Radio Narmak
2.61K subscribers
19.2K photos
7.24K videos
86 files
33.6K links
ارسال خبر و فایل: اتاق خبر رادیو نارمک
تماس با ادمین: @Bizhanradionarmak
سایت: www.radionarmak.com
ایمیل : tamas@radionarmak.com
یوتیوب:
https://www.youtube.com/channel/UCzRWbT4KrrS8eX-wCBsxm5Q
Download Telegram
Forwarded from Attach Master
هفت ابان ماه زاد روز کوروش بزرگ تبریک 💙

وحید سایلنت
#کوروش_بزرگ
#مرگ_بر_دیکتاتور
#ابان_ادامه_دارد
Forwarded from Attach Master
روز #کوروش_بزرگ

طرح از شاهرخ حیدری
🤴 #روز_کوروش بزرگ به همه ایرانیان و انسان دوستان و طرفداران #حقوق_بشر و حامیان #صلح و مدارای جهانی و باشندگان امروزین سرزمین پهناور کوروش بزرگ پدر #مدنیت بشری خجسته باد.

بارگاه ابدی #کوروش_بزرگ امروز در دربند اشغالگران #ایرانستیز است و ملت #ایران در بدترین شرایط ممکن زندگی می کنند. آن روز که #پاسارگاد آزاد شود روز #آزادی_ایران و #نجات و سربلندی ایرانیان خواهد بود .

امروز #سیروس_زمان ، #شاهزاده_رضا_پهلوی همه ایرانیان را برای پیوستن به #پیمان_نوین‌ برای ساختن #ایران_نوین دعوت کرده و #نافرمانی_مدنی و #اعتراضات_سراسری و #مبارزات_محله_محور را در مقابل اشغالگران #فرقه_تبهکار معرفی کردند .

بیاییم #سکوت را بشکنیم و برای رهایی ایران #فریاد بزنیم‌

#نور_بر_تاریکی_پیروز_است

#دیگر_بس_است
#سکوت_جایز_نیست
#فرقه_تبهکار_باید_برود
#جمهوری_اشغالگر_اسلامی_باید_برود
#ایران_را_پس_میگیریم
#روز_کوروش_بزرگ
#روز_کوروش_بزرگ_گرامی_باد
#۷آبان
Forwarded from Attach Master
👑 زندگی نامه #کوروش_بزرگ

۱) قسمت اول👇

هر آنچه از نوشته ها و کتابهای کهن باقی مانده بعد از #حمله_اعراب و باقی مانده از آتش سوزیهای کتابخانه ها بوسیله آنها بر می آید، چنین گزارش میکند:

مادر کوروش #ماندانا فرزند #پادشاه_ماد #آستیاک ( فرزند #هوخشتره ) همسر #کمبوجیه پادشاه پارس بود.

تاریخ نویسان باستانی از قبیل #هرودوت ، #گزنفون و #کتسیاس درباره چگونگی زایش #کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد.
تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون #ویل_دورانت و #پرسی_سایکس و #حسن_پیرنیا ، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند.
بنابه نوشته هرودوت، #آژی_دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که #همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد.
آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد.
آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید.
پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد.
آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند.
هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد.
پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.

میتری داتس(مهرداد) کودک را باخود به قهستان (واقع در جنوب #خراسان ) برد و در آنجا بزرگ کرد و وقتی به مرحله ای از عمر رساند که باید به مکتب برود او را به مکتب نشانید. کورش در قهستان نه فقط سواد خواندن و نوشتن آموخت، بلکه دامپروری آموخت و گیاهان صحرایی را شناخت.
روزی میتری داتس متوجه شد که روی صورت کورش موی نرم روییده و دانست که سنین عمر آن پسر به پانزده سال رسیده و باید راز تولد او را فاش نماید. او را به آتشکده قهستان برد و به او گفت:
- ای کورش تو تا امروز یقین داشتی که پسر من هستی، در صورتی که چنین نیست؛ گو این که من تو را مثل پسر خود دوست میدارم
- کورش گفت: اگر من پسر تو نیستم پس پسر که هستم؟
- میتری داتس گفت: پدرت از امرای پارس و مادرت یک شاهزاده است؛ ولی من نام پدر و مادرت را به تو نخواهم گفت، مگر این که سوگند یاد کنی از هیچ انتقام نگیری
-کورش که از گفته آن مرد متعجب شده بود توضیح خواست که به چه مناسبت ممکن است انتقام بگیرد؟
- میت ری داتس گفت: بدین مناسبت که وقتی تو متولد شدی شخصی فرمان قتل تو را صادر کرد و آن که باید آن فرمان را اجرا کند از قتل تو خودداری نمود و تو را به من سپرد و من تو را به قهستان آوردم و در اینجا بزرگ کردم و تو اگر راز تولد خود را بروز دهی آن که باید تو را به قتل برساند ولی از قتل تو خودداری کرد کشته خواهد شد و تو هم به قتل خواهی رسید.

کوروش سوگند یاد کرد که راز تولد خود را بروز ندهد، مگر موقعی که برای آن شخص و خود وی خطری وجود نداشته باشد.
آن گاه میتری داتس راز ولادت کورش را برای او افشا‌ء کرد.

کورش با این که دانست یک شاهزاده است، مد‌‌‌‌‌‌ّت یک سال دیگر در قهستان به سر برد، و در آن مدّت می اندیشید که از چه راه خود را به مرتبه ای برساند که در خور تبار او باشد، و عاقبت متوجه شد که راه به دست آوردن مقام ورود به خدمت #ارتش است.

ادامه 👇👇
Forwarded from Attach Master
👑 زندگی نامه #کوروش_بزرگ

۲) قسمت دوم 👇👇

وقتی سنوات عمر کوروش به شانزده سالگی رسید از ناپدری خود وداع نمود و راه هگماتانه پایتخت آستیاژ را در پیش گرفت تا این که وارد ارتش شود .

کوروش در ارتش به سرعت پیشرفت کرد و به مناسبت #شجاعت و لیاقتی که از خود در جنگ با راهزنان آشوری نشان داده بود ترفیع پیدا کرده به درجه #تاخیاک (یعنی #فرمانده_یکصد_تن ) رسید.
در همان سال از #پارس خبر رسید که #کمبوجیه (پدر کوروش) مشغول گردآوری قشون برای حمله به ماد است. آستیاژ پیغامی به کمبوجیه فرستاد :
شنیده ام قشون خود را برای حمله به کشور من گرد می آوری. آگاه باش! اگر به یک وجب از خاک کشور من تجاوز نمایی با این که داماد من هستی زنده پوستت را خواهم کند و از کاه خواهم انباشت.

کمبوجیه پیام پادشاه ماد را دریافت کرد، اما دست از جمع آوری سرباز برنداشت و آستیاژ یقین حاصل کرد که امیر پارس قصد تجاوز به کشور او را دارد. این بود که امر کرد قشون گرد آورند و فرماندهی آن را بر عهده هارپاگوس گذاشت و به او گفت: به پارس برو و سر کمبوجیه را از بدن جدا کن و برای من بفرست.

قبل از اینکه قشون پادشاه ماد از همدان عازم پارس شود آستیاژ طبق معمول در صدد برآمد قشون را سان ببیند. ارتش به دستور هارپا گوس در یک نقطه صف بست و افسران مقابل واحدهای خود قرار گرفتند و از جمله کوروش که فرمانده یک تاخیاک بود مقابل سربازانش ایستاد. آستیاژ سوار بر اسب آهسته از مقابل واحدهای قشون عبور می کرد و هارپاگوس پشت سر او می آمد و فرماندهان واحد ها را نام میبرد تا به کوروش رسیدند.
قبل از اینکه هارپاگوس نام فرمانده را ببرد چشمهای آستیاژ به صورت کوروش دوخته شد و عنان اسب را کشید هارپاگوس نیز اسب خود را متوقف ساخت آستیاژ بدون پلک زدن کوروش را مینگریست و افسر جوان هم چشم از پادشاه ماد بر نمیداشت ولی نه از روی خیرگی بلکه برای اطاعت از آیین سربازی (زیرا مقرر بود که وقتی فرمانده کل یا افسر مافوق یک افسر مادون یا یک سرباز را مینگرد افسر مادون یا سرباز هم باید چشم به چشم فرمانده بدوزد) یک فرمانده تاخیاک در آن عصر افسری بر جسته نبود که در هنگام سان توجه یک پادشاه را جلب کند و هارپاگوس که دید پادشاه بدون تکلم آن افسر جوان را مینگرد به نوبه خود با توجه بیشتری به آن افسر نگاه کرد.
آستیاژ پرسید: ای جوان اسم تو چیست؟
افسر جوان پاسخ داد: پادشاها اسمم کوروش است.
آستیاژ پرسید: پدرت کیست؟
افسر جوان پاسخ داد: پادشاها همه گویند که من پدر خود را نمی شناسم.

آستیاژ خطاب به فر مانده ارتش گفت: هارپاگوس این جوان طوری به کمبوجیه شبیه است که من وقتی آورا دیدم به خود گفتم که پسر کمبوجیه میباشد یا برادرش. سپس رو به کوروش کرد و از او پرسید: آیا تو با کمبوجیه داماد من نسبتی داری؟
کورش گفت: پادشاها من هرگز او را ندیده ام.
آستیاژ اسبش را به حرکت در آورد و از مقابل کورش رد شد و پس از چند قدم عنان اسب را کشید و به هارپاگوس گفت: قبل از صبح فردا که قشون از اینجا به طرف پارس حرکت میکند راجع به پدر این افسر جوان تحقیق کن و نتیجه تحقیق خود را به اطلاع من برسان.
هارپاگوس گفت: اطاعت میکنم.

کوروش دید که آستیاژ چند قدم دورتر عنان اسب را کشید و با هارپاگوس راجع به او صحبت کرد و وی را به هارپاگوس نشان داد و متوجه شد که جانش در معرض خطر قرار گرفته چون اگر آستیاژ بفهمد که او پسر کمبوجیه است وی را خواهد کشت.

کورش دچار تشویش شد و نتوانست برای خود تکلیفی معیین نماید. او میدانست که پس از خاتمه سان هارپاگوس وی را احضار خواهد کرد و از او راجع به پدرش تحقیق خواهد نمود و وی نمیتواند دروغ بگوید و مجبور است حقیقت را بگوید (زیرا در بین #ایرانیان_باستان #دروغگویی از #گناهان_بزرگ محسوب میشد) و آنگاه هار پاگوس هویت واقعی او را برای شاه بروز خواهد داد و آستیاژ فرمان قتلش را صادر خواهد کرد.
کوروش میتوانست قبل از خاتمه سان از آن میدان خارج شود و برود و خود را به پارس نزد پدر برساند لیکن آن عمل را #فرار میدانست و روحیه سربازی او اجازه نمیداد که فرار کند و میدانست که اگر فرار نماید نزد خود محکوم خواهد گردید.
#افسر_جوان نه میتوانست دروغ بگوید، نه بگریزد، و ناگزیر بود که به سرنوشت خود تن در دهد؛ یعنی حقیقت را بگوید تا جلاد به حکم آستیاژ سر از بدنش جدا نماید.
وقتی رشته افکار کوروش به اینجا رسید به خاطر آورد که هارپاگوس فرمانده ارتش همان است که از طرف آستیاژ مأمور شد که او را به قتل برساند امّا از کشتن وی صرف نظر کرد و او را به میتری داتس سپرد تا به قهستان ببرد و پرورش نماید و اگر هارپاگوس هویت واقعی او را به شاه بروز دهد خود او مورد غضب قرار خواهد گرفت و کشته خواهد شد و لابد هارپاگوس برای حفظ جان خویش راه حلی پیدا خواهد کرد.

ادامه 👇👇👇
Forwarded from Attach Master
👑 زندگی نامه #کوروش_بزرگ

۳) قسمت سوم 👇👇👇

همین که آستیاژ رفت و سان خاتمه یافت هارپاگوس کوروش را احضار نمود و با خود به #سربازخانه برد و وارد اتاق خویش کرد.
وقتی کوروش وارد اتاق شد، هارپاگوس گفت:نزدیک بیا
کوروش نزدیک گردید. هارپاگوس از او پرسید: پدرت کیست ای جوان؟
کوروش گفت:پدرم #کمبوجیه_دوم #شاه_پارس است.
رنگ از صورت هارپاگوس پرید و گفت: جوان این موضوع را انکار کن.
کوروش گفت: چگونه انکار کنم آیا ممکن است #دروغ بگویم؟
هارپاگوس گفت: آیا پدر رضاعی تو میتری داتس است؟
کوروش گفت: بلی
هارپاگوس گفت: آیا مرا میشناسی و راجع به من از پدر رضاعی خود چیزی شنیده ای؟
کوروش گفت: بلی و من میدانم آستیاژ بعد از این که من متولد شدم مرا به تو سپرد و دستور داد مرا به قتل برسانی ولی تو به من ترحم کردی و مرا به میتری داتس سپردی .
هارپاگوس گفت: اگر به خود ترحم نمیکنی به من که تو را از مرگ رهانیدم ترحم کن و نزد #شاهنشاه اسم پدرت را بر زبان نیاور و بگو که پدرت را نمیشناسی چون اگر شاهنشاه بفهمد که تو پسر کمبوجیه هستی مرا با هولناک ترین شکنجه ها خواهد کشت.

کوروش گفت: تو فرمانده سپاه هستی و میتوانی مرا از #هگماتانه دور کنی و به من دستور بدهی که پیشاپیش به #پارس بروم تا این که آستیاژ بار دیگر مرا نبیند ولی اگر مرتبه ای دیگر مرا دید و راجع به پدرم سوالات صریح از من کرد مجبورم راست بگویم و نمیتوانم روح خود را با دروغگویی محکوم معذب نمایم.

هارپاگوس چاره ای دیگر نداشت. لذا به کوروش اجازه داد که با سربازانش به عنوان طلایه عازم پارس شود و بکوشد هرچه زودتر بین خود و هگماتانه فاصله بیشتری به وجود آورد تا این که آستیاژ او را برنگرداند.

روز بعد آستیاژ از هارپاگوس پرسید: نتیجه تحقیق تو راجع به آن جوان چه شد؟
هارپاگوس گفت:آن جوان گریخت.

معلوم بود که هارپاگوس دروغ میگفت و کوروش نگریخته بود، بلکه به دستور فرمانده خود به عنوان طلایه جلو رفته بود.
آستیاژ فهمید که هارپاگوس کوروش را گریزانده است و گفت: هارپاگوس تو نمی خواهی حقیقت را به من بگویی. آیا این جوان پسر کمبوجیه است؟

هارپاگوس گفت: من دیروز خیلی از او تحقیق کردم تا بدانم پدرش کیست؛ ولی او جوابی را که به شما داد تکرار کرد و گفت که پدرش را نمیشناسد.

آستیاژ دستور داد که هارپاگوس فرماندهی قشون اعزامی به پارس را به دیگری واگزارد و خود در هگماتانه بماند.

کوروش بعد از این که به پارس رسید با نگهبانان قشون کمبوجیه مواجه گردید و آنها از عبورش ممانعت کردند و گفتند اگر قصد عبور از مرز پارس را داشته باشد خود و سربازانش کشته خواهند شد.
کوروش گفت که میل دارد با کمبوجیه صحبت کند.

روزی که کوروش را نزد کمبوجیه بردند چشمانش را بستند تا سپاه کمبوجیه را نبیند و در حضور کمبوجیه چشمانش را گشودند. وقتی چشمان کوروش را گشودند همه از فرط شباهت آن جوان به پدرش متعجب شدند.
کمبوجیه گفت: تو کیستی ای جوان؟
کوروش گفت:من پسرت هستم ای پدر.
کمبوجیه ندایی بر آورد و گفت: کدام پسر من؟
کوروش گفت: من پسر ارشد تو هستم همانم که به حکم آستیاژ باید کشته شوم ولی هارپاگوس از کشتن من خودداری کرد.
سپس به اختصار شرح دوره طفولیت تا جدا شدن از قشون آستیاژ را برای پدرش تعریف کرد.

هارپاگوس پسری به نام کدان داشت که هم سن کوروش بود. آستیاژ طبق رسوم پادشاهان #ماد که در اول هر ماه میهمانی ترتیب میدادند, میهمانی ترتیب داد و هارپاگوس را نیز دعوت کرد و به هارپاگوس غذایی خوراند که از گوشت کدان طبخ شده بود.

کوروش به حمایت از پدرش پرداخت. درهمان سال مردم از ظلم آستیاژ عاصی شدند و به کوروش و پدرش  ملحق شدند. عاقبت کوروش ( کمبوجیه در هنگام جنگ کشته شد) در بهار سال ۵۵۳ قبل از میلاد آستیاژ را به کلی شکست داد و وارد شهر هگماتانه شد و با فتح هگماتانه حاکم پارس و ماد شد و دودمان #هخامنشیان را بنیاد نهاد.

ادامه 👇👇👇👇
Forwarded from Attach Master
👑 زندگی نامه #کوروش_بزرگ

۴) قسمت چهارم👇👇👇👇

در سال 546 قبل از میلاد, #کراسوس شاه #لیدیا با اندیشه پیروزی بر سرزمین پارسیان یورش بر #ایران زمین را آغاز کرد.
وی پیش از یورش, از کاهن #معبد_دلفی در #یونان در زمینه یورش به پارسیان نگر(نظر)خواهی کرد و کاهن به او وعده داد که اگر حمله کند, #امپراطوری_بزرگی را نابود خواهد کرد.

جنگ با #ایران برای لیدیا یک فاجعه تاریخی بود.
کروسوس بسختی شکست خورد. کوروش خاک لیدیا را در هم نوردید. کروسوس به #اسارت ایرانیان در آمد و خاک لیدیا ( #ترکیه فعلی) ضمیمه #شاهنشاهی_کوروش قرار گرفت و مرزهای شرقی ایران به #دریای_اژه رسید.
کوروش کراسوس را بخشید و از او یک فرمانده با وفا ساخت و بعدها همین کراسوس و ارتش لیدیا برای پیشبرد هدفهای امنیت گسترانه کوروش نبردها کردند.
کورش که شخصیتی #آزاد_اندیش و عاری از پیدورزی( #تعصب ) بود, خدایان و #ادیان ملل شکست خورده را به رسمیت شناخت, همگان را در اجرای مراسم دینیشان آزاد گذاشت, معابدشان را در زیر پوشش کمکهای دولتی قرار داد و بدینسان دلهای همه ملتهای مغلوب را بسوی خویش جلب کرد.
چشم #تاریخ تا آن هنگام چنان #فاتح پر مهر و شفقتی را به خود ندیده بود و ملت های مغلوب در برابر این همه مهر و بزرگواری چاره ای جز محبت او را نداشتند و دوستی او در دل همه اقوام تحت قرمانروائی ایران ریشه دواند.

پس از اینکه مرزهای ایران در جوار بابل قرار گرفت, آوازه #انساندوستی و #بزرگمنشی کوروش به #میانرودان رسید و بابلیان را که از جور ستمگری به نام #نبونهید به تنگ آمده بودند بر آن داشت که دست استمداد بسوی کوروش دراز کنند.
فتح امپراطوری بابل برای کوروش با همکاری مردم بابل و هماهنگی روحانیون مردوخ انجام شد.

با تصرف بابل توانست قوم #یهود که بیش از 40000 تن بودند و سالها در #اسارت و مورد ظلم و جور بابلیان بودند آزادی نماید و آنها را به سرزمین خودشان بفرستد. این گامی بود که او در راه #بشردوستی و #صلح و صفا برای بشر به ارمغان آورد و وزش نسیم تازه بود از شرق بوسیله کوروش بخاطر آنکه او برای #حقوق_بشر احترام خاصی قائل بود و نقشه و تدابیر او بود که امپراطوران بعدی و حتی سلسله های بعد از هخامنشی تمام نقشه های کشوری و مملکتداری خود را آزروی کارهای او بطور حتم الگو گرفتند.
#یهودیان به او نام شبان و #فرستاده_خدا و #یونانیان باو #قانونگذار لغب داده اند.

کوروش با #ایمان به #سرزمین_ایران , #جهان_گشائی را به هدف برقرار کردن #آشتی و #آسایش و #برابری و از میان بردن #ستم و #ناراستی انجام میداد. هر کشوری را که گشود, فرمانروائیش را دوباره به همان حکومتگران پیشین واگذاشته بود تا از سوی او سرزمین خودشان را با #دادگری اداره کنند. در هیچ جا به معابد و متولیان امور دینی ملل مغلوب آسیب وارد نکرد

کوروش پس از تسخیر بابل اعلام بخشش همگانی کرد, ادیان بومی را آزاد اعلام کرد, هیچ انسانی را به #بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به جان و مال رعایا باز داشت، و دستور داد خرابی های جنگ را بازسازی کنند، و در این راه خود پیش قدم شد و شروع به بازسازی دیوار شهر کرد.
بعد از فتح میانرودان, #شام( #سوریه#فینیقیه و #فلسطین نیز ضمیمه خاک ایران شدند

رفتار #انساندوستانه کوروش با اقوام مغلوب از او یک #شخصیت_مقدس و مافوق بشری ساخت. روحانیون بابل او را #پیامبر_مردوخ , و انبیای #اسرائیل او را #شبان_یهوه و #مسیح_موعود و تجسم عینی #خدای_دادگستر خوانده اند.
#مسلمانان او را #ذوالقرنین می دانند. که نامش در #قرآن آمده است، و چه زیبا گفته است #ارد_بزرگ که :

کوروش نماد فرمانروایان #نیک_اندیش است و نام او می ماند، چرا که از #راستی و کمک به آدمیان روی برنگرداند.

مرزهای کشور کورش در شرق از حدود #رود_سند و #رود_سیحون آغاز می شد و در غرب به #دریای_مدیترانه و #دریای_اژه می رسید.
نقش کوروش در سازندگی تاریخ اهمیت ویژه ای دارد.
در این زمینه #گزنوفون  می گوید: "کشور کوروش بزرگترین و شکوهمندترین بود، و این سرزمین پهناور را کوروش به نیروی تدبیرش یک تنه اداره می کرد. کوروش چنان به ملتهائی که در این سرزمینها می زیستند دلبستگی داشت و از آنها مواظبت می نمود که گوئی همه آنها فرزند اویند. مردم این سرزمینها نیز به نوبه خود وی را #پدر و #سرپرست و #غمخوار خودشان می دانستند. کارگزاران دولت در عهد کوروش به تمامی عهد و پیمانها و سوگندهایشان وفاداری نشان میدادند و از او فرمان می بردند."
کوروش پس از حدودا 23 سال فرمانروائی درگذشت و پیکرش در #پاسارگاد به خاک سپرده شد.

ادامه 👇👇👇👇👇
Forwarded from Attach Master
👑 زندگی نامه #کوروش_بزرگ

۵) قسمت پنجم👇👇👇👇👇

#منشور_کوروش_بزرگ ( #اولین_اعلامیه_حقوق_بشر ): 

اینک که به یاری #مزدا ، #تاج_سلطنت #ایران و #بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سر گذاشته ام ، اعلام می کنم:

که تا روزی که من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد، #دین و #آیین و #رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیردستان من ، دین و آئین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.

من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام، تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد، هر گز سلطنت خود را بر هیچ ملت #تحمیل نخواهم کرد و هر ملت #آزاد است ، که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند، من برای سلطنت آن ملت مبادرت به #جنگ نخواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه #ایران و #بابل و کشورهای چهار گوشه جهان هستم، نخواهم گذاشت، کسی به دیگری #ستم کند و اگر شخصی مورد ستم واقع شد، من داد وی را از #ستمگر خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را #مجازات خواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب #رضایت_صاحب_مال ، تصرف نماید

من تا روزی که زنده هستم ، نخواهم گذاشت که شخصی ، دیگری را به #بیگاری بگیرد و بدون پرداخت #مزد ، وی را بکار وادارد .

من امروز اعلام می کنم ، که هر کس آزاد است ، که هر #دین را که میل دارد بپرسد و در هر #مکان که میل دارد سکونت کند ، مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را #غصب ننماید، و هر #شغل را که میل دارد ، پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است ، به مصرف برساند؛ مشروط به اینکه لطمه به #حقوق_دیگران نزند .

من اعلام می کنم ، که #هرکس_مسئول_اعمال_خود_میباشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده، مجازات کرد. مجازات #برادر_گناهکار و برعکس به کلی ممنوع است، و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر میشود ، فقط مقصر باید مجازات گردد ، نه دیگران

من تا روزی که به یاری مزدا ، سلطنت می کنم ، نخواهم گذاشت که #مردان و #زنان را بعنوان #غلام و #کنیز بفروشند و حکام و زیردستان من، مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود، مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم #بردگی باید به کلی از جهان برافتد.

و از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک چهار گوشه جهان عهده گرفته ام موفق گرداند.

همسر کوروش بزرگ #کاسادان بود و همچون کوروش از تبار هخامنشیان . پیوند این دو پنج فرزند به ارمغان آورد به نامهای کمبوجیه دوم، آتوسا، بردیا و آرتیستون و مروئه .

کوروش کاسادان را بسیار دوست می‌داشت، و پس از مرگش سراسر امپراتوری کوروش سوگواری کردند و در بابل ۶ روز را همگان به زاری نشستند‌ و کوروش نیز با امکان گستره ای که داشت، بعد از کاساندان هرگز مجددا ازدواج نکرد.

#آتوسا بعدها با #داریوش_اول ازدواج کرد، و مادر #خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.

ادامه 👇👇👇👇👇👇
Forwarded from Attach Master
👑 زندگی نامه #کوروش_بزرگ

۶) قسمت ششم👇👇👇👇👇👇

🖤 ‌درگذشت کوروش

 مرگ کوروش نيز چون تولدش ظاهرا به تاريخ تعلق ندارد. هيچ روايت قابل اعتمادي که از چگونگي مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداريم

روایتی که #هرودوت در مورد مرگ کوروش آورده بر کشته شدن او توسط #ماساژتها تاکید دارد ...

به نوشته هرودوت کوروش در اواخر عمر براي آرام کردن نواحي شرقي کشور که در جريان فتوحاتي که او در مغرب زمين داشت ناآرام شده بودند و هدف #تهاجم همسايگان شرقي قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگيده است. بسياري از مورخين علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگي که با قبيله ی ماساژتها ( يا به قولی #سکاها ) کرده است دانسته اند.

#ابراهيم_باستاني_پاريزي در مقدمه اي که بر ترجمه ي کتاب « ذوالقرنين يا کوروش کبير » نوشته است، آنچه بر پيکر کوروش پس از مرگ مي گذرد را اينچنين شرح مي دهد:
سرنوشت پیکر کوروش در سرزمين #سكاها خود بحثي ديگر دارد.
بر اثر حمله ي #كمبوجيه به #مصر و قتل او در راه مصر ، اوضاع پايتخت پريشان شد تا #داريوش روي كار آمد و با شورش هاي داخلي جنگيد و همه ي شهرهاي مهم يعني بابل و همدان و پارس و ولايات شمالي و غربي و مصر را آرام كرد. روايتي بس موثر هست كه پس از بيست سال كه از مرگ کوروش مي گذشت به فرمان داريوش، پیکر کوروش را بدينگونه به پارس نقل كردند:
شش ساعت قبل از ورود پیکر به شهر #پرسپوليس ( #تخت_جمشيد )، داريوش با درباريان تا بيرون شهر به استقبال پیکر رفتند آن را آوردند. #نوزاندگان در پيشاپيش مشايعين پیکر ، آهنگهاي غم انگيزي مي نواختند ، پشت سر آنان پيلان و شتران سپاه و سپس سه هزار تن از سربازان بدون سلاح راه مي پيمودند، در اين جمع #سرداران_پير كه در جنگهاي کوروش شركت داشته بودند نيز حركت مي كردند. پشت سر آنان گردونه ي باشكوه سلطنتي کوروش كه داراي چهار مال بند بود و هشت اسب سپيد با دهانه يراق طلا بدان بسته بودند پيش مي آمدند. پیکر بر روي اين گردونه قرار داشت.
محافظان پیکر و قراولان خاصه بر گرد آن حركت مي كردند. #سرودهاي خاص #خورشيد و #بهرام مي خواندند و هر چند قدم يك بار مي ايستادند و #بخور مي سوزاندند. #تابوت_طلائي در وسط گردونه قرار داشت. #تاج_شاهنشاهي بر روي تابوت مي درخشيد ، #خروسي بر بالاي گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود – اين علامت مخصوص و #شعار_نيروهاي_جنگي_کوروش بوده است.
پس از آن #سپهسالار بر گردونه جنگي ( رتهه ) سوار بود و #درفش_خاص_کوروش را در دست داشت.
بعد از آن اشيا و اثاثيه ي زرين و نفايس و ذخايري كه مخصوص کوروش بود – يك تاك از زر و مقداري ظروف و جامه هاي زرين –حركت مي دادند.
همين كه نزديك شهر رسيدند داريوش ايستاد و مشايعين را امر به توقف داد و خود با چهره اي اندوهناك ، آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد ؛ همه ي حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گرديده بود. به فرمان داريوش دروازه هاي قصر شاهي ( #تخت_جمشيد ) را گشودند و پیکر را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پيكر کوروش مي گذشتند و تاجهاي گل نثار مي كردند و #موبدان #سرودهاي_مذهبي مي خواندند.
روز سوم كه اشعه ي زرين آفتاب بر برج و باروهاي كاخ با عظمت هخامنشي تابيد، با همان تشريفات پیکر را به طرف #پاسارگاد – شهري كه مورد علاقه ي خاص کوروش بود - حركت دادند.

بسياري از مردم دهات و قبايل پارسي براي شركت در اين #مراسم_سوگواري بر سر راهها آمده بودند و #گل و #عود نثار مي كردند. در كنار #رودخانه_کوروش ( #كر ) مرغزاري مصفا و خرم بود. در ميان شاخه هاي درختان سبز و خرم آن #بناي_چهار_گوشه ساخته بودند كه ديوارهاي آن از سنگ بود. هنگامي كه پيكر کوروش به خاك مي سپردند، #پيران_سالخورده و #جوانان_دلير ، يكصدا به سوگ سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد، ولي هنوز چشمها بدان دوخته بود و كسي از فرط اندوه به خود نمي آمد كه از آن جا ديده بردوزد. به اصرار داريوش ، مشايعين پس از اجراي مراسم مذهبي همگي بازگشتند و تنها چند موبد براي اجراي مراسم مذهبي باقي ماندند.

#گزنفون نیز نوشته است كه درگذشت كوروش كبير عادي و در پارس بوده است .

به هر حال #مرگ_كوروش نيز خود داستاني پيچيده و مرموز دارد و در پرده ابهام‌ است .

#ذوالقرنین

 درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی #یهودیان ، #مسیحیان و #مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است.

#کوروش_بزرگ ، #داریوش_بزرگ #خشایارشا #اسکندر_مقدونی گزینه‌های #صاحب_دو_شاخ واقعی هستند، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های #قرآن #تورات و #انجیل تنها #کوروش_هخامنشی دلایل موجه‌تری برای احراز این لقب دارد. فقهای معاصر در این مورد نظرات مختلف دارند.