Forwarded from پیمان
یک پیامبر ایرانی بود به اسم مانی. معجزه مانی نقاشی بود، تصاویری میکشید که وضوحش برای مردم باور پذیر نبود و همین باعث میشد بهش ایمان بیارن.
برای احترام به این حقیقت تاریخی وقتی دانشمندان غربی دستگاهی خلق کردن که تصاویر رو با وضوح بالا نمایش میداد، اسمش رو مانیطور گذاشتن.
برای احترام به این حقیقت تاریخی وقتی دانشمندان غربی دستگاهی خلق کردن که تصاویر رو با وضوح بالا نمایش میداد، اسمش رو مانیطور گذاشتن.
Forwarded from پیمان
تاریخ تکنولوژی داستانهای جالبی را به خود دیده است. حتی واژهها و خُرد فرهنگهای تازهای را به دنیا اضافه کرده است. مثلا یکی از این داستانهای جالب ورود سیستمعامل mac به این بازی بوده.
شرکت اپل با معرفی مک رویای بزرگی را در سر میپروراند اما همه چیز طبق آن پیش نرفت. مردم این محصول گران را را در جدال با ویندوز و لینوکس تنها گذاشته بودند. تنها بعد از کشف روزنهای امنیتی بود که گروه بزرگی از هکرها به استقبال مک آمدند. این روزنه به آنها اجازه میداد تا با داشتن سیستمعامل مک، به یک مک دیگر نفوذ کنند و اطلاعاتش را بدزدند.
پس از برملا شدن این اشتباه بزرگ، شرکت اپل عذرخواهی کرد و به سرعت آن باگ امنیتی را برطرف نمود. گرچه این باعث نشد دید مردم به راحتی تغییر کند. حالا در جامعه لطیفههای زیادی برای مک ساخته میشد و یکی از کلیشهها این بود که افرادی که مک دارند اکثرا هکر و دزد هستند.
از این جا بود که به افراد ناپاک و دزد و حیلهگر «مککار» گفتند. بازتاب ویژه این واژهرا میتوان در ترکیب روباه مککار دید.
شرکت اپل با معرفی مک رویای بزرگی را در سر میپروراند اما همه چیز طبق آن پیش نرفت. مردم این محصول گران را را در جدال با ویندوز و لینوکس تنها گذاشته بودند. تنها بعد از کشف روزنهای امنیتی بود که گروه بزرگی از هکرها به استقبال مک آمدند. این روزنه به آنها اجازه میداد تا با داشتن سیستمعامل مک، به یک مک دیگر نفوذ کنند و اطلاعاتش را بدزدند.
پس از برملا شدن این اشتباه بزرگ، شرکت اپل عذرخواهی کرد و به سرعت آن باگ امنیتی را برطرف نمود. گرچه این باعث نشد دید مردم به راحتی تغییر کند. حالا در جامعه لطیفههای زیادی برای مک ساخته میشد و یکی از کلیشهها این بود که افرادی که مک دارند اکثرا هکر و دزد هستند.
از این جا بود که به افراد ناپاک و دزد و حیلهگر «مککار» گفتند. بازتاب ویژه این واژهرا میتوان در ترکیب روباه مککار دید.
لباس واژهای عربیست. در گذشته ایرانیان به لباس جامه میگفتند که امروزه هم گاهی در بین سخنان پیدا میشود، مثلا در "جامه از هم گسستن".
جامهها بر خلاف تصور عموم همیشه از نخ و پارچه نبودند. مثلا سربازان همیشه جامهای آهنین داشتند که به آن زره میگفتند. البته این زرهها همیشه دست سربازان نمیماند. بیشتر زرهها در درازای زمان کهنه و زنگ زده میشدند و دیگر به درد جنگ نمیخوردند، پس اغلب آن را در بازار با نام "پیرآهن" میفروختند. امروزه هم این واژه همچنان باقی مانده، ولی پیراهنها دیگر مانند گذشته از آهن نیستند.
جامهها بر خلاف تصور عموم همیشه از نخ و پارچه نبودند. مثلا سربازان همیشه جامهای آهنین داشتند که به آن زره میگفتند. البته این زرهها همیشه دست سربازان نمیماند. بیشتر زرهها در درازای زمان کهنه و زنگ زده میشدند و دیگر به درد جنگ نمیخوردند، پس اغلب آن را در بازار با نام "پیرآهن" میفروختند. امروزه هم این واژه همچنان باقی مانده، ولی پیراهنها دیگر مانند گذشته از آهن نیستند.
ریشه اصطلاح «یکی بخر، دو تا ببر»:
گاهی آدم در کتب قدما چیزهای جالبی پیدا میکند. داشتم کتاب «فی قاموس الغات و التفاضیل» را از میرشفیعالدین پَهنکلاهی میخواندم. در آن داستانی دیدم که به ادعای پهنکلاهی، ریشه اصطلاح «یکی بخر دو تا ببر» است. البته گرچه ممکن است این اصطلاح از قبل بوده باشد و بعدها این داستان را به آن نسبت داده باشند؛ ولی احتمالاً پهنکلاهی (ادیب قرن ۵) اشتباه نمیگوید. ریشه اصطلاح بر میگردد به یکی از داستانهای ملانصردین که من این جا از عربی به فارسی ترجمه میکنم.
گویند روزی ملانصردین به بالای درختی رفته بود تا شاخهای را ببرد؛ ولی جای آن که ته شاخه بنشیند و سرش را ببرد، سر شاخه بنشسته بود و تهش را میبرید. رهگذری بر وی گذر کرد و نگریست و بدانست زودیست که ملا به پایین بیوفتد. پس فریاد زد: «نبر ملا! چو شاخه بریده شود تو نیز با آن افکنده شوی». ملا توجه نکرد و به بریدن ادامه داد تا ناگهان با همان شاخه بریده شده به پایین افتاد. در آخ و ناله بود که مرد برای کمک به نزدش آمد و گفت «مگر نگفتمت؟». ملانصردین دست غریبه را گرفت و ملتمسانه خواهش کرد «تو پیشگویی، تو میدانستی که من خواهم افتاد، خواهش میکنم بگو من کی از دنیا میروم». مرد دید ملا دیوانه است پس تنها چیزکی گفت که از دستش خلاص شود «باشد، باشد، خر تو بار اول که سِکَندَری خورد {با سر به زمین افتاد} نیمی از عمر تو میرود و بار دوم تمام عمر تو». ملا تشکر کرد و به راهش ادامه داد.
چند روز بعد ملا با خرش به جنگل رفت تا هیزم جمع آوری کند. زمانی که پشت خر سنگین از هیزم شده بود، سمّش به سنگی گیر میکند و سکندی میخورد. ملا هوار میکشد که ای خر نیمی از عمر من را نابود کردی و با دو دست بر سرش میکوبد. تکهای چوب بر میدارد و میافتد به جان خرش و هر چه در توان دارد او را میزند. صدای ناله و عرعر خر جنگل را میگیرد و ناگهان صدای غرشی میآید. ببری از پشت بوتهها سر بر میآورد و دندانهای تیزش را غران نشان ملا میدهد. ملا گریه کنان میگوید که چه کردی با ما خر که به این روز افتادیم و لگدی محکم به پشت خر میزند. در این حین ببر دیگری از سوی دیگر نمایان میشود و دو ببر به ملا و خرش حمله کرده و آنها را میخورند، بدون آن که سکندری دومی در کار باشد.
و از این جا این اصطلاح درست میشود: «یکی به خر، دو تا ببر».
گاهی آدم در کتب قدما چیزهای جالبی پیدا میکند. داشتم کتاب «فی قاموس الغات و التفاضیل» را از میرشفیعالدین پَهنکلاهی میخواندم. در آن داستانی دیدم که به ادعای پهنکلاهی، ریشه اصطلاح «یکی بخر دو تا ببر» است. البته گرچه ممکن است این اصطلاح از قبل بوده باشد و بعدها این داستان را به آن نسبت داده باشند؛ ولی احتمالاً پهنکلاهی (ادیب قرن ۵) اشتباه نمیگوید. ریشه اصطلاح بر میگردد به یکی از داستانهای ملانصردین که من این جا از عربی به فارسی ترجمه میکنم.
گویند روزی ملانصردین به بالای درختی رفته بود تا شاخهای را ببرد؛ ولی جای آن که ته شاخه بنشیند و سرش را ببرد، سر شاخه بنشسته بود و تهش را میبرید. رهگذری بر وی گذر کرد و نگریست و بدانست زودیست که ملا به پایین بیوفتد. پس فریاد زد: «نبر ملا! چو شاخه بریده شود تو نیز با آن افکنده شوی». ملا توجه نکرد و به بریدن ادامه داد تا ناگهان با همان شاخه بریده شده به پایین افتاد. در آخ و ناله بود که مرد برای کمک به نزدش آمد و گفت «مگر نگفتمت؟». ملانصردین دست غریبه را گرفت و ملتمسانه خواهش کرد «تو پیشگویی، تو میدانستی که من خواهم افتاد، خواهش میکنم بگو من کی از دنیا میروم». مرد دید ملا دیوانه است پس تنها چیزکی گفت که از دستش خلاص شود «باشد، باشد، خر تو بار اول که سِکَندَری خورد {با سر به زمین افتاد} نیمی از عمر تو میرود و بار دوم تمام عمر تو». ملا تشکر کرد و به راهش ادامه داد.
چند روز بعد ملا با خرش به جنگل رفت تا هیزم جمع آوری کند. زمانی که پشت خر سنگین از هیزم شده بود، سمّش به سنگی گیر میکند و سکندی میخورد. ملا هوار میکشد که ای خر نیمی از عمر من را نابود کردی و با دو دست بر سرش میکوبد. تکهای چوب بر میدارد و میافتد به جان خرش و هر چه در توان دارد او را میزند. صدای ناله و عرعر خر جنگل را میگیرد و ناگهان صدای غرشی میآید. ببری از پشت بوتهها سر بر میآورد و دندانهای تیزش را غران نشان ملا میدهد. ملا گریه کنان میگوید که چه کردی با ما خر که به این روز افتادیم و لگدی محکم به پشت خر میزند. در این حین ببر دیگری از سوی دیگر نمایان میشود و دو ببر به ملا و خرش حمله کرده و آنها را میخورند، بدون آن که سکندری دومی در کار باشد.
و از این جا این اصطلاح درست میشود: «یکی به خر، دو تا ببر».
یلدا که شده بود به تاثیرات دین مسیحیت بر فارسی میاندیشیدم. گرچه جشن «چله» یا «آذر جشن» جنش باستانی ایران است، اما نام یلدا اخیرا وارد فارسی شده و بهطبع جای واژه چله را گرفته. احتمال زیاد این واژه را مسیحیان خوارزمی به فارسی آورده باشند که این نام را بر جشن میلاد خود نهاده بودند. کهنترین یادکرد نام یلدا را میتوان در کتاب «آثارالباقیه» بیرونی از سده چهارم و پنجم هجری یافت که یلدا یا «میلاد مسیح» را به نقل از مسیحیان خوارزم، از جشنهای مشترک مسیحیان ملکایی، یعقوبی و نسطوری دانسته.
اما تاثیرات این دین بر فرهنگ و زبان ایرانی بسیار بیشتر از اینهاست. به ویژه در زمان جنگهای ایران و رم که بسیاری از ایرانیها به مسیحیت گرویده بودند. کمی بعد از فتح ایران به دست اعراب مسلمان، زبان رومی فراموش میشود و مسیحیان برای آموزش دادن دینشان، واژههای فارسی برای اصول خود میسازند. مثلاً به holy spirit میگویند «روح القدس» یا به Eucharist آیین سپاسگزاری. در این میان آنها برای یکی از مهمترین ارکانشان یعنی Holy water برابر فارسی «آب دینی» را بر میگزینند. این ترکیب در زبان فارسی به خوبی رخنه میکند و احتمالاً در حدود قرن هشت هجری معرب میگردد به صورت «عابدینی». به طور قطع میتوان گفت هر کسی نام خانوادگی عابدینی را یدک میکشد اجدادی مسیحی داشته.
اما تاثیرات این دین بر فرهنگ و زبان ایرانی بسیار بیشتر از اینهاست. به ویژه در زمان جنگهای ایران و رم که بسیاری از ایرانیها به مسیحیت گرویده بودند. کمی بعد از فتح ایران به دست اعراب مسلمان، زبان رومی فراموش میشود و مسیحیان برای آموزش دادن دینشان، واژههای فارسی برای اصول خود میسازند. مثلاً به holy spirit میگویند «روح القدس» یا به Eucharist آیین سپاسگزاری. در این میان آنها برای یکی از مهمترین ارکانشان یعنی Holy water برابر فارسی «آب دینی» را بر میگزینند. این ترکیب در زبان فارسی به خوبی رخنه میکند و احتمالاً در حدود قرن هشت هجری معرب میگردد به صورت «عابدینی». به طور قطع میتوان گفت هر کسی نام خانوادگی عابدینی را یدک میکشد اجدادی مسیحی داشته.
امروزه تقریباً در هر زبانی، زمان تایید ضمنی سخنی میگویند «ممم». در زبانشناسی این آواها را ناروایی گفتار (Speech disfluency) مینامند. اما آیا میدانید همین اصوات ظاهراً بیمعنی نیز ریشههای تاریخی زبانی دارند؟ شاید باورتان نشود، اما ریشه «ممم» برمیگردد به کشتهشدن هزاران انسان و نابودی یک تمدن بزرگ آفریقایی.
جنگهای پونی میان امپراتوری رم و امپراتوری کارتاژ سالها به درازا انجامید. سالهای زیادی از آغاز جنگ گذشته بود؛ گرچه جنگ اول و دوم کارتاژ آنها را ضعیف کرده بود، اما به نابودی نکشانده بود. در این هنگام، رقابتها در انتخابات سنای روم بالا گرفته بود. دو کاندید اصلی مارکوس پورکیوس کاتو و دیگری پابلیوس ناسیکا بودند. مارکوس کاتو آنچنان طرفدار نابود کارتاژ بود که تمامی سخنرانیهای خود را (فارغ از محتوا) با عبارت «و البته من عقیده دارم کارتاژ باید نابود شود» تمام میکرد. این سخن به یک شعار سیاسی تمام عیار در رم بلد گشته بود. از سوی دیگر، پابلیوس ناسکیا سخنان خود را با «و البته من عقیده دارم به کارتاژ باید رحم کرد» تمام میکرد.
پس از پیروزی کاتو در انتخابات پارلمان، شیپیو آفریکانوس ژنرال رومی نزد او مییاد و میپرسد «قربان، آیا همین امروز به کارتاژ حمله کنیم؟»؛ کاتو تنها پاسخ میدهد «ممم» یا به رومی «MMM». ژنرال سیپیو هم بلافاصله 3000 جوخه را به کارتاژ میفرستد و آنان را شکست میدهد. به زودی همه مردم کارتاژ یا کشته میشوند یا به بردگی فروخته میشوند.
از آن به بعد در بین مردم روم، یکی از ابزارهای نشان دادن موافقت گفتن «ممم» بود. اما با گذشت زمان و فراموش شدن دستگاه عددی رومی، جنبه عددی آن فراموش شد.
جنگهای پونی میان امپراتوری رم و امپراتوری کارتاژ سالها به درازا انجامید. سالهای زیادی از آغاز جنگ گذشته بود؛ گرچه جنگ اول و دوم کارتاژ آنها را ضعیف کرده بود، اما به نابودی نکشانده بود. در این هنگام، رقابتها در انتخابات سنای روم بالا گرفته بود. دو کاندید اصلی مارکوس پورکیوس کاتو و دیگری پابلیوس ناسیکا بودند. مارکوس کاتو آنچنان طرفدار نابود کارتاژ بود که تمامی سخنرانیهای خود را (فارغ از محتوا) با عبارت «و البته من عقیده دارم کارتاژ باید نابود شود» تمام میکرد. این سخن به یک شعار سیاسی تمام عیار در رم بلد گشته بود. از سوی دیگر، پابلیوس ناسکیا سخنان خود را با «و البته من عقیده دارم به کارتاژ باید رحم کرد» تمام میکرد.
پس از پیروزی کاتو در انتخابات پارلمان، شیپیو آفریکانوس ژنرال رومی نزد او مییاد و میپرسد «قربان، آیا همین امروز به کارتاژ حمله کنیم؟»؛ کاتو تنها پاسخ میدهد «ممم» یا به رومی «MMM». ژنرال سیپیو هم بلافاصله 3000 جوخه را به کارتاژ میفرستد و آنان را شکست میدهد. به زودی همه مردم کارتاژ یا کشته میشوند یا به بردگی فروخته میشوند.
از آن به بعد در بین مردم روم، یکی از ابزارهای نشان دادن موافقت گفتن «ممم» بود. اما با گذشت زمان و فراموش شدن دستگاه عددی رومی، جنبه عددی آن فراموش شد.
از شریعتیراد چیزهای بسیاری آموختهام. دلم نیامد در این کانال معرفیاش نکنم.
البته من این مطلب را اولین بار نه از ایشان، بلکه در کتاب «سقوط دیوانیان» تورج صحرایی خوانده بودم. او در این کتاب به شکست دیوها در جنگ مازندران، خراب شدن دیوارهایشان و نابودی امپراتوری «دیوانیان» میپردازد. جنگی که به کلی دیوها را از ایران میراند.
امروزه هیچ نشانیای از آنان در این خاک نیست؛ البته گمانهزنیهایی بر سر فامیلی «کدیور» شدهاست.
اما شهرت این کتاب برای فرضیهای است که او در فصل آخر آن نوشته. فرضیهای که به یکی از بزرگترین پرسشهای تاریخی و باستانشناسی جهان پاسخ میدهد؛ این که دیوها پس از آن جنگ کجا رفتند؟
صحرایی با اشاره به شواهدی نشان میدهد که آنان از راه خلیج عمان فرار کرده به جزیرهای کوچک و ناشناخته در اقیانوس هند پناه میبرند و نام آن کشور جدید را میگذارند «مالدیو». یعنی جایی که مال دیوهاست.
البته من این مطلب را اولین بار نه از ایشان، بلکه در کتاب «سقوط دیوانیان» تورج صحرایی خوانده بودم. او در این کتاب به شکست دیوها در جنگ مازندران، خراب شدن دیوارهایشان و نابودی امپراتوری «دیوانیان» میپردازد. جنگی که به کلی دیوها را از ایران میراند.
امروزه هیچ نشانیای از آنان در این خاک نیست؛ البته گمانهزنیهایی بر سر فامیلی «کدیور» شدهاست.
اما شهرت این کتاب برای فرضیهای است که او در فصل آخر آن نوشته. فرضیهای که به یکی از بزرگترین پرسشهای تاریخی و باستانشناسی جهان پاسخ میدهد؛ این که دیوها پس از آن جنگ کجا رفتند؟
صحرایی با اشاره به شواهدی نشان میدهد که آنان از راه خلیج عمان فرار کرده به جزیرهای کوچک و ناشناخته در اقیانوس هند پناه میبرند و نام آن کشور جدید را میگذارند «مالدیو». یعنی جایی که مال دیوهاست.
#جدی
من وقتی این کانال رو زده بودم، جز چندتا از دوستای صمیمیم کسی توش نبود. امروز اما با فوروارد و چیزهای دیگه، افرادی به این کانال اومدن که شاید با ماهیت پستها آشنا نباشن.
دوستان، همه پستهای این کانال طنز و هجو هست. من در مدتی کوتاه، به چهار نفر برخوردم که مطالب این کانال رو جدی گرفته بودن و حتی برای دوستاشون فرستاده بودن. هیچ ریشهیابیای تو این کانال نیست مگر این که طنز باشه.
این کانال در حقیقت هجوی بر ریشهشناسی عامیانه هست.
من پوزش میخوام ازتون اگه سوءتفاهمی پیش اومده. فکر میکردم طنز بودن ریشهها بدیهی باشه ولی انگار در اشتباه بودم. 🙏🏻
این مطلب رو پین میکنم. امیدوارم کسایی که مییان ببیننش.
من وقتی این کانال رو زده بودم، جز چندتا از دوستای صمیمیم کسی توش نبود. امروز اما با فوروارد و چیزهای دیگه، افرادی به این کانال اومدن که شاید با ماهیت پستها آشنا نباشن.
دوستان، همه پستهای این کانال طنز و هجو هست. من در مدتی کوتاه، به چهار نفر برخوردم که مطالب این کانال رو جدی گرفته بودن و حتی برای دوستاشون فرستاده بودن. هیچ ریشهیابیای تو این کانال نیست مگر این که طنز باشه.
این کانال در حقیقت هجوی بر ریشهشناسی عامیانه هست.
من پوزش میخوام ازتون اگه سوءتفاهمی پیش اومده. فکر میکردم طنز بودن ریشهها بدیهی باشه ولی انگار در اشتباه بودم. 🙏🏻
این مطلب رو پین میکنم. امیدوارم کسایی که مییان ببیننش.
Wikipedia
ریشهشناسی عامیانه
ریشهشناسیِ عامیانه (به آلمانی: Volksetymologie)، (به انگلیسی: Pseudo-etymology, Folk etymology) زیرمجموعهای از دانش ریشهشناسی است. دانش ریشهشناسی نیز، به نوبهٔ خود، شاخهای از زبانشناسی است که در آن، شکلِ اولیهٔ واژهها و تغییر و تحول تاریخیِ آنها موردِ…
بررسی تاریخ از سختترین کارهای دنیاست. بسیاری از غیرمتخصصها در خوانش تاریخ دچار اشتباه میشوند؛ چون زبان پویا بوده و همیشه در حال تغییر است. حتی گاهی واژهای امروزی در گذشته معنایی دیگر داشتند. مثلاً در گذشته معنای واژه «کثیف» فشرده بوده، یا معنای «آچار» ترشیجات سرکهای، یا شاید «غریب» را در معنای فقیر استفاده کردهباشند. پیچیدگیها تا جاییست که گاهی حتی استادان دانشگاهی مانند من را به خطا میاندازد.
این روزها دارم برای بررسی تاریخچه خط فارسی کارهای میرزا فتحعلی آخوندزاده را مطالعه میکنم؛ کسی که خط نوینی برای فارسی ساخته بود و قصد داشت خط عربی را عوض کند. در نوشتههایش متوجه شدم زمانی که در روسیه به سر میبرد مدام از زنبورها مینالید و میگفت که در کارهایش اختلال ایجاد کردهاند. مثلاً در نامهای به میرزا ملکم خان نوشته است: «در این اقلیم زنبوران نمیگذارند تنصیف کنم. هر روز در خانهام ظاهر هستند. کاش به یَنکی دنیا (آمریکا) ارتحال کرده بودم».
با کمال شگفتی فهمیدم آخوندزاده کار بر روی خط جدید را برای آزار زنبورها رها کرده. با شوق میخواستم مقالهای با عنوان «تاثیرات زنبور بر خط فارسی» بنویسم پس به دوستم شروین موکلی نامهای نوشتم و نظرش را پرسیدم. پاسخ داد: «منظورش روسهان. در قدیم بعضی به روسها زنبور میگفتن. به بوری زنانشان اشاره داشت».
این روزها دارم برای بررسی تاریخچه خط فارسی کارهای میرزا فتحعلی آخوندزاده را مطالعه میکنم؛ کسی که خط نوینی برای فارسی ساخته بود و قصد داشت خط عربی را عوض کند. در نوشتههایش متوجه شدم زمانی که در روسیه به سر میبرد مدام از زنبورها مینالید و میگفت که در کارهایش اختلال ایجاد کردهاند. مثلاً در نامهای به میرزا ملکم خان نوشته است: «در این اقلیم زنبوران نمیگذارند تنصیف کنم. هر روز در خانهام ظاهر هستند. کاش به یَنکی دنیا (آمریکا) ارتحال کرده بودم».
با کمال شگفتی فهمیدم آخوندزاده کار بر روی خط جدید را برای آزار زنبورها رها کرده. با شوق میخواستم مقالهای با عنوان «تاثیرات زنبور بر خط فارسی» بنویسم پس به دوستم شروین موکلی نامهای نوشتم و نظرش را پرسیدم. پاسخ داد: «منظورش روسهان. در قدیم بعضی به روسها زنبور میگفتن. به بوری زنانشان اشاره داشت».
گذشتگان خرافاتی بس جانسوز داشتند که امروزه تنها واژهای از آن جانکاستنها باقی مانده. مثلاً «سوگند خوردن» همیشه به این سادگی نبود. سوگند در اصل به معنای گوگردمند یا دارای گوگرد یا همان سَم است؛ چیزی که در ایران باستان برای تشخیص راستگویی فردی به آن میخوراندند. اگر فرد سَم خورده زنده میماند راستگو بوده و گر جان از کف میداد اثباتی بر دروغکاریاش بود. اصطلاح سوگند خوردن از همین جا آمده است.
از دیگر واژههایی که معنایش تعدیل یافته وسیلهای است که با آن سوگند را میساختند. چون خوراندن گوگرد به صورت جامد کار سادهای نبود، آنان برای درست کردن سَم نخست آن را در وسیلهای میجوشاندند تا در آب حل شود، سپس متهم مایع حاصل را مینوشید.
بعدها آن وسیله نه تنها برای جوشاندن سوگند، بلکه برای جوشاندن هر چیز استفاده شد. در مرور زمان و با فراموش شدن خرافات دیگر برای سَم درست استفاده نشد ولی نامش همچنان مانند گذشته «سَمآور» یا سماور باقی ماند.
از دیگر واژههایی که معنایش تعدیل یافته وسیلهای است که با آن سوگند را میساختند. چون خوراندن گوگرد به صورت جامد کار سادهای نبود، آنان برای درست کردن سَم نخست آن را در وسیلهای میجوشاندند تا در آب حل شود، سپس متهم مایع حاصل را مینوشید.
بعدها آن وسیله نه تنها برای جوشاندن سوگند، بلکه برای جوشاندن هر چیز استفاده شد. در مرور زمان و با فراموش شدن خرافات دیگر برای سَم درست استفاده نشد ولی نامش همچنان مانند گذشته «سَمآور» یا سماور باقی ماند.