دوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم سه روز يا بيشتر خون ببيند و يك روز يا بيشتر پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و وقت ديدن خون، در ماه اول با ماه دوم فرق داشته باشد، اگر تمام روزهاى كه خون ديده و روزهاى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود، و شمارة روزهاى آن هم به يك اندازه باشد، تمام روزهایى كه خون ديده با روزهاى وسط كه پاك بوده عادت حيض او میشود، و لازم نيست روزهایى كه در وسط پاك بوده در هر دو ماه به يك اندازه باشد؛ مثلاً اگر ماه اول از روز اول تا سوم خون ببيند و دو روز پاك شود و دوباره سه روز خون ببيند و ماه دوم از يازدهم تا سيزدهم خون ببيند و دو روز يا بيشتر يا كمتر پاك شود و دوباره خون ببيند، و روى هم هشت روز بشود، عادت او هشت روز میشود. اگر در يك ماه مثلاً هشت روز خون ببيند و در ماه دوم چهار روز خون ديده و پاك شود و دوباره خون ببيند و مجموع ايام خون با پاكى وسط، هشت روز باشد، عادت او هشت روز خواهد بود.
سوم: زنى كه از خون پاك نمیشود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از خونى كه مىبيند نشانة حيض، و بقيه نشانة استحاضه را دارد و شمارة روزهاى كه خون نشانه حيض دارد در دو ماه يك اندازه است، اما وقت آن يكى نيست، در اين صورت هر چند روزى كه خون او نشانة حيض را دارد عادت او میشود، مثلاً اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم خون او نشان حيض، و بقيه نشانة استحاضه را داشته باشد، شمارة روزهاى عادت او پنج روز میشود و اگر در ماههاى آينده پنج روز به صفات حيض باشد بلا اشكال حيض است.
مسأله 537) زنى كه عادت عدديه دارد، اگر با نشانههاى حيض كمتر يا بيشتر از شمارة عادت خود، خون ببيند و از ده روز تجاوز نكند، تمام آنها را حيض قرار دهد، اگرچه خون قطع نشود و بدون داشتن نشانههاى حيض از ده روز تجاوز كند. اگر با نشانههاى حيض از ده روز تجاوز كرد بايد از موقع ديدن آن خون به شمارة روزهاى عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
4 ـ مضطربه
مسأله 538) مضطربه؛ يعنى زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده، اگر بيش از ده روز خون ببيند و همة خونهایى كه ديده داراى نشانههاى حيض باشد، شش يا هفت روز را حيض قرار دهد و بقيه استحاضه است. اگر به نشانههای حيض نباشد در مقدار عادت خويشاوندان خود احتياط كند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 539) مضطربه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانة حيض و چند روز ديگر نشانة استحاضه دارد، چنانچه خونى كه نشان حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همة آن حيض است، و اگر همة آن را كه نشانة حيض دارد نشود حيض قرار دهد، مثل آنکه پنج روز به نشانههای حيض و پنج روز به نشانههای استحاضه و پنج روز دوباره به نشانههای حيض ببيند، پس اگر آنچه به نشانههای حيض است، هر كدام را بشود حيض قرار دهد ـ به اینکه هر كدام كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد ـ بايد در هر دو خون احتياط كند، و آنچه در وسط است و به نشانههای حيض نيست استحاضه قرار دهد و اگر فقط يكى از آنها را بشود حيض قرار داد همان را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد. مثل اینکه در ماه رجب از اول تا هشتم خون به صفات حيض ببيند و پاك شود و در هفدهم همان ماه تا بيست و يكم خون به نشانههای حيض ببيند و تا بيست و ششم خون به صفات استحاضه ببيند و از بيست و هفتم تا سى و يكم به نشانههای حيض خون ببيند، در اينجا پنج روزى را كه از هفدهم شروع شده اگرچه به نشانههای حيض است، نمیشود حيض قرار داد؛ زيرا كه بين آن و حيض قبلى ده روز فاصله نشده است. بنابراين، بايد در سه روز اخير آن عبادات را ترك كند، و در پنج روز اخير احتياط كند بين تروك حائض و افعال مستحاضه، و احتياطاً در سه روزی كه عبادت را ترك كرده بوده قضا كند.
5 ـ مبتدئه
مسأله 540) مبتدئه؛ يعنى زنى كه دفعه اول خون ديدن او است. اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همة خونهاى كه ديده داراى نشانههای حيض باشد، بايد عادت خويشان خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر خويشى نداشته يا عادت خويشانش مختلف باشد، ماه اول را شش يا هفت روز حيض قرار داده و تا ده روز احتياط كند و در ماههاى بعد سه روز را حيض قرار داده و تا شش يا هفت روز احتياط كند.
مسأله 541) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانة حيض و چند روز ديگر نشانة استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانة حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همة آن حيض است، ولى اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانة حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانة خون حيض را داشته باشد؛ مثل آنکه پنج روز خون سياه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند، بايد خون وسط را استحاضه قرار دهد و در دو طرف آن احتياط كند چنانکه در مضطربه گذشت.
سوم: زنى كه از خون پاك نمیشود ولى دو ماه پشت سر هم چند روز از خونى كه مىبيند نشانة حيض، و بقيه نشانة استحاضه را دارد و شمارة روزهاى كه خون نشانه حيض دارد در دو ماه يك اندازه است، اما وقت آن يكى نيست، در اين صورت هر چند روزى كه خون او نشانة حيض را دارد عادت او میشود، مثلاً اگر يك ماه از اول ماه تا پنجم و ماه بعد از يازدهم تا پانزدهم خون او نشان حيض، و بقيه نشانة استحاضه را داشته باشد، شمارة روزهاى عادت او پنج روز میشود و اگر در ماههاى آينده پنج روز به صفات حيض باشد بلا اشكال حيض است.
مسأله 537) زنى كه عادت عدديه دارد، اگر با نشانههاى حيض كمتر يا بيشتر از شمارة عادت خود، خون ببيند و از ده روز تجاوز نكند، تمام آنها را حيض قرار دهد، اگرچه خون قطع نشود و بدون داشتن نشانههاى حيض از ده روز تجاوز كند. اگر با نشانههاى حيض از ده روز تجاوز كرد بايد از موقع ديدن آن خون به شمارة روزهاى عادتش حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
4 ـ مضطربه
مسأله 538) مضطربه؛ يعنى زنى كه چند ماه خون ديده ولى عادت معينى پيدا نكرده، اگر بيش از ده روز خون ببيند و همة خونهایى كه ديده داراى نشانههاى حيض باشد، شش يا هفت روز را حيض قرار دهد و بقيه استحاضه است. اگر به نشانههای حيض نباشد در مقدار عادت خويشاوندان خود احتياط كند و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 539) مضطربه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانة حيض و چند روز ديگر نشانة استحاضه دارد، چنانچه خونى كه نشان حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همة آن حيض است، و اگر همة آن را كه نشانة حيض دارد نشود حيض قرار دهد، مثل آنکه پنج روز به نشانههای حيض و پنج روز به نشانههای استحاضه و پنج روز دوباره به نشانههای حيض ببيند، پس اگر آنچه به نشانههای حيض است، هر كدام را بشود حيض قرار دهد ـ به اینکه هر كدام كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد ـ بايد در هر دو خون احتياط كند، و آنچه در وسط است و به نشانههای حيض نيست استحاضه قرار دهد و اگر فقط يكى از آنها را بشود حيض قرار داد همان را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد. مثل اینکه در ماه رجب از اول تا هشتم خون به صفات حيض ببيند و پاك شود و در هفدهم همان ماه تا بيست و يكم خون به نشانههای حيض ببيند و تا بيست و ششم خون به صفات استحاضه ببيند و از بيست و هفتم تا سى و يكم به نشانههای حيض خون ببيند، در اينجا پنج روزى را كه از هفدهم شروع شده اگرچه به نشانههای حيض است، نمیشود حيض قرار داد؛ زيرا كه بين آن و حيض قبلى ده روز فاصله نشده است. بنابراين، بايد در سه روز اخير آن عبادات را ترك كند، و در پنج روز اخير احتياط كند بين تروك حائض و افعال مستحاضه، و احتياطاً در سه روزی كه عبادت را ترك كرده بوده قضا كند.
5 ـ مبتدئه
مسأله 540) مبتدئه؛ يعنى زنى كه دفعه اول خون ديدن او است. اگر بيشتر از ده روز خون ببيند و همة خونهاى كه ديده داراى نشانههای حيض باشد، بايد عادت خويشان خود را حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد و اگر خويشى نداشته يا عادت خويشانش مختلف باشد، ماه اول را شش يا هفت روز حيض قرار داده و تا ده روز احتياط كند و در ماههاى بعد سه روز را حيض قرار داده و تا شش يا هفت روز احتياط كند.
مسأله 541) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانة حيض و چند روز ديگر نشانة استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونى كه نشانة حيض دارد كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، همة آن حيض است، ولى اگر پيش از گذشتن ده روز از خونى كه نشانة حيض دارد دوباره خونى ببيند كه آن هم نشانة خون حيض را داشته باشد؛ مثل آنکه پنج روز خون سياه و نه روز خون زرد و دوباره پنج روز خون سياه ببيند، بايد خون وسط را استحاضه قرار دهد و در دو طرف آن احتياط كند چنانکه در مضطربه گذشت.
مسأله 529) زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببيند ولى شمارة روزهاى آن كمتر يا بيشتر از روزهاى عادت او باشد و بعد از پاك شدن، دوباره به شمارة روزهاى عادتى كه داشته با نشانههاى حيض خون ببيند، چنانچه مجموع اين دو خون با پاكى مابين آنها از ده روز بيشتر نشود همه را حيض قرار دهد و در صورتى كه بيشتر شود خونى را كه در عادت ديده حيض و خون ديگر استحاضه است. چنانچه خون اول بيشتر از عادت بوده و مقدار زيادى نشانههاى حيض را داشته همة آن خون حيض است.
مسأله 530) زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده اگرچه نشانههاى حيض را نداشته باشد حيض است و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده اگرچه نشانههاى حيض را داشته باشد استحاضه است؛ مثلاً زنى كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است، اگر از اول ماه تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن حيض و پنج روز بعد استحاضه میباشد.
2ـ صاحب عادت وقتيه
مسأله 531) زنهاى كه عادت وقتيه دارند سه دسته اند:
اول: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود، ولى شمارة روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد؛ مثلاً دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، اين زن بايد روز اول ماه را عادت حيض خود قرار دهد.
دوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهاى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد؛ مثلاً در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد، اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.
سوم: زنى كه از خون پاك نمیشود ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون او نشانههاى حيض را دارد؛ يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون میآید، و شمارة روزهاى كه خون او نشانة حيض را دارد در هر دو ماه يك اندازه نيست؛ مثلاً در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم خون او نشانههاى حيض، و بقيه نشانة استحاضه را داشته باشد، اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد، به شرطى كه خون داراى نشانههاى حيض باشد، و اگر نباشد بايد جمع كند بين افعال مستحاضه و تروك حائض.
مسأله 532) زنى كه عادت وقتيه دارد و شمارة روزهاى او به يك اندازه نيست چنانچه خونى ببيند كه مقدارى از آن نشانههاى حيض داشته و مقدارى نداشته باشد، در صورتى كه خون نشانه دار از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد لازم است آن را حيض، و خونى كه نشانههاى حيض ندارد استحاضه قرار دهد، ولى چنانچه در وقت عادتش خون ببيند داشتن نشانههاى حيض در حيض بودن آن معتبر نيست، پس خونى كه در وقت عادتش ديده چنانچه ممكن است حيض باشد لازم است حيض قرار دهد؛ مثلاً در وقت عادت خود سه روز خون ديد اگرچه نشانة حيض را نداشته باشد حيض است. همچنين است اگر در عادت خود مثلاً يك روز و پيش از عادت دو روز خون ببيند، يا اینکه در عادت خود مثلاً يك روز و پس از آن با نشانههاى حيض دو روز خون ببيند در اين دو صورت نيز لازم است آن سه روز را حيض قرار دهد. پس اگر خون نشانه دار قبل از ده روز، از اول خون ديدن قطع شد تمام آن خون حيض است و اگر بعداً نيز خون ديد چنانچه آن خون داراى نشانههاى حيض باشد و فاصله بين آن و آخر خون اول ده روز يا بيشتر باشد آن خون نيز حيض است و الاّ استحاضه است.
مسأله 533) زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر در غير وقت عادت با نشانههاى حيض بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را به واسطه نشانههاى آن تشخيص دهد، بايد تا شش يا هفت روز حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 534) زنى كه هر ماه، روز اول ماه مثلاً خون مىديده و گاهى روز پنجم و گاهى روز هفتم پاك مىشده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند و نتواند با نشانههاى حيض مقدار آن را معين نمايد، بايد از اول ماه تا شش يا هفت روز حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
مسأله 535) صاحب عادت اگر وسط يا آخر عادت او معلوم است، چنانچه خون او از دوازده روز تجاوز كند شش يا هفت روز را طورى قرار دهد كه آخر يا وسط آن موافق با آن وقت باشد.
3ـ صاحب عادت عدديه
مسأله 536) زنهاى كه عادت عدديه دارند سه دستهاند:
اول: زنى كه شمارة روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد، ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد كه در اين صورت هر چند روزى كه خون ديده عادت او میشود، مثلاً اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند عادت او پنج روز میشود.
مسأله 530) زنى كه عادت وقتيه و عدديه دارد، اگر بيشتر از ده روز خون ببيند، خونى كه در روزهاى عادت ديده اگرچه نشانههاى حيض را نداشته باشد حيض است و خونى كه بعد از روزهاى عادت ديده اگرچه نشانههاى حيض را داشته باشد استحاضه است؛ مثلاً زنى كه عادت حيض او از اول ماه تا هفتم است، اگر از اول ماه تا دوازدهم خون ببيند، هفت روز اول آن حيض و پنج روز بعد استحاضه میباشد.
2ـ صاحب عادت وقتيه
مسأله 531) زنهاى كه عادت وقتيه دارند سه دسته اند:
اول: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون حيض ببيند و بعد از چند روز پاك شود، ولى شمارة روزهاى آن در هر دو ماه يك اندازه نباشد؛ مثلاً دو ماه پشت سر هم روز اول ماه خون ببيند ولى ماه اول روز هفتم و ماه دوم روز هشتم از خون پاك شود، اين زن بايد روز اول ماه را عادت حيض خود قرار دهد.
دوم: زنى كه دو ماه پشت سر هم در وقت معين سه روز يا بيشتر خون حيض ببيند و بعد پاك شود و دو مرتبه خون ببيند و تمام روزهاى كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده از ده روز بيشتر نشود ولى ماه دوم كمتر يا بيشتر از ماه اول باشد؛ مثلاً در ماه اول هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد، اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد.
سوم: زنى كه از خون پاك نمیشود ولى دو ماه پشت سر هم در وقت معين خون او نشانههاى حيض را دارد؛ يعنى غليظ و سياه و گرم است و با فشار و سوزش بيرون میآید، و شمارة روزهاى كه خون او نشانة حيض را دارد در هر دو ماه يك اندازه نيست؛ مثلاً در ماه اول از اول ماه تا هفتم و در ماه دوم از اول ماه تا هشتم خون او نشانههاى حيض، و بقيه نشانة استحاضه را داشته باشد، اين زن هم بايد روز اول ماه را روز اول عادت حيض خود قرار دهد، به شرطى كه خون داراى نشانههاى حيض باشد، و اگر نباشد بايد جمع كند بين افعال مستحاضه و تروك حائض.
مسأله 532) زنى كه عادت وقتيه دارد و شمارة روزهاى او به يك اندازه نيست چنانچه خونى ببيند كه مقدارى از آن نشانههاى حيض داشته و مقدارى نداشته باشد، در صورتى كه خون نشانه دار از سه روز كمتر و از ده روز بيشتر نباشد لازم است آن را حيض، و خونى كه نشانههاى حيض ندارد استحاضه قرار دهد، ولى چنانچه در وقت عادتش خون ببيند داشتن نشانههاى حيض در حيض بودن آن معتبر نيست، پس خونى كه در وقت عادتش ديده چنانچه ممكن است حيض باشد لازم است حيض قرار دهد؛ مثلاً در وقت عادت خود سه روز خون ديد اگرچه نشانة حيض را نداشته باشد حيض است. همچنين است اگر در عادت خود مثلاً يك روز و پيش از عادت دو روز خون ببيند، يا اینکه در عادت خود مثلاً يك روز و پس از آن با نشانههاى حيض دو روز خون ببيند در اين دو صورت نيز لازم است آن سه روز را حيض قرار دهد. پس اگر خون نشانه دار قبل از ده روز، از اول خون ديدن قطع شد تمام آن خون حيض است و اگر بعداً نيز خون ديد چنانچه آن خون داراى نشانههاى حيض باشد و فاصله بين آن و آخر خون اول ده روز يا بيشتر باشد آن خون نيز حيض است و الاّ استحاضه است.
مسأله 533) زنى كه عادت وقتيه دارد، اگر در غير وقت عادت با نشانههاى حيض بيشتر از ده روز خون ببيند و نتواند حيض را به واسطه نشانههاى آن تشخيص دهد، بايد تا شش يا هفت روز حيض و بقيه را استحاضه قرار دهد.
مسأله 534) زنى كه هر ماه، روز اول ماه مثلاً خون مىديده و گاهى روز پنجم و گاهى روز هفتم پاك مىشده، چنانچه يك ماه دوازده روز خون ببيند و نتواند با نشانههاى حيض مقدار آن را معين نمايد، بايد از اول ماه تا شش يا هفت روز حيض و باقى را استحاضه قرار دهد.
مسأله 535) صاحب عادت اگر وسط يا آخر عادت او معلوم است، چنانچه خون او از دوازده روز تجاوز كند شش يا هفت روز را طورى قرار دهد كه آخر يا وسط آن موافق با آن وقت باشد.
3ـ صاحب عادت عدديه
مسأله 536) زنهاى كه عادت عدديه دارند سه دستهاند:
اول: زنى كه شمارة روزهاى حيض او در دو ماه پشت سر هم يك اندازه باشد، ولى وقت خون ديدن او يكى نباشد كه در اين صورت هر چند روزى كه خون ديده عادت او میشود، مثلاً اگر ماه اول از روز اول تا پنجم و ماه دوم از يازدهم تا پانزدهم خون ببيند عادت او پنج روز میشود.
مسأله 542) مبتدئه اگر بيشتر از ده روز خونى ببيند كه چند روز آن نشانة حيض و چند روز ديگر آن نشانة استحاضه داشته باشد. ولى خونى كه نشانة حيض دارد از سه روز كمتر باشد، مقتضاى احتياط اين است كه تا مقدارى عادت خويشان خود جمع كند بين تروك حائض و افعال مستحاضه و بعد از آن را استحاضه قرار دهد.
6ـ ناسيه
مسأله 543) ناسيه؛ يعنى زنى كه مقدار عادت خود را فراموش كرده است، اگر خونى به نشان حيض ببيند كه كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، آن را حيض قرار دهد، و اگر آن خون بيشتر از ده روز باشد تا هر زمانى كه احتمال بقای عادت را میدهد، حيض قرار داده و بقيه استحاضه است. ولى در صورتى كه احتمال بقای عادتش در بيشتر از هفت تا ده روز باشد، پس از روز هفتم احتياط كند به جمع كردن بين افعال مستحاضه مثل خواندن نماز و گرفتن روزه، و تروك حائض؛ يعنى با شوهر نزديكى نكند، و به مسجد نرود، و مسّ كتابت قرآن نكند.
مسائل متفرقه حيض
مسأله 544) مبتدئه و مضطربه و ناسيه و زنى كه عادت عدديه دارد، اگر خونى ببيند كه نشانههای حيض را داشته باشد، بايد عبادت را ترك كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده بايد عبادتهاى را كه بهجا نياوردهاند قضا نمايند.
مسأله 545) زنى كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه در عدد حيض يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شمارة روزهاى آن، يا هم وقت و هم شمارة روزهاى آن يكى باشد، عادتش برمیگردد به آنچه در اين دو ماه ديده است؛ مثلاً اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مىديده و پاك مىشده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم عادت او میشود.
مسأله 546) زنى كه معمولاً ماه يك مرتبه خون مىبيند اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند كه نشانههای حيض را داشته باشد و فاصله بين آن دو خون كمتر از ده روز نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مسأله 547) مقصود از يك ماه، گذشتن سى روز از ابتدای خون ديدن است نه از روزى اول ماه تا آخر ماه.
مسأله 548) اگر سه روز يا بيشتر خون ببيند كه نشانة حيض را دارد بعد ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانة استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونى به نشانههای حيض ببيند، بايد خون اول و خون آخر را كه نشانههای حيض داشته حيض قرار دهد.
مسأله 549) اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد براى عبادتهاى خود غسل كند، اگرچه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مىبيند. ولى اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مىبيند نبايد غسل كند. مسأله 550) اگر زن پيش از ده روز پاك شود، و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل كند و عبادتهاى خود را بهجا آورد و اگر پاك نبود چنانچه در حيض عادت ندارد يا عادت او ده روز است، بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد غسل كند و اگر سر ده روز پاك شد، يا خون او از ده روز گذشت، سر ده روز غسل نمايد، و اگر عادتش كمتر از ده روز است، در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز پاك میشود نبايد غسل كند، و اگر احتمال دهد كه خون او از ده روز مىگذرد بايد يك روز عبادت را ترك كند، و بعد جایز است احكام مستحاضه را جارى كند، و احوط اين است كه تا روز دهم بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند، و اين حكم مختص زنى است كه قبل از عادت مستمرة الدم نبوده، والاّ بعد از گذشتن عادت جایز نيست عبادت را ترك كند.
مسأله 551) اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز و روزهاى كه در آن روزها بهجا نياورده قضا نمايد، و اگر چند روز را به گمان اینکه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه نيز گرفته باشد بايد قضا نمايد.
6ـ ناسيه
مسأله 543) ناسيه؛ يعنى زنى كه مقدار عادت خود را فراموش كرده است، اگر خونى به نشان حيض ببيند كه كمتر از سه روز و بيشتر از ده روز نباشد، آن را حيض قرار دهد، و اگر آن خون بيشتر از ده روز باشد تا هر زمانى كه احتمال بقای عادت را میدهد، حيض قرار داده و بقيه استحاضه است. ولى در صورتى كه احتمال بقای عادتش در بيشتر از هفت تا ده روز باشد، پس از روز هفتم احتياط كند به جمع كردن بين افعال مستحاضه مثل خواندن نماز و گرفتن روزه، و تروك حائض؛ يعنى با شوهر نزديكى نكند، و به مسجد نرود، و مسّ كتابت قرآن نكند.
مسائل متفرقه حيض
مسأله 544) مبتدئه و مضطربه و ناسيه و زنى كه عادت عدديه دارد، اگر خونى ببيند كه نشانههای حيض را داشته باشد، بايد عبادت را ترك كند و چنانچه بعد بفهمد حيض نبوده بايد عبادتهاى را كه بهجا نياوردهاند قضا نمايند.
مسأله 545) زنى كه در حيض عادت دارد، چه در وقت حيض عادت داشته باشد چه در عدد حيض يا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پشت سر هم بر خلاف عادت خود خونى ببيند كه وقت آن يا شمارة روزهاى آن، يا هم وقت و هم شمارة روزهاى آن يكى باشد، عادتش برمیگردد به آنچه در اين دو ماه ديده است؛ مثلاً اگر از روز اول ماه تا هفتم خون مىديده و پاك مىشده، چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببيند و پاك شود، از دهم تا هفدهم عادت او میشود.
مسأله 546) زنى كه معمولاً ماه يك مرتبه خون مىبيند اگر در يك ماه دو مرتبه خون ببيند كه نشانههای حيض را داشته باشد و فاصله بين آن دو خون كمتر از ده روز نباشد، بايد هر دو را حيض قرار دهد.
مسأله 547) مقصود از يك ماه، گذشتن سى روز از ابتدای خون ديدن است نه از روزى اول ماه تا آخر ماه.
مسأله 548) اگر سه روز يا بيشتر خون ببيند كه نشانة حيض را دارد بعد ده روز يا بيشتر خونى ببيند كه نشانة استحاضه را دارد و دوباره سه روز خونى به نشانههای حيض ببيند، بايد خون اول و خون آخر را كه نشانههای حيض داشته حيض قرار دهد.
مسأله 549) اگر زن پيش از ده روز پاك شود و بداند كه در باطن خون نيست، بايد براى عبادتهاى خود غسل كند، اگرچه گمان داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مىبيند. ولى اگر يقين داشته باشد كه پيش از تمام شدن ده روز دوباره خون مىبيند نبايد غسل كند. مسأله 550) اگر زن پيش از ده روز پاك شود، و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد قدرى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند و بيرون آورد، پس اگر پاك بود، غسل كند و عبادتهاى خود را بهجا آورد و اگر پاك نبود چنانچه در حيض عادت ندارد يا عادت او ده روز است، بايد صبر كند كه اگر پيش از ده روز پاك شد غسل كند و اگر سر ده روز پاك شد، يا خون او از ده روز گذشت، سر ده روز غسل نمايد، و اگر عادتش كمتر از ده روز است، در صورتى كه بداند پيش از تمام شدن ده روز يا سر ده روز پاك میشود نبايد غسل كند، و اگر احتمال دهد كه خون او از ده روز مىگذرد بايد يك روز عبادت را ترك كند، و بعد جایز است احكام مستحاضه را جارى كند، و احوط اين است كه تا روز دهم بين تروك حائض و اعمال مستحاضه جمع كند، و اين حكم مختص زنى است كه قبل از عادت مستمرة الدم نبوده، والاّ بعد از گذشتن عادت جایز نيست عبادت را ترك كند.
مسأله 551) اگر چند روز را حيض قرار دهد و عبادت نكند، بعد بفهمد حيض نبوده است، بايد نماز و روزهاى كه در آن روزها بهجا نياورده قضا نمايد، و اگر چند روز را به گمان اینکه حيض نيست عبادت كند، بعد بفهمد حيض بوده، چنانچه آن روزها را روزه نيز گرفته باشد بايد قضا نمايد.
🔹🔹🔹
غسل مس ميّت
مسأله 565) اگر كسى بدن انسان مردهاى را كه سرد شده و غسلش ندادهاند مس كند؛ يعنى جایى از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مس ميّت کند، چه در خواب مس كند چه در بيدارى، با اختيار مس كند يا بیاختيار، حتى اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان ميّت برسد بايد غسل كند، ولى اگر حيوان مردهاى را مس كند غسل بر او واجب نيست.
مسأله 566) براى مس مردهاى كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نيست اگرچه جایى را كه سرد شده مس نمايد.
مسأله 567) اگر موى خود را به بدن ميّت برساند، يا بدن خود را به موى ميّت، يا موى خود را به موى ميّت برساند، چنانچه مو به حدى بلند باشد كه عرفاً مس ميّت بر او صدق نكند غسل واجب نيست.
مسأله 568) براى مس بچه مرده، حتى بچهاى سقط شدهاى كه چهار ماه او تمام شده، غسل مس ميّت واجب است. بنابراين، اگر بچهاى چهار ماهه مرده به دنيا بيايد و بدنش سرد شده و ظاهر بدن مادر را مس نمايد، مادر او بايد غسل مس ميّت كند.
مسأله 569) بچهاى كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدنش به دنيا میآید، چنانچه ظاهر بدن مادر را مس نمايد وقتى بالغ شد واجب است غسل مسّ ميت كند.
مسأله 570) اگر انسان، ميتى را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس کند، غسل بر او واجب نمیشود، ولى اگر پيش از آنکه غسل سوم تمام شود جایى از بدن او را مس نمايد اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، بايد غسل مس ميّت کند.
مسأله 571) اگر ديوانه يا بچة نابالغى ميّت را مس كند، بعد از آنکه آن ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد، بايد غسل مس ميّت کند.
مسأله 572) اگر از بدن زنده يا مردهاى كه غسلش ندادهاند، قسمتى كه داراى استخوان است جدا شود، و پيش از آنکه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس کند، بايد غسل مس ميّت كند، ولى اگر قسمتى كه جدا شده، استخوان نداشته باشد، براى مس آن غسل واجب نيست.
مسأله 573) براى مس استخوانى كه گوشت ندارد و آن را غسل ندادهاند، چه از مرده جدا شده باشد چه از زنده، غسل واجب نيست. همچنين است براى مس دندانى كه از مرده يا زنده جدا شده باشد.
مسأله 574) غسل مس ميّت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند ولى كسى كه مس ميت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند احتياط واجب آن است كه وضو هم بگيرد.
مسأله 575) اگر چند ميّت را مس كند يا يك ميّت را چند بار مس نمايد يك غسل كافى است.
مسأله 576) براى كسى كه بعد از مس ميّت غسل نكرده است، توقف در مسجد و نزديكى با زن و خواندن آيههايى كه سجده واجب دارد، مانعى ندارد، ولى براى نماز و مانند آن بايد غسل كند.
غسل مس ميّت
مسأله 565) اگر كسى بدن انسان مردهاى را كه سرد شده و غسلش ندادهاند مس كند؛ يعنى جایى از بدن خود را به آن برساند بايد غسل مس ميّت کند، چه در خواب مس كند چه در بيدارى، با اختيار مس كند يا بیاختيار، حتى اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان ميّت برسد بايد غسل كند، ولى اگر حيوان مردهاى را مس كند غسل بر او واجب نيست.
مسأله 566) براى مس مردهاى كه تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نيست اگرچه جایى را كه سرد شده مس نمايد.
مسأله 567) اگر موى خود را به بدن ميّت برساند، يا بدن خود را به موى ميّت، يا موى خود را به موى ميّت برساند، چنانچه مو به حدى بلند باشد كه عرفاً مس ميّت بر او صدق نكند غسل واجب نيست.
مسأله 568) براى مس بچه مرده، حتى بچهاى سقط شدهاى كه چهار ماه او تمام شده، غسل مس ميّت واجب است. بنابراين، اگر بچهاى چهار ماهه مرده به دنيا بيايد و بدنش سرد شده و ظاهر بدن مادر را مس نمايد، مادر او بايد غسل مس ميّت كند.
مسأله 569) بچهاى كه بعد از مردن مادر و سرد شدن بدنش به دنيا میآید، چنانچه ظاهر بدن مادر را مس نمايد وقتى بالغ شد واجب است غسل مسّ ميت كند.
مسأله 570) اگر انسان، ميتى را كه سه غسل او كاملاً تمام شده مس کند، غسل بر او واجب نمیشود، ولى اگر پيش از آنکه غسل سوم تمام شود جایى از بدن او را مس نمايد اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، بايد غسل مس ميّت کند.
مسأله 571) اگر ديوانه يا بچة نابالغى ميّت را مس كند، بعد از آنکه آن ديوانه عاقل يا بچه بالغ شد، بايد غسل مس ميّت کند.
مسأله 572) اگر از بدن زنده يا مردهاى كه غسلش ندادهاند، قسمتى كه داراى استخوان است جدا شود، و پيش از آنکه قسمت جدا شده را غسل دهند، انسان آن را مس کند، بايد غسل مس ميّت كند، ولى اگر قسمتى كه جدا شده، استخوان نداشته باشد، براى مس آن غسل واجب نيست.
مسأله 573) براى مس استخوانى كه گوشت ندارد و آن را غسل ندادهاند، چه از مرده جدا شده باشد چه از زنده، غسل واجب نيست. همچنين است براى مس دندانى كه از مرده يا زنده جدا شده باشد.
مسأله 574) غسل مس ميّت را بايد مثل غسل جنابت انجام دهند ولى كسى كه مس ميت كرده، اگر بخواهد نماز بخواند احتياط واجب آن است كه وضو هم بگيرد.
مسأله 575) اگر چند ميّت را مس كند يا يك ميّت را چند بار مس نمايد يك غسل كافى است.
مسأله 576) براى كسى كه بعد از مس ميّت غسل نكرده است، توقف در مسجد و نزديكى با زن و خواندن آيههايى كه سجده واجب دارد، مانعى ندارد، ولى براى نماز و مانند آن بايد غسل كند.
🔹🔹🔹
نفـاس
مسأله 552) از وقتى كه اولين جزء بچّه از شكم مادر بيرون میآید، خونى كه زن میبيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است، و زن را در حال نفاس، نفساء گويند.
مسأله 553) خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مىبيند نفاس نيست.
مسأله 554) لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر ناتمام نيز باشد، در صورتى كه زایيدن صدق كند، خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.
مسأله 555) ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولى بيشتر از ده روز نمیشود.
مسأله 556) هرگاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده بچه است يا نه، لازم نيست وارسى كند، ولى احتياط استحبابى در وارسى است تا واقع كشف شود و خونى كه از او خارج میشود شرعاً خون نفاس نيست.
مسأله 557) بنا بر احتياط توقف در مسجد و كارهاى ديگرى كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است، و آنچه بر حائض واجب است بر نفساء هم واجب میباشد.
مسأله 558) طلاق دادن زن كه در حال نفاس است و نزديكى كردن با او حرام میباشد. ولى اگر شوهرش با او نزديكى كند، بدون اشكال كفاره ندارد.
مسأله 559) وقتى زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند، و عبادتهاى خود را بهجا آورد، و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهایی كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده، روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد تمام آن نفاس است، و اگر روزهاى كه پاك بوده روزه نيز گرفته باشد لازم است قضا نمايد.
مسأله 560) اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند، اگر پاك است، براى عبادتهاى خود غسل كند.
مسأله 561) اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت دارد، به اندازة روزهاى عادت او نفاس و بقيه استحاضه است. اگر عادت ندارد به مقدار عادت خويشان خود نفاس قرار دهد و اگر خويش ندارد و يا عادتشان مختلف است تا هفت روز نفاس قرار دهد و در هر سه صورت تا ده روز را احتياط كند، و احتياط مستحب آن است كسى كه عادت دارد از روز بعد از عادت و كسى كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان، كارهاى استحاضه را بهجا آورد، و كارهاى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.
مسأله 562) زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادتش خون ببيند، بايد به اندازة روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد، و بعد از آن بنا بر احتیاط واجب دو روز عبادت را ترك نمايد، و بعد جایز است احكام مستحاضه را جارى يا اینکه عبادت را تا ده روز ترك کند، و اگر خون از ده روز بگذرد، بايد روزهاى بعد از عادت تا روز دهم را هم استحاضه قرار دهد، و عبادتهاى را كه آن روزها بهجا نياورده قضا کند، مثلاً زنى كه عادت او شش روز بوده اگر بيشتر از شش روز خون ببيند، بايد شش روز را نفاس قرار دهد، و روز هفتم نيز عبادت را ترك كند و در روز هشتم و نهم و دهم مخيّر است بين اینکه عبادت را ترك كند يا كارهاى استحاضه را بهجا آورد، و اگر بيشتر از ده روز خون ديد، از روز بعد از عادت او استحاضه میباشد.
مسأله 563) زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زایيدن تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه پى در پى خون ببيند، به اندازة روزهاى عادت او نفاس است، و خونى كه بعد از نفاس تا ده روز مىبيند اگرچه در روزهاى عادت ماهانهاش باشد، استحاضه است؛ مثلاً زنى كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست و هفتم آن ماه است، اگر روز دهم ماه زایيد و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون ديد، تا روز هفدهم نفاس است، و از روز هفدهم تا ده روز حتى خونى كه در روزهاى عادت خود كه از بيستم تا بيست و هفتم است مىبيند، استحاضه میباشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونى را كه میبیند در روزهاى عادتش باشد حيض است، چه نشانههای حيض را داشته يا نداشته باشد. همچنين است اگر در روزهاى عادتش نباشد، ولى نشانههای حيض را داشته باشد. اما اگر خونى كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس میبیند، در روزهاى عادت حيض او نباشد و نشانههای حيض را هم نداشته باشد استحاضه است.
مسأله 564) زنى كه در حيض عادت عدديه ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، حكم ده روز اول آن در مسأله (561) گذشت و ده روز دوم آن استحاضه است، و خونى كه بعد از آن میبیند، اگر نشانة حيض را داشته باشد يا در وقت عادتش باشد حيض، وگرنه آن هم استحاضه میباشد.
نفـاس
مسأله 552) از وقتى كه اولين جزء بچّه از شكم مادر بيرون میآید، خونى كه زن میبيند، اگر پيش از ده روز يا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است، و زن را در حال نفاس، نفساء گويند.
مسأله 553) خونى كه زن پيش از بيرون آمدن اولين جزء بچه مىبيند نفاس نيست.
مسأله 554) لازم نيست كه خلقت بچه تمام باشد، بلكه اگر ناتمام نيز باشد، در صورتى كه زایيدن صدق كند، خونى كه تا ده روز ببيند خون نفاس است.
مسأله 555) ممكن است خون نفاس يك آن بيشتر نيايد، ولى بيشتر از ده روز نمیشود.
مسأله 556) هرگاه شك كند كه چيزى سقط شده يا نه، يا چيزى كه سقط شده بچه است يا نه، لازم نيست وارسى كند، ولى احتياط استحبابى در وارسى است تا واقع كشف شود و خونى كه از او خارج میشود شرعاً خون نفاس نيست.
مسأله 557) بنا بر احتياط توقف در مسجد و كارهاى ديگرى كه بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است، و آنچه بر حائض واجب است بر نفساء هم واجب میباشد.
مسأله 558) طلاق دادن زن كه در حال نفاس است و نزديكى كردن با او حرام میباشد. ولى اگر شوهرش با او نزديكى كند، بدون اشكال كفاره ندارد.
مسأله 559) وقتى زن از خون نفاس پاك شد، بايد غسل كند، و عبادتهاى خود را بهجا آورد، و اگر دوباره خون ببيند، چنانچه روزهایی كه خون ديده با روزهايى كه در وسط پاك بوده، روى هم ده روز يا كمتر از ده روز باشد تمام آن نفاس است، و اگر روزهاى كه پاك بوده روزه نيز گرفته باشد لازم است قضا نمايد.
مسأله 560) اگر زن از خون نفاس پاك شود و احتمال دهد كه در باطن خون هست، بايد مقدارى پنبه داخل فرج نمايد و كمى صبر كند، اگر پاك است، براى عبادتهاى خود غسل كند.
مسأله 561) اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حيض عادت دارد، به اندازة روزهاى عادت او نفاس و بقيه استحاضه است. اگر عادت ندارد به مقدار عادت خويشان خود نفاس قرار دهد و اگر خويش ندارد و يا عادتشان مختلف است تا هفت روز نفاس قرار دهد و در هر سه صورت تا ده روز را احتياط كند، و احتياط مستحب آن است كسى كه عادت دارد از روز بعد از عادت و كسى كه عادت ندارد بعد از روز دهم تا روز هيجدهم زايمان، كارهاى استحاضه را بهجا آورد، و كارهاى را كه بر نفساء حرام است ترك كند.
مسأله 562) زنى كه عادت حيضش كمتر از ده روز است، اگر بيشتر از روزهاى عادتش خون ببيند، بايد به اندازة روزهاى عادت خود نفاس قرار دهد، و بعد از آن بنا بر احتیاط واجب دو روز عبادت را ترك نمايد، و بعد جایز است احكام مستحاضه را جارى يا اینکه عبادت را تا ده روز ترك کند، و اگر خون از ده روز بگذرد، بايد روزهاى بعد از عادت تا روز دهم را هم استحاضه قرار دهد، و عبادتهاى را كه آن روزها بهجا نياورده قضا کند، مثلاً زنى كه عادت او شش روز بوده اگر بيشتر از شش روز خون ببيند، بايد شش روز را نفاس قرار دهد، و روز هفتم نيز عبادت را ترك كند و در روز هشتم و نهم و دهم مخيّر است بين اینکه عبادت را ترك كند يا كارهاى استحاضه را بهجا آورد، و اگر بيشتر از ده روز خون ديد، از روز بعد از عادت او استحاضه میباشد.
مسأله 563) زنى كه در حيض عادت دارد، اگر بعد از زایيدن تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه پى در پى خون ببيند، به اندازة روزهاى عادت او نفاس است، و خونى كه بعد از نفاس تا ده روز مىبيند اگرچه در روزهاى عادت ماهانهاش باشد، استحاضه است؛ مثلاً زنى كه عادت حيض او از بيستم هر ماه تا بيست و هفتم آن ماه است، اگر روز دهم ماه زایيد و تا يك ماه يا بيشتر پى در پى خون ديد، تا روز هفدهم نفاس است، و از روز هفدهم تا ده روز حتى خونى كه در روزهاى عادت خود كه از بيستم تا بيست و هفتم است مىبيند، استحاضه میباشد و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونى را كه میبیند در روزهاى عادتش باشد حيض است، چه نشانههای حيض را داشته يا نداشته باشد. همچنين است اگر در روزهاى عادتش نباشد، ولى نشانههای حيض را داشته باشد. اما اگر خونى كه بعد از گذشتن ده روز از نفاس میبیند، در روزهاى عادت حيض او نباشد و نشانههای حيض را هم نداشته باشد استحاضه است.
مسأله 564) زنى كه در حيض عادت عدديه ندارد، اگر بعد از زايمان تا يك ماه يا بيشتر از يك ماه خون ببيند، حكم ده روز اول آن در مسأله (561) گذشت و ده روز دوم آن استحاضه است، و خونى كه بعد از آن میبیند، اگر نشانة حيض را داشته باشد يا در وقت عادتش باشد حيض، وگرنه آن هم استحاضه میباشد.
🔹🔹🔹
احكام محتضر
مسأله 577) مسلمانى را كه محتضر است؛ يعنى در حال جان دادن میباشد، مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، بنا بر احتياط در صورت امكان بايد به پشت بخوابانند، به طورى كه كف پاهايش به طرف قبله باشد.
مسأله 578) اولى آن است تا وقتى كه غسل ميّت تمام نشده نيز او را رو به قبله بخوابانند، ولى بعد از آنکه غسلش تمام شد، بهتر آن است كه او را مثل حالتى كه بر او نماز مىخوانند بخوابانند.
مسأله 579) بنا بر احتياط رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمانى واجب است، و اجازه گرفتن از ولىّ او احوط است.
مسأله 580) مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام و ساير عقايد حقّه را به كسى كه در حال جان دادن است، طورى تلقين كنند كه بفهمد، و نيز مستحب است چيزهايى را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند.
مسأله 581) مستحب است اين دعا را طورى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الكَثِيرَ مِنْ مَعاصِيكَ وَاقْبَلْ مِنِّى الْيَسِيرَ مِنْ طاعَتِكَ يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَيَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اِقْبَلْ مِنِّى اليَسِيرَ وَاعْفُ عَنِّى الكَثِيرَ اِنَّكَ اَنْتَ العَفُوُّ الغَفُورُ اَللّهُمَّ ارْحَمْنِى فَاِنَّكَ رَحِيمٌ).
مسأله 582) مستحب است كسى كه سخت جان میدهد، اگر ناراحت نمیشود، به جایى كه نماز مىخوانده ببرند.
مسأله 583) مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالين او سورة مبارك يس و صافات و احزاب و آية الكرسى، و آيه (54) از سوره اعراف و سه آيه آخر سوره بقره را بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.
مسأله 584) تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيزى روى شكم او، و بودن جنب و حائض نزد او، و همچنين حرف زدن زياد و يا گريه كردن، و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.
احكام محتضر
مسأله 577) مسلمانى را كه محتضر است؛ يعنى در حال جان دادن میباشد، مرد باشد يا زن، بزرگ باشد يا كوچك، بنا بر احتياط در صورت امكان بايد به پشت بخوابانند، به طورى كه كف پاهايش به طرف قبله باشد.
مسأله 578) اولى آن است تا وقتى كه غسل ميّت تمام نشده نيز او را رو به قبله بخوابانند، ولى بعد از آنکه غسلش تمام شد، بهتر آن است كه او را مثل حالتى كه بر او نماز مىخوانند بخوابانند.
مسأله 579) بنا بر احتياط رو به قبله كردن محتضر بر هر مسلمانى واجب است، و اجازه گرفتن از ولىّ او احوط است.
مسأله 580) مستحب است شهادتين و اقرار به دوازده امام و ساير عقايد حقّه را به كسى كه در حال جان دادن است، طورى تلقين كنند كه بفهمد، و نيز مستحب است چيزهايى را كه گفته شد، تا وقت مرگ تكرار كنند.
مسأله 581) مستحب است اين دعا را طورى به محتضر تلقين كنند كه بفهمد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْلِىَ الكَثِيرَ مِنْ مَعاصِيكَ وَاقْبَلْ مِنِّى الْيَسِيرَ مِنْ طاعَتِكَ يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَيَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اِقْبَلْ مِنِّى اليَسِيرَ وَاعْفُ عَنِّى الكَثِيرَ اِنَّكَ اَنْتَ العَفُوُّ الغَفُورُ اَللّهُمَّ ارْحَمْنِى فَاِنَّكَ رَحِيمٌ).
مسأله 582) مستحب است كسى كه سخت جان میدهد، اگر ناراحت نمیشود، به جایى كه نماز مىخوانده ببرند.
مسأله 583) مستحب است براى راحت شدن محتضر بر بالين او سورة مبارك يس و صافات و احزاب و آية الكرسى، و آيه (54) از سوره اعراف و سه آيه آخر سوره بقره را بلكه هر چه از قرآن ممكن است بخوانند.
مسأله 584) تنها گذاشتن محتضر و گذاشتن چيزى روى شكم او، و بودن جنب و حائض نزد او، و همچنين حرف زدن زياد و يا گريه كردن، و تنها گذاشتن زنها نزد او مكروه است.
🔹🔹🔹
احكام بعد از مرگ
مسأله 585) بعد از مرگ مستحب است چشمها و لبها و چانه ميّت را ببندند، و دست و پاى او را دراز كنند، و پارچهاى روى او بيندازند، و اگر شب مرده است، در جایى كه مرده، چراغ روشن كنند، و براى تشييع جنازة او مؤمنين را خبر كنند، و در دفن او عجله کنند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا معلوم شود و نيز اگر ميّت حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد، بايد به قدرى دفن را عقب بيندازند كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
وجوب غسل و كفن و نماز و دفن ميّت
مسأله 586) غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان اگرچه دوازده امامى نباشد، بر هر مكلفى واجب است. اگر بعضى انجام دهند، از ديگران ساقط میشود، و چنانچه هيچ كس انجام ندهد، همه معصيّت كردهاند.
مسأله 587) اگر كسى مشغول كارهاى ميّت شود، بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.
مسأله 588) اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميّت شده واجب نيست به كارهاى ميّت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان دارد، بايد اقدام نمايد.
مسأله 589) اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام دادهاند، بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده يا شك دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد.
مسأله 590) بنا بر احتياط براى غسل و كفن و نماز و دفن ميّت، بايد از ولىّ او اجازه بگيرد.
مسأله 591) ولىّ زن شوهر او است و بعد از او، مردهایى كه ارث مىبرند مقدم بر زنهاى ايشانند.
مسأله 592) اگر كسى بگويد من ولىّ ميّت هستم، يا ولىّ ميّت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن ميّت را انجام دهم يا بگويد راجع به امور تجهيز ميّت من وصىّ او مىباشم، چنانچه به حرف او اطمينان دارند يا ميّت در تصرف او است يا اینکه دو نفر عادل بلكه يك نفر شخصى كه مورد اطمينان باشد به گفته او شهادت بدهند، بايد حرف او را قبول كرد بلكه اگر قول او مبتلى به معارض نباشد قبول میشود و احوط اجازه دادن حاكم شرع نيز به اوست.
مسأله 593) اگر ميّت براى غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از ولىّ كسى ديگرى را معين كند، ولايت اين امور با اوست و لازم نيست كسى كه ميّت او را براى انجام اين كارها معين كرده، اين وصيت را قبول كند، ولى اگر قبول كرد، بايد به آن عمل نمايد.
كيفيّت غسل ميّت
مسأله 594) واجب است ميّت را سه غسل بدهند:
اول: با آبى كه با سدر مخلوط است؛
دوم: با آبى كه با كافور مخلوط است؛
سوم: با آب خالص.
مسأله 595) سدر و كافور بايد به اندازهاى زياد نباشد كه آب را مضاف كند و به اندازهاى هم كم نباشد كه بگويند آب بدون سدر و كافور است.
مسأله 596) اگر سدر و كافور به اندازهاى كه لازم است پيدا نشود، بنا بر احتياط واجب مقدارى كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند.
مسأله 597) اگر كسى در حال احرام بميرد، نبايد او را با آب كافور غسل دهند، و به جاى آن بايد با آب خالص غسلش دهند، مگر اینکه در احرام حج بوده و سعى را تمام نموده باشد كه در اين صورت با آب كافور غسلش دهند.
مسأله 598) اگر سدر و كافور يا يكى از اينها پيدا نشود، يا استعمال آن جايز نباشد، مثل آنکه غصبى باشد، به جاى هر كدام كه ممكن نيست بنا بر احتياط ميّت را با آب خالص غسل داده و تيمّم نيز بدهند.
مسأله 599) كسى كه ميّت را غسل میدهد، بايد مسلمان، دوازده امامى و بنا بر احتیاط بالغ و عاقل باشد، و مسائل غسل را هم بداند، ولى اگر ميّت مسلمان غير اثنى عشرى را هم مذهب خودش، بر طبق مذهبش غسل بدهد، تكليف از مؤمن اثنى عشرى ساقط است.
مسأله 600) كسى كه ميّت را غسل میدهد، بايد قصد قربت داشته باشد؛ يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم بهجا آورد.
مسأله 601) غسل دادن بچّه مسلمان اگرچه از زنا باشد، واجب است، و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او، جایز نيست، و كسى كه از بچگى ديوانه بوده و در حالت ديوانگى بالغ شده، چنانچه محكوم به اسلام بوده، بايد او را غسل داد.
مسأله 602) بچّة سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل بدهند، و اگر چهار ماه ندارد، بايد بنا بر احتياط در پارچهاى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
مسأله 603) غسل دادن مرد زن را و زن مرد را حرام و موجب بطلان غسل است. ولى زن میتواند شوهر خود را غسل دهد، و شوهر هم میتواند زن خود را غسل دهد، اگرچه احتياط مستحب آن است که زن، شوهر خود، و شوهر زن خود را در حال اختيار غسل ندهد.
مسأله 604) مرد میتواند دختربچهاى را كه سن او از سه سال بيشتر نيست، غسل دهد، و زن هم میتواند پسربچهاى را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
احكام بعد از مرگ
مسأله 585) بعد از مرگ مستحب است چشمها و لبها و چانه ميّت را ببندند، و دست و پاى او را دراز كنند، و پارچهاى روى او بيندازند، و اگر شب مرده است، در جایى كه مرده، چراغ روشن كنند، و براى تشييع جنازة او مؤمنين را خبر كنند، و در دفن او عجله کنند، ولى اگر يقين به مردن او ندارند، بايد صبر كنند تا معلوم شود و نيز اگر ميّت حامله باشد و بچه در شكم او زنده باشد، بايد به قدرى دفن را عقب بيندازند كه پهلوى چپ او را بشكافند و طفل را بيرون آورند و پهلو را بدوزند.
وجوب غسل و كفن و نماز و دفن ميّت
مسأله 586) غسل و كفن و نماز و دفن مسلمان اگرچه دوازده امامى نباشد، بر هر مكلفى واجب است. اگر بعضى انجام دهند، از ديگران ساقط میشود، و چنانچه هيچ كس انجام ندهد، همه معصيّت كردهاند.
مسأله 587) اگر كسى مشغول كارهاى ميّت شود، بر ديگران واجب نيست اقدام نمايند، ولى اگر او عمل را نيمه كاره بگذارد، بايد ديگران تمام كنند.
مسأله 588) اگر انسان يقين كند كه ديگرى مشغول كارهاى ميّت شده واجب نيست به كارهاى ميّت اقدام كند، ولى اگر شك يا گمان دارد، بايد اقدام نمايد.
مسأله 589) اگر كسى بداند غسل يا كفن يا نماز يا دفن ميّت را باطل انجام دادهاند، بايد دوباره انجام دهد، ولى اگر گمان دارد كه باطل بوده يا شك دارد كه درست بوده يا نه، لازم نيست اقدام نمايد.
مسأله 590) بنا بر احتياط براى غسل و كفن و نماز و دفن ميّت، بايد از ولىّ او اجازه بگيرد.
مسأله 591) ولىّ زن شوهر او است و بعد از او، مردهایى كه ارث مىبرند مقدم بر زنهاى ايشانند.
مسأله 592) اگر كسى بگويد من ولىّ ميّت هستم، يا ولىّ ميّت به من اجازه داده كه غسل و كفن و دفن ميّت را انجام دهم يا بگويد راجع به امور تجهيز ميّت من وصىّ او مىباشم، چنانچه به حرف او اطمينان دارند يا ميّت در تصرف او است يا اینکه دو نفر عادل بلكه يك نفر شخصى كه مورد اطمينان باشد به گفته او شهادت بدهند، بايد حرف او را قبول كرد بلكه اگر قول او مبتلى به معارض نباشد قبول میشود و احوط اجازه دادن حاكم شرع نيز به اوست.
مسأله 593) اگر ميّت براى غسل و كفن و دفن و نماز خود غير از ولىّ كسى ديگرى را معين كند، ولايت اين امور با اوست و لازم نيست كسى كه ميّت او را براى انجام اين كارها معين كرده، اين وصيت را قبول كند، ولى اگر قبول كرد، بايد به آن عمل نمايد.
كيفيّت غسل ميّت
مسأله 594) واجب است ميّت را سه غسل بدهند:
اول: با آبى كه با سدر مخلوط است؛
دوم: با آبى كه با كافور مخلوط است؛
سوم: با آب خالص.
مسأله 595) سدر و كافور بايد به اندازهاى زياد نباشد كه آب را مضاف كند و به اندازهاى هم كم نباشد كه بگويند آب بدون سدر و كافور است.
مسأله 596) اگر سدر و كافور به اندازهاى كه لازم است پيدا نشود، بنا بر احتياط واجب مقدارى كه به آن دسترسى دارند در آب بريزند.
مسأله 597) اگر كسى در حال احرام بميرد، نبايد او را با آب كافور غسل دهند، و به جاى آن بايد با آب خالص غسلش دهند، مگر اینکه در احرام حج بوده و سعى را تمام نموده باشد كه در اين صورت با آب كافور غسلش دهند.
مسأله 598) اگر سدر و كافور يا يكى از اينها پيدا نشود، يا استعمال آن جايز نباشد، مثل آنکه غصبى باشد، به جاى هر كدام كه ممكن نيست بنا بر احتياط ميّت را با آب خالص غسل داده و تيمّم نيز بدهند.
مسأله 599) كسى كه ميّت را غسل میدهد، بايد مسلمان، دوازده امامى و بنا بر احتیاط بالغ و عاقل باشد، و مسائل غسل را هم بداند، ولى اگر ميّت مسلمان غير اثنى عشرى را هم مذهب خودش، بر طبق مذهبش غسل بدهد، تكليف از مؤمن اثنى عشرى ساقط است.
مسأله 600) كسى كه ميّت را غسل میدهد، بايد قصد قربت داشته باشد؛ يعنى غسل را براى انجام فرمان خداوند عالم بهجا آورد.
مسأله 601) غسل دادن بچّه مسلمان اگرچه از زنا باشد، واجب است، و غسل و كفن و دفن كافر و اولاد او، جایز نيست، و كسى كه از بچگى ديوانه بوده و در حالت ديوانگى بالغ شده، چنانچه محكوم به اسلام بوده، بايد او را غسل داد.
مسأله 602) بچّة سقط شده را اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد غسل بدهند، و اگر چهار ماه ندارد، بايد بنا بر احتياط در پارچهاى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.
مسأله 603) غسل دادن مرد زن را و زن مرد را حرام و موجب بطلان غسل است. ولى زن میتواند شوهر خود را غسل دهد، و شوهر هم میتواند زن خود را غسل دهد، اگرچه احتياط مستحب آن است که زن، شوهر خود، و شوهر زن خود را در حال اختيار غسل ندهد.
مسأله 604) مرد میتواند دختربچهاى را كه سن او از سه سال بيشتر نيست، غسل دهد، و زن هم میتواند پسربچهاى را كه سه سال بيشتر ندارد، غسل دهد.
مسأله 605) اگر براى غسل دادن ميّتى كه مرد است مرد پيدا نشود، زنانى كه با او نسبت دارند و محرمند، مثل مادر، خواهر، عمه و خاله، يا به واسطه شير خوردن يا ازدواج با او محرم شدهاند، مىتوانند از زير لباس يا چيزى كه بدن او را بپوشاند، غسلش بدهند، و نيز اگر براى غسل ميّت زن، زن ديگر نباشد، مردهایى كه با او نسبت دارند و محرمند، يا به واسطه شير خوردن يا ازدواج با او محرم شدهاند، مىتوانند از زير لباس و مانند آن او را غسل دهند.
مسأله 606) اگر ميّت و كسى كه او را غسل میدهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند، جایز است كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميّت برهنه باشد.
مسأله 607) نگاه كردن به عورت ميّت حرام است و كسى كه او را غسل میدهد اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمیشود.
مسأله 608) اگر جایى از بدن ميّت نجس باشد، بنا بر احتياط پيش از آنکه آنجا را غسل بدهند، آب بكشند، و اولى آن است كه تمام بدن ميّت، پيش از شروع به غسل از جهت نجاستهاى ديگر پاك باشد.
مسأله 609) غسل ميّت مثل غسل جنابت است، و احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبى ممكن است، ميّت را غسل ارتماسى ندهند، و در غسل ترتيبى هم لازم است طرف راست را پيش از طرف چپ بشويند، و نيز اگر ممكن است بنا بر احتياط مستحب هر يك از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلكه آب را روى آن بريزند.
مسأله 610) كسى را كه در حال حيض يا جنابت مرده، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميّت براى او كافى است.
مسأله 611) مزد گرفتن براى غسل دادن ميّت حرام است، و اگر كسى براى گرفتن مزد، ميت را غسل دهد، آن غسل باطل است، ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل حرام نيست.
مسأله 612) در غسل ميّت غسل جبيرهاى مشروع نيست و اگر آب پيدا نشد، يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بايد عوض هر غسل، ميّت را يك تيمّم بدهند، و احتياط واجب آن است كه يك تيمّم ديگر هم عوض هر سه غسل بدهند، و اگر كسى كه تيمّم میدهد، در يكى از سه تيمّم قصد ما فى الذمه نمايد؛ يعنى نيّت كند كه اين تيمّم را براى آنکه به تكليف عمل شده باشد، انجام مىدهم، تيمّم چهارم لازم نيست.
مسأله 613) كسى كه ميّت را تيمّم میدهد، بايد دست خود را به زمين بزند، و به صورت و پشت دستهاى ميّت بكشد، و اگر ممكن باشد، احتياط واجب آن است كه با دست ميّت هم او را تيمّم بدهد.
احكام كفن ميّت
مسأله 614) ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ و پيراهن و سرتاسرى مىگويند كفن کنند.
مسأله 615) لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند، و بهتر آن است كه از سينه تا روى پا برسد. پيراهن بايد، از سر شانه تا نصف ساق پا تمام بدن را بپوشاند و بهتر آن است تا روى پا برسد، و درازى سرتاسرى بايد به قدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد، و پهناى آن بايد به اندازهاى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر بيايد.
مسأله 616) مقدارى از لنگ كه از ناف تا زانو را مىپوشاند، و مقدارى از پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را مىپوشاند، مقدار واجب كفن است و آنچه بيشتر از اين مقدار در مسألة قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن میباشد.
مسأله 617) اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن را كه در مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند، اشكال ندارد و احتياط واجب آن است كه بيشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثى كه بالغ نشده برندارند.
مسأله 618) اگر كسى وصيّت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، يا وصيّت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولى مصرف آن را معين نكرده باشد، يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد، میتواند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.
مسأله 619) اگر ميّت وصيّت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند، و بخواهند از اصل مال بردارند احتياط واجب آن است كه مقدار واجب كفن را با ملاحظه شأن ميّت به ارزانترين قيمتى كه ممكن است تهيه نمايند، ولى اگر كسانى از ورثه كه بالغ هستند اجازه بدهند كه از سهم آنان بردارند، مقدارى را كه اجازه دادهاند، از سهم آنان مىتوان برداشت، اگرچه گران قيمت باشد.
مسأله 620) كفن زن بر شوهر است، اگرچه زن از خود مال داشته باشد، و همچنين اگر زن را به شرحى كه در احكام طلاق گفته میشود، طلاق رجعى بدهند و پيش از تمام شدن عده بميرد، شوهرش بايد كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، ولىّ شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.
مسأله 621) كفن ميّت بر خويشان او واجب نيست، اگرچه از كسانى باشد كه مخارج او در حال زندگى بر آنان واجب باشد.
مسأله 622) احتياط واجب آن است كه هر يك از سه پارچه كفن به قدرى نازك نباشد كه بدن ميّت از زير آن پيدا باشد.
مسأله 606) اگر ميّت و كسى كه او را غسل میدهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند، جایز است كه غير از عورت، جاهاى ديگر ميّت برهنه باشد.
مسأله 607) نگاه كردن به عورت ميّت حرام است و كسى كه او را غسل میدهد اگر نگاه كند معصيت كرده، ولى غسل باطل نمیشود.
مسأله 608) اگر جایى از بدن ميّت نجس باشد، بنا بر احتياط پيش از آنکه آنجا را غسل بدهند، آب بكشند، و اولى آن است كه تمام بدن ميّت، پيش از شروع به غسل از جهت نجاستهاى ديگر پاك باشد.
مسأله 609) غسل ميّت مثل غسل جنابت است، و احتياط واجب آن است كه تا غسل ترتيبى ممكن است، ميّت را غسل ارتماسى ندهند، و در غسل ترتيبى هم لازم است طرف راست را پيش از طرف چپ بشويند، و نيز اگر ممكن است بنا بر احتياط مستحب هر يك از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلكه آب را روى آن بريزند.
مسأله 610) كسى را كه در حال حيض يا جنابت مرده، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميّت براى او كافى است.
مسأله 611) مزد گرفتن براى غسل دادن ميّت حرام است، و اگر كسى براى گرفتن مزد، ميت را غسل دهد، آن غسل باطل است، ولى مزد گرفتن براى كارهاى مقدماتى غسل حرام نيست.
مسأله 612) در غسل ميّت غسل جبيرهاى مشروع نيست و اگر آب پيدا نشد، يا استعمال آن مانعى داشته باشد، بايد عوض هر غسل، ميّت را يك تيمّم بدهند، و احتياط واجب آن است كه يك تيمّم ديگر هم عوض هر سه غسل بدهند، و اگر كسى كه تيمّم میدهد، در يكى از سه تيمّم قصد ما فى الذمه نمايد؛ يعنى نيّت كند كه اين تيمّم را براى آنکه به تكليف عمل شده باشد، انجام مىدهم، تيمّم چهارم لازم نيست.
مسأله 613) كسى كه ميّت را تيمّم میدهد، بايد دست خود را به زمين بزند، و به صورت و پشت دستهاى ميّت بكشد، و اگر ممكن باشد، احتياط واجب آن است كه با دست ميّت هم او را تيمّم بدهد.
احكام كفن ميّت
مسأله 614) ميّت مسلمان را بايد با سه پارچه كه آنها را لنگ و پيراهن و سرتاسرى مىگويند كفن کنند.
مسأله 615) لنگ بايد از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند، و بهتر آن است كه از سينه تا روى پا برسد. پيراهن بايد، از سر شانه تا نصف ساق پا تمام بدن را بپوشاند و بهتر آن است تا روى پا برسد، و درازى سرتاسرى بايد به قدرى باشد كه بستن دو سر آن ممكن باشد، و پهناى آن بايد به اندازهاى باشد كه يك طرف آن روى طرف ديگر بيايد.
مسأله 616) مقدارى از لنگ كه از ناف تا زانو را مىپوشاند، و مقدارى از پيراهن كه از شانه تا نصف ساق را مىپوشاند، مقدار واجب كفن است و آنچه بيشتر از اين مقدار در مسألة قبل گفته شد، مقدار مستحب كفن میباشد.
مسأله 617) اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند كه بيشتر از مقدار واجب كفن را كه در مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند، اشكال ندارد و احتياط واجب آن است كه بيشتر از مقدار واجب كفن را از سهم وارثى كه بالغ نشده برندارند.
مسأله 618) اگر كسى وصيّت كرده باشد كه مقدار مستحب كفن را كه در دو مسأله قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند، يا وصيّت كرده باشد ثلث مال را به مصرف خود او برسانند، ولى مصرف آن را معين نكرده باشد، يا فقط مصرف مقدارى از آن را معين كرده باشد، میتواند مقدار مستحب كفن را از ثلث مال او بردارند.
مسأله 619) اگر ميّت وصيّت نكرده باشد كه كفن را از ثلث مال او بردارند، و بخواهند از اصل مال بردارند احتياط واجب آن است كه مقدار واجب كفن را با ملاحظه شأن ميّت به ارزانترين قيمتى كه ممكن است تهيه نمايند، ولى اگر كسانى از ورثه كه بالغ هستند اجازه بدهند كه از سهم آنان بردارند، مقدارى را كه اجازه دادهاند، از سهم آنان مىتوان برداشت، اگرچه گران قيمت باشد.
مسأله 620) كفن زن بر شوهر است، اگرچه زن از خود مال داشته باشد، و همچنين اگر زن را به شرحى كه در احكام طلاق گفته میشود، طلاق رجعى بدهند و پيش از تمام شدن عده بميرد، شوهرش بايد كفن او را بدهد و چنانچه شوهر بالغ نباشد يا ديوانه باشد، ولىّ شوهر بايد از مال او كفن زن را بدهد.
مسأله 621) كفن ميّت بر خويشان او واجب نيست، اگرچه از كسانى باشد كه مخارج او در حال زندگى بر آنان واجب باشد.
مسأله 622) احتياط واجب آن است كه هر يك از سه پارچه كفن به قدرى نازك نباشد كه بدن ميّت از زير آن پيدا باشد.
مسأله 623) كفن كردن با چيز غصبى، اگرچه چيز ديگرى هم پيدا نشود، جايز نيست، و چنانجه كفن ميّت غصبى باشد و صاحب آن راضى نباشد بايد از تنش بيرون آورند، اگرچه او را دفن كرده باشند.
مسأله 624) كفن كردن ميّت با چيز نجس و با پارچه ابريشمى خالص، و بنا بر احتياط با پارچهاى كه با طلا بافته شده باشد جايز نيست، ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.
مسأله 625) كفن كردن با پارچهاى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت يا پوست حيوان حلال گوشت تهيّه شده، بنا بر احتياط در حال اختيار جايز نيست، ولى اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با اين دو هم كفن نکنند.
مسأله 626) اگر كفن ميّت به نجاست خود او، يا به نجاست ديگرى نجس شود چنانچه كفن ضايع نمیشود، بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند اگرچه بعد از گذاشتن در قبر باشد، و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نيست در صورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض کنند.
مسأله 627) كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته اگر بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود، و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.
مسأله 628) مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سدر و كافور خود را تهيّه كند.
احكام حنوط
مسأله 629) بعد از غسل واجب است ميّت را حنوط كنند؛ يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند، و مستحب است به سر بينى ميت هم كافور بمالند و بايد كافور، سایيده و تازه باشد و اگر به واسطه كهنه بودن عطر او از بين رفته باشد كافى نيست.
مسأله 630) احتياط واجب آن است كه اول كافور را به پيشانى ميّت بمالند ولى در جاهاى ديگر ترتيب لازم نيست.
مسأله 631) بهتر آن است كه ميّت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند اگرچه در بين كفن كردن و بعد از آن هم حنوط کنند مانعى ندارد.
مسأله 632) كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است، اگر بميرد حنوط كردن او جايز نيست، مگر اینکه در احرام حج بعد از تمام كردن سعى و در احرام عمره بعد از تقصیر بمیرد.
مسأله 633) زنى كه شوهر او مرده و هنوز عدهاش تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
مسأله 634) احتياط مستحب آن است که ميّت را با مشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر خوشبو نكنند، و نيز اينها را با كافور مخلوط ننمايند.
مسأله 635) مستحب است قدرى تربت حضرت سيدالشهداء(ع) را با كافور مخلوط كنند، ولى بايد از آن كافور به جاهایى كه بى احترامى میشود نرسانند، و نيز بايد تربت به قدرى زياد نباشد كه وقت به كافور مخلوط شد آن را كافور نگويند.
مسأله 636) اگر كافور پيدا نشود، يا فقط به اندازهاى غسل باشد، حنوط لازم نيست و چنانچه از غسل زياد بيايد ولى به همه هفت عضو نرسد، بنا بر احتياط بايد اول پيشانى و اگر زياد آمد به جاهاى ديگر بمالند.
مسأله 637) مستحب است دو چوب تر و تازه همراه ميّت در قبر بگذارند كه طول هر كدام مقدار استخوان ذراع باشد.
مسأله 624) كفن كردن ميّت با چيز نجس و با پارچه ابريشمى خالص، و بنا بر احتياط با پارچهاى كه با طلا بافته شده باشد جايز نيست، ولى در حال ناچارى اشكال ندارد.
مسأله 625) كفن كردن با پارچهاى كه از پشم يا موى حيوان حرام گوشت يا پوست حيوان حلال گوشت تهيّه شده، بنا بر احتياط در حال اختيار جايز نيست، ولى اگر كفن از مو و پشم حيوان حلال گوشت باشد اشكال ندارد، اگرچه احتياط مستحب آن است كه با اين دو هم كفن نکنند.
مسأله 626) اگر كفن ميّت به نجاست خود او، يا به نجاست ديگرى نجس شود چنانچه كفن ضايع نمیشود، بايد مقدار نجس را بشويند يا ببرند اگرچه بعد از گذاشتن در قبر باشد، و اگر شستن يا بريدن آن ممكن نيست در صورتى كه عوض كردن آن ممكن باشد، بايد عوض کنند.
مسأله 627) كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته اگر بميرد، بايد مثل ديگران كفن شود، و پوشاندن سر و صورتش اشكال ندارد.
مسأله 628) مستحب است انسان در حال سلامتى، كفن و سدر و كافور خود را تهيّه كند.
احكام حنوط
مسأله 629) بعد از غسل واجب است ميّت را حنوط كنند؛ يعنى به پيشانى و كف دستها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاهاى او كافور بمالند، و مستحب است به سر بينى ميت هم كافور بمالند و بايد كافور، سایيده و تازه باشد و اگر به واسطه كهنه بودن عطر او از بين رفته باشد كافى نيست.
مسأله 630) احتياط واجب آن است كه اول كافور را به پيشانى ميّت بمالند ولى در جاهاى ديگر ترتيب لازم نيست.
مسأله 631) بهتر آن است كه ميّت را پيش از كفن كردن، حنوط نمايند اگرچه در بين كفن كردن و بعد از آن هم حنوط کنند مانعى ندارد.
مسأله 632) كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته است، اگر بميرد حنوط كردن او جايز نيست، مگر اینکه در احرام حج بعد از تمام كردن سعى و در احرام عمره بعد از تقصیر بمیرد.
مسأله 633) زنى كه شوهر او مرده و هنوز عدهاش تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو كند، ولى چنانچه بميرد حنوط او واجب است.
مسأله 634) احتياط مستحب آن است که ميّت را با مشك و عنبر و عود و عطرهاى ديگر خوشبو نكنند، و نيز اينها را با كافور مخلوط ننمايند.
مسأله 635) مستحب است قدرى تربت حضرت سيدالشهداء(ع) را با كافور مخلوط كنند، ولى بايد از آن كافور به جاهایى كه بى احترامى میشود نرسانند، و نيز بايد تربت به قدرى زياد نباشد كه وقت به كافور مخلوط شد آن را كافور نگويند.
مسأله 636) اگر كافور پيدا نشود، يا فقط به اندازهاى غسل باشد، حنوط لازم نيست و چنانچه از غسل زياد بيايد ولى به همه هفت عضو نرسد، بنا بر احتياط بايد اول پيشانى و اگر زياد آمد به جاهاى ديگر بمالند.
مسأله 637) مستحب است دو چوب تر و تازه همراه ميّت در قبر بگذارند كه طول هر كدام مقدار استخوان ذراع باشد.
🔹🔹🔹
احكام نماز ميّت
مسأله 638) نماز خواندن بر ميّت مسلمان يا بچهاى كه محكوم به اسلام و شش سال او تمام شده باشد، واجب است.
مسأله 639) نماز خواندن بر بچهاى كه شش سال او تمام نشده رجاءً مانعى ندارد، ولى نماز خواندن بر بچهاى كه مرده به دنيا آمده مستحب نيست.
مسأله 640) نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود، اگر پيش از اينها يا در بين اينها بخوانند، اگرچه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد كافى نيست.
مسأله 641) كسى كه میخواهد نماز ميّت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد، و بدن و لباسش پاك باشد، اگر لباس او غصبى هم باشد اشكال ندارد، اگرچه بهتر است كه رعايت كند تمام چيزهاى را كه در نمازهاى ديگر لازم است.
مسأله 642) كسى كه بر ميّت نماز مىخواند بايد رو به قبله باشد و نيز واجب است ميّت را مقابل او به پشت بخوابانند، به طورى كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاى او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسأله 643) بنا بر احتياط مكان نمازگزار بايد غصبى نباشد، و نيز بايد از جاى ميّت پست تر يا بلندتر نباشد، ولى پستى و بلندى مختصر اشكالى ندارد.
مسأله 644) نمازگزار بايد از ميّت دور نباشد، ولى كسى كه نماز ميّت را به جماعت مىخواند، اگر از ميّت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشد اشكال ندارد.
مسأله 645) نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف ميت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميّت نيستند اشكال ندارد.
مسأله 646) بين ميّت و نمازگزار بنا بر احتياط بايد پرده و يا ديوار و يا چيزى مانند اينها نباشد ولى اگر ميّت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.
مسأله 647) در وقت خواندن نماز بايد عورت ميّت پوشيده باشد، اگر كفن كردن او ممكن نيست، بنا بر احتياط بايد عورتش را اگرچه با تخته و آجر و مانند اينها باشد بپوشاند.
مسأله 648) نماز ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخوانند، و در موقع نيّت، ميّت را معين كند، مثلاً نيّت كند نماز مىخوانم براى اين ميّت قربةً الى الله.
مسأله 649) اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميّت را ايستاده بخواند میشود نشسته بر او نماز خواند.
مسأله 650) اگر ميّت وصيّت كرده باشد كه شخصى معينى بر او نماز بخواند احتياط مستحب آن است كه آن شخص از ولىّ ميّت اجازه بگيرد.
مسأله 651) مكروه است بر ميّت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميّت اهل علم و تقوى باشد مكروه نيست.
مسأله 652) اگر ميّت را عمداً يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتى جسد او از هم نپاشيده واجب است با شرطهايى كه براى نماز ميّت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.
احكام نماز ميّت
مسأله 638) نماز خواندن بر ميّت مسلمان يا بچهاى كه محكوم به اسلام و شش سال او تمام شده باشد، واجب است.
مسأله 639) نماز خواندن بر بچهاى كه شش سال او تمام نشده رجاءً مانعى ندارد، ولى نماز خواندن بر بچهاى كه مرده به دنيا آمده مستحب نيست.
مسأله 640) نماز ميّت بايد بعد از غسل و حنوط و كفن كردن او خوانده شود، اگر پيش از اينها يا در بين اينها بخوانند، اگرچه از روى فراموشى يا ندانستن مسأله باشد كافى نيست.
مسأله 641) كسى كه میخواهد نماز ميّت بخواند، لازم نيست با وضو يا غسل يا تيمّم باشد، و بدن و لباسش پاك باشد، اگر لباس او غصبى هم باشد اشكال ندارد، اگرچه بهتر است كه رعايت كند تمام چيزهاى را كه در نمازهاى ديگر لازم است.
مسأله 642) كسى كه بر ميّت نماز مىخواند بايد رو به قبله باشد و نيز واجب است ميّت را مقابل او به پشت بخوابانند، به طورى كه سر او به طرف راست نمازگزار و پاى او به طرف چپ نمازگزار باشد.
مسأله 643) بنا بر احتياط مكان نمازگزار بايد غصبى نباشد، و نيز بايد از جاى ميّت پست تر يا بلندتر نباشد، ولى پستى و بلندى مختصر اشكالى ندارد.
مسأله 644) نمازگزار بايد از ميّت دور نباشد، ولى كسى كه نماز ميّت را به جماعت مىخواند، اگر از ميّت دور باشد، چنانچه صفها به يكديگر متصل باشد اشكال ندارد.
مسأله 645) نمازگزار بايد مقابل ميّت بايستد، ولى اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف ميت بگذرد، نماز كسانى كه مقابل ميّت نيستند اشكال ندارد.
مسأله 646) بين ميّت و نمازگزار بنا بر احتياط بايد پرده و يا ديوار و يا چيزى مانند اينها نباشد ولى اگر ميّت در تابوت و مانند آن باشد اشكال ندارد.
مسأله 647) در وقت خواندن نماز بايد عورت ميّت پوشيده باشد، اگر كفن كردن او ممكن نيست، بنا بر احتياط بايد عورتش را اگرچه با تخته و آجر و مانند اينها باشد بپوشاند.
مسأله 648) نماز ميّت را بايد ايستاده و با قصد قربت بخوانند، و در موقع نيّت، ميّت را معين كند، مثلاً نيّت كند نماز مىخوانم براى اين ميّت قربةً الى الله.
مسأله 649) اگر كسى نباشد كه بتواند نماز ميّت را ايستاده بخواند میشود نشسته بر او نماز خواند.
مسأله 650) اگر ميّت وصيّت كرده باشد كه شخصى معينى بر او نماز بخواند احتياط مستحب آن است كه آن شخص از ولىّ ميّت اجازه بگيرد.
مسأله 651) مكروه است بر ميّت چند مرتبه نماز بخوانند، ولى اگر ميّت اهل علم و تقوى باشد مكروه نيست.
مسأله 652) اگر ميّت را عمداً يا از روى فراموشى يا به جهت عذرى بدون نماز دفن كنند، يا بعد از دفن معلوم شود نمازى كه بر او خوانده شده باطل بوده است، تا وقتى جسد او از هم نپاشيده واجب است با شرطهايى كه براى نماز ميّت گفته شد به قبرش نماز بخوانند.
🔹🔹🔹
دستور نماز ميّت
مسأله 653) نماز ميّت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است، بعد از نيّت و گفتن تكبير اول، بگويد: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ و َاَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ)؛ بعد از تكبير دوم، بگويد: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد)؛ و بعد از تكبير سوم، بگويد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤَمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ)؛ و بعد از تكبير چهارم، اگر ميّت مرد است بگويد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذا المَيِّتِ)؛ و اگر زن باشد بگويد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتِ)؛ و بعد تكبير پنجم را بگويد، و بهتر است بعد از تكبير اول، بگويد: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، و َاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و َرَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً بَيْنَ يَدَىِ السّاعَةِ)؛ بعد از تكبير دوم، بگويد: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ بارِكْ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد، كَاَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلى اِبْراهِيمَ وَآلِ اِبْراهِيمَ اِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، وَصَلِّ عَلى جَمِيعِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ، وَالشُّهَداءِ وَالصِّدِيقِينَ، وَجَمِيعِ عِبادِ اللهِ الصّالِحِينَ)؛ بعد از تكبير سوم، بگويد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِماتِ الاَْحْياءِ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ تابِع بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالخَيْراتِ اِنَّكَ مُجِيبُ الدَّعَواتِ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَدِيرِ)؛ و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد باشد، بگويد: (اَللّهُمَّ اِنَّ هذا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ اَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَاَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ، اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَيْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا، اَللّهُمَّ اِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِى احِسانِهِ، وَاِن كانَ مُسِيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ، اَللّهُمَّ اَجْعَلْهُ عِنْدَكَ فِى اَعْلى عِلِّيِينَ وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِهِ فِى الغابِرِينَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ)؛ و بعد تكبير پنجم را بگويد. ولى اگر ميّت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد: (اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ أَمَتُكَ وَابْنَتُ عَبْدِكَ وَابْنَةُ أَمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَاَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ، اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنها اِلاّ خَيْراً، وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا، اَللّهُمَّ اِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِى اِحسانِها، وَاِنْ كانَتْ مُسِيئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْلَها، اَللّهُمَّ اَجْعَلْها عِنْدَكَ فِى اَعلى عِلِّيِينَ وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِها فِى الْغابِرِينَ، وَارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ).
مسأله 654) كسى كه نماز ميّت را به جماعت مىخواند، اگرچه مأموم باشد بايد دعاها و تكبيرها را هم بخواند.
مسأله 655) بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند كه نماز از صورت خود خارج نشود.
مستحبات نماز ميّت
مسأله 656) چند چيز در نماز ميّت مستحب است:
اول: آنکه نمازگزار بر ميّت، با وضو يا غسل يا تيمّم باشد، و احتياط آن است در صورتى تيمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند به نماز ميّت نرسد.
دوم: اگر ميّت مرد است، امام جماعت يا كسى كه فرادى بر او نماز مىخواند مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت زن است مقابل سينهاش باشد.
سوم: پا برهنه نماز بخواند.
چهارم: در هر تكبير دستها را بلند كند.
پنجم: فاصله او با ميّت به قدرى كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.
ششم: نماز ميّت را به جماعت بخواند.
هفتم: امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مىخوانند آهسته بخوانند.
هشتم: در جماعت اگرچه مأموم يك نفر باشد عقب امام بايستد.
نهم: نمازگزار به ميّت و مؤمنين زياد دعا كند.
دهم: پيش از نماز در جماعت سه مرتبه بگويد: الصلاة.
يازدهم: نماز را در جایى بخوانند كه مردم براى نماز ميّت بيشتر به آنجا مىروند.
دوازدهم: زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت مىخواند، تنها بايستد، و در صف نمازگزاران نايستد.
مسأله 657) خواندن نماز ميّت در مساجد مكروه است ولى در مسجدالحرام مكروه نيست.
دستور نماز ميّت
مسأله 653) نماز ميّت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافى است، بعد از نيّت و گفتن تكبير اول، بگويد: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ و َاَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ)؛ بعد از تكبير دوم، بگويد: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد)؛ و بعد از تكبير سوم، بگويد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤَمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ)؛ و بعد از تكبير چهارم، اگر ميّت مرد است بگويد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذا المَيِّتِ)؛ و اگر زن باشد بگويد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتِ)؛ و بعد تكبير پنجم را بگويد، و بهتر است بعد از تكبير اول، بگويد: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، و َاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و َرَسُولُهُ اَرْسَلَهُ بِالحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً بَيْنَ يَدَىِ السّاعَةِ)؛ بعد از تكبير دوم، بگويد: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ بارِكْ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد، كَاَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ وَ بارَكْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلى اِبْراهِيمَ وَآلِ اِبْراهِيمَ اِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ، وَصَلِّ عَلى جَمِيعِ الاَْنْبِياءِ وَالْمُرْسَلِينَ، وَالشُّهَداءِ وَالصِّدِيقِينَ، وَجَمِيعِ عِبادِ اللهِ الصّالِحِينَ)؛ بعد از تكبير سوم، بگويد: (اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِماتِ الاَْحْياءِ مِنْهُمْ وَالاَْمْواتِ تابِع بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ بِالخَيْراتِ اِنَّكَ مُجِيبُ الدَّعَواتِ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَدِيرِ)؛ و بعد از تكبير چهارم اگر ميّت مرد باشد، بگويد: (اَللّهُمَّ اِنَّ هذا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ اَمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وَاَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ، اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خَيْراً وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّا، اَللّهُمَّ اِنْ كانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِى احِسانِهِ، وَاِن كانَ مُسِيئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَاغْفِرْ لَهُ، اَللّهُمَّ اَجْعَلْهُ عِنْدَكَ فِى اَعْلى عِلِّيِينَ وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِهِ فِى الغابِرِينَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمِينَ)؛ و بعد تكبير پنجم را بگويد. ولى اگر ميّت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد: (اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ أَمَتُكَ وَابْنَتُ عَبْدِكَ وَابْنَةُ أَمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وَاَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِهِ، اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنها اِلاّ خَيْراً، وَاَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا، اَللّهُمَّ اِنْ كانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِى اِحسانِها، وَاِنْ كانَتْ مُسِيئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَاغْفِرْلَها، اَللّهُمَّ اَجْعَلْها عِنْدَكَ فِى اَعلى عِلِّيِينَ وَاخْلُفْ عَلى اَهْلِها فِى الْغابِرِينَ، وَارْحَمْها بِرَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ).
مسأله 654) كسى كه نماز ميّت را به جماعت مىخواند، اگرچه مأموم باشد بايد دعاها و تكبيرها را هم بخواند.
مسأله 655) بايد تكبيرها و دعاها را طورى پشت سر هم بخواند كه نماز از صورت خود خارج نشود.
مستحبات نماز ميّت
مسأله 656) چند چيز در نماز ميّت مستحب است:
اول: آنکه نمازگزار بر ميّت، با وضو يا غسل يا تيمّم باشد، و احتياط آن است در صورتى تيمّم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد، يا بترسد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند به نماز ميّت نرسد.
دوم: اگر ميّت مرد است، امام جماعت يا كسى كه فرادى بر او نماز مىخواند مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميّت زن است مقابل سينهاش باشد.
سوم: پا برهنه نماز بخواند.
چهارم: در هر تكبير دستها را بلند كند.
پنجم: فاصله او با ميّت به قدرى كم باشد كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.
ششم: نماز ميّت را به جماعت بخواند.
هفتم: امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كسانى كه با او نماز مىخوانند آهسته بخوانند.
هشتم: در جماعت اگرچه مأموم يك نفر باشد عقب امام بايستد.
نهم: نمازگزار به ميّت و مؤمنين زياد دعا كند.
دهم: پيش از نماز در جماعت سه مرتبه بگويد: الصلاة.
يازدهم: نماز را در جایى بخوانند كه مردم براى نماز ميّت بيشتر به آنجا مىروند.
دوازدهم: زن حائض اگر نماز ميّت را به جماعت مىخواند، تنها بايستد، و در صف نمازگزاران نايستد.
مسأله 657) خواندن نماز ميّت در مساجد مكروه است ولى در مسجدالحرام مكروه نيست.
🔹🔹🔹
احكام دفن
مسأله 658) واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد، و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند، و اگر ترس آن باشد كه جانور، بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
مسأله 659) اگر دفن ميّت در زمين ممكن نباشد، میتواند به جاى دفن، او را در بنا يا تابوت بگذارد.
مسأله 660) ميّت را بايد در قبر به پهلوى راست، طورى بخوابانند كه جلوى بدن او رو به قبله باشد.
مسأله 661) اگر كسى در كشتى بميرد چنانچه جسد او فاسد نمیشود و بودن او در كشتى مانعى ندارد، بايد صبر كنند تا در خشكى برسند، و او را در زمين دفن كنند، وگرنه، بايد در كشتى غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند، و پس از خواندن نماز ميّت بنا بر احتياط در صورت امكان او را در خمره بگذارند، و درش را ببندند و به دريا بيندازند، و الاّ چيز سنگين بپايش بسته و به دريا بيندازند، و اگر ممكن است بايد او را در جاى بيندازند كه فوراً طعمه حيوانات نشود.
مسأله 662) اگر بترسند كه دشمن قبر ميّت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد، و گوش يا بينى يا اعضای ديگرى او را ببرّد چنانچه ممكن باشد بايد به طورى كه در مسأله پيش گفته شد، او را به دريا بيندازند.
مسأله 663) مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميّت را در صورتى كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميّت بردارند.
مسأله 664) اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، يا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوى چپ پشت به قبله بخوابانند كه روى بچه به طرف قبله باشد.
مسأله 665) دفن مسلمان در قبرستان كفار و دفن كافر در قبرستان مسلمانان جایز نيست.
مسأله 666) دفن مسلمان در جاى كه بىاحترامى به او باشد، مانند جایى كه خاكروبه و كثافت مىريزند، جايز نيست.
مسأله 667) دفن ميّت در جاى غصبى و در زمينی كه مثل مسجد براى غير دفن كردن وقف شده، جايز نيست.
مسأله 668) دفن ميت در قبر مرده ديگر جایز نيست، مگر آنکه قبر كهنه شده و ميّت اولى به كلى از بين رفته باشد.
مسأله 669) چيزى كه از ميت جدا میشود، اگرچه مو، ناخن و دندانش باشد، بنا بر احتياط بايد با او دفن شود، و دفن ناخن و دندان كه در حال زندگى از انسان جدا میشود، مستحب است.
مسأله 670) اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.
مسأله 671) اگر بچه در شكم مادر بميرد و ماندنش در رحم مادر خطر داشته باشد، بايد با آسانترين راه او را بيرون آورند، و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولى بايد به وسيله شوهرش اگر اهل فن است، يا زنى كه اهل فن باشد، او را بيرون بياورند و اگر ممكن نيست، مرد محرمى كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نيست مرد نامحرمى كه اهل فن باشد بچه را بيرون بياورد و در صورتى كه آن هم پيدا نشود، كسى كه اهل فن نباشد میتواند بچه را بيرون بياورد.
مسأله 672) هرگاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد، اگرچه اميد زنده ماندن طفل را نداشته باشند، بايد به وسيله كسانى كه در مسأله پيش گفته شد، پهلوى چپ او را بشكافند و یا از هر جایی که برای سلامت بچه بهتر است بشکافد و بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند.
مستحبات دفن
احكام دفن
مسأله 658) واجب است ميت را طورى در زمين دفن كنند كه بوى او بيرون نيايد، و درندگان هم نتوانند بدنش را بيرون آورند، و اگر ترس آن باشد كه جانور، بدن او را بيرون آورد، بايد قبر را با آجر و مانند آن محكم كنند.
مسأله 659) اگر دفن ميّت در زمين ممكن نباشد، میتواند به جاى دفن، او را در بنا يا تابوت بگذارد.
مسأله 660) ميّت را بايد در قبر به پهلوى راست، طورى بخوابانند كه جلوى بدن او رو به قبله باشد.
مسأله 661) اگر كسى در كشتى بميرد چنانچه جسد او فاسد نمیشود و بودن او در كشتى مانعى ندارد، بايد صبر كنند تا در خشكى برسند، و او را در زمين دفن كنند، وگرنه، بايد در كشتى غسلش بدهند و حنوط و كفن كنند، و پس از خواندن نماز ميّت بنا بر احتياط در صورت امكان او را در خمره بگذارند، و درش را ببندند و به دريا بيندازند، و الاّ چيز سنگين بپايش بسته و به دريا بيندازند، و اگر ممكن است بايد او را در جاى بيندازند كه فوراً طعمه حيوانات نشود.
مسأله 662) اگر بترسند كه دشمن قبر ميّت را بشكافد و بدن او را بيرون آورد، و گوش يا بينى يا اعضای ديگرى او را ببرّد چنانچه ممكن باشد بايد به طورى كه در مسأله پيش گفته شد، او را به دريا بيندازند.
مسأله 663) مخارج انداختن در دريا و مخارج محكم كردن قبر ميّت را در صورتى كه لازم باشد، بايد از اصل مال ميّت بردارند.
مسأله 664) اگر زن كافره بميرد و بچه در شكم او مرده باشد، يا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، بايد زن را در قبر به پهلوى چپ پشت به قبله بخوابانند كه روى بچه به طرف قبله باشد.
مسأله 665) دفن مسلمان در قبرستان كفار و دفن كافر در قبرستان مسلمانان جایز نيست.
مسأله 666) دفن مسلمان در جاى كه بىاحترامى به او باشد، مانند جایى كه خاكروبه و كثافت مىريزند، جايز نيست.
مسأله 667) دفن ميّت در جاى غصبى و در زمينی كه مثل مسجد براى غير دفن كردن وقف شده، جايز نيست.
مسأله 668) دفن ميت در قبر مرده ديگر جایز نيست، مگر آنکه قبر كهنه شده و ميّت اولى به كلى از بين رفته باشد.
مسأله 669) چيزى كه از ميت جدا میشود، اگرچه مو، ناخن و دندانش باشد، بنا بر احتياط بايد با او دفن شود، و دفن ناخن و دندان كه در حال زندگى از انسان جدا میشود، مستحب است.
مسأله 670) اگر كسى در چاه بميرد و بيرون آوردنش ممكن نباشد، بايد در چاه را ببندند و همان چاه را قبر او قرار دهند.
مسأله 671) اگر بچه در شكم مادر بميرد و ماندنش در رحم مادر خطر داشته باشد، بايد با آسانترين راه او را بيرون آورند، و چنانچه ناچار شوند كه او را قطعه قطعه كنند اشكال ندارد، ولى بايد به وسيله شوهرش اگر اهل فن است، يا زنى كه اهل فن باشد، او را بيرون بياورند و اگر ممكن نيست، مرد محرمى كه اهل فن باشد و اگر آن هم ممكن نيست مرد نامحرمى كه اهل فن باشد بچه را بيرون بياورد و در صورتى كه آن هم پيدا نشود، كسى كه اهل فن نباشد میتواند بچه را بيرون بياورد.
مسأله 672) هرگاه مادر بميرد و بچه در شكمش زنده باشد، اگرچه اميد زنده ماندن طفل را نداشته باشند، بايد به وسيله كسانى كه در مسأله پيش گفته شد، پهلوى چپ او را بشكافند و یا از هر جایی که برای سلامت بچه بهتر است بشکافد و بچه را بيرون آورند و دوباره بدوزند.
مستحبات دفن
مسأله 673) مستحب است قبر را به اندازة قد انسان متوسط، گود كنند و ميت را در نزديكترين قبرستان دفن كنند مگر آنکه قبرستان دورتر، از جهتى بهتر باشد، مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند، يا مردم براى فاتحه اهل قبور بيشتر به آنجا بروند، و نيز مستحب است جنازه را در چند ذرعى قبر، زمين بگذارند و تا سه مرتبه كم كم نزديك ببرند، و در هر مرتبه زمين بگذارند و بردارند، و در نوبت چهارم وارد قبر كنند، و اگر ميّت مرد است در دفعه سومى طورى زمين بگذارند كه سر او طرف پايين قبر باشد، و در دفعه چهارم از طرف سر وارد قبر نمايند، و اگر زن است در دفعه سوم طرف قبله قبر بگذارند، و به پهنا وارد قبر كنند، و در موقع وارد كردن پارچهاى روى قبر بگذارند و نيز مستحب است جنازه را به آرامى از تابوت بگيرند وارد قبر كنند و دعاهایى كه دستور داده شده، پيش از دفن و موقع دفن بخوانند، و بعد از آن كه ميّت را در لحد گذاشتند گرههاى كفن را باز كنند، و صورت ميّت را روى خاك بگذارند، و بالشى از خاك زير سر او بسازند، و پشت ميّت خشت خام يا كلوخى بگذارند كه ميّت به پشت بر نگردد، و پيش از آنکه لحد را بپوشانند دست راست را به شانه راست ميّت بزنند و دست چپ را به قوت بر شانه چپ ميّت بگذارند و دهان را نزديك گوش او ببرند، و به شدّت حركتش دهند و سه مرتبه بگويد: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا فُلانَ ابْنَ فُلانِ) و به جاى فلان ابن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد، مثلاً اگر اسم او محمد و اسم پدرش على است سه مرتبه بگويد: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىِّ) پس از آن بگويد: (هَلْ اَنْتَ عَلَى الْعَهْدِ الَّذِى فارَقْتَنا عَلَيْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، عَبْدَهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَيِّدُ النَبِيِّينَ وَخاتَمُ الْمُرْسَلِينَ وَأَنَّ عَلِيّاً اَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ اِمامٌ اِفْتَرَضَ اللهُ طاعَتَهُ عَلَى الْعالَمِينَ وَاَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَعَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّد وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَر وَ عَلِىَّ بْنَ مُوسى وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِىِّ وَ عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّد وَالْحَسَنَ بْنَ على وَالْقائِمِ الحُجَّةَ الْمَهْدِىِّ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَئِمَّةُ الْمُؤْمِنِينَ وَحُجَجُ اللهِ عَلَى الْخَلْقِ اَجْمَعِينَ أَئِمَّتُكَ أَئِمَّةٌ هُدىً اَبْرارِ يا فُلانَ بنَ فُلانْ) و به جاى فلان بن فلان اسم ميت و پدرش را بگويد: و بعد بگويد (اِذا اَتاكَ الْمَلَكانِ الْمُقَرَّبانِ رَسُولَيْنِ مِنْ عِنْدِ اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالى وَ سَئَلاكَ عَنْ رَبِّكَ وَ عَنْ نَبِيِّكَ وَ عَنْ كِتابِكَ وَ عَنْ قِبْلَتِكَ وَ عَنْ أَئِمَّتِكَ فَلا تَخَفْ وَلا تَحْزَنْ وَ قُلْ فِى جَوابهما اللهُ رَبِّى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ نَبِيِّى وَ الاِْسْلامُ دِينِى وَ الْقُرْآنُ كِتابِى وَ الْكَعْبَةُ قِبْلَتِى وَاَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِىُّ بْنَ اَبِى طالِب اِمامِى وَالْحَسَنُ بْنَ عَلِىٍّ الْمُجْتَبى اِمامِى وَالْحُسَيْنُ بْنُ عَلِى الشَّهِيدُ بِكَرْبَلا اِمامِى وَ عَلِىٌّ زَيْنُ الْعابِدِينَ اِمامِى وَ مُحَمَّدُ الْباقِرُ اِمامِى وَجَعْفَرُ الصّادِقُ اِمامِى وَ مُوسَى الْكاظِمُ اِمامِى وَ عَلِىُّ الرِّضا اِمامِى وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامِى وَ عَلِىُّ الْهادِى اِمامِى وَالْحَسَنُ الْعَسْكَرِىُّ اِمامِى وَالْحُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامِى، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِمْ اَئِمَّتِى وَ سادَتِى وَ قادَتِى وَ شُفَعائِى بهم اَتَوَلّى وَ مِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّأُ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ، ثُمَّ اعْلَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلانْ) و به جاى فلان ابن فلان اسم ميّت و پدرش را بگويد. و بعد بگويد: (اِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى نِعْمَ الرَّبُ، وَاَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ نِعْمَ الرَّسُولُ وَ اَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبِيطالِب وَ اَوْلادَهُ الْمَعْصُومِينَ الاَْئِمَّةَ الاِْثْنَىْ عَشَرَ نِعْمَ الاَْئِمَّةُ.
وَ اَنَّ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ حَقٌّ وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنْكَر وَ نَكِير فِى الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ وَالنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْمِيزانَ حَقٌّ وَتَطايُرَ الكُتُبِ حَقٌّ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ اَنَّ اللهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ) سپس بگويد: (اَفَهِمْتَ يا فُلانْ) و جاى فلان اسم ميّت را بگويد: پس از آن بگويد: (ثَبَّتَكَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثّابِتِ وَ هَداكَ اللهُ اِلى صِراط مُّسْتَقِيم عَرَّفَ اللهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَوْلِيائِكَ فِى مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ) پس بگويد، (اَللّهُمَّ جافِ الاَْرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَيْكَ وَلَقِّهِ مِنْكَ بُرْهاناً اَللّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ).
مسأله 674) مستحب است كسى كه ميّت را در قبر مىگذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد، و از طرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد، و غير از خويشان ميت كسانى كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: (اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ) اگر ميّت زن است كسى كه با او محرم میباشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.
مسأله 675) مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازة چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه روى آن بگذارند كه اشتباه نشود، و روى قبر آب بپاشند، و بعد از پاشيدن آب كسانى كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده، در خاك فرو برند، و هفت مرتبه سوره مباركه اِنّا أنزلنا را بخوانند، و براى ميت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند: (اَللّهُمَّ جافِ الاَْرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ اِلَيْكَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَأَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنِيهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ).
مسأله 676) پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كردهاند، مستحب است ولىّ ميّت يا كسى كه از طرف ولى اجازه دارد، دعاهاى را كه دستور داده شده به ميّت تلقين كنند.
مسأله 677) بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند ولى اگر مدتى گذشته است كه به واسطه سر سلامتى دادن مصيبت يادشان میآید ترك آن بهتر است، و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميّت غذا بفرستند، و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
مسأله 678) مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند، و هر وقت ميّت را ياد میکند، (اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ) بگويد. و براى ميت قرآن بخواند، و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد، و قبر را محكم بسازند كه زود خراب نشود.
مسأله 679) جايز نيست انسان در مرگ كسى، صورت و بدن خود را بخراشد و سيلى بزند و به خود آسيب برساند.
مسأله 680) پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر جايز نيست و احتياط واجب آن است كه در مصيبت آنان هم يقه پاره نكنند.
مسأله 681) اگر زن در عزاى ميّت صورت خود را بخراشد و خونين كند يا موى خود را بكند، بنا بر احتياط مستحب يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را طعام دهد، و يا بپوشاند. همچنين است اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند.
مسأله 682) احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميّت، صدا را خيلى بلند نكنند.
مسأله 674) مستحب است كسى كه ميّت را در قبر مىگذارد، با طهارت و سر برهنه و پا برهنه باشد، و از طرف پاى ميت از قبر بيرون بيايد، و غير از خويشان ميت كسانى كه حاضرند، با پشت دست خاك بر قبر بريزند و بگويند: (اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ) اگر ميّت زن است كسى كه با او محرم میباشد او را در قبر بگذارد و اگر محرمى نباشد خويشانش او را در قبر بگذارند.
مسأله 675) مستحب است قبر را مربع يا مربع مستطيل بسازند و به اندازة چهار انگشت از زمين بلند كنند و نشانه روى آن بگذارند كه اشتباه نشود، و روى قبر آب بپاشند، و بعد از پاشيدن آب كسانى كه حاضرند دستها را بر قبر بگذارند و انگشتها را باز كرده، در خاك فرو برند، و هفت مرتبه سوره مباركه اِنّا أنزلنا را بخوانند، و براى ميت طلب آمرزش كنند و اين دعا را بخوانند: (اَللّهُمَّ جافِ الاَْرْضَ عَنْ جَنْبَيْهِ وَاصْعَدْ اِلَيْكَ رُوحَهُ وَلَقِّهِ مِنْكَ رِضْواناً وَأَسْكِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِكَ ما تُغْنِيهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواكَ).
مسأله 676) پس از رفتن كسانى كه تشييع جنازه كردهاند، مستحب است ولىّ ميّت يا كسى كه از طرف ولى اجازه دارد، دعاهاى را كه دستور داده شده به ميّت تلقين كنند.
مسأله 677) بعد از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتى دهند ولى اگر مدتى گذشته است كه به واسطه سر سلامتى دادن مصيبت يادشان میآید ترك آن بهتر است، و نيز مستحب است تا سه روز براى اهل خانه ميّت غذا بفرستند، و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مكروه است.
مسأله 678) مستحب است انسان در مرگ خويشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر كند، و هر وقت ميّت را ياد میکند، (اِنّا لِلّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ) بگويد. و براى ميت قرآن بخواند، و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد، و قبر را محكم بسازند كه زود خراب نشود.
مسأله 679) جايز نيست انسان در مرگ كسى، صورت و بدن خود را بخراشد و سيلى بزند و به خود آسيب برساند.
مسأله 680) پاره كردن يقه در مرگ غير پدر و برادر جايز نيست و احتياط واجب آن است كه در مصيبت آنان هم يقه پاره نكنند.
مسأله 681) اگر زن در عزاى ميّت صورت خود را بخراشد و خونين كند يا موى خود را بكند، بنا بر احتياط مستحب يك بنده آزاد كند، يا ده فقير را طعام دهد، و يا بپوشاند. همچنين است اگر مرد در مرگ زن يا فرزند يقه يا لباس خود را پاره كند.
مسأله 682) احتياط واجب آن است كه در گريه بر ميّت، صدا را خيلى بلند نكنند.
🔹🔹🔹
نماز وحشت
مسأله 683) سزاوار است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت براى ميّت بخوانند و دستور اين است كه در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آية الكرسى و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره اِنّا أنزلنا را بخوانند و بعد از سلام نماز بگويند: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد وَابْعَثْ ثَوابَها اِلى قَبْرِ فَلانِ) و به جاى كلمه فلان اسم ميّت را بگويند.
مسأله 684) نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر میشود خواند ولى بهتر است در اول شب بعد از نماز عشاء خوانده شود.
مسأله 685) اگر بخواهند ميّت را به شهر دورى ببرند، يا به جهت ديگر دفن او به تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخير بيندازند.
نبش قبر
مسأله 686) نبش قبر مسلمان، يعنى شكافتن قبر او اگرچه طفل يا ديوانه باشد، حرام است. ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.
مسأله 687) نبش قبر امامزادهها و شهداء و علما و صلحا اگرچه سالها بر آنها گذشته باشد حرام است.
مسأله 688) شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:
اول: آنکه ميّت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آنجا بماند.
دوم: آنکه كفن يا چيز ديگرى كه با ميّت دفن شده غصبى باشد و صاحب آن راضى نشود كه در قبر بماند. همچنين است اگر چيزى از مال خود ميّت كه به ورثه او رسيده با او دفن شده باشد، و ورثه او راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند، ولى اگر ميّت وصيّت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند، براى بيرون آوردن اينها نمىتوانند قبر را بشكافند.
سوم: آنکه شكافتن قبر موجب هتك حرمت نباشد و ميّت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد، يا بفهمند غسلش باطل بوده، يا به غير از دستور شرع كفن شده يا در قبر او را رو به قبله نگذاشتهاند.
چهارم: آنکه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميّت را ببينند.
پنجم: آنکه ميّت را در جايى كه بىاحترامى به اوست مثل قبرستان كفار يا جایى كه كثافت و خاكروبه مىريزند دفن كرده باشند.
ششم: آنکه براى يك مطلب شرعى كه اهميّت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر را بشكافند مثلاً بخواهند بچه زنده را از شكم زن حاملهاى كه دفنش كردهاند بيرون آورند.
هفتم: آنکه بترسند درندهاى بدن ميّت را پاره كند يا سيل او را ببرد، يا دشمن بيرون آورد.
هشتم: آنکه قسمتى از بدن ميّت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند ولى احتياط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طورى در قبر بگذارند كه بدن ميّت ديده نشود.
نهم: آنکه ميّت را بخواهند به مشاهد مشرّفه انتقال دهند به خصوص اگر وصيّت كرده باشد.
نماز وحشت
مسأله 683) سزاوار است در شب اول قبر، دو ركعت نماز وحشت براى ميّت بخوانند و دستور اين است كه در ركعت اول بعد از حمد يك مرتبه آية الكرسى و در ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره اِنّا أنزلنا را بخوانند و بعد از سلام نماز بگويند: (اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد وَابْعَثْ ثَوابَها اِلى قَبْرِ فَلانِ) و به جاى كلمه فلان اسم ميّت را بگويند.
مسأله 684) نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر میشود خواند ولى بهتر است در اول شب بعد از نماز عشاء خوانده شود.
مسأله 685) اگر بخواهند ميّت را به شهر دورى ببرند، يا به جهت ديگر دفن او به تأخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخير بيندازند.
نبش قبر
مسأله 686) نبش قبر مسلمان، يعنى شكافتن قبر او اگرچه طفل يا ديوانه باشد، حرام است. ولى اگر بدنش از بين رفته و خاك شده باشد اشكال ندارد.
مسأله 687) نبش قبر امامزادهها و شهداء و علما و صلحا اگرچه سالها بر آنها گذشته باشد حرام است.
مسأله 688) شكافتن قبر در چند مورد حرام نيست:
اول: آنکه ميّت در زمين غصبى دفن شده باشد و مالك زمين راضى نشود كه در آنجا بماند.
دوم: آنکه كفن يا چيز ديگرى كه با ميّت دفن شده غصبى باشد و صاحب آن راضى نشود كه در قبر بماند. همچنين است اگر چيزى از مال خود ميّت كه به ورثه او رسيده با او دفن شده باشد، و ورثه او راضى نشوند كه آن چيز در قبر بماند، ولى اگر ميّت وصيّت كرده باشد كه دعا يا قرآن يا انگشترى را با او دفن كنند، براى بيرون آوردن اينها نمىتوانند قبر را بشكافند.
سوم: آنکه شكافتن قبر موجب هتك حرمت نباشد و ميّت بى غسل يا بى كفن دفن شده باشد، يا بفهمند غسلش باطل بوده، يا به غير از دستور شرع كفن شده يا در قبر او را رو به قبله نگذاشتهاند.
چهارم: آنکه براى ثابت شدن حقى بخواهند بدن ميّت را ببينند.
پنجم: آنکه ميّت را در جايى كه بىاحترامى به اوست مثل قبرستان كفار يا جایى كه كثافت و خاكروبه مىريزند دفن كرده باشند.
ششم: آنکه براى يك مطلب شرعى كه اهميّت آن از شكافتن قبر بيشتر است قبر را بشكافند مثلاً بخواهند بچه زنده را از شكم زن حاملهاى كه دفنش كردهاند بيرون آورند.
هفتم: آنکه بترسند درندهاى بدن ميّت را پاره كند يا سيل او را ببرد، يا دشمن بيرون آورد.
هشتم: آنکه قسمتى از بدن ميّت را كه با او دفن نشده بخواهند دفن كنند ولى احتياط واجب آن است كه آن قسمت از بدن را طورى در قبر بگذارند كه بدن ميّت ديده نشود.
نهم: آنکه ميّت را بخواهند به مشاهد مشرّفه انتقال دهند به خصوص اگر وصيّت كرده باشد.
🔹🔹🔹
غسلهاى مستحب
مسأله 689) در شرع مقدس اسلام غسلهايى مستحب است و از آن جمله است:
1ـ غسل جمعه: و وقت آن بعد از اذان صبح است و بهتر آن است كه نزديك ظهر بهجا آورده شود. اگر تا ظهر انجام ندهند بهتر آن است كه بدون نيّت ادا و قضا تا غروب بهجا آورند. اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آن را بهجا آورد و كسى كه میداند در روز جمعه آب پيدا نخواهد كرد میتواند روز پنجشنبه غسل را رجاءً انجام دهد، و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگويد: (اَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاجْعَلْنِى مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنِى مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ).
2ـ غسل شب اول و هفدهم و اول شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم و غسل در شب بيست و چهارم ماه رمضان.
3ـ غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بعد از ظهر تا غروب به قصد رجاء بياورند، و بهتر آن است كه آن را پيش از نماز عيد بهجا آورند.
4ـ غسل شب عيد فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر آن است كه در اول شب بهجا آورد.
5ـ غسل روز هشتم و نهم ذيحجه و در روز نهم، بهتر آن است كه آن را نزديك ظهر بهجا آورد.
6ـ غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمداً نخوانده در صورتى كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد.
7ـ غسل كسى كه جایى از بدنش را به بدن ميّتى كه غسل دادهاند رسانده باشد.
8ـ غسل احرام.
9ـ غسل دخول حرم.
10ـ غسل دخول مكه.
11ـ غسل زيارت خانه كعبه.
12ـ غسل دخول كعبه.
13ـ غسل براى نحر و ذبح و حلق.
14ـ غسل داخل شدن مدينه منوّره.
15ـ غسل داخل شدن حرم پيغمبر(ص) .
16ـ غسل وداع قبر مطهّر پيغمبر(ص) .
17ـ غسل براى مباهله با خصم.
18ـ غسل دادن بچهاى كه تازه بدنيا آمده.
19ـ غسل براى استخاره.
20ـ غسل در وقت احتراق قرص آفتاب، كسوف.
21ـ غسل براى استسقاء.
22ـ غسل زيارت سيدالشهداء(ع) هر چند از دور باشد.
مسأله 690) فقها، در بيان غسلهای مستحبی، غسلهای زيادى نقل نمودهاند كه از جمله آنها اين چند غسل است:
1ـ غسل تمام شبهاى طاق ماه رمضان و غسل تمام شبهاى دهه آخر آن، و غسل ديگرى در آخر شب بيست و سوم آن.
2ـ غسل روز (24) ذى الحجة.
3ـ غسل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذى القعده.
4ـ غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده.
5ـ غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.
6ـ غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته و آن را ديده باشد، ولى اگر اتفاقاً يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلاً براى شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.
7ـ غسل براى دخول مسجد پيغمبر(ص) .
8ـ غسل براى زيارت معصومين از دور يا نزديك ولى احوط اين است كه اين غسلها را به قصد رجاء بهجا آورند.
مسأله 691) انسان غسلهاى مستحبى كه براى خود انجام داده و در مسأله (689) گفته شد، بنا به احتياط واجب نمیتواند كارى را كه مانند نماز، وضو لازم دارد انجام دهد مگر غسلهایی که استحباب آن شرعا ثابت شده مانند غسل جمعه و غیره که در مسأله (689) ذکر شد. اما غسلهایى كه رجاءً بهجا آورده میشود که در مسأله (690) ذکر شد، از وضو كفايت نمیکند جَزْماً، باید احتیاطا قبل از غسل وضو بگیرد.
مسأله 692) اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيّت همه يك غسل بهجا آورد كافى است.
غسلهاى مستحب
مسأله 689) در شرع مقدس اسلام غسلهايى مستحب است و از آن جمله است:
1ـ غسل جمعه: و وقت آن بعد از اذان صبح است و بهتر آن است كه نزديك ظهر بهجا آورده شود. اگر تا ظهر انجام ندهند بهتر آن است كه بدون نيّت ادا و قضا تا غروب بهجا آورند. اگر در روز جمعه غسل نكند مستحب است از صبح شنبه تا غروب قضاى آن را بهجا آورد و كسى كه میداند در روز جمعه آب پيدا نخواهد كرد میتواند روز پنجشنبه غسل را رجاءً انجام دهد، و مستحب است انسان در موقع غسل جمعه بگويد: (اَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاجْعَلْنِى مِنَ التَّوّابِينَ وَاجْعَلْنِى مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ).
2ـ غسل شب اول و هفدهم و اول شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم و غسل در شب بيست و چهارم ماه رمضان.
3ـ غسل روز عيد فطر و عيد قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر و بعد از ظهر تا غروب به قصد رجاء بياورند، و بهتر آن است كه آن را پيش از نماز عيد بهجا آورند.
4ـ غسل شب عيد فطر و وقت آن از اول مغرب است تا اذان صبح و بهتر آن است كه در اول شب بهجا آورد.
5ـ غسل روز هشتم و نهم ذيحجه و در روز نهم، بهتر آن است كه آن را نزديك ظهر بهجا آورد.
6ـ غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه نماز آيات را عمداً نخوانده در صورتى كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد.
7ـ غسل كسى كه جایى از بدنش را به بدن ميّتى كه غسل دادهاند رسانده باشد.
8ـ غسل احرام.
9ـ غسل دخول حرم.
10ـ غسل دخول مكه.
11ـ غسل زيارت خانه كعبه.
12ـ غسل دخول كعبه.
13ـ غسل براى نحر و ذبح و حلق.
14ـ غسل داخل شدن مدينه منوّره.
15ـ غسل داخل شدن حرم پيغمبر(ص) .
16ـ غسل وداع قبر مطهّر پيغمبر(ص) .
17ـ غسل براى مباهله با خصم.
18ـ غسل دادن بچهاى كه تازه بدنيا آمده.
19ـ غسل براى استخاره.
20ـ غسل در وقت احتراق قرص آفتاب، كسوف.
21ـ غسل براى استسقاء.
22ـ غسل زيارت سيدالشهداء(ع) هر چند از دور باشد.
مسأله 690) فقها، در بيان غسلهای مستحبی، غسلهای زيادى نقل نمودهاند كه از جمله آنها اين چند غسل است:
1ـ غسل تمام شبهاى طاق ماه رمضان و غسل تمام شبهاى دهه آخر آن، و غسل ديگرى در آخر شب بيست و سوم آن.
2ـ غسل روز (24) ذى الحجة.
3ـ غسل روز عيد نوروز و پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربيع الاول و روز بيست و پنجم ذى القعده.
4ـ غسل زنى كه براى غير شوهرش بوى خوش استعمال كرده.
5ـ غسل كسى كه در حال مستى خوابيده.
6ـ غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته رفته و آن را ديده باشد، ولى اگر اتفاقاً يا از روى ناچارى نگاهش بيفتد يا مثلاً براى شهادت دادن رفته باشد، غسل مستحب نيست.
7ـ غسل براى دخول مسجد پيغمبر(ص) .
8ـ غسل براى زيارت معصومين از دور يا نزديك ولى احوط اين است كه اين غسلها را به قصد رجاء بهجا آورند.
مسأله 691) انسان غسلهاى مستحبى كه براى خود انجام داده و در مسأله (689) گفته شد، بنا به احتياط واجب نمیتواند كارى را كه مانند نماز، وضو لازم دارد انجام دهد مگر غسلهایی که استحباب آن شرعا ثابت شده مانند غسل جمعه و غیره که در مسأله (689) ذکر شد. اما غسلهایى كه رجاءً بهجا آورده میشود که در مسأله (690) ذکر شد، از وضو كفايت نمیکند جَزْماً، باید احتیاطا قبل از غسل وضو بگیرد.
مسأله 692) اگر چند غسل بر كسى مستحب باشد و به نيّت همه يك غسل بهجا آورد كافى است.
🔹🔹🔹
تيمّـم
در هفت مورد به جاى وضو و غسل بايد تيمّم كرد:
اول از موارد تیمم
اول آنکه تهيّه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
مسأله 693) اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيّه آب وضو و غسل، به قدرى جستوجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود، و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست و بلند يا به جهت زيادى درختان، راه آن دشوار است، بايد در هر يك از چهار طرف به اندازة پرتاب يك تير قديمى كه با كمان پرتاب مىكردند. در جستوجوى آب بروند و الاّ بايد در هر طرف به اندازة پرتاب دو تير جستوجو نمايد.
مسأله 694) اگر بعضى از چهار طرف هموار و بعضى ديگر پست و بلند باشد، در طرفى كه هموار است به اندازة پرتاب دو تير و در طرفى كه هموار نيست به اندازه پرتاب يك تير جستوجو كند.
مسأله 695) در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست در آن طرف جستوجو لازم نيست.
مسأله 696) كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيّه آب وقت دارد، اگر يقين دارد در محلى دورتر از مقدارى كه بايد جستوجو كند آب هست، بايد براى تهيّه آب برود، و اگر گمان دارد آب هست، رفتن به آن محل لازم نيست ولى اگر گمان او قوى و به حد اطمينان باشد، بايد براى تهيّه آب به آن محل برود.
مسأله 697) لازم نيست خود انسان در جستوجوى آب برود، بلكه میتواند كسى را كه به گفته او اطمينان دارد بفرستد و در اين صورت اگر يك نفر از طرف چند نفر برود كافيست.
مسأله 698) اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، يا در منزل يا در قافله آب هست، بنا بر احتياط بايد به قدرى جستوجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا كردن آن نا اميد شود.
مسأله 699) اگر پيش از وقت نماز جستوجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا میکند، احتياط مستحب آن است كه دوباره در جستوجوى آب برود.
مسأله 700) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستوجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در همانجا بماند چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا میشود احتياط مستحب آن است كه دوباره در جستوجوى آب برود.
مسأله 701) اگر وقت نماز تنگ باشد يا از دزد و درّنده بترسد، يا جستوجوى آب به قدرى سخت باشد كه نتواند تحمّل كند، جستوجو لازم نيست.
مسأله 702) اگر در جستوجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، اگرچه معصيت كرده ولى نمازش با تيمّم صحيح است.
مسأله 703) كسى كه يقين دارد آب پيدا نمیکند، چنانچه دنبال آب نرود و با تيمّم نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستوجو مىكرد آب پيدا مىشد، چنانچه وقت وسعت داشته باشد، لازم است وضو گرفته و نماز را اعاده نمايد.
مسأله 704) اگر بعد از جستوجو، آب پيدا نكند و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، در جايى كه جستوجو كرده آب بوده، در صورتى كه وقت باقى باشد بايد وضو گرفته و نماز را دوباره بهجا آورد.
مسأله 705) كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستوجو با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز و پيش از گذشتن وقت بفهمد كه براى جستوجو وقت داشته، احتياط واجب آن است كه دوباره نمازش را بخواند.
مسأله 706) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيّه آب براى او ممكن نيست يا نمیتواند وضو بگيرد چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد، ولى میتواند با عيال خود نزديكى كند، اگرچه بداند كه از غسل متمكن نخواهد شد.
مسأله 707) اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند، تهيّه آب براى او ممكن نيست، چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، احتياط واجب آن است كه آن را باطل نكند.
مسأله 708) كسى كه فقط به مقدار غسل آب دارد و میداند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمیکند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است، و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم آن را نريزد.
مسأله 709) كسى كه میداند آب پيدا نمیکند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوى خود را باطل كند، يا آبى كه دارد بريزد معصيت كرده، ولى نمازش با تيمّم صحيح است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را نيز بخواند.
دوم از موارد تيمّم
مسأله 710) اگر به واسطه پيرى يا ناتوانى يا ترس از دزد يا جانور و مانند اينها يا نداشتن وسيلهاى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد، بايد تيمّم كند. همچنين است اگر تهيّه كردن آب يا استعمال آن به قدرى مشقت داشته باشد كه مردم آن را تحمّل نمىكنند، ولى در صورت اخير چنانچه تيمّم ننمايد و وضو بگيرد وضوى او صحيح است.
مسأله 711) اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم دارد، مجبور است بخرد يا كرايه کند، اگرچه قيمت آن چند برابر معمول باشد، بايد تهيّه كند. همچنين است اگر آب را چندين برابر قيمتش بفروشند، ولى اگر تهيّه آنها به قدرى پول میخواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد واجب نيست تهيّه نمايد.
تيمّـم
در هفت مورد به جاى وضو و غسل بايد تيمّم كرد:
اول از موارد تیمم
اول آنکه تهيّه آب به قدر وضو يا غسل ممكن نباشد.
مسأله 693) اگر انسان در آبادى باشد، بايد براى تهيّه آب وضو و غسل، به قدرى جستوجو كند كه از پيدا شدن آن نا اميد شود، و اگر در بيابان باشد، چنانچه زمين آن پست و بلند يا به جهت زيادى درختان، راه آن دشوار است، بايد در هر يك از چهار طرف به اندازة پرتاب يك تير قديمى كه با كمان پرتاب مىكردند. در جستوجوى آب بروند و الاّ بايد در هر طرف به اندازة پرتاب دو تير جستوجو نمايد.
مسأله 694) اگر بعضى از چهار طرف هموار و بعضى ديگر پست و بلند باشد، در طرفى كه هموار است به اندازة پرتاب دو تير و در طرفى كه هموار نيست به اندازه پرتاب يك تير جستوجو كند.
مسأله 695) در هر طرفى كه يقين دارد آب نيست در آن طرف جستوجو لازم نيست.
مسأله 696) كسى كه وقت نماز او تنگ نيست و براى تهيّه آب وقت دارد، اگر يقين دارد در محلى دورتر از مقدارى كه بايد جستوجو كند آب هست، بايد براى تهيّه آب برود، و اگر گمان دارد آب هست، رفتن به آن محل لازم نيست ولى اگر گمان او قوى و به حد اطمينان باشد، بايد براى تهيّه آب به آن محل برود.
مسأله 697) لازم نيست خود انسان در جستوجوى آب برود، بلكه میتواند كسى را كه به گفته او اطمينان دارد بفرستد و در اين صورت اگر يك نفر از طرف چند نفر برود كافيست.
مسأله 698) اگر احتمال دهد كه داخل بار سفر خود، يا در منزل يا در قافله آب هست، بنا بر احتياط بايد به قدرى جستوجو نمايد كه به نبودن آب يقين كند، يا از پيدا كردن آن نا اميد شود.
مسأله 699) اگر پيش از وقت نماز جستوجو نمايد و آب پيدا نكند و تا وقت نماز همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا میکند، احتياط مستحب آن است كه دوباره در جستوجوى آب برود.
مسأله 700) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستوجو كند و آب پيدا نكند و تا وقت نماز ديگر در همانجا بماند چنانچه احتمال دهد كه آب پيدا میشود احتياط مستحب آن است كه دوباره در جستوجوى آب برود.
مسأله 701) اگر وقت نماز تنگ باشد يا از دزد و درّنده بترسد، يا جستوجوى آب به قدرى سخت باشد كه نتواند تحمّل كند، جستوجو لازم نيست.
مسأله 702) اگر در جستوجوى آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، اگرچه معصيت كرده ولى نمازش با تيمّم صحيح است.
مسأله 703) كسى كه يقين دارد آب پيدا نمیکند، چنانچه دنبال آب نرود و با تيمّم نماز بخواند، و بعد از نماز بفهمد كه اگر جستوجو مىكرد آب پيدا مىشد، چنانچه وقت وسعت داشته باشد، لازم است وضو گرفته و نماز را اعاده نمايد.
مسأله 704) اگر بعد از جستوجو، آب پيدا نكند و با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز بفهمد، در جايى كه جستوجو كرده آب بوده، در صورتى كه وقت باقى باشد بايد وضو گرفته و نماز را دوباره بهجا آورد.
مسأله 705) كسى كه يقين دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستوجو با تيمّم نماز بخواند و بعد از نماز و پيش از گذشتن وقت بفهمد كه براى جستوجو وقت داشته، احتياط واجب آن است كه دوباره نمازش را بخواند.
مسأله 706) اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند تهيّه آب براى او ممكن نيست يا نمیتواند وضو بگيرد چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، نبايد آن را باطل نمايد، ولى میتواند با عيال خود نزديكى كند، اگرچه بداند كه از غسل متمكن نخواهد شد.
مسأله 707) اگر پيش از وقت نماز وضو داشته باشد و بداند كه اگر وضوى خود را باطل كند، تهيّه آب براى او ممكن نيست، چنانچه بتواند وضوى خود را نگهدارد، احتياط واجب آن است كه آن را باطل نكند.
مسأله 708) كسى كه فقط به مقدار غسل آب دارد و میداند كه اگر آن را بريزد آب پيدا نمیکند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ريختن آن حرام است، و احتياط واجب آن است كه پيش از وقت نماز هم آن را نريزد.
مسأله 709) كسى كه میداند آب پيدا نمیکند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوى خود را باطل كند، يا آبى كه دارد بريزد معصيت كرده، ولى نمازش با تيمّم صحيح است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را نيز بخواند.
دوم از موارد تيمّم
مسأله 710) اگر به واسطه پيرى يا ناتوانى يا ترس از دزد يا جانور و مانند اينها يا نداشتن وسيلهاى كه آب از چاه بكشد، دسترسى به آب نداشته باشد، بايد تيمّم كند. همچنين است اگر تهيّه كردن آب يا استعمال آن به قدرى مشقت داشته باشد كه مردم آن را تحمّل نمىكنند، ولى در صورت اخير چنانچه تيمّم ننمايد و وضو بگيرد وضوى او صحيح است.
مسأله 711) اگر براى كشيدن آب از چاه، دلو و ريسمان و مانند اينها لازم دارد، مجبور است بخرد يا كرايه کند، اگرچه قيمت آن چند برابر معمول باشد، بايد تهيّه كند. همچنين است اگر آب را چندين برابر قيمتش بفروشند، ولى اگر تهيّه آنها به قدرى پول میخواهد كه نسبت به حال او ضرر دارد واجب نيست تهيّه نمايد.
مسأله 712) اگر ناچار شود كه براى تهيّه آب قرض كند، بايد قرض نمايد ولى كسى كه میداند يا گمان دارد كه نمیتواند قرض خود را بدهد، واجب نيست قرض كند.
مسأله 713) اگر كندن چاه مشقّت زيادى ندارد، براى تهيّه آب چاه بكند.
مسأله 714) اگر كسى مقدارى آب بى منّت به او ببخشد بايد قبول كند.
سوم از موارد تيمّم
مسأله 715) اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه به واسطه استعمال آن مرض يا عيبى در او پيدا شود، يا مرض او طول بكشد، يا شدّت پیدا كند يا به سختى معالجه شود، بايد تيمّم نمايد، ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد، بايد با آب گرم وضو بگيرد و در مواردى كه غسل لازم است غسل كند.
مسأله 716) لازم نيست كه يقين كند آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر هم بدهد، چنانچه اگر احتمال او در نظر مردم بجا باشد، و از آن احتمال ترس براى او پيدا شود، بايد تيمّم كند.
مسأله 717) كسى كه مبتلا به درد چشم است و آب براى او ضرر دارد بايد تيمّم نمايد.
مسأله 718) اگر به واسطه يقين يا ترس ضرر، تيمّم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب برايش ضرر ندارد، تيمّم او باطل است. اگر بعد از نماز بفهمد بنا بر احتياط واجب در صورتى كه وقت باقى باشد بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بخواند، و اگر وقت گذشته قضا ندارد.
مسأله 719) كسى كه میداند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته، در صورتى كه ضرر به حدّى نباشد كه اقدام براى آن شرعاً حرام است وضو و غسل او صحيح است.
چهارم از موارد تيمّم
مسأله 720) هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند دچار زحمت میشود، بايد تيمّم کند. به اين جهت در سه صورت تيمّم جواز دارد:
1ـ آنکه اگر آب را در وضو يا غسل صرف نمايد خودش فعلاً يا بعداً به تشنگى كه باعث تلف يا مرضش میشود يا تحملش مشقت زياد دارد مبتلا خواهد شد.
2ـ آنکه بر كسانى كه حفظشان بر او واجب است بترسد كه از تشنگى تلف يا بيمار شوند.
3ـ آنکه بر غير خود (چه انسان باشد يا حيوان) بترسد و تلف يا بيمارى يا بىتابىشان بر او گران باشد، و در غير اين سه صورت با داشتن آب تيمّم جایز نيست.
مسأله 721) اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد آب نجسى هم به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوطاند داشته باشد، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد، و با تيمّم نماز بخواند، ولى چنانچه آب را براى حيوانش يا بچه نابالغ بخواهد، بايد آب نجس را به آنان بدهد در صورتی که برای بچه نابالغ ضرر نداشته باشد، و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد.
پنجم از موارد تيمّم
مسأله 722) كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند براى آب كشيدن بدن يا لباس او نمىماند، در اين صورت بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمّم نماز بخواند، ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، و با بدن و لباس نجس نماز بخواند.
ششم از موارد تيمّم
مسأله 723) اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف ديگرى ندارد، مثلاً آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن آب و ظرف ديگرى ندارد، بايد به جاى وضو و غسل تيمّم نمايد.
هفتم از موارد تيمّم
مسأله 724) هرگاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند تمام نماز، يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده میشود، بايد تيمّم كند.
مسأله 725) اگر عمداً نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را بخواند.
مسأله 726) كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند وقت براى نماز او مىماند يا نه، بايد تيمّم نمايد.
مسأله 727) كسى كه به واسطه تنگى وقت تيمّم كرده و بعد از نماز مىتوانست وضو بگيرد و نگرفت تا آبى كه داشت از دستش رفت، در صورتى كه وظيفهاش تيمّم باشد، بايد براى نمازهاى بعدى دوباره تيمّم نمايد، اگرچه تيمّم خود را نشكسته باشد.
مسأله 728) كسى كه آب دارد، اگر به واسطه تنگى وقت با تيمّم مشغول نماز شود، و در بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، چنانچه وظيفهاش تيمّم باشد، بهتر آن است كه براى نمازهاى بعدى دوباره تيمّم كند.
مسأله 729) اگر انسان به قدرى وقت دارد كه میتواند وضو بگيرد، يا غسل كند و نماز را بدون كارهاى مستحب آن مثل اقامه و قنوت بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد، و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن بهجا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
مسأله 713) اگر كندن چاه مشقّت زيادى ندارد، براى تهيّه آب چاه بكند.
مسأله 714) اگر كسى مقدارى آب بى منّت به او ببخشد بايد قبول كند.
سوم از موارد تيمّم
مسأله 715) اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد، يا بترسد كه به واسطه استعمال آن مرض يا عيبى در او پيدا شود، يا مرض او طول بكشد، يا شدّت پیدا كند يا به سختى معالجه شود، بايد تيمّم نمايد، ولى اگر آب گرم براى او ضرر ندارد، بايد با آب گرم وضو بگيرد و در مواردى كه غسل لازم است غسل كند.
مسأله 716) لازم نيست كه يقين كند آب براى او ضرر دارد، بلكه اگر احتمال ضرر هم بدهد، چنانچه اگر احتمال او در نظر مردم بجا باشد، و از آن احتمال ترس براى او پيدا شود، بايد تيمّم كند.
مسأله 717) كسى كه مبتلا به درد چشم است و آب براى او ضرر دارد بايد تيمّم نمايد.
مسأله 718) اگر به واسطه يقين يا ترس ضرر، تيمّم كند و پيش از نماز بفهمد كه آب برايش ضرر ندارد، تيمّم او باطل است. اگر بعد از نماز بفهمد بنا بر احتياط واجب در صورتى كه وقت باقى باشد بايد دوباره نماز را با وضو يا غسل بخواند، و اگر وقت گذشته قضا ندارد.
مسأله 719) كسى كه میداند آب برايش ضرر ندارد، چنانچه غسل كند يا وضو بگيرد و بعد بفهمد كه آب براى او ضرر داشته، در صورتى كه ضرر به حدّى نباشد كه اقدام براى آن شرعاً حرام است وضو و غسل او صحيح است.
چهارم از موارد تيمّم
مسأله 720) هرگاه بترسد كه اگر آب را به مصرف وضو يا غسل برساند دچار زحمت میشود، بايد تيمّم کند. به اين جهت در سه صورت تيمّم جواز دارد:
1ـ آنکه اگر آب را در وضو يا غسل صرف نمايد خودش فعلاً يا بعداً به تشنگى كه باعث تلف يا مرضش میشود يا تحملش مشقت زياد دارد مبتلا خواهد شد.
2ـ آنکه بر كسانى كه حفظشان بر او واجب است بترسد كه از تشنگى تلف يا بيمار شوند.
3ـ آنکه بر غير خود (چه انسان باشد يا حيوان) بترسد و تلف يا بيمارى يا بىتابىشان بر او گران باشد، و در غير اين سه صورت با داشتن آب تيمّم جایز نيست.
مسأله 721) اگر غير از آب پاكى كه براى وضو يا غسل دارد آب نجسى هم به مقدار آشاميدن خود و كسانى كه با او مربوطاند داشته باشد، بايد آب پاك را براى آشاميدن بگذارد، و با تيمّم نماز بخواند، ولى چنانچه آب را براى حيوانش يا بچه نابالغ بخواهد، بايد آب نجس را به آنان بدهد در صورتی که برای بچه نابالغ ضرر نداشته باشد، و با آب پاك وضو و غسل را انجام دهد.
پنجم از موارد تيمّم
مسأله 722) كسى كه بدن يا لباسش نجس است و كمى آب دارد كه اگر با آن وضو بگيرد يا غسل كند براى آب كشيدن بدن يا لباس او نمىماند، در اين صورت بدن يا لباس را آب بكشد و با تيمّم نماز بخواند، ولى اگر چيزى نداشته باشد كه بر آن تيمّم كند، بايد آب را به مصرف وضو يا غسل برساند، و با بدن و لباس نجس نماز بخواند.
ششم از موارد تيمّم
مسأله 723) اگر غير از آب يا ظرفى كه استعمال آن حرام است آب يا ظرف ديگرى ندارد، مثلاً آب يا ظرفش غصبى است و غير از آن آب و ظرف ديگرى ندارد، بايد به جاى وضو و غسل تيمّم نمايد.
هفتم از موارد تيمّم
مسأله 724) هرگاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند تمام نماز، يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده میشود، بايد تيمّم كند.
مسأله 725) اگر عمداً نماز را به قدرى تأخير بيندازد كه وقت وضو يا غسل نداشته باشد، معصيت كرده، ولى نماز او با تيمّم صحيح است، اگرچه احتياط مستحب آن است كه قضاى آن نماز را بخواند.
مسأله 726) كسى كه شك دارد كه اگر وضو بگيرد يا غسل كند وقت براى نماز او مىماند يا نه، بايد تيمّم نمايد.
مسأله 727) كسى كه به واسطه تنگى وقت تيمّم كرده و بعد از نماز مىتوانست وضو بگيرد و نگرفت تا آبى كه داشت از دستش رفت، در صورتى كه وظيفهاش تيمّم باشد، بايد براى نمازهاى بعدى دوباره تيمّم نمايد، اگرچه تيمّم خود را نشكسته باشد.
مسأله 728) كسى كه آب دارد، اگر به واسطه تنگى وقت با تيمّم مشغول نماز شود، و در بين نماز آبى كه داشته از دستش برود، چنانچه وظيفهاش تيمّم باشد، بهتر آن است كه براى نمازهاى بعدى دوباره تيمّم كند.
مسأله 729) اگر انسان به قدرى وقت دارد كه میتواند وضو بگيرد، يا غسل كند و نماز را بدون كارهاى مستحب آن مثل اقامه و قنوت بخواند، بايد غسل كند يا وضو بگيرد، و نماز را بدون كارهاى مستحبى آن بهجا آورد، بلكه اگر به اندازه سوره هم وقت ندارد، بايد غسل كند يا وضو بگيرد و نماز را بدون سوره بخواند.
مسأله 768) كسى كه نمیتواند غسل كند، اگر بخواهد عملى را كه براى آن غسل واجب است انجام دهد، بايد بدل از غسل تيمّم نمايد و كسى كه نمیتواند وضو بگيرد و بخواهد عملى را كه براى آن وضو واجب است انجام دهد، بايد بدل از وضو تيمّم کند.
مسأله 769) اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند، لازم نيست براى نماز وضو بگيرد. ولى اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمّم كند كفايت از وضو نمیکند. پس اگر نتواند وضو بگيرد بايد تيمّم ديگرى هم بدل از وضو کند.
مسأله 770) اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند و بعد كارى كه وضو را باطل میکند براى او پيش آید چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد بدل از غسل تيمّم نمايد، و احتياط واجب جمع كردن بين تيمّم بدل از غسل و وضو گرفتن است، و اگر آب براى وضو نداشته باشد يك تيمّم كافى است به قصد ما فىالذمه.
مسأله 771) كسى كه وظيفهاش تيمّم است اگر براى كارى تيمّم كند تا تيمّم و عذر او باقى است، كارى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد، میتواند بهجا آورد و اگر عذرش تنگى وقت بوده، يا با داشتن آب براى نماز ميّت يا خوابيدن تيمّم كرده فقط كارهايى را كه براى آن تيمّم نموده میتواند انجام دهد.
مسأله 772) در چند مورد بهتر است نمازهايى را كه انسان با تيمّم خوانده قضا نمايد:
اول: آنکه از استعمال آب ترس داشته باشد و عمداً خود را جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده است.
دوم: آنکه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمیکند و عمداً خود را جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده است.
سوم: آنکه تا آخر وقت عمداً در جستوجوى آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستوجو مىكرد آب پيدا مىشد.
چهارم: آنکه عمداً نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با تيمّم نماز خوانده است.
پنجم: آنکه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمیشود و آبی را كه داشته ريخته و با تيمّم نماز خوانده است.
مسأله 769) اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند، لازم نيست براى نماز وضو بگيرد. ولى اگر بدل از غسلهاى ديگر تيمّم كند كفايت از وضو نمیکند. پس اگر نتواند وضو بگيرد بايد تيمّم ديگرى هم بدل از وضو کند.
مسأله 770) اگر بدل از غسل جنابت تيمّم كند و بعد كارى كه وضو را باطل میکند براى او پيش آید چنانچه براى نمازهاى بعد نتواند غسل كند، بايد بدل از غسل تيمّم نمايد، و احتياط واجب جمع كردن بين تيمّم بدل از غسل و وضو گرفتن است، و اگر آب براى وضو نداشته باشد يك تيمّم كافى است به قصد ما فىالذمه.
مسأله 771) كسى كه وظيفهاش تيمّم است اگر براى كارى تيمّم كند تا تيمّم و عذر او باقى است، كارى را كه بايد با وضو يا غسل انجام داد، میتواند بهجا آورد و اگر عذرش تنگى وقت بوده، يا با داشتن آب براى نماز ميّت يا خوابيدن تيمّم كرده فقط كارهايى را كه براى آن تيمّم نموده میتواند انجام دهد.
مسأله 772) در چند مورد بهتر است نمازهايى را كه انسان با تيمّم خوانده قضا نمايد:
اول: آنکه از استعمال آب ترس داشته باشد و عمداً خود را جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده است.
دوم: آنکه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمیکند و عمداً خود را جنب كرده و با تيمّم نماز خوانده است.
سوم: آنکه تا آخر وقت عمداً در جستوجوى آب نرود و با تيمّم نماز بخواند و بعد بفهمد كه اگر جستوجو مىكرد آب پيدا مىشد.
چهارم: آنکه عمداً نماز را تأخير انداخته و در آخر وقت با تيمّم نماز خوانده است.
پنجم: آنکه مىدانسته يا گمان داشته كه آب پيدا نمیشود و آبی را كه داشته ريخته و با تيمّم نماز خوانده است.
احكام تيمّم
مسأله 748) اگر مختصرى هم از پيشانى يا پشت دستها را مسح نكند تيمّم باطل است، چه عمداً مسح نكند، يا مسأله را نداند، يا فراموش كرده باشد، ولى دقت زياد هم لازم نيست، همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دستها مسح شده كافيست.
مسأله 749) براى آنکه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقدار بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
مسأله 750) پيشانى و پشت دستها را بنا بر احتياط بايد از بالا به پايين مسح نمايد، و كارهاى آن را بايد پشت سر هم بهجا آورد، و اگر بين آنها به قدرى فاصله دهد كه نگويند تيمّم میکند باطل است.
مسأله 751) در موقع نيّت بايد معين كند كه تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو، و اگر بدل از غسل باشد بايد آن غسل را معين نمايد. چنانچه يك تيمّم بر او واجب باشد و قصد نمايد كه وظيفه فعلى خود را انجام دهد، اگرچه در تشخيص اشتباه كند تيمّمش صحيح است.
مسأله 752) در تيمّم بنا بر احتياط مستحب بايد پيشانى و كف دستها و پشت دستها در صورت تمكن پاك باشد.
مسأله 753) انسان بايد براى تيمّم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلاً چيزى به آنها چسبيده باشد بايد برطرف نمايد.
مسأله 754) اگر پيشانى يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نمیتواند باز كند، بايد دست را روى آن بكشد، و نيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دستها را با همان پارچه به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد.
مسأله 755) اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد، اشكال ندارد ولى اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد بايد آن را عقب بزند.
مسأله 756) اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها مانعى است، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد جستوجو نمايد تا يقين يا اطمينان كند كه مانعى نيست.
مسأله 757) اگر وظيفه او تيمّم است و نمیتواند تيمّم كند، بايد نایب بگيرد و كسى كه نایب میشود، بايد او را با دست خود او تيمّم بدهد، و اگر ممكن نباشد بايد نایب دست خود را به چيزى كه تيمّم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستهاى او بكشد.
مسأله 758) اگر در بين تيمّم شك كند كه قسمتى از آن را فراموش كرده يا نه، بايد آن قسمت را بهجا آورد.
مسأله 759) اگر بعد از مسح دست چپ، شك كند كه درست تيمّم كرده يا نه، در صورتى كه احتمال بدهد كه در حال عمل ملتفت بوده، تيمّم او صحيح است. چنانچه شك او در مسح دست چپ باشد، لازم است او را مسح كند مگر آنکه در عملى كه مشروط به طهارت است داخل شده يا موالات فوت شده باشد كه در اين دو صورت مسح دست چپ واجب نيست.
مسأله 760) كسى كه وظيفهاش تيمّم است نمیتواند پيش از وقت نماز براى نماز تيمّم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر يا مستحبّى تيمّم كند و تا وقت نماز عذر او باقى باشد، میتواند با همان تيمّم نماز بخواند.
مسأله 761) كسى كه وظيفهاش تيمّم است، اگر بداند كه تا آخر وقت عذر او باقى مىماند، در وسعت وقت میتواند با تيمّم نماز بخواند، ولى اگر بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف میشود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند، و نيز اگر اميد دارد كه عذرش برطرف میشود، احتياط واجب آن است كه صبر كند كه با وضو يا غسل نماز بخواند، يا در تنگى وقت با تيمّم نماز را بهجا آورد.
مسأله 762) كسى كه نمیتواند وضو بگيرد، يا غسل كند، اگر يقين كند يا احتمال بدهد كه عذرش برطرف نمیشود و نمازهای قضای او بماند، میتواند نمازهاى قضاى خود را با تيمّم بخواند، ولى اگر بعداً عذرش برطرف شد بايد دوباره آنها را با وضو يا غسل بهجا آورد.
مسأله 763) كسى كه نمیتواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاى مستحبى را مثل نافلههاى شبانه روزى كه وقت معين دارد با تيمّم بخواند، ولى اگر احتمال دهد كه تا آخر وقت آنها، عذر او برطرف میشود احوط آن است كه آنها را در اول وقتشان بهجا نياورد و بعد از برطرف شدن عذر با وضو يا غسل انجام دهد.
مسأله 764) كسى كه احتياطاً غسل جبيرهاى و تيمّم نمايد، اگر بعد از غسل و تيمّم نماز بخواند، و بعد از نماز حدث اصغرى از او سر بزند مثلاً بول كند براى نمازهاى بعد، بدل از غسل احتياطاً تيمّم كند وضو هم بگيرد و چنانچه حدث پيش از نماز باشد براى آن نماز نيز وضو گرفته و تيمّم نمايد.
مسأله 765) اگر به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تيمّم او باطل میشود.
مسأله 766) چيزهاى كه وضو را باطل میکند، تيمّم بدل از وضو را هم باطل میکند، و چيزهاى كه غسل را باطل مىنمايد، تيمّم بدل از غسل را هم باطل مىکند.
مسأله 767) كسى كه نمیتواند غسل كند اگر چند غسل بر او واجب باشد احتياط واجب آن است كه بدل از هر غسل تيمّم كند.
مسأله 748) اگر مختصرى هم از پيشانى يا پشت دستها را مسح نكند تيمّم باطل است، چه عمداً مسح نكند، يا مسأله را نداند، يا فراموش كرده باشد، ولى دقت زياد هم لازم نيست، همين قدر كه بگويند تمام پيشانى و پشت دستها مسح شده كافيست.
مسأله 749) براى آنکه يقين كند تمام پشت دست را مسح كرده، بايد مقدار بالاتر از مچ را هم مسح نمايد، ولى مسح بين انگشتان لازم نيست.
مسأله 750) پيشانى و پشت دستها را بنا بر احتياط بايد از بالا به پايين مسح نمايد، و كارهاى آن را بايد پشت سر هم بهجا آورد، و اگر بين آنها به قدرى فاصله دهد كه نگويند تيمّم میکند باطل است.
مسأله 751) در موقع نيّت بايد معين كند كه تيمّم او بدل از غسل است يا بدل از وضو، و اگر بدل از غسل باشد بايد آن غسل را معين نمايد. چنانچه يك تيمّم بر او واجب باشد و قصد نمايد كه وظيفه فعلى خود را انجام دهد، اگرچه در تشخيص اشتباه كند تيمّمش صحيح است.
مسأله 752) در تيمّم بنا بر احتياط مستحب بايد پيشانى و كف دستها و پشت دستها در صورت تمكن پاك باشد.
مسأله 753) انسان بايد براى تيمّم انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها مانعى باشد، مثلاً چيزى به آنها چسبيده باشد بايد برطرف نمايد.
مسأله 754) اگر پيشانى يا پشت دستها زخم است و پارچه يا چيز ديگرى را كه بر آن بسته نمیتواند باز كند، بايد دست را روى آن بكشد، و نيز اگر كف دست زخم باشد و پارچه يا چيز ديگرى كه بر آن بسته نتواند باز كند، بايد دستها را با همان پارچه به چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد.
مسأله 755) اگر پيشانى و پشت دستها مو داشته باشد، اشكال ندارد ولى اگر موى سر روى پيشانى آمده باشد بايد آن را عقب بزند.
مسأله 756) اگر احتمال دهد كه در پيشانى و كف دستها يا پشت دستها مانعى است، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، بايد جستوجو نمايد تا يقين يا اطمينان كند كه مانعى نيست.
مسأله 757) اگر وظيفه او تيمّم است و نمیتواند تيمّم كند، بايد نایب بگيرد و كسى كه نایب میشود، بايد او را با دست خود او تيمّم بدهد، و اگر ممكن نباشد بايد نایب دست خود را به چيزى كه تيمّم به آن صحيح است بزند و به پيشانى و پشت دستهاى او بكشد.
مسأله 758) اگر در بين تيمّم شك كند كه قسمتى از آن را فراموش كرده يا نه، بايد آن قسمت را بهجا آورد.
مسأله 759) اگر بعد از مسح دست چپ، شك كند كه درست تيمّم كرده يا نه، در صورتى كه احتمال بدهد كه در حال عمل ملتفت بوده، تيمّم او صحيح است. چنانچه شك او در مسح دست چپ باشد، لازم است او را مسح كند مگر آنکه در عملى كه مشروط به طهارت است داخل شده يا موالات فوت شده باشد كه در اين دو صورت مسح دست چپ واجب نيست.
مسأله 760) كسى كه وظيفهاش تيمّم است نمیتواند پيش از وقت نماز براى نماز تيمّم كند، ولى اگر براى كار واجب ديگر يا مستحبّى تيمّم كند و تا وقت نماز عذر او باقى باشد، میتواند با همان تيمّم نماز بخواند.
مسأله 761) كسى كه وظيفهاش تيمّم است، اگر بداند كه تا آخر وقت عذر او باقى مىماند، در وسعت وقت میتواند با تيمّم نماز بخواند، ولى اگر بداند كه تا آخر وقت عذر او برطرف میشود، بايد صبر كند و با وضو يا غسل نماز بخواند، و نيز اگر اميد دارد كه عذرش برطرف میشود، احتياط واجب آن است كه صبر كند كه با وضو يا غسل نماز بخواند، يا در تنگى وقت با تيمّم نماز را بهجا آورد.
مسأله 762) كسى كه نمیتواند وضو بگيرد، يا غسل كند، اگر يقين كند يا احتمال بدهد كه عذرش برطرف نمیشود و نمازهای قضای او بماند، میتواند نمازهاى قضاى خود را با تيمّم بخواند، ولى اگر بعداً عذرش برطرف شد بايد دوباره آنها را با وضو يا غسل بهجا آورد.
مسأله 763) كسى كه نمیتواند وضو بگيرد يا غسل كند، جايز است نمازهاى مستحبى را مثل نافلههاى شبانه روزى كه وقت معين دارد با تيمّم بخواند، ولى اگر احتمال دهد كه تا آخر وقت آنها، عذر او برطرف میشود احوط آن است كه آنها را در اول وقتشان بهجا نياورد و بعد از برطرف شدن عذر با وضو يا غسل انجام دهد.
مسأله 764) كسى كه احتياطاً غسل جبيرهاى و تيمّم نمايد، اگر بعد از غسل و تيمّم نماز بخواند، و بعد از نماز حدث اصغرى از او سر بزند مثلاً بول كند براى نمازهاى بعد، بدل از غسل احتياطاً تيمّم كند وضو هم بگيرد و چنانچه حدث پيش از نماز باشد براى آن نماز نيز وضو گرفته و تيمّم نمايد.
مسأله 765) اگر به واسطه نداشتن آب يا عذر ديگرى تيمّم كند، بعد از برطرف شدن عذر، تيمّم او باطل میشود.
مسأله 766) چيزهاى كه وضو را باطل میکند، تيمّم بدل از وضو را هم باطل میکند، و چيزهاى كه غسل را باطل مىنمايد، تيمّم بدل از غسل را هم باطل مىکند.
مسأله 767) كسى كه نمیتواند غسل كند اگر چند غسل بر او واجب باشد احتياط واجب آن است كه بدل از هر غسل تيمّم كند.
چيزهایى كه تيمّم به آنها صحيح است
مسأله 730) تيمّم به خاك و ريگ و كلوخ و سنگ اگر پاك باشد صحيح است، ولى احتياط مستحب آن است كه اگر خاك ممكن باشد به چيز ديگر تيمّم نكند، و اگر خاك نباشد با ريگ يا كلوخ و چنانچه ريگ و كلوخ هم نباشد با سنگ تيمّم نمايد.
مسأله 731) تيمّم بر سنگ و گچ و سنگ آهك صحيح است، و بنا بر احتياط مستحب در حال اختيار به گچ و آهك پخته و آجر پخته تیمم نکند و به سنگ مرمر و سیاه و سایر اقسام سنگها تیمم صحیح است. تیمم به معدن طلا و نقره و امثال آن جایز نیست و بنا بر احتیاط به عقيق و فیروزه هم تيمّم نکنند.
مسأله 732) اگر خاك، ريگ، كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به گرد و غبارى كه در فرش و لباس و مانند اينها است تيمّم نمايد. چنانچه گرد پيدا نشود، بايد به گل تيمّم نمايد و در هر دو صورت احتياط واجب آن است كه در صورت تمكن به يكى از امور گذشته (گچ، آهك، آجر، سنگ معدن) نيز تيمّم كند؛ يعنى جمع كند بين تيمّم به گرد يا گل و امور گذشته و اگر غبار و گل پیدا نشد فقط به يكى از اين امور تيمّم نمايد. اگر هيچ يك از اينها پيدا نشود احتياط واجب آن است كه نماز را بدون تيمّم بخواند، ولى واجب است بعداً قضاى آن را بهجا آورد.
مسأله 733) اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند، تيمّم به گرد باطل است. همچنين اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمّم به گل باطل میشود.
مسأله 734) كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن است بايد آن را آب كند، و با آن وضو بگيرد يا غسل كند. اگر ممكن نيست و چيزى هم كه تيمّم به آن صحيح است ندارد، لازم است نماز خود را در خارج وقت قضا نمايد، و احوط آن است كه با برف يا يخ اعضای وضو يا غسل را نمناك كند و اگر اين هم ممكن نيست با يخ يا برف تيمّم کند، و خواندن نماز را در وقت به هر نحو باشد بايد ترك نكند و در خارج وقت قضا نمايد.
مسأله 735) اگر با خاك و ريگ چيزى مانند كاه كه تيمّم با آن باطل است مخلوط شود. نمیتواند به آن تيمّم كند، ولى اگر آن چيز به قدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب میشود، تيمّم به آن خاك و ريگ صحيح است.
مسأله 736) اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمّم كند، چنانچه ممكن است بايد به خريدن و مانند آن تهيه نمايد.
مسأله 737) تيمّم به ديوار گلى صحيح است، و احتياط مستحب آن است كه با بودن زمين يا خاك خشك، به زمين يا خاك نمناك تيمّم نكند.
مسأله 738) چيزى كه بر آن تيمّم میکند بايد پاك باشد. اگر چيز پاكى كه تيمّم به آن صحيح است، ندارد مقتضاى احتياط واجب نماز در وقت با فقد طهورين است و قضا نيز در خارج وقت واجب است.
مسأله 739) اگر يقين داشته باشد كه تيمّم به چيزى صحيح است و به آن تيمّم نمايد، بعد بفهمد تيمّم با آن باطل بوده، نمازهایی را كه با آن تيمّم خوانده بايد دوباره بخواند.
مسأله 740) چيزى كه بر آن تيمّم میکند و مكان آن چيز بايد غصبى نباشد، پس اگر بر خاك غصبى تيمّم كند، يا خاكى را كه مال خود اوست بىاجازه در ملك ديگرى بگذارد، و بر آن تيمّم كند تيمّم او باطل میباشد.
مسأله 741) تيمّم در فضاى غصبى باطل است. پس اگر در ملك خود دستها را به زمين بزند و بى اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى بكشد تيمّم او باطل میباشد.
مسأله 742) تيمّم به چيز غصبى يا در فضاى غصبى يا بر چيزى كه در ملك غصبى است، در حالى كه فراموش كرده يا غفلت داشته باشد صحيح است، ولى اگر چيزى را خودش غصب كند و فراموش كند كه غصب كرده و بر آن تيمّم كند يا ملكى را غصب كند و فراموش كند كه غصب كرده و چيزى را كه بر آن تيمّم میکند در آن ملك بگذارد، يا در فضاى آن ملك تيمّم نمايد حكم او حكم عامد است و تيمّمش باطل.
مسأله 743) كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك آن هر دو غصبى است، بايد با تيمّم نماز بخواند.
مسأله 744) چيزى كه بر آن تيمّم میکند، بنا بر احتياط در صورت امكان بايد گردى داشته باشد كه به دست بماند، و بعد از زدن دست بر آن، دست را بتكاند كه گرد آن بريزد.
مسأله 745) تيمّم به زمين گود و خاك جاده و زمين شورهزار كه نمك روى آن نگرفته مكروه است، و اگر نمك روى آن گرفته باشد باطل است.
دستور تيمّم بدل از غسل يا وضو
مسأله 746) در تيمّم بدل از وضو يا غسل چهار چيز واجب است:
اول: نيّت؛
دوم: زدن كف دو دست با هم بر چيزى كه تيمّم به آن صحيح است؛
سوم: كشيدن كف هر دو دست به تمامى پيشانى و دو طرف آن، از جایى كه موى سر مىرويد، تا ابروها و بالاى بينى و احتياطاً بايد دستها روى ابروها هم كشيده شود؛
چهارم: كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.
مسأله 747) احتياط واجب آن است كه تيمّم را چه بدل از وضو باشد چه بدل از غسل، بايد به اين ترتيب بهجا آورد: يك مرتبه دستها را به زمين بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد و يك مرتبه ديگر به زمين بزند و پشت دستها را مسح نمايد.
مسأله 730) تيمّم به خاك و ريگ و كلوخ و سنگ اگر پاك باشد صحيح است، ولى احتياط مستحب آن است كه اگر خاك ممكن باشد به چيز ديگر تيمّم نكند، و اگر خاك نباشد با ريگ يا كلوخ و چنانچه ريگ و كلوخ هم نباشد با سنگ تيمّم نمايد.
مسأله 731) تيمّم بر سنگ و گچ و سنگ آهك صحيح است، و بنا بر احتياط مستحب در حال اختيار به گچ و آهك پخته و آجر پخته تیمم نکند و به سنگ مرمر و سیاه و سایر اقسام سنگها تیمم صحیح است. تیمم به معدن طلا و نقره و امثال آن جایز نیست و بنا بر احتیاط به عقيق و فیروزه هم تيمّم نکنند.
مسأله 732) اگر خاك، ريگ، كلوخ و سنگ پيدا نشود، بايد به گرد و غبارى كه در فرش و لباس و مانند اينها است تيمّم نمايد. چنانچه گرد پيدا نشود، بايد به گل تيمّم نمايد و در هر دو صورت احتياط واجب آن است كه در صورت تمكن به يكى از امور گذشته (گچ، آهك، آجر، سنگ معدن) نيز تيمّم كند؛ يعنى جمع كند بين تيمّم به گرد يا گل و امور گذشته و اگر غبار و گل پیدا نشد فقط به يكى از اين امور تيمّم نمايد. اگر هيچ يك از اينها پيدا نشود احتياط واجب آن است كه نماز را بدون تيمّم بخواند، ولى واجب است بعداً قضاى آن را بهجا آورد.
مسأله 733) اگر بتواند با تكاندن فرش و مانند آن خاك تهيه كند، تيمّم به گرد باطل است. همچنين اگر بتواند گل را خشك كند و از آن خاك تهيه نمايد، تيمّم به گل باطل میشود.
مسأله 734) كسى كه آب ندارد اگر برف يا يخ داشته باشد، چنانچه ممكن است بايد آن را آب كند، و با آن وضو بگيرد يا غسل كند. اگر ممكن نيست و چيزى هم كه تيمّم به آن صحيح است ندارد، لازم است نماز خود را در خارج وقت قضا نمايد، و احوط آن است كه با برف يا يخ اعضای وضو يا غسل را نمناك كند و اگر اين هم ممكن نيست با يخ يا برف تيمّم کند، و خواندن نماز را در وقت به هر نحو باشد بايد ترك نكند و در خارج وقت قضا نمايد.
مسأله 735) اگر با خاك و ريگ چيزى مانند كاه كه تيمّم با آن باطل است مخلوط شود. نمیتواند به آن تيمّم كند، ولى اگر آن چيز به قدرى كم باشد كه در خاك يا ريگ از بين رفته حساب میشود، تيمّم به آن خاك و ريگ صحيح است.
مسأله 736) اگر چيزى ندارد كه بر آن تيمّم كند، چنانچه ممكن است بايد به خريدن و مانند آن تهيه نمايد.
مسأله 737) تيمّم به ديوار گلى صحيح است، و احتياط مستحب آن است كه با بودن زمين يا خاك خشك، به زمين يا خاك نمناك تيمّم نكند.
مسأله 738) چيزى كه بر آن تيمّم میکند بايد پاك باشد. اگر چيز پاكى كه تيمّم به آن صحيح است، ندارد مقتضاى احتياط واجب نماز در وقت با فقد طهورين است و قضا نيز در خارج وقت واجب است.
مسأله 739) اگر يقين داشته باشد كه تيمّم به چيزى صحيح است و به آن تيمّم نمايد، بعد بفهمد تيمّم با آن باطل بوده، نمازهایی را كه با آن تيمّم خوانده بايد دوباره بخواند.
مسأله 740) چيزى كه بر آن تيمّم میکند و مكان آن چيز بايد غصبى نباشد، پس اگر بر خاك غصبى تيمّم كند، يا خاكى را كه مال خود اوست بىاجازه در ملك ديگرى بگذارد، و بر آن تيمّم كند تيمّم او باطل میباشد.
مسأله 741) تيمّم در فضاى غصبى باطل است. پس اگر در ملك خود دستها را به زمين بزند و بى اجازه داخل ملك ديگرى شود و دستها را به پيشانى بكشد تيمّم او باطل میباشد.
مسأله 742) تيمّم به چيز غصبى يا در فضاى غصبى يا بر چيزى كه در ملك غصبى است، در حالى كه فراموش كرده يا غفلت داشته باشد صحيح است، ولى اگر چيزى را خودش غصب كند و فراموش كند كه غصب كرده و بر آن تيمّم كند يا ملكى را غصب كند و فراموش كند كه غصب كرده و چيزى را كه بر آن تيمّم میکند در آن ملك بگذارد، يا در فضاى آن ملك تيمّم نمايد حكم او حكم عامد است و تيمّمش باطل.
مسأله 743) كسى كه در جاى غصبى حبس است، اگر آب و خاك آن هر دو غصبى است، بايد با تيمّم نماز بخواند.
مسأله 744) چيزى كه بر آن تيمّم میکند، بنا بر احتياط در صورت امكان بايد گردى داشته باشد كه به دست بماند، و بعد از زدن دست بر آن، دست را بتكاند كه گرد آن بريزد.
مسأله 745) تيمّم به زمين گود و خاك جاده و زمين شورهزار كه نمك روى آن نگرفته مكروه است، و اگر نمك روى آن گرفته باشد باطل است.
دستور تيمّم بدل از غسل يا وضو
مسأله 746) در تيمّم بدل از وضو يا غسل چهار چيز واجب است:
اول: نيّت؛
دوم: زدن كف دو دست با هم بر چيزى كه تيمّم به آن صحيح است؛
سوم: كشيدن كف هر دو دست به تمامى پيشانى و دو طرف آن، از جایى كه موى سر مىرويد، تا ابروها و بالاى بينى و احتياطاً بايد دستها روى ابروها هم كشيده شود؛
چهارم: كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ.
مسأله 747) احتياط واجب آن است كه تيمّم را چه بدل از وضو باشد چه بدل از غسل، بايد به اين ترتيب بهجا آورد: يك مرتبه دستها را به زمين بزند و به پيشانى و پشت دستها بكشد و يك مرتبه ديگر به زمين بزند و پشت دستها را مسح نمايد.