رضا داوري اردكاني
1.11K subscribers
281 photos
3 videos
4 files
25 links
رئیس فرهنگستان علوم
Download Telegram
پنجمین دوره اعطای جایزه رضا داوری اردکانی در مردادماه برگزار می شود
نخستین جلسه‌ هیات داوران جایزه‌ دکتر رضا داوری‌اردکانی با حضور رضا داوری‌اردکانی، سیدضیاء شهابی، شهرام پازوکی، سیدحمید طالب‌زاده، علی‌اصغر مصلح و علی‌اصغر محمدخانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

در این جلسه بررسی اولیه درباره ۲۷ پایان‌نامه دوره دکترای فلسفه که در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ دفاع شده‌اند، آغاز شد.

این رساله‌ها از دانشگاه‌های تهران، شهید بهشتی، علامه طباطبایی، اصفهان، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات بوده و موضوعات رساله‌ها درباره فلسفه افلاطون، لویناس، هایدگر، گادامر، لایب‌نیتس، اسپیواک، کی‌یر کگور، ابن‌عربی، ملاصدرا، ابن سینا، سهروردی و … در حوزه‌های فلسفه غرب، فلسفه تطبیقی، فلسفه‌ علم، فلسفه‌ سینما و… نوشته شده‌اند.

جایزه دکتر داوری‌اردکانی به منظور تقدیر از دانشجویان دکتری رشته فلسفه، با مشاوره و هم‌فکری و حمایت مادی و معنوی وی هر ساله برگزار می‌شود.

مراسم اهدای پنجمین دوره این جایزه در مرداد ماه سال جاری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار خواهد شد و رساله‌های برگزیده و تشویقی معرفی می‌شوند. به برگزیدگان لوح تقدیر و جایزه نقدی اهدا و رساله برگزیده به همت انتشارات هرمس منتشر می‌شود.
چه کسی ایدئولوگ انقلاب 1357 بود؟
سروش یا داوری؟
✏️سروش یا داوری؟ بخش اول
یادداشت حامد زارع در صفحه گفتمان روزنامه سازندگی

🔖بیست سال پیش اکبر گنجی برای خشنودی عبدالکریم سروش و تقرب بیشتر به آستان استاد، در مقاله‌ای بی‌سر ‌و ته، رضا داوری اردکانی را معلم خشونت نامید. گنجی در آن سال‌ها که سال‌های اصلاح بود نیازی نمی‌دید برای مدعای خود دلیلی بیاورد و بی آنکه حداقل نگاهی به سیاهه آثار داوری اردکانی بیندازد، این حکم سیاسی را درباره فیلسوف معاصر صادر کرده بود. امروز آقای رضا خجسته رحیمی در مقاله‌ای که نمی‌توان آن را همانند مقاله دو دهه پیش گنجی بی سر و ته و بدون ارجاع به متن آثار داوری نامید، همان سخنان گنجی را با بیانی ظاهرا غیرایدئولوژیک و کلماتی شکیل‌تر و جملاتی مبین‌تر بیان کرده است. اگر از این نکته درگذریم که مقاله این روزنامه‌نگار نیز همانند مقاله گنجی مندرج در تحت سروشیسم و لاجرم طبقه‌بندی شده در پیکار روشنفکری دینی با خرد فلسفی معاصر است، اما از این نکته نمی‌توان درگذشت که اگر چند سال زمان لازم بود تا سست‌بنیادی سخنان گنجی روشن شود، بی‌بنیادی سخنان سردبیر مجله اندیشه پویا در مقاله «فیلسوف حکومت استثنائی اسلامی» از هم‌اکنون روشن است و او در نگارش این مقاله ظاهرا علمی، تنها به تکرار طنینی مرده در تاریخ اندیشه معاصر ایران اکتفا کرده است.

🔖به نظر می‌رسدکه مقاله مذکور بیش از هر چیز یک تحریف سترگ باشد، تحریف نه از این بابت که در نوشتار و گفتار داوری اردکانی که در مقاله استفاده شده، تغییری داده شده باشد، که ابتنا بر خطوط نوشته شده فیلسوفان و جدا کردن جملات آنان از بستر یکپارچه ذهنیت آنان، کار پیچیده‌ای نیست و هر روزنامه‌نویسی را یارای آن است که با جمع‌آوری سخنان و تکه تکه کردن آنان از بستر زمانی خود، حکم به اشتباه و انکسار اندیشه امروز هر چیزی یا هر کسی دهد. اما منظور از تحریف، وارونه‌سازی یک واقعیت است که نه تنها منطبق بر مواد و مصالح تاریخ اندیشه معاصر ایران نیست، بلکه تلاشی غرض‌ورزانه برای تغییر دادن جایگاه سروش و داوری در چهل سال اخیر است.

🔖نویسنده با مفروض گرفتن قرائت روشنفکری دینی به عنوان تفسیر دموکراتیک از جمهوری اسلامی و قرار دادن داوری در جایگاه مفسر غیردموکراتیک و معلم خشنونت در جمهوری اسلامی، در یک تقریر خلاف واقع و البته فوق‌العاده اغراق شده، داوری اردکانی را «ایدئولوگ انقلاب اسلامی» و عجیب‌تر از آن «مفتی مذهبی» می‌نامد. این نامگذاری‌ها که در بهترین حالت فرار رو به جلو برای نادیده گرفتن نقش عبدالکریم سروش به عنوان معلم جمهوری اسلامی در زمینه اعمال اراده سیاسی معطوف به انقلاب فرهنگی در گستره آموزش عالی به شمار می‌رود چنان غیرواقعی به نظر می‌رسد که نویسنده مقاله یا آگاهی نداشته و یا عامدا تغافل ورزیده و مهمترین کتاب داوری اردکانی را از دسترس بررسی مصون نگهداشته است! کتابی که در آن داوری اردکانی حساب خود را از همه تجددستیزان جدا می‌کند و به همین دلیل به کار نویسنده مقاله نمی‌آید.
📝@rezadavariardakani
✏️سروش یا داوری؟ بخش دوم

🔖واقعیت این است که روشنفکران ایرانی با برجسته کردن تجددستیزی، تقدیر عجیبی را برای تاریخ اندیشه ایران رقم زدند. از مورد نراقی گرفته که تمدن غرب را ذاتاً ستمگر می‌دانست تا مورد شایگان که بر آن بود سیر تفکر غربی در جهت بطلان تدریجی جمله معتقداتی بوده است که میراث معنوی تمدن‌های آسیایی را تشکیل می‌دهد همه از همین سنخ است. به این دو می‌توان و باید شریعتی را نیز افزود که علاوه بر عدم پذیرش اندیشه تجدد، نتایج نظری و علملی آن را نیز نمی‌پذیرد و معتقد است که اگر به حقوق بشر قائل باشیم... به رکود و حتی قهقرا و انحراف می‌افتیم.

🔖رضا داوری اردکانی در حالی از سوی روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب به دارا بودن مقام ایدئولوگ انقلاب اسلامی متهم می‌شود، که خودش نخستین منتقد ایدئولوژی و نقشی است که ایدئولوگ بر دوش دارد. داوری در یک سخنرانی می‌گوید: «شریعتی جوانان را به دین و نفوذ و قدرت آن متوجه کرد و بسیاری از جوانان، آینده را در تحقق طرح‌های او دیدند. اما ایدئولوژی برخلاف فلسفه این عیب را دارد که ایدئولوگ‌ها به جای پیروان فکر می‌کنند و اینها دیگر نیازی نمی‌بینند که فکر کنند و حتی دیگران را هم از فکر کردن منع می‌کنند.» اگر روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب این فقرات داوری اردکانی را دیده بود، با احتیاط بیشتری در مورد فیلسوفی سخن می‌گفت که شصت سال از عمر خود را وقف تفکر به وضع ایران و ایستادگی در برابر تجددستیزان و وطن‌فروشان کرده است.

🔖باید بی‌باکانه گفت که سرفصل فهرست تجددستیزان متعلق به جلال آل‌احمد است که صاحب بیشترین سهم در تزریق سوء‌ظن نسبت به تجدد در ایران معاصر است. آل‌احمدی که به گفته رضا داوری اردکانی «می‌خواست که روشنفکران به خدمت حکومت درنیایند و در مقابل آن بایستند، ولی هرگز این پرسش برایش مطرح نشد که روشنفکران ما تا کجا می‌توانند در مخالفت پیش بروند و مخالفت‌شان با چیست؟» همه این روشنفکران با شیطنت و یا بی‌اطلاعی تقصیرها و عقب‌ماندگی‌های ایران را بر گردن غربی‌ها می‌انداختند و با تذکر گذشته‌ای درخشان، بلوغ کنونی غرب را مرهون گذشته درخشان ایران به عنوان کانون یکی از تمدن‌های شرقی ارزیابی می‌کردند. آنان سعی می‌کردند غرب را عامل توقف تاریخی شرق معرفی کنند.

🔖غافل از اینکه به اذعان داوری اردکانی در کتاب وضع کنونی تفکر در ایران، «ممکن است بگویند هر چه فساد است از غرب آمده و چیرگی غرب ما را از آنچه باید بشویم و باشیم دور کرده است... ما افتاده بودیم و غرب هم بنا به طبیعت خود اقوام دیگر را افتاده می‌خواست و نیامده بود تا از افتادگان دستگیری کند... آنچه می‌پندارند و می‌پنداریم که غرب از ما و اقوام دیگر گرفته است مشتی خیالات است.» این نکته‌ای است که چهار دهه پیش داوری اردکانی متوجه آن شد و بقیه روشنفکران خود را در مسابقه تجددستیزی به نشنیدن و ندیدن زدند و بنیان‌های تحولات معطوف به انقلاب 1357 را فراهم آوردند.
📝@rezadavariardakani
✏️سروش یا داوری؟ بخش سوم

🔖نویسنده مقاله «فیلسوف حکومت استثنائی اسلامی» از کتاب‌های «شاعران در زمانه عسرت»، «مبانی نظری تمدن غربی» و «عصر اوتوپی» به عنوان کتاب‌هایی نام می‌برد که داوری اردکانی پیش از انقلاب 1357 نوشته است. در بین از روی ناآگاهی و یا غفلت کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» را که مهمترین کتاب فیلسوف ما پیش از انقلاب 1357 و حتی پس از آن است مورد بی‌اعتنایی قرار می‌دهد. کتاب پیش‌گفته اگر تنها اثر مکتوب داوری اردکانی بود برای ثبت نامش در تاریخ اندیشه ایران کفایت می‌نمود. چه اینکه می‌توان به این گفته خطر کرد و گفت که بقیه آثار داوری اردکانی در چهل سال گذشته، توضیح فقرات همین کتاب است. داوری در کتاب «وضع کنونی تفکر در ایران» تجددستیزی به مثابه مذهب مختار فردید، آل‌احمد، شریعتی، شایگان و نراقی را مورد چون و چرا قرار می‌دهد و حتی نکته‌ای را مورد نقد قرار می‌دهد که آینده روشنفکری دینی مبتنی بر آن سامان می‌یابد. چه اینکه خیال خام برخورد گزینشی و دلبخواهانه با تمدن غربی همواره مورد نظر روشنفکران دینی و غیردینی در ایران قرار داشته است.

🔖به عنوان مثال احسان نراقی در کتاب غربت غربی می‌نویسد: «جان کلام اینجا است که جوامع و ملل شرقی در این رهگذر و کشاکش باید به روش اتخاذ تمدن و تجربه‌ی علمی غرب آشنایی جدیدی پیدا کنند تا بتوانند با اختیار و تدبیر آنچه را مفید و ضرور تشخیص می‌دهند برگزینند و بدون اینکه یکسره محکوم و منکوب آن گردند، صاحب علوم و فنون جدید شوند و هستی معنوی و پایگاه های روحی و فرهنگی خود را بر سر آن از دست ندهند.» اینکه چگونه می‌توان در تقدیر تاریخی دستکاری کرد و هر آنچه خواست از توشه‌ی آن برداشت، نکته‌ای است که روشنفکری معاصر ایران همواره از پاسخ به آن عاجز بوده و با لجاجت و سرسختی، به تحریر فیلسوف ما از این مسئله نیز بی‌اعتنا بوده است.

🔖رضا داوری اردکانی در کتاب وضع کنونی تفکر در ایران اذعان می‌کند «اینکه چه اجزایی از تمدن غرب را باید گرفت و کدام‌ها را باید ترک کرد، هیچ اساس درست ندارد.» منتها احسان نراقی در گزینش‌گری از تمدن غربی همان راهی می‌رود که بیست سال بعد عبدالکریم سروش نیز آن را تکرار می‌کند و خواهان اخذ خوبی‌های غرب و دفع بدی‌های آن می‌شود. با این تفاوت که گرایشی که نراقی آن را نمایندگی می‌کرد، نیم‌نگاهی به سنت داشت؛ اما گرایشی که سروش نماینده‌ی آن بود بی‌توجه به سنت بود. جالب آن است که داوری در گذشته خویش پاسخ آینده سروش را می‌دهد و با مطمح‌نظر داشتن سیر قهقهرایی روشنفکری در ایران، تمنای محال سروش در پیوند زدن لیبرالیسم و دین به عنوان فربه‌ترین عمل جراحی گزینش‌گرانه در چهار دهه اخیر را به نوعی پیش‌بینی و آن را نقد می‌کند.
📝@rezadavariardakani
✏️سروش یا داوری؟ بخش چهارم

🔖پرمبرهن است که اگر داوری در دهه شصت با لیبرالیسم موافقتی نداشته است، همواره کاری به درستی و نادرستی آن نیز نداشته است، او همواره بر آن بوده است که لیبرال دموکراسی با دخالت دین در حکومت نمی‌تواند موافق باشد. سوال داوری از سروش این بود که چگونه دین می‌تواند از لیبرالیسم مدد جوید تا در استقرارش در حاکمیت یک چارچوب سیاسی مشارکت کند. البته که در مقام عمل بسیار زود روشن شد که دین و لیبرالیسم دو امر جداگانه‌ای هستند و جمهوری اسلامی نیز بی‌آنکه سروش را منکوب کند، به راهی که امروز می‌بینم رفت. راهی که سروش در برابر آن ایستادگی سیاسی کرد و جنجال‌آفرین شد و داوری در برابر آن ایستادگی فکری کرد و مسئله‌آفرین شد. مسئله‌ای که مشهورترین نمود آن در نامه کوتاه داوری به دبیرخانه علم دینی مبنی بر محال بودن تمنای تولید این سنخ از علوم متبلور شد و سبب‌ساز مباحث زیادی شد.

🔖برعکس چیزی که نویسنده مقاله تصور می‌کند از اوایل انقلاب تاکنون در موارد بسیاری این تذکر را داده است که تحول در علم دستوری نیست و اگر باید در علم تحولی به وجود آید این تحول در حوزه دانش و در میان دانشمندان نضج پیدا می‌کند. او در دهه شصت و هفتاد این تذکر را به سروش و شرکایش می‌داد و در دهه هشتاد و نود نیز این تذکر را خطاب به اصول‌گرایان و محافظه‌کاران مطرح می‌کرد تا ضمن تاکید بر موقعیت خطیر خود در ایران معاصر، معنای تاخت و تاز همزمان رادیکال‌های اصلاح‌طلب و بنیادگرایان محافظه‌کار را برای اهل علم و معرفت روشن کرده باشد. اما نویسنده مقاله با تکه تکه کردن جملات داوری اردکانی همه مساعی خود را به کار می‌بندد تا از چهره‌ای که کارنامه‌اش نشان داده که ضدتناقض بوده و همواره درباره تناقض‌ها در روشنفکری دینی و مارکسیسم و جهموری اسلامی و ... تذکر داده است، تصویری وارونه و متناقض ارائه دهد.

🔖این در حالی است که تمام دستاورد نویسنده در بازنشر جملاتی از داوری که در ابتدای انقلاب اسلامی گفته ، به مقتضای زمان و فضای انقلاب بوده است و همین ادبیات چه بسا متدینانه‌تر را از سوی سروش نیز در شاهدیم. با این تفاوت که سروش تنها اهل نظر نبود، بلکه اهل عمل نیز بود و با عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی، ضربه‌ای کاری بر پیکر دانشگاه وارد آورد. البته با تحلیل روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب، داوری اردکانی به عنوان ایده‌پرداز انقلاب فرهنگی، راهبر سروش در حمله به دانشگاه شده است! اما واقعیت است که عبدالکریم سروش خود یکی از استوانه‌های اصلی تبیین و نگرش جدید به عالم و آدم پس از انقلاب اسلامی در سال 1357 و بسط تبعات آن بود. اما سروش چگونه در این جایگاه ایدئولوژیک قرار گرفت؟
📝@rezadavariardakani
✏️سروش یا داوری؟ بخش پنجم

🔖سروش با نوشتن کتاب «نهاد ناآرام جهان» چراغ سبز نخست خود را به ارباب قدرت نشان می‌دهد. او در این کتاب از عدم فراگیر شدن نظریه حرکت جوهری ملاصدرا شکوه می‌کند و آن را همسنگ نظریه جاذبه عمومی نیوتن و همچنین نظریه نسبیت عام انشتین ارزیابی می‌کند. این کتاب علیرغم اینکه به چشم مطهری خوش می‌نشیند، به مذاق رهبر انقلاب اسلامی هم خوش می‌آید و امام خمینی به عنوان فقیهی که سخت وابسته آراء و نظرات ملاصدرا است، رساله صدرایی سروش را تحسین و خود سروش را مورد تفقد خویش قرار می‌دهد. سروش در توجه به ملاصدرا، توتالیترترین و خطرآفرین‌ترین بخش اندیشه او را مطمح‌نظر قرار می‌دهد. بخشی که با توصیه به یک ناب‌گرایی، در پی یک گزینش‌گری مبسوط و کشف یک کیمیا برای حل تناقضات دینی و دنیوی است. با این چشم‌انداز می‌توان از مکتب فکری متعالیه، رویداد سیاسی انقلاب اسلامی و حرکت روشنفکری اصلاح‌طلبان دینی نظیر سروش به عنوان سه ضلع مثلثی یاد کرد بی‌وقفه با کنار گذاشتن اصول عقلی تامل در سرشت امور، راه را برای ترکیبات و ابداعات خودسرانه کوبیده و آینده نامعلومی را برای ایران رقم زده‌اند.

🔖اما ملاصدرا برای سروش منبع خیر نیز بود و او را به طبقات بالای قدرت رسانید. اگر کتاب نخست سروش، او را به عنوان چهره‌ای آینده‌دار در مسیر انقلاب اسلامی معرفی می‌کرد، کتاب دوم جایگاه او را به عنوان متفکری آینده‌دار در سیستم جمهوری اسلامی تضمین می‌کرد. سروش که از این جایگاه مسرور بود، کتاب بعدی خود را با روحیه‌ای به مراتب بالاتر منتشر کرد. «علم چیست؟ فلسفه چیست؟» کتاب بعدی سروش بود که این بار به مقصد تجهیز انقلاب اسلامی به ادوات فکری و ایده‌های نظری در برابر مخالفان تئوریک خود نوشته می‌شود و در آن حفاظت فکری از «شجره طیبه جمهوری اسلامی» مطمح نظر نویسنده قرار می‌گیرد. عبدالکریم سروش از سوی امام خمینی به عنوان جوان‌ترین عضو ستاد انقلاب فرهنگی منصوب می‌شود و جایگاهی رسمی پیدا می‌کند. پس از وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها، مصمم‌تر از همیشه و برای اینکه «دانشگاه‌ها عطر و بوی اسلام بگیرند» آثاری نظیر «دانش و ارزش»، «علم و ایمان» و «ایدئولوژی شیطانی» را می‌نویسد.

🔖او سپس هوادار پوپر و ناقل اقوال او می‌شود و سردمدار گروهی می‌شود که لیبرالیسم را در پیوند با اسلام‌گرایی می‌خواهند. وقتی صدای اعتراض داوری اردکانی مبنی بر اینکه دین با هیچیک از ایدئولوژی¬ها جمع نمی¬شود و نباید به ایدئولوژی تبدیل شود بلند می‌شود، شدیدترین حمله‌ها از سوی امثال گنجی به عنوان دنباله مطبوعاتی عبدالکریم سروش در فضای سیاسی ایران خطاب به داوری سامان داده می‌شود. به نظر می‌رسد مقاله «فیلسوف حکومت استثنائی اسلامی» نیز تلاشی مجدد برای به سکوت واداشتن داوری و مهمتر از آن تمهید مقدمات به اصطلاح نظری برای بازگشت به وضعی است که روشنفکران دینی متفکران قوم بوده‌اند. چیزی که روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب از آن غلت ورزیده این است که اگر داوری اردکانی مدافع انقلاب بود، این دفاع رنگ فلسفی داشت و نه سیاسی و فیلسوف ما نمی‌توانست همانند سروش وابستگی سیاسی داشته باشد. به همین مناسبت او نمی‌توانست معلم و یا ایدئولوگ انقلاب اسلامی باشد. به همین مناسبت تا اطلاع ثانوی لقب ایدئولوگ انقلاب اسلامی و معلم انقلاب فرهنگی در اردوگاه روشنفکری دینی منحصر است.
📝@rezadavariardakani
✏️روشنفکری زرد. بخش اول
یادداشت عبدالجواد موسوی در وب‌سایت خبرآنلاین

🔖روشنفکری زرد هم پدیده ای است. مثل خیلی دیگر از پدیده های روزگار ما. در زمانه ای که سیاست ورزی زرد و دین مداری زرد و فرهنگ و ادبیات زرد رایج است چرا روشنفکری زرد نداشته باشیم؟ هیچ ایرادی هم ندارد. روشنفکری زرد تا وقتی که حد و حدود خودش را می شناسد و با دامن زدن به مباحث نازل بین شاعران و نویسندگان و اهل نظر برای خودش مشتری جذب می کند و با به اشتراک گذاشتن عکس های مکش مرگ ما در فضای مجازی هواداران زردبازی را به وجد می آورد مشکل خاصی نیست.

🔖به هرحال چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید سرگرمی برای مردم امروز از نان شب واجب تر است و روشنفکری زرد هم یکی از معرکه گردانان کارناوال بزرگ روزگار ماست.روشنفکری زرد،هم مخاطبانش را سرگرم می کند و هم به توهم دانایی شان دامن می زند تا آنان در عین مستغرق بودن در متدانی ترین مراتب وجود به متمایز بودن از زمره بس بسیاران فخر بفروشند. اما مشکل از آن جایی آغاز می شود که روشنفکری زرد می خواهد ادای اهل تفکر را دربیاورد.

🔖آخرین نمونه این زردبازی روشنفکری همین شبه مقاله ای است که دوستان درباره دکتر رضا داوری اردکانی تدارک دیده اند. البته همین که سردبیر اندیشه پویا برای ساختن چهره دلخواه خود از دکتر رضا داوری اردکانی به یک مقاله طنزآمیز درباره ایشان اکتفا نکرده و مجبور شده برای اثبات دعوی اش دست کم به چند خط از مقاله های قدیمی و جدید دکتر داوری اشاره کند جای بسی شکر دارد. و این امید را در مخاطب برمی انگیزد که سردبیر جوان اگر عمری دراز داشته باشد می توان به آینده اش امیدوار بود.

🔖حقیقتا نمی دانم از کجا شروع کنم :خط غلط دفتر غلط املا غلط انشا غلط. مدعی می گوید: نوشته های داوری زمینه های سرکوب روشنفکران را فراهم کرد. خب، این دعوی را درباره خیلی های دیگر هم می توان کرد. می شود گفت مقالات و کتاب هایی که مراد آقای سردبیر علیه مارکسیست ها نوشت منجر به اعدام و زندانی شدن بسیاری از چپ ها در دهه شصت شد. اگر نویسنده بپذیرد ماجراهای ملتهب و پر حرف و حدیث دهه شصت ریشه در آن مقالات داشتند می توان سرکوب روشنفکران را هم به داوری نسبت داد. اصلا چرا راه دور برویم همین چیزهایی که در این سال ها آقای سردبیر و دوستانش علیه چپ ها نوشته اند و آن ها را جاهل و تروریست و خونخوار خوانده اند نمی تواند ربطی به خیلی از اتفاقات سال های اخیر داشته باشد؟ یا نباید از خودمان تئوری صادر کنیم یا اگر صادر کردیم باید به تبعات منطقی آن پایبند باشیم.

📝@rezadavariardakani
✏️روشنفکری زرد. بخش دوم

🔖نمی شود ریاست فرهنگستان علوم را که یک شغل کاملا علمی و فرهنگی است و اصلا هیچ اراده اجرایی پشت آن نیست بیست و چهار ساعته توی سر داوری بکوبیم و از کنار یکی از اعضای نورچشمی و پرنفوذ شورای عالی انقلاب فرهنگی که قدرت زدن و بستن و عزل و نصب داشته به سادگی عبور کنیم. البته من از این دوقطبی سازی های مضحک سال هاست عبور کرده ام و معتقدم از داوری و سروش بسیار می توان آموخت به شرط آن که گوشی برای شنیدن داشته باشیم و اراده ای برای آموختن. دنبال تناقضات گفتاری و رفتاری چهل سال پیش با امروز هم نمی گردم: که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند.

🔖اگر قول دکتر سروش را درباره خاتم پیامبران بپذیریم که: پیامبر هر روز که از پیامبری اش می گذشت پیامبر تر می شد، نمی توانیم این تعبیر را درباره اربابان رای و نظر بپذیریم؟ این روزها آقای سروش حرف های جالب و قابل تاملی درباره لیبرالیزم می گوید. می توان به جای تامل در این سخنان مدام سخنان گذشته او را یادآور شدکه: شما که تا دیروز زیر علم لیبرالیزم سینه می زدید...خب که چه؟ یعنی ما خیلی باهوشیم و یادمان نرفته تو پیش از این چه رای و نظری داشته ای؟ اگر متفکران بخواهند به این سرزنش های خاله زنکی وقعی نهند باید عین ملانصرالدین تا آخر عمر بگویند:من چهل سال بیشتر ندارم.

🔖اگر حرف بر سر این است که چرا داوری نمی گوید من قبلا جور دیگری می اندیشیدم و حالا جور دیگر،که باید عرض کنم اول آن که گفته اما شما نشنیده ای. دوم این که گفتنش چه چیزی را تغییر می دهد؟ سوم این که مگر همه آدم هایی که تغییر کرده اند هر روز صبح این را به عالم و آدم اعلام می کنند؟ چهارم این که همان مراد حضرتعالی هنوز که هنوز است سعی می کند داستان دهه نخست انقلاب را جور دیگری برای ما روایت کند، یک بار هم که این اواخر شجاعت و صراحت به خرج داد و نظرش را درباره بنیانگذار انقلاب بر زبان آورد با او چنان کردند که مسلمان نشنود کافر مبیناد! از کجا معلوم که اگر دکتر داوری به صراحتی که مورد علاقه شماست از گذشته خود اعلام برائت کرد شما بی خیال شوید و ننویسید حالا که خودت گفتی پس بی زحمت نقش خودت را در قتل های زنجیره ای و ماجرای کانون نویسندگان و اتوبوس ارمنستان هم بپذیر! شوخی نمی کنم. از شمایان بعید نیست. در مقام فرشتگان مقرب الهی نشسته اید و هر کسی را چون شما نمی اندیشد به بدترین چیزها متهم می کنید. چون دکتر داوری حاضر نیست به بعضی ها بد و بیراه بگوید پس متهم به دشمنی با آزادی است؟

📝@rezadavariardakani
✏️روشنفکری زرد. بخش سوم

🔖داوری درباره بعضی از فعالان رسانه ای می گوید:( این ها اگر اهل فکر باشند منشا خیر می شوند و اگر بخواهند فلسفه را وسیله کنند به جایی نمی رسند. من آن ها را جوانان خوبی می دانم.) آقای سردبیر می نویسد:(عجیب آن که از فاصله گذاری با آن ها پرهیز می کند!) حیرتا! این میزان از کین توزی و خشونت ورزی و آن گاه دعوی آزادی خواهی داشتن حقیقتا نوبر است. چون داوری حاضر نیست به بعضی افراد و رسانه ها بد و بیراه بگوید و یا چون فلان آدم و بهمان نشریه به دکتر داوری بد و بیراه نگفته اند پس او چنین است و چنان؟ آخر این چه منطقی است؟

🔖اول این که دست کم از سال ۸۸ به این طرف کم نبودند آدم ها و رسانه های تندرو و بی اخلاقی که همه جور بد و بیراهی نثار دکتر کردند و او را به ضدیت با اسلام و انقلاب و نظام متهم ساختند. از جلیلی و حسن عباسی بگیر تا خبرگزاری های ریز و درشت مدعی ارزشمداری. دوست پرونده ساز ما دست کم باید به این بد و بیراه ها اشاره ای می کرد اما اگر این اتفاق ها هم رخ نمی داد بازهم چنین نتیجه گیری ای خلاف عقل و انصاف است. با همین معیارهای صدتا یک غاز الان باید نشریه اندیشه پویا حامی احمدی نژاد باشد.

🔖چون هم کیهان به احمدی نژاد بد و بیراه می گوید و هم احمدی نژاد به کیهان. و تا دلتان بخواهد با یکدیگر فاصله گذاری دارند.راستی چرا دوستان لیبرال ما به جای این همه تکاپوی بیهوده در اثبات فاشیست بودن دکتر داوری از دوستان بازجویشان سئوال نمی کنند؟همین دوستانی که بسیاریشان امروزه تالی کارل پوپرند و از طفولیت شاگرد ژان ژاک روسو بوده اند می توانند به ما بگویند در دهه شصت که قربه الی الله مشغول سرکوب روشنفکران چپ و راست بوده اند کدامشان تحت تاثیر مقالات دکتر داوری به امر مقدس روشنفکر ستیزی می پرداختند. دست کم اسم آن مقاله یا کتابی را که منجر به تقویت روحیه روشنفکر ستیزی آن ها می شده به ما بگویند. شاید در آن صورت دیگر نیاز به این همه هیاهو بر سر هیچ نباشد.

📝@rezadavariardakani
جمعه پنجم مهر ۱۳۹۸
💠 @goftemaann
📰اگر بپرسند چه تفاوتی میان احکام اخلاقی و قواعد و قوانین حقوقی وجود دارد، معمولاً پاسخ می‌دهند که قواعد و قوانین حقوقی ضمانت اجرا دارند و اگر کسی آنها را رعایت نکند بازخواست و مجازات می‌شود اما عمل نکردن به وظیفه اخلاقی و تخطی از حکم وجدان مؤاخذه و مجازات رسمی ندارد. به عبارت دیگر تفاوت اخلاق و حقوق در این است که احکام اخلاقی ضمانت اجرا و ناظر بیرونی ندارند. البته در نسبت اخلاق مسئولیت حقوق اهمیتی بیشتر دارد اما مسئولیت اخلاقی، مسئولیت در برابر خرد عملی شخصی است که به تکلیف عمل کرده یا عمل نکرده است. این اختلاف البته مهم است اما در حقیقت اختلاف میان حکم اخلاقی و حکم حقوقی با آن روشن نمی‌شود، بلکه نتیجه آن اختلاف یا یکی از نتایج آن است. آیا می‌توانیم بگوییم احکام قانونی حقوقی متعلق به جامعه است و اشخاص در برابر جامعه ملزم به رعایت آنها هستند و اگر رعایت نکنند جامعه و حکومت از آنها بازخواست می‌کند؟ اما در اخلاق، شخص در مقابل خود مسئول است و حکومت و جامعه از کسی که از ادای فعل اخلاقی خودداری کرده است، بازخواست نمی‌کند. ممکن است گفته شود که این دو بیان تفاوت حقیقی با هم ندارند، بلکه تفاوتشان در ظاهر است. این گفته تا حدی درست است اما در بیان اخیر نکته‌ای زائد بر بیان اول می‌توان یافت. وقتی می‌گوئیم مسئول اخلاق شخص است، وظیفه را هم شخص احساس می‌کند. یعنی کسی از بیرون دیگری را مکلّف نمی‌کند که یک فعل اخلاقی را به جا آورد. زیرا اگر شخص فعلی را اخلاقی نداند، چه آن را انجام بدهد و چه انجام ندهد در وضع اخلاقی قرار ندارد. قانون و مقررات را چه درست و به جا بدانیم و چه نادرست و نابه جا، باید انجام دهیم. اما قانون اخلاقی و احساس وظیفه، مدعی ندارد و کسی آن را از بیرون القا نمی‌کند، بلکه فرمان‌دهنده و مجری آن خود شخص است و اگر بگویند قواعد اخلاقی را اشخاص وضع نمی‌کنند و قبل از اشخاص و بیرون از خودآگاهی ایشان وجود دارند، نمی‌توانیم مرجعی را بیابیم که حکم اخلاقی صادر کند و ضامن اجرای درست احکام اخلاقی باشد🗞

🖍رضا داوری اردکانی
🔖 1400 کلمه
زمان مطالعه: 10 دقيقه

📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ پنجم مهر 1398 مطالعه کنيد

💠 @goftemaann
شنبه بیست‌وهفتم مهر ۱۳۹۸
💠 @goftemaann
📰رضا داوری اردکانی در این میان فیلسوفی است که در خلاف آمد عادت اهل فلسفه ما به تامل و اندیشه در اکنون و وضع تاریخی ما پرداخته است. فلسفه اسلامی در ایران (اگر بیرون از ایران بتوان معنای محصلی برای فلسفه اسلامی یافت) و در نظری با اغماض پس از ملاصدرا نسبتی با اکنون نداشته و توان پرسش از امکانات و وضعیت تاریخی عالم ما ندارد و در سیاهه فلاسفه پس از صدرا ، هرچند که این عنوان با تسامح فراوان به خیل کثیری از آنان عطا شده است ، فیلسوفی نمی-یابیم که چونان رضا داوری به نظر و پرسش در وضع تفکر و تاریخ ما بپردازد. او اینک از توسعه و توسعه نیافتگی می¬گوید و هستند بسیاری که محنت عقل را با منحت جهل سودا کرده¬اند و با نگاهی به آثار متاخر این فیلسوف حکم به تغییر اندیشه او می¬کنند. در طی این چند سال برخی از سر جهل از تغییر او گفته¬اند و برخی دیگر از باب عناد او را در حد اهل متفکری در خدمت قدرت حاکمه تنزل داده¬اند. در پاسخ آنان که بی اتخاذ موضع ایدئولوژیک و یا معاندانه از تغییر او گفته¬اند می¬توان گفت که در هر وقت صورتی از تاریخ و وجود ظهور می¬کند و فیلسوف سخن¬گوی این ظهور است. دیرگاهی است که علم و نهادهای آن چونان لکاته¬ای میان اهل ایدئولوژی و صاحبان قدرت دست به دست می¬شود و خیل کثیری از آنان که بر کرسی¬های استادی تکیه زده¬اند چیزی جز مشاطه¬گران این عروس هزار داماد نیستند ؛ دریغ که در چنین بی¬ سامانی آنان که اهل اندیشه¬اند و سخن¬گویان زمان و وجود ، زبان جز به اشاره نمی¬توانند بگشایند و این درد آن وقت افزون شود که تاریخی برای این اشارات نباشد. تاریخ ما اینک از هم گسیخته است و شاید بهترین ظهور این گسستگی دوری ما از زبان ما باشد ، زبان در نسبت عالم قوام می¬یابد و فهم عالم را در خود و با خود هویدا می¬کند . زبان ظهور خرد تاریخی مردمانی است و در تاریخ از هم گسیخته زبان نیز مهجور می شود. آنچه شاید در اینجا محل پرسش باشد نسبت علت و معلولی این دو است ؛ هرچند که این پرسش در نظری برخی اهل فلسفه موجه می نماید اما بهتر است پیش از اندیشه در باب این امر بپرسیم که مگر میان تاریخ و زبان فاصله¬ای وجودی هست؟ و شاید نسبت میان زبان و تاریخ نه علت و معلولی که عیانی و مستوری باشد🗞

🖍محمد فاتح پور (اردلان)
🔖 1800 کلمه
زمان مطالعه: 11 دقيقه

📌 متن کامل را در صفحه 10 روزنامه سازندگی مورخ 28 مهر 1398 مطالعه کنيد

💠 @goftemaann