار: «گه سرش میجنبد از بس فکرِ غم دارد به سر» است.
.
*در آخرین مصرعِ این شعر مهمِ نیما (سرودهشده در سال ۱۳۱۷) که جزءِ نخستین طبعآزماییهای او در طرزِ کار نویناش است، شاهدِ یکی از فاحشترین اغلاطی هستیم که به آثار نیما راه یافته و بهشکلی مقلّدمآبانه در تمام نسخههای سالهای مدید تکرار شده است، در حالیکه در ویرایشِ نادرستاش کلیتِ شعرِ نیما را بهتمامی فاقد معنی میکند. این مصرع تاکنون به غلط چنین خوانده شده است: «من به دست، او بانگ خود، چیزهایی میکنیم»
که صورتِ صحیح آن اینگونه است: «من به دست، او با نُکِ خود، چیزهایی میکَنیم».
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
برای سالروز درگذشت نیما یوشیج در ۱۳ دیماه ۱۳۳۸..
«باز شب است و جنگل خاموش.. در جلوی چادر، کوره با آتشِ ذغال، مشتعل است. مردی که دست به روی قوریِ نیمگرم دارد، انگشتانش در روشنی، قرمزی میزند. مثل مُردهیی خشکش زده و دقیقهها میگذرد. نیما یوشیج است. نیما یوشیج به ییلاق آمده.. در کاسهی سرِ او زیبایی محبوس مانده که دو رخنه برای فوران بیشتر ندارد. چه به او بگویم که کوهی خراب نشود و دریایی به طوفان ننشیند. این است که من خاموشم و فقط میدانم نیما یوشیج به ییلاق آمده است..»
شبِ سهشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۲۶
.
بُریدهای از یادداشتهای نیما یوشیج، بهمراقبت شراگیم یوشیج،
بهزودی در نشر «رُشدیه»..
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«باز شب است و جنگل خاموش.. در جلوی چادر، کوره با آتشِ ذغال، مشتعل است. مردی که دست به روی قوریِ نیمگرم دارد، انگشتانش در روشنی، قرمزی میزند. مثل مُردهیی خشکش زده و دقیقهها میگذرد. نیما یوشیج است. نیما یوشیج به ییلاق آمده.. در کاسهی سرِ او زیبایی محبوس مانده که دو رخنه برای فوران بیشتر ندارد. چه به او بگویم که کوهی خراب نشود و دریایی به طوفان ننشیند. این است که من خاموشم و فقط میدانم نیما یوشیج به ییلاق آمده است..»
شبِ سهشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۲۶
.
بُریدهای از یادداشتهای نیما یوشیج، بهمراقبت شراگیم یوشیج،
بهزودی در نشر «رُشدیه»..
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«رُشدیه» منتشر کرد:
یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج
بهمراقبت شراگیم یوشیج
چاپ اول: زمستان ۱۳۹۹
با طرح جلدی از؛ رسام ارژنگی
و طرحهایی از؛ بهمن محصص، قباد شیوا، اردشیر محصص، مرتضی ممیز، بهرام داوری، نصرت رحمانی...
از مقدمه:
«تا پیش از این دفتر، یادداشتهای روزانهی نیما در دو نوبت نسخهبرداری و چاپ شده است: بار اول بخشهایی از آن در «برگزیدهی آثار نیما یوشیج، نثر» در سال ۱۳۶۹ توسط انتشارات بزرگمهر و بار دوم در کتاب «یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج» در سال ۱۳۸۷ از سوی نشر مروارید.
در نسخهی حاضر، علاوه بر بسیاری یادداشتها مانند فصل «یادداشتهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۹» و «یادداشتهای پراکنده» که برای نخستین مرتبه منتشر میشوند، بخشهای دیگر نیز به دقت و صحّتِ دوباره از روی دستنوشتههای نیما ضبط شدهاند چرا که مطالب بسیاری در نسخههای پیشین از قلم افتاده یا بهدلیلِ مغشوش بودنِ دستخط، نادرست خوانده شدهاند. فروتنانه این داعیه را داریم که اثر حاضر، صحیحترین و کاملترین نسخهی منتشرشده از یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج است..»
www.roshdiehpub.ir
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج
بهمراقبت شراگیم یوشیج
چاپ اول: زمستان ۱۳۹۹
با طرح جلدی از؛ رسام ارژنگی
و طرحهایی از؛ بهمن محصص، قباد شیوا، اردشیر محصص، مرتضی ممیز، بهرام داوری، نصرت رحمانی...
از مقدمه:
«تا پیش از این دفتر، یادداشتهای روزانهی نیما در دو نوبت نسخهبرداری و چاپ شده است: بار اول بخشهایی از آن در «برگزیدهی آثار نیما یوشیج، نثر» در سال ۱۳۶۹ توسط انتشارات بزرگمهر و بار دوم در کتاب «یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج» در سال ۱۳۸۷ از سوی نشر مروارید.
در نسخهی حاضر، علاوه بر بسیاری یادداشتها مانند فصل «یادداشتهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۹» و «یادداشتهای پراکنده» که برای نخستین مرتبه منتشر میشوند، بخشهای دیگر نیز به دقت و صحّتِ دوباره از روی دستنوشتههای نیما ضبط شدهاند چرا که مطالب بسیاری در نسخههای پیشین از قلم افتاده یا بهدلیلِ مغشوش بودنِ دستخط، نادرست خوانده شدهاند. فروتنانه این داعیه را داریم که اثر حاضر، صحیحترین و کاملترین نسخهی منتشرشده از یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج است..»
www.roshdiehpub.ir
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«بالاخره زیرِ عکس من نوشتند: «سرایندهی بزرگِ معاصر»، هرچند که در کلمهی «بزرگ» هم اختلاف بود. یعنی باید بنویسند: کسی که تصنعاً و به تقلید از بچههای دوسالهی اخیر شاید بهتر فهمیده است! فاتحه معالصلواه علی ذوقِ معاصرین و کسانی که خیال کردهاند من با هنرم میخواهم برومند باشم و کسانی که ندیدهاند پیش از هنر، چهچیز در من بوده است.. من اساساً راجع به این حرفها فکر نمیکنم و کسانی که فکر میکنند، من رنج میبرم از فکر کوچکِ این بچههای نورَس که خیال میکنند من سعی کردهام پیشوای ادبیات باشم و اسمِ من، نامزد پیشرویی باشد. من زمانم را بیان کردهام و این بیان، بیانِ زندگیِ من با زبانِ من بوده است، نه بیانِ افتخارات و مُباهات.»
شبِ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۳۴
•
«من جوهر خاصِ زمان زندگیِ خودم با انسانها هستم و هنر من اساساً از آن آب میخورَد. آیندگان خواهند فهمید.»
از: یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج بهمراقبتِ شراگیم یوشیج
چاپ اول: زمستانِ ۱۳۹۹
انتشارات «رُشدیه»
عکس: پرتره نیما اثرِ اردشیر محصص
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
شبِ جمعه ۱۱ اسفند ۱۳۳۴
•
«من جوهر خاصِ زمان زندگیِ خودم با انسانها هستم و هنر من اساساً از آن آب میخورَد. آیندگان خواهند فهمید.»
از: یادداشتهای روزانهی نیما یوشیج بهمراقبتِ شراگیم یوشیج
چاپ اول: زمستانِ ۱۳۹۹
انتشارات «رُشدیه»
عکس: پرتره نیما اثرِ اردشیر محصص
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
بهیادِ نیمای بزرگ در زادروزش؛ بیستویک آبانماه
«..بینظمی هم باید نظم داشته باشد. آزادی در شعر، آزادی از قیودِ بیلزوم و فایدهی قدیم است، در میانِ قیودی که بسیار بسیار هم فایده دارند. این آزادی به این ترتیب، یکجور نقد شعر و برداشت از روی محصولهای فراوانی است برای یک محصولِ بافایدهتر.. سنّتها، نظم و نظامها، دقّتها، تخصصها و تجربههای پدران ما، همهی این میراثِ پُرحجم وجود دارد. چطور باید فایده بُرد؟ ردّ و قبولِ ما از طرف ما که پسران آنهاییم، دلیل و ضرورت میخواهد. آدمِ شایستهای نیست که آدم شایستهای را هجو کند. انسان طبعاً هر چیزی را اینقدر به حرمت میرسانَد که بر وقتی، مرام و دلخواه او بشود. همین معنیِ زندگی کردن است که شعر از آن ناشی میشود.. دنیا تمام نشده، پس شعر هم نمیتواند تمامشده باشد..»
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج
#انتشارات_رشدیه
@rochdie
«..بینظمی هم باید نظم داشته باشد. آزادی در شعر، آزادی از قیودِ بیلزوم و فایدهی قدیم است، در میانِ قیودی که بسیار بسیار هم فایده دارند. این آزادی به این ترتیب، یکجور نقد شعر و برداشت از روی محصولهای فراوانی است برای یک محصولِ بافایدهتر.. سنّتها، نظم و نظامها، دقّتها، تخصصها و تجربههای پدران ما، همهی این میراثِ پُرحجم وجود دارد. چطور باید فایده بُرد؟ ردّ و قبولِ ما از طرف ما که پسران آنهاییم، دلیل و ضرورت میخواهد. آدمِ شایستهای نیست که آدم شایستهای را هجو کند. انسان طبعاً هر چیزی را اینقدر به حرمت میرسانَد که بر وقتی، مرام و دلخواه او بشود. همین معنیِ زندگی کردن است که شعر از آن ناشی میشود.. دنیا تمام نشده، پس شعر هم نمیتواند تمامشده باشد..»
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج
#انتشارات_رشدیه
@rochdie
تکهای از «گذاری به یوش و دیداری از نیما»
منتشرشده در شهریورماهِ ۱۳۳۸
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
منتشرشده در شهریورماهِ ۱۳۳۸
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
یاد جاودانِ نیما در سالروز خاموشیاش؛ سیزدهم دیماهِ ۱۳۳۸
«اسمِ شورافکن یکی گردنده است این اسم
در زمین نه، بر فرازِ آسمان نه، در همهجا
در میان این زمین و آسمان»
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«اسمِ شورافکن یکی گردنده است این اسم
در زمین نه، بر فرازِ آسمان نه، در همهجا
در میان این زمین و آسمان»
#نیما_یوشیج #شراگیم_یوشیج #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«رُشدیه» منتشر کرد:
«آه و دَم»- مجموعهی چهار داستان
نوشتهی کاظم رضا
از سری دفترهای داستان رُشدیه ۴
چاپ نخست: دیماه ۱۴۰۰
با طرح جلدی از: علی گلستانه
.
«شمایل و قالب این مجموعه، به خواست و سلیقهی کاظم رضاست. بههمراهِ داستان «هُما»، «آه و دَم» اثری بود که او برای چاپ و انتشار درنظر گرفت و حتی اصلاحات نهایی را در نسخهی پیشنویس ثبت کرد. از اینرو به هیچوجه در ترتیب و توالی قصّهها دست نبردهایم و نه حتی این اجازه را در مقابل دقّت و ظرافتِ کار و نظر او به خود دادهایم که در جزئیترین ویرایشها همچون اعرابگذاری و سجاوندی، دخل و تصرّفی روا داریم.
طرح جلد، اثری از هنرمند یگانه علی گلستانه است، با این تعریض که به ملاحظاتی ناگزیر، تنها بخشی از اثر او روی جلد این مجموعه آمده است و صورتِ کامل آن را میتوانید در سایت انتشارات «رُشدیه» ملاحظه کنید.
در نهایت آنچه پیش روی شماست، مجموعهقصّههاییست که کاظم رضا پس از «هُما»، در آخرین سالِ حیاتش برای انتشار آماده کرده بود. باقی، اندوه و حسرتیست که کاش حاصل کار را خود نظاره میکرد.»
.
#کاظم_رضا #آه_و_دم #داستان #علی_گلستانه #انتشارات_رشدیه
@rochdie
«آه و دَم»- مجموعهی چهار داستان
نوشتهی کاظم رضا
از سری دفترهای داستان رُشدیه ۴
چاپ نخست: دیماه ۱۴۰۰
با طرح جلدی از: علی گلستانه
.
«شمایل و قالب این مجموعه، به خواست و سلیقهی کاظم رضاست. بههمراهِ داستان «هُما»، «آه و دَم» اثری بود که او برای چاپ و انتشار درنظر گرفت و حتی اصلاحات نهایی را در نسخهی پیشنویس ثبت کرد. از اینرو به هیچوجه در ترتیب و توالی قصّهها دست نبردهایم و نه حتی این اجازه را در مقابل دقّت و ظرافتِ کار و نظر او به خود دادهایم که در جزئیترین ویرایشها همچون اعرابگذاری و سجاوندی، دخل و تصرّفی روا داریم.
طرح جلد، اثری از هنرمند یگانه علی گلستانه است، با این تعریض که به ملاحظاتی ناگزیر، تنها بخشی از اثر او روی جلد این مجموعه آمده است و صورتِ کامل آن را میتوانید در سایت انتشارات «رُشدیه» ملاحظه کنید.
در نهایت آنچه پیش روی شماست، مجموعهقصّههاییست که کاظم رضا پس از «هُما»، در آخرین سالِ حیاتش برای انتشار آماده کرده بود. باقی، اندوه و حسرتیست که کاش حاصل کار را خود نظاره میکرد.»
.
#کاظم_رضا #آه_و_دم #داستان #علی_گلستانه #انتشارات_رشدیه
@rochdie
تجدیدچاپ شد:
هُما
نوشتهی کاظم رضا
از سری دفترهای داستان رُشدیه ۲
چاپ نخست: ۱۳۹۵
چاپ دوم: دیماه ۱۴۰۰
طرح جلد: علی گلستانه
.
خرید کتاب از سایت رُشدیه:
www.roshdiehpub.ir
و کتابفروشیهای سراسر ایران
#کاظم_رضا #هما #داستان_هما #علی_گلستانه #انتشارات_رشدیه #نشر_رشدیه
@rochdie
هُما
نوشتهی کاظم رضا
از سری دفترهای داستان رُشدیه ۲
چاپ نخست: ۱۳۹۵
چاپ دوم: دیماه ۱۴۰۰
طرح جلد: علی گلستانه
.
خرید کتاب از سایت رُشدیه:
www.roshdiehpub.ir
و کتابفروشیهای سراسر ایران
#کاظم_رضا #هما #داستان_هما #علی_گلستانه #انتشارات_رشدیه #نشر_رشدیه
@rochdie