آنچه سرانجام مرا از پای درآورد رنج نبود،
انتظار برای تمام شدن رنج بود.
انتظار برای تمام شدن رنج بود.
Forwarded from اَرشد (*Ari boi*)
بدی زید نداشتن تو جزئیات خودش رو نشون میده. مثلا قطعا کسی براش مهم نیست تو امروز تو راه چه مکالمه بامزهای شنیدی، یا اون بستنیی که دنبالش بودی رو بالاخره خریدی یا نه، یا اون روزی که با اون آقا بحثت شد چه حسی داشتی، فقط اونه که به همشون اهمیت میده.
لا تحاول أن تكون مختلفًا
فقط كن لطيفاً
فاللطفُ في هذه الأيام بات بحد بذاته اختلافاً
سعی نکن متفاوت باشی
فقط خوب باش
این روزها خوب بودن
به اندازه کافی متفاوت است...
فقط كن لطيفاً
فاللطفُ في هذه الأيام بات بحد بذاته اختلافاً
سعی نکن متفاوت باشی
فقط خوب باش
این روزها خوب بودن
به اندازه کافی متفاوت است...
«كانتْ حياتي جُرحاً، ضمَّدهُ مجيئُكَ؛»
زِندگیام زَخم بود، آمدنت مَرهَم.
زِندگیام زَخم بود، آمدنت مَرهَم.
جانِمن،
هیچچیز به عقب برنخواهد گشت و این واقعیتی بود که تو درنظر نگرفتی؛
هنگامی که قلبم را به آتش کشیدی و خاکستر کردی.
هیچچیز به عقب برنخواهد گشت و این واقعیتی بود که تو درنظر نگرفتی؛
هنگامی که قلبم را به آتش کشیدی و خاکستر کردی.
[از اشک چشات میسازم قایق
یهجایی میریم با باد موافق
اینو فهمیدم از سفر اولمون
هیچجای دنیا نداره عاشق]
یهجایی میریم با باد موافق
اینو فهمیدم از سفر اولمون
هیچجای دنیا نداره عاشق]