• رایمون
13K subscribers
2.09K photos
436 videos
19 files
115 links
«از حیّز انتفاع ساقط شده»

[مطالبی که بدون نام هستند را خودم نوشته‌ام. کپی نکنید. فوروارد یا با نام چنل منتشر کنید.]

< تبلیغ نداریم. >

t.me/HidenChat_Bot?start=6126601220
Download Telegram
زندگی و فعلِ «کردن» که وجود داره. ولی بعضی وقتا جای فاعل و مفعول عوض میشه و زندگی ما رو ...
Forwarded from برنامه ناشناس
هنر رندانهی بهتخم گرفتن.pdf
5.8 MB
Forwarded from برنامه ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
نظرت راجب رابطه جنسی قبل ازدواج چطه
صرفن «قبل از ازدواج بودن» ملاک نیست. عوامل دیگه‌ای هم نقش دارن که برای هر کس متفاوته. و من نمی‌تونم نظر قطعی‌ای بدم.
Forwarded from برنامه ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
متاسفانه همین الان داشتم به شوخی به دوستم گفتم دونه دونه ی پشماشم دوست دارم ، ولی شوخی نبود.عین واقعیته . بعد اون وقت اون؟ پستامم لایک نمیکنه
مشکل اینه دونه‌دونه‌ی پشماش رو دوست داری ولی انتظار داری اون هم دوستت داشته باشه و پستت رو لایک کنه. جوری دوستش داشته باش که نیازی به واکنش نشون‌دادن از طرفش نداشته باشی و اگر می‌بینی نمی‌تونی، بیخیالش شو.
• رایمون
به هیچ‌چیز و هیچ‌کس وابسته نشو.
نوشته بود کارِ ساده‌ای نیست و چرا شبیه به احمقا انقدر ساده نشون‌ش می‌دی؟ من ساده نشون‌ش ندادم و باور دارم که کار سختیه. ولی بیا کتونی آهنیه رو بپوشیم و کارهای سخت رو انجام بدیم.
Forwarded from برنامه ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
تو رو خدا بیا باهام رفیق شو طهماسب به من غذا نمیده
من خودم دنبال یکی می‌گردم غذا درست کنه برام :)))
Forwarded from برنامه ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
من عاشق یه پسره شدم ۸ سال ازم کوچیکتره
ولی از همه لحاظ از من بالاتره.
از لحاظ ظاهری هم خیلی سکسیه.
پدر حامی و تحصیلکرده و ثروتمند هم داره.
سال دوم دانشگاهه و یه کار خیلی خیلی خوبم داره.
جفتمون همو دوست داریم، ولی این اختلاف سنیه برام شده یه چالش بزرگ
از طرفی میمیرم برای کنارش بودن
و از طرف دیگه خجالت میکشم بابت اختلاف سنیمون
از واکنش خانواده‌م خیلی میترسم که بگن جای مادرشی و دلمو بشکونن.
Forwarded from برنامه ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
خطای پزشکی داشتم؛ مریضم نوموتوراکس خفیف داشته. بشدت زیاد تحت فشارم خیلی از همه طرف داره بهم فشار میاد. حرف بالادستی تا نگاه همکار و عذاب وجدان خودم داره میگاد. چجوری بگذرونم؟ :)))
اولین باری که بیمارم فوت کرد طرح می‌رفتم. یه پسر بیست ساله با ٢٠۶ زده بود به تیر چراغ برق. توی شب تولدش. ضربه مغزی شده بود. شب‌کار بودم و تقریبن ساعت سه صبح بود. وقتی آوردنش اتاق‌عمل هوشیار نبود ولی علائم حیاتی داشت. وسط عمل علائم حیاتی‌ش هم از بین رفت و ما شروع کردیم به احیای قلبی تنفسی. تصویرش هنوز توی ذهنمه. جثه‌ی بزرگی هم داشت و رزیدنت‌های جراحی اعصاب با همون گان‌های جراحی داشتن ماساژ قلبی می‌دادند و ما دارو می‌زدیم و تنفس مصنوعی می‌دادیم. شیش صبح بود که ختم سی‌پی‌آر رو اعلام کردن و مشخص شد فوت شده. من داشتم برگه‌ی بیهوشی‌ش رو پُر می‌کردم و توی اتاق‌عمل داشتن اون جوون رو کفن‌پیچ می‌کردن تا بقیه‌ی کارهای مربوطه‌ش انجام بشه. گمون کنم هیچوقت این صحنه رو از یاد نبرم. چه می‌شه کرد. شغلِ ما یه سمتش زندگیه و یه سمتش مرگ. باید برای هر دو سمتش آمادگی داشت.
یافتم:
Forwarded from • رایمون
این قسمت: عاشورا / تحریف / حسین / روضه / دروغ / تاریخ

امشب یکم در مورد این‌ها صحبت می‌کنم.
Forwarded from • رایمون
۱. گمان نمی‌کنم مجلس، مکتب یا کارناوالی وجود داشته باشد که با عاشورا و اربعین قابل قیاس باشد. چه از نظر سال‌های متمادی‌ای که برپا بوده و چه از نظر تعداد کسانی که در این زمان به عزاداری می‌پردازند. در طول تاریخ و در هیچ حکومت و کشوری این شور وجود نداشته است. اما عاشورا واقعن چیست؟ آیا حرف‌هایی که پای منبر می‌شنویم کاملن درست‌اند؟ از کجا بفهمیم چه کسی راست می‌گوید و چه کسی ناراست؟
در ادامه به بخشی از باورهای غلط و تحریف‌هایی که در قیام / حماسه / مکتب عاشورا وارد شده‌اند می‌پردازم. سعی می‌کنم منصف باشم. منبع حرف‌هایم: کتابِ «حماسه‌ی حسینی»
Forwarded from • رایمون
۲. ما (نه مایِ ایرانی یا مسلمان) ما همه‌ی مردم جهان؛ علاقه‌ی خاص و عجیبی به اسطوره‌سازی داریم. اروپایی‌ها می‌گویند در تاریخ مشرق‌زمین مبالغه‌ها و اغراق‌ها زیاد است و زمانی که این خرافات و جعلیات وارد مسائل اخلاقی و مذهبی‌مان می‌شوند (که مسلمن تعداد زیادی پیرو خواهد داشت) ممکن است - شاید قطعن - به نتایج نامساعدی منتهی شود. البته این تحریف‌ها به شخصیت‌های مذهبی و صرفا عاشورا محدود نمی‌شود. ما حتی برای بوعلی‌سینا و شیخ‌بهایی هم توهمات عجیبی ساخته‌ایم. و این تحریف‌ها و منحرف کردن‌ها هم لفظی بوده‌اند و هم معنوی. که دومی خطرناک‌تر است. در خصوص عاشورا نیز تحرف‌ها و دروغ‌های زیادی بسته‌اند که به قول شاعر «بس که ببستند بر او برگ و ساز / گر تو ببینی نشناسیش باز»
Forwarded from • رایمون
۳. کسانی که در مجالسِ روضه‌ی این ده روز شرکت کرده‌اند احتمالن روضه‌‌ی «لیلا و علی‌اکبر» به گوششان خورده. حتی یک تاریخ هم به قصه‌ی لیلا مادر علی‌اکبر گواهی نمی‌دهد. البته علی‌اکبر مادری به نام لیلا داشته ولی یک مورخ هم نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما در روضه‌ها داستان‌هایی با جزییات فراوان می‌خوانیم که «علی اکبر به میدان رفت، حضرت به لیلا فرمود که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه‌ی خلوت موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند چنین کند» چیزی که اصلن منطق عاشورا نبوده و بعضی‌ها با برانگیختن احساس و ساختن انسانی اسطوره‌ای پایِ منبر سعی در آب‌و‌تاب دادن به برنامه‌ی خود هستند.

در ادامه‌ی این داستان‌سرایی‌ها می‌خوانیم که لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد و نذر کرد اگر علی‌اکبر در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. شعری هم از زبانِ او می‌خوانند که «نذر علیه لئن علیه عادواوان رجعوا / لازرعن طریق تفت ریحانا» شهید مطهری اشاره می‌کند که این شعر من را کنجکاو کرد و به دنبالش رفتم تا فهمیدم منشأش کجاست: این سزمین تفت مربوط به داستانِ لیلی و مجنون است که لیلی در تفت سکونت می‌کرد و مجنون عامری این شعر را برای لیلی سروده بود نه لیلایِ دشت کربلا.
Forwarded from • رایمون
۴. خیلی جاها می‌خوانیم «علی بالای منبر بود و خطبه می‌خواند. حسین تشنه‌اش شد و درخواستِ آب کرد. کودکی (که عباس است) برخواست و یک کاسه آب گرفت و به حسین داد. امیرالمونین وقتی این صحنه را دید اشکش جاری شد و گفت قضایایِ این‌ها یادم افتاد.» اما این‌ها دروغ است. تحریف است. آب بستن است به تاریخ. از کجا می‌گوییم؟
علی فقط در زمان خلافتش منبر می‌رفت و خطبه می‌خواند. پس اینجا در کوفه بوده. و در آن زمان حسین مردی تقریبن ۳۳ ساله بود. اصلن معقول است یک مردِ ۳۳ساله درحالیکه پدرش دارد در بین جمعیتی سخنرانی می‌کند یکهو بگوید تشنه‌ام است و درخواست آب کند؟ از طرفی دیگر در آن زمان عباس کودک نبوده بلکه حداقل ۱۵ سال سن داشته. این‌ها را حاجی نوری می‌گوید.
Forwarded from • رایمون
۵. موضوع دیگری که در عاشورا رخ داد و به شکلی خارق‌العاده دچار تحریف شد تشنه بودن یاران و اصحاب امام بود. در روضه‌ها و مجالسِ عزاداری جوری از تشنگی و لب‌های خشکیده‌ی آن‌ها یاد می‌شود که گویی از ابتدایِ محرم تا ظهر عاشورا هیچکس قطره‌ای آب هم ننوشیده بود. درحالیکه اصل ماجرا چیز دیگری‌ست. در روز نهم که عباس اجازه‌ی جنگیدن میابد؛ با این هدف به خیمه‌ی دشمن حمله می‌کند که مشکش را پر از آب کند. اصلن لقبِ «سقا» که به وی دادند در همین کربلا بود چون در شب‌های گذشته هم توانسته بود صف دشمن را بشکافد و آب بیاورد. اینجور نیست که سه‌شبانه روز آب نخورده باشند، نه، سه شبانه روز بود که اجازه‌ی استفاده از آب را نداشتند ولی در این مدت یکی دوبار از جمله شبِ عاشورا آب تهیه کردند و حتی غسل کردند و بدن‌های خودشان را شستند. خیمه‌ی عندقرب‌الماء خودش گواه همین داستان است. خیمه‌ای بوده که اختصاص به مشک‌های آب داشته و از همان روزهای اول آب‌ها را در آن خیمه جمع می‌کردند.