• رایمون
13K subscribers
2.09K photos
436 videos
19 files
115 links
«از حیّز انتفاع ساقط شده»

[مطالبی که بدون نام هستند را خودم نوشته‌ام. کپی نکنید. فوروارد یا با نام چنل منتشر کنید.]

< تبلیغ نداریم. >

t.me/HidenChat_Bot?start=6126601220
Download Telegram
Forwarded from • رایمون
۱. گمان نمی‌کنم مجلس، مکتب یا کارناوالی وجود داشته باشد که با عاشورا و اربعین قابل قیاس باشد. چه از نظر سال‌های متمادی‌ای که برپا بوده و چه از نظر تعداد کسانی که در این زمان به عزاداری می‌پردازند. در طول تاریخ و در هیچ حکومت و کشوری این شور وجود نداشته است. اما عاشورا واقعن چیست؟ آیا حرف‌هایی که پای منبر می‌شنویم کاملن درست‌اند؟ از کجا بفهمیم چه کسی راست می‌گوید و چه کسی ناراست؟
در ادامه به بخشی از باورهای غلط و تحریف‌هایی که در قیام / حماسه / مکتب عاشورا وارد شده‌اند می‌پردازم. سعی می‌کنم منصف باشم. منبع حرف‌هایم: کتابِ «حماسه‌ی حسینی»
Forwarded from • رایمون
۲. ما (نه مایِ ایرانی یا مسلمان) ما همه‌ی مردم جهان؛ علاقه‌ی خاص و عجیبی به اسطوره‌سازی داریم. اروپایی‌ها می‌گویند در تاریخ مشرق‌زمین مبالغه‌ها و اغراق‌ها زیاد است و زمانی که این خرافات و جعلیات وارد مسائل اخلاقی و مذهبی‌مان می‌شوند (که مسلمن تعداد زیادی پیرو خواهد داشت) ممکن است - شاید قطعن - به نتایج نامساعدی منتهی شود. البته این تحریف‌ها به شخصیت‌های مذهبی و صرفا عاشورا محدود نمی‌شود. ما حتی برای بوعلی‌سینا و شیخ‌بهایی هم توهمات عجیبی ساخته‌ایم. و این تحریف‌ها و منحرف کردن‌ها هم لفظی بوده‌اند و هم معنوی. که دومی خطرناک‌تر است. در خصوص عاشورا نیز تحرف‌ها و دروغ‌های زیادی بسته‌اند که به قول شاعر «بس که ببستند بر او برگ و ساز / گر تو ببینی نشناسیش باز»
Forwarded from • رایمون
۳. کسانی که در مجالسِ روضه‌ی این ده روز شرکت کرده‌اند احتمالن روضه‌‌ی «لیلا و علی‌اکبر» به گوششان خورده. حتی یک تاریخ هم به قصه‌ی لیلا مادر علی‌اکبر گواهی نمی‌دهد. البته علی‌اکبر مادری به نام لیلا داشته ولی یک مورخ هم نگفته که لیلا در کربلا بوده است. اما در روضه‌ها داستان‌هایی با جزییات فراوان می‌خوانیم که «علی اکبر به میدان رفت، حضرت به لیلا فرمود که دعای مادر در حق فرزند مستجاب است، برو در فلان خیمه‌ی خلوت موهایت را پریشان کن، در حق فرزندت دعا کن شاید خداوند چنین کند» چیزی که اصلن منطق عاشورا نبوده و بعضی‌ها با برانگیختن احساس و ساختن انسانی اسطوره‌ای پایِ منبر سعی در آب‌و‌تاب دادن به برنامه‌ی خود هستند.

در ادامه‌ی این داستان‌سرایی‌ها می‌خوانیم که لیلا رفت در آن خیمه و موهایش را پریشان کرد و نذر کرد اگر علی‌اکبر در کربلا کشته نشود از کربلا تا مدینه را ریحان بکارد. شعری هم از زبانِ او می‌خوانند که «نذر علیه لئن علیه عادواوان رجعوا / لازرعن طریق تفت ریحانا» شهید مطهری اشاره می‌کند که این شعر من را کنجکاو کرد و به دنبالش رفتم تا فهمیدم منشأش کجاست: این سزمین تفت مربوط به داستانِ لیلی و مجنون است که لیلی در تفت سکونت می‌کرد و مجنون عامری این شعر را برای لیلی سروده بود نه لیلایِ دشت کربلا.
Forwarded from • رایمون
۴. خیلی جاها می‌خوانیم «علی بالای منبر بود و خطبه می‌خواند. حسین تشنه‌اش شد و درخواستِ آب کرد. کودکی (که عباس است) برخواست و یک کاسه آب گرفت و به حسین داد. امیرالمونین وقتی این صحنه را دید اشکش جاری شد و گفت قضایایِ این‌ها یادم افتاد.» اما این‌ها دروغ است. تحریف است. آب بستن است به تاریخ. از کجا می‌گوییم؟
علی فقط در زمان خلافتش منبر می‌رفت و خطبه می‌خواند. پس اینجا در کوفه بوده. و در آن زمان حسین مردی تقریبن ۳۳ ساله بود. اصلن معقول است یک مردِ ۳۳ساله درحالیکه پدرش دارد در بین جمعیتی سخنرانی می‌کند یکهو بگوید تشنه‌ام است و درخواست آب کند؟ از طرفی دیگر در آن زمان عباس کودک نبوده بلکه حداقل ۱۵ سال سن داشته. این‌ها را حاجی نوری می‌گوید.
Forwarded from • رایمون
۵. موضوع دیگری که در عاشورا رخ داد و به شکلی خارق‌العاده دچار تحریف شد تشنه بودن یاران و اصحاب امام بود. در روضه‌ها و مجالسِ عزاداری جوری از تشنگی و لب‌های خشکیده‌ی آن‌ها یاد می‌شود که گویی از ابتدایِ محرم تا ظهر عاشورا هیچکس قطره‌ای آب هم ننوشیده بود. درحالیکه اصل ماجرا چیز دیگری‌ست. در روز نهم که عباس اجازه‌ی جنگیدن میابد؛ با این هدف به خیمه‌ی دشمن حمله می‌کند که مشکش را پر از آب کند. اصلن لقبِ «سقا» که به وی دادند در همین کربلا بود چون در شب‌های گذشته هم توانسته بود صف دشمن را بشکافد و آب بیاورد. اینجور نیست که سه‌شبانه روز آب نخورده باشند، نه، سه شبانه روز بود که اجازه‌ی استفاده از آب را نداشتند ولی در این مدت یکی دوبار از جمله شبِ عاشورا آب تهیه کردند و حتی غسل کردند و بدن‌های خودشان را شستند. خیمه‌ی عندقرب‌الماء خودش گواه همین داستان است. خیمه‌ای بوده که اختصاص به مشک‌های آب داشته و از همان روزهای اول آب‌ها را در آن خیمه جمع می‌کردند.
Forwarded from • رایمون
۶. در روضه‌ها می‌شنویم (و احتمال دارد همین شب‌ها دوباره بشنوید) که حسین در عاشورا ۳۰۰هزار نفر را با دست خودش کُشت! این جمله صراحتن دروغ است. چرا؟ اگر فرض کنیم که شمشیر هر ثانیه یک نفر را بکشد (که همین هم عجیب است اما می‌گذاریم پایِ معصوم بودن و خرق‌عادت)، کشتن ۳۰۰هزار نفر، ۸۳ساعت و ۲۰دقیقه وقت می‌خواهد. البته بعضی‌ها گام را فراتر گذاشته‌اند و گفته‌اند عاشورا ۷۰ساعت بوده و نه ۲۴ ساعت!
این را هم جهت اطلاع داشته باشید: بمبی که در هیروشیما زده شد فقط ۶۰هزار نفر را کشت.
Forwarded from • رایمون
۷. اصلن چطور شد که این تحریف‌ها وارد روضه‌هایمان شدند؟ ملاحسین کاشفی در پانصد سال پیش با استفاده از برخی منابع برای اولین بار کتابِ مرثیه‌ی عاشورا را به زبان فارسی نوشت که روضه‌الشهدا نام داشت. البته معلوم نیست این بی‌انصاف برخی مطالب را از کجا آورده است. حتی اسم‌ها در برخی موارد جعلی‌ست. یعنی برای یاران امام حسین اسم‌هایی ذکر می‌کند که اصلن وجود ندارد وهمچنین برای دشمنانش. از آنجایی که این کتاب به زبانِ فارسی‌ست لذا عمومِ مرثیه‌خوان‌های بی‌سواد و کسانی‌که به زبان عربی تسلط نداشتند از این کتاب به عنوان مرجع برای مجالس خود بهره بردند و اینطور شد که خرافات و جعلیات به روضه‌ها وسپس باورهای عامیانه‌ی مردم وارد شد. اصلن اینکه به مجالس امام حسین «روضه‌خوانی» می‌گوییم تداعی کننده‌ی «روضه‌الشهدا» ملاحسین کاشفی‌ست. روضه‌خوانی یعنی خواندن کتاب روضه‌الشهدا. یعنی خواندن همان کتابِ دروغ!
Forwarded from • رایمون
۸. اما چرا تحریف می‌کنیم؟ چون مجالس‌مان باید آب‌وتاب داشته باشد؟ ما خودمان چقدر در شکل‌گیری این تحریف‌ها موثریم؟ اسطوره‌سازی تا چه حدی می‌تواند مفید باشد؟ به قولِ مطهری چرا باید کربلا را همیشه از نظر صفحه‌ی سیاهش مطالعه بکنیم؟ و چرا باید همیشه جنایت‌های کربلا گفته بشود‌. چرا باید حسین‌بن‌علی از آن جنبه‌ای که مورد جنایت جانیان است مورد مطالعه قرار بگیرد؟ چرا باید شعارهایی که در عاشورا می‌دهیم از صفحه‌ی تاریک آن گرفته بشود؟ چرا صفحه‌ی نورانی این داستان را کم‌تر مطالعه می‌کنیم؟درحالیکه جنبه‌ی حماسی این داستان صدبرابر بر جنبه‌ی جنایی آن می‌چربد. نورانیتِ این بر تاریکی آن خیلی می‌چربد. باید اعتراف کنیم یکی از جانیانِ امام حسین ما هستیم که از این تاریخچه و حماسه فقط یک برگش را می‌خوانیم.
این‌ها رو من دو سه سال پیش نوشته بودم. الان که خوندم حقیقتش به همین‌ها هم شک کردم. گفته‌های احمد کسروی هی توی ذهنم مرور می‌شه و از اساس داستان رو نقض می‌کنه. نمی‌دونم. هیچی بعید نیست. و من نمی‌تونم به چیزی که توش شک وجود داره اعتقاد داشته باشم.
بعنوان آخرین مطلب امشب:
Forwarded from برنامه ناشناس
• رایمون
Voice message
خیلی کیف کردم با صدات. مرسی دختر.
نمی‌دونم چمه. انگار توی مغزم چندتا کارخونه‌ی چوب‌بری بیست‌وچهارساعته دارن کار می‌کنن. پُر از صداست ولی هیچ‌کدومشون رو نمی‌فهمم. براده‌های چوب ریخته شده توی فضا. هیچی نمی‌بینم. دارم زور می‌زنم بخوابم ولی انقدر توی مغزم صدا زیاده که نمی‌تونم. نهار نتونستم بخورم. شام هم نصفه مونده توی یخچال. معده‌م صداش در اومده ولی یچی توی گلوم هست که نمی‌ذاره چیزی ازش راحت بره پایین. خداجون! جهنم‌ت چجور جاییه؟ از اینجا بدتره؟
همیشه چیزی، کسی باید بمیرد
که این فیلم طرف‌دارانش را از دست ندهد
گفتند: چیزی نیست چیزی نیست
من اما طوری تنها بودم
که ماندنم
همه را تنها می‌کرد


• گروس عبدالملکیان
• پذیرفتن
کاش زمستان بود. می‌پیچیدم توی ملافه و چای مزه‌ی بهتری می‌داد. پنکه‌ی سقفی سکوت می‌کرد و نیاز نبود روزی دو بار دوش بگیرم. کاش زمستان بود. شب طول می‌کشید و طول می‌کشید و طول می‌کشید. لباس‌های کلفت و پشمی آدم‌ها را زیباتر نشان می‌داد و ماه نیازی نداشت برای خودنمایی، هر غروب با خورشید بجنگد. کاش زمستان بود. بخاری را زیاد می‌کردم تا کبوتری که توی لوله‌اش زندگی می‌کند حالِ بهتری داشته باشد. کاش برف می‌بارید. و گلدان‌ها زود به زود خشک نمی‌شدند. و ماشین‌ها با سرعتِ زیاد از چهارراه‌ها نمی‌گذشتند. کاش زمستان بود و آه کشیدنم شبیه به بخاری که هوا را در آغوش می‌گیرد، دیده می‌شد.
برای اینکه بتوانی با کسی مخالفت کنی، اول باید ضدِ نادانی‌های خودت باشی.
غمگین نیستم. نسبتن می‌شه گفت خیلی هم حالم خوبه. شام درست کردم. لباس شستم. سریال دیدم. کتاب خوندم. و این‌ها برام نشونه‌هاییه از حالِ خوب. تازه امشب می‌خوام فوتبال هم ببینم! خیلی وقت بود حتی حوصله‌ی فوتبال دیدن هم نداشتم؛ ولی امشب دارم. درسته به شکل کلی اوضاع خوب نیست و هر طرف رو نگاه می‌کنی گند و گُه به طرفت سرازیر می‌شه، ولی خب همین‌ها باعث شده جاخالی دادن رو خوب یاد بگیرم. جاخالی می‌دی. جاخالی می‌دی. جاخالی می‌دی. بعد از اینکه چند بار جاخالی دادی، حریف خسته می‌شه. حالا نوبت حمله‌ی تو می‌رسه. اوکی؟ موفق باشی.
بر فرورفتگی‌های این سنگ
دست بِکِش
و قرن‌ها
عبورِ رودخانه را
حس کن

سنگ‌ها
سخت عاشق می‌شوند
اما
فراموش نمی‌کنند


• گروس عبدالملکیان
• پذیرفتن
Forwarded from برنامه ناشناس
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
چون کانالت یه کانال ادبیه، قول بده خارج از عرف صحبت نکنی
یه کلمه هایی استفاده میکنی که در شأن تو و کانالت نیست
عرف چیه؟ ادب رو کی تعیین می‌کنه؟ شأن رو چطور؟ اگر قرار باشه من در فضایی که خودم ساختم و افراد با اختیار خودشون واردش می‌شن و هیچ اجباری برحضورشون نیست، سانسور کنم یا سخت حرف بزنم، اصالت از بین می‌ره. من وزارت ارشاد نیستم حقیقتش. حتی وزارت ارشادیا رو دوست هم ندارم.