This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Başka Bir Yeni Gün Daha Başladı🥳
Sana Harika Bir Sabah Diliyorum!
"Günaydın" 🌸💗
یه روز جدید دیگه شروع شده برای
تو یه صبح عالی آرزو میکنم 😍♥️
"صبح بخیر" ☀️🌷
Sana Harika Bir Sabah Diliyorum!
"Günaydın" 🌸💗
یه روز جدید دیگه شروع شده برای
تو یه صبح عالی آرزو میکنم 😍♥️
"صبح بخیر" ☀️🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو فرق داری با هرکی دورمه ..
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♥️
دستم را که بی هوا میگیری
دلم را هوایی میکنی ...
با تو پرواز ، پر نمیخواهد !!
دستم را که بی هوا میگیری
دلم را هوایی میکنی ...
با تو پرواز ، پر نمیخواهد !!
🍭🍾🍭🍾🍭🍾
#پارت٢١٢
#خان_زاده_دلربا 🍭
نميخوام خودمو متعجب جلوه بدم. دستمو زير چونه ام مي كشم:
-آدمايي كه براي خودشون كار ميكنن گرونترن...
پوزخندي زد:
-توئه رعيت زاده مي خواي آدم بخري؟!
با اين حرفش خونم به جوش مياد ولي به زور خودمو كنترل مي كنم. اگه لحنمو عوض كنم مي فهمه به اعصابم مسلط نيستم:
-زن فاميل شوهرش رو ميگيره... من زن اهوراخانم... پس يه اشرافيم... وقتي به عقدش در اومدم تمام گذشته ان رو رها كردم و آيندم رو قراره به عنوان خانم اين خونه زندگي كنم... و درباره خريد آدمم بايد بگم ثروتم به اون اندازه هم مي رسه...
ابروهامو به هم نزديك ميكنم و مي غرم:
-به اون اندازه كه آشغالي مثل تورو طوري سر به نيست كنم كه انگار هيچوقت زاده نشدي!
اون خنده مسخره اش روي مخم رژه مي رفت. براندازم ميكنه. با تحقيري كه لايق خودشه:
-اين اخطارمو جدي بگير... يك بار ديگه بخواي زرنگ بازي دربياري پدرشوهر عزيزت مسموم ميشه به تخت خواب ميفته... و درست اون موقع آلت جرم رو تو اتاق تو پيدا مي كنن...
ميخنده:
-عاشق اون تيكه اشم كه هر كس به جايي كه لايقشه برميگرده... تو بايد برگردي پيش بقيه رعيت ها....
آروم پلك ميزنم:
-نسيبه؟ فكر مي كني من از تو مي ترسم؟
نزديكش ميشم. چونه اش رو بين دستم ميگيرم و با لبخند ميگم:
-نشنيدي ميگن از آدمايي كه قيمت ندارن بترس؟ من خريدارم... پس قيمتي ندارم! بهتره ازم بترسي... چون تهديد هاي بي جات آخرش به فنات ميده!
🍾🍭🍾🍭🍾🍭🍾
#پارت٢١٢
#خان_زاده_دلربا 🍭
نميخوام خودمو متعجب جلوه بدم. دستمو زير چونه ام مي كشم:
-آدمايي كه براي خودشون كار ميكنن گرونترن...
پوزخندي زد:
-توئه رعيت زاده مي خواي آدم بخري؟!
با اين حرفش خونم به جوش مياد ولي به زور خودمو كنترل مي كنم. اگه لحنمو عوض كنم مي فهمه به اعصابم مسلط نيستم:
-زن فاميل شوهرش رو ميگيره... من زن اهوراخانم... پس يه اشرافيم... وقتي به عقدش در اومدم تمام گذشته ان رو رها كردم و آيندم رو قراره به عنوان خانم اين خونه زندگي كنم... و درباره خريد آدمم بايد بگم ثروتم به اون اندازه هم مي رسه...
ابروهامو به هم نزديك ميكنم و مي غرم:
-به اون اندازه كه آشغالي مثل تورو طوري سر به نيست كنم كه انگار هيچوقت زاده نشدي!
اون خنده مسخره اش روي مخم رژه مي رفت. براندازم ميكنه. با تحقيري كه لايق خودشه:
-اين اخطارمو جدي بگير... يك بار ديگه بخواي زرنگ بازي دربياري پدرشوهر عزيزت مسموم ميشه به تخت خواب ميفته... و درست اون موقع آلت جرم رو تو اتاق تو پيدا مي كنن...
ميخنده:
-عاشق اون تيكه اشم كه هر كس به جايي كه لايقشه برميگرده... تو بايد برگردي پيش بقيه رعيت ها....
آروم پلك ميزنم:
-نسيبه؟ فكر مي كني من از تو مي ترسم؟
نزديكش ميشم. چونه اش رو بين دستم ميگيرم و با لبخند ميگم:
-نشنيدي ميگن از آدمايي كه قيمت ندارن بترس؟ من خريدارم... پس قيمتي ندارم! بهتره ازم بترسي... چون تهديد هاي بي جات آخرش به فنات ميده!
🍾🍭🍾🍭🍾🍭🍾
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چشمات در باغ سبزه به ولله ♥️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قدم بزنیم توی خاطرههایی که ساختی باهام ..
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Başka Bir Yeni Gün Daha Başladı🥳
Sana Harika Bir Sabah Diliyorum!
"Günaydın" 🌸💗
یه روز جدید دیگه شروع شده برای
تو یه صبح عالی آرزو میکنم 😍♥️
"صبح بخیر" ☀️🌷
Sana Harika Bir Sabah Diliyorum!
"Günaydın" 🌸💗
یه روز جدید دیگه شروع شده برای
تو یه صبح عالی آرزو میکنم 😍♥️
"صبح بخیر" ☀️🌷
عاشقِ تـــ♾ـو شدن
●
عاشقِ تـــ♾ـو شدن
دومین اتفاق بزرگ دنیا بود و پیدا کردنت اولیش
... 💍💌🔒•●
ᴛʜᴇʏ ᴀѕᴋᴇᴅ ᴍᴇ ᴀʙᴏᴜᴛ ᴍʏ ᴅʀᴜɢ ɪ ᴛᴏʟᴅ ᴛʜᴇᴍ ᴀʙᴏᴜᴛ ʏᴏᴜʀ ѕᴍɪʟᴇѕ
❆دَرباره آرامبَخشَم پُرسیدَن ^~^
اَز خَنده هات گُفتَم 🌸🦋🤍•
●
🍭🍾🍭🍾🍭🍾
#پارت٢١٣
#خان_زاده_دلربا 🍭
لرزش فكش رو حس ميكنم. صورتش رو به كناري ميكشه و با خشم از كنارم رد ميشه.
موقع رفتن تنه اي بهم ميزنه. نا خودآگاه به خنده ميفتم. احساس غرور ميكنم.
فكر ميكنم مثل يه موش كثيف خودش رو روي زمين ميكشه و دور ميشه.
وقتي اينجا ميومد از خودش مطمئن بود كه قراره منو له كنه ولي حالا بيشتر تموم بافته هاش پنبه شد!
موهامو پشت گوشم ميزنم. يك هيچ به نفع ما! حالا منتظر حركت عادل و اميدوار بودم با دست پري برگرده.
تو همين فكرا بودم كه يهو دستي روي شونه ام قرار ميگيره.
از رو وحشت هيني مي كشم و به عقب مي چرخم. با ديدن قيافه خندون هانيه تموم اقتدارم دود ميشه ميرن هوا.
به اين فكر ميكنم كه
هنوز زوده پرستيژ زناي قوي رو بگيرم!
-ترسوندمت؟
هانيه اينو ميگه. به نظرم با قيافه رنگ پريده ام تفريح ميكنه. شونه بالا ميندازم:
-خودت چي فكر ميكني؟
🍾🍭🍾🍭🍾🍭🍾
#پارت٢١٣
#خان_زاده_دلربا 🍭
لرزش فكش رو حس ميكنم. صورتش رو به كناري ميكشه و با خشم از كنارم رد ميشه.
موقع رفتن تنه اي بهم ميزنه. نا خودآگاه به خنده ميفتم. احساس غرور ميكنم.
فكر ميكنم مثل يه موش كثيف خودش رو روي زمين ميكشه و دور ميشه.
وقتي اينجا ميومد از خودش مطمئن بود كه قراره منو له كنه ولي حالا بيشتر تموم بافته هاش پنبه شد!
موهامو پشت گوشم ميزنم. يك هيچ به نفع ما! حالا منتظر حركت عادل و اميدوار بودم با دست پري برگرده.
تو همين فكرا بودم كه يهو دستي روي شونه ام قرار ميگيره.
از رو وحشت هيني مي كشم و به عقب مي چرخم. با ديدن قيافه خندون هانيه تموم اقتدارم دود ميشه ميرن هوا.
به اين فكر ميكنم كه
هنوز زوده پرستيژ زناي قوي رو بگيرم!
-ترسوندمت؟
هانيه اينو ميگه. به نظرم با قيافه رنگ پريده ام تفريح ميكنه. شونه بالا ميندازم:
-خودت چي فكر ميكني؟
🍾🍭🍾🍭🍾🍭🍾
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هرچی سرم شلوغ شد، رو قلب من اثر نذاشت ..
#شادمهر
#شادمهر