🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
#حماسه_یاسین 19
#قسمت نوزدهم
〰〰〰〰〰〰〰
🔶روز ١٥/١٠/٦٥ اعلام كردند كه قرار است در منطقة #كرخه ، عمليات مشابهي انجام دهيم . منطقه را دقيقاً مثل #بوارين و #نهر_خين آماده كرده بودند . گردانهاي پياده و واحدهاي ديگر لشكر هم بودند . بعد از ظهر راه افتاديم . براي اين كه ديده نشويم ، در يك كانتينر حمل مي شديم .🚚 بچه ها حسابي شلوغ مي كردند 🔊. فرياد برادر #دلبريان معاون گروهان #غفار و مسؤول آموزش گردان همه را به خود آورد . او گفت : ” به جاي اين مسخره بازيها ، يك سرود بخوانيد كه همه لذت ببرند . “😒 همه ساكت شدند . من و بچه هاي شر و شور دور و برمان😈 مثل #مسعود_احمديان و . . . شروع كرديم به آماده كردن سرود و خوانديم : شهر ، شهر خون است ، پنجه در خون خصم دون است . . . برادر #دلبريان كه راضي شده بود ، با سرتكان دادن شروع كرد به همراهي با ما .
🔶 ادامه داديم: پشت سنگر ، گشته پنچر ، ماشين فرمانده لشكر . . . مانده لشكر ، مانده لشكر ! بايد به شط خون شنا كنيم . شَلپ شولوپ شَلپ شولوپ ! . . . لبخند از روي لبان #دلبريان محو شد و در حالي كه به تأسف سر تكان مي داد ، گفت : ” نخير؛ شماها آدم بشو نيستيد ! “ 😶😑
🔶عمليات مشابه با موفقيت انجام شد ؛ البته چند مجروح هم داديم كه از گردان ما نبودند .🤕وقتي براي برگشتن جمع شديم ، « #محمد_بخشي » نبود . #بخشي ، يكي از شوخ ترين بچه هاي گردان بود . ناگهان ديديم دو نفر از بچه هاي حمل مجروح ، در حالي كه يك غواص روي برانكارد آه و ناله مي كند ، به سمت ما مي آيند . رنگ #حسن_شاد ، فرماندة گروهان #غفار پريد. #بخشي بود . برانكاردشان جلوي ما كه رسيد ، #بخشي سر امدادگر فرياد كشيد : ” نگهدار ! “ بعد جلوي چشمان بهت زدة دو امدادگر پريد پائين و گفت : ” قربون دستتون ! چقدر مي شه؟ “ 👻و زد زير خنده و پريد داخل ماشين و بين بچه ها گم شد !
به هر زحمتي بود ، امدادگرها را راضي كرديم كه بروند . #بخشي ، چند چتر منور از داخل لباس غواصي اش درآورد و گفت : ” ببخشيد ؛ رفتم دنبال چتر منور ! چون دير شده بود ، مجبور شدم با تاكسي تلفني بيايم ! چترها را هم مي خواهم بفرستم براي خواهر كوچكم . “
📢قسمت بیستم فردا راس ساعت 22
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
@rahpouyancom
#حماسه_یاسین 19
#قسمت نوزدهم
〰〰〰〰〰〰〰
🔶روز ١٥/١٠/٦٥ اعلام كردند كه قرار است در منطقة #كرخه ، عمليات مشابهي انجام دهيم . منطقه را دقيقاً مثل #بوارين و #نهر_خين آماده كرده بودند . گردانهاي پياده و واحدهاي ديگر لشكر هم بودند . بعد از ظهر راه افتاديم . براي اين كه ديده نشويم ، در يك كانتينر حمل مي شديم .🚚 بچه ها حسابي شلوغ مي كردند 🔊. فرياد برادر #دلبريان معاون گروهان #غفار و مسؤول آموزش گردان همه را به خود آورد . او گفت : ” به جاي اين مسخره بازيها ، يك سرود بخوانيد كه همه لذت ببرند . “😒 همه ساكت شدند . من و بچه هاي شر و شور دور و برمان😈 مثل #مسعود_احمديان و . . . شروع كرديم به آماده كردن سرود و خوانديم : شهر ، شهر خون است ، پنجه در خون خصم دون است . . . برادر #دلبريان كه راضي شده بود ، با سرتكان دادن شروع كرد به همراهي با ما .
🔶 ادامه داديم: پشت سنگر ، گشته پنچر ، ماشين فرمانده لشكر . . . مانده لشكر ، مانده لشكر ! بايد به شط خون شنا كنيم . شَلپ شولوپ شَلپ شولوپ ! . . . لبخند از روي لبان #دلبريان محو شد و در حالي كه به تأسف سر تكان مي داد ، گفت : ” نخير؛ شماها آدم بشو نيستيد ! “ 😶😑
🔶عمليات مشابه با موفقيت انجام شد ؛ البته چند مجروح هم داديم كه از گردان ما نبودند .🤕وقتي براي برگشتن جمع شديم ، « #محمد_بخشي » نبود . #بخشي ، يكي از شوخ ترين بچه هاي گردان بود . ناگهان ديديم دو نفر از بچه هاي حمل مجروح ، در حالي كه يك غواص روي برانكارد آه و ناله مي كند ، به سمت ما مي آيند . رنگ #حسن_شاد ، فرماندة گروهان #غفار پريد. #بخشي بود . برانكاردشان جلوي ما كه رسيد ، #بخشي سر امدادگر فرياد كشيد : ” نگهدار ! “ بعد جلوي چشمان بهت زدة دو امدادگر پريد پائين و گفت : ” قربون دستتون ! چقدر مي شه؟ “ 👻و زد زير خنده و پريد داخل ماشين و بين بچه ها گم شد !
به هر زحمتي بود ، امدادگرها را راضي كرديم كه بروند . #بخشي ، چند چتر منور از داخل لباس غواصي اش درآورد و گفت : ” ببخشيد ؛ رفتم دنبال چتر منور ! چون دير شده بود ، مجبور شدم با تاكسي تلفني بيايم ! چترها را هم مي خواهم بفرستم براي خواهر كوچكم . “
📢قسمت بیستم فردا راس ساعت 22
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
@rahpouyancom