دستی آشنا چهرهی درهمفشردهام را نوازش میدهد:
«از چه رنج میکشی؟»
«کوهی عظیم فرو ریخت!»
«و تو؟»
«من فرازش ایستاده بودم!»
هوشنگ ایرانی، ۱۳۳۱
طرح از خود او، در کتاب «چند دِسَن» اردیبهشت ۱۳۳۱
ایرانی کارهای خود را نقاشی نمیدانست و از لفظ دِسَن (دیزاین به فرانسه) در توصیف طرحهایش استفاده میکرد.
ماجرای هوشنگ ایرانی و انجمن هنری خروس جنگی را در کتاب شماره ۱۲ تراژدی بخوانید.
radiotragedy.com
«از چه رنج میکشی؟»
«کوهی عظیم فرو ریخت!»
«و تو؟»
«من فرازش ایستاده بودم!»
هوشنگ ایرانی، ۱۳۳۱
طرح از خود او، در کتاب «چند دِسَن» اردیبهشت ۱۳۳۱
ایرانی کارهای خود را نقاشی نمیدانست و از لفظ دِسَن (دیزاین به فرانسه) در توصیف طرحهایش استفاده میکرد.
ماجرای هوشنگ ایرانی و انجمن هنری خروس جنگی را در کتاب شماره ۱۲ تراژدی بخوانید.
radiotragedy.com
همانطور که از نام خانوادگیاش پیداست اصل و نسب او به کرمانشاه برمیگردد و احتمالاً خانوادهاش پیش از تولد او به شهری از شهرهای ناحیه قفقاز مهاجرت میکنند…
@radiotragedy
@radiotragedy
رادیو تراژدی
همانطور که از نام خانوادگیاش پیداست اصل و نسب او به کرمانشاه برمیگردد و احتمالاً خانوادهاش پیش از تولد او به شهری از شهرهای ناحیه قفقاز مهاجرت میکنند… @radiotragedy
سرزده از پشت کوه قاف
زندگی و زمانهی میرسیفالدین کرمانشاهی
یکی از پیشگامان هنر نمایش در ایران که بخل و حسد اطرافیانش او را کُشت
هدیه رهبری: همانطور که از نام خانوادگیاش پیداست اصل و نسب او به کرمانشاه برمیگردد و احتمالاً خانوادهاش پیش از تولد او به شهری از شهرهای ناحیه قفقاز مهاجرت میکنند؛ یعنی در سال ۱۲۵۴ یا ۱۲۵۵ که میرسیفالدین به دنیا میآید شهرها و استانهای سرسبز قفقاز با کوههای سربهفلککشیده در شمال و حاشیه دریای خزر چند دهه قبل و در نتیجهی جنگهای ایران و روسیه از سرزمین ایران جدا شده بودند و به قلمروی امپراتوری روسیه تعلق گرفتند...
سالهایی که کرمانشاهی در اتحاد جماهیر شوروی میگذراند، در کنار تجربیات و دانش زیادی که به دست آورده بود تا حدودی دوران آزمون و خطا هم برای او به حساب میآمد، چرا که نمیخواست هیچ فرصتی را در دنیای هنر از دست بدهد؛ از بازی در نقشهای کوتاه و فرعی در سینما گرفته تا نزدیکشدن به اهل سیاست بیآنکه خود از جنس و جوهره آنان باشد. در آستانهی پنجاه سالگی، با وجود همهی این راههای رفته، او هنوز به دنبال راههای تازه بود، یکجانشین نبود و در هر موسمی از زندگی به دنبال مقصد جدیدی میگشت.
این بار عزم خود را برای جایی خارج از مرزهای شوروی جزم کرده بود؛ جایی که نه دور بود و نه بیگانه، همیشه به آنجا میاندیشید و میدانست که به سویش سفر خواهد کرد: ایران که پیشینه و اصالت خانوادگی کرمانشاهی به آن میرسید. میدانست که سرزمین افسانههای هزارویکشب است، از انقلاب مشروطهاش خبر داشت، همان سرزمینی که نامش را از بسیاری از همکاران و رفقایش که در تئاتر و روزنامه با آنها همکاری میکرد بر سر زبان داشتند.
این ایرانِ افسونگر که جنگ و قحطی و اشغال را به خود دیده بود، همیشه وسوسهای بود در سر کرمانشاهی که بهزودی باید منزل دیگرش میشد....
از کتاب شماره ۹ تراژدی
خرید از وبسایت ما
radiotragedy.com
زندگی و زمانهی میرسیفالدین کرمانشاهی
یکی از پیشگامان هنر نمایش در ایران که بخل و حسد اطرافیانش او را کُشت
هدیه رهبری: همانطور که از نام خانوادگیاش پیداست اصل و نسب او به کرمانشاه برمیگردد و احتمالاً خانوادهاش پیش از تولد او به شهری از شهرهای ناحیه قفقاز مهاجرت میکنند؛ یعنی در سال ۱۲۵۴ یا ۱۲۵۵ که میرسیفالدین به دنیا میآید شهرها و استانهای سرسبز قفقاز با کوههای سربهفلککشیده در شمال و حاشیه دریای خزر چند دهه قبل و در نتیجهی جنگهای ایران و روسیه از سرزمین ایران جدا شده بودند و به قلمروی امپراتوری روسیه تعلق گرفتند...
سالهایی که کرمانشاهی در اتحاد جماهیر شوروی میگذراند، در کنار تجربیات و دانش زیادی که به دست آورده بود تا حدودی دوران آزمون و خطا هم برای او به حساب میآمد، چرا که نمیخواست هیچ فرصتی را در دنیای هنر از دست بدهد؛ از بازی در نقشهای کوتاه و فرعی در سینما گرفته تا نزدیکشدن به اهل سیاست بیآنکه خود از جنس و جوهره آنان باشد. در آستانهی پنجاه سالگی، با وجود همهی این راههای رفته، او هنوز به دنبال راههای تازه بود، یکجانشین نبود و در هر موسمی از زندگی به دنبال مقصد جدیدی میگشت.
این بار عزم خود را برای جایی خارج از مرزهای شوروی جزم کرده بود؛ جایی که نه دور بود و نه بیگانه، همیشه به آنجا میاندیشید و میدانست که به سویش سفر خواهد کرد: ایران که پیشینه و اصالت خانوادگی کرمانشاهی به آن میرسید. میدانست که سرزمین افسانههای هزارویکشب است، از انقلاب مشروطهاش خبر داشت، همان سرزمینی که نامش را از بسیاری از همکاران و رفقایش که در تئاتر و روزنامه با آنها همکاری میکرد بر سر زبان داشتند.
این ایرانِ افسونگر که جنگ و قحطی و اشغال را به خود دیده بود، همیشه وسوسهای بود در سر کرمانشاهی که بهزودی باید منزل دیگرش میشد....
از کتاب شماره ۹ تراژدی
خرید از وبسایت ما
radiotragedy.com
رادیو تراژدی
@radiotragedy
مرد بدون گذشته
روزهای از یاد بردنها و به یاد نیاوردنها
محسن آزرم
بعید است هیچ آدمی همهچی را واقعا به یاد بسپارد؛ حتی اگر این آدم حافظهای بینهایت و چشمانی تیزبین و توجهی تماموکمال داشته باشد. به یاد سپردن همهچی از این نظر مترادف است با به یاد سپردن هیچی؛ چون برای به یاد سپردن همهچی لازم است ذهنمان مجهز به چند دوربین ۳۶۰ درجه باشد که حتی تکان خوردن پشهای در پس زمینه را هم ثبت کنند. اما ثبت تکان خوردن این پشه چه فایدهای دارد؟ قرار است روزی به کارمان بیاید؟
دوربینبهدست در خیابانهای شهری ناآشنا یا غریبه راه میرویم. شهر را اصلاً از توی دوربین میبینیم. شاید اصلاً در چنین وضعیتی هیچچی نبینیم، چون داریم همهچی را میبینیم. چند ساعت یا چند روز بعد که داریم فیلمها را تماشا میکنیم تازه چشممان میافتد به چیزهایی که آن لحظه در دوربین ندیدهایم. پوستری روی دیوار خیابان. مجسمهای پشت شیشه مغازه. گلدانی گوشهی خیابان. فیلم را برمیگردانیم عقب. دوباره تماشا میکنیم. دوباره برمیگردانیم. دوباره تماشا میکنیم. فردای آن روز یا چند روز بعد خیلی از لحظههای فیلم را از یاد بردهایم. آنچه مانده گلدانیست گوشه خیابان. یا پوستریست روی دیوار خیابان. یا مجسمهایست پشت شیشه مغازه…
عکس: فیلم «قلهی کوتاه» ساختهی آنییس واردا (۱۹۵۶)
از کتاب ۱۲ تراژدی
خرید از وبسایت ما
Radiotragedy.com
روزهای از یاد بردنها و به یاد نیاوردنها
محسن آزرم
بعید است هیچ آدمی همهچی را واقعا به یاد بسپارد؛ حتی اگر این آدم حافظهای بینهایت و چشمانی تیزبین و توجهی تماموکمال داشته باشد. به یاد سپردن همهچی از این نظر مترادف است با به یاد سپردن هیچی؛ چون برای به یاد سپردن همهچی لازم است ذهنمان مجهز به چند دوربین ۳۶۰ درجه باشد که حتی تکان خوردن پشهای در پس زمینه را هم ثبت کنند. اما ثبت تکان خوردن این پشه چه فایدهای دارد؟ قرار است روزی به کارمان بیاید؟
دوربینبهدست در خیابانهای شهری ناآشنا یا غریبه راه میرویم. شهر را اصلاً از توی دوربین میبینیم. شاید اصلاً در چنین وضعیتی هیچچی نبینیم، چون داریم همهچی را میبینیم. چند ساعت یا چند روز بعد که داریم فیلمها را تماشا میکنیم تازه چشممان میافتد به چیزهایی که آن لحظه در دوربین ندیدهایم. پوستری روی دیوار خیابان. مجسمهای پشت شیشه مغازه. گلدانی گوشهی خیابان. فیلم را برمیگردانیم عقب. دوباره تماشا میکنیم. دوباره برمیگردانیم. دوباره تماشا میکنیم. فردای آن روز یا چند روز بعد خیلی از لحظههای فیلم را از یاد بردهایم. آنچه مانده گلدانیست گوشه خیابان. یا پوستریست روی دیوار خیابان. یا مجسمهایست پشت شیشه مغازه…
عکس: فیلم «قلهی کوتاه» ساختهی آنییس واردا (۱۹۵۶)
از کتاب ۱۲ تراژدی
خرید از وبسایت ما
Radiotragedy.com
رادیو تراژدی
شمارهی جدید تراژدی ویژهنامه ادبیات پیشخرید Radiotragedy.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
رادیو تراژدی
بهاره زیر گاز را خاموش کن!
واقعیت این است که فهیمه رحیمی دو شغل تماموقت داشت. او پیش از نویسنده بودن، یک زن خانهدار بود با تمام گرفتاریها و مسائلش. اما بخش بزرگی از ذهن و زندگی روزمرهاش درگیر قصههایش بود. در خاطرهای از صاحبان نشر چکاوک آمده که در یکی از پیشنویسهای رمانش نوشته: «بهاره زیر گاز را خاموش کن»! بعد خودش در توضیح این اتفاق گفته که انگار در حال آشپزی بوده و ناگهان چیزی به ذهنش رسیده و باید آن را روی کاغذ میآورده. وسط نوشتن قصد داشته دخترش را صدا کند و از او بخواهد گاز را خاموش کند که بیاختیار آن را در وسط جملههای داستان هم نوشته.
درباره فهیمه رحیمی نویسندهای که ادبیات عامه پسند را متحول کرد
از کتاب جدید تراژدی، ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا شنبه آینده وقت دارید
Radiotragedy.com
واقعیت این است که فهیمه رحیمی دو شغل تماموقت داشت. او پیش از نویسنده بودن، یک زن خانهدار بود با تمام گرفتاریها و مسائلش. اما بخش بزرگی از ذهن و زندگی روزمرهاش درگیر قصههایش بود. در خاطرهای از صاحبان نشر چکاوک آمده که در یکی از پیشنویسهای رمانش نوشته: «بهاره زیر گاز را خاموش کن»! بعد خودش در توضیح این اتفاق گفته که انگار در حال آشپزی بوده و ناگهان چیزی به ذهنش رسیده و باید آن را روی کاغذ میآورده. وسط نوشتن قصد داشته دخترش را صدا کند و از او بخواهد گاز را خاموش کند که بیاختیار آن را در وسط جملههای داستان هم نوشته.
درباره فهیمه رحیمی نویسندهای که ادبیات عامه پسند را متحول کرد
از کتاب جدید تراژدی، ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا شنبه آینده وقت دارید
Radiotragedy.com
قصهی زندگی مصطفی فرزانه، مترجم و فیلمساز؛ مردی که زیر سایهی صادق هدایت ماند
از کتاب جدید تراژدی ویژهنامه ادبیات
Radiotragedy.com
از کتاب جدید تراژدی ویژهنامه ادبیات
Radiotragedy.com
رادیو تراژدی
قصهی زندگی مصطفی فرزانه، مترجم و فیلمساز؛ مردی که زیر سایهی صادق هدایت ماند از کتاب جدید تراژدی ویژهنامه ادبیات Radiotragedy.com
«من از کوه و دشت و آسمان و دریا، چشمهسار و کشتزارهای ایرانی نگریختهام. علت بیزاری من از آن دیار رفتار و پندار و کردار شما بوده است و من از شما آنقدر سرخوردهام که همزیستی با دیوهای توی سرم را به مصاحبت با فرشتگانی چون شما ترجیح میدهم. قهر نکنید. دماغتان را بالا نکشید و دست کم یک بار طاقت بیاورید و حرفهایی جز آنچه عادت داشتهاید گوش بدهید و از ولنگاری من نترسید. ولنگاری من آزادی بیانم است.»
نویسنده سطور بالا وقتی این کلمات را روی کاغذ حک کرد که نزدیک به چهل سال از مهاجرتش میگذشت. پس دلگیری و دلتنگی اولیه عامل نوشتن این کلمات نبود. آنچه سبب شد او دلیل رفتنش را بگوید، چیزی نبود جز تلاش بیثمرش برای برگشت.
نوشتن از مصطفی فرزانه سخت است. در برخورد اول شاید راحت بتوان فهرست بلند بالایی از موفقیتهای او ارائه داد اما در عمل سخت بتوان ماهیت واقعی او را به مخاطب شناساند. او در وضعیتی بغرنج قرار داشت. بیش از آنکه خودش باشد، سایهای بود بهجامانده از مهمترین نویسندهی معاصر ایرانی.
قصهی زندگی مصطفی فرزانه، مترجم و فیلمساز؛ مردی که زیر سایهی صادق هدایت ماند
از کتاب جدید تراژدی ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا شنبه آینده وقت دارید
Radiotragedy.com
نویسنده سطور بالا وقتی این کلمات را روی کاغذ حک کرد که نزدیک به چهل سال از مهاجرتش میگذشت. پس دلگیری و دلتنگی اولیه عامل نوشتن این کلمات نبود. آنچه سبب شد او دلیل رفتنش را بگوید، چیزی نبود جز تلاش بیثمرش برای برگشت.
نوشتن از مصطفی فرزانه سخت است. در برخورد اول شاید راحت بتوان فهرست بلند بالایی از موفقیتهای او ارائه داد اما در عمل سخت بتوان ماهیت واقعی او را به مخاطب شناساند. او در وضعیتی بغرنج قرار داشت. بیش از آنکه خودش باشد، سایهای بود بهجامانده از مهمترین نویسندهی معاصر ایرانی.
قصهی زندگی مصطفی فرزانه، مترجم و فیلمساز؛ مردی که زیر سایهی صادق هدایت ماند
از کتاب جدید تراژدی ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا شنبه آینده وقت دارید
Radiotragedy.com
رادیو تراژدی
از کتاب جدید تراژدی، ویژهنامهی ادبیات Radiotragedy.com
زندگی عُظمی عدل
اولین زن مترجم ایران
عُظمی عدل به لطف تحصیل در مدرسهی ژاندارک، خیلی زود وارد عرصهی ترجمه شد. در حدود سال ۱۳۰۸ حدودا دهساله بود که پدرش برای او کتابهای کنتس دو سگور را که از نویسندگان شاخص فرانسه بود، به منزل آورد. طبعاً آن زمان که مثل امروز کتابهای بیشمار و رنگارنگ برای کودکان وجود نداشت، این کتابها برای عظمی مانند گنجی کمیاب و بینظیر بودند که عظمی به واسطهی پدرش شانس در اختیار داشتن آنها را پیدا کرد.
او آنقدر شیفتهی داستانهای کنتس دو سگور شد که در همان سن کم با تسلطی که به زبان فرانسه داشت، یکی از داستانها را به فارسی ترجمه کرد. او این کار را مخفیانه و دور از چشم پدرش انجام داد چون فکر میکرد پدرش اگر بفهمد او وقتش را به جای انجام تکالیف مدرسه و مطالعهی دروسش، صرف ترجمه کرده است، خشمگین خواهد شد. اما یک روز که به اتاق کار پدرش فراخوانده شد، از دیدن ترجمههایش در دست پدر، بر جا خشک شد.
برخلاف انتظارش پدر او را بابت ترجمهاش تشویق کرد و گفت که اگر ترجمه داستانها را کامل کند آنها را برایش چاپ خواهد کرد. قلب دخترک با شنیدن این مژده و از تصور اینکه نامش را روی جلد کتاب ببیند، سرشار از ذوق و شوق شد. اما قضای روزگار این فرصت را به دخترک ۱۰ ساله نداد. پدرش کمی بعد در پاریس از دنیا رفت...
از کتاب جدید تراژدی، ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا شنبه آینده وقت دارید
Radiotragedy.com
اولین زن مترجم ایران
عُظمی عدل به لطف تحصیل در مدرسهی ژاندارک، خیلی زود وارد عرصهی ترجمه شد. در حدود سال ۱۳۰۸ حدودا دهساله بود که پدرش برای او کتابهای کنتس دو سگور را که از نویسندگان شاخص فرانسه بود، به منزل آورد. طبعاً آن زمان که مثل امروز کتابهای بیشمار و رنگارنگ برای کودکان وجود نداشت، این کتابها برای عظمی مانند گنجی کمیاب و بینظیر بودند که عظمی به واسطهی پدرش شانس در اختیار داشتن آنها را پیدا کرد.
او آنقدر شیفتهی داستانهای کنتس دو سگور شد که در همان سن کم با تسلطی که به زبان فرانسه داشت، یکی از داستانها را به فارسی ترجمه کرد. او این کار را مخفیانه و دور از چشم پدرش انجام داد چون فکر میکرد پدرش اگر بفهمد او وقتش را به جای انجام تکالیف مدرسه و مطالعهی دروسش، صرف ترجمه کرده است، خشمگین خواهد شد. اما یک روز که به اتاق کار پدرش فراخوانده شد، از دیدن ترجمههایش در دست پدر، بر جا خشک شد.
برخلاف انتظارش پدر او را بابت ترجمهاش تشویق کرد و گفت که اگر ترجمه داستانها را کامل کند آنها را برایش چاپ خواهد کرد. قلب دخترک با شنیدن این مژده و از تصور اینکه نامش را روی جلد کتاب ببیند، سرشار از ذوق و شوق شد. اما قضای روزگار این فرصت را به دخترک ۱۰ ساله نداد. پدرش کمی بعد در پاریس از دنیا رفت...
از کتاب جدید تراژدی، ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا شنبه آینده وقت دارید
Radiotragedy.com
صبح روز بیستونهم خرداد ۱۳۶۲ از زندان زنگ میزنند به خانهی عبدالرحیم جعفری و میگویند «امروز ساعت چهار بعد از ظهر دادگاه آقای جعفری تشکیل میشود. سرِ ساعت سهونیم در اوین باشید.» امروز روز سرنوشت است. روزی که تکلیف دادگاهها و زندانیشدنها و پیگیریهای او از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۲ روشن میشود. در شروع دادگاه، جعفری، مدیر انتشارات «امیرکبیر» با صدایی خسته میگوید: سه سال پیش من را در زندان احضار کردید و فرمودید ما برای تو حکم صادر نمیکنیم...
پیرمرد و دریا
دربارهی عبدالرحیم جعفری؛ موسس انتشارات امیرکبیر
از کتاب جدید تراژدی، ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا شنبه وقت دارید
Radiotragedy.com
پیرمرد و دریا
دربارهی عبدالرحیم جعفری؛ موسس انتشارات امیرکبیر
از کتاب جدید تراژدی، ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا شنبه وقت دارید
Radiotragedy.com
محسن آزرم: به پایان که فکر میکنم بیش از همه روزی را به یاد میآورم که در راه بهشتزهرا روی یکی از صندلیهای عقب اتوبوس نشسته بودم. کتابی را که دو ساعت قبل گذاشته بودم توی جیب کاپشن درآورده بودم و همینطوری بازش کرده بودم و چشمم افتاده بود به این سطرها که «این امر مسلم که ما میمیریم مهمترین واقعهایست که با آن روبرو هستیم. هیچ چیز به اندازه بارِ مرگ بر زندگی ما سنگینی نمیکند.» این سطرها را سالهاست از برکردهام و از روزی که پا گذاشتهایم به دفتر خیابان کارگر این سطرها را روی کاغذ کوچکی نوشته و چسباندهام به دیوار کناری میز کارم. هر بار دیدن این سطرها پایانِ دورهای از زندگیام را یادآوری میکند.
کیشلوفسکی گفته بود حقیقت این است که آدمها میمیرند چون دیگر نمیتوانند زندگی کنند. پدر و مادرِ من هم آن چند ماه آخر همینطور بودند؛ یا دست کم من اینطور حس میکردم...
از کتاب جدید تراژدی، ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا فردا وقت دارید
Radiotragedy.com
کیشلوفسکی گفته بود حقیقت این است که آدمها میمیرند چون دیگر نمیتوانند زندگی کنند. پدر و مادرِ من هم آن چند ماه آخر همینطور بودند؛ یا دست کم من اینطور حس میکردم...
از کتاب جدید تراژدی، ویژهنامه ادبیات
برای پیش خرید با ارسال رایگان تا فردا وقت دارید
Radiotragedy.com
شمارهی جدید منتشر شد
«واجب آنست که عاشق کتاب کتابی ولو به طور تورق دست نگیرد و بنای خواندن نگذارد الّا وقتی که نفس او نیک محتاج گردد و گرسنه باشد. اگر تازه از خواندن کتابی فارغ شده باشید آن کتاب چون طعامی بر سر دل باشد و افزودن کتاب نو بر سر آن ضایع گرداندن فواید کتاب سابق و لذت کتاب حاضر باشد.»
از جستار «حدیث عشق هیچکاک و آغاباجی و در جستجوی بهنام دیانی» نوشتهی مانا روانبد
برای خرید شمارهی جدید به وبسایت ما سر بزنید
Radiotragedy.com
«واجب آنست که عاشق کتاب کتابی ولو به طور تورق دست نگیرد و بنای خواندن نگذارد الّا وقتی که نفس او نیک محتاج گردد و گرسنه باشد. اگر تازه از خواندن کتابی فارغ شده باشید آن کتاب چون طعامی بر سر دل باشد و افزودن کتاب نو بر سر آن ضایع گرداندن فواید کتاب سابق و لذت کتاب حاضر باشد.»
از جستار «حدیث عشق هیچکاک و آغاباجی و در جستجوی بهنام دیانی» نوشتهی مانا روانبد
برای خرید شمارهی جدید به وبسایت ما سر بزنید
Radiotragedy.com
حالا سالهاست کتابهای «زمان» را تنها میتوان در دستدومفروشیها یافت با همان جلدهای معروفش: دایرههای متصل به خطهایی که هر یک به سویی میروند، در رنگهای قرمز و سبز. که کار طراحیش میگویند برای جهانگیر منصور بوده. بازماندگان مکتوبی که بسته به میزان کمیاب بودن و انصاف فروشنده قیمتشان سر به میلیونها میگذارد. گاهی هم عناوین پرهوادارش را میشود در ردای اغلب کجومعوج چاپ افست، افتاده بر بساط دستفروشهای همان خیابان انقلاب یافت؛ ردی از آن نشر و فروشگاهی که دود شد و به هوا رفت.
میگفتند در آن ایام آخر عمرِ آلرسول، یکی از مدیران نشرهای تازهپاگرفته و جدید به سراغش میرود تا راضیاش کند به واگذاری کتاب فروشی. رضایت نمیدهد، علتش معلوم نیست، شاید امید داشته بار دیگر زمان را احیا کند.
از شمارهی جدید ماهنامهی تراژدی، ویژهی ادبیات
خرید از وبسایت ما
Radiotragedy.com
میگفتند در آن ایام آخر عمرِ آلرسول، یکی از مدیران نشرهای تازهپاگرفته و جدید به سراغش میرود تا راضیاش کند به واگذاری کتاب فروشی. رضایت نمیدهد، علتش معلوم نیست، شاید امید داشته بار دیگر زمان را احیا کند.
از شمارهی جدید ماهنامهی تراژدی، ویژهی ادبیات
خرید از وبسایت ما
Radiotragedy.com
Audio
فصل سوم شمارهی دوازدهم
فیلسوف سایهها؛ سیداحمد فردید
بخش اول
تازهترین شمارهی پادکست «رادیوتراژدی» به زندگی و کار سیداحمد فردید اختصاص دارد؛ مردی که برای اولینبار ایرانیها را با فلسفهی مارتین هایدگر آشنا کرد، مفهوم غربزدگی را از بُعد فلسفی توضیح داد و تلاش کرد توضیح دهد انسان امروز در عصر نیستانگاری بهسر میبرد و باید راهی برای خروج از این سلطه پیدا کند. فردید دوست صادق هدایت، مظفر بقایی، پرویز ناتل خانلری بود و در دورهای افرادی مثل داریوش شایگان، رضا داوری اردکانی، عباس امانت در جلسات او حاضر میشدند. او چهرهی بحثانگیزی است که نظراتش درباب تغییر تمدنی ایران هنوز هم نقل محافل است.
این شماره با حمایت اپلیکیشن «آچاره» تولید شده است.
برای استفاده از تخفیف ویژهی رادیوتراژدی لطفا از کلمهی
TRAGEDY
با حروف بزرگ
در سایت آچاره استفاده کنید.
آچاره، خدمات و تعمیرات در منزل
نویسنده و راوی: کریم نیکونظر | اصلاح صدا و میكس: رضا دولتزاده |ناشر: رادیو تراژدی
Radiotragedy.com
فیلسوف سایهها؛ سیداحمد فردید
بخش اول
تازهترین شمارهی پادکست «رادیوتراژدی» به زندگی و کار سیداحمد فردید اختصاص دارد؛ مردی که برای اولینبار ایرانیها را با فلسفهی مارتین هایدگر آشنا کرد، مفهوم غربزدگی را از بُعد فلسفی توضیح داد و تلاش کرد توضیح دهد انسان امروز در عصر نیستانگاری بهسر میبرد و باید راهی برای خروج از این سلطه پیدا کند. فردید دوست صادق هدایت، مظفر بقایی، پرویز ناتل خانلری بود و در دورهای افرادی مثل داریوش شایگان، رضا داوری اردکانی، عباس امانت در جلسات او حاضر میشدند. او چهرهی بحثانگیزی است که نظراتش درباب تغییر تمدنی ایران هنوز هم نقل محافل است.
این شماره با حمایت اپلیکیشن «آچاره» تولید شده است.
برای استفاده از تخفیف ویژهی رادیوتراژدی لطفا از کلمهی
TRAGEDY
با حروف بزرگ
در سایت آچاره استفاده کنید.
آچاره، خدمات و تعمیرات در منزل
نویسنده و راوی: کریم نیکونظر | اصلاح صدا و میكس: رضا دولتزاده |ناشر: رادیو تراژدی
Radiotragedy.com